محور : اقتصاد و امام علی (ع)
مقدمه
تفاوت هر نظام اقتصادى با ساير نظامهاى اقتصادى، برگشت به امورى از جمله مبانى فلسفى آن دارد. مبانى مكتبى، ارزشها و اهداف، برخى ديگر از مؤلفههاى تعيينكننده ميزان تمايز هر نظام اقتصادى از ساير نظامهاى اقتصادى است.
استقلال فكرى ما در ساحت اقتصادى، آن گاه حاصل مىشود كه نظام اقتصاد اسلامى بر اساس جهانبينى، ارزشها و اهداف خاص آن، كشف و طراحى گردد. اگر هدف نهايى در فعاليتهاى اقتصادى ـ چه در حوزه توليد و چه در زمينه توزيع و مصرف ـ تنها پاسخ دادن به اميال شهوانى و مادى باشد، الگوهاى رفتارى در عرصه فعاليتهاى اقتصادى بسيار متفاوت از الگوهاى رفتارىاى خواهد شد كه هدف غايى كسب رضايت خداوند متعال باشد. حتى اگر جامعه در تلاش اقتصاديش هدف ميانى خود را بسط عدالت اجتماعى و اقتصادى قرار دهد، الگوهاى رفتارى اقتصاديش نيز متفاوت از جامعهاى خواهد بود كه آمال و آرمانهاى فعاليتهاى اقتصاديش فقط برآوردن اميال ماديش باشد.
نظام اقتصادى حاكم بر دنياى فعلى، بر اساس تفسير خاصى كه از خدا، جهان، انسان و جامعه دارد، بنيانهاى خود را مستحكم كرده است. بر اساس تفاسير ويژه از مقولههاى فوق، در نهايت، انسان محورى را در همه فعاليتهاى اقتصاديش اصل قرار داده، نظام اقتصادى سرمايهدارى ليبرال را طراحى و در خارج پياده كرده است. در اين نظام، الگوهاى رفتارى در عرصه فعاليتهاى اقتصادى، برخاسته از حقوق اقتصادى ويژهاى، و حقوق اقتصادى به نوبه خود در بستر مبانى مكتبى نظام اقتصادى آن، شكل گرفته و مبانى مكتبى آن بر اساس ديدگاه خاصى كه نسبت به مقولههاى خدا، جهان، انسان و جامعه ارائه مىدهد، سامان يافته است. به عنوان مثال در الگوى پسانداز و سرمايهگذارى يكى از عوامل تعيينكننده ميزان پسانداز و سرمايهگذارى، نرخ بهره است كه طبق ضوابط حقوق اقتصادى، لازم است افراد در فعاليتهاى اقتصادى خود آن را بر اساس توافق، رعايت كنند. اين ضابطه حقوقى به نوبه خود ريشه در اين امر دارد كه استفاده از ربا در فعاليتهاى اقتصادى بلامانع مىباشد.
يكى از ريشههاى چنين ديدگاهى مىتواند چنين مبناى فلسفى درباره خداوند متعال باشد كه : «خداوند در هدايت بشر به هدايت تكوينى اكتفا كرده است و چيزى به نام هدايت تشريعى و شريعت در عرصههاى مختلف اجتماعى ارائه نداده است.»
بنابراين اگر ديدگاههاى اسلام در مبانى فلسفى مربوط به نظام اقتصادى با مبانى فلسفى ساير نظامهاى اقتصادى متفاوت باشد، بايد بپذيريم كه مبانى مكتبى، حقوق اقتصادى، الگوهاى اقتصادى و در نتيجه نظام اقتصادى اسلام با نظامهاى اقتصادى ديگر متفاوت مىباشد. به همين خاطر است كه امام خمينى (ره) مىفرمايند:
اسلام داراى سيستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است كه براى تمام ابعاد و شئون زندگى فردى و اجتماعى قوانين خاصى دارد و جز آن را براى سعادت جامعه نمىپذيرد . (1)
>>>
محور : اقتصاد و امام علی (ع)
فهرست :
- مقدمه
- مفاهيم و كليات (2)
- نظام
- نظام اقتصادى
- مبانى فلسفى نظام اقتصادى
- مبانى مكتبى نظام اقتصادى
- اهداف نظام اقتصادى
- دو ديدگاه نسبت به نظام اقتصادى
- ب. خداشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
- الف. رابطه خدا با جهان طبيعت
- .1 رابطه خالقيت
- .2 رابطه ربوبيت
- .3 رابطه مالكيت
- .4 رابطه احاطه و سلطه
- . 5 رابطه قيوميت
- ب. رابطه خدا با انسان
- .1 هدايت تكوينى انسان
- .2 هدايت تشريعى
- .3 رابطه رزاقيت در يك نگاه
- جهانشناسى
- تأثير جهانشناسى ليبراليسم بر اقتصاد
- جهانشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
- .1 هدفدارى جهان
- حركت به سوى خدا
- اختصاص به انسان
- برخوردارى از خزائن غيبى
- محل آزمايش
- پيامدهاى جهانشناسى از ديدگاه حضرت على (عليهالسلام) در اقتصاد
- انسانشناسى
- .1 خويش مالكى
- .2 ارضاى تمنيات و اميان نفسانى، انگيزيه و هدف اقتصادى
- .3 عقل انسان در خدمت شهوات او
- انسانشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
- .1 فلسفه آفرينش انسان
- دو بعدى بودن انسان
- مالكيت مطلق خدا و منتخب و مسؤول بودن انسان
- جامعهشناسى
- جامعهشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
- پىآمدهاى ديدگاه على (عليهالسلام)
- ب. سنتهاى الهى حاكم بر جوامع انسانى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
- تقوا و ايمان
- عدل و داد
- يارى خدا
- شكر خداى متعال
- توبه
- استدراج
- دعا
- زكات مال
- بخشش نعمت
- صله رحم (پيوند خويشاوندى)
- صدقه
- خلاصه و جمعبندى
- كتابنامه
- جامعهشناسى (170)
- جامعه
- نظريه اصالت فرد و آثار اقتصادى آن
- نظريه اصالت جامعه و آثار اقتصادى آن
- نظريه اصالت فرد و جامعه (173)
- برخى پيامدهاى ديدگاه امام على (ع)
- پىنوشتها
مقدمه
تفاوت هر نظام اقتصادى با ساير نظامهاى اقتصادى، برگشت به امورى از جمله مبانى فلسفى آن دارد. مبانى مكتبى، ارزشها و اهداف، برخى ديگر از مؤلفههاى تعيينكننده ميزان تمايز هر نظام اقتصادى از ساير نظامهاى اقتصادى است.
استقلال فكرى ما در ساحت اقتصادى، آن گاه حاصل مىشود كه نظام اقتصاد اسلامى بر اساس جهانبينى، ارزشها و اهداف خاص آن، كشف و طراحى گردد. اگر هدف نهايى در فعاليتهاى اقتصادى ـ چه در حوزه توليد و چه در زمينه توزيع و مصرف ـ تنها پاسخ دادن به اميال شهوانى و مادى باشد، الگوهاى رفتارى در عرصه فعاليتهاى اقتصادى بسيار متفاوت از الگوهاى رفتارىاى خواهد شد كه هدف غايى كسب رضايت خداوند متعال باشد. حتى اگر جامعه در تلاش اقتصاديش هدف ميانى خود را بسط عدالت اجتماعى و اقتصادى قرار دهد، الگوهاى رفتارى اقتصاديش نيز متفاوت از جامعهاى خواهد بود كه آمال و آرمانهاى فعاليتهاى اقتصاديش فقط برآوردن اميال ماديش باشد.
نظام اقتصادى حاكم بر دنياى فعلى، بر اساس تفسير خاصى كه از خدا، جهان، انسان و جامعه دارد، بنيانهاى خود را مستحكم كرده است. بر اساس تفاسير ويژه از مقولههاى فوق، در نهايت، انسان محورى را در همه فعاليتهاى اقتصاديش اصل قرار داده، نظام اقتصادى سرمايهدارى ليبرال را طراحى و در خارج پياده كرده است. در اين نظام، الگوهاى رفتارى در عرصه فعاليتهاى اقتصادى، برخاسته از حقوق اقتصادى ويژهاى، و حقوق اقتصادى به نوبه خود در بستر مبانى مكتبى نظام اقتصادى آن، شكل گرفته و مبانى مكتبى آن بر اساس ديدگاه خاصى كه نسبت به مقولههاى خدا، جهان، انسان و جامعه ارائه مىدهد، سامان يافته است. به عنوان مثال در الگوى پسانداز و سرمايهگذارى يكى از عوامل تعيينكننده ميزان پسانداز و سرمايهگذارى، نرخ بهره است كه طبق ضوابط حقوق اقتصادى، لازم است افراد در فعاليتهاى اقتصادى خود آن را بر اساس توافق، رعايت كنند. اين ضابطه حقوقى به نوبه خود ريشه در اين امر دارد كه استفاده از ربا در فعاليتهاى اقتصادى بلامانع مىباشد.
يكى از ريشههاى چنين ديدگاهى مىتواند چنين مبناى فلسفى درباره خداوند متعال باشد كه : «خداوند در هدايت بشر به هدايت تكوينى اكتفا كرده است و چيزى به نام هدايت تشريعى و شريعت در عرصههاى مختلف اجتماعى ارائه نداده است.»
بنابراين اگر ديدگاههاى اسلام در مبانى فلسفى مربوط به نظام اقتصادى با مبانى فلسفى ساير نظامهاى اقتصادى متفاوت باشد، بايد بپذيريم كه مبانى مكتبى، حقوق اقتصادى، الگوهاى اقتصادى و در نتيجه نظام اقتصادى اسلام با نظامهاى اقتصادى ديگر متفاوت مىباشد. به همين خاطر است كه امام خمينى (ره) مىفرمايند:
اسلام داراى سيستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است كه براى تمام ابعاد و شئون زندگى فردى و اجتماعى قوانين خاصى دارد و جز آن را براى سعادت جامعه نمىپذيرد . (1)
مقدمه اين نوشتار را با ذكر چند مطلب به پايان مىبريم:
.1 در اين پژوهش به دنبال بررسى مبانى فلسفى نظام اقتصادى از ديدگاه على (علیه السلام) هستيم، اما به جهت نشان دادن اهميت و جايگاه بحث در نظريههاى اقتصادى، ابتدا ناچاريم در هر بخشى به ادبيات و برخى نظريههاى موجود از ديدگاه نظام اقتصادى مسلط بر دنياى كنونى ـ نظام سرمايهدارى ليبرال ـ اشاره مختصرى داشته باشيم، سپس ديدگاه على (عليهالسلام) را تبيين و تفاوت آن دو ديدگاه را نشان دهيم.
.2 عمده منابع تحقيق به لحاظ ماهيت بحث ـ نهجالبلاغه و غررالحكم خواهد بود. زيرا در اين نوشتار بايد با تكيه بر گفتار حضرت (عليهالسلام) به تحقيق بپردازيم و غالب گفتار آن حضرت درباره موضوع مورد بحث نيز در اين دو منبع جمعآورى شده است.
.3 در برخى موارد از آيات و روايات ساير معصومين (عليهالسلام) استفاده خواهيم كرد. اين امر به دو جهت لازم است: يكى به جهت نشان دادن ميزان نزديكى ديدگاههاى آن حضرت (عليهالسلام) با آيات الهى و روايات ساير معصومين (عليهالسلام)؛ جهت ديگر، گاهى ممكن است گفتار مهمى از حضرت (عليهالسلام) به ما رسيده باشد، ولى استناد ضعيف باشد، لذا با استفاده از گفتار ساير معصومين (عليهالسلام) ـ از باب كلامهم واحد ـ مىتوان محتواى گفتار حضرت (عليهالسلام) را تقويت نمود.
.4 روش تحقيق: مطالعه منابعى كه محتوى كلام على (عليهالسلام) مىباشند، جمعآورى گفتار حضرت (عليهالسلام)، تحليل و نتيجهگيرى با تكيه بر روش استقرا و قياس، مورد نظر مىباشد .
. 5 فرضيه تحقيق: بين مبانى فلسفى نظام اقتصادى از ديدگاه على (عليهالسلام) و بين مبانى فلسفى نظام اقتصادى مسلط كنونى بر جهان، تفاوتهاى اساسى وجود دارد.
.6 در ترجمه كلمات اميرالمؤمنين (عليهالسلام)، سعى ما بر آن است كه ترجمه ارائه شده حتىالمقدور هماهنگ با ترجمه نهجالبلاغه عبدالحميد آيتى باشد، در غير اينصورت مشخصات نهجالبلاغه مورد كاملا بيان مىشود تا تفاوت مأخذ مشخص گردد.
.7 مطالب هر يك از عناوين اين مقاله از ديدگاه امام على (عليهالسلام) چنان گسترده است كه هر كدام مقاله مستقلى را مىطلبد، لذا ناچاريم خيلى به شرح و بسط كلمات آن حضرت نپردازيم و از كلماتى كه گويايى لازم را در مطلب مورد استناد داشته باشد، استفاده كرده، يا به حداقل شرح گفتار آن حضرت (عليهالسلام) اكتفا كنيم.
. 8 اين پژوهش در چند بخش زير به سامان مىرسد:
بخش اول، كلياتى پيرامون مفهوم نظام و نظام اقتصادى، مبانى فلسفى، اهداف نظام اقتصادى و ... مىباشد. در بخش دوم، خداشناسى؛ در بخش سوم، جهانشناسى؛ در بخش چهارم، انسانشناسى؛ و در بخش پنجم، جامعهشناسى از ديدگاه على (عليهالسلام) مورد بحث قرار مىگيرد. سرانجام در خاتمه به جمعبندى و نتيجهگيرى مىپردازيم.
لازم به يادآورى است كه در پنج بخش فوق به مباحثى مىپردازيم كه نظام اقتصادى متأثر از آنها باشد.
مفاهيم و كليات (2)
در اين بخش مفاهيمى چون نظام و نظام اقتصادى، مبانى فلسفى و مكتبى، و اهداف نظام اقتصادى را تعريف مىكنيم.
همچنين ارتباط منطقى اين مفاهيم با يكديگر نيز مورد توجه مىباشد. اين بخش فقط جهت فراهم نمودن زمينه و بستر براى بحث اصلى مىباشد. بنابراين، از پرداختن به ديدگاههاى گوناگون پرهيز مىكنيم.
نظام
براى نظام تعاريف گوناگونى ارائه دادهاند، اما تعريفى كه براى نظام اقتصادى بيشتر قابل استفاده باشد، عبارت است از:
نظام در تئورى عمومى نظامها به مجموعهاى از اجزاى به هم وابسته گفته مىشود كه در راه نيل به هدفهاى معينى با هم، هماهنگى دارند. (3)
اين تعريف هر مجموعهاى را كه اجزايش از دو ويژگى همآهنگى و هدفدار بودن برخوردار باشند، شامل مىشود. بر اين اساس، سه نوع نظام زير از هم قابل تفكيك مىباشد:
.1 نظامهاى تكوينى غيررفتارى؛ مانند نظام آفرينش و نظام موجود در دستگاه گوارش انسان .
.2 نظامهاى مصنوعى غيررفتارى؛ همانند نظام موجود در اتومبيل و هواپيما.
.3 نظامهاى رفتارى؛ اجزاى اين نظامها رفتارهاى ارادى بشر است. چون اين رفتارها همواره بر اساس چهانبينى و ارزشهاى مورد قبول انسان شكل مىگيرد، بنابراين در تعريف نظامهاى رفتارى، عنصر ديگرى به نام مبانى فلسفى (جهانبينى) و مبانى مكتبى (ايدئولوژى) وارد مىشود. بر اين اساس، «نظام رفتارى، مجموعهاى از رفتارهاى ارادى انسان است كه بر اساس مبانى فلسفى و مكتبى معين، در جهت نيل به اهداف مشخص همآهنگى كامل دارند.»
نظام اقتصادى
نظام اقتصادى نوعى نظام رفتارى است. اجزاى نظام اقتصادى رفتارهاى ارادى انسانها در سه حوزه توليد، توزيع و مصرف مىباشد؛ رفتارهايى همانند پسانداز، سرمايهگذارى، توليد و توزيع در ارتباط با منافع اقتصادى و اموال و شركتكنندگان در نظام بر اساس الگوهاى رفتارى خاصى شكل مىگيرد.
بنابراين نظام اقتصادى را مىتوان بدين نحو تعريف نمود: «نظام اقتصادى عبارت است از مجموعهاى از الگوهاى رفتارى كه شركتكنندگان در نظام را به يكديگر و به اموال و منابع براساس مبانى مشخص پيوند داده و در راستاى اهداف معينى به نحو همآهنگ براى كسب بيشترين موفقيت اقتصادى سامان يافته است.» (4)
مبانى فلسفى نظام اقتصادى
منظور از آن، جهانبينى است كه حاكم بر رفتار اقتصادى است و رفتار اقتصادى مطابق با آن شكل مىگيرد و مشتمل بر قضايايى است كه با كلمه «هست» يا «نيست» بيان مىشود. موضوع آن خدا، انسان، جامعه و دنياى مادى و اخروى مىباشد.
مبانى مكتبى نظام اقتصادى
مبانى مكتبى به مجموعهاى از قضاياى كلى دستورى (بايدى) است كه داراى ويژگىهاى زير مىباشد:
.1 زيربناى نظام و حقوق اقتصادى است؛
.2 برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى است؛
.3 در تعيين عناصر نظام اقتصادى و چگونگى ارتباط بين آنها مؤثر است؛
.4 زمينهساز حركت به سمت اهداف مىباشد.
اهداف نظام اقتصادى
اين اهداف، مقاصدى است كه نظام اقتصادى براى رسيدن به آن طراحى شده است و برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى مىباشد. به طور منطقى بايد اهداف نظام با اهداف شركتكنندگان در نظام همآهنگ باشد؛ براى مثال اگر هدف نظام اقتصادى رسيدن به رفاه مادى است، بايد اهداف دولت و مردم نيز به نحوى باشد كه فعاليت هر يك از آنها را در مسير رفاه قرار دهد .
در پايان ذكر اين نكته لازم است كه هر چند اهداف و مبانى مكتبى نظام اقتصادى در اينجا مورد بحث ما نخواهد بود، اما به جهت نشان دادن اهميت بحث مورد نظر ما (مبانى فلسفى نظام اقتصادى) و ارتباط شديد آن با اهداف و مبانى مكتبى لازم بود اشارهاى كوتاه به آنها داشته باشيم.
دو ديدگاه نسبت به نظام اقتصادى
بر اساس يك ديدگاه، بهترين و كارآترين نظام اقتصادى در عالم خارج وجود دارد. وظيفه متفكران اقتصادى تنها درك و كشف آن و هماهنگ شدن با آن مىباشد و بايد از دخالتهاى ناروايى كه سبب اختلال كاركرد آن مىشود، پرهيز نمود. (5)
آدام اسميت، نفع شخصى مادى را تحت عنوان «تئورى دست نامرئى» مهمترين عامل ايجاد، حفظ و هماهنگى چنين نظام اقتصادى مىشمارد و همچنين جستجوى نفع شخصى را عامل اساسى در رفع تمانع منافع فرد و اجتماع مىداند. (6)
بر اساس ديدگاه دوم كه توسط «اجتماعيون دولتى» ارائه شده است، نظام اقتصادى بر حسب ضرورت طبيعى و غريزى شكل نمىگيرد، بلكه سازمانهاى تاريخى وجود دارند كه با سازمان دادن به خود و وضع قوانين مناسب و اجراى مناسب آن، نقش مؤثرى در ايجاد نظام اقتصادى دارند. به عبارت ديگر دولتها بايد قوانين مربوط به فعاليتهاى افراد و سازمانها را وضع، اجرا و پاسدارى نمايند. (7)
تفاوت اساسى اين دو ديدگاه آن است كه بر اساس ديدگاه اول، طراحى نظام اقتصادى مطابق با مبانى فلسفى، مكتبى، اهداف و حقوق اقتصادى بىمعناست؛ زيرا نظام اقتصادى در عالم خارج موجود است، بنابراين نيازى به بررسى مقولههاى فوق جهت طراحى نظام اقتصادى نمىباشد . پس وظيفه متفكران اقتصادى بر طبق اين ديدگاه تنها مطالعه آن به روش علمى جهت شناسايى دقيقتر آن و رفع موانع كاركرد طبيعى آن مىباشد. ولى بر اساس ديدگاه دوم، نظام اقتصادى مىتواند يك طرح جامع جهت دگرگون نمودن عالم واقع باشد. اين طرح جامع با استفاده از مبانى فلسفى، مكتبى، اهداف و حقوق اقتصادى خاصى امكانپذير مىباشد.
اين تفكيك در پژوهشهاى اسلامى از اهميت ويژهاى برخوردار است. در اين پژوهش، در پى نشان دادن تفاوت مبانى فلسفى نظام اقتصادى از ديدگاه على (عليهالسلام) ـ كه با ديدگاه دوم همخوانى دارد ـ با مبانى فلسفى نظام اقتصاد سرمايهدارى ـ كه با ديدگاه اول هماهنگ است ـ مىباشيم.
خداشناسى
نظام اقتصاد سرمايهدارى ليبرال با انتشار كتاب «ثروت ملل» آدام اسميت تولد يافت. اما با انتشار كتاب معروف «نظريه عمومى اشتغال، بهره و پول» كينز، به افول گراييد. سرانجام ميلتون فريدمن با انتشار كتاب «سرمايهدارى و آزادى» جانى تازه به نظام سرمايهدارى ليبرال داد. وى هماكنون از مدافعان سرسخت آن نظام است. (8)
يكى از اساسىترين مبانى فلسفى نظام اقتصاد سرمايهدارى «دئيسم» مىباشد. بر اساس اعتقاد به دئيسم، خداوند همانند ساعتسازى است كه جهان را شبيه ساعت خلق و آن را به حال خود رها كرده است و هيچگونه دخالت و هدايت تكوينى و تشريعى در آن ندارد. خداوند نظام طبيعى را كه كارآمدترين نظام است در آن قرار داده، به گوشهاى رفته است. نظام اقتصادى نيز جزيى از نظام طبيعى است كه خداوند در آن هيچ دخالتى ندارد و از طريق هماهنگى افراد با نظام طبيعى كه به وسيله «دست نامرئى» از ناحيه جست و جوى منافع مادى شخصى حاصل مىشود، به بهترين وجه شكل مىگيرد. اگر هر كس در فعاليتهاى اقتصادى خود تنها نظرش به حداكثر كردن لذت و منافع مادى شخصى باشد، منافع مادى اجتماعى به خودى خود به حداكثر خواهد رسيد . اين پروسه نظام اقتصادى كه جزيى از نظام طبيعى جهان است هيچ نيازى به دخالت و يا هدايت تكوينى و تشريعى خداوند ندارد. (9)
وقتى خداشناسى از ديدگاه على (عليهالسلام) مورد بررسى قرار گيرد، معلوم خواهد شد كه اين دو ديدگاه تا چه حد با هم تفاوت خواهد داشت. آنگاه اجمالا به تفاوت نقش اين دو ديدگاه در عرصه اقتصاد اشارهاى مختصر خواهيم كرد.
ب. خداشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
در اين نوشتار به ابعاد مختلف خداشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام) نمىپردازيم؛ بلكه فقط شناسايى رابطه خداوند با جهان طبيعت و انسان، مد نظر مىباشد.
يعنى به دنبال توحيد افعالى در اين دو گستره هستيم. يقين به توحيد افعالى خداوند متعال، ويژگى خاصى به اعمال و رفتار انسان در صحنه زندگى مىبخشد. اين يقين موجب خواهد شد كه انسان در عرصه فعاليتهاى اقتصادى به نحوى رفتار كند كه با رفتارهاى انسان غيرموحد، كاملا متفاوت باشد. زيرا اعتقاد به توحيد افعالى، رابطه خدا را با انسان و طبيعت به نحوى معرفى مىكند كه با خداشناسى مبتنى بر دئيسم، كاملا متفاوت مىباشد. نظام اقتصادى ـ با تكيه بر تعريف پيشين ـ يك نظام رفتارى است، و تأثيرپذيرى اين نظام از رفتارهاى برخاسته از اعتقاد به توحيد افعالى كاملا آشكار و همچنين متفاوت از تأثيرپذيرى نظام اقتصادى برخاسته از اعتقاد به دئيسم مىباشد. در بررسى كلام امام على (عليهالسلام) اعتقاد به توحيد افعالى خداوند متعال، كاملا آشكار مىگردد و به دنبال آن مىتوان رابطه خاص خدا را با انسان و جهان معرفى نمود كه رفتارهاى ويژهاى را در ساحت اقتصادى الزام خواهد نمود.
الف. رابطه خدا با جهان طبيعت
.1 رابطه خالقيت
در رابطه با خالقيت هستى و جهان طبيعت مطالب ارزشمند فراوانى در كلمات حضرت (عليهالسلام) وجود دارد؛ اما آنچه در اين بحث حائز اهميت است اين امر مىباشد كه خداى متعال جهان طبيعت را با همه اجزايش خلق كرده و خلقت همچنان استمرار دارد.
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در گفتار فراوانى خدا را خالق جهان طبيعت معرفى مىكند (10) كه به چند نمونه آن اشاره مىشود:
كانتالسماوات والارض فطرته و ما فيهن و ما بينهن، و هوالصانع لهن؛ فلامدفع لقدرته. (11)
آسمانها و زمين و هر چيزى كه در آنها و بين آسمان و زمين قرار دارد همه مخلوق خداى متعال هستند و هيچ مانعى براى قدرت خداى متعال وجود ندارد.
از اين بيان فهميده مىشود كه جهان طبيعت مخلوق الهى است و خداوند تنها فاعل مستقل كل اشياىعالم است و هيچچيز مانع قدرت الهى در خلقت اشيا نمىباشد. و به همين معنا خداوند متعال خود را در قرآن معرفى مىكند: «لاإله إلا هو خالق كل شيء فاعبدوه.» (12) ؛ هيچ معبودى جز خدا نيست. او آفريدگار همهچيز است؛ پس او را پرستش كنيد.
گفتار پيشين حضرت خالقيت خداوند متعال را به نحوى فراگير نسبت به همه اشياى زمين و آسمان و آنچه بين آنهاست، مطرح مىكند كه استمرار خلقت از آن قابل استنباط است. كما اين كه آيه فوق نيز چنين دلالتى دارد؛ زيرا هر لحظه در عالم طبيعت امورى ايجاد مىشوند و فاعل مستقل همه آنها خداى متعال است. حضرت (عليهالسلام) در كلمات ديگرى به استمرار خلقت الهى تصريح مىفرمايند:
سپاس خدايى را كه هرگز مرگ او را فرانمىگيرد: «لانه كل يوم فى شأن من إحداث بديع لم يكن.»؛ چرا كه او در هر لحظهاى خلقت جديدى دارد كه پيش از آن وجود نداشت. (13)
.2 رابطه ربوبيت
در زبان عربى «رب» به معناى تربيت كرده است و به نحو استعاره در كسى كه تربيتكننده است، استعمال مىشود. بنابراين «ربوبيت» به معناى تدبير و ساماندهى يك شىء است. اطلاق كلمه رب بر خداوند متعال به معناى آن است كه خدا تدبير همه امور عالم را بر عهده دارد و پرورشدهنده و مراقب آنهاست.
در كلمات امام على (عليهالسلام) فراوان تدبير امور عالم به خداوند متعال نسبت داده شده است. (14) در يكى از اين كلمات آمده است:
ظهر للعقول بما ارأنا من علامات التدبيرالمتقن والقضاء المبرم. (15)
براى صاحبان خرد، نشانههاى تدبير متقن و حكم سديد الهى آشكار مىباشد.
در برخى گفتارشان به صراحت تدبير همه امور عالم، و دنيا و آخرت را به دست خداى متعال بيان مىكند. (16)
سپاس خدايى را كه ... انجامدهنده هر امرى است كه اراده مىكند، داناى به امور غيب، آفريننده آفريدهها و نازلكننده قطرات باران است، و «مدبر امرالدنيا والآخرة»؛ تدبيركننده امر دنيا و آخرت است. (17)
تدبير الهى آن چنان گسترده است كه: «هيچچيز خارج از دايره تدبير او نمىباشد.» (18) خداى متعال در تدبيرش هيچ نيازى به شريك نداشته، به تنهايى تمام امور دنيا و آخرت را بر عهده گرفته است: «و لا ند له فىالربوبيته.»؛ (19) يعنى خداى متعال در تدبيرش هيچ شريكى ندارد.
در نظر امام على (عليهالسلام) تدبير الهى چنان ذىنفوذ است كه گاهى باعث مىشود تصميمات دقيق بندگانش در هم ريزد و امور عبدش به سمتى حركت كند كه خواسته وى نيست. امام حسين (عليهالسلام) مىفرمايد:
مردى از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) پرسيد: شما چگونه خدا را شناختيد؟ حضرت (عليهالسلام) فرمود: به وسيله فسخ تصميم و به ثمر نرسيدن تلاشها، زيرا هنگامى كه براى امرى تلاش مىكردم، بين من و سعيم مانع مىشد و زمانى كه تصميم به كارى مىگرفتم، قضاى الهى مخالف با آن مىشد، بنابراين دانستم كه تدبير امور من به دست كس ديگرى است. (20)
وقتى به قرآن مراجعه مىكنيم هماهنگى بين گفتار امام على (عليهالسلام) و حدود هزار آيه كه ربوبيت الهى را بيان مىكند، به وضوح آشكار مىگردد. در آيات قرآن تعابيرى همانند : «رب»، «ربالعالمين». «ربالسموات والارض»، «ربالعرش»، «ربالمشارق والمغارب»، «ربالسموات السبع»، «ربالناس» و «ربالفلق» فراوان آمده است.
.3 رابطه مالكيت
مقصود از مالكيت، مالكيت حقيقى است، نه مالكيت اعتبارى. از ديدگاه امام على (عليهالسلام) تمام هستى ملك حقيقى خداى متعال است: «له ما فىالارضين والسماوات و ما بينهما.» (21) ؛ آنچه در زمينها و آسمان و بين آن دو است همه مال خدا است.
گويا اين كلام حضرت (عليهالسلام) نوعى ديگر از بيان الهى است كه مىفرمايد: «و لله ما فىالسموات و ما فىالارض.» (22) ؛ آنچه در زمين و آسمان است همه از آن خداى متعال است.
.4 رابطه احاطه و سلطه
در گفتار فراوانى، اميرالمؤمنين (عليهالسلام) احاطه وجودى و علمى خدا را بر تمام موجودات جهان بيان مىكند. در برخى از آنها فقط به احاطه وجودى، (23) در بعضى ديگر احاطه علمى (24) و در مواردى نيز هم احاطه علمى و هم وجودى اشاره شده است. (25) به ذكر نمونهاى از گفتار آن حضرت (عليهالسلام) كه هم دلالت بر احاطه وجودى و هم احاطه علمى خداوند متعال دارد، اكتفا مىشود:
قد علم السرائر، و خبر الضمائر، له الاحاطة بكل شىء، والغلبة لكل شىء، والقوة على كل شىء. (26)
خداى متعال داناى به تمام اسرار عالم و ضمير انسانهاست، بر همه چيز احاطه و غلبه دارد و توانا بر هر امرى است.
گفتار فوق مىتواند بهترين تفسير براى كلامى الهى باشد: «كانالله بكل شىء محيطا.» (27) ؛ خداوند متعال بر همه اشياى عالم مسلط است.
. 5 رابطه قيوميت
قيوميت خداوند متعال بيانگر آن است كه خدا برپادارنده جهان هستى و قوام آن از او است . اين مطلب هم به نحو صريح و هم مفهوم آن در بسيارى از بيانات على (عليهالسلام) آمده است. (28) برخى منابع روايى مطلب ذيل را از آن حضرت نقل كردهاند:
كل شىء خاشع له، و كل شىء قائم به، غنى كل فقير، و عز كل ذليل. (29)
همهچيز خشوعكننده خدا و قائم به او هستند، هم او بىنيازكننده هر فقيرى و عزيزدارنده هر دليلى است.
هماهنگى كامل بين گفتار امام على (عليهالسلام) و كلام خداى متعال از اين آيه، كاملا آشكار مىباشد: «الله لاإله إلا هو الحى القيوم.»؛ (30) نيست خدايى جز خداى يكتا كه زنده و برپادارنده همه امور است.
اين روابط بيان شده آن چنان واضح و گويا است كه نيازى به هيچگونه توضيح ندارد.
شايد بتوان روابطى بيش آنچه بين خداى متعال و جهان هستى از گفتار امام على (عليهالسلام) كه در حوزه اقتصاد مؤثر باشد، برشمرد؛ اما براى نشان دادن ويژگىهاى نظام اقتصادى از ديدگاه آن حضرت (عليهالسلام) و تمايز آن از ساير نظامهاى اقتصادى به همين مقدار اكتفا مىگردد.
ب. رابطه خدا با انسان
هر چند روابط برشمرده پيشين، شامل رابطه خدا و انسان نيز مىباشد، ولى روابط اختصاصى نيز بين خداوند و انسانها وجود دارد كه در عرصه تحليلهاى اقتصادى از جايگاه ويژهاى برخوردار مىباشد. به چند نمونه مهم آن، اشاره مىگردد:
.1 هدايت تكوينى انسان
منظور از هدايت تكوينى هر موجودى، به فعليت درآوردن استعدادها و به كمال رساندن آن موجود مىباشد. هر چند اين هدايت تكوينى شامل همه موجودات عالم مىشود، اما هدايت انسان به عنوان كسى كه رفتارهاى اقتصادى او در سازمان دادن نوع نظام اقتصادى مؤثر است، از منزلت ويژهاى در اين بحث برخوردار است. هر چند گفتار حضرت (عليهالسلام) در اين باب فراوان است، (31) ولى به ذكر يك نمونه آن اكتفا مىشود:
اى انسان آفريده شده در حد اعتدال!، اى آنكه در تاريكى رحمها و در پردههاى تو بر تو نگهداريت كردهاند! آفرينش تو از گل خالص آغاز شد و در قرارگاهى مطمئن جايت دادند . تا زمانى معلوم و تا مدتى كه بهره توست. در شكم مادر خود مىجنبيدى و به دعوت كس پاسخ نهى گفتى و آواز كسى شنيدن نتوانستى. سپس، تو را از قرارگاهت بيرون راندند. به سرايى آمدى كه هرگز آن را نديده بودى و راه رسيدن به منافع آن را نمىشناختى. پس چه كسى تو را به كشيدن غذا از پستان مادر راه نمود و به تو آموخت كه نيازها و خواستههايت را از كجا طلب كنى؟ هيهات! آن كه در شناخت صفات كسى كه اندام و اعضا دارد، ناتوان است، از شناخت صفات آفريدگارش ناتوانتر است. و هر چه او را به صفات مخلوقاتش محدود كند، از شناخت او دورتر گرديده است. (32)
اين گفتار حضرت (عليهالسلام) به نحو كامل اعلام از هدايت تكوينى انسان دارد. بيان، آن چنان گوياست كه نيازمند هيچگونه توضيح نمىباشد. بلكه خود توضيح كلام خداى متعال است كه مىفرمايد: «قال ربناالذى اعطى كل شىء خلقه ثم هدى.» (33) ؛ [موسى] گفت: پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه لازم آفرينشش بود، داده، سپس هدايتش كرده است.
.2 هدايت تشريعى
هدايت تشريعى انسان، به معناى نشان دادن راه كمال و سعادت او مىباشد.
چنان كه گذشت، مكتب دئيسم كه زيربناى فلسفى تفكر ليبراليسم اقتصادى مىباشد، انسان را بىنياز از هدايت تشريعى مىداند، و اعلام مىكند كه عقل انسان به تنهايى قادر است هم سعادت و كمال خود را شناسايى كند، و هم توانايى كافى را در تشخيص راه وصول به آن را داراست. اما آموزههاى امام على (عليهالسلام) در تعداد زيادى از خطبههاى نهجالبلاغه و ساير منابع روايى، غير از آن است. (34) حضرت (عليهالسلام) نياز انسان به هدايت تشريعى جهت شناسايى كمال و سعادت انسان و همچنين راه وصول آن را به صراحت بيان مىكند:
پيامبران را بر جن و انس مبعوث فرمود (بعث الىالجن والانس رسله)، تا پرده از چهره دنيا برگيرند و مردم را از بديها و سختىهايش برحذر دارند، و بر ايشان از دنيا مثلها آورند و ديدگانشان را به معايب آن بشايند و بناگهان درآيند و سخنى عبرتآميز گويند، از دگرگونىهاى آن چون تندرستىهاى آن و بيمارىهاى آن و حلال آن و حرام آن و آنچه خدا براى فرمانبرداران مهيا كرده و آنچه براى بزهكاران از بهشت و دوزخ و بزرگوارى و خوارى. (35)
در خطبه ديگرى مىفرمايد: «خداوند محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را فرستاد تا راه عذر را بر آنها ببندد.» (36) يا «زمانى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) را مبعوث كرد كه مردم از كارهاى نيكو فاصله گرفته و امتها به جهل و نادانى روى آورده بودند» (37) ، و يا اين كه «خداوند انبياى خود را فرستاد تا بيانكننده حق و سفيرانى بين خالق و مخلوق باشند.» (38)
مطالب بيان شده صراحتا بيانگر لزوم وحى براى رسيدن به كمال و سعادت بشرى مىباشد.
.3 رابطه رزاقيت
على (عليهالسلام) درباره رازقيت خداوند متعال مطالب فراوانى فرموده، ابعاد مختلف آن را بيان كردهاند. در يك نگاه شايد بتوان چنين گزارشى ارائه نمود: «روزى انسانها دو نوع است: روزىاى كه انسان به دنبال آن مىدود و روزيى كه به سراغ انسان مىآيد حتى اگر انسان در پى آن نباشد. (39) چون انسانها مخلوق خداوند متعال هستند، خدا آنها را دوست دارد و به آنها روزى مىدهد، (40) بلكه بر خود لازم كرده است كه رويشان را اعطى كند (41) و توسعه در رزق و روزى مردم را مورد نظر خود قرار بدهد. (42)
همو به نحو عادلانه روزى آنها را تقسيم مىنمايد. (43) در نگاه آن حضرت (u) خداوند متعال روزى بندگانش را تقدير و اندازهگيرى مىكند (44) و با توسعه و تضييق آن، انسانها را در معرض آزمايش قرار مىدهد. (45) اما خداوند براى بندگان مؤمن خود امتياز ديگرى قرار داده است و روزى آنها را از مجارىاى كه هيچگاه گمانش را نمىبرند (من حيث لايحتسب) مىدهد.» (46)
آيات فراوانى از قرآن، خداوند متعال را در روزى دادن انسان بدين نحو معرفى كرده است : «اى پيامبر! خداى متعال به هر كسى بخواهى، بىحساب، روزى مىدهد. (47) كليدهاى آسمانها و زمين از آن خداست و روزيش را براى هر كسى بخواهد مقدر و گسترش مىدهد .» (48)
ممكن است افرادى با مطالعه اين امور چنين شبههاى به ذهن آنها برسد: چگونه ممكن است خداى متعال روزى افراد را بدون حساب بدهد، آيا اين امر برخلاف حكمت الهى نيست؟
مقصود از توسعه در رزق و بىحساب دادن روزى، بدون عوض مىباشد. يعنى روزيى كه خداى متعال به بندگانش مىدهد از آنها چيزى دريافت نمىكند. هر چند هر كسى در راه كسب روزى تلاش مىكند؛ اما نمىتوان آن را به ازاى روزى الهى به شمار آورد؛ چرا كه توان كار و تلاش را نيز خداى متعال بدون عوض، به ما ارزانى داشته است. (49)
پرسش مهمتر آن كه كسى ممكن است بگويد: وقتى كه روزى مردم را خداوند تقدير مىكند و از نگاه على (عليهالسلام) روزى هر كس از طرف خدا تقسيم و تعيين شده است؛ (50) پس نقش كار و تلاش در دستيابى روزى چيست؟ آيا بدون تلاش، روزى انسان به او خواهد رسيد؟
تقدير روزى و تعيين و تقسيم آن به وسيله خداوند متعال نه اين كه منافاتى با كار و تلاش ندارد، بلكه از ديدگاه آن حضرت (عليهالسلام) كار و تلاش يكى از اسباب و علل تعيين روزى مىباشد. خداى متعال، روزى بندگانش را از طريق اسباب و عللى كه در عالم هستى قرار داده است، تقدير و تقسيم مىكند. در گفتار آن حضرت آمده است: «لكل شىء سبب» (51) ؛ يعنى هر چيزى سبب دارد. همچنين آن حضرت (u) در يك كلامى، هم ضمانت رزق را بيان مىدارد و هم لزوم كار و تلاش را: «خداوند روزى شما را برگرفته و شما را به تلاش فرمان داده است (قد تكفل لكم بالرزق و اموتم بالعمل) مبادا طلب چيزى را كه براى شما بر عهده گرفته، از چيزى كه بر شما فريضه كردهاند، سزاوارتر جلوه كند. (52)
اين كلام ديدگاه آن حضرت (عليهالسلام) را بيان مىدارد كه ضمانت روزى مخلوق به وسيله خالق منافات با كار و تلاش ندارد، بلكه كار و تلاش يكى از اسباب تقدير و تقسيم روزى مىباشد.
همچنين سيره عملى اميرالمؤمنين (عليهالسلام) كاملا مؤيد اين نظريه است كه از ديدگاه آن حضرت (عليهالسلام) اعتقاد به تقدير و تقسيم روزى از ناحيه خداى متعال هيچگاه مانع كار و تلاش نمىشود. زيرا اگر ادعا كنيم كه آن حضرت (عليهالسلام) در دوران زندگيش ـ به ويژه زمانى كه خليفه نبود ـ بيش از همه تلاش مىكرد و درآمد ايشان از ناحيه كار و تلاش از درآمد همه كسان ديگر از همين ناحيه، بيشتر بوده است، ادعاى به حقى است. (53) آن ديدگاه حضرت (عليهالسلام) پيرامون تقدير تقسيم و تضمين روزى از ناحيه خداى متعال و اين سيره اقتصادى ايشان بهترين پاسخ براى پرسش فوق مىباشد.
شايان توجه است كه يكى از امور واضح از نظر اسلام آن است كه علل و اسباب امور از جمله روزى انسانها محصور در علل و اسباب مادى نيست؛ بلكه در عالم هستى دو گونه نظام على «مادى و معنوى» وجود دارد. دعا، ايمان و اطاعت از خداى متعال و صدقات از عوامل مؤثر در افزايش روزى مىباشد. نمونه اين عوامل پيش از اين از على (عليهالسلام) بيان شده است: خداى متعال مؤمن را «منحيث لايحتسب» روزى مىدهد.
در يك نگاه
رابطهاى كه امام على (عليهالسلام) بين خداى متعال و جهان هستى و انسان ترسيم مىكند نسبت به رابطهاى كه نظام اقتصادى ليبرال به تصوير مىكشد تفاوتهاى اساسى دارد. از گفتار آن حضرت (عليهالسلام) پيداست كه فيض الهى پيوسته در جهان هستى جريان دارد و جريان آفرينش به نحو مستمر بوده و همچنان ادامه دارد. آفريدگار اين افريدهها خداوند حكيم و مدبر مىباشد كه به اقتضاى حكمت الهى جهان هستى و حلقههاى خلقت آن با تدبير پرودگار عالم در جريان مىباشد و هدايت تكوينى خداى متعال در برگيرنده همه موجودات هستى از جمله انسان مىباشد كه اين هدايت، هم در صحنههاى اقتصادى و هم غيراقتصادى جارى مىباشد. همچنين هدايت تشريعى امرى مسلم و ضرورى در جميع رفتارهاى انسان مىباشد و خداى متعال با ارسال پيامبران و كتب آسمانى راه وصول به سعادت دنيا و آخرت را به انسان نشان داده است. و جايگاه وحى را به عنوان يكى از راههاى دستيابى به سعادت را در كنار حس و عقل، امرى غيرقابل انكار مىشمارد.
اينگونه آموزهها با ديدگاه دئيسم كه آفرينش جهان را «آنى و لحظهاى» مىپندارد و خالق جهان را دست بسته همانند معمار بازنشسته كه جهان و انسان را به حال خود رها ساخته تا بشر تنها با تجربه و عقل خود، راه سعادت را شناسايى و بپيمايد، كاملا متفاوت است. هر چند اصل اين تفكر را قبل از دئيسم قرآن مجيد به يهود نسبت مىدهد:
و قالتاليهود يدالله مغلولة غلت أيدهم و لعنوا بما قالوا. (54)
يهوديان گفتند: دست خدا با زنجير بسته است. دستهاى آنها بسته باد و به خاطر اين گفتار از رحمت الهى دور شوند، بلكه هر دو دست (قدرت) او باز است، هرگونه بخواهد مىبخشد.
دو گونه تصوير فوق از خداى متعال در رابطه با جهان و انسان، تفاوتهاى فراوانى را در ساحت اقتصادى نمايان خواهد ساخت.
جهانشناسى
بر اساس ديدگاه فلسفى اقتصاد سرمايهدارى ليبرال، خداوند متعال در جهان طبيعت، نظامى قرار داده است كه بر طبق قاعده على و معلولى عمل مىكند. قوانين اين نظام طبيعى، دقيق، كامل، ثابت و عام مىباشد. هر چند، اين نظام بر اساس مشيت الهى در عالم طبيعت به وديعه گذارده شده است و خدا علت محدثه آن مىباشد، اما علت سبقيه آن نيست و به نحو خودكار عمل مىكند و كارآمدترين نظام، در عالم تكوين مىباشد. قوانين آن همانند قوانين فيزيك تنها در عالم محسوسات، جارى، ثابت و مطلق است. پيروى و هماهنگى با نظام طبيعى سعادت ابناى بشر را در همه ابعاد تضمين مىكند. تنها وظيفهاى كه فلاسفه و عالمان دارند شناسايى و كشف آن نظام، آنگاه پيروى و هماهنگى با آن مىباشد.
تأثير جهانشناسى ليبراليسم بر اقتصاد
.1 اقتصاد و رفتارهاى اقتصادى بشر نيز جزء طبيعت بوده، بنابراين قوانين منطقى و عقلايى نظام طبيعى در حوزه اقتصاد نيز جارى مىباشد. در عرصه اقتصاد، تنها روش دستيابى اين نظام، آزادى همگانى و رقابت كامل فعاليتهاى اقتصادى مىباشد. رقابت، براى وصول به حداكثر رساندن سود و منافع شخصى، منافع جامعه را نيز به حداكثر مىرساند.
.2 خداوند متعال در روند و تنظيم اوضاع اقتصادى هيچگونه دستور و نقشى ندارد.
.3 در تنظيم وضعيت اقتصادى، هيچ نهادى، حتى دولت حاكم، مجاز به دخالت در امور اقتصادى نمىباشد. (55)
ممكن است گفته شود كه مكانيزم بازار در مواجهه با بحرانهايى همانند جنگ جهانى، اجتماعى و اقتصادى، عدم توانايى خود را نشان داده و موجب شده نظام ليبرالى تعديل گردد و تبديل به نظام ارشادى همراه با دخالت دولت شده است.
در پاسخ به اين مطلب لازم است اشاره گردد كه، قبول داريم كه دولت در اقتصاد دخالت مىكند، اما اين دخالت همواره به عنوان يك استثنا و در حدى كه اصول اساسى اقتصاد ليبراليسم، همانند آزادىهاى فردى و مالكيت خصوصى كمترين ضربه را متحمل شود، پذيرفته شده است. كما اينكه هنوز هم كلاسيكها، نئوكلاسيكها و طرفداران مكتب پولى بر كارآمدتر بودن آن نظام بر ساير نظامهاى اقتصادى اصرار مىورزند.
جهانشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
در بحث گذشته، رابطه خداى متعال با جهان، تبيين شد و مشخص گرديد كه جهان مادى و غيب، با عنايت و تدبير الهى اداره، و دوام و قوام آن، لحظه به لحظه به اراده و مشيت او وابسته است. هر چند همين مقدار، جهانشناسى خاصى را به ما ارائه مىدهد كه در عرصه اقتصادى، رفتارهاى ويژهاى را معرفى مىكند كه متفاوت از رفتارهايى است كه نظام اقتصادى ليبرال ارائه مىدهد، اما به برخى مشخصههاى ديگر جهان از ديدگاه حضرت على (عليهالسلام) كه تأثير در رفتارهاى اقتصادى انسان دارد، اشاره مىشود:
.1 هدفدارى جهان
امام على (عليهالسلام) در گفتارهاى فراوانى درباره هدفدار بودن جهان هستى مطالب گوناگونى بيان داشتهاند: «خداى متعال هيچچيزى را بيهوده خلق نكرده است، نه انسان بدون هدف و عبث خلق شده (56) و نه اشياى ديگر. ما خلقالله سبحانه امرا عبثا فيلهوا؛ (57) يعنى خداوند سبحان هيچ امرى را بيهوده خلق نكرد تا بدان وسيله بازى كند. آفرينش داراى هدف است.» (58)
آيات فراوانى نيز هماهنگ با گفتار فوق مىباشد:
ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما لاعبين و ما خلقناهما الا بالحق ولكن اكثرهم لا يعلمون. (59)
ما آسمانها و زمين و آنچه ميان آندو جاى دارد، به بازى [بيهوده] نيافريديم. ما آن دو را جز به حق نيافريديم، اما بيشتر آنان [مشركان] نمىدانند.
در كلام حضرت على (عليهالسلام) هدف از خلقت آسمان و زمين چنين بيان شده است:
الا و انالارض التى تحملكم، والسماءالتى تظلكم، مطيعتان لربكم ... أمتا بمنافعكم فاطاعتا، و اقيمتا على حدود مصالحكم فاقامتا. (60)
بدانيد، زمينى كه شما را بر پشت خود حمل مىكند و آسمانى كه بر سرتان سايه گسترده است، فرمانبردار پروردگار شما هستند ... خداوند آن دو را فرمان داده كه به شما سود رسانند و آن دو هم اطاعت كردهاند. خداوند، زمين و آسمان را براى مصالح شما برپاى داشته و آن دو نيز بر پاى ايستادهاند.
در اين بيان اطاعت آسمان و زمين از خداى متعال در رساندن خير و سود به انسان و اين كه برپايى آنها به خاطر مصالح انسانها، تصريح شده است. نظير اين مطلب در كلمات آن حضرت (عليهالسلام) فراوان يافت مىشود. (61)
حركت به سوى خدا
جهان، آفرينش خدا و از آن اوست و به سوى او نيز بازمىگردد. امام على (عليهالسلام) مىفرمايد: «الله الواحدالقهار الذى اليه مصير جميع الامور.»؛ (62) خداى متعال، يكتا و قدرتمند است و بازگشت همه امور به سوى اوست. همچنين در خطبه ديگرى مىفرمايند: «ستايش خداى را كه بازگشت همه آفريدگان و پايان كارها به سوى اوست.» (63)
خداى متعال، در كلام كوتاهى همين معنا را بيان مىفرمايد: «الا الىالله تصيرالامور .»؛ (64) آگاه باشيد كه همهچيز به سوى خدا بازمىگردد.
اختصاص به انسان
در بحث هدف از خلقت جهان، كلامى از آن حضرت (عليهالسلام) بيان كرديم كه ظهور روشنى داشت كه خداى متعال زمين و آسمان را براى مصالح و سودرسانى به انسان برپا داشته است .
آيات فراوانى از قرآن مؤيد گفتار امام على (عليهالسلام) مىباشد كه به يك نمونه آن اكتفا مىشود: «هوالذى خلق لكم ما فىالارض جميعا.»؛ (65) او خدايى است كه همه آنچه در زمين است، براى شما آفريد.
برخوردارى از خزائن غيبى
از ديدگاه حضرت على (عليهالسلام) خداوند متعال داراى خزائن غيبى است كه نعمتهاى الهى از آنجا نازل مىشود. به بندگانش روزى مىدهد بدون آنكه چيزى از آن كه نزد خداست كم شود. در وصيتش به امام حسن (عليهالسلام) مىفرمايد:
و اعلم انالذى بيده خزائنالسماوات والارض قد أذن لك فىالدعاء و تكفل لك بالاجابة و امرك أن تسأله ليعطيك. (66)
و بدان، كه خداوندى كه خزاين آسمانها و زمين به دست اوست، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته كه از او بخواهى تا عطايت كند.
در گفتار ديگرى حضرت مىفرمايد:
خداوند از شما يارى خواسته است در حالى كه لشكرهاى آسمان و زمين از آن اوست و اوست پيروزمند و حكيم و از شما وام مىخواهد و حال آن كه خزاين آسمانها و زمين از آن اوست ... اين بخشايشى است از جانب خدا كه به هر كه مىخواهد ارزانيش مىدارد، كه خدا صاحب بخشايشى بزرگ است. (67)
در خطبه ديگرى اميرالمؤمنين (عليهالسلام) تصريح دارند كه خداوند هر چه از خزاين آسمان و زمين به بندگانش ببخشد، در دارايى او هيچگونه نقص و كاستى ايجاد نمىشود و خداى متعال فقير نمىگردد:
بخشش هيچ عطايى در او كاستى نياورد. (68) حمد سزاوار خداوندى است كه نبخشيدن برداراييش نيفزايد و اگر بخشش كند، بينوا نشود. زيرا هر بخشندهاى ـ جز خداى تعالى ـ اگر ببخشد از داراييش كاسته گردد. (69)
حضرت امير (عليهالسلام) هم اشاره به خزاين الهى دارد و هم مىفرمايد كه خداى متعال هر چه از خزاين خود ببخشد، هيچ از داراييش كاسته نگردد. خداى متعال در قرآن نيز مىفرمايد : «ان من شىء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم.»؛ (70) هيچ چيز نيست مگر آن كه خزاين آن در نزد ماست و ما تنها به اندازههاى معين از آنها فرومىفرستيم.
علامه طباطبايى (ره) در تفسيرالميزان مىنويسد: «شىء» نكره و در سياق نفى قرار گرفته و با «من» نيز تأكيد شده است، بنابراين افاده معناى عموم دارد. يعنى همه اشياى عالم داراى خزاينى نزد خداى متعال هستند. همچنين پروردگار عالم مىفرمايد: «و ما عندكم ينفدو ما عندالله باق» (71) ؛ آنچه نزد شماست فناپذير و آنچه نزد خداى متعال است، پايدار و فناناپذير است. از اين دو آيه استفاده مىشود كه خزاين نزد خداى متعال، وجودى مجرد و ثابت نيز دارند. از عبارت «ما ننزله الا بقدر معلوم» برمىآيد كه خزاين الهى پيش از نزول به جهان مادى، وجودى نامحدود دارند. بنابراين خداوند متعال اشياى مادى و محدود عالم محسوس را از خزاين الهى خلق مىكند. البته اينگونه خلق را «انزال»؛ نازل كردن، مىگويند. (72)
بهرهگيرى از اينگونه آيات قرآن، كمك مىكند در فهم كلمات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) خداوند متعال در جهان هستى خزينههاى غيبى دارد كه ثابت، مجرد، فناناپذير و در صورت عطا و بخشش از آن، هيچگونه نقصى و كاستى در آن راه پيدا نمىكند و جهان مادى و نعمتهاى آن مراتب نازله، محدود و محسوس خزاين غيب الهى است.
محل آزمايش
از مسلمات جهانبينى اسلامى اعتقاد به عالم دنيا و آخرت يا عالم مادى و غيب است. «الذين يؤمنون بالغيب»؛ (73) متقين كسانى هستند كه به غيب ايمان دارند.
جهان غيب، جايى است كه همه ما از آنجا آمدهايم و جهان آخرت جايى است كه به آنجا برمىگرديم . دنيا براى همه انسانها محل آزمايش است: (74) «ففيها اختبرتم و لغيرها خلقتم»؛ (75) شما در دنيا آزمايش مىشويد و براى غيردنيا (آخرت) آفريده شدهايد.
دنيا محل زراعت و كشت، و آخرت هنگام درو محصول است. (76) كما اينكه امام على (عليهالسلام) در كلامى جامع اين رابطه را به زيبايى بيان مىفرمايد :
به ياد گورت باش كه آنجا گذرگاه تو خواهد بود. هر چه كردهاى، همانگونه كيفر بينى و هر چه كاشتى همان را درو مىكنى و هر چه امروز پيشاپيش فرستادهاى، فردا فراروى تو نهند . جاى پاى استوار كن و براى آن روز توشهاى بيندوز. بترس، بترس. اى آن كه سخن مرا مىشنوى ! و بكوش، اى انسان غافل! (77)
آرى از ديدگاه آن حضرت: «امروز، روز تمرين و آمادگى و فردا روز مسابقه. هر كه پيش افتد، بهشت جايزه او و هر كه واپس ماند، آتش جايگاه اوست.» (78)
دقت در حسابرسى و كيفر و پاداش الهى نه تنها در حرام دنيا خواهد بود، بلكه در حلال دنيا نيز حسابرسى و حساب پس دادن نيز به دقت انجام خواهد شد: «چه بگويم درباره سرايى كه آغازش رنج است و پايانش زوال و فنا؟ حلالش را حساب است و حرامش را عقاب.» (79)
برخوردارى از نظام على و معلولى
با مراجعه به كلمات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در مىيابيم كه آن حضرت (عليهالسلام) هيچ واقعه و پديدهاى را در عالم هستى بدون علت نمىداند. گفتارشان چه به نحو اطلاق و عموم، و چه به نحو خاص و صريح دلالت دارد كه هيچ پديده مادى و معنوى در جهان، خارج از گستره قانون على و معلولى واقع نمىشود. در بيان كوتاهى مىفرمايد: «لكل شىء سبب (80) »؛ هر چيزى سبب و علتى دارد. عالم مادى و معنوى به نحو سلسله عدل و معلول قوام دارند و خداى متعال علت العلل اين سلسله علل مىباشد. عليت تمام علل به مشيت و اداره مستمر الهى محقق مىباشد و فيض الهى از مسير همين اسباب و علل جريان مىيابد.
تمام مخلوقات الهى اعم از جاندار و غيرجاندار، زمين و آسمانها، موجودات محسوس و غيبى تحت فرمان خداى متعال قرار دارند و در فرمانبردارى و اطاعت او هيچگونه خطايى از آنها سر نمىزند: (81) «بدانيد زمينى كه شما را بر پشت خود حمل مىكند و آسمانى كه بر سرتان سايه گسترده است، فرمانبردار پروردگار شما هستند.» (82)
در پديدههاى جهان نشانه حكمت الهى آشكار و همين امر، برهانى بر وجود آفرينندهاى حكيم دارد. (83) نظام هستى را محكم و متقن آفريد: «ظهرللعقول بما أرانا من علامات التدبيرالمنقن و القضاء المبرم (84) »؛ با نشانههاى تدبير متقن و محكم و حكم استوار و نافذ خود بر خردها آشكار گرديد.
حضرت امير (عليهالسلام) در خطبهاى جامع، نظام آفرينش را به نحو كامل معرفى مىكمند كه اين گفتار دلالت روشن بر مطلب مورد نظر ما دارد:
خداوند متعال براى هر آفريده، اندازه و مقدارى معين كرد و آن را نيك استوار نمود و به لطف خويش منظم ساخت، و به سوى كمال وجودش متوجه نمود تا از حد خود تجاوز نكند و در نيل به كمالش قصور نورزد يا اگر او را به كارى مأمور سازد دشوارش نپندارد. چگونه چنين باشد ! در حالى كه همه اشيا به مشيت و اراده او به وجود آمدهاند ... آن گاه هر كجى را كه در اشيا بود، راست نمود و حدودشان را روشن و آشكار ساخت و به قدرت خود ميان اضداد، التيام و هماهنگى پديد آورد ... مصنوعات و مخلوقات آفرينش را بر قانون حكمت استوارى بخشيد ... ميان اجرام آسمانى و راههاى گشاده آسمانها نظمى برقرار ساخت (85) ... .
اين ويژگىهاى كه على (عليهالسلام) در مورد پديدهها و مخلوقات عالم هستى بيان مىكند، ممكن نيست مگر با وجود حلقههاى منظم كه منشأ اين نظم خداى متعال مىباشد.
در كلام خداى متعال نيز همين نظم در عالم محسوس و غيب تصريح شده است: «حكومت جهان به دست خداست و او بر همه چيز تواناست. همان كه هفت آسمان را بر فراز يكديگر آفريد. در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و غيبى نمىبينى (86) ». در برخى آيات قرآن تعبير «بيده ملكوت كل شىء»؛ (87) ملكوت (عالم غيب) همه چيز به دست اوست، و در بعضى ديگر «بيدهالملك» (88) ؛ عالم ملك (محسوس) به دست اوست، آمده است كه دلالت دارد كه نظم هر دو عالم به دست خداى متعال مىباشد.
به نحو خلاصه ويژگىهاى جهان از ديدگاه امام على (عليهالسلام) عبارت است از:
.1 هم جهان مادى و محسوس، و هم جهان غيبت با عنايت و تدبير الهى اداره، و دوام و قوام آن، لحظه به لحظه به اراده و معيشت خداى متعال وابسته است.
.2 جهان هدفدار خلق و اداره مىشود و همه اشياى جاندار و غيرجاندار جهان هستى جهت تقرب به خداى متعال، او را تسبيح مىگويند.
.3 بازگشت گاه جهان آفرينش و همه اشياى آن، خداى متعال است.
.4 جهان غيب داراى خزائن ثابت، مجرد، فناناپذير است.
.5 دنيا محل آزمايش، گشت، تمرين آمادگى، و جهان آخرت جهان كيفر، پاداش، درو، مسابقه و بهشت و جهنم پاداش كيفر انسانها است.
.6 جهان مادى و غير مادى (غيبت) برخوار از قانون على است و فيض الهى از مسير آن اسباب و علل جريان مىيابد. عليت در جهان هستى، سلسلهوار به خداى متعال منتهى مىگردد و همه فرمان بردار مطلق اويند.
پيامدهاى جهانشناسى از ديدگاه حضرت على (عليهالسلام) در اقتصاد
پيامدهاى طولى و عرضى اين گونه نگاه به مقوله جهان، بسيار گسترده است كه پرداختن به همه آنها نوشتارى مفصل و مستقل را مىطلبد، اما جهت نشان دادن تأثير اين نوع جهانشناسى، برخى پيامدهاى آن در عرصه اقتصادى اشاره مىگردد.
شايان توجه است كه ممكن است تعدادى پيامدهانسبت به پيامدهاى ديگر، مستقل و متباين نبوده، بلكه به نحو «ذكر خاص بعد از عام» اما به لحاظ اهميت هر كدام، هر يك به نحو مستقل توضيح داده مىشود.
.1 در تعريف نظام اقتصادى، بيان شد: «نظام اقتصادى مجموعهاى از الگوهاى رفتارى است كه شركتكنندگان را در نظام را به يكديگر به اموال و منابع پيوند مىدهد و بر اساس مبانى مشخصى، در راستاى اهداف معينى به صورت هماهنگ سامان مىيابد.» وقتى انسان جهان را تفسير كند به اين كه: محل آزمايش است، همه امور جهان بازگشت گاهشان خداى متعال مىباشد و در جهان هستى علل غيرمادى وجود دارد كه با فرمانبردارى از خداى متعال موجب افزايش توان اقتصادى افراد مىگردد، به يقين رفتارهاى اقتصادى كه از چنين انسانى در حوزه توليد، توزيع و مصرف بروز مىكند، بسيار متفاوت از رفتارهاى اقتصادى انسانى خواهد بود كه جهان را چنين نمىبيند و معتقد نظام طبيعى در جهان بوده و تنها معيار تعيين كننده نوع رفتار اقتصادى را هماهنگى با آن نظام مىداند. نتيجه چنين وضعيتى در تفاوت در نظام اقتصادى آشكار خواهد شد.
.2 وقتى خداى متعال در جهان غيب، داراى خزائن غيبى باشد كه محسوسات و امور مادى مراتب نازله آن خزائن باشد و هر چه از آن خزائن نازل گردد هيچ گونه نقص و كاستى در آنها به وجود نمىآيد، معلوم مىشود كه منابع اقتصادى جهان غير محدود است؛ هر چند بالفعل (نازل شده مادى) محدود باشد. اما بر اساس مبانى فلسفى اقتصاد ليبرال سرمايهدارى، امور غيرمادى و غير قابل تجربه حسى هيچ گونه جايگاهى نداشته و منابع اقتصادى موجود طبيعت را محدود و غيرقابل افزايش مىدانند و در تعريف علم اقتصاد اظهار مىدارند: «اقتصاد تخصيص بهينه منابع محدود براى نيازهاى نامحدود است».
اما از ديدگاه على (عليهالسلام) اين منابع نامحدود و دست يافتنى نيز مىباشد و خداى متعال مىتواند در هر زمانى از خزائن غيب خود را براى منابع مادى بيفزايد.
.3 در جهانشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام) نظام طبيعى موهوم فلاسفه اقتصاد سرمايهدارى ليبرال دور از مشيت و اراده لحظه به لحظه خداى متعال وجود ندارد و «دست نامرئى آدام اسميت» از آستين سيستم قيمتهاى بازار رقابت آزاد بيرون نمىآيد تا پيامآور آزادى همگانى و رقابت كامل دور از دخالت تكوينى و تشريعى خداوند متعال باشد؛ بلكه امور مربوط به حوزه اقتصاد همانند همه امور جهان مادى و غيرمادى در معرض فيض مستقيم و مستمر الهى بوده و در تنظيم امور اقتصادى به نحوى كه خداى متعال راضى باشد هم اراده و مشيت تكوينى الهى دخالت دارد و هم نياز به اراده تشريعى خداى متعال مىباشد. بنابراين دخالت دولت جهت تنظيم امور اقتصادى منطبق با اراده تكوينى و تشريعى خالق هستى براى دستيابى به سعادت دنيا و آخرت بشر امرى لازم و ضرورى مىباشد. (89)
.4 اگر انسان دنيا را محل كشت محصول و جهان آخرت را محل برداشت آن بداند و عمل او تخم محصولى است كه در دنيا كاشته مىشود و بهشت محصول و سودى است كه به انسان مىرسد؛ سود و زيان در نظر انسان معنا و مفهوم ديگرى پيدا مىكند. چه بسا فرد مؤمنى در صحنه فعاليتهاى اقتصادى ممكن است مواجه با زيانى شود، اما به رغم آن، جامعه سود برده و موجبات خشنودى آحاد جامعه فراهم گردد؛ ولى آن فرد در يك برآيند بين سود آخرتى و زيان مادى دنيايى، سود فراوانى برده و خود را سودمند ببيند. انسان در پرتو چنين باورهايى چه بسا از لذتهاى زودگذر مادى صرف نظر مىكند و با ايثار و فداكارى، مصالح جامعه را بر مصالح فردى خود ترجيح مىدهد.
حداكثر كردن سود شخصى در فعاليتهاى اقتصادى نشأت گرفته از مسأله حب الذات است كه در نهاد خلقت هر انسانى نهفته است؛ اما تفسير سود به سود مادى اقتصادى مشكل بزرگى را در مسير اقتصاد امروز جهان قرار داده است. چرا كه در بسيارى مواقع جمع بين منافع مادى افراد و جامعه امرى غيرممكن مىباشد و دست نامرئى آدام اسميت در قالب سيستم قيمتها ناتوان از حل چنين مشكلى خواهد شد و افراد حاضر نمىشوند به خاطر منافع عمومى و جامعه از منافع خود چشمپوشى نمايند؛ بنابراين بين منافع فردى و عمومى تضاد و ناسازگارى شديدى به وجود مىآيد و افراد با قدرت اقتصادى روز به روز بر امكانات و توانشان افزوده مىشود و افراد ضعيف و محروم بايد منتظر محروميت و ضعف بيشترى مىباشند. اما اين مشكل با تفسيرى كه از سود، از منظر اميرالمؤمنين (عليهالسلام) ارائه شده است، قابل حل مىباشد.
.5 از ديدگاه امام على (عليهالسلام) در جهان از جمله در صحنههاى اقتصادى دو نوع علت ـ علت مادى و غيبى ـ وجود دارد. همه علل مادى و غيبى فيض عليت خود را در هر لحظهاى از خداى متعال مىگيرند. خداى متعال مىتواند در هر لحظهاى مصلحت بداند علتى را از عليت ساقط كند. كه اين كه در واقعه آتش افكندن حضرت ابراهيم چنين كرد.
به علاوه اعتقاد به اسباب غيرمادى مىتواند در امور اقتصادى آثار مهمى داشته باشد. اين مطلب را با بيان يكى از محققان اقتصاد اسلامى به پايان مىبريم:
اين نگرش در اقتصاد اثر مهمى دارد؛ براى مثال ريشهكن كردن فقر يكى از اهداف اقتصادى است و توزيع عادلانه ثروت، سبب مادى ريشهكن كردن فقر است. در نظام اقتصادى مبتنى بر جهانبينى مادى تنها چنين اسبابى (سببهاى مادى) مورد توجه قرار مىگيرد و سببهاى غيرمادى ريشهكن كردن فقر انكار مىشود. در حالى كه در نظام اقتصادى اسلام اين اسباب از اهميت ويژهاى برخوردار است. معصومان ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ عواملى مانند كمك خواستن از خداوند، كردار نيك، صدقهدادن، نماز شب گزاردن و بسيار
«لاحول و لاقوة الابالله»
گفتن را سبب از ميان رفتن فقر دانستهاند. همچنين قرآن كريم حاكميت تقواى الهى بر جامعه را از عوامل نزول بركات، بازشدن درهاى رحمتالهى و از ميان رفتن فقر در جامعه شمرده است. بنابراين، در ساختار نظام اقتصادى اسلام، تجزيه و تحليلهاى اقتصادى و سياست گذارىها بايد به اين عوامل توجه كرد. (90)
انسانشناسى
در پيش از اين بيان شد كه موضوع نظام اقتصادى، الگوهاى رفتارى در حوزه فعاليتهاى اقتصادى مىباشد. در اقتصاد ليبرال ادعا مىشود كه نيازى به نظام سازى اقتصادى نيست، و بهترين نظام اقتصادى با آزادگذاردن انسان در فعاليتهاى اقتصاديش، سامان مىيابد.
يكى از عوامل مؤثر در اين ديدگاه، چگونگى معرفى انسان مىباشد. اينك به برخى امور مربوط به انسان و سامان يابى نظام اقتصاد سرمايهدارى ليبرال دارد، اشاره مىگردد:
.1 خويش مالكى
از ديدگاه فلسفه ليبراليسم، انسان مالك مطلق خود، كار و اموالش مىباشد و هيچ گونه تعلقى به جامعه، دولت و خداوند ندارد و هر گونه خواسته باشد، مىتواند مالش را مصرف كند.
اين ديدگاه مىتواند يكى از مبانى اعتقاد به آزادى فردى در عرصه اقتصادى و مالكيت خصوصى مطلق در نظام اقتصاد سرمايهدارى ليبرال باشد.
.2 ارضاى تمنيات و اميان نفسانى، انگيزيه و هدف اقتصادى
هدف از تلاش انسان در عرصه اقتصادى، از اميان و تمنيات نفسانىاش سرچشمه مىگيرد. بنابراين هر انسانى هر چيزى را كه به نفع خويش مىپندارد و هر روشى را كه مفيدتر براى به دست آوردن آن مىداند، انتخاب مىكند. اين اميال در نهاد و طبيعت بشر نهاده شده است.
به نظر مىآيد اين تفسير از انسان موجب شده است كه نظام اقتصاد سرمايهدارى ليبرال، حداكثركردن منفعت مادى شخصى را تنها هدف فعاليتهاى اقتصادى افراد معرفى كند. بلكه با اين گونه معرفى كردن انسان، خواسته است افراد در تلاشهاى اقتصادى خود، تنها به دنبال چنين هدفى باشند.
.3 عقل انسان در خدمت شهوات او
عقل انسان خدمتگر شهوات او در برآوردن اهداف اميال اوست و چنين انسانى، عاقل است. و هر كس بتواند از عقل خود چنين استفاده، ابزارى بيشترى نمايد، عاقلتر است.
وقتى حداكثر كردن سود شخصى هدف فعاليتهاى اقتصادى در افراد باشد و اين هدف از اميال نفسانى انسان نشأت گرفته باشد و عقل هم خدمتگزار اميال انسان در برآوردن هدفش باشد، بايد بپذيريم: «تمام الگوهاى علمى، مانند الگوى مصرف، سرمايهگذارى، توليد، هزينه و بازار از امور فوق متأثر است. (91) » (92)
انسانشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
وقتى انسان را از ديدگاه امام على (عليهالسلام) مورد شناسايى قرار مىدهيم، به اين نتيجه مىرسيم كه انسانى را كه آن حضرت معرفى مىكند، تفاوتهاى اساسى با انسان از ديدگاه ليبراليسم دارد. ويژگىهاى انسان الهى، هدف از خلقت او و برخى خصوصيات ديگر انسان كه از ديدگاه اميرالمؤمنين على (عليهالسلام) مىتواند در رفتارهاى اقتصادى موثر باشد، از اين قبيل است:
.1 فلسفه آفرينش انسان
در مبحث جهانشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام) به نحو خلاصه اشاره شد كه خداى متعال انسان و جهان را بيهوده نيافريد. (93) هر چند اين انسان در اين دنيا زندگى مىكند، اما او براى اين دنيا آفريده نشده است تا هدف خويش را از زندگى بهرهبردراى از امكانات مادى دنيا قرار دهد؛ بلكه اين انسان بر طبق بيان صريح مولى الموحدين براى جهان آخرت خلق شده است. «انما خلقت للاخرة لاللدنيا (94) »؛ تو براى آخرت خلق شدهاى نه براى دنيا. انسان در آخرت در معرض حساب رسى اعمال دنيات قرار مىگيرد و هر كس در اطاعت و فرمانبردارى از خداى متعال بسر برده باشد، پاداش نيكو نصيبش مىشود و هر كه در اطاعت از خداى بسر نبرده باشد كيفر سختى مىبيند. (95) خداى متعال خوشنود مىشود اگر بنده او در اطاعتش باشد و پاداش نيكو ببيند، بلكه همين اطاعت و بندگى را تنها از بندگانش انتظار دارد كه در آيه مباركه مىفرمايد: «ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون.» (96) ؛ جن و انس را جز براى آن كه مرا عبادت كنند نيافريدم.
خداى متعال عبادت و اطاعت را وظيفه بندگانش قرار داد و كيفر و پاداش آخرتى را نتيجه آن، معين نمود تا بندگانش او را عبادت كنند و به مقام عبوديت برسند و از پاداش الهى بهرهمند گردند.
يك انسان مؤمن به خداوند در هر فعلى، بلكه در هر نيتى بايد هدف غايى فوق را در نظر داشته باشد. در ساحت فعاليتهاى اقتصادى هيچ گاه هدف از تلاش اقتصادى را رفاه ماديى كه خلاف دستورات الهى باشد قرار نمىدهد. نظام اقتصادى اسلام بايد به نحوى سامان يابد كه انسان را به هدف غايى آفرينش (بندگى خداى متعال) نزديك سازد. در اتخاذ سياستهاى كلى اقتصادى جامعه حتما بايد هدف كلى غايى مورد توجه جدى قرار گيرد. در نظام اقتصادى اسلام عدالت اقتصادى يك هدف سياسى است كه در همه حال مىتواند ابزارى براى هدف غايى فوق مورد توجه سياستگذاران اقتصادى باشد. بنابراين پىگيرى هدف خلقت انسان در فعاليتهاى اقتصادى در ابعاد خرد و كلان، موجب تفاوتهاى فوق در رفتارهاى اقتصادى افراد و نظام اقتصادى از ديدگاه ليبراليسم و امام على (عليهالسلام) خواهد شد.
دو بعدى بودن انسان
حضرت امير (عليهالسلام)، همصدا با كلام الهى در برخى از گفتارشان اشاره به چگونگى آفرينش انسان دارند و تصريح مىفرمايند كه انسان از دو بعد مادى و روحى آفريده شده است، نيمى از او از خاك و نيم ديگرش از روح (97) :
آن گاه خداى سبحان، از زمين درشتناك و از زمين هموار و نرم و از آنجا كه زمين شيرين بود و از آنجا كه شورهزار بود، خاكى بر گرفت و به آب بشست تا يكدست و خالص گرديد. پس نمناكش ساخت تا چسبيده شد و از آن پيكرى ساخت داراى اندامها و اعضا و مفاصل. و خشكش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالينه. و تا مدتى معين و زمانى مشخص سختش گردانيد. آن گاه از روح خود در آن بدميد «ثم نفح فيها من روحه». آن پيكر گلين كه جان يافته بود، از جاى برخاست كه انسان شده بود با ذهنى كه در كارها به جولانش در آورد و با انديشهاى كه به آن در كارها تصرف كند و عضوهايى كه چون ابزارهايى به كارشان گيرد و نيروى شناختى كه ميان حق و باطل فرق نهد و طعمها و بوىها و رنگها و چيزها را در يابد. (98)
در اين بيان، هم به بعد مادى و هم به بعد معنوى انسان تصريح شده است. همچنين به اهم وظايف بعد مادى و معنوى انسان اشاره شده است. ما بخشى از گفتار حضرت (عليهالسلام) را بيان كرديم. وقتى به همه گفتار آن حضرت در مورد ابعاد و جورى انسان مراجعه شود، معلوم خواهد شد كه گويا بيان آن حضرت (عليهالسلام)، تفسير آيه كريمه ذيل مىباشد:
و اذقال ربك للملائكة انى خالق بشرا من صلصال من حمأ مسنون فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين. (99)
و [اى پيامبر! به خاطر بياور] هنگامى پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گلى خشكيده، كه از گل بدبويى گرفته شده، بشرى مىآفزينيم هنگامى كه كار آن را به پايان رساندم و از روح خود در او دميدم، همگى برايش سجده كنيد.
امام على (عليهالسلام) براى جسم مادى انسان و همچنين براى روح غيرمادى، شش حالت و وضعيت را بيان مىفرمايد:
براى جسم انسان شش حالت و وضعيت به وجود مىآيد: صحت، مرض، مرگ، حيات، خواب و بيدارى . روح انسان نيز شش حالت دارد: حياتش كه علمش مىباشد، مرگ روح كه نادانىاش، مرض روح، شكش؛ صحت روح، يقينش؛ خواب روح، غفلتش و بيدارى روح، هوشياريش مىباشد. (100)
حقيقت انسان، همان روح انسان است و بدن انسان ابزارى در اختيار روح براى تكاملش مىباشد . روح انسان از دو ويژگى عقلانى و غريزى برخوردار است. انسان با ويژگى عقلانى امور محسوس را درك مىكند و به معارف گوناگون دست مىيابد، معارف الهى، رازهاى نهفته در طبيعت و بايدها و نبايدهاى زندگى را مىيابد و اهداف و مسير زندگيش را تعيين مىنمايد.
ويژگى غريزى روح، انسان را دعوت مىكند به امورى كه قدر مشترك ميان انسان و حيوان است، مانند ميل به خوردن، خوابيدن، امور جنسى و ...
آنچه تاكنون درباره ابعاد وجودى انسان و ويژگىهاى آن برشمرديم اختصاصى به ديدگاه امام على (عليهالسلام) ندارد و فلاسفه ليبراليسم هم ممكن است چنين امرى را پذيرا باشند. اما آنچه در اين بحث جايز اهميت است و نقطه تمايز بين دو ديدگاه مىباشد، پاسخ به اين پرسش است كه جايگاه عقل و غريزه در اين دو ديدگاه چه مىباشد؟
از ديدگاه اسلام تمايلات نفسانى و غرايز، امورى هستند كه جهت تكامل انسان در جهان مادى امرى ضرورى مىباشند؛ اما نبايد آنها سركوب نمود و نيز نبايد زمينه سركشى آنها را فراهم نمود؛ بلكه انسان بايد آنها را تعديل نموده، در اختيار عقل قرار دهد و عقل را بر آنها حاكم نمايد و بدين نحو راه سعادت را در دنيا و آخرت در پيش گيرد.
امام على (عليهالسلام) در بيانى جايگاه اين دو را بيان مىفرمايد:
العقل صاحب جيش الرحمان و الهوى قائد جيش الشيطان و النفس متجاذية بينهما فأيهما غلب كانت فى حيره. (101) عقل انسان همراه لشكر خداى رحمان است و شهوات و خواستههاى نفسانى رهبر لشكر شيطان شمرده مىشود. نفس انسان ميان اين دو قرار داد. هر يك از اين دو، نفس را به سوى خود مىكشد . هر يك از آن دو لشكر، پيروز گردد، نفس انسان زيرفرمانش خواهد بود. (102)
در مبانى انسانشناسى ليبراليسم بيان شد كه با تفسيرى كه آنها از عقل و تمايلات نفسانى دارند، عقل را خدمتگزار تمايلات نفسانى معرفى مىكنند و عقل ابزارى در خدمت تمايلات نفسانى جهت دستيابى به تمايلات مادى نفسانى است.
به يقين، اين دو معرفى از انسان موجب تفاوتهاى روشنى در اهداف اقتصادى فعاليتهاى افراد در دو ديدگاه خواهد شد. همچنين هر يك از دو ديدگاه در مورد انسان مىتواند مبناى ايدئولوژيك آزادى و رقابت كامل افراد در بخش توليد، توزيع و مصرف و همچنين عدم دخالت در اقتصاد بر اساس ديدگاه ليبراليسم باشد؛ اما ديدگاه امام على (عليهالسلام) در مورد انسان چنين الزامى را القا نمىكند.
مالكيت مطلق خدا و منتخب و مسؤول بودن انسان
امام على (عليهالسلام) جهان و همه موجودات آن را ملك طلق خداى متعال مىداند. هستى انسان و تمام قوا و نيروهاى روحى و جسمى انسان از آن خداست: «له ما فى الارضين و السماوات» (103) ؛ هر چه در آسمانها و زمين است ملك خداوند متعال مىباشد.
شايان ذكر است كه مالكيت خدا از سنخ ماليكت اعتبارى، همانند مالكيت انسان بر اشيا نيست، بلكه مالكيت تكوينى است. چنين مالكى انسان را خلق كرد و او را به عنوان بهترين مخلوق خود امتخاب نمود و بار مسؤوليت اطاعت و فرمانبردارى اختيارى را بر عهده او قرار داد . حضرت (عليهالسلام) در يكى از خطبههاى نهجالبلاغه در مورد آفرينش انسان مىفرمايد :
هنگامى كه خداى متعال زمينش را بگسترد و فرمان خود را روان ساخت. آدم (عليهالسلام) را از ميان آفريدگان خود برگزيد و او نختسين آدميان بود. در بهشت خود جايش داد و عيش او مهيا گردانيد و به او آموخت كه از چه كارهايى پرهيز كند و گفتنش كه اگر چنان كارهايى از او سر زند مرتكب معصيت شده است و مقام و منزلتش به خطر مىافتد. ولى آدم به كارى كه خداوند از آن نهيبش كرده بود، مبادرت ورزيد، زيرا علم خدا از پيش بدان تعلق گرفته بود. هنگامى كه آدم توبه نمود خداوند او را به زمين فرستاد تا زمينش را با فرزندان خود آباد سازد و از سوى خدا بر بندگانش حجت و راهنما باشد. (104)
در اين گفتار حضرت (عليهالسلام) هم به مقام والاى او كه از ميان همه آفريدگان الهى انتخاب شده است، اشاره مىكند و هم به وظايف سنگين آدم و فرزندانش نسبت به مسئووليت اطاعت خداى متعال. اين جايگاه و مسئووليت انسان در قرآن صامت هماهنگ با بيان قرآن ناطق على (عليهالسلام) چنين آمده است: «هوالذى جعلكم خلائف الارض.»؛ اوست خدايى كه شما را جانشين خود در زمين قرار داد.
هم تمام چيزها از آن خداى متعال است و هم انسان جانشين خدا در زمين و مسؤول در قبال اوست. خدا حق دارد از همه تصرفات ما در مال و دارايى، و در فكر و انديشه پرسش نمايد و براى هر نوع تصرفى به او كيفر يا پاداش دهد. يعنى اين دو ويژگى: مالكيت خدا بر جهان و انسان، و خليفه و منتخب خدابودن انسان به طور منطقى دو نتيجه ذيل را به دنبال خواهد داشت:
.1 انسان، در تصرف در مال و قواى جسمى و فكرى خود، محدود به حدودى است كه خداى متعال تعيين كرده است.
.2 چون انسان در برابر خداى متعال مسؤول است، بنابراين اگر از حدود الهى تجاوز كند، مؤاخذه خواهد شد.
اين ديدگاى امام على (عليهالسلام) با ديدگاه متعارف در اقتصاد مسلط جهان بسيار متفاوت است. چنان كه پيش از اين بيان شد، مكتب ليبواليسم، انسان را مالك مطلق مال و قواى فكرى و جسمى خود مىداند و در پىگيرى منافع فردى خود و روش پىگيرى آن هيچگونه مسؤوليتى در برابر خدا، جامعه و دولت ندارد. همين ديدگاه به عنوان يكى از مبانى ايدئولوژيك آزادى فعاليت اقتصادى، عدم دخالت دولت و مالكيت خصوصى گسترده در نظام اقتصاد سرمايهدارى ليبرال مىباشد. اما با پذيرش ديدگاه امام على (عليهالسلام) در مورد انسان، نفى امور سهگانه فوق، امرى مسلم شمرده مىشود چرا كه چنان آزادى در صحنه فعاليتهاى اقتصادى به انسان مسلمان داده نشده است؛ بلكه آزادى در كادر محدود، دخالت دولت در اقتصاد و مالكيت مختلط از امورى است كه يك انسان مسلمان در فعاليتهاى اقتصادى ملتزم به آن خواهد شد. (105)
جامعهشناسى
يكى از مسائل در باب جامعهشناسى مسأله اصالت فرد و اصالت جامعه است. انديشهمندان مكتب ليبراليسم مدافع نظريه اصالت فردى باشند.در مقابل، گروهى ديگر از جامعه شناسان از نظريه اصالت جامعه دفاع مىكنند.
بر اساس نظريه اصالت فرد، در عالم خارج، حقيقتا چيزى جز افراد، كه در هويت و اثر، مستقل از يكديگر هستند، وجود ندارد. جامعه يك امر اعتبارى است و وجود حقيقى ندارد، آنچه وجود حقيقى و اصيل دارد، افراد انسان هستند كه به نحو مستقل اهداف و ارزشها را انتخاب نموده، راههاى دستيابى به آنها را بر مىگزيند و هويت و شخصيت خود را مىسازد. همين هويتهاى مستقل افراد، هويت اعتبارى جامعه را مىسازد.
پس اين انسان در همه كوششهايش مصالح فردى را مدنظر قرار مىدهد و براى امرى اعتبارى تلاشى نمىكند و بر اساس ديدگاه ليبراليستى همه سعى افراد بايد جهت برآوردن اميال شخصى سازمان دهى شود و منافع و مصالح جامعه اعتبارى از رهگذر پىگيرى منافع و مصالح امر اصيل افراد تامين خواهد شد. مفاهيم اجتماعى را بايد با توجه به مفاهيم دال بر افراد، رفتار و روابطشان تعريف نمود. همچنين نظمهاى اجتماعى بايد بر اساس انگيزه، اعتقاد و قابليتهاى فرد صورت پذيرد.
به نظر مىآيد بسيارى از الگوهاى اقتصاد سرمايهدارى ليبراليستى متأثر از اين ديدگاه باشد. يكى از محققان اقتصاد اسلامى مىنويسد:
به نظر مىرسد در اقتصاد سرمايهدارى در بخش كلان اقتصادى اين شيوه يكى از روشهاى غالب الگوسازى است. الگوى مصرف كل و پسانداز كل و سرمايهگذارى كل، عرضه و تقاضاى كل در بازار كالا، تقاضاى و عرضه كل در بازار كار و بازار پول از همين روش ساخته مىشود. يعنى ابتدا الگويى كه توضيحدهنده رفتار مصرفى يا سرمايهگذارى و ... فرد نمونه است، ساخته مىشود، سپس الگوى كلان از جمع افقى الگوهاى فردى به دست مىآيد و متغيرهاى خرد، مانند قيمت يا مقدار يك كالا كه در الگوهاى فردى به كار رفته بود، به متغيرهاى كلان، مانند نرخ تورم و توليد كل، در الگوى فراتر تبديل مىشود. (106)
بر اساس نظريه اصالت جامعه، هويت و روح جمعى غيبت و اصالت دارد؛ افراد وقتى در درون جامعه قرار مىگيرند، در پرتو آن، روح جمعى حاكم بر جامعه هويت شخصى پيدا مىكند و احساسات، عواطف، تمايلات و انديشههاى آنها شكل مىگيرد. (107)
جامعهشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
ديدگاه امام على (عليهالسلام) در باب جامعه را در دو بخش دنبال مىكنيم:
الف ـ فرد و جامعه از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
ب ـ سنت الهى حاكم بر جوامع انسانى
با مراجعه به كلمات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) مشخص مىشود كه حضرت در برخى از آنها اشاره به اصالت فرد دارد و در بعضى ديگر به اصالت جامعه. در دسته دوم مردم و جامعه را مورد خطاب قرار مىدهد. جامعه را در صورتى كه هماهنگ با هم، اهداف مشتركى را دنبال نمايند مجراى فيض الهى بر مىشمارد: «ان يدالله علىالحجاعة (108) »؛ به درستى كه دست خدا با جماعت است.
«دست خدا» به كنايه از مجد، عظمت، قدرت و توان است. بنابراين اجتماع اسلامى و مورد رضايت الهى كانون نزول بركات فيض خداى متعال مىباشد. كما اين كه حضرت (عليهالسلام) در خطبه ديگر مىفرمايد: «عربها امروز اگر چه به شمار اندك هستند، ولى با وجود اسلام بسيارند . و به سبب اجتماع عزير و پيروزند». (109) در برخى بيانات امام على (عليهالسلام)، جامعه از چنان خاصيت و ويژگىهاى برخوردار است كه: «كسى كه از اعمال جامعهاى خشنود باشد، گويى خود داخل كارهاى آنها بوده است. بر هر كس كه همراه جماعت باطل باشد، دو گناه خواهد بود، يكى گناه آن كار كه مرتكب شد، و ديگرى گناه خشنودى او به آن كار.» (110)
جامعه از چنان جايگاه و اصالتى برخورار است كه اگر كسى راضى به مفاسد قوم ناسقى باشد، گويا يكى از آنها خواهد بود. البته، از ديدگاه اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در طرف خير و نيكى نيز چنين است. در گفتگوى آن حضرت؛ يكى از يارانش آمده است:
چون خداوند در جنگ جمل پيروزيش گردانيد، يكى از ياران گفتش: اى كاش بردارم، فلان مىبود و مىديد كه چسان خداوند تو را برد دشمنانت پيروز ساخته است. على (عليهالسلام) از او پرسيد: آيا برادرت هوادار بود؟ گفت: آرى. على (عليهالسلام) فرمود: پس همراه ما بوده است. ما در اين سپاه خود مردمى را ديديم كه هنوز در صلب مردان و رحمها زنان هستند. (111)
وقتى مراجعه به آيات قرآن شود، «نظريه اصالت جامعه» از ديدگاه اسلام بيشتر مورد تائيد قرار مىگيرد. آياتى جامعه و امت را مورد خطاب قرار داده: «در روز قيامت هر امتى را مىبينى [كه از شدت ترس] بر زانو نشسته، هر امتى به سوى كتابش خوانده مىشود.» (112) يا تعابيرى همانند: «زينا لكل عملهم»؛ (113) براى هر امتى عمل آنها را زينت داريم، «لكل امة اجل»؛ (114) براى هر قومى سر آمد يعنى است، دلالت بر نظريه فوق دارند.
اما به رغم اين مطالب نظريه اصالت فرد نيز در منابع اسلامى و در بيانات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نيز مورد تائيد قرار گرفته است: «هر كه عملش او را واپس دارد، نسبش سبب نشود كه پيش افتد. هر كه شرافت و حسب خود را از دست بدهد، شرافت و حسب نياكان سودش نكند .» (115) شخصيت افراد را تنها نوع اعمال و رفتارش تشكيل مىدهد. منسوب بودن به افراد بزرگ، احزاب، دين و ... در حقيقت و ماهيت او تغييرى ايجاد نمىكند. اين ديدگاه در واقع اعلام مىكند كه شخصيت هر كسى در گرو اعمال خود فرد است: «كل نفس بما كسبت رهينه»؛ (116) هر كس در گرو كردارى است كه انجام داده است.» بنابراين هويت هر انسانى با اعمال خودش آشكار خواهد شد از روى وابستگى به ديگران: «كل انسان الزحناه طائره فى عنقه»؛ (117) هر انسانى، به نظر مىآيد كه كلام ذيل از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نيز بر اين نظريه دلالت كند:
اى مردم! خوشا به حال كسى كه پرداختن به عيب خود او را از عيب ديگر مردم بازمىدارد و خوشا به حال كسى كه در خانهاش بماند و روزى خود بخورد و به طاعت پروردگارش مشغول باشد و بر گناهان خود بگريد. چنين كسى، هم به كار خود پرداخته و هم مردم از او آسودهاند . (118)
هر چند مهمترين پيام حضرت (عليهالسلام) در اين بيان، توجه انسان به كانون وجود خويش وعدم پرداختن به عيب و آزار ديگران است، ولى به تبع اين امر از اين گفتار نيز فهميده مىشود كه اگر مىخواهى سعادتمند گردى و واجد شخصيت برجسته گردى بايد بدانى كه هماهنگى با اهداف، نوع زندگى و ... عموم مردم فائدهاى براى تو ندارد. همين مقصود در روايت كوتاه ديگرى از معصوم (عليهالسلام) چنين بيان شده است؛ «كن فىالناس و لا تكن معهم.» (119) در ميان مردم زندگى كن، اما به نحوى كه با آنها همراه نباش.
مىتوان دلالت گفتار على (عليهالسلام) را در باب نظريه اصالت فرد با آيه ديگرى از قرآن مچيد مورد تأييد قرار داد: «هر كس هدايت يابد براى خود هدايت شده و هر كس گمراه گردد به زيان خود گمراه مىشود و من مأمور [به اجبار] شما نيستم.» (120)
بنابراين از ديدگاه امام على (عليهالسلام) هم افراد داراى هويت حقيقى و فردى هستند و هم هويت جامعه كه از قدر مشترك و وجه غالب هويت افراد جامعه انتزاع مىشود. يعنى مىتوان گفت كه على (عليهالسلام) نظريه اصالت فرد و جامعه را ارائه مىدهد: افراد در جامعه داراى شخصيت مستقل هستند، اما در عين حال از يكديگر اثر مىپذيرند. به سبب همين تأثير و تأثر بيشتر افراد از انديشهها، عواطف، باورها و آداب و رسوم و منافع مشترك برخوردار مىشوند و زمينه انتزاع روح جمعى يا هويت جامعه فراهم مىآيد؛ زيرا هويت جامعه از قدر مشترك هويت افراد انتزاع مىشود. بنابراين، هويت جامعه نه امرى موهوم است و اعتبارى، و نه حقيقى مستقل از هويت افراد، بلكه امرى انتزاعى است؛ يعنى خودش د رخارج وجود ندارد، ولى منشأ انتزاعش حقيقى است.
هر چند اين روح جمعى از قدر مشترك هويت افراد انتزاع مىشود؛ ولى در عين حال، بر هويت افراد نيز تأثير مىنهد و آنان را به موافقت با خود مىخواند. طولى نمىكشد كه فرد احساس مىكند روح جمعى حاكم بر جامعه بخشى از شخصيت او شده است؛ مانند بيشتر افراد جامعه مىانديشد، احساس مىكند و واكنش نشان مىدهد. البته برخى از افراد از چنان توانى برخوردارند كه مىتوانند بر اين روح جمعى اثر گذارند و انديشهها، عواطف و به طور كلى فرهنگ جامعه را عوض كنند. (121)
پىآمدهاى ديدگاه على (عليهالسلام)
بر اساس نظريه اصالت فرد، بايد منافع فرد بر منافع جامعه مقدم شود؛ زيرا منافع جامعه امرى موهوم است، تنها منافع فرد حقيقت دارد. بنابراين اگر زمانى منافع جامعه چنان تفسير شد كه با منافع فرد منافات داشت، بايد در تفسير منافع جامعه تجديد نظر كرد و منافع فرد را كه اصيل است، محافظت نمود. اما بر اساس ديدگاه امام على (عليهالسلام) منافع جامعه چيزى جز منافع اكثريت قاطع افراد جامعه نيست و طبيعى است كه وقتى منافع فرد يا افرادى با منافع اكثريت قاطع جامعه تعارض كرد، بايد منافع جامعه مقدم شود.
مسأله حائز اهميت، نوع تفسير است كه منافع فرد و جامعه ارائه مىشود در ديدگاه ليبراليستى، مراد از منافع فردى، صرفا منافع مادى فرد است كه خواستهها و تمايلات نفسانى، آن را تعيين مىكند؛ اما در نگرش امام على (عليهالسلام) منافع فرد با توجه به اهداف عالى انسانى كه همانا رسيدن به قله رفيع عبوديت است، تعيين مىشود. و در جامعه اسلامى با صرفنظر كردن افراد از منافع مادى به جهت رسيدن به منافع معنوى عالىتر، امكان تعارض بين منافع افراد و جامعه كمتر اتفاق مىافتد و اگر در مواردى چنين اتفاقاتى بيفتد، زعماى جامعه اسلامى حق دارند با اتخاذ سياستهايى اين مشكل را به نفع جامعه اسلامى برطرف سازند .
ب. سنتهاى الهى حاكم بر جوامع انسانى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
مقصود از سنتهاى الهى يك سلسله قضايايى شرطى است كه در صورت وجود شرط يا سبب، جز او مسبب هم، حاصل خواهد شد. اين قضاياى شرطى از طبيعت زندگى انسان و رفتار او در ارتباط با جهان پيرامونش استخراج مىگردد.
به طور كلى بازگشت سنتهاى الهى به يك اصل كلى است كه هر گاه جامعه و افراد آن، امكانات و توانايىهاى خود رادر مسيرى كه از جانب خدا و به وسيله پيامبران تعيين شده است، قرار دهد و خود را با عالم هستى كه خواه ناخواه در برابر خدا خضوع دارد، منطبق سازد و بين خود و اراده الهى رابطه ايجابى برقرار كند و مسؤوليت خود را در برابر حق بشناسد، صعود مىكند و قابليت بقا مىيابد. در مقابل، اگر جامعهاى يا افراد آن با اراده الهى رابطه سلبى داشته باشد و امكانات خود را در راه رسيدن به تكامل انسانى مصرف نكند، دچار سرنوشتى شوم خواهد شد. با كشف اين سنتها و رعايت آنها انسان مىتواند خود را اصلاح كرده، سرنوشت پسنديدهاى براى خود و جامعهاش رقم زند.
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در برخى نامهها، خطبهها و كلمات حكمتآميز خود، سنتهاى الهى را كه حاكم بر تاريخ است يادآور مىشود و از مردم مىخواهد كه از سرنوشت امتهاى گذشته عبرت بگيرند و پند بياموزند، زيرا كه همان سنتها و قوانين و نواميسى كه بر پيشينيان جارى بود، در تمام جوامع بشرى جريان خواهد داشت. هر چند جريانهاى تاريخى قضاياى منحصر به فرد هستند و قابليت بازيابى مجدد ندارند، اما قوانين منتزع از آنها هميشه و همهجا حاكميت دارد و غفلت از آنها خسارت عظيمى به بار مىآورد. (122) امام على (عليهالسلام) مىفرمايد:
اى بندگان خدا روزگار بر باقيماندگان چنان گذرد كه بر گذشتگان گذشته است. آنچه رفته، بازنگردد و آنچه بر جاى مانده، جاودانه نخواهد ماند. كردارش در پايان، همان است كه در آغاز بود. حوادثش، بر يكديگر پيشى گرفته، در مىرسند و نشانههاى آن همراه يكديگرند . (123)
امام على (عليهالسلام) در اين گفتار و مشابه آن، يك حقيقت مهم را به همه انسانها خاطرنشان مىسازد كه آنچه در تمام جريانهاى اجتماعى و سقوط و يا اوجگيرى تمدنهاى بشرى حاكميت مطلق دارد. اراده الهى است كه در قالب سنتها بروز پيدا مىكند. به بيان قرآن اين سنتها ثابت و غيرقابل تغيير مىباشند: «فلن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنةالله تحويلا .» (124) ؛ هرگز در سنت خداى متعال تبديل نمىيابى [يك سنت خدا به سنت ديگر تبديل نمىشود] و هرگز در سنت خدا دگرگونى نمىيابى.
حضرت (عليهالسلام) علاوه بر بيان سنتها به نحو كلى و عام، موارد و نمونههاى فراوانى از آن را برمىشمارد تا مردم و جوامع بشرى با درك درست موضوع و موارد آنها راه سعادت و شقاوت خود را بيابند؛ همچنين بدانند كه سنتهاى الهى امورى تصادفى و بدون برنامه نيستند و منافاتى با اختيار و آزادى انسانها ندارد؛ بكله بشر مىتوند با شناخت سنتهاى الهى، به آينده بهترى نسبت به وضعيت فعلى خود، اميدوار باشد و نيز خود را در معرض هلاكت و نابودى قرار ندهد. ما به تعدادى از اين سنتهاى الهى كه در كلمات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) وجود دارد و ممكن است در رفتارهاى اقتصادى مردم، جامعه يا دولت و سياستهاى اقتصاديش مؤثر باشد، اشاره مىكنيم: (125)
تقوا و ايمان
جامعهاى كه به زيور تقوا آراسته است، درى به سوى امدادهاى غيبى پيدا مىكند، سختىها از او دور مىشوند و موجب نزول بركات مىشود.
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) مىفرمايد:
هر كسى كه تقوا پيشه كند سختىهايى كه به او نزديك شدهاند، دور مىگردند. تلخىها شيرين و مواج متراكم گرفتاريها برطرف شده و مشكلات پياپى و خستهكننده آسان مىگردد و مجد و عظمت از دست رفته بازمىآيد. رحمت قطع شده خداوند دوباره تجديد مىشود و نعمتهاى الهى بعد از فرونشستن به جوشش درمىآيند و بركات تقليليافته فزونى يابند. (126)
همچنين در كلام الهى به صراحت آمده است:
«و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض.» (127)
اگر مردم شهرها و آبادىها ايمان مىآوردند و تقوا پيشه مىكردند، به يقين بركاتى از آسمان و زمين بر آنها نازل مىكرديم.
در تفسير نور در مورد «بركات» در آيه فوق چنين آمده است:
بركات، جمع بركت، به موهبتهاى ثابت و پايدار گفته مىشود، در مقابل چيزهاى گذرا، در معناى بركت، كثرت، خير و افزايش وجود دارد. بركات شامل بركتهاى مادى و معنوى مىشود . از اين آيه استفاده مىشود كه بايد اكثريت جامعه اهل ايمان و تقوا باشند (أهلالقرى) تا مشمول الطاف و بركات شوند ونيز مىتوان استفاده كرد كه سرمايهگذارى روى فرهنگ معنوى جامعه، بازده اقتصادى هم دارد. (128)
گفتار فوق ناظر به امدادهاى غيبى به عنوان كليدى در گشايش درهاى خزائن غيب را يكى از آثار تقوا براى جامعه معرفى مىكند. اما شايد بتوان گفت كه اين آيه علاوه بر پيامدهاى ذكر شده، به آثار عقلى و عملى تقوا نيز اشاره دارد: «ايمان و تقوا يعنى اعتقاد به حضور دائمى ذات بارىتعالى در همه امور اجتماع. حاصل اين ايمان و تقوا عبارت است از اخلاق كارى صحيح، معاملات درست، توليد مفيد و كارآ، پرهيز از اسراف و تبذير، عدالت در فعاليتهاى اقتصادى كه به دنبال آن، اقتصادى پويا و بالنده به وجود مىآيد و بىثباتى درونى اقتصاد از بين خواهد رفت.» (129)
عدل و داد
اجراى عدالت، ضرورىترين نياز هر جامعه است. اساس عالم آفرينش بر عدل و حق پايدار است .
در عرصه مسائل اقتصادى نيز همين نقش را براى عدالت بيان كردهاند. امام على (عليهالسلام) در كلماتشان به نقش عدل اشاره مىفرمايند: «بالعدل تتضاعف البركات.» (130) به وسيله برقرارى عدالت، بركات و نعمتهاى خداى متعال فزونى مىيابد. همچنين در بيان ذيل به نقش اجراى عدالت در گشايش و آسايش جامعه تصريح دارند:
درباره زمينهايى كه عثمان در زمان خلافت خود به اين و آن داده بود، امام (عليهالسلام) آنها را به مسلمانان بازگردانيد و فرمود:
به خدا سوگند. اگر چيزى را كه عثمان بخشيده، نزد كسى بيابم، آن را به صاحبش باز مىگردانم، هر چند، آن را كابين زنان كرده باشند يا بهاى كنيزكان. در عدالت گشايش است و آن كه از دادگرى به تنگ آيد از ستمى كه بر او مىرود، بيشتر به تنگ مىآيد. (131)
يارى خدا
در قرآن، روايات معصومين (عليهالسلام) از جمله در كلمات امام على (عليهالسلام) فراوان آمده است كه اگر كسى خداى متعال را يارى دهد، در مقابل، خدا نيز او را يارى خواهد رساند . ترديدى نيست كه يارى رساندن خدا جز عمل به دستوارت الهى در عرصههاى فردى و اجتماعى نيست. خداى متعال در قرآن بر يارى كسى كه او را يارى رساند تاكيد دارد: «و لينصرن الله من ينصره». (132) به خداوند قطعا كسى را كه او را يارى كند، يارى خواهد نمود. اميرالمؤمنين (عليهالسلام) به يكى از زمينههايى كه كمك به خدا موجب يارى اقتصادى خداى متعال مىشود، مىفرمايد :
خداى سبحان فرمود: «اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مىكند و پايداريتان خواهد بخشيد . (133) و نيز گويد: كيست كه خدا را قرضالحسنه دهد تا براى او دو چندانش كند و او را پاداشى نيكو باشد. (134) اگر خدا از شما يارى مىخواهد نه از روى خوار مايگى است و اگر از شما وام مىخواهد نه به سبب بينوايى است. از شما يارى خواسته در حالى كه لشكرهاى آسمان و زمين از آن اوست و اوست پيروزمند و حكيم و از شما وام مىخواهد و حال آن كه، خزاين آسمانها و زمين از آن اوست و بىنياز و ستوده است خداوند ... اين بخشايشى است از جانب خدا كه به هر كه مىخواهد ارزانيش مىدارد، كه خدا صاحب بخشايشى بزرگ است. (135) مىگويم آنچه مىشنويد، از خداوند براى خود و شما يارى مىخواهم. او مرا بسنده است كه بهترين كارگزار است. (136)
گفته آمد كه نصرت خداى بىنياز، همانا اطاعت و فرمانبردارى از اوست كه اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در گفتارى ديگر آن را سود بردن بدون تجارت مىشمارد: «من اتخذ طاعة الله بضاعة أتته الأرباخ من غير تجارة». (137) هر كسى طاعت خداى متعال را سرمايه خود قرار دهد، سودهاى فراوانى بدون تجارت به دست مىآورد .
شكر خداى متعال
رابطه شكر با نعمتهاى الهى در روايات به ويژه در كلمات امام على (عليهالسلام) و همچنين در قرآن فراوان آمده است؛ در اكثر اين كلمات اشاره به فزونى نعمتها در ازاى سپاسگذارى از خداى متعال است. در مقابل، ناسپاسى موجب زوال نعمت مىگردد. اگر بخواهيم گزارش خلاصهاى از كلمات على (عليهالسلام) در برخى روابط بين شكر و ناسپاسى، و نعمتهاى الهى ارائه بدهيم، مىتوان گفت: «شكر خداى متعال بر نعمتهايش، سبب پايدارى و دوام نعمتها مىشود (138) ، نعمتهاى الهى را فزونى مىدهد (139) ، دژ و حصار نعمتهاست» (140) ، كمى شكر موجب كاهش نعمت مىشود (141) ، ناسپاسى و عدم شكر بر نعمتهاى الهى باعث زوال آن مىشود. (142)
يكى از راههاى شكر، شكر عملى است، بدين معنا كه از نعمتهاى الهى، صحيح و آن نحوى كه خداى متعال خواسته، بهرهبردارى كنيم، مال يكى از نعمتهاى برجسته خداوند است كه اگر شكر آن را بجا آوريم، يعنى در راه صحيح از آن استفاده كنيم، خداوند بر مال انسان و جامعه، خواهد افزود و اگر ناسپاسى نسبت به اين نعمت صورت پذيرد، يعنى آن را در غير مسيرى كه خداى متعال خواسته است بكار ببريم دارايى از انسان و جامعه، زايل مىشود: «لئن شكرتم لازيدنكم و لأن كفرتم ان عذابى لشديد». (143) اگر سپاسگذار نعمتهاى الهى باشيد، آن نعمتها را مىافزائيم و اگر ناسپاسى كنيد، البته عذاب من شديد است.
توبه
توبه يكى از اسباب و وسايل معنوى است كه آثار مادى و معنوى فراوانى در پى دارد. توبه حقيقى موجب تغييرات بنيادين در وضعيت شخصى افراد و همچنين جامعه مىشود.
با استغفار درهاى خزائن زمين و آسمان خداى متعال به سوى بندگانش باز مىشود و جامعه از فقر و بيچارگى رهايى يافته و به سعادت و رفاه مادى نايل مىگردد. با دقت در گفتار مولايمان على (عليهالسلام) آثار توبه از ديدگاه آن بزرگوار مشخص مىشود:
ايزد تعالى بندگانش را كه مرتكب اعمال ناشايست شوند، به كاسته شدن ميوههاشان و نگه داشتن بركات از ايشان و فروبستن خزاين خيرات به روى آنان مىآزمايد. تا توبهكنندگان توبه كنند و گناهكاران از گناه كردن بازايستند و پند گيرندگان پند گيرند. و آن كه اراده گناه كرده منزجر گردد.
خداوند، آمرزش خواستن را سبب فراوانى روزى و رحمت بر آفريدگان قرار داده، كه فرمايد : (از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او آمرزنده است و بكرات خويش را از آسمان بر شما فرو مىبارد و شما را به اموال و فرزندان مدد كند.) (144) پس خداوند رحمت كند كسى را كه به توبه روى آورد. (145)
استدراج
مراد از استدراج آن است كه هر كس نعمتهاى فراوان به او مىرسد به خاطر عبد خوب بودن نيست، بلكه به جهت مهلت دادن به بنده گناهكار است و هر چه گناه مىكند به او نعمت بيشترى مىدهد تا شايد از راه نعمت دادن شرم كند و برگردد.
خدا او را به حال خود وامىگذارد تا به عذاب بسيار سخت در دنيا يا آخرت، و يا هم در دنيا و آخرت مبتلا سازد. (146) امام على (عليهالسلام) درباره استدراج بيانات مختلفى دارد كه به يك نمونه آن اشاره مىشود:
اذا رأيتالله سبحانه يتابع عليك النعم معالمعاصى فهو استدراج لك (147)
هنگامى كه خداى سبحان با وجود گناهانت نعمتهايش را پى در پى بر تو مىفرستد، پس آن براى تو استدراج است.
همچنين تعبيرهايى نظير اين كه: «چه بسا احسان ممكن است همراه با استدراج باشد، (148) بر حذر باش از نعمتهايى كه همراه با گناه به تو مىرسد، (149) در كلمات حضرت (عليهالسلام) آمده است.
سنتهاى الهى در كلمات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فراوان آمده است و بيان تفصيلى و تحليلى هر يك از گنجايش اين نوشتار خارج است و به آنچه تفصيلا گذشت، اكتفا مىگردد و به برخى ديگر كه به نحو قضاياى شرطى در كلمات امام على (عليهالسلام) آمده است و در عرصه كاركردهاى اقتصادى در سطح رفتارهاى خرد يا كلان، مؤثر است اشاره مىگردد:
دعا
بدان، خداوندى كه خزاين آسمانها و زمين به دست اوست، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته كه ازاو بخواهى تا عطايت كند. (150)
خلق نيكو
خلق نيكو موجب فراوانى نعمتهاى الهى مىشود؛ (151) روزى را سرازير مىنمايد، (152) خير دنيا و آخرت را نصيب انسان مىكند، (153) هر كس خلق ناپسند در پيش گيرد روزيش تنگ شود. (154)
زكات مال
زكات مال، سبب فراوانى روزى (155) ، نگاهدارى و حفظ مال مىشود. (156)
بخشش نعمت
هر كس نعمتهاى الهى را ببخشد خداوند آن را حفظ و زياد مىكند و در صورتى كه ديگران را از آن منع كند آن نعمت را از او گرفته و به ديگران مىدهد. (157)
صله رحم (پيوند خويشاوندى)
«صله رحم موجب حفظ و پاسدارى از نعمت بالفعل الهى (158) ، سرازيرشدن نعمتهاى خدا (159) ، رشد اموال (160) و آبادنى نعمتها (161) خواهد شد.
صدقه
صدقهدادن رزق و روزى را فرود مىآورد (162) و بركت مال را زياد مىكند. (163)
همچنين در كلمات امام على (عليهالسلام) امور ذيل آمده است:
هر كس اعمال خود را براى خدا خالص كند، پيروز در معاش خواهد بود. (164) هر كه براى دينش تلاش كند خداى متعالى دنياى او را كفايت مىكند. (165) اداى حق خدا در هر نعمتى موجب فزونى آن نعمت مىشود. (166) گناهان موجب زوال نعمت و رفاه مىگردد. (167) ظلم و تجاوز به حقوق ديگران، (168) خون به ناحق ريختن، (169) نعمتها را فانى مىكند.
شايان توجه است كه ما در اين نوشتار در پى بررسى كامل سنتهاى الهى نيستيم، بلكه جهت نشان دادن ويژگىهاى يك بعد ديگر از ابعاد نظام اقتصادى اسلام و تمايز آن با نظام اقتصادى مسلط بر جهان كنونى (سرمايهدارى ليبرال) به مواردى از سنتهاى الهى حاكم بر جوامع انسانى پرداختيم. توجه به اين امور به يقين هم در رفتارهاى فردى اشخاص و هم در برنامهريزىهاى كلان تأثير قابلتوجهى خواهد داشت.
خلاصه و جمعبندى
در پايان به نحو اختصار به كليات مبانى فلسفى اقتصاد و برخى پيامدهاى آن از ديدگاه امام على (عليهالسلام) اشاره مىكنيم و با بيان تفاوتهاى آن با مبانى فلسفى اقتصاد سرمايهدارى ليبرال و پىآمدهاى آن بحث را به پايان مىبريم.
كتابنامه
51583 ـ ارشادالقلوب: ابى محمد الحسن بن محمد الديلمى، منشوراتالرضى، قم.
51584 ـ الاحتجاج: ابىمنصور احمد بن على ابن ابىطالب الطبرسى، تصحيح: ابراهيم البهادرى و محمد هادى به، باشراف: جعفرالسبحانى، انتشارات اسوه، الطبعةالاولى، قم 1413 / ه .
51585 ـ الارشاد فى معرفة حججالله علىالعباد: الشيخ المفيد (ابى عبدالله محمد بن النعمان العكبرى البغدادى (336 ـ 413 ه)، تحقيق: مؤسسة آلالبيت (u) لاحياءالتراث، المؤتمرالعالمى لألفيةالشيخ المفيد، الطبعةالاولى، قم / 1413 ه .
51586 ـ الاصول منالكافى: ابىجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق الكلينى الرازى (المتوفى سنة 329 328/ ه)، تصحيح: علىاكبر الغفارى، دار صعب ـ دارالتعارف للمطبوعات، الطبعةالرابعة، بيروت / 1401 ق.
51587 ـ البلد الامين: الشيخ ابراهيم الكفعمى.
51588 ـ التوحيد: الشيخ الصدوق ابىجعفر محمد بن على بنالحسين بن بابويه القمى (المتوفى سنة 381)، تصحيح: السيد هاشم الحسينى الطهرانى، منشورات جامعةالمدرسين فىالحوزة العلميه فى قمالمقدسة.
51589 ـ الدروعالواقية: السيد رضىالدين على بن طاووسالحسنى، تحقيق: جواد بن محمد علىالقيومى الاصفهانى، مؤسسةالنشر الاسلامى، الطبعةالاولى، قم / 1414 ه .
51590 ـ الغارات: ابواسحاق ابراهيم بن محمدالثقفى الكوفى (المتوفى سنة 283)، تحقيق: السيد جلالالدين حسينى ارموى.
51591 ـ المصباح فىالادعية والصلوات والزيارات: تقىالدين ابراهيم بن على بن الحسن بن محمدالعاملى الكفعمى (ره) (المتوفى سنة 900 ه)، تصحيح: حسينالاعلمى، منشورات مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، الطبعةالاولى، لبنان / 1414 ه 1994 م.
51592 ـ بحارالانوار: محمدباقر المجلسى (ره)، (المتوفى سنه 1111 ه)، تحقيق: علىاكبر غفارى، المكتبةالاسلاميه، طهران / 1386 ق.
51593 ـ بينش تاريخى نهجالبلاغه: يعقوب جعفرى، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372 ش.
51594 ـ تاريخ عقائد اقتصادى: شارل ژيد و شارل ژيست، ترجمه كريم سنجابى، چاپ دوم، دانشگاه تهران.
51595 ـ تاريخ عقائد اقتصادى: فريدون تفضلى، چاپ دوم، نشر نى، تهران / 1375 ش.
51596 ـ تبيين در علوم اجتماعى: دانيل ليتل، ترجمه عبدالكريم سروش، چاپ اول، مؤسسه فرهنگى صراط، 1373 ش.
51597 ـ تحفالعقول: ابو محمد الحسن بن على بن الحسين بن شعبةالحرانى، تصحيح و تعليق : علىاكبرالغفارى، مؤسسةالنشر الاسلامى، الطبعةالرابعة، قم / 1416 ه . ق.
51598 ـ تفسير الميزان: سيدمحمدحسين طباطبايى، چاپ اول، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات ، 1417 ق.
51599 ـ تفسير نور: محسن قرائتى، چاپ اول، مؤسسه در راه حق، جلد .4
51600 ـ جواهرالمطالب فى مناقبالامام على بن ابىطالب (عليهالسلام): شمسالدين ابىالبركات محمد بن احمدالدمشقى الباعونى الشافعى (المتوفى 871 ه)، تحقيق: محمدباقر المحمودى، انتشارات مجمع احياءالثقافة الاسلامية، الطبعةالاولى، قم / 1416 ه . ق.
51601 ـ حليةالاولياء و طبقاتالأصفياء: الحافظ ابىنعيم احمد بن عبدالله الاصفهانى (المتوفى سنة 430 ه)، دارالكتب العلميه، الطبعةالاولى، لبنان / 1409 ه ـ 1988 م.
51602 ـ روضةالواعظين: محمد بن الفتال النيسابورى (الشهيد فى سنة 508 ه)، با مقدمه محمدمهدى السيد حسن الخراسانى، انتشارات الشريف الرضى، الطبعةالاولى، قم / .1368
51603 ـ شرح نهجالبلاغه: ابن ابىالحديد، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياءالكتب العربية.
51604 ـ صحيفه نور «مجموعه رهنمودهاى حضرت امام خمينى» (قدس سرهالشريف): با تجديد نظر و اضافات، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
51605 ـ ظهور و سقوط ليبراليسم غرب: آنتونى آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، نشر مركز، چاپ اول، 1376 ش.
51606 ـ عيون اخبارالرضا: الشيخ الصدوق، ابىجعفر محمد بن على ابنالحسين بن موسى بن بابويه القمى (المتوفى 381 ه)، منشوراتالاعلمى طهران، 1390 ه ـ 1970 م.
51607 ـ عيونالحكم والمواعظ: الشيخ كافىالدين ابنالحسن على بن محمدالليثى الواسطى، تحقيق: حسين الحسنى البيرجندى، دارالحديث، چاپ اول.
51608 ـ غررالحكم و دررالكلم: عبدالواحد محمد تميمى آمدى، شرح جمالالدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح ميرجلالالدين حسينى ارموى، چاپ چهارم، انتشارات دانشگاه تهران، 1373 ش.
51609 ـ فلسفه روشنگرى: لوسين گلدمن، ترجمه پژوهش شيوا (منصوره) كاويانى، چاپ اول، انتشارات فكر روز، 1375 ش.
51610 ـ فيلسوفان انگليسى: فردريك كاپلستون، ترجمه امير جلالالدين اعلم، چاپ سوم، انتشارات صدا و سيماى جمهورى اسلامى، .1375
51611 ـ قرآن كريم.
51612 ـ كتابالخصال: ابىجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (المتوفى 381 ه)، تصحيح و تعليق: علىاكبر الغفارى، منشورات جماعةالمدرسين فىالحوزةالعلمية قمالمقدسة، الطبعةالرابعة.
51613 ـ كفايةالاثر فىالنص علىالائمة الاثنى عشر: ابىالقاسم على بن محمدبن على الخزاز القمى الرازى، تحقيق: السيد عبداللطيف الحسينى الكوه كمرى الخوئى، انتشارات بيدار، قم / 1401 ه .
51614 ـ كنزلالعمال فى سننالاقوال والافعال: علاءالدين على المتقى بن حسامالدين الهندى، تصحيح صفوةالسقا، مكتبةالتراثالاسلامى، اطبعةالاولى، بيروت / 1397 ه ق.
51615 ـ مجله قبسات: عبدالله نصرى، سال دوم، شماره پنجم و ششم ، 1376 ش.
51616 ـ مختصر بصائرالدرجات: حسن بن سليمان الحلى، انتشارات الرسول المصطفى (صلى الله عليه وآله وسلم)، چاپ اول، قم / 1370 ه ـ 1950 م.
51617 ـ مصباحالمتهجد و سلاحالمتعبد: ابىجعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى (المتوفى سنة 460 ه . ق)، تصحيح: اسماعيلالانصارى الزنجانى.
51618 ـ معانىالاخبار: الشيخالصدوق ابىجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (متوفى 381)، تصحيح علىاكبر غفارى، انتشارات اسلامى (وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم)، 1361 ش.
51619 ـ مقالاتى در اقتصاد اسلامى: باقرالحسنى و عباس ميرآخور، ترجمه حسين گلريز، چاپ اول، نشر مؤسسه بانكدارى ايران.
51620 ـ مقايسه سيستمهاى اقتصادى: حسن توانايانفرد، چاپ چهارم، نشر فرپخش، 1376 ش .
51621 ـ من لايحضرهالفقيه: الشيخ الصدوق ابىجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (المتوفى سنة 381)، تصحيح: علىاكبر غفارى، منشورات جماعةالمدرسين فىالحوزة العلميه فى قمالمقدسة.
51622 ـ مهجالدعوات و منهجالعبادات: رضىالدين ابىالقاسم على بن موسى بن جعفر بن محمد بن طاووس (المتوفى 664 ه)، المؤسسةالاسلاميه للنشر، بيروت / 1407 ه ـ 1987 م.
51623 ـ ميزانالحكمة: محمد رىشهرى، چاپ اول، انتشارات دارالحديث، 1416 ق.
51624 ـ نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى): سيدحسين ميرمعزى، چاپ اول، كانون انديشه جوان، تهران / 1378 ش.
51625 ـ نظامهاى اقتصادى: ژوزف لاژوژى، ترجمه شجاعالدين ضيائيان، دانشگاه تهران.
51626 ـ نظريه سيستمها: چارلزوست چرچمن، ترجمه رشيد اصلانى، چاپ دوم، نشر مركز مديريت دولتى، 1369 ش.
51627 ـ نهجالبلاغه: ترجمه عبدالحميد آيتى، چاپ نهم، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379 ش.
51628 ـ نهجالبلاغه: ترجمه محمد دشتى، چاپ سوم، انتشارات مشرقين، 1379 ش.
51629 ـ نهجالحق و كشفالصدق: الحسن بن يوسف المطهر الحلى (العلامة الحلى)، تعليق: عينالله الحسنى الارموى، مقدمه: السيدرضا الصدر، منشورات دارالهجرة، الطبعةالرابعة، قم / 1414 ه . ق.
51630 ـ وقعة صفين: نصر بن مزاحم المنقرى (المتوفى سنة 212)، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون، منشورات مكتبة آيةالله العظمى المرعشى النجفى، الطبعةالثانيه، قم / 1403 ه . ق.
51631ـ warG .cM , YKSVOS ELOH VALCAV ـ .7791 , cnI lliH
جامعهشناسى (170)
در بحث جامعهشناسى دو مطلب از اهميت ويژهاى برخوردار است و آثار فراوانى از جهت ساختار نظام اقتصادى به دنبال دارد كه عبارتند از: الف ـ بحث اصالت فرد يا اصالت جامعه؛ ب ـ سنتهاى الهى حاكم بر جوامع و انسانها.
مباحث مربوط به اين كه آيا جامعه اصيل است يا فرد و افراد و يا بايد ديدگاه سومى را پذيرفت، مباحثى دقيق و پيچيده هستند كه پرداختن به آن و پيامدهايش به نحو مفصل، مجال ديگرى را مىطلبد. همچنين آيا مىتوان از كلمات امام على(ع) يكى از دو ديدگاه معروف ـ اصالت فرد يا جامعه ـ را تأييد كرد و يا با استناد به كلمات آن حضرت آيا مىتوان به ديدگاه سومى دست پيدا كرد، كارى مشكلتر از اصل بحث مىباشد. به هر حال ما ابتدا به نحو اختصار به تبيين نظريه اصالت فرد و جامعه پرداخته، به پيامدهاى اقتصادى هر يك اشارهاى مختصر مىنمائيم و آنگاه به جستوجو در كلمات اميرالمؤمنين على (ع) مىپردازيم.
جامعه
اگر افراد انسان با پذيرش قوانين و سنن خاصى به همديگر پيوند خورند و زندگى دستهجمعى داشته باشند، جامعه را تشكيل مىدهند. شهيد مطهرى (ره) در تعريف جامعه مىنويسند:
جامعه عبارت است از مجموعهاى از انسانها كه در جبر يك سلسله نيازها و تحت نفوذ يك سلسله عقيدهها و ايدهها و آرمانها در يكديگر ادغام شده و در يك زندگى مشترك غوطهورند . (171)
چه ديدگاه اصالت فرد پذيرفته شود يا اصالت جامعه و يا ديدگاه سومى مورد قبول واقع شود، جامعهاى وجود دارد كه تركيبى از افراد مىباشد.
نظريه اصالت فرد و آثار اقتصادى آن
نظريه اصالت فرد يكى از اساسىترين نظريههاى ليبراليسم است. بر اساس اين نظريه، در اجتماع آنچه وجود حقيقى دارد، افراد هستند كه در هويت و اثر مستقل از يكديگر مىباشند .
وجود حقيقى و اصيل مال افراد است و جاعه تنها وجود اعتبارى دارد كه افراد آن، اهداف و راههاى دسترسى به آن را مستقل از ديگران تعيين كرده و شخصيت خود را مىسازند و همين هويتهاى مستقل افراد هستند كه هويت اعتبارى جامعه را مىسازند.
نتيجه چنين ديدگاهى آن است كه هويت حقيقى و اصيل فرد هميشه بر هويت اعتبارى و غيراصيل جامعه مقدم مىباشد. هنگام تعارض بين منافع فرد و جامعه، بايد منافع فرد مقدم شود. بلكه بايد گفت بين يك امر اصيل و حقيقى و يك امر غيراصيل و اعتبارى بر اساس نظريه «دست نامرئى اسميت» هيچگاه تعارضى به وقوع نمىپيوندد. و افراد ملزم به اطاعت از هيچ نهاد دينى يا غيردينى به نام دولت نمىباشند و دنبال كردن منافع فردى، تضمينكننده منافع افراد اجتماع مىباشد. همچنين در بعد معرفتشناسى بر اساس نظريه اصالت فرد به اين نتيجه مىرسند كه پديدههاى اجتماعى چيزى جز مجموعهاى از افراد كه با هم نسبتهاى گوناگون دارند، نيست. در اقتصاد، الگوى مصرف كل، پسانداز و سرمايهگذارى كل، عرضه و تقاضاى كل در بازار كالا و خدمات و همچنين در بازار كار و ... از همين روش ساخته مىشود؛ يعنى ابتدا الگويى كه توضيح دهنده رفتار مصرفى يا سرمايهگذارى و ... فرد نمونه است به دست مىآيد، سپس الگوى كلان از جمع افقى الگوهاى فردى به دست مىآيد.
نظريه اصالت جامعه و آثار اقتصادى آن
شهيد مطهرى (ره) در تبيين اين نظريه مىنويسند:
جامعه مركب حقيق ىاست ... افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعى هيچ هويت انسانى ندارند، ظرف خالى مىباشند كه فقط استعداد پذيرش روح جمعى را دارند. انسانها قطعنظر از وجود اجتماعى، حيوان محض مىباشند كه تنها استعداد انسانيت دارند و انسانيت انسان ـ يعنى احساس «من» انسانى، تفكر و اندشه انسانى، عواطف انسانى و بالاخره آنچه از احساسها، تمايلات، گرايشها، انديشهها، عواطف كه به انسانيت مربوط مىشود ـ در پرتو روح جمعى پيدا مىشود و اين روح جمعى است كه اين ظرف خالى را پر مىكند و اين شخص را به صورت شخصيت درمىآورد. روح جمعى همواره با انسان بوده و با آثار و تجليات خود از اخلاق، مذهب، علم، فلسفه، هنر هميشه خواهد بود. تأثير و تأثرها و فعل و انفعالهاى روحى و فرهنگى افراد در يكديگر به واسطه روح جمعى و در پرتو روح جمعى پيدا مىشود نه مقدم بر آن و در مرحله پيش از آن، و در حقيقت، جامعهشناسى انسان مقدم بر روانشناسى اوست. (172)
بر اساس نظريه اصالت جامعه، مفاهيم اجتماعى بدون تمسك به مفاهيم دال بر افراد و روابطشان تفسير مىشود و تبيين پديدههاى اجتماعى را به وسيله قوانين على حاكم بر آنها ممكن مىداند . بنابراين، از جنبه * اصالت جامعه مىتوان حكم به تقدم منافع جامعه بر منافع فرد نمود .
نظريه اصالت فرد و جامعه (173)
بر اساس اين نظريه افراد در جامعه داراى هويت و شخصيت مستقل مىباشند. افراد انسان هر يك با سرمايه فطرى و همچنين سرمايه اكتسابى از طبيعت، وارد زندگى اجتماعى مىشوند و از نظر روحى در يكديگر ادغام شده و هويت روحى جديدى كه از آن به «روح جمعى» تعبير مىشود، حاصل مىگردد. اين روح جمعى ناشى از تأثير و تأثر حقيقى افراد حاصل مىشود و شبيه و نظير ندارد. اين روح جمعى مىتواند بر هويت برخى افراد اثرگذارد، كما اين كه برخى از افراد نيز از چنان قدرتى برخوردارند كه مىتوانند بر اين روح جمعى اثر گذاشته و انديشهها، عواطف و به طور كلى فرهنگ جامعه را عوض كنند.
آنگاه شهيد مطهرى (ره) اظهار مىدارند كه اسلام نظريه اصالت فرد و جامعه را مورد تأييد قرار مىدهد: «قرآن براى امتها (جامعهها) سرنوشت مشترك، نامه عمل مشترك، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصيان قائل است. بديهى است كه «امت» اگر وجود عينى نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصيان معنى ندراد. اينها دليل است كه قرآن به نوحى حيات قائل است كه حيات جمعى و اجتماعى است». (174) آنگاه براى اثبات مطلب فوق به آياتى تمسك مىكنند كه جامعه را مورد خطاب قرار داده است؛ همانند: «لكل امة اجل»؛ هر امتى (هر جامعهاى) مدت و پايانى دارد. «كل امة تدعى الى كتابها»؛ هر امت و جامعهاى به سوى «كتاب» و نوشته خودش براى رسيدگى خوانده مىشود . «زينا لكل امة عملهم»؛ عمل هر امتى را براى خود آنها زيبا قرار داديم. (175)
شايان توجه است كه اين آيات بعد اصيل بودن جامعه را اثبات مىكند و پذيرش بعد اصيل بود فرد از نظر اسلام امرى مسلم مىباشد.
شهيد مطهرى (ره) از نهجالبلاغه كلامى را از امام على(ع) نقل مىكند و از آن استفاده مىكند كه كلام آن حضرت نيز مانند برخى از آيات قرآن دلالت بر يك نوع روح جمعى غير از افراد و روح فردى آنها دارد:
انما يجمعالناس الرضى والسخط. و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعتهم الله بالعذاب لما عموه بالرضى، فقال سبحانه «فعقروها فأصبحوا نادمين» (176) فما كان الا ان خارت ارضهم بالخسفة خوارالسكة المحاة فىالارض الخوارة. (177)
اى مردم، همه افراد جامعه در خشنودى و خشم شريك مىباشند، چنان كه شتر ماده ثمود را يك نفر، پى كرد، اما عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زيرا همگى آن را پسنديدند. خداوند سبحان مىفرمايد: «ماده شتر را پى كردند و سرانجام پشيمان شدند». سرزمين آنان همچون آهن گداختهاى كه در زمين نرم فرو رود، فريادى زد و فرو ريخت.
در اين بيان عمل پى كردن شتر صالح را كه يك فرد انجام داده بود، به همه آن قوم نسبت مىدهد، همه قوم را به عنوان مرتكب جرم مىشمارد، همچنان كه همه آنها را مستحق مجازات براى آن عمل مىداند. اين امر بدان خاطر است كه اين مردم داراى يك تفكر اجتماعى و به اصطلاح داراى يك روح جمعى مىباشند. (178) شهيد مطهرى (ره) در توضيح سخن امام على(ع) مىنويسند:
اينجا نكتهاى است كه خوب است يادآورى شود و آن اين كه خشنودى به گناهى، مادام كه صرفا خشنودى مىباشد و عملا شركت در آن گناه تلقى نشود، گناه شمرده نمىشود؛ مثلا فردى گناه مىكند و ديگرى پيش از گناه يا بعد از آن از آن آگاه مىشود و از آن خشنود مىگردد. حتى اگر به مرحله تصميم برسد و به مرحله عمل نرسد بازهم گناه تلقى نمىشود، مثل اينكه خود فرد تصميم به يك گناه مىگيرد، ولى عملا به انجام نمىرسد. خشنودى آنگاه گناه تلقى مىشود كه نوعى شركت در تصميم گناه يك فرد و به نوعى مؤث در تصميم او و عمل او تلقى شود. گناهان اجتماعى از اين قبل است. جو اجتماعى و روح جمعى به وقوع گناهى خشنود مىگردد و آهنگ آن گناه را مىنمايد و يك فرد از افراد اجتماع كه خشنودىاش جزئى از خشنودى جمع و تصميمش جزئى از تصميم جمع است مرتكب آن گناه مىشود، و در اينجاست كه گناه فرد گناه جمع است. سخن نهجالبلاغه ... ناظر به چنين حقيقتى است نه به خشنودى و خشم محض كه به هيچ وجه شركت در تصميم و عمل شخص مباشر گناه محسوب نشود. (179)
از تحليلهاى پيشين مىتوان چنين بهره جست كه در كلماتى كه امام على (ع) جامعه امت را مورد خطاب قرار مىدهد كه گويى مخاطبش يا مدلول كلامش يك «روح جمعى» علاوه بر افراد باشد، مىتوان نظريه اصالت جامعه را از آنها استنباط كرد كه يك نمونه آن گذشت و به نمونههاى ديگر اشاره مىگردد: «ان يدالله معالجماعة» (180) ؛ به درستى كه دست خدا با جماعت است. جامعه اسلامى «روح و هويت جمعى» اسلامى، كانون نزول بركات الهى است. كما اين كه حضرت در گفتار ديگرى مىفرمايند: «عربها امروز اگر چه به شمار اندك هستند، ولى با وجود اسلام بسيارند و به سبب اجتماع عزيز و پيروزند». (181)
حضرت به اندك بودن افراد عرب تصريح مىفرمايند، اما در همين كلام به كثرت آنها به سبب وجود اسلام و در نتيجه پيروزى آنها نيز اشاره دارند. به يقين اين كثرت و پيروزى مال افراد نيست، بلكه همان «روح و هويت جمعى» كه حقيقتى انكارناپذير است، مىباشد. اين كثرت و پيروزى را به افراد عرب نسبت نمىدهد، بلكه به امرى ديگر به نام جامعه اسلامى نسبت مىدهد.
هر چند تأكيد كلمات اميرالمؤمنين بر توانايى افراد براى حركت در مسيرى بر خلاف روح جمعى حاكم بر جامعه، فراوان است و سيره آن حضرت (ع) و برخى از اصحابشان همانند سلمان و ابوذر كه مورد تأييد ايشان نيز بوده، دلالت روشى بر امر فوق دارد، ولى از باب نمونه به يك مورد آن اشاره مىگردد: «هر كه عملش او را واپس دارد، نسبش سبب نشود كه پيش افتد. هر كه شرافت و حسب خود را از دست بدهد، شرافت و حسب نياكان، سودش نكند». (182) اين سخن دلالت دارد كه هويت و شخصيت افراد در گرو اعمالشان مىباشد و منسوب بودن به افراد بزرگ، احزاب، گروهها و ... در حقيقت و ماهيت او تغيير ايجاد نمىكند: «كل نفس بما كسبت رهينه» (183) ؛ هر كس در گرو كردارى است كه انجام داده است.
بنا بر آنچه گفته آمد مىتوان اظهار داشت كه امام على (ع) نه فقط نظريه اصالت فرد رائج را و نه اصالت جامعه را بدان نحو كه تفسير كرديم، مىپذيرند، بلكه مجموع سخنان گوناگون آن حضرت (ع) و سيره ايشان مؤيد ديدگاه سوم ـ نظريه اصالت فرد و جامعه ـ مىباشد.
برخى پيامدهاى ديدگاه امام على (ع)
بر اساس نظريه اصالت فرد، در مقام ارزش داورى به اين نتيجه مىرسيم كه بايد منافع فرد بر منافع جامعه مقدم شود، زيرا منافع جامعه امرى موهوم است، تنها منافع فرد اصيل و حقيقت دارد؛ در طرف ديگر، بر اساس نظريه اصالت جامعه مطلب برعكس است و در مقام تعارض بايد منافع جامعه مقدم گردد. اما بر اساس ديدگاه امام على (ع) نمىاتوان يك حكم قاطع به نفع افراد يا جامعه نمود، بلكه در مقام ارزش داورى در هر موردى بايد سهم فرد يا افراد و جامعه را سنجيد و بر اساس مقدار وزن و ميزان سهم هر يك از فرد يا جامعه كفه ترازوى ضرر و منفعت را به نفع يا ضرر فرد و جامعه تقسيم كرد. هر چند پيش از اين، تفسيرى كه از سود و منافع از ديدگاه امام على (ع) ارائه شد ـ سود و منافع با توجه به اهداف عالى انسانى و رسيدن به بهشت الهى مشخص مىگردد ـ امكان تعارض بين منافع افراد و جامعه كمتر اتفاق مىافتد و اگر در مواردى بين منافع افرادى و جامعه تزاحمى پيش بيايد، بايد به حسب سهم هر يك از فرد يا افراد و جامعه نسبت به سود و ضرر، منفعت و خسارت تقسيم گردد.
در بحث روششناسى بر اساس ديدگاه امام على (ع) نمىتوان پذيرفت كه پديدههاى اجتماعى صرفا مجموعهاى از افراد هستند كه با هم نسبتهاى گوناگون دارند و الگوهاى كلان جمع افقى الگوهاى فردى است. بلكه افراد يك جامعه در رفتار و انديشه يكديگر تأثير دارند و هويت و شخصيت افراد تحت تأثير هم واقع مىشود در نتيجه نمىتوان گفت كه الگوهاى كلان صرفا جمع جبرى افقى اثرهاى افراد هستند، بلكه تأثير و تأثر افراد در همديگر بايد مورد توجه قرار گيرد.
پىنوشتها:
1) صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 68، مصاحبه 18/10/ .1357
2) جهت آشنايى بيشتر با اين بحث رجوع شود: ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 14 ـ .27
3) چرچمن، چارلزوست: نظريه سيستمها، ترجمه رشيد اصلانى، ص .26
4) اين تعريف، برگرفته از منابع زير مىباشد:
لاژوژى، ژوزف: نظامهاى اقتصادى، ترجمه شجاعالدين ضيائيان، ص 1؛ توانايان فرد، حسن : مقايسه سيستمهاى اقتصادى، ص 21؛«~ warG . cM , YKSVOSELOH VALCAV ـ 41 P , 7791 , cnI lliH ـ .63 ~»
5) ژيد، شارل و ژيست، شارل: تاريخ عقايد اقتصادى، ترجمه كريم سنجابى، ج 1، ص .125
6) همان.
7) همان، ج 2، ص 62 و . 67
8) ر.ك: ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص .32
9) ر.ك: تفضلى، فريدون: تاريخ عقائد اقتصادى، ص 87؛ ژيد، شارل: تاريخ عقائد اقتصادى، ج 1، ص 83؛ رافائل: آدام اسميت، ترجمه عبدالله كوثرى، ص 21؛ كاپلستون، فردريك: فيلسوفان انگليسى، ترجمه جلالالدين اعلم، ص 174 ـ 188؛ گلدمن، لوسين: فلسفه روشنگرى، ترجمه و پژوهش شيوا (منصوره) كاويانى، ص 72 ـ .75
10) الاحتجاج، ج 1، ص 473، ش 113؛ نهجالحق، ص 65؛ الكلينى، محمد بن يعقوب: الاصول منالكافى، ج 1، ص 141، حديث 7؛ المجلسى: بحارالانوار، ج 4، ص 54، حديث 34؛ ج 84، ص 132، حديث 24؛ ج 77،ص 300، حديث 7؛ ج 4، ص 247، حديث 5؛ نهجالبلاغه، خطبه 1؛ الشيخالصدوق، ابىجعفر محمد: معانىالاخبار، ص 39، حديث 1؛ الصدوق، ابىجعفر محمد بن على ابنالحسين: التوحيد، ص 31، حديث 1 و ص 139، حديث 1؛ الخزاز القمىالرازى، ابىالقاسم على بن محمد بن على؛ كفايةالاثر فىالنص علىالائمه الاثنىعشر، ص .257
11) الاصول منالكافى: ج 1، ص 141، حديث 7؛ التوحيد، ص 31، حديث .1
12) سورة انعام، آيه .102
13) الاصول منالكافى، ج 1، ص 141، حديث 7؛ التوحيد، ص 31، حديث 1؛ بحارالانوار، ج 57، ص 167، حديث .107
14) بحارالانوار، ج 77، ص 308، حديث 13؛ ج 57، ص 166، ش 104، ص 107، حديث 90؛ ج 3، ص 272، حديث 9؛ ج 94، ص 96، ش 12؛ ج 4، ص 319، ش 45، ص 317، ش 41 و ص 253، ش 7؛ ج 84، ص 132، ش 24؛ من لايحضرهالفقيه، ج 2، ص 101، ش 1847؛ طبرسى: الاحتجاج، ج 1، ص 481، ش 117 و ص 475، ص 115؛ الارشاد، ج 1، ص 201؛ معانىالاخبار، ص 39، ش 1؛ الاصول منالكافى، ج 1، ص 139، حديث 4 و 5، ص 141، حديث 7، ص 134، حديث 1، ابن ابىالحديد: شرح نهجالبلاغه، ج 20، ص 255، ش 1؛ التوحيد، ص 31، حديث 1، ص 52، حديث 13، ص 286، حديث 4، ص 309، ش 2، نهجالبلاغه، خطبه 90، 181، .151
15) نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، انتشارات مشرقين، چاپ سوم، قم / 1379، خطبه 1826، ص 346؛ بحارالانوار، ج 77، ص 308، ش .13
16) من لايحضرهالفقيه، ج 1، ص 427، ش 1263؛ التوحيد، ص 52، ش 13؛ مصباحالمتهجد، ص 380، ش 508؛ نهجالبلاغه، خطبه 90؛ بحارالانوار، ج 4، ص 319، ش 45 و ص 276، ش 16؛ ج 57، ص 111، ش .90
17) من لايحضرهالفقيه، ج 1، ص 427، ش 1263؛ مصباحالمتهجد، ص 380، ش .508
18) الارشاد، ج 1، ص 201؛ الاحتجاج، ج 1، ص 494، ش 124؛ بحارالانوار، ج 3، ص 309، ش .2
19) الارشاد، ج 1، ص 223؛ الاحتجاج، ج 1، ص 475، ش 114؛ بحارالانوار، ج 4، ص 253، ش .6
20) التوحيد، ص 288، ش 6؛ الخصال، ص 33، ش 1؛ بصائرالدرجات، ص 131؛ روضةالواعظين، ص 38؛ ارشادالقلوب، ص .168
21) حليةالاولياء، ج 1، ص 73؛ كنزالعمال، ج 1، ص 409، ش .1737
22) سوره آلعمران، آيه .109
23) حليةالاوليا، ج 1، ص 72 و 73؛ كنزالعمال، ج 1، ص 408، ش 1737؛ مصباحالمتهجد، ص 844، ش 910؛ الاقبال، ج 3، ص 331؛ الغارات، ج 1، ص 171؛ الاصول منالكافى، ج 1، ص 142، ش 7، ص 134، ش 1؛ التوحيد، ص 33، ش 1، ص 41، ش 3؛ نهجالبلاغه، خطبه 82 و 151؛ بحارالانوار، ج 4، ص 266، ش 14، ص 269، ش 15،ص 266، ش .14
24) عيونالحكم والمواعظ، ص 376، ش 6362 و ص 368، ش 6199؛ مصباحالمتهجد، ص 844، ش 910؛ الاقبال، ج 3، ص 331؛ الغارات، ج 1، ص 176؛ بحارالانوار، ج 4، ص 273 و ص 266، ش 14؛ الاصول منالكافى، ج 1، ص 142، ش 7؛ التوحيد، ص 33، ش 1؛ الارشاد، ج 1، ص 201؛ الاحتجاج، ج 1، ص 494، ش 124؛ غررالحكم، ج 2، ص 444، ش 5053، ص 503، ش 3447؛ ج 4، ص 538، ش 6891؛ نهجالبلاغه، خطبه .128
25) نهجالبلاغه، ترجمه دشتى، خطبه 186؛ الاحتجاج، ج 1، ص 478، ش 116؛ بحارالانوار، ج 77، ص 313، ش 14 و ج 4، ص 269، ش 15؛ الاصول منالكافى، ج 1، ص 135، ش 1؛ التوحيد، ص 42، ش 3؛ حليةالاوليا، ج 1، ص 72؛ كنزالعمال، ج 1، ص 408، ش .1737
26) نهجالبلاغه، خطبه .85
27) سوره نساء، آيه .126
28) نهجالبلاغه، خطبه 89، 108، 159؛ بحارالانوار، ج 4، ص 317، ش 43، ص 310، ش 38، ص 269، ش 15، و ص 221، ش 2؛ نهجالدعوات، ص 145؛ الاصول منالكافى، ج 1، ص 135، ش 1؛ التوحيد، ص 42، ش 3، ص 69، ش 26؛ عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 121، ش 15؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص 351؛ الاحتجاج، ج 1، ص 480، ش 117؛ البلدالامين، ص 92؛ كنزالعمال، ج 1، ص 408، ش .1737
29) نهجالبلاغه، خطبه 108؛ بحارالانوار، ج 4، ص 317، ش 43؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص .350
30) سوره بقره، آيه .255
31) معانىالاخبار، ص 39، ش 1؛ الاصول منالكافى، ج 1، ص 130، ش 1؛ بحارالانوار، ج 58، ص 10، ش 8؛ ج 60، ص 347، ش 34؛ نهجالبلاغه، خطبه .162
32) نهجالبلاغه، خطبه .162
33) سوره طه، آيه .50
34) نهجالبلاغه، خطبه 1، 82، 143؛ بحارالنوار، ج 91، ص 312، ش 3؛ نهجالبلاغه، خطبه 1، 20، 26، 72، 81، 83، 91، 94، 95، 98، 144، .183
35) نهجالبلاغه، خطبه .182
36) نهجالبلاغه، خطبه .91
37) نهجالبلاغه، خطبه .93
38) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 99، ش .5433
39) ر.ك: نهجالبلاغه، حكمت .371
40) بحارالانوار، ج 77، ص 340، ش 28؛ ابن ابىالحديد: شرح نهجالبلاغه، ج 19، ص 141؛ الكفعمى، تقىالدين ابراهيم بن على بن الحسن بن محمد: المصباح، ص 968: كنزالعمال، ج 16، ص 210، ش 44234؛ خطبه .89
41) ر.ك: نهجالبلاغه، خطبه .108
42) التوحيد، ص 232، ش 5؛ بحارالانوار، ج 57، ص 107، ش .90
43) ر.ك: نهجالبلاغه، خطبه .89
44) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 95، ش 5423؛ نهجالبلاغه، خطبه .90
45) ر.ك: نهجالبلاغه، خطبه .90
46) غررالحكم و دررالكلم، ج 2، ص 539، ش .3533
47) سوره آلعمران، آيه .27
48) سوره شورا، آيه .12
49) ر.ك: طباطبايى، سيدمحمدحسين: الميزانج 3، ص .163
50) غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 34، ش 95؛ ج 2، ص 131، ش .2086
51) رىشهرى، محمد: ميزانالحكمة، ج 2، ص 1232، ش .8168
52) نهجالبلاغه، خطبه .113
53) ر.ك: مقاله «سيره اقتصادى على (عليهالسلام)» در همين مجموعه، نوشته سيدرضا حسينى .
54) سوره مائده، آيه .63
55) ر.ك: تفصيلى، فريدونى، تاريخ عقائد اقتصادى، ص 70 و 86؛ شارل ژيد ـ ژيست: تاريخ عقائد اقتصادى، ج 1، ص 14، 83 ـ .135
56) جواهرالمطالب، ج 1، ص 305، نهجالبلاغه، خطبه 63؛ غررالحكم، ج 6، ص 80، ش 9606، ج 5، ص 103، ش .7561
57) بحارالانوار، ج 78، ص 5، ش 55؛ غررالحكم، ج 6، ص 80، ش .9606
58) نهجالبلاغه، خطبه .83
59) سوره دخان، آيه 38 و .39
60) نهجالبلاغه، خطبه .143
61) الاحتجاج، ج 1، ص 483، ش 117؛ بحارالانوار، ج 3، ص 27، ش .1
62) بحارالانوار، ج 77، ص 310، ش .14
63) نهجالبلاغه، خطبه .181
64) سوره شورى، آيه .53
65) سوره بقره، آيه 29، همچنين آيات 22 سوره بقره، 32 ـ 34 سوره ابراهيم، 19 ـ 32 سوره حجر، 5 ـ 15 سوره نحل و 10 ـ 12 سوره رحمان بر اين مطلب دلالت دارند.
66) نهجالبلاغه، ترجمه آيتى، نامه .31
67) نهجالبلاغه، خطبه .182
68) نهجالبلاغه، خطبه .181
69) نهجالبلاغه، خطبه .90
70) سوره حجر، آيه .2
71) سوره نحل، آيه .96
72) ر.ك: تفسيرالميزان، ج 12، چاپ اول، مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، 1417، ص 141 ـ .144
73) سوره بقره، آيه .3
74) ر.ك: نهجالبلاغه، خطبه 62، 82، 63، .153
75) امام على (عليهالسلام)، به نقل از ميزانالحكمة، ص 891، ش .5752
76) ر.ك: نهجالبلاغه، خطبه 23، 62؛ بحارالانوار، ج 77، ص 407، ش 38؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص 308؛ تحفالعقول، ص .154
77) نهجالبلاغه، خطبه .152
78) نهجالبلاغه، خطبه 28؛ همچنين رجوع شود: خطبه 83، 97 و نامه .3
79) نهجالبلاغه، خطبه .81
80) ميزان الحكمة، ج 2، ص . 1233
81) ر.ك: نهجالبلاغه، خطبه 64، 90، 143، 181، . 203
82) نهجالبلاغه، خطبه . 143
83) ر.ك: نهجالبلاغه، خطبه . 90
84) نهجالبلاغه، خطبه . 181
85) نهجالبلاغه، خطبه . 90
86) سوره ملك، آيات 1 و . 3
87) سوره ملك، آيه . 1
88) سوره يس، آيه . 83
89) جهت آشنايى بيشتر با فلسفه و ضرورت دخالت دولت در اقتصاد از ديدگاه امام على (عليهالسلام) رجوع شود به مقاله «دولت و سياستهاى اقتصادى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)» نوشته آقاى دكتر گيلك، در مجموعه انديشه نامه امام على (عليهالسلام).
90) سيدحسين ميرمعزى: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 82 و . 83
91) ر.ك: ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص . 48
92) مطالب اين بخش از منابع زير تنظيم شده است:
آربلاستر، آنتونى: ظهور و سقوط ليبراليسم غرب، ترجمه عباسمخبر، ص 1 ـ 126؛ نصرى، عبدالله : آزادى در خاك، مجله قبسات، سال دوم، شماره پنجم و ششم، ص 64 به بعد؛ ميرمعزى، سيدحسين، نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 43 ـ . 49
93) نهجالبلاغه، خطبه 63، 85؛ غررالحكم، ج 5، ص 103، ش 7561؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص . 305
94) نهجالبلاغه، نامه . 31
95) نهجالبلاغه، خطبه 23، 63؛ بحارالانوار، ج 77، ص 407، ش 38؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص . 308
96) سوره ذاريات، آيه . 56
97) بحارالانوار، ج 11، ص 122، ش 122، ش 56؛ جواهرالمطالب، ج 2، ص 161، ش 137؛ نهجالبلاغه، خطبه . 1
98) نهجالبلاغه، خطبه . 1
99) سوره حجرات، آيات 28 و . 29
100) التوحيد، ص 300، ش 7؛ بحارالانوار، 61، ص 40، ش . 10
101) ميزانالحكمة، ج 3، ص 2038، ش .13379
102) ميزانالحكمة، ج 3، ص 2038، ش . 13379
103) حليته الاوليا، ج 1، ص 73؛ كنزالعمال، ج 1، ص 409، ش . 1737
104) ر.ك: سوره انعام، آيه 165؛ نهجالبلاغه، خطبه . 90
105) شايان توجه است اين نتايج سه گانه مستقيما از ويژگى خليفه خدا و مسؤول بودن انسان بر نمىآيد؛ بلكه اين دو ويژگى اقتضا دارد كه انسان مسلمان اين سه مطلب را از دستورات الهى كشف كند، كه با مراجعه به دستورات الهى چنين مىيابد.
106) ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص . 54
107) در تنظيم مطالب اين بخش از منابع زير استفاده شده است:
ليتل، دانيل: تبيين در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالكريم سروش، ص 311 به بعد؛ ميرمعزى، سيدحسين، نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 49 ـ 55؛ ظهور و سقوط ليبراليسم، ص 55 ـ . 80
108) نهجالبلاغه، خطبه . 127
109) نهجالبلاغه، خطبه . 146
110) نهجالبلاغه، حكمت . 146
111) نهجالبلاغه، خطبه . 12
112) سوره جاثيه، آيه . 28
113) سوره انعام، آيه . 108
114) سوره اعراف، آيه . 34
115) نهجالبلاغه، حكمت .378
116) سوره مدثر، آيه .74
117) سوره اسراء، آيه .13
118) نهجالبلاغه، خطبه .175
119) به نقل از كتاب: مسايل جامعهشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)، تأليف هيأت تحريريه بنياد نهجالبلاغه، انتشارات مدرسه مكاتباتى نهجالبلاغه، چاپ اول، 1373 ش.
120) سوره يونس، آيه .108
121) جهت آشنايى بيشتر با نظريههاى مربوط به اصالت فرد و جامعه رجوع شود به كتاب نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، تأليف سيدحسين ميرمعزى، ص 92 ـ .101
122) جهت آشنايى بيشتر رجوع شود: جعفرى، يعقوب: بينش تاريخى نهجالبلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول (1372)، ص 110 ـ .113
123) نهجالبلاغه، خطبه .156
124) سوره فاطر، آيه .43 همچنين نظير اين آيه در سوره اسراء، آيه 77؛ سوره احزاب، آيه 62؛ سوره فتح، آيه 23 آمده است.
125) اين امور به معناى منطقى متباين نيستند، بلكه ممكن است عام و خاص مطلق يا منوجه نيز باشند. چون هر يك ممكن است اهميت خاصى داشته باشد، لذا ذكر آنها لازم به نظر مىآيد .
126) نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، انتشارات مشرقين، چاپ سوم (1379 ش)، خطبه 198، ص .414
127) سوره اعراف، آيه .96
128) قرائتى، محسن: تفسير نور، مؤسسه در راه حق، ج 4، ص 132 و .133
129) ر.ك: الحسنى، باقر و ميرآخور، عباس: مقالاتى در اقتصاد اسلامى، ترجمه حسين گلريز، نشر مؤسسه بانكدارى ايران، ص 83، مقاله ويژگىهاى نظام اقتصاد اسلامى، نوشته عباس ميرآخور .
130) ميزانالحكمة، ج 1، ص 256، ش .1702
131) نهجالبلاغه، خطبه . 15
132) سوره حج، آيه . 40
133) سوره بقره، آيه . 245
134) سوره محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)، آيه . 7
135) سوره ملك، آيه . 2
136) نهجالبلاغه، خطبه . 182
137) تميمى آمدى، عبدالواحد بن محمد: غررالحكم و دررالكلم، ج 5، ص 385، ش . 8864
138) غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 103، ش 385؛ ج 4، ص 627، ش 7229؛ ج 1، ص 273، ش 1088؛ ج 2، ص 177، ش 2274؛ ج 2، ص 457، ش 3282؛ ج 2، ص 475، ش 3348؛ ج 3، ص 198، ش 4179؛ ج 4، ص 402، ش 6490؛ ج 5، ص 176، ش 7847؛ ج 6، ص 120، ش .9732
139) نهجالبلاغه، حكمت 130 و 427؛ غررالحكم، ج 2، ص 119، ش 2044، ص 134، ش 2090، ص 255، ش 2535، ص 174، ش 2256، ص 475، ش 3349، ص 563، ش 3580؛ ج 3، ص 201، ش 4198، ص 328، ش 4622، ص 382، ش 4804؛ ج 4، ص 22، ش 5148، ص 112، ش 5487، ص 125، ش 5544، ص 195، ش 5659، ص 160، ش 5663 ـ .5665
140) غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 127، ش 467، ص 356، ش 1351؛ ج 5، ص 68، ش 7435؛ ج 6، ص 59، ش 9500، ص 69، ش .9548
141) غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 163، ش 4106؛ ج 4، ص 110، ش 5475، ص 501، ش 6746، ج 5، ص 446، ش .9106
142) غررالحكم و دررالحكم، ج 5، ص 247، ش 8194، ص 413، ش . 8981
143) سوره ابراهيم، آيه . 7
144) سوره نوح، آيات 10 ـ .12
145) نهجالبلاغه، خطبه .143
146) ر.ك: غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 68، شماره 5318 و ص 550، شماره 6943؛ ج 3، ص 132 ـ 133، شماره .4047
147) غررالحكم و دررالكلم، جلد 3، ص 132، شماره .4047
148) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 550، شماره .6943
149) نهجالبلاغه، حكمت شماره .24
150) نهجالبلاغه، نامه 31، همچنين مراجعه شود به خطبه .177
151) نهجالبلاغه، حكمت 220؛ غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 408، ش .6513
152) غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 393، ش 4856؛ عيونالحكم والمواعظ، 228/ .4398
153) غررالحكم و دررالكلم، ج 6، ص 99، ش .9670
154) غررالحكم و دررالكلم، ج 5، ص 218، ش 8023؛ ج 4، ص 150، ش .5639
155) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 405، ش 6607؛ نهجالبلاغه، حكمت.
156) غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 409، ش . 4906
157) نهجالبلاغه، حكمت، شماره 417 و . 224
158) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 412، ش 4929؛ ج 6، ص 401، ش .6487
159) غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 238، ش 4346؛ ج 4، ص 204، ش . 5836
160) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 215، ش 5878، ص 216، ش 5879، ص 407، ش . 5847
161) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 218، ش 5883؛ نهجالبلاغه، حكمت.
162) غررالحكم و دررالكلم، ج 2، ص 240، ش . 2487
163) غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 260، ش .4426
164) غررالحكم و دررالكلم، ج 5، ص 260، ش .8255
165) نهجالبلاغه، حكمت 86 و .415
166) نهجالبلاغه، حكمت .236
167) نهجالبلاغه، خطبه 143 و .177
168) غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 103، ش 381، ص 186، ش 709؛ ميزانالحكمة، ج 1، ص .257
169) نهجالبلاغه، نامه .53
170) ر.ك: مطهرى (ره)، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 1374، ص 332 ـ 349؛ ليتل، دانيل: تبيين در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالكريم سروش، مؤسسه فرهنگى صراط، چاپ اول، 1373؛ سيدحسين، ميرمعزى: نظام اقتصادى اسلام، ص 49 ـ 55 و ص 92 ـ . 101
171) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 1374، ص .332
172) مجموعه آثار، جلد 2، ص 337 ـ .338
173) ر.ك: مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، جلد 2، ص .339
174) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص .339
175) ر.ك: مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص .340
176) سوره شعراء، آيه .157
177) نهجالبلاغه، ترجمه محمود دشتى، خطبه 201، ص .422
178) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص 341 ـ .342
179) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص .342
180) نهجالبلاغه، خطبه .127
181) نهجالبلاغه، خطبه .146
182) نهجالبلاغه، حكمت .378
183) سوره مدثر، آيه .74a
http://imamalinet.net/per/a/ae/ae14.htm#f1