محور : اقتصاد و امام علی (ع)
مقدمه
هر نظام اقتصادى كه يكى از وظايف مهم خود را ايجاد زمينه كار، اشتغال و افزايش توليد بداند، بهطور طبيعى نخست شرايط مناسب بينشى، رفتارى، ارزشى و فرهنگى كار، اشتغال و توليد را فراهم مىكند. آنگاه مكانيزمهاى اقتصادى را هماهنگ و سازگار با عناصر فرهنگى بهكار مىگيرد. بىشك كاستى باور و بينش در مورد كار مثبت و ضعف ارزشى تلاش و پشتكار در سطح جامعه، رفتارهاى متناسب با شكوفايى توليد و اشتغال را بهشدت تحتتأثير قرار مىدهد و درنهايت مكانيزم عرضه و تقاضاى كار را بىكشش مىسازد. در چنين وضعيتى نه متغير دستمزد در جانب عرضه كارساز است و نه متغير سود و درآمد در جانب تقاضا مىتواند نقش چشمگيرى داشته باشد.
از اين رو ابتدا، جايگاه نيروى انسانى عامل كار را از جهت بينشى و فلسفى در تدبير جهان، و آنگاه بعد جامعهشناختى اين عامل و در نهايت اصول و شرايط اقتصادى كار، اشتغال و توليد را از ديدگاه امام على ـ عليهالسلام ـ برمىرسيم.
>>>
محور : اقتصاد و امام علی (ع)
حسن نظرى
فهرست :
- مقدمه
- جايگاه فلسفى نيروى انسانى در رابطه با طبيعت
- ساحت جامعهشناختى كار، اشتغال و توليد
- هنجار
- ارزش
- فرهنگ
- هنجارآفرينى
- سنت رفتارى امام على عليه السلام
- سنت گفتارى امام على عليه السلام
- هنجار بودن كار و ناهنجار بودن تنبلى:
- بهرهورى كار
- تقواى اجتماعى كار
- رويكرد اقتصادى به كار، اشتغال و توليد
- اصول زيرساختى و راهبردى
- عدالت
- تعليم و تربيت (استصلاح مردم)
- شكوفايى بخشهاى مهم اقتصادى
- اصل درآمد مردم به منزله درآمد خزانه دولت
- كتابنامه
- پىنوشتها
مقدمه
هر نظام اقتصادى كه يكى از وظايف مهم خود را ايجاد زمينه كار، اشتغال و افزايش توليد بداند، بهطور طبيعى نخست شرايط مناسب بينشى، رفتارى، ارزشى و فرهنگى كار، اشتغال و توليد را فراهم مىكند. آنگاه مكانيزمهاى اقتصادى را هماهنگ و سازگار با عناصر فرهنگى بهكار مىگيرد. بىشك كاستى باور و بينش در مورد كار مثبت و ضعف ارزشى تلاش و پشتكار در سطح جامعه، رفتارهاى متناسب با شكوفايى توليد و اشتغال را بهشدت تحتتأثير قرار مىدهد و درنهايت مكانيزم عرضه و تقاضاى كار را بىكشش مىسازد. در چنين وضعيتى نه متغير دستمزد در جانب عرضه كارساز است و نه متغير سود و درآمد در جانب تقاضا مىتواند نقش چشمگيرى داشته باشد.
از اين رو ابتدا، جايگاه نيروى انسانى عامل كار را از جهت بينشى و فلسفى در تدبير جهان، و آنگاه بعد جامعهشناختى اين عامل و در نهايت اصول و شرايط اقتصادى كار، اشتغال و توليد را از ديدگاه امام على ـ عليهالسلام ـ برمىرسيم.
گفتار اول: جايگاه فلسفى نيروى انسانى در رابطه با طبيعت
در تدبير تكوينى و اداره واقعى جهان ماده، انسان جايگاه فعال و اثرگذار خود را دارد . به طبيعت اينگونه نبايد نگاه كرد كه نسبت بهنيازهاى انسان بيگانه است؛ همچنانكه نبايد انسان را بهگونهاى نگريست كه گويى طبيعت در مقابل او مانند دژى تسخيرناپذير و مقاوم خلق شده است. هم طبيعت آنچنان خلق وتدبير شده است كه منافع ونيازهاى انسان را در دل خود جاى داده و هم انسان آنگونه است كه مىتواند برطبيعت سلطه متناسب خود را پيدا كند. امام على ـ عليهالسلام ـ در فراز زير به همين قدرت انسان بر استخدام و تسخير طبيعت اشاره مىفرمايد: بدانيد زمينى كه شما را بر پشت خود مىبرد، و آسمانى كه بر شما سايه مىگسترد، پروردگار شما را فرمان بردارند و بركت آن دو بر شما نه از راه دلسوزى است و نه بهخاطر جستن نزديكى و نه به اميد خيرى است كه از شما دارند، بلكه به سود شما مأمور شدند و گردن نهادند، و براى مصلحت شما برپاشان داشتند، و ايستادند. (1) انسان بدينگونه آفريده نشده است كه بر قسمتى از طبيعت تسلط پيدا كند و قسمتى ديگر از قلمرو بهرهبردارىهاى او خارج بماند. و اهل زمين را از نهانگاه زمين برآورد و آنانرا با همه وسائل زندگى در روى زمين قرار داد. سپس خداوند سبحان سطوح بىآب و علف زمين را كه آبهاى چشمهسارها به بلندىهاى آن سطوح نمىرسيد و جويبارهاى رودخانهها وسيلهاى براى رسيدن به آن سطوح پيدا نمىكردند، رها نفرمود و ابر نمودار براى آن سطوح مرتفع كه مردههاى آنها را احيا كند و گياهش را بروياند، خلق كرد. (2) اين تسخير بدان جهت انجام مىپذيرد كه انسان برخى از نيازهاى اساسى را مىبايد از دل اين طبيعت استخراج كند. در تدبير جهان، اين رمز و راز مورد توجه مدبر آن بوده است كه آنرا عقيم و نازا نسبت به برخى از خواستههاى طبيعى انسان وانگذارد. انسان روى زمين نيازمند آب و غذا است و طبيعت مادى نيز اين آب و غذاى مورد نياز را در نهان خود نهفته دارد. خداوند سبحان با اين [خلقت عظيم] توشه [مادى و معنوى] براى مردم و روزى براى جانوران عنايت فرمود ... او حضرت آدم را پس از توبه بر زمين فرود آورد تا با نسل خود زمين را آباد نمايد. (3) در اين نظام هستى زمين را با همه استعدادهاى بىشمارش مهد و گاهواره انسان و با همه گستردگىاش فراش و زيرپاى او قرار داد. پس آنرا براى آفريدگان خويش همچون گاهواره كرد، و چون بستر برايشان بگسترد. (4) توجه به جايگاه فلسفى و بينشى انسان در رابطه با طبيعت، از آن رو در خور امعان نظر است كه اولا انسان در چرخه توليد عاملى اساسى است، و حتى در بهدست آوردن تكنولوژى و بهكارگيرى فن توليد مىبايد برنيروى انسانى بهعنوان عامل سرنوشتساز، توجه درخور جايگاه فلسفى و واقعى او شود؛ ثانيا اين طبيعت هرچند مقهور انسان و بهرهرسان مىشود، همه دادههاى خود را بدون زحمت و رنج علمى حساب شده در اختيار انسان مىگذارد و انسان نيز بدون تلاش و آگاهى از راز و رمز گسترده و پيچيده طبيعت نمىتواند آنرا مهد پيشرفت خود قرار دهد؛ ثالثا در وابستگى عينى طبقات جامعه به يكديگر و تأثيرگذارى هر طبقه بر سرنوشت ديگر طبقات، موقعيت ممتاز سهطبقه توليدكننده كالا و خدمت (صاحبان صنعت، كشاورزان و بازرگانان) آنگونه كه در كلام امام على ـ عليهالسلام ـ انعكاس يافته، تبيين شود. (5)
گفتار دوم: ساحت جامعهشناختى كار، اشتغال و توليد
بررسى ابعاد گوناگون جامعهشناختى كار، اشتغال و توليد، مىطلبد كه مفاهيم هنجار، ارزش و فرهنگ بهطور فشرده تبيين شود تا اينكه هريك از روايات، گفتمانها و رفتارهاى امام على ـ عليهالسلام ـ در جايگاه متناسب و منطقى خود مورد استشهاد و استدلال قرار گيرد و اگر دستورى به عنوان هنجار يا روايتى در بعد ارزشى كار يا رفتارى بهعنوان تجلى فرهنگ كار به ما رسيده است، بهطور صحيح و منطقى بدانها استناد شود.
الف. هنجار
رفتارها در سطح جامعه بدون «شيوه» انجام نمىپذيرند. بنابراين هنجار يعنى مقياس و قاعده رفتار كه نه فقط افراد براى انجام كارها از آن پيروى مىكنند، بلكه در عين حال رفتار انسانها نيز با آن سنجيده مىشود. (6) اين قواعد رفتارى براساس ميزان مقبوليت آنها نزد افراد جامعه، بهطور طبيعى و متعارف و يا براساس دستور مافوق، به هنجارهاى درونى (7) و بيرونى (8) تقسيم پذيرند.
ب. ارزش
ارزش، عبارت است از يك نوع درجهبندى و امتيازبندى پديدهها ـ اعم از رفتار و اشيا از جهت خوبى و بدى، مثبت و منفى. اهميت ارزش از آن جهت است كه ارزيابى ما نسبت به اشيا و رفتارهاى خود و ديگران مبنا و ملاك قرار مىگيرد. از اين رو ارزش موجب مىشود كه جهت رفتارها مشخص شود و درنتيجه جهتگيرى ارزشى شكل گيرد. (9) نكته اساسى كه بايد بدان توجه داشت و در بحث ارزش كار مىتوان از آن استفاده كرد، اين است كه نيازهاى انسانها بدون وسيله و واسطه ارضا نمىشوند؛ مثلا براى تأمين نياز به همسر پول و براى تحصيل پول، كار و تلاش ضرورى است. از اين رو تأمين نياز به همسر، ارزشى است كه زنجيره تحصيل پول و كار در راستاى آن قرار مىگيرد. هم دسترسى به همسر ارزش مىشود و هم تحصيل پول از راه كار. بر همين اساس مىتوان ارزش را به صورت زير تقسيم كرد:
.1 ارزش غايى
آنچه كه بالذات و به خودى خود براى انسان ارزشمند است، ارزش غايى ناميده مىشود.
.2 ارزش ابزارى
آنچه كه خود ارزش ندارد، بلكه وسيلهاى است براى دستيابى به امر ديگرى، ارزش ابزارى دارد. در واقع چون در جهت رسيدن به مطلوب واقعى قرار گرفته است، ارزشمند شده است. اين تقسيمبندى از آن رو است كه همه رفتارهاى ارزشى، ارزش بالذات ندارند؛ همچنانكه همه آنها ارزش ابزارى تلقى نمىگردند.
ج. فرهنگ
مجموع ويژگىهاى رفتارى و عقيدتى اكتسابى اعضاى جامعه را مىتوان فرهنگ آن جامعه دانست . (10) عنصر تعيينكننده در اين تعريف، «اكتساب» است كه از يك طرف فرهنگ را از پديدهها و رفتارهايى كه نتيجه وراثت و زيستشناختى است، متمايز مىسازد، و از طرف ديگر موجب مىشود كه همه بخشهاى زندگى انسانها را شامل شود.
با توجه به اينكه ويژگى اساسى و قوام و ماهيت فرهنگ به عنصر اكتسابى بودن آن است، مىتوان چنين نتيجه گرفت كه قواعد و نرمهاى اجتماعى كه براى تأمين نيازها و ارزشهاى جامعهاند، بخشى از فرهنگ آن جامعه را پديد مىآورند. رفتار كارى در جامعه قاعده و نرم دارد. اگر اين قاعده و نرم كار مفيد باشد، يا كار مفيد شيوه تأمين نيازهاى مختلف جسمى، روحى و اجتماعى در سطح جامعه تلقى شود، فرهنگ كار و تلاش بهطور مثبت شكل گرفته است. در مقابل اگر از روش بيكارى يا كار غيرمفيد، يا كارهاى زيانآور، تأمين نياز شد، فرهنگ مناسب كار شكل نگرفته است. به ديگر سخن، قاعده و نظم كارى جامعه هرگاه براساس كار سازنده همراه با دقت و پشتكار انجام پذيرد ـ بهگونهاى كه كار با مشخصات فوق جايگاه هنجارى داشته باشد و تخلف از آن ناهنجارى به حساب آيد ـ و يا اينكه كار با ويژگىهاى مثبت آن، تأمينكننده موقعيت، احترام و عزت نفس در سطح روابط اجتماعى تلقى شود، عنوان ارزش اجتماعى به خود مىگيرد، و در اين صورت كار مفيد همراه با دقت و ابتكار، وارد حوزه «فرهنگ» مىشود و طبعا فرهنگ مناسب كار و بهرهورى كار، شكل مىگيرد.
بنابراين در صورتى كه كار مفيد با بهرهورى بالا اولا در سطح وسيع در بين اكثر افراد جامعه گسترش يابد و در واقع به «هنجار» تبديل شود. ثانيا يك ارزش تلقى شود، كار مثبت و سازنده، هم «هنجار» مىشود و هم «ارزش» و بهطور طبيعى فرهنگ مناسب و كارساز كار تحقق يافته و كاركرد مثبت خود را در زمينه تأمين نيازهاى اساسى جامعه از قبيل علم، تكنولوژى آموزش، بهداشت، معمارى، كشاورزى، امور دفاعى، ارتباطات، قضاوت، اقتصاد، ورزش و... ارائه مىدهد؛ زيرا «هنجار» و «ارزش» دو عنصر اساسى فرهنگ به حساب مىآيند. اما چگونه مىتوان پديده رفتارى همانند كار مفيد و سازنده را در سطح جامعه تبديل به «هنجار» و «ارزش» نمود تا اينكه وارد قلمرو فرهنگ جامعه شود؟
هنجارآفرينى
براى تبديل يك پديده رفتارى به «هنجار» مىبايد بين آورنده هنجار و مخاطبان و اعضاى جامعه و پديده موردنظر، رابطه مثبت وجود داشته باشد. فردى كه هنجار را مىآورد، مىبايد اعضاى جامعه او را پذيرفته باشند و آنچه كه به عنوان هنجار در پيام خود دارد، مىبايد مورد نياز جامعه باشد تا اينكه از آن استقبال شود. با اين پيش فرضها، اين پديده رفتارى به سرعت تبديل به هنجار مىگردد. (11) براين اساس اگر نسبت عملى و گفتارى امام على ـ عليهالسلام ـ در مورد كار و تلاش مفيد و منظم به جامعه رسانده شود، بىشك جامعه بهطور طبيعى آنرا بهعنوان «هنجار» و «ارزش» مىپذيرد. زيرا سيره هنجارآورى همانند او كه از نظر جامعه اسوه كامل در تمام ابعاد حيات فردى، اجتماعى، دنيوى و اخروى است، بهسرعت الگو و مقياس رفتارى جامعه خواهد شد. بهشرط اينكه سيره وى آنطور كه از متون اسلامى استفاده مىشود، شفاف و بىپيرايه به مخاطبان و اعضاى جامعه، هماهنگ با نياز زمان ابلاغ گردد. به ديگر تعبير، باور و شناخت اعضاى جامعه در هر زمان نسبت به گفتار و رفتار امام على ـ عليهالسلام ـ در مورد اصل كار مفيد، انواع كار، بهرهورى كار، نظم كارى و ديگر چالشهاى فرهنگ كارى كه جامعه با آن دست به گريبان است، بهترين زمينهاى است كه اين گفتار و رفتار تبديل به هنجار و ارزش گردد؛ بهشرط اينكه روح زمان در اين سنن كارساز دميده شود و حساسيتهاى زمانه در ابلاغ اين سنن مورد غفلت پيامرسانان قرار نگيرد. اكنون سنت رفتارى و آنگاه سنت گفتارى او را در وجوه مختلف كار برمىرسيم:
.1 سنت رفتارى امام على عليه السلام
شيوه عملى آن حضرت اشتغال به اصل كار مفيد بود؛ بدون اين كه شكل كار براى او مطرح باشد . اينكه برخى تصور مىكنند كه اگر انسان براى خود كار كند، با موقعيت اجتماعى او سازگار است و اگر براى دستمزد باشد، جايگاه اجتماعى او حفظ نشده است. فرهنگ كار مىطلبد كه موقعيت اجتماعى افراد، كار و تلاش را اينگونه طبقهبندى نكنند؛ بلكه در نگرش جامعه، موقعيت اجتماعى بايد نسبت به انواع كار حساسيت منفى نداشته باشد و هر كار مفيد و سازندهاى عزت و احترام اجتماعى را به دنبال داشته باشد و هيچ نوع كار سازندهاى با موقعيت و جايگاه اجتماعى افراد، ناسازگار تلقى نگردد. امام على ـ عليهالسلام ـ بر طبق نص زير در بيرون مدينه اجير شد تا آب حمل كند: روزى در مدينه گرسنگى شديد بر من عارض شد. در اطراف مدينه بهدنبال كار بودم. زنى را ديدم كه مقدارى كلوخ جمع كرده و مىخواهد آنرا گل كند. با او قرار گذاشتم هر ظرف آب در ازاى يك دانه خرما. شانزده ظرف آب آوردم تا اينكه دستانم تاول زد. پس مقدارى آب نوشيدم و از زن در مقابل كار خرما خواستم؛ او هم شانزده دانه خرما به من داد. نزد پيامبر ـ صلىالله عليه وآله ـ آمدم و جريان را گفتم و با هم خرما خورديم». (12) در روز ديگر بيل بدست مىگيرد و زمين را آماده كشت مىنمايد. امام صادق ـ عليهالسلام ـ فرمود: علىبن ابىطالب ـ صلواتالله عليه با بيل زمين را آماده كشت مىكرد. (13) در روايت ديگر فرمود: امام على ـ عليهالسلام ـ از خانه خارج مىشد، در حالى كه با خود بار هسته خرما حمل مىكرد. (14) بر همين اساس ابن ابىالحديد درباره آن حضرت چنين تصريح مىنمايد: او با دستان خود كار مىكرد. هماره زمين را كشت و آبيارى، و هسته خرما را غرس مىنمود و در عين حال بعد از آباد كردن، مزارع را وقف فقرا مىنمود. (15) بنابراين سنت عملى حضرت عليه السلام اشتغال به كار مفيد و سازنده بوده است. در نظر او مكانت و موقعيت ممتاز اجتماعى او هيچگاه تنافى با اصل كار كردن و يا كار براى ديگران نداشت. مهم در رفتار و سيره عملى آن حضرت، كار مثبت و سازنده بود و از اين جهت مىتواند اسوه و الگوى كامل كار مفيد براى جامعه اسلامى باشد.
.2 سنت گفتارى امام على عليه السلام
رواياتى كه از امام على ـ عليهالسلام ـ درباره كار و تلاش نقل شده است، از جهت هنجارى بودن و ارزشى بودن مفاد آنها، بهرهورى كار، نظم كارى، به چند دسته تقسيم مىشود:
الف. هنجار بودن كار و ناهنجار بودن تنبلى:
امام على عليه السلام مىفرمايد: مبغوض مىدارم كسى را كه نسبت به كار حيات مادىاش تنبل و بىاعتنا است؛ زيرا كسى كه نسبت به زندگى دنيايش چنين است، در مورد آخرتش تنبلتر و بىاعتناتر است. (16) و در روايت ديگر فرمود:
هرچند كار و تلاش همراه با زحمت و رنج است، بيكارى پيوسته منشأ فساد و تباهى است. (17) ب. ارزشى بودن كار: هر پديده اعم از رفتار و كالا كه براى رفع نياز انسان به كار مىآيد، ارزش پيدا مىكند. مثلا گرسنگى يك نياز است و ماده غذايى كه اين نياز اساسى را اشباع مىنمايد، ارزش و مطلوبيت ابزارى پيدا مىكند. كار و اشتغال نيز چون وسيله و طريق تأمين نيازهاى گوناگون مادى انسان است، ارزش ابزارى دارد؛ همچنانكه بيكارى بهطور طبيعى منشأ فقر و تنگدستى و ناكام ماندن خواستههاى انسان مىگردد و درنتيجه ارزش ابزارى منفى به خود مىگيرد.
امام على ـ عليهالسلام ـ در اين باره مىفرمايد: آنگاه كه پديدهها با يكديگر جفت و جور شدند، تنبلى و ناتوانى نيز در كنار هم قرار گرفتند، فقر و تنگدستى را پديد آوردند . (18) در اين روايت فقر كه پديدهاى منفى، و بيكارى عامل و منشأ آن است، ارزش ابزارى منفى پيدا مىكند. در مقابل كار و تلاش، ارزش ابزارى مثبت دارد. همچنانكه در روايت زير كارهاى مختلف، سبب و طريق معيشت تلقى شده است: ان معايش الخلق خمسة: الامارة والعمارة والتجارة والاجارة والصدقات واما وجه العمارة فقوله تعالى هو انشأكم من الارض واستعمركم فيها (19) فاعلمنا سبحانه انه قد امرهم بالعمارة ليكون ذالك سببا لمعايشهم لمايخرج من الارض من الحب والثمرات ومما جعله الله معايش للخلق. (20) اين روايت در وسيله بودن كارهاى مختلف جهت تأمين معيشت انسان صراحت دارد. در ديگر نظامهاى اجتماعى نيز عنصر كار ارزش ابزارى دارد و چون انسان در حيات طبيعىاش به دنبال تأمين نيازهاى معيشتى خود مىباشد و كار براى رفع اين نوع نيازها است و در نتيجه نقش ارزش ابزارى مىيابد، بر همين اساس در تئورىهاى علم اقتصاد در مورد نيروى كار در جانب عرضه، متغير اصلى را دستمزد به حساب مىآورند. از منظر اين تئورىها انسان اقتصادى، انسان طبيعى است كه نگرش، منش و رفتار او تأمين نيازهاى طبيعى فردى ـ اجتماعى خود است. در واقع اين نيازهاى طبيعى است كه انگيزههاى متفاوت را به عامل مؤثر در پيدايش پديده كار، تبديل مىكنند. انسان طبيعى بر پايه اين انگيزهها، دست به كار و تلاش مىزند و بىشك تا آنجا كه اين انگيزهها برد و كشش دارند، عامل كار (نيروى انسانى) تلاش مىنمايد . اين انگيزهها بهطور فشرده عبارتند از: انگيزههاى بيرونى مانند نيازهاى اقتصادى، ميل به پيوستگى به ديگران، كسب عزت و احترام در جامعه، و انگيزههاى درونى همچون تمايل به تحرك و فعاليت، تجربه و شناسايى موقعيت و خوديابى. (21) اين انگيزههاى بيرونى و درونى هرچند از اين جهت كه عامل كار براساس انگيزه بيرونى وسيله هدف ديگرى قرار مىگيرد، و براساس انگيزه درونى، خود هدف مىشود نه وسيله، باهم تفاوت دارند، ولى در هر دو فرض كار در راستاى تأمين نيازهاى طبيعى انسان قرار مىگيرد. انسان طبيعى خواستههاى طبيعى دارد كه كار و تلاش يا يكى از اين خواستهها است (ارزش غايى طبيعى) يا وسيلهاى است براى تأمين نيازهاى ديگر (ارزش طبيعى ابزارى). از روايتى هم كه كار را در زمينه عمارت و آبادانى يكى از عوامل و اسباب معيشت معرفى مىكند، مىتوان ارزش طبيعى ابزارى كار را استفاده كرد. نكته اساسى كه بايد بدان توجه داشت، اين است كه انسان طبيعى، نيازهاى طبيعى دارد و عنصر كار را وسيله اين نيازهاى طبيعى قرار مىدهد . از اين جهت كار داراى ارزش ابزارى است؛ ولى اگر همين انگيزههاى طبيعى را بهگونهاى به حيات انسانى ـ نه طبيعى ـ ارتباط بدهيم، كار نيز ارزش غايى مىيابد.
براساس آموزههاى دينى، اگر كسى به انگيزه دستمزد گرفتن و تأمين معيشت و رفاه خود و خانواده خود، كار و تلاش كند، يك درجه از تقوا را تحصيل كرده است و براساس اين انگيزه كار ارزش غايى پيدا مىكند، نه ارزش ابزارى؛ زيرا چنين كارى در واقع يك نوع انجام وظيفه دينى است. امام على ـ عليهالسلام ـ در دو روايت زير، همين نوع ارزش را مىشناسانند : هيچ تلاش صبح هنگامى در راه خدا به فضيلت كار صبح هنگام، در جهت رفاه و آسايش فرزند و خانواده نمىرسد. (22) كسى كه از سر دلسوزى بر پدر يا فرزند يا همسر به دنبال امر دنيايش باشد، چهره او در قيامت همانند ماه شب چهارده است. (23) در واقع اين نوع روايات، در قوىترين انگيزه انسان طبيعى براى كار و تلاش و تحصيل درآمد، خدشه نمىكنند؛ بلكه همين انگيزه طبيعى را جهت مىدهند. به اين صورت كه تلاش و تحصيل درآمد براى معيشت خود و خانواده را يكى از وظايف و مسئوليتهاى دينى او مىشمرند. با اين جهت جديد، ارتباط انگيزه طبيعى از حوزه حيات طبيعى قطع، و وابسته به حيات انسانى مىشود و در سايه همين جهتيابى انگيزه ماهيت كار و تلاش بهعلاوه ماهيت فيزيكى، حقوقى، اجتماعى، اقتصادى، جوهره ارزشى نيز پيدا مىكند. اگر اين جهتيابى انگيزه طبيعى كار نبود، ويژگىهاى فيزيكى، حقوقى، اجتماعى، اقتصادى را داشت، ولى ماهيت ارزشى نداشت؛ همچنانكه از روايت زير همين واقعيت را مىتوان استفاده كرد: مردى به امام صادق ـ عليهالسلام ـ گفت: دنبال دنيا هستم و رسيدن به آن را دوست دارم. امام پرسيد: براى چه رسيدن به دنيا را دوست دارى؟ جواب داد: براى اينكه نيازهاى خود و خانوادهام را برآورده و با آن به صله رحم، صدقه، حج و عمره بپردازم. امام فرمود: «اين طلب دنيا نيست، بلكه طلب آخرت است . (24) انسان طبيعى مىكوشد نيازهاى مادىاش را با درآمد حلال پاسخ گويد. اما همين انسان طبيعى مىتواند جهت ديگرى به انگيزه طبيعى خود بدهد: به اين صورت كه درآمد خود را در راه اداى وظايف و مسئوليتهاى مختلف دينىاش به كار اندازد. در اين صورت همان انگيزه با اين جهتيابى، جوهره فعاليت اقتصادى را تغيير مىدهد و واقعيت ارزشى بدان مىبخشد. بنابراين كار و تلاش مىتواند درجهاى از فضيلت را بيافريند و ارزشى غايى ـ ذاتى داشته باشد. اين شيوه، بخشى از رويكرد ارزشى كار است. به همين جهت تعبير مىشود كه درجهاى از تقوا و ارزش را مىتواند داشته باشد، بخش ديگر اين رويكرد را مىتوان عميقتر مطرح نمود و در سايه آن مىبايد تلاش و كار علىبن ابىطالب ـ عليهالسلام ـ را بهمثابه الگو و هنجار اجتماعى جامعه انسانى در هر زمانى تفسير كرد. اين رويكرد را كه در واقع يكى از چالشهاى اجتماعى جامعه ما است با نام تقواى اجتماعى كار برخواهيم رسيد.
بهرهورى كار
پديده بيكارى يكى از مشكلات جدى جوامع امروزى، و مهمتر از آن بيكارى پنهان است كه در واقع روى ديگر سكه كاهش بهرهورى كار به حساب مىآيد. جامعه ما نيز در كنار بيكارى حاد و فراگير، مشكل كاهش بهرهورى را نيز رنج دارد. (25) اين كاهش بهرهورى عوامل گوناگون دارد كه بايد در جاى مناسب خود بررسى علمى شود. آنچه در اينجا بايد بدان توجه شود، اين است كه امام على ـ عليهالسلام ـ سفارش مىفرمايد كه هر كارى را بايد با علم و مهارت لازم پيش برد. كار با دانش و مهارت همانند گام برداشتن در طريق روشن است. (26) ارزش هر فردى به اندازه حسن و درستكارى او است. (27) طبيعى است كه با كاربردى كردن دو عنصر مهارت و درستكارى مىتوان بهرهورى كار را افزايش و در نتيجه بيكارى پنهان جامعه را كاهش داد.
تقواى اجتماعى كار
در نظامهاى اجتماعى، انگيزه كار در قشرهاى متوسط، تحصيل درآمد است، و در قشر مرفه، كسب موقعيت اجتماعى؛ زيرا برخى مشاغل مىتواند موقعيت اجتماعى ويژه در پى داشته باشد . معمولا در نظامهاى اجتماعى قدرتسالار، هر شغلى كه به رأس هرم قدرت، بيشترين ارتباط و تعامل را داشته باشد، موقعيت اجتماعى مهمترى را فراهم مىسازد. بر همين اساس تنها انگيزه كار، هميشه تحصيل درآمد نيست، بلكه گاه كسب موقعيت اجتماعى است. (28) در اين گونه نظامها ممكن است فردى توان لازم كارى يا امانت و درستكارى شغلى را نداشته باشد ولى مسئوليت آن كار را بهعهده گيرد و اين پديده معمولى و متعارفى است كه نياز به بحث ندارد. در نظامهاى اجتماعى شايستهسالار، شايستگى شغلى و مهارت، عامل تعيينكننده است. كسى كه شغلى را عهدهدار مىشود، توان همهجانبه آن كار را بايد داشته باشد؛ بدون اين توان، شايستگى معنا ندارد. اكنون مفهوم تقواى اجتماعى كار، معطوف به شايستگى كار به معناى غنى آن است. ممكن است از واژه «تقوا» و «شايستگى كارى» چنين فهميده شود كه مراد رعايت حدود شرعى و قانونى كار است؛ يعنى هركس تا آنجا كه براى او مقدور است، اين حدود را مورد توجه قرار دهد و در ميدان كار آنها را زيرپا نگذارد؛ ولى چنين تفسيرى نمىتواند حدود توان و قدرت كارى را هم پوشش دهد. مثلا اگر پزشكى حدود شرعى و قانونى كار خود را رعايت كند و دست به كار طبابت شود، هرچند توان متعارف اين شغل را نداشته باشد، بر اساس اين تعريف بايد بتوان گفت كه تقواى پزشكى را رعايت كرده است؛ اما اگر توان و مهارت كارى را در مفهوم تقواى كارى وارد كنيم، اين مفهوم در نهان خود دو عنصر را به يك نسبت شامل مىشود: يكى امانت دارى كه همان رعايت حدود شرعى و قانونى كار است، و ديگرى توان و مهارت كارى. تقواى كارى در روابط اجتماعى مىطلبد كه نسبت به آن كار هم درستكار و امين بود و هم توانمند و ماهر، و به طور طبيعى هر مقدار كه مهارت بيشترى باشد، خدمت بيشترى مىتوان بهجامعه ارائه داد و هر مقدار كه بتوان خدمت بيشتر و حساسترى ارائه داد، فضيلت وتقواى بيشترى را كسب كردهايم.
در اين صورت موقعيت اجتماعى مهمترى را در نظام شايستهسالار تحصيل كردهايم. ولى اين موقعيت اجتماعى دقيقا در گرو كيفيت بهتر كار ـ هم از جهت مهارت و هم از جهت درستكارى ـ است. با اين رويكرد در درك مفهوم تقوا و جامعيت آن، بايد شيوه امام على ـ عليهالسلام ـ را در مورد كار و تلاش تفسير كرد، و آنرا الگو و هنجار كارى جامعه قرار داد؛ چه اينكه كار و تلاش آن حضرت، نمادى از مهارت و درستكارى و اخلاص است.
گفتار سوم: رويكرد اقتصادى به كار، اشتغال و توليد
نامه امام على ـ عليهالسلام ـ به والى شايسته خود، مالك اشتر را مىتوان منشور حكومت و تبيين ديدگاههاى آن حضرت در مسائل گوناگون حياتى جامعه دانست. در ابتداى اين منشور، اهداف كلى آن و آنگاه راهكارهاى تحقق آنها را بيان فرمودهاند.
اين اهداف عبارتند از: جباية خراجها، وجهاد عدوها، واستصلاح اهلها، وعمارة بلادها. (29) فرايند «عمارت بلاد» بدون «استصلاح مردم» و تربيت و تعليم افراد جامعه ممكن نيست؛ همچنانكه تربيت و تعليم در جامعه بدون تأمين امنيت (جهاد عدو) و تأمين مخارج اين اهداف (جباية خراج) امكان ندارد.
جا دارد ارتباط منطقى و واقعى و نظامدار بين هريك از اين اهداف را با يكديگر از يك طرف، و ارتباط آنها را با راهكارهاى آنها از طرف ديگر، مورد توجه قرار داد؛ زيرا در يك ساختار و چينش خاص، اين اهداف و راهكارها زمينه پيدايش و ظهور دارند؛ مثلا آبادانى شهرها، در هر مرحله تاريخى يك پديده اجتماعى است كه در سايه اشتغال تحقق مىيابد. اشتغال يعنى تأمين تقاضاى كار از طريق نيروى انسانى كه در جانب عرضه، جوياى كار است.
در صورتى كه توليد كالا و خدمت در سطح جامعه پويايى لازم را نداشته باشد، تقاضاى مؤثر براى عامل كار شكل نمىگيرد و درنتيجه جامعه با پديده بيكارى مواجه مىگردد. همچنين اگر توليدكننده، نيروى كار مورد نياز خود را نتواند تأمين كند، بهطور طبيعى ـ تا آنجا كه توليد وابسته به نيروى كار است ـ مواجه با ركود مىگردد و درنتيجه نه اشتغال تحقق مىيابد، نه عمارت و آبادانى. بنابراين «عمارت بلاد» اشتغال را مىطلبد و اشتغال در سايه تعادل دو عنصر اساسى زير شكل مىگيرد: .1 توليد (تقاضاى كار)؛ .2 نيروى انسانى مناسب توليد (عرضه كار).
بىشك هم توليد و هم تأمين نيروى انسانى مناسب، دو پديده اجتماعى است كه مناسبات و شرايط اجتماعى هماهنگ را مىطلبد. چرخه توليد كالا و خدمت و تأمين نيروى انسانى ماهر و كارآزموده، نه در خلأ اجتماعى شكل مىگيرد و نه در سايه روابط ناهنجار اجتماعى. از اين رو مىكوشيم ساختار كلى و اصول و شرايط ضرورى اشتغال و توليد، به عنوان زيرساخت اجتماعى ـ اقتصادى «عمارت بلاد» از ديدگاه امام على ـ عليهالسلام ـ به تصوير كشيده شود. طبيعى است كه با پيدايش اين اصول كلى و اساسى، مسير اشتغال ـ توليد، در جامعه هموار مىگردد.
اصول زيرساختى و راهبردى
.1 عدالت اجتماعى (زمينهساز مشاركت مردم)؛
.2 تعليم و تربيت (تربيت نيروى انسانى ماهر)؛
.3 شكوفايى بخشهاى مهم اقتصادى (زراعت، صنعت و تجارت)؛
.4 اصل درآمد مردم به منزله درآمد خزانه دولت
.1 عدالت
بىشك عدالت اجتماعى برآيند حاكميت عدالت در نهادهاى مختلف جامعه از قبيل اقتصاد، تعليم و تربيت، قضاوت و قانونگذارى است. با تحقق عدالت در اين شئون و وجوه اساسى جامعه، عدالت اجتماعى شكل مىگيرد. از اين رو امام على ـ عليهالسلام ـ عدالت را شرط ضرورى استوارى روابط مردم و حاكميت و آهنگ پيشرفت جامعه مىداند: پس خداى سبحان برخى از حقهاى خود را براى بعض مردمان واجب داشت و آن حقها را برابر هم نهاد، و واجب شدن حقى را مقابل گزاردن حقى گذاشت وحقى بركسى واجب نبود، مگر حقى كه برابر آن است گزارده شود، و بزرگترين حقها كه خدايش واجب كرده است، حق والى بر رعيت است و حق رعيت بر والى، كه خداى سبحان آن را واجب نمود، و حق هريك را به عهده ديگرى واگذار فرمود و آنرا موجب برقرارى پيوند آنان كرد و ارجمندى دين ايشان. پس حال رعيت نيكو نگردد، جز آنگاه كه واليان نيكو رفتار باشند. پس چون رعيت حق والى را بگزارد، و والى حق رعيت را به جاى آرد، حق ميان آنان بزرگمقدار بشود، و راههاى دين پديدار و نشانههاى عدالت برجا، و سنت چنانكه بايد اجرا، پس كار زمانه آراسته گردد و طمع در پايدارى دولت پيوسته و چشم آز دشمنان بسته، و اگر رعيت بر والى چيره شود و يا والى بر رعيت ستم كند، اختلاف كلمه پديدار گردد و نشانههاى جور آشكار و تبهكارى در دين بسيار. (30) عدالت در اين نص، همان رعايت حقوق متقابلى است كه خداوند براى تنظيم روابط و تعيين حدود و مرزهاى حاكميت و ملت، وضع نموده است. فرض بر اين است كه با اجراى اين حقوق متقابل، طبيعىترين رابطه ميان مسئولان نهاد حكومت و مردم، و در نتيجه زمينه مشاركت مردم در حوزه سياست، اقتصاد، فرهنگ، دفاع، امنيت، بهداشت، آموزش و ... فراهم مىگردد. زيرا مردم هرگز به دولت و دولتمردانى كه حقوق آنان را زير پا مىگذارند، اعتماد نخواهند كرد. و با از بين رفتن اعتماد عمومى، جامعه نسبت به اين نهاد بىاعتنا و گاه بيگانه مىگردد .
منطقىترين فضاى عمومى جامعه اين است كه ملت نيازمندىهاى خود را به آسانى تمام به مسئولان گوشزد كنند، و دستاندركاران و كارگزاران هم بدون ابهام دادههاى آمارى و اطلاعرسانى را از متن جامعه دريافت نمايند، و درنتيجه زمينهسازى مشاركت و فراخوانى مردم براى رفع نيازها، توفيق مىيابد. نص و دستورالعمل زير را مىتوان نمونهاى روشن از اين روابط شفاف و بىپيرايه دانست: گروهى از حوزه مأموريت تو نزد من آمدند و چنين اظهار كردند كه اگر نهر متروك و غيرقابل استفاده آنها لايروبى و حفارى شود، بلاد آنها آباد، بر اداى خراج توانمند و درآمد مسلمين از اين جهت افزوده مىشود و از من درخواست كردند براى تو نامهاى بنگارم، كه در انجام چنين كارى آنها را جمع كنى و نيروى آنها را در حفر و عمران نهر و تأمين هزينه آن به كارگيرى. اما دوست ندارم كسى را به كارى مجبور سازى كه از آن كراهت دارد و بدان بىميل است. اگر نهر، آنچنان است كه آنها گفتند، من اجابت خواست آنها را به تو ارجاع مىدهم، هركس كه دوست دارد در اين عمران مشاركت كند، از او بخواه كه تلاش كند. در نتيجه، نهر از آن كسانى است كه كار كردهاند، نه افرادى كه نسبت به آن، رغبتى نشان ندادند، و اگر دست به عمران نهر زدند و وضعيت مالى آنها تقويت شد، از نظر من بهتر است تا اينكه در ضعف درآمد مالى باقى بمانند. (31) نكاتى كه از اين سخنان نغز و راهگشا مىتوان دريافت، بدين قرارند:
.1 امام على ـ عليهالسلام ـ تأكيد و اصرار دارند كه مشاركت مردم، با خواست و رضايت آنان باشد، نه به تحميل و اجبار.
.2 عمران و آبادانى، خواست امام على ـ عليهالسلام ـ است. او به مسئول مربوط دستور مىدهد كه اگر چنين عمران و توليدى بهدست مردم صورت گيرد، خواست و مطلوب او نيز انجام پذيرفته است.
.3 مسئولان وظيفه دارند چنين عمرانى را تسهيل و زمينه اشتغال مردم را فراهم نمايند.
.4 بعد از عمران و آبادانى، عدالت نيز مورد توجه قرار گيرد: آنانكه دست به كار اين عمران شدهاند در آن سهم دارند، نه آنانكه هيچگونه كار سازندهاى به عهده نگرفتهاند .
.2 تعليم و تربيت (استصلاح مردم)
تعليم و تربيت يكى از وظايف مهمى است كه حاكميت عموما و امامت خصوصا بهعهده دارد. همچنانكه اشاره شد امام على ـ عليهالسلام ـ در منشور حكومتش (عهدنامه مالك اشتر) يكى از اهداف حاكميت خود را استصلاح مردم (تعليم و تربيت) مىداند و در مورد ديگر، يكى از حقوق مردم را تعليم و تربيت آنها بيان مىفرمايد:
شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد، و آداب آموزم تا بدانيد. (32) سخن زير نيز بر همين واقعيت دلالت دارد: امام على ـ عليهالسلام ـ آنگاه كه از جهاد فارغ مىگشت، به تعليم مردم و قضاوت ميان آنها مىپرداخت. (33) بديهى است كه رويكرد تعليم و تربيت در عصر امام على ـ عليهالسلام ـ به آموزههاى تربيتى، سياسى، اجتماعى و اخلاقى است و در آن عصر، مبارزه با جهل، كوتهبينى، ظاهرنگرى، سطحىنگرى و سادهلوحى اجتماعى كه زمينه آسيبپذيرى جامعه را فراهم مىآورد، مسأله حياتى و سرنوشتساز بوده است. واژه «استصلاح» نيز ناظر به همين ضلع از آموزش است.
اداره حكيمانه جامعه آن روز كه در آن سطح از روابط اجتماعى ـ اقتصادى بودند، همين نوع تعليم و تربيت را مىطلبيد؛ ولى در عصر حاضر، نهاد تعليم و تربيت بايد جهت «استصلاح» و پيشرفت فرهنگى مردم ـ افزون بر رشد فرهنگ عمومى و تقويت وفاق اجتماعى و محو آسيبهاى گوناگون اجتماعى ـ به آموزش و فرادهى مهارت و فن نيز بپردازد.
يكى از زير ساختهاى مهم و سرنوشتساز اشتغال و توليد، تربيت نيروى انسانى كارآفرين است. هر مقدار كه نظام تعليم و تربيت پيشرفتهتر باشد، استعدادهاى مختلف افراد جامعه شكوفاتر، و درنهايت كارآفرينى و ايجاد شغلهاى كيفى و جديد بيشتر خواهد بود. به ديگر سخن، محرك اساسى توسعه جامع و همه جانبه در جامعه، توسعه نيروى انسانى آن جامعه است و بار سنگين اين توسعه بر دوش نظام تعليم و تربيت است كه در جاى مناسب خود مىبايد مورد بحث قرار گيرد. آنچه كه در اينجا مهم است و بايد بدان توجه شود، اين است كه در منشور حكومت امام على ـ عليهالسلام ـ به اين اصل كه هر كارى را بايد به كسى دارد كه داراى تجربه لازم آن است، تصريح شده است. در واقع همان توان و مهارت كارى مورد توجه و توصيه آن حضرت بوده است: و عاملانى اين چنين را در ميان كسانى جو، كه تجربت دارند و حيا، از خاندانهايى پارسا كه در مسلمانى قدمى پيشتر دارند. (34) در واقع كارگزارانى مىتوانند مسئوليت مديريت را بهعهده گيرند كه هم تجربه كارى دارند وهم صداقت و درستكارى.
.3 شكوفايى بخشهاى مهم اقتصادى
الف. كشاورزى: بخش كشاورزى از نظر امام على ـ عليهالسلام ـ جايگاه ويژهاى دارد؛ بهگونهاى كه صلاح و نفع و خير مردم به وضعيت طبقه كشاورز وابسته است. بر همين اساس هماره مدارا كردن با دهقانان را توصيه مىفرمود و به فرماندهان نظامى نيز دستور مىداد كه از جانب آنان به كشاورز ظلم و ستم نشود. (35) بر همين اساس سياست مالى و جمعآورى «خراج» را بهگونهاى تعيين مىفرمايد كه جانب عدالت و انصاف مراعات گردد: پس داد مردم را از خود بدهيد و در برآوردن حاجتهاى آنان شكيبايى ورزيد، كه شما رعيت را خزانهدارانيد و امت را وكيلان و امامان را سفيران. حاجت كسى را روا ناكرده مگذاريد، و او را از آنچه مطلوب او است بازمداريد. (36) بىشك بخش كشاورزى در آن زمان با در اختيار داشتن زمين و آب و نيروى حيوانى، به شكوفايى و بهرهدهى دست مىيافت، ولى در عصر كنونى، برآوردن نياز و حاجت كشاورزان به اين نيست كه فقط سه عامل فوق را در اختيار داشته باشند، بلكه زنجيره نيازهاى متفاوت آنان بايد بهطور منطقى برآورده شود تا اينكه زمينه شكوفايى كشاورزى فراهم گردد؛ زنجيرهاى كه از كشت و داشت و برداشت شروع مىشود و تا تثبيت قيمت محصولات و بيمه كردن آنها و بازاريابى و صادرات به بازارهاى رقابتى جهان ادامه مىيابد. اين زنجيره اگر يك حلقه مفقوده داشته باشد ـ مثلا قيمت محصولات دچار نوسان چشمگير باشد ـ براى ناكامى سياستهاى اقتصادى اين بخش كافى است.
ب. صنعت و تجارت: جامعه از طبقات مختلفى تشكيل شده است كه عبارتند از: نظاميان، كشاورزان، قضات، كاتبان خاص و عام (هيئت وزرا و معاونان) كارمندان، بازرگانان، صاحبان صنعت و محرومان و ناتوانان. بىشك سرنوشت اين طبقات در عينيت جامعه و حيات اجتماعى به يكديگر وابسته است. منشأ اين وابستگى در عبارات زير بهطور فشرده بيان شده است: و كار اين جمله (سپاهيان، كشاورزان، قضات، عاملان و نويسندگان) استوار نشود جز با بازرگانان و صنعتگران كه فراهم مىشوند و با سودى كه بهدست مىآرند، بازارها را برپا مىدارند، و كار مردم را كفايت مىكنند، در آنچه كه ديگران مانند آن نتوانند. (37) اثر وجودى صنعتگران اين است كه كفايت مىكنند كار مردم را زيرا با كمك گرفتن از فكر و بازوى خود، مصنوعاتى از كالاهاى سرمايهاى و مصرفى مىسازند كه ديگران توان ساخت آن را ندارند و فلسفه وجودى بازرگانان اين است كه اين مصنوعات را به بازارهاى مصرف مىرسانند و درنتيجه چرخه توليد را به گردش در مىآورند. اگر مصنوعات صاحبان صنعت از رهگذر تجارت به بازارهاى مصرف روانه نگردد، ادامه توليد و رونق صنايع دچار مشكل مىشود و در نتيجه طبقاتى مانند كشاورزان، نظاميان، قضات و كارمندان به اين نوع كالاهاى ابزارى و مصرفى دست پيدا نمىكنند. بر همين اساس فرمود قوام و استوارى ديگر طبقات به دو طبقه بازرگان و صنعتگر است. به ديگر سخن، در هر دوره از تاريخ حيات اجتماعى انسان، طبقه كشاورز نيازمند به صنايع و ابزارآلات كشت؛ نظاميان و سپاهيان نيازمند ساز و برگ نظامى، قضات و ديگر كارگزاران دولت وابسته به درآمد ماليات (خراج)اند كه اگر صاحبان صنعت نيازهاى آنان را فراهم و توليد نكنند و بازرگانان آنها را به بازارهاى مصرف نرسانند، بىشك روابط اجتماعى دچار اختلال مىگردد. همچنانكه صاحبان صنعت و كشاورزان، براى برخوردارى از امنيت، وفاق، نظم اجتماعى، زمينهسازى قراردادها، و اجراى آنها به نظاميان، قضات و كارگزاران دولتى نيازمندند.
در فراز ديگرى نيز به همين اثر وجودى بازرگانان و صنعتگران تصريح، و با تأكيد فراوان مىفرمايند: ديگر اينكه نيكى به بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذير، و سفارش كردن به نيكويى درباره آنان را به عهده گير. چه كسى كه بر جاى بود و چه آن كه با مال خود از اين سو بدان سو رود و با دسترنج خود كسب كند كه آنان مايه منفعتند و پديدآورندگان وسيلتهاى موردنياز و آسايش و آورنده آن از جاهاى دوردست و دشوار، در بيابان و دريا و دشت و كوهسار، جايى كه مردم در آنجا گرد نيايند و در رفتن بدانجا دليرى ننمايند . اين بازرگانان مردمى آرامند و نمىستيزند، و آشتىاند، و فتنهاى نمىانگيزند. (38)
.4 اصل درآمد مردم به منزله درآمد خزانه دولت
رابطه اقتصادى حاكميت با مردم را از دو منظر متفاوت مىتوان بر رسيد: در يك نگاه دولت نسبت به اداى وظايفى مسئوليت دارد. تأمين امنيت، كالاهاى عمومى كه بخش خصوصى دست به كار توليد آنها نمىشود، و زمينهسازى فرايند توسعه و رشد، بر عهده دولت است و طبعا هزينه اين امور را بايد از محل مالياتها تأمين كند. اين نگاه مىطلبد كه دولت درآمدهاى خود را با سياستهاى مختلف اعتبارى مالى افزايش دهد تا اينكه با قدرت هرچه بيشتر بتواند به وظايف خود عمل كند و درنتيجه درآمد دولت نسبت به درآمد مردم اولويت پيدا مىكند. نگاه ديگر اين است كه دولت يكى از وظايف مهم خود را افزايش درآمد مردم تلقى نمايد. باور مسئولان و مديران ميانى و پايين اين است كه اگر درآمد مردم هرچه بيشتر باشد، درآمد دولت نيز به همان نسبت افزايش مىيابد، هرقدر ملت فقيرتر باشد، به همان نسبت بخش عمومى دچار فقر خواهد بود. با اين نگاه سعى تمام دولتمردان و كارمندان بر اين خواهد بود كه زمينه كاهش فقر عمومى فراهم شود و در نتيجه مديران نهتنها موانع حركت توليد كالا و خدمت را برمىدارند، بلكه خود دست به كار شتاب بخشيدن به اين حركت مىشوند.
امام على ـ عليهالسلام ـ بر اين سياست تأكيد ويژه دارد: و آنچه بدان بار آنان را سبك گردانى بر تو گران نيايد، چه آن اندوختهاى بود كه به تو بازش دهند، با آبادانى كه در شهرهايت كنند و آرايشى كه به ولايتها دهند؛ نيز ستايش آنان را به خود كشاندهاى و شادمانى كه عدالت را ميانشان گستراندهاى، حالى كه تكيه بر فزونى قوت آنان خواهى داشت بدانچه نزدشان اندوختهاى. از آسايشى كه برايشان اندوختهاى و اطمينانشان كه با عدالت خود بهدست آورده و مدارايى كه كردهاى و بسا كه درآينده كارى پديد آيد كه چون آن را به عهده آنان گذارى با خاطر خوش بپذيرند. (39) با توجه به مفاد اين دستورالعمل اولا درآمد مردم از جهت اقتصادى ذخيره خزانه دولت به حساب مىآيد، ثانيا رابطه عدالتگونه مردم با دولت مستحكمتر مىگردد و اعتماد مردم برانگيخته مىشود. اين دستورالعمل و نگاه كه درآمد مردم و قدرت توليد آنها را درآمد خزانه دولت به حساب مىآورد، در روابط اقتصادى جامعه، ساختار متناسب را مىطلبد.
كتابنامه
.1 قرآن كريم.
.2 نهجالبلاغه، محمد دشتى ـ كاظم محمدى، مؤسسة النشر الاسلامى.
.3 آناتومى جامعه، فرامرز رفيعپور، شركت سهامى انتشار، تهران / .1378
.4 اصول كافى، كلينى، محمدبن يعقوب، دارالكتب الاسلامى، تهران/ .1367
.5 الارشاد، شيخ مفيد.
.6 الحياة، محمدرضا الحكيمى، محمد الحكيمى، على الحكيمى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران / .1367
.7 بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، بيروت.
.8 جامعهشناسى نظم، مسعود چلپى، نشر نى، تهران/ 1375
.9 درآمدى بر جامعهشناسى، بروس كوئن، ترجمه محسن ثلاثى، فرهنگ معاصر، تهران/ .1370
.10 شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحديد.
.11 مستدرك نهجالبلاغة.
.12 مطالعات آمادهسازى تدوين برنامه سوم توسعه اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى جمهورى اسلامى ايران، جلد سوم، نيروى انسانى بازاركار، اشتغال، ص32، سازمان برنامه و بودجه، تهران / .1379
.13 موسوعة الامام علىبن ابىطالب.
.14 نهجالسعادة، الجزء الرابع، ص15، الشيخ محمدباقر المحمودى، مؤسسة المضامين الفكرى، بيروت / 1968 ميلادى.
.15 وسائل الشيعه.
پىنوشتها:
1) نهجالبلاغه، خطبه .143
2) نهجالبلاغه، خطبه .91
3) نهجالبلاغه، خطبه .91
4) نهجالبلاغه، خطبه .211
5) تفصيل اين بحث در گفتار سوم خواهد آمد.
6) فرامرز رفيعپور، آناتومى جامعه، شركت سهامى انتشار، 1378، ص .181
«~ Internalized ( 7 ~»
8) آناتومى جامعه، ص219ـ . 220
«~ onientation ـ Value ( 9 ~»
10) بروسكوئن، درآمدى بر جامعهشناسى، ترجمه محسن ثلاثى، تهران، فرهنگ معاصر، ص 37؛ آناتومى جامعه، ص .297
11) آناتومى جامعه، ص .504
12) محمدرضا، محمد و على حكيمى، الحياة، ج 5، ص 323، به نقل از كشف الغمه، ج 1، ص 175ـ .176 بحارالانوار، ج 41، ص .33
13) كافى، ج5، ص .74
14) همان، ص .75
15) شرح نهجالبلاغه، ج15، ص147؛ موسوعة علىبن ابىطالب، ج4، ص .170
16) موسوعة علىبن ابيطالب، ج4، ص .169
17) شيخ مفيد، الارشاد، ص .158
18) كافى، ج5، ص .86
19) هود، آيه .61
20) وسائل الشيعه، ج13، ص195؛ بحارالانوار، ج93، ص .47
21) مسعود چلپى، جامعهشناسى نظم، ص265 ـ .266
22) موسوعة الامام علىبن ابىطالبج4، ص .169
23) همان، ص .170
24) كافى، ج5، ص .72
25) از مقايسه بهرهورى نيروى كار در انتهاى دوره بيست ساله (1375ـ1355) با ابتداى آن، كاهشى در حدود 5/27 درصد را مىتوان بهدست آورديعنى بهرهورى نيروى كار در سال 1375 تنها 5/72 درصد بهرهورى نيروى كار در سال 1355 است. به عبارتى با فرض ثبات بهرهورى نيروى كار در طى اين دوره ارزش افزوده كل بخشها در سال 1375 با 10566 هزار نفر شاغل استحصال مىشد؛ در حالى كه به علت كاهش بهرهورى نيروى كار، اين به عنوان ارزش افزوده توسط 14572 نفر شاغل بهدست آمده است. به ديگر تعبير حدود 4006 هزار نفر از شاغلين در سال 1375 نسبت به سال 1355 دچار بيكارى پنهان بودهاند.
ر.ك: مطالعات آمادهسازى تدوين برنامه سوم توسعه اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى جمهورى اسلامى ايران، جلد سوم، نيروى انسانى بازاركار، اشتغال، ص32، تهران، سازمان برنامه و بودجه، .1379
26) نهجالبلاغه، حكمت .480
27) همان، حكمت .1122
28) مسعود چلپى، جامعهشناسى نظم، ص .270
29) نهجالبلاغه، نامه .53
30) نهجالبلاغه، خطبه .216
31) مستدرك نهجالبلاغة، ج5، ص .359
32) نهجالبلاغه، خطبه .34
33) الحياة، ج5، ص .323
34) نهجالبلاغه، نامه 53 (نامه به مالك اشتر).
35) البحار، ج103، ص172؛ موسوعة الامام على عليه السلام، ج4، ص .172
36) نهجالبلاغه، نامه .51
37) نهجالبلاغه، نامه .53
38) نهجالبلاغه، نامه .53
39) نهجالبلاغه، نامه .53
http://imamalinet.net/per/a/ae/ae3.htm