تاريخ : سه شنبه 30 فروردین 1390 | 10:43 AM | نویسنده : قاسمعلی
محور : اقتصاد جهان
یحیی آلاسحاق، مرد باسابقه و باتجربهی حوزهی بازرگانی کشور که ریاست پارلمان بخش خصوصی در اتاق بازرگانی تهران را عهدهدار است، در این گفتگوی خاص، آمریکا را نخستین کشوری معرفی میکند که قواعد تجارت جهانی را کاملاَ زیر پا گذاشت و ختم جهانی شدن اقتصاد و تغییر مسیر آن را کلید زد.
آیا افول اقتصاد آمریکا به عنوان نماد اقتصاد سرمایهداری و مبلغ تجارت فرامرزی به منزلهی توقف روند جهانی شدن یا عقبگرد آن نیست؟
قبل از ورود به سؤال شما لازم است نکاتی را در مورد اقتصاد آمریکا بیان کنیم. شما میدانید اگر در حال حاضر با این که برخی از تحلیلگران اذعان دارند که در حال سقوط است اما بیش از 70 درصد مبادلات اقتصادی را به سوی خود اختصاص داده است. اقتصاد آمریکا هم در طول دهههای اخیر قدرت زیادی را کسب کرده و قدرت سیاسی این کشور نیز در برههی کنونی ابعاد گوناگونی دارد که موضوع بحث کنونی ما نیست. اینها مقدمهای بر این مسأله بود که اقتصاد آمریکا تا قبل از بحران مالی 2007، کشوری کاملاً قدرتمند در عرصهی اقتصاد سیاسی جهان به حساب میآمد. البته این موقعیت از سالهای پیش آغاز شده اما در سال 2007، بحرانی در جامعهی آمریکا به وجود آمد که اقتصاد سیاسی این کشور را کاملاً دگرگون ساخت.
مجموعه عواملی که در بحران اخیر رخ داد ساختار اقتصادی – سیاسی ایالات متحده را دچار نوسان کرد و البته به همه فهماند که اقتصاد (ساختارهای سیاسی) این کشور کاملاً شکننده است. بنده قصد ندارم به دلایل وقوع و بروز بحران اقتصادی آمریکا اشاره کنم اما برای ادامهی بحث لازم است به توضیحات مختصری دربارهی چگونگی بحران اشاره کنم. بحرانی که سه سال پیش در اقتصاد این کشور رخ داد به دلیل نبود کنترل و نظارت بر سیستم مالی و پولی این کشور بود. اتفاقی که بعدها با عنوان بحران اعتبارات از آن یاد شد.
به واقع باید اذعان کرد در بحران اخیر تمام سیستمهای اقتصادی ایالات متحده از جمله نظام پولی، بانکی، مالی، بازار سرمایه و ... از دست دولتمردان این کشور خارج شد. برخی شاخصهای اقتصادی این کشور در چند ماههی ابتدایی آغاز بحران در این کشور، کاملاً این مسأله را تأیید میکند، اما لازم است بدانید دولت آمریکا برای جلوگیری از وقوع و ادامهی سرایت بحران به سایر بخشهای اقتصادی، اقدام به تزریق و توزیع دلار به بازارهای داخلی جامعه نمود. دولتمردان آمریکایی در آن برهه معتقد بودند با این اقدام میتوانند جلوی برخی ورشکستگیها و البته بحرانهای اقتصادی آینده را بگیرند. لذا این دولت تصمیم گرفت تا با تزریق حدود 600 میلیارد دلار جان تازهای به بازارهای اقتصادی خود ببخشد.
اما ارزش دلار سقوط کرد و حتی به پایینترین حد خود در دهههای اخیر رسید.
آمریکا، چین را به دلیل چاپ بیش از حد «یوان» و تزریق آن به بازار داخلی به کاهش نرخ ارز (یوان) و افزایش صادرات متهم میکند و در طرف دیگر نیز چین، ایالات متحده را به سیاست فریبکارانهی کاهش نرخ ارز (دلار) متهم میسازد.
بله؛ کاملاً درست است. اصلاً این مسأله، یکی از اهداف دولتمردان آمریکایی بود. کاش ارزش دلار در منطقه یکی از اهداف اقتصادی آمریکا بود، چرا که آنها (آمریکاییها) با این اقدام میخواستند وارد رقابت اقتصادی کشور خودشان با چین شوند.
هدف دولتمردان آمریکایی نیز از کاهش ارزش دلار، توسعهی صادرات و کاهش واردات بود. آنها قصد داشتند با پایینآوردن نرخ ارز (دلار) با کاهش واردات مواجه شوند. این موضوع یک فضای تقابلی را میان آمریکا و برخی کشورها مانند چین به وجود آورد.
چرا چنین فضایی به وجود آمد؛ منظورم این است که دلیل مخالفت برخی کشورها (مقابلهی آنها) مانند چین با آمریکا چه بوده است؟
توجه داشته باشید، برخی کشورها مانند چین با این سیاست آمریکا (کاهش نرخ ارز) کاملاً مخالف بودند؛ البته استدلال آنها نیز این بود که با کاهش نرخ ارز، آنها متضرر خواهند شد چرا که برخی از این کشورها مانند چین دارای ذخایر ارزی گستردهای از دلار هستند (عمده ذخایر ارزی این کشور دلار است)؛ لذا با پایین آمدن نرخ ارز (دلار) ارزش ذخایر ارزی این کشورها نیز سقوط میکند.
لازم است بدانید در کنار سیاست کاهش نرخ ارز، دیگر سیاستهای اقتصادی کشور چین دچار تزلزل میشود. این را هم باید بدانید که کشور چین هم اکنون در حال تقویت حفظ بازارهای داخلی بهویژه پول ملی خود است. چین میخواهد «یوان» را به عنوان یک پول بینالمللی تثبیت کند اما به دلیل اقدام اخیر ایالت متحده مجبور میشود تا «یوان» را به نوسان در بیاورد. بهطور قطع دولت چین از این سیاست آمریکا یعنی کاهش نرخ ارز زیان خواهد دید چرا که در صورتی که بخواهد «یوان» را به بهانهی تقویت شدن گران کند، صادرات خود را در مقابل دلار تضعیف میکند.
نکتهی بعد در مورد سیاستهای بازار سرمایهی باز است. کشور چین به دلیل ارتباطات ویژهای که با دنیای پیرامون خود دارد خواهان این است که بتواند بازار سرمایهی خود را به دلیل ارتباطات ویژهاش با اقتصاد بینالملل و برههی کنونی باز نگاه دارد تا بتواند با ورود سرمایههای خارجی اقتصادش را رونق دهد. با این توصیفات به نظر میرسد بازار چین به دلیل به وجود آمدن نوسانات دلار به سرانجام نخواهد رسید. بنابراین بنده میتوانم اذعان کنم دعوای کنونی اقتصاد جنگ ارزی بین آمریکا و دیگر کشورها مانند چین است. در حال حاضر نیز همانگونه که مشاهده میشود آمریکا، چین را به دلیل چاپ بیش از حد «یوان» و تزریق آن به بازار داخلی به کاهش نرخ ارز (یوان) و افزایش صادرات متهم میکند و در طرف دیگر نیز چین، ایالات متحده را به سیاست فریبکارانهی کاهش نرخ ارز (دلار) متهم میسازد. بنابراین دعوای بین چین و آمریکا دربارهی نرخ ارز هم اکنون به کشورهای دیگر سرایت کرده و پیشبینی میشود در آینده شاهد جنگ ارزی بین قدرتهای بزرگ اقتصادی باشیم.
جنابعالی از آغاز جنگ ارزی سخن گفتید. دلیل آغاز این جنگ چیست؟
جنگ ارزی به دلیل پایین آوردن ارزش پول ملی است. این جنگ ارزی تعادل بین بازارها را به هم میریزد نتیجهی جنگ نام برده شده نیز این است که بازارهای دیگر مانند فلزات گرانبها، نفت و... تحت تأثیر این جنگ ارزی قرار میگیرد. منظورم این است که بازارهای اقتصادی در اثر این جنگ ارزی دچار یک تلاطم شدید خواهد شد.
دولتمردان آمریکا هنگامی که در مورد برخی از مسایل با برخی مشکلات و چالشها روبهرو میشدند، با دستکاری تعرفهها و برخی مفاهیم اقتصادی و اصول اساسی، فعالیت خود را ادامه میدادند.
چه ارتباط علّی و معلولی میان بحران اقتصادی اخیر در آمریکا و غرب و سرعت جهانیشدن وجود دارد؟ آیا این فرضیه را میپذیرید که جهانیشدن- که آمریکا از حامیان آن بوده است- موجب قدرتمند شدن رقبای اقتصادی آمریکا و در نتیجه تسریع در بیرون زدن دملهای چرکین اقتصاد این کشور شد؟
توجه داشته باشید، بنده معتقدم مسألهی جهانی شدن در حال حاضر جای خود را به منطقهای شدن داده است. بنابراین موضوع منطقهای شدن در برههی کنونی یکی از موارد اساسی است.
وضعیت جهانی شدن را با توجه به بحران مالی اخیر چگونه ارزیابی میکنید؟
بحران جهانی اخیر در آمریکا نشان داد مقررات جهانی در اقتصاد توسط خود دولتمردان ایالات متحده کاملاً زیر پا گذاشته شده است. به واقع میتوان اذعان کرد تمام ضوابط در بحران مالی اخیر بههم ریخت. دولتمردان آمریکا هنگامی که در مورد برخی از مسایل با برخی مشکلات و چالشها روبهرو میشدند، با دستکاری تعرفهها و برخی مفاهیم اقتصادی و اصول اساسی، فعالیت خود را ادامه میدادند. آمارها و شواهد عینی نشان میدهد در بحران مالی اخیر در آمریکا چند بار تعرفهها از سوی دولتمردان با نوسان روبهرو شد. دستکاری و بالا و پایین کردن تعرفهها از اقتصاد ایالات متحده نشان داد آنها خیلی هم به ضوابط و مقررات بینالمللی و جهانی (WTO) اعتقادی ندارند. اصلاً ضوابط مقرر شده هم نشان داد که خیلی قابل اعتماد نیستند!
آیا بستههای نجات و محرکهایی که اقتصادهای بزرگ برای مقابله با بحران اقتصاد جهانی برگزیدند همچون افزایش مداخلهی دولت در اقتصاد و گسترش حمایت از تولید داخلی، به معنای رویگردانی آنان از اهداف جهانی شدن نیست؟
این را بدانید که تئوری دخالت نکردن دولتها در بازار از همان ابتدا «شعری» بیشتر نبوده است. منتهی نوع ادبیات برخی دولتمردان و اقتصاددان غرب به گونهای بود که اقتصاد اصلاً نیازی به دولتها ندارد. به واقع دیدید که این مسأله شکست خورد، البته بنده معتقدم دولتها در گذشته هم در اقتصادها دخالت میکردند اما این مسأله با توجه به رفتار خود دولتها تا حدودی آشکار نمیشد چرا که خود دولتمردان نمیخواستند بگویند که در بازار دخالت میکنند اما بحران اخیر غرب، دخالت دولتها در بازار را آشکار ساخت. الان ضرورت دخالت دولتها در اقتصاد کاملاً مشهود است. با نگاهی به برخی اظهارنظرهای مقامهای ارشد اقتصاد غرب (آمریکایی- اروپایی).
دخالت دولتها در حل مسایل و مصایب بحران اخیر نشان داد که خیلی از آموزههای اقتصاد نادرست است.
چه اتفاقی رخ داد؛ بالاخره دولتها مجبور شدند که در بازار دخالت کنند؟
بله؛ کاملاً درست است. بنده هم به همین دلیل معتقدم که اصلاً همه چیز در چند سال در اقتصاد به هم ریخت. دولتها وارد اقتصاد شدند؛ در حالی که معتقد بودند نباید در عمل وارد عرصهی اقتصاد شوند و از دخالت پرهیز کنند. دخالت دولتها در حل مسایل و مصایب بحران اخیر نشان داد که خیلی از آموزههای اقتصاد نادرست است.
با این اوصاف ارزیابی جنابعالی از روند جهانی شدن چیست؟ فکر نمیکنید روند جهانی شدن با توجه به تجربهی بحران اخیر متوقف شود؟
البته این که بگوییم روند جهانی شدن متوقف میشود، ارزیابی تندی است، اما به طور حتم از این به بعد با آن شدت و سرعت حرکت نخواهد کرد و حتی جای خود را همانگونه که در اظهارنظرهای قبلی بدان اشاره کردم به موضوع منطقهای شدن خواهد داد.
متوجه میشوید که خود آنها از دخالت دولت در بازار سخن میگویند، حتی از آن حمایت هم میکنند. بهنظر میرسد تئوری دخالت نکردن دولت در بازار کاملاً شکست خورده است. فکر میکنم با این اوصاف یک تلفیقی از دولت- ملت در اقتصاد شکل خواهد گرفت که البته باید اقتصاد دنیا هم از آن تبعیت کند.*
(*) دکتر یحیی آلاسحاق، رییس اتاق بازرگانی تهران
گروه اقتصادی برهان؛