محور : اقتصاد و امام علی (ع)

مقدمه

تفاوت هر نظام اقتصادى با ساير نظام‏هاى اقتصادى، برگشت به امورى از جمله مبانى فلسفى آن دارد. مبانى مكتبى، ارزش‏ها و اهداف، برخى ديگر از مؤلفه‏هاى تعيين‏كننده ميزان تمايز هر نظام اقتصادى از ساير نظام‏هاى اقتصادى است.

استقلال فكرى ما در ساحت اقتصادى، آن گاه حاصل مى‏شود كه نظام اقتصاد اسلامى بر اساس جهان‏بينى، ارزش‏ها و اهداف خاص آن، كشف و طراحى گردد. اگر هدف نهايى در فعاليت‏هاى اقتصادى ـ چه در حوزه توليد و چه در زمينه توزيع و مصرف ـ تنها پاسخ دادن به اميال شهوانى و مادى باشد، الگوهاى رفتارى در عرصه فعاليت‏هاى اقتصادى بسيار متفاوت از الگوهاى رفتارى‏اى خواهد شد كه هدف غايى كسب رضايت خداوند متعال باشد. حتى اگر جامعه در تلاش اقتصاديش هدف ميانى خود را بسط عدالت اجتماعى و اقتصادى قرار دهد، الگوهاى رفتارى اقتصاديش نيز متفاوت از جامعه‏اى خواهد بود كه آمال و آرمان‏هاى فعاليت‏هاى اقتصاديش فقط برآوردن اميال ماديش باشد.

نظام اقتصادى حاكم بر دنياى فعلى، بر اساس تفسير خاصى كه از خدا، جهان، انسان و جامعه دارد، بنيان‏هاى خود را مستحكم كرده است. بر اساس تفاسير ويژه از مقوله‏هاى فوق، در نهايت، انسان محورى را در همه فعاليت‏هاى اقتصاديش اصل قرار داده، نظام اقتصادى سرمايه‏دارى ليبرال را طراحى و در خارج پياده كرده است. در اين نظام، الگوهاى رفتارى در عرصه فعاليت‏هاى اقتصادى، برخاسته از حقوق اقتصادى ويژه‏اى، و حقوق اقتصادى به نوبه خود در بستر مبانى مكتبى نظام اقتصادى آن، شكل گرفته و مبانى مكتبى آن بر اساس ديدگاه خاصى كه نسبت به مقوله‏هاى خدا، جهان، انسان و جامعه ارائه مى‏دهد، سامان يافته است. به عنوان مثال در الگوى پس‏انداز و سرمايه‏گذارى يكى از عوامل تعيين‏كننده ميزان پس‏انداز و سرمايه‏گذارى، نرخ بهره است كه طبق ضوابط حقوق اقتصادى، لازم است افراد در فعاليت‏هاى اقتصادى خود آن را بر اساس توافق، رعايت كنند. اين ضابطه حقوقى به نوبه خود ريشه در اين امر دارد كه استفاده از ربا در فعاليت‏هاى اقتصادى بلامانع مى‏باشد.

يكى از ريشه‏هاى چنين ديدگاهى مى‏تواند چنين مبناى فلسفى درباره خداوند متعال باشد كه : «خداوند در هدايت بشر به هدايت تكوينى اكتفا كرده است و چيزى به نام هدايت تشريعى و شريعت در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى ارائه نداده است.»

بنابراين اگر ديدگاههاى اسلام در مبانى فلسفى مربوط به نظام اقتصادى با مبانى فلسفى ساير نظام‏هاى اقتصادى متفاوت باشد، بايد بپذيريم كه مبانى مكتبى، حقوق اقتصادى، الگوهاى اقتصادى و در نتيجه نظام اقتصادى اسلام با نظام‏هاى اقتصادى ديگر متفاوت مى‏باشد. به همين خاطر است كه امام خمينى (ره) مى‏فرمايند:

اسلام داراى سيستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است كه براى تمام ابعاد و شئون زندگى فردى و اجتماعى قوانين خاصى دارد و جز آن را براى سعادت جامعه نمى‏پذيرد . (1)

 

>>>

محور : اقتصاد و امام علی (ع)

فهرست :

-  مقدمه
-  مفاهيم و كليات (2)
-  نظام
-  نظام اقتصادى
-  مبانى فلسفى نظام اقتصادى
-  مبانى مكتبى نظام اقتصادى
-  اهداف نظام اقتصادى
-  دو ديدگاه نسبت به نظام اقتصادى
-  ب. خداشناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)
-  الف. رابطه خدا با جهان طبيعت
-  .1 رابطه خالقيت
-  .2 رابطه ربوبيت
-  .3 رابطه مالكيت
-  .4 رابطه احاطه و سلطه
-  . 5 رابطه قيوميت
-  ب. رابطه خدا با انسان
-  .1 هدايت تكوينى انسان
-  .2 هدايت تشريعى
-  .3 رابطه رزاقيت در يك نگاه
-  جهان‏شناسى
-  تأثير جهان‏شناسى ليبراليسم بر اقتصاد
-  جهان‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)
-  .1 هدف‏دارى جهان
-  حركت به سوى خدا
-  اختصاص به انسان
-  برخوردارى از خزائن غيبى
-  محل آزمايش
-  پيامدهاى جهان‏شناسى از ديدگاه حضرت على (عليه‏السلام) در اقتصاد
-  انسان‏شناسى
-  .1 خويش مالكى
-  .2 ارضاى تمنيات و اميان نفسانى، انگيزيه و هدف اقتصادى
-  .3 عقل انسان در خدمت شهوات او
-  انسان‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)
-  .1 فلسفه آفرينش انسان
-  دو بعدى بودن انسان
-  مالكيت مطلق خدا و منتخب و مسؤول بودن انسان
-  جامعه‏شناسى
-  جامعه‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)
-  پى‏آمدهاى ديدگاه على (عليه‏السلام)
-  ب. سنت‏هاى الهى حاكم بر جوامع انسانى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)
-  تقوا و ايمان
-  عدل و داد
-  يارى خدا
-  شكر خداى متعال
-  توبه
-  استدراج
-  دعا
-  زكات مال
-  بخشش نعمت
-  صله رحم (پيوند خويشاوندى)
-  صدقه
-  خلاصه و جمع‏بندى
-  كتابنامه
-  جامعه‏شناسى (170)
-  جامعه
-  نظريه اصالت فرد و آثار اقتصادى آن
-  نظريه اصالت جامعه و آثار اقتصادى آن
-  نظريه اصالت فرد و جامعه (173)
-  برخى پيامدهاى ديدگاه امام على (ع)
-  پى‏نوشت‏ها
 

مقدمه

تفاوت هر نظام اقتصادى با ساير نظام‏هاى اقتصادى، برگشت به امورى از جمله مبانى فلسفى آن دارد. مبانى مكتبى، ارزش‏ها و اهداف، برخى ديگر از مؤلفه‏هاى تعيين‏كننده ميزان تمايز هر نظام اقتصادى از ساير نظام‏هاى اقتصادى است.

استقلال فكرى ما در ساحت اقتصادى، آن گاه حاصل مى‏شود كه نظام اقتصاد اسلامى بر اساس جهان‏بينى، ارزش‏ها و اهداف خاص آن، كشف و طراحى گردد. اگر هدف نهايى در فعاليت‏هاى اقتصادى ـ چه در حوزه توليد و چه در زمينه توزيع و مصرف ـ تنها پاسخ دادن به اميال شهوانى و مادى باشد، الگوهاى رفتارى در عرصه فعاليت‏هاى اقتصادى بسيار متفاوت از الگوهاى رفتارى‏اى خواهد شد كه هدف غايى كسب رضايت خداوند متعال باشد. حتى اگر جامعه در تلاش اقتصاديش هدف ميانى خود را بسط عدالت اجتماعى و اقتصادى قرار دهد، الگوهاى رفتارى اقتصاديش نيز متفاوت از جامعه‏اى خواهد بود كه آمال و آرمان‏هاى فعاليت‏هاى اقتصاديش فقط برآوردن اميال ماديش باشد.

نظام اقتصادى حاكم بر دنياى فعلى، بر اساس تفسير خاصى كه از خدا، جهان، انسان و جامعه دارد، بنيان‏هاى خود را مستحكم كرده است. بر اساس تفاسير ويژه از مقوله‏هاى فوق، در نهايت، انسان محورى را در همه فعاليت‏هاى اقتصاديش اصل قرار داده، نظام اقتصادى سرمايه‏دارى ليبرال را طراحى و در خارج پياده كرده است. در اين نظام، الگوهاى رفتارى در عرصه فعاليت‏هاى اقتصادى، برخاسته از حقوق اقتصادى ويژه‏اى، و حقوق اقتصادى به نوبه خود در بستر مبانى مكتبى نظام اقتصادى آن، شكل گرفته و مبانى مكتبى آن بر اساس ديدگاه خاصى كه نسبت به مقوله‏هاى خدا، جهان، انسان و جامعه ارائه مى‏دهد، سامان يافته است. به عنوان مثال در الگوى پس‏انداز و سرمايه‏گذارى يكى از عوامل تعيين‏كننده ميزان پس‏انداز و سرمايه‏گذارى، نرخ بهره است كه طبق ضوابط حقوق اقتصادى، لازم است افراد در فعاليت‏هاى اقتصادى خود آن را بر اساس توافق، رعايت كنند. اين ضابطه حقوقى به نوبه خود ريشه در اين امر دارد كه استفاده از ربا در فعاليت‏هاى اقتصادى بلامانع مى‏باشد.

يكى از ريشه‏هاى چنين ديدگاهى مى‏تواند چنين مبناى فلسفى درباره خداوند متعال باشد كه : «خداوند در هدايت بشر به هدايت تكوينى اكتفا كرده است و چيزى به نام هدايت تشريعى و شريعت در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى ارائه نداده است.»

بنابراين اگر ديدگاههاى اسلام در مبانى فلسفى مربوط به نظام اقتصادى با مبانى فلسفى ساير نظام‏هاى اقتصادى متفاوت باشد، بايد بپذيريم كه مبانى مكتبى، حقوق اقتصادى، الگوهاى اقتصادى و در نتيجه نظام اقتصادى اسلام با نظام‏هاى اقتصادى ديگر متفاوت مى‏باشد. به همين خاطر است كه امام خمينى (ره) مى‏فرمايند:

اسلام داراى سيستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است كه براى تمام ابعاد و شئون زندگى فردى و اجتماعى قوانين خاصى دارد و جز آن را براى سعادت جامعه نمى‏پذيرد . (1)

مقدمه اين نوشتار را با ذكر چند مطلب به پايان مى‏بريم:

.1 در اين پژوهش به دنبال بررسى مبانى فلسفى نظام اقتصادى از ديدگاه على (علیه السلام) هستيم، اما به جهت نشان دادن اهميت و جايگاه بحث در نظريه‏هاى اقتصادى، ابتدا ناچاريم در هر بخشى به ادبيات و برخى نظريه‏هاى موجود از ديدگاه نظام اقتصادى مسلط بر دنياى كنونى ـ نظام سرمايه‏دارى ليبرال ـ اشاره مختصرى داشته باشيم، سپس ديدگاه على (عليه‏السلام) را تبيين و تفاوت آن دو ديدگاه را نشان دهيم.

.2 عمده منابع تحقيق به لحاظ ماهيت بحث ـ نهج‏البلاغه و غررالحكم خواهد بود. زيرا در اين نوشتار بايد با تكيه بر گفتار حضرت (عليه‏السلام) به تحقيق بپردازيم و غالب گفتار آن حضرت درباره موضوع مورد بحث نيز در اين دو منبع جمع‏آورى شده است.

.3 در برخى موارد از آيات و روايات ساير معصومين (عليه‏السلام) استفاده خواهيم كرد. اين امر به دو جهت لازم است: يكى به جهت نشان دادن ميزان نزديكى ديدگاههاى آن حضرت (عليه‏السلام) با آيات الهى و روايات ساير معصومين (عليه‏السلام)؛ جهت ديگر، گاهى ممكن است گفتار مهمى از حضرت (عليه‏السلام) به ما رسيده باشد، ولى استناد ضعيف باشد، لذا با استفاده از گفتار ساير معصومين (عليه‏السلام) ـ از باب كلامهم واحد ـ مى‏توان محتواى گفتار حضرت (عليه‏السلام) را تقويت نمود.

.4 روش تحقيق: مطالعه منابعى كه محتوى كلام على (عليه‏السلام) مى‏باشند، جمع‏آورى گفتار حضرت (عليه‏السلام)، تحليل و نتيجه‏گيرى با تكيه بر روش استقرا و قياس، مورد نظر مى‏باشد .

. 5 فرضيه تحقيق: بين مبانى فلسفى نظام اقتصادى از ديدگاه على (عليه‏السلام) و بين مبانى فلسفى نظام اقتصادى مسلط كنونى بر جهان، تفاوت‏هاى اساسى وجود دارد.

.6 در ترجمه كلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام)، سعى ما بر آن است كه ترجمه ارائه شده حتى‏المقدور هماهنگ با ترجمه نهج‏البلاغه عبدالحميد آيتى باشد، در غير اين‏صورت مشخصات نهج‏البلاغه مورد كاملا بيان مى‏شود تا تفاوت مأخذ مشخص گردد.

.7 مطالب هر يك از عناوين اين مقاله از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) چنان گسترده است كه هر كدام مقاله مستقلى را مى‏طلبد، لذا ناچاريم خيلى به شرح و بسط كلمات آن حضرت نپردازيم و از كلماتى كه گويايى لازم را در مطلب مورد استناد داشته باشد، استفاده كرده، يا به حداقل شرح گفتار آن حضرت (عليه‏السلام) اكتفا كنيم.

. 8 اين پژوهش در چند بخش زير به سامان مى‏رسد:

بخش اول، كلياتى پيرامون مفهوم نظام و نظام اقتصادى، مبانى فلسفى، اهداف نظام اقتصادى و ... مى‏باشد. در بخش دوم، خداشناسى؛ در بخش سوم، جهان‏شناسى؛ در بخش چهارم، انسان‏شناسى؛ و در بخش پنجم، جامعه‏شناسى از ديدگاه على (عليه‏السلام) مورد بحث قرار مى‏گيرد. سرانجام در خاتمه به جمع‏بندى و نتيجه‏گيرى مى‏پردازيم.

لازم به يادآورى است كه در پنج بخش فوق به مباحثى مى‏پردازيم كه نظام اقتصادى متأثر از آنها باشد.
مفاهيم و كليات (2)

در اين بخش مفاهيمى چون نظام و نظام اقتصادى، مبانى فلسفى و مكتبى، و اهداف نظام اقتصادى را تعريف مى‏كنيم.

همچنين ارتباط منطقى اين مفاهيم با يكديگر نيز مورد توجه مى‏باشد. اين بخش فقط جهت فراهم نمودن زمينه و بستر براى بحث اصلى مى‏باشد. بنابراين، از پرداختن به ديدگاههاى گوناگون پرهيز مى‏كنيم.
نظام

براى نظام تعاريف گوناگونى ارائه داده‏اند، اما تعريفى كه براى نظام اقتصادى بيشتر قابل استفاده باشد، عبارت است از:

نظام در تئورى عمومى نظام‏ها به مجموعه‏اى از اجزاى به هم وابسته گفته مى‏شود كه در راه نيل به هدف‏هاى معينى با هم، هماهنگى دارند. (3)

اين تعريف هر مجموعه‏اى را كه اجزايش از دو ويژگى هم‏آهنگى و هدف‏دار بودن برخوردار باشند، شامل مى‏شود. بر اين اساس، سه نوع نظام زير از هم قابل تفكيك مى‏باشد:

.1 نظام‏هاى تكوينى غيررفتارى؛ مانند نظام آفرينش و نظام موجود در دستگاه گوارش انسان .

.2 نظام‏هاى مصنوعى غيررفتارى؛ همانند نظام موجود در اتومبيل و هواپيما.

.3 نظام‏هاى رفتارى؛ اجزاى اين نظام‏ها رفتارهاى ارادى بشر است. چون اين رفتارها همواره بر اساس چهان‏بينى و ارزش‏هاى مورد قبول انسان شكل مى‏گيرد، بنابراين در تعريف نظام‏هاى رفتارى، عنصر ديگرى به نام مبانى فلسفى (جهان‏بينى) و مبانى مكتبى (ايدئولوژى) وارد مى‏شود. بر اين اساس، «نظام رفتارى، مجموعه‏اى از رفتارهاى ارادى انسان است كه بر اساس مبانى فلسفى و مكتبى معين، در جهت نيل به اهداف مشخص هم‏آهنگى كامل دارند.»
نظام اقتصادى

نظام اقتصادى نوعى نظام رفتارى است. اجزاى نظام اقتصادى رفتارهاى ارادى انسان‏ها در سه حوزه توليد، توزيع و مصرف مى‏باشد؛ رفتارهايى همانند پس‏انداز، سرمايه‏گذارى، توليد و توزيع در ارتباط با منافع اقتصادى و اموال و شركت‏كنندگان در نظام بر اساس الگوهاى رفتارى خاصى شكل مى‏گيرد.

بنابراين نظام اقتصادى را مى‏توان بدين نحو تعريف نمود: «نظام اقتصادى عبارت است از مجموعه‏اى از الگوهاى رفتارى كه شركت‏كنندگان در نظام را به يكديگر و به اموال و منابع براساس مبانى مشخص پيوند داده و در راستاى اهداف معينى به نحو هم‏آهنگ براى كسب بيشترين موفقيت اقتصادى سامان يافته است.» (4)
مبانى فلسفى نظام اقتصادى

منظور از آن، جهان‏بينى است كه حاكم بر رفتار اقتصادى است و رفتار اقتصادى مطابق با آن شكل مى‏گيرد و مشتمل بر قضايايى است كه با كلمه «هست» يا «نيست» بيان مى‏شود. موضوع آن خدا، انسان، جامعه و دنياى مادى و اخروى مى‏باشد.
مبانى مكتبى نظام اقتصادى

مبانى مكتبى به مجموعه‏اى از قضاياى كلى دستورى (بايدى) است كه داراى ويژگى‏هاى زير مى‏باشد:

.1 زيربناى نظام و حقوق اقتصادى است؛

.2 برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى است؛

.3 در تعيين عناصر نظام اقتصادى و چگونگى ارتباط بين آنها مؤثر است؛

.4 زمينه‏ساز حركت به سمت اهداف مى‏باشد.
اهداف نظام اقتصادى

اين اهداف، مقاصدى است كه نظام اقتصادى براى رسيدن به آن طراحى شده است و برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى مى‏باشد. به طور منطقى بايد اهداف نظام با اهداف شركت‏كنندگان در نظام هم‏آهنگ باشد؛ براى مثال اگر هدف نظام اقتصادى رسيدن به رفاه مادى است، بايد اهداف دولت و مردم نيز به نحوى باشد كه فعاليت هر يك از آنها را در مسير رفاه قرار دهد .

در پايان ذكر اين نكته لازم است كه هر چند اهداف و مبانى مكتبى نظام اقتصادى در اينجا مورد بحث ما نخواهد بود، اما به جهت نشان دادن اهميت بحث مورد نظر ما (مبانى فلسفى نظام اقتصادى) و ارتباط شديد آن با اهداف و مبانى مكتبى لازم بود اشاره‏اى كوتاه به آنها داشته باشيم.
دو ديدگاه نسبت به نظام اقتصادى

بر اساس يك ديدگاه، بهترين و كارآترين نظام اقتصادى در عالم خارج وجود دارد. وظيفه متفكران اقتصادى تنها درك و كشف آن و هماهنگ شدن با آن مى‏باشد و بايد از دخالت‏هاى ناروايى كه سبب اختلال كاركرد آن مى‏شود، پرهيز نمود. (5)

آدام اسميت، نفع شخصى مادى را تحت عنوان «تئورى دست نامرئى» مهم‏ترين عامل ايجاد، حفظ و هماهنگى چنين نظام اقتصادى مى‏شمارد و همچنين جستجوى نفع شخصى را عامل اساسى در رفع تمانع منافع فرد و اجتماع مى‏داند. (6)

بر اساس ديدگاه دوم كه توسط «اجتماعيون دولتى» ارائه شده است، نظام اقتصادى بر حسب ضرورت طبيعى و غريزى شكل نمى‏گيرد، بلكه سازمان‏هاى تاريخى وجود دارند كه با سازمان دادن به خود و وضع قوانين مناسب و اجراى مناسب آن، نقش مؤثرى در ايجاد نظام اقتصادى دارند. به عبارت ديگر دولت‏ها بايد قوانين مربوط به فعاليت‏هاى افراد و سازمان‏ها را وضع، اجرا و پاسدارى نمايند. (7)

تفاوت اساسى اين دو ديدگاه آن است كه بر اساس ديدگاه اول، طراحى نظام اقتصادى مطابق با مبانى فلسفى، مكتبى، اهداف و حقوق اقتصادى بى‏معناست؛ زيرا نظام اقتصادى در عالم خارج موجود است، بنابراين نيازى به بررسى مقوله‏هاى فوق جهت طراحى نظام اقتصادى نمى‏باشد . پس وظيفه متفكران اقتصادى بر طبق اين ديدگاه تنها مطالعه آن به روش علمى جهت شناسايى دقيق‏تر آن و رفع موانع كاركرد طبيعى آن مى‏باشد. ولى بر اساس ديدگاه دوم، نظام اقتصادى مى‏تواند يك طرح جامع جهت دگرگون نمودن عالم واقع باشد. اين طرح جامع با استفاده از مبانى فلسفى، مكتبى، اهداف و حقوق اقتصادى خاصى امكان‏پذير مى‏باشد.

اين تفكيك در پژوهش‏هاى اسلامى از اهميت ويژه‏اى برخوردار است. در اين پژوهش، در پى نشان دادن تفاوت مبانى فلسفى نظام اقتصادى از ديدگاه على (عليه‏السلام) ـ كه با ديدگاه دوم هم‏خوانى دارد ـ با مبانى فلسفى نظام اقتصاد سرمايه‏دارى ـ كه با ديدگاه اول هماهنگ است ـ مى‏باشيم.
خداشناسى

نظام اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال با انتشار كتاب «ثروت ملل» آدام اسميت تولد يافت. اما با انتشار كتاب معروف «نظريه عمومى اشتغال، بهره و پول» كينز، به افول گراييد. سرانجام ميلتون فريدمن با انتشار كتاب «سرمايه‏دارى و آزادى» جانى تازه به نظام سرمايه‏دارى ليبرال داد. وى هم‏اكنون از مدافعان سرسخت آن نظام است. (8)

يكى از اساسى‏ترين مبانى فلسفى نظام اقتصاد سرمايه‏دارى «دئيسم» مى‏باشد. بر اساس اعتقاد به دئيسم، خداوند همانند ساعت‏سازى است كه جهان را شبيه ساعت خلق و آن را به حال خود رها كرده است و هيچ‏گونه دخالت و هدايت تكوينى و تشريعى در آن ندارد. خداوند نظام طبيعى را كه كارآمدترين نظام است در آن قرار داده، به گوشه‏اى رفته است. نظام اقتصادى نيز جزيى از نظام طبيعى است كه خداوند در آن هيچ دخالتى ندارد و از طريق هماهنگى افراد با نظام طبيعى كه به وسيله «دست نامرئى» از ناحيه جست و جوى منافع مادى شخصى حاصل مى‏شود، به بهترين وجه شكل مى‏گيرد. اگر هر كس در فعاليت‏هاى اقتصادى خود تنها نظرش به حداكثر كردن لذت و منافع مادى شخصى باشد، منافع مادى اجتماعى به خودى خود به حداكثر خواهد رسيد . اين پروسه نظام اقتصادى كه جزيى از نظام طبيعى جهان است هيچ نيازى به دخالت و يا هدايت تكوينى و تشريعى خداوند ندارد. (9)

وقتى خداشناسى از ديدگاه على (عليه‏السلام) مورد بررسى قرار گيرد، معلوم خواهد شد كه اين دو ديدگاه تا چه حد با هم تفاوت خواهد داشت. آن‏گاه اجمالا به تفاوت نقش اين دو ديدگاه در عرصه اقتصاد اشاره‏اى مختصر خواهيم كرد.
ب. خداشناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

در اين نوشتار به ابعاد مختلف خداشناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) نمى‏پردازيم؛ بلكه فقط شناسايى رابطه خداوند با جهان طبيعت و انسان، مد نظر مى‏باشد.

يعنى به دنبال توحيد افعالى در اين دو گستره هستيم. يقين به توحيد افعالى خداوند متعال، ويژگى خاصى به اعمال و رفتار انسان در صحنه زندگى مى‏بخشد. اين يقين موجب خواهد شد كه انسان در عرصه فعاليت‏هاى اقتصادى به نحوى رفتار كند كه با رفتارهاى انسان غيرموحد، كاملا متفاوت باشد. زيرا اعتقاد به توحيد افعالى، رابطه خدا را با انسان و طبيعت به نحوى معرفى مى‏كند كه با خداشناسى مبتنى بر دئيسم، كاملا متفاوت مى‏باشد. نظام اقتصادى ـ با تكيه بر تعريف پيشين ـ يك نظام رفتارى است، و تأثيرپذيرى اين نظام از رفتارهاى برخاسته از اعتقاد به توحيد افعالى كاملا آشكار و همچنين متفاوت از تأثيرپذيرى نظام اقتصادى برخاسته از اعتقاد به دئيسم مى‏باشد. در بررسى كلام امام على (عليه‏السلام) اعتقاد به توحيد افعالى خداوند متعال، كاملا آشكار مى‏گردد و به دنبال آن مى‏توان رابطه خاص خدا را با انسان و جهان معرفى نمود كه رفتارهاى ويژه‏اى را در ساحت اقتصادى الزام خواهد نمود.
الف. رابطه خدا با جهان طبيعت
.1 رابطه خالقيت

در رابطه با خالقيت هستى و جهان طبيعت مطالب ارزشمند فراوانى در كلمات حضرت (عليه‏السلام) وجود دارد؛ اما آنچه در اين بحث حائز اهميت است اين امر مى‏باشد كه خداى متعال جهان طبيعت را با همه اجزايش خلق كرده و خلقت همچنان استمرار دارد.

اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در گفتار فراوانى خدا را خالق جهان طبيعت معرفى مى‏كند (10) كه به چند نمونه آن اشاره مى‏شود:

كانت‏السماوات والارض فطرته و ما فيهن و ما بينهن، و هوالصانع لهن؛ فلامدفع لقدرته. (11)

آسمان‏ها و زمين و هر چيزى كه در آنها و بين آسمان و زمين قرار دارد همه مخلوق خداى متعال هستند و هيچ مانعى براى قدرت خداى متعال وجود ندارد.

از اين بيان فهميده مى‏شود كه جهان طبيعت مخلوق الهى است و خداوند تنها فاعل مستقل كل اشياى‏عالم است و هيچ‏چيز مانع قدرت الهى در خلقت اشيا نمى‏باشد. و به همين معنا خداوند متعال خود را در قرآن معرفى مى‏كند: «لاإله إلا هو خالق كل شي‏ء فاعبدوه.» (12) ؛ هيچ معبودى جز خدا نيست. او آفريدگار همه‏چيز است؛ پس او را پرستش كنيد.

گفتار پيشين حضرت خالقيت خداوند متعال را به نحوى فراگير نسبت به همه اشياى زمين و آسمان و آنچه بين آنهاست، مطرح مى‏كند كه استمرار خلقت از آن قابل استنباط است. كما اين كه آيه فوق نيز چنين دلالتى دارد؛ زيرا هر لحظه در عالم طبيعت امورى ايجاد مى‏شوند و فاعل مستقل همه آنها خداى متعال است. حضرت (عليه‏السلام) در كلمات ديگرى به استمرار خلقت الهى تصريح مى‏فرمايند:

سپاس خدايى را كه هرگز مرگ او را فرانمى‏گيرد: «لانه كل يوم فى شأن من إحداث بديع لم يكن.»؛ چرا كه او در هر لحظه‏اى خلقت جديدى دارد كه پيش از آن وجود نداشت. (13)
.2 رابطه ربوبيت

در زبان عربى «رب» به معناى تربيت كرده است و به نحو استعاره در كسى كه تربيت‏كننده است، استعمال مى‏شود. بنابراين «ربوبيت» به معناى تدبير و ساماندهى يك شى‏ء است. اطلاق كلمه رب بر خداوند متعال به معناى آن است كه خدا تدبير همه امور عالم را بر عهده دارد و پرورش‏دهنده و مراقب آنهاست.

در كلمات امام على (عليه‏السلام) فراوان تدبير امور عالم به خداوند متعال نسبت داده شده است. (14) در يكى از اين كلمات آمده است:

ظهر للعقول بما ارأنا من علامات التدبيرالمتقن والقضاء المبرم. (15)

براى صاحبان خرد، نشانه‏هاى تدبير متقن و حكم سديد الهى آشكار مى‏باشد.

در برخى گفتارشان به صراحت تدبير همه امور عالم، و دنيا و آخرت را به دست خداى متعال بيان مى‏كند. (16)

سپاس خدايى را كه ... انجام‏دهنده هر امرى است كه اراده مى‏كند، داناى به امور غيب، آفريننده آفريده‏ها و نازل‏كننده قطرات باران است، و «مدبر امرالدنيا والآخرة»؛ تدبيركننده امر دنيا و آخرت است. (17)

تدبير الهى آن چنان گسترده است كه: «هيچ‏چيز خارج از دايره تدبير او نمى‏باشد.» (18) خداى متعال در تدبيرش هيچ نيازى به شريك نداشته، به تنهايى تمام امور دنيا و آخرت را بر عهده گرفته است: «و لا ند له فى‏الربوبيته.»؛ (19) يعنى خداى متعال در تدبيرش هيچ شريكى ندارد.

در نظر امام على (عليه‏السلام) تدبير الهى چنان ذى‏نفوذ است كه گاهى باعث مى‏شود تصميمات دقيق بندگانش در هم ريزد و امور عبدش به سمتى حركت كند كه خواسته وى نيست. امام حسين (عليه‏السلام) مى‏فرمايد:

مردى از اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) پرسيد: شما چگونه خدا را شناختيد؟ حضرت (عليه‏السلام) فرمود: به وسيله فسخ تصميم و به ثمر نرسيدن تلاش‏ها، زيرا هنگامى كه براى امرى تلاش مى‏كردم، بين من و سعيم مانع مى‏شد و زمانى كه تصميم به كارى مى‏گرفتم، قضاى الهى مخالف با آن مى‏شد، بنابراين دانستم كه تدبير امور من به دست كس ديگرى است. (20)

وقتى به قرآن مراجعه مى‏كنيم هماهنگى بين گفتار امام على (عليه‏السلام) و حدود هزار آيه كه ربوبيت الهى را بيان مى‏كند، به وضوح آشكار مى‏گردد. در آيات قرآن تعابيرى همانند : «رب»، «رب‏العالمين». «رب‏السموات والارض»، «رب‏العرش»، «رب‏المشارق والمغارب»، «رب‏السموات السبع»، «رب‏الناس» و «رب‏الفلق» فراوان آمده است.
.3 رابطه مالكيت

مقصود از مالكيت، مالكيت حقيقى است، نه مالكيت اعتبارى. از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) تمام هستى ملك حقيقى خداى متعال است: «له ما فى‏الارضين والسماوات و ما بينهما.» (21) ؛ آنچه در زمين‏ها و آسمان و بين آن دو است همه مال خدا است.

گويا اين كلام حضرت (عليه‏السلام) نوعى ديگر از بيان الهى است كه مى‏فرمايد: «و لله ما فى‏السموات و ما فى‏الارض.» (22) ؛ آنچه در زمين و آسمان است همه از آن خداى متعال است.
.4 رابطه احاطه و سلطه

در گفتار فراوانى، اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) احاطه وجودى و علمى خدا را بر تمام موجودات جهان بيان مى‏كند. در برخى از آنها فقط به احاطه وجودى، (23) در بعضى ديگر احاطه علمى (24) و در مواردى نيز هم احاطه علمى و هم وجودى اشاره شده است. (25) به ذكر نمونه‏اى از گفتار آن حضرت (عليه‏السلام) كه هم دلالت بر احاطه وجودى و هم احاطه علمى خداوند متعال دارد، اكتفا مى‏شود:

قد علم السرائر، و خبر الضمائر، له الاحاطة بكل شى‏ء، والغلبة لكل شى‏ء، والقوة على كل شى‏ء. (26)

خداى متعال داناى به تمام اسرار عالم و ضمير انسان‏هاست، بر همه چيز احاطه و غلبه دارد و توانا بر هر امرى است.

گفتار فوق مى‏تواند بهترين تفسير براى كلامى الهى باشد: «كان‏الله بكل شى‏ء محيطا.» (27) ؛ خداوند متعال بر همه اشياى عالم مسلط است.
. 5 رابطه قيوميت

قيوميت خداوند متعال بيان‏گر آن است كه خدا برپادارنده جهان هستى و قوام آن از او است . اين مطلب هم به نحو صريح و هم مفهوم آن در بسيارى از بيانات على (عليه‏السلام) آمده است. (28) برخى منابع روايى مطلب ذيل را از آن حضرت نقل كرده‏اند:

كل شى‏ء خاشع له، و كل شى‏ء قائم به، غنى كل فقير، و عز كل ذليل. (29)

همه‏چيز خشوع‏كننده خدا و قائم به او هستند، هم او بى‏نيازكننده هر فقيرى و عزيزدارنده هر دليلى است.

هماهنگى كامل بين گفتار امام على (عليه‏السلام) و كلام خداى متعال از اين آيه، كاملا آشكار مى‏باشد: «الله لاإله إلا هو الحى القيوم.»؛ (30) نيست خدايى جز خداى يكتا كه زنده و برپادارنده همه امور است.

اين روابط بيان شده آن چنان واضح و گويا است كه نيازى به هيچ‏گونه توضيح ندارد.

شايد بتوان روابطى بيش آنچه بين خداى متعال و جهان هستى از گفتار امام على (عليه‏السلام) كه در حوزه اقتصاد مؤثر باشد، برشمرد؛ اما براى نشان دادن ويژگى‏هاى نظام اقتصادى از ديدگاه آن حضرت (عليه‏السلام) و تمايز آن از ساير نظام‏هاى اقتصادى به همين مقدار اكتفا مى‏گردد.
ب. رابطه خدا با انسان

هر چند روابط برشمرده پيشين، شامل رابطه خدا و انسان نيز مى‏باشد، ولى روابط اختصاصى نيز بين خداوند و انسان‏ها وجود دارد كه در عرصه تحليل‏هاى اقتصادى از جايگاه ويژه‏اى برخوردار مى‏باشد. به چند نمونه مهم آن، اشاره مى‏گردد:
.1 هدايت تكوينى انسان

منظور از هدايت تكوينى هر موجودى، به فعليت درآوردن استعدادها و به كمال رساندن آن موجود مى‏باشد. هر چند اين هدايت تكوينى شامل همه موجودات عالم مى‏شود، اما هدايت انسان به عنوان كسى كه رفتارهاى اقتصادى او در سازمان دادن نوع نظام اقتصادى مؤثر است، از منزلت ويژه‏اى در اين بحث برخوردار است. هر چند گفتار حضرت (عليه‏السلام) در اين باب فراوان است، (31) ولى به ذكر يك نمونه آن اكتفا مى‏شود:

اى انسان آفريده شده در حد اعتدال!، اى آن‏كه در تاريكى رحم‏ها و در پرده‏هاى تو بر تو نگهداريت كرده‏اند! آفرينش تو از گل خالص آغاز شد و در قرارگاهى مطمئن جايت دادند . تا زمانى معلوم و تا مدتى كه بهره توست. در شكم مادر خود مى‏جنبيدى و به دعوت كس پاسخ نهى گفتى و آواز كسى شنيدن نتوانستى. سپس، تو را از قرارگاهت بيرون راندند. به سرايى آمدى كه هرگز آن را نديده بودى و راه رسيدن به منافع آن را نمى‏شناختى. پس چه كسى تو را به كشيدن غذا از پستان مادر راه نمود و به تو آموخت كه نيازها و خواسته‏هايت را از كجا طلب كنى؟ هيهات! آن كه در شناخت صفات كسى كه اندام و اعضا دارد، ناتوان است، از شناخت صفات آفريدگارش ناتوان‏تر است. و هر چه او را به صفات مخلوقاتش محدود كند، از شناخت او دورتر گرديده است. (32)

اين گفتار حضرت (عليه‏السلام) به نحو كامل اعلام از هدايت تكوينى انسان دارد. بيان، آن چنان گوياست كه نيازمند هيچ‏گونه توضيح نمى‏باشد. بلكه خود توضيح كلام خداى متعال است كه مى‏فرمايد: «قال ربناالذى اعطى كل شى‏ء خلقه ثم هدى.» (33) ؛ [موسى‏] گفت: پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه لازم آفرينشش بود، داده، سپس هدايتش كرده است.
.2 هدايت تشريعى

هدايت تشريعى انسان، به معناى نشان دادن راه كمال و سعادت او مى‏باشد.

چنان كه گذشت، مكتب دئيسم كه زيربناى فلسفى تفكر ليبراليسم اقتصادى مى‏باشد، انسان را بى‏نياز از هدايت تشريعى مى‏داند، و اعلام مى‏كند كه عقل انسان به تنهايى قادر است هم سعادت و كمال خود را شناسايى كند، و هم توانايى كافى را در تشخيص راه وصول به آن را داراست. اما آموزه‏هاى امام على (عليه‏السلام) در تعداد زيادى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه و ساير منابع روايى، غير از آن است. (34) حضرت (عليه‏السلام) نياز انسان به هدايت تشريعى جهت شناسايى كمال و سعادت انسان و همچنين راه وصول آن را به صراحت بيان مى‏كند:

پيامبران را بر جن و انس مبعوث فرمود (بعث الى‏الجن والانس رسله)، تا پرده از چهره دنيا برگيرند و مردم را از بديها و سختى‏هايش برحذر دارند، و بر ايشان از دنيا مثل‏ها آورند و ديدگانشان را به معايب آن بشايند و بناگهان درآيند و سخنى عبرت‏آميز گويند، از دگرگونى‏هاى آن چون تندرستى‏هاى آن و بيمارى‏هاى آن و حلال آن و حرام آن و آنچه خدا براى فرمانبرداران مهيا كرده و آنچه براى بزهكاران از بهشت و دوزخ و بزرگوارى و خوارى. (35)

در خطبه ديگرى مى‏فرمايد: «خداوند محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را فرستاد تا راه عذر را بر آنها ببندد.» (36) يا «زمانى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) را مبعوث كرد كه مردم از كارهاى نيكو فاصله گرفته و امت‏ها به جهل و نادانى روى آورده بودند» (37) ، و يا اين كه «خداوند انبياى خود را فرستاد تا بيان‏كننده حق و سفيرانى بين خالق و مخلوق باشند.» (38)

مطالب بيان شده صراحتا بيانگر لزوم وحى براى رسيدن به كمال و سعادت بشرى مى‏باشد.
.3 رابطه رزاقيت

على (عليه‏السلام) درباره رازقيت خداوند متعال مطالب فراوانى فرموده، ابعاد مختلف آن را بيان كرده‏اند. در يك نگاه شايد بتوان چنين گزارشى ارائه نمود: «روزى انسان‏ها دو نوع است: روزى‏اى كه انسان به دنبال آن مى‏دود و روزيى كه به سراغ انسان مى‏آيد حتى اگر انسان در پى آن نباشد. (39) چون انسان‏ها مخلوق خداوند متعال هستند، خدا آنها را دوست دارد و به آنها روزى مى‏دهد، (40) بلكه بر خود لازم كرده است كه رويشان را اعطى كند (41) و توسعه در رزق و روزى مردم را مورد نظر خود قرار بدهد. (42)

همو به نحو عادلانه روزى آنها را تقسيم مى‏نمايد. (43) در نگاه آن حضرت (u) خداوند متعال روزى بندگانش را تقدير و اندازه‏گيرى مى‏كند (44) و با توسعه و تضييق آن، انسان‏ها را در معرض آزمايش قرار مى‏دهد. (45) اما خداوند براى بندگان مؤمن خود امتياز ديگرى قرار داده است و روزى آنها را از مجارى‏اى كه هيچ‏گاه گمانش را نمى‏برند (من حيث لايحتسب) مى‏دهد.» (46)

آيات فراوانى از قرآن، خداوند متعال را در روزى دادن انسان بدين نحو معرفى كرده است : «اى پيامبر! خداى متعال به هر كسى بخواهى، بى‏حساب، روزى مى‏دهد. (47) كليدهاى آسمان‏ها و زمين از آن خداست و روزيش را براى هر كسى بخواهد مقدر و گسترش مى‏دهد .» (48)

ممكن است افرادى با مطالعه اين امور چنين شبهه‏اى به ذهن آنها برسد: چگونه ممكن است خداى متعال روزى افراد را بدون حساب بدهد، آيا اين امر برخلاف حكمت الهى نيست؟

مقصود از توسعه در رزق و بى‏حساب دادن روزى، بدون عوض مى‏باشد. يعنى روزيى كه خداى متعال به بندگانش مى‏دهد از آنها چيزى دريافت نمى‏كند. هر چند هر كسى در راه كسب روزى تلاش مى‏كند؛ اما نمى‏توان آن را به ازاى روزى الهى به شمار آورد؛ چرا كه توان كار و تلاش را نيز خداى متعال بدون عوض، به ما ارزانى داشته است. (49)

پرسش مهم‏تر آن كه كسى ممكن است بگويد: وقتى كه روزى مردم را خداوند تقدير مى‏كند و از نگاه على (عليه‏السلام) روزى هر كس از طرف خدا تقسيم و تعيين شده است؛ (50) پس نقش كار و تلاش در دست‏يابى روزى چيست؟ آيا بدون تلاش، روزى انسان به او خواهد رسيد؟

تقدير روزى و تعيين و تقسيم آن به وسيله خداوند متعال نه اين كه منافاتى با كار و تلاش ندارد، بلكه از ديدگاه آن حضرت (عليه‏السلام) كار و تلاش يكى از اسباب و علل تعيين روزى مى‏باشد. خداى متعال، روزى بندگانش را از طريق اسباب و عللى كه در عالم هستى قرار داده است، تقدير و تقسيم مى‏كند. در گفتار آن حضرت آمده است: «لكل شى‏ء سبب» (51) ؛ يعنى هر چيزى سبب دارد. همچنين آن حضرت (u) در يك كلامى، هم ضمانت رزق را بيان مى‏دارد و هم لزوم كار و تلاش را: «خداوند روزى شما را برگرفته و شما را به تلاش فرمان داده است (قد تكفل لكم بالرزق و اموتم بالعمل) مبادا طلب چيزى را كه براى شما بر عهده گرفته، از چيزى كه بر شما فريضه كرده‏اند، سزاوارتر جلوه كند. (52)

اين كلام ديدگاه آن حضرت (عليه‏السلام) را بيان مى‏دارد كه ضمانت روزى مخلوق به وسيله خالق منافات با كار و تلاش ندارد، بلكه كار و تلاش يكى از اسباب تقدير و تقسيم روزى مى‏باشد.

همچنين سيره عملى اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) كاملا مؤيد اين نظريه است كه از ديدگاه آن حضرت (عليه‏السلام) اعتقاد به تقدير و تقسيم روزى از ناحيه خداى متعال هيچ‏گاه مانع كار و تلاش نمى‏شود. زيرا اگر ادعا كنيم كه آن حضرت (عليه‏السلام) در دوران زندگيش ـ به ويژه زمانى كه خليفه نبود ـ بيش از همه تلاش مى‏كرد و درآمد ايشان از ناحيه كار و تلاش از درآمد همه كسان ديگر از همين ناحيه، بيشتر بوده است، ادعاى به حقى است. (53) آن ديدگاه حضرت (عليه‏السلام) پيرامون تقدير تقسيم و تضمين روزى از ناحيه خداى متعال و اين سيره اقتصادى ايشان بهترين پاسخ براى پرسش فوق مى‏باشد.

شايان توجه است كه يكى از امور واضح از نظر اسلام آن است كه علل و اسباب امور از جمله روزى انسان‏ها محصور در علل و اسباب مادى نيست؛ بلكه در عالم هستى دو گونه نظام على «مادى و معنوى» وجود دارد. دعا، ايمان و اطاعت از خداى متعال و صدقات از عوامل مؤثر در افزايش روزى مى‏باشد. نمونه اين عوامل پيش از اين از على (عليه‏السلام) بيان شده است: خداى متعال مؤمن را «من‏حيث لايحتسب» روزى مى‏دهد.
در يك نگاه

رابطه‏اى كه امام على (عليه‏السلام) بين خداى متعال و جهان هستى و انسان ترسيم مى‏كند نسبت به رابطه‏اى كه نظام اقتصادى ليبرال به تصوير مى‏كشد تفاوت‏هاى اساسى دارد. از گفتار آن حضرت (عليه‏السلام) پيداست كه فيض الهى پيوسته در جهان هستى جريان دارد و جريان آفرينش به نحو مستمر بوده و همچنان ادامه دارد. آفريدگار اين افريده‏ها خداوند حكيم و مدبر مى‏باشد كه به اقتضاى حكمت الهى جهان هستى و حلقه‏هاى خلقت آن با تدبير پرودگار عالم در جريان مى‏باشد و هدايت تكوينى خداى متعال در برگيرنده همه موجودات هستى از جمله انسان مى‏باشد كه اين هدايت، هم در صحنه‏هاى اقتصادى و هم غيراقتصادى جارى مى‏باشد. همچنين هدايت تشريعى امرى مسلم و ضرورى در جميع رفتارهاى انسان مى‏باشد و خداى متعال با ارسال پيامبران و كتب آسمانى راه وصول به سعادت دنيا و آخرت را به انسان نشان داده است. و جايگاه وحى را به عنوان يكى از راههاى دستيابى به سعادت را در كنار حس و عقل، امرى غيرقابل انكار مى‏شمارد.

اين‏گونه آموزه‏ها با ديدگاه دئيسم كه آفرينش جهان را «آنى و لحظه‏اى» مى‏پندارد و خالق جهان را دست بسته همانند معمار بازنشسته كه جهان و انسان را به حال خود رها ساخته تا بشر تنها با تجربه و عقل خود، راه سعادت را شناسايى و بپيمايد، كاملا متفاوت است. هر چند اصل اين تفكر را قبل از دئيسم قرآن مجيد به يهود نسبت مى‏دهد:

و قالت‏اليهود يدالله مغلولة غلت أيدهم و لعنوا بما قالوا. (54)

يهوديان گفتند: دست خدا با زنجير بسته است. دست‏هاى آنها بسته باد و به خاطر اين گفتار از رحمت الهى دور شوند، بلكه هر دو دست (قدرت) او باز است، هرگونه بخواهد مى‏بخشد.

دو گونه تصوير فوق از خداى متعال در رابطه با جهان و انسان، تفاوت‏هاى فراوانى را در ساحت اقتصادى نمايان خواهد ساخت.
جهان‏شناسى

بر اساس ديدگاه فلسفى اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال، خداوند متعال در جهان طبيعت، نظامى قرار داده است كه بر طبق قاعده على و معلولى عمل مى‏كند. قوانين اين نظام طبيعى، دقيق، كامل، ثابت و عام مى‏باشد. هر چند، اين نظام بر اساس مشيت الهى در عالم طبيعت به وديعه گذارده شده است و خدا علت محدثه آن مى‏باشد، اما علت سبقيه آن نيست و به نحو خودكار عمل مى‏كند و كارآمدترين نظام، در عالم تكوين مى‏باشد. قوانين آن همانند قوانين فيزيك تنها در عالم محسوسات، جارى، ثابت و مطلق است. پيروى و هماهنگى با نظام طبيعى سعادت ابناى بشر را در همه ابعاد تضمين مى‏كند. تنها وظيفه‏اى كه فلاسفه و عالمان دارند شناسايى و كشف آن نظام، آن‏گاه پيروى و هماهنگى با آن مى‏باشد.
تأثير جهان‏شناسى ليبراليسم بر اقتصاد

.1 اقتصاد و رفتارهاى اقتصادى بشر نيز جزء طبيعت بوده، بنابراين قوانين منطقى و عقلايى نظام طبيعى در حوزه اقتصاد نيز جارى مى‏باشد. در عرصه اقتصاد، تنها روش دست‏يابى اين نظام، آزادى همگانى و رقابت كامل فعاليت‏هاى اقتصادى مى‏باشد. رقابت، براى وصول به حداكثر رساندن سود و منافع شخصى، منافع جامعه را نيز به حداكثر مى‏رساند.

.2 خداوند متعال در روند و تنظيم اوضاع اقتصادى هيچ‏گونه دستور و نقشى ندارد.

.3 در تنظيم وضعيت اقتصادى، هيچ نهادى، حتى دولت حاكم، مجاز به دخالت در امور اقتصادى نمى‏باشد. (55)

ممكن است گفته شود كه مكانيزم بازار در مواجهه با بحران‏هايى همانند جنگ جهانى، اجتماعى و اقتصادى، عدم توانايى خود را نشان داده و موجب شده نظام ليبرالى تعديل گردد و تبديل به نظام ارشادى همراه با دخالت دولت شده است.

در پاسخ به اين مطلب لازم است اشاره گردد كه، قبول داريم كه دولت در اقتصاد دخالت مى‏كند، اما اين دخالت همواره به عنوان يك استثنا و در حدى كه اصول اساسى اقتصاد ليبراليسم، همانند آزادى‏هاى فردى و مالكيت خصوصى كمترين ضربه را متحمل شود، پذيرفته شده است. كما اين‏كه هنوز هم كلاسيك‏ها، نئوكلاسيك‏ها و طرفداران مكتب پولى بر كارآمدتر بودن آن نظام بر ساير نظام‏هاى اقتصادى اصرار مى‏ورزند.
جهان‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

در بحث گذشته، رابطه خداى متعال با جهان، تبيين شد و مشخص گرديد كه جهان مادى و غيب، با عنايت و تدبير الهى اداره، و دوام و قوام آن، لحظه به لحظه به اراده و مشيت او وابسته است. هر چند همين مقدار، جهان‏شناسى خاصى را به ما ارائه مى‏دهد كه در عرصه اقتصادى، رفتارهاى ويژه‏اى را معرفى مى‏كند كه متفاوت از رفتارهايى است كه نظام اقتصادى ليبرال ارائه مى‏دهد، اما به برخى مشخصه‏هاى ديگر جهان از ديدگاه حضرت على (عليه‏السلام) كه تأثير در رفتارهاى اقتصادى انسان دارد، اشاره مى‏شود:
.1 هدف‏دارى جهان

امام على (عليه‏السلام) در گفتارهاى فراوانى درباره هدف‏دار بودن جهان هستى مطالب گوناگونى بيان داشته‏اند: «خداى متعال هيچ‏چيزى را بيهوده خلق نكرده است، نه انسان بدون هدف و عبث خلق شده (56) و نه اشياى ديگر. ما خلق‏الله سبحانه امرا عبثا فيلهوا؛ (57) يعنى خداوند سبحان هيچ امرى را بيهوده خلق نكرد تا بدان وسيله بازى كند. آفرينش داراى هدف است.» (58)

آيات فراوانى نيز هماهنگ با گفتار فوق مى‏باشد:

ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما لاعبين و ما خلقناهما الا بالحق ولكن اكثرهم لا يعلمون. (59)

ما آسمان‏ها و زمين و آنچه ميان آندو جاى دارد، به بازى [بيهوده‏] نيافريديم. ما آن دو را جز به حق نيافريديم، اما بيشتر آنان [مشركان‏] نمى‏دانند.

در كلام حضرت على (عليه‏السلام) هدف از خلقت آسمان و زمين چنين بيان شده است:

الا و ان‏الارض التى تحملكم، والسماءالتى تظلكم، مطيعتان لربكم ... أمتا بمنافعكم فاطاعتا، و اقيمتا على حدود مصالحكم فاقامتا. (60)

بدانيد، زمينى كه شما را بر پشت خود حمل مى‏كند و آسمانى كه بر سرتان سايه گسترده است، فرمانبردار پروردگار شما هستند ... خداوند آن دو را فرمان داده كه به شما سود رسانند و آن دو هم اطاعت كرده‏اند. خداوند، زمين و آسمان را براى مصالح شما برپاى داشته و آن دو نيز بر پاى ايستاده‏اند.

در اين بيان اطاعت آسمان و زمين از خداى متعال در رساندن خير و سود به انسان و اين كه برپايى آنها به خاطر مصالح انسان‏ها، تصريح شده است. نظير اين مطلب در كلمات آن حضرت (عليه‏السلام) فراوان يافت مى‏شود. (61)
حركت به سوى خدا

جهان، آفرينش خدا و از آن اوست و به سوى او نيز بازمى‏گردد. امام على (عليه‏السلام) مى‏فرمايد: «الله الواحدالقهار الذى اليه مصير جميع الامور.»؛ (62) خداى متعال، يكتا و قدرتمند است و بازگشت همه امور به سوى اوست. همچنين در خطبه ديگرى مى‏فرمايند: «ستايش خداى را كه بازگشت همه آفريدگان و پايان كارها به سوى اوست.» (63)

خداى متعال، در كلام كوتاهى همين معنا را بيان مى‏فرمايد: «الا الى‏الله تصيرالامور .»؛ (64) آگاه باشيد كه همه‏چيز به سوى خدا بازمى‏گردد.
اختصاص به انسان

در بحث هدف از خلقت جهان، كلامى از آن حضرت (عليه‏السلام) بيان كرديم كه ظهور روشنى داشت كه خداى متعال زمين و آسمان را براى مصالح و سودرسانى به انسان برپا داشته است .

آيات فراوانى از قرآن مؤيد گفتار امام على (عليه‏السلام) مى‏باشد كه به يك نمونه آن اكتفا مى‏شود: «هوالذى خلق لكم ما فى‏الارض جميعا.»؛ (65) او خدايى است كه همه آنچه در زمين است، براى شما آفريد.
برخوردارى از خزائن غيبى

از ديدگاه حضرت على (عليه‏السلام) خداوند متعال داراى خزائن غيبى است كه نعمت‏هاى الهى از آنجا نازل مى‏شود. به بندگانش روزى مى‏دهد بدون آن‏كه چيزى از آن كه نزد خداست كم شود. در وصيتش به امام حسن (عليه‏السلام) مى‏فرمايد:

و اعلم ان‏الذى بيده خزائن‏السماوات والارض قد أذن لك فى‏الدعاء و تكفل لك بالاجابة و امرك أن تسأله ليعطيك. (66)

و بدان، كه خداوندى كه خزاين آسمان‏ها و زمين به دست اوست، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته كه از او بخواهى تا عطايت كند.

در گفتار ديگرى حضرت مى‏فرمايد:

خداوند از شما يارى خواسته است در حالى كه لشكرهاى آسمان و زمين از آن اوست و اوست پيروزمند و حكيم و از شما وام مى‏خواهد و حال آن كه خزاين آسمان‏ها و زمين از آن اوست ... اين بخشايشى است از جانب خدا كه به هر كه مى‏خواهد ارزانيش مى‏دارد، كه خدا صاحب بخشايشى بزرگ است. (67)

در خطبه ديگرى اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) تصريح دارند كه خداوند هر چه از خزاين آسمان و زمين به بندگانش ببخشد، در دارايى او هيچ‏گونه نقص و كاستى ايجاد نمى‏شود و خداى متعال فقير نمى‏گردد:

بخشش هيچ عطايى در او كاستى نياورد. (68) حمد سزاوار خداوندى است كه نبخشيدن برداراييش نيفزايد و اگر بخشش كند، بينوا نشود. زيرا هر بخشنده‏اى ـ جز خداى تعالى ـ اگر ببخشد از داراييش كاسته گردد. (69)

حضرت امير (عليه‏السلام) هم اشاره به خزاين الهى دارد و هم مى‏فرمايد كه خداى متعال هر چه از خزاين خود ببخشد، هيچ از داراييش كاسته نگردد. خداى متعال در قرآن نيز مى‏فرمايد : «ان من شى‏ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم.»؛ (70) هيچ چيز نيست مگر آن كه خزاين آن در نزد ماست و ما تنها به اندازه‏هاى معين از آنها فرومى‏فرستيم.

علامه طباطبايى (ره) در تفسيرالميزان مى‏نويسد: «شى‏ء» نكره و در سياق نفى قرار گرفته و با «من» نيز تأكيد شده است، بنابراين افاده معناى عموم دارد. يعنى همه اشياى عالم داراى خزاينى نزد خداى متعال هستند. همچنين پروردگار عالم مى‏فرمايد: «و ما عندكم ينفدو ما عندالله باق» (71) ؛ آنچه نزد شماست فناپذير و آنچه نزد خداى متعال است، پايدار و فناناپذير است. از اين دو آيه استفاده مى‏شود كه خزاين نزد خداى متعال، وجودى مجرد و ثابت نيز دارند. از عبارت «ما ننزله الا بقدر معلوم» برمى‏آيد كه خزاين الهى پيش از نزول به جهان مادى، وجودى نامحدود دارند. بنابراين خداوند متعال اشياى مادى و محدود عالم محسوس را از خزاين الهى خلق مى‏كند. البته اين‏گونه خلق را «انزال»؛ نازل كردن، مى‏گويند. (72)

بهره‏گيرى از اين‏گونه آيات قرآن، كمك مى‏كند در فهم كلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) خداوند متعال در جهان هستى خزينه‏هاى غيبى دارد كه ثابت، مجرد، فناناپذير و در صورت عطا و بخشش از آن، هيچ‏گونه نقصى و كاستى در آن راه پيدا نمى‏كند و جهان مادى و نعمت‏هاى آن مراتب نازله، محدود و محسوس خزاين غيب الهى است.
محل آزمايش

از مسلمات جهان‏بينى اسلامى اعتقاد به عالم دنيا و آخرت يا عالم مادى و غيب است. «الذين يؤمنون بالغيب»؛ (73) متقين كسانى هستند كه به غيب ايمان دارند.

جهان غيب، جايى است كه همه ما از آنجا آمده‏ايم و جهان آخرت جايى است كه به آنجا برمى‏گرديم . دنيا براى همه انسان‏ها محل آزمايش است: (74) «ففيها اختبرتم و لغيرها خلقتم»؛ (75) شما در دنيا آزمايش مى‏شويد و براى غيردنيا (آخرت) آفريده شده‏ايد.

دنيا محل زراعت و كشت، و آخرت هنگام درو محصول است. (76) كما اين‏كه امام على (عليه‏السلام) در كلامى جامع اين رابطه را به زيبايى بيان مى‏فرمايد :

به ياد گورت باش كه آنجا گذرگاه تو خواهد بود. هر چه كرده‏اى، همان‏گونه كيفر بينى و هر چه كاشتى همان را درو مى‏كنى و هر چه امروز پيشاپيش فرستاده‏اى، فردا فراروى تو نهند . جاى پاى استوار كن و براى آن روز توشه‏اى بيندوز. بترس، بترس. اى آن كه سخن مرا مى‏شنوى ! و بكوش، اى انسان غافل! (77)

آرى از ديدگاه آن حضرت: «امروز، روز تمرين و آمادگى و فردا روز مسابقه. هر كه پيش افتد، بهشت جايزه او و هر كه واپس ماند، آتش جايگاه اوست.» (78)

دقت در حساب‏رسى و كيفر و پاداش الهى نه تنها در حرام دنيا خواهد بود، بلكه در حلال دنيا نيز حساب‏رسى و حساب پس دادن نيز به دقت انجام خواهد شد: «چه بگويم درباره سرايى كه آغازش رنج است و پايانش زوال و فنا؟ حلالش را حساب است و حرامش را عقاب.» (79)
برخوردارى از نظام على و معلولى

با مراجعه به كلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در مى‏يابيم كه آن حضرت (عليه‏السلام) هيچ واقعه و پديده‏اى را در عالم هستى بدون علت نمى‏داند. گفتارشان چه به نحو اطلاق و عموم، و چه به نحو خاص و صريح دلالت دارد كه هيچ پديده مادى و معنوى در جهان، خارج از گستره قانون على و معلولى واقع نمى‏شود. در بيان كوتاهى مى‏فرمايد: «لكل شى‏ء سبب (80) »؛ هر چيزى سبب و علتى دارد. عالم مادى و معنوى به نحو سلسله عدل و معلول قوام دارند و خداى متعال علت العلل اين سلسله علل مى‏باشد. عليت تمام علل به مشيت و اداره مستمر الهى محقق مى‏باشد و فيض الهى از مسير همين اسباب و علل جريان مى‏يابد.

تمام مخلوقات الهى اعم از جاندار و غيرجاندار، زمين و آسمان‏ها، موجودات محسوس و غيبى تحت فرمان خداى متعال قرار دارند و در فرمانبردارى و اطاعت او هيچ‏گونه خطايى از آنها سر نمى‏زند: (81) «بدانيد زمينى كه شما را بر پشت خود حمل مى‏كند و آسمانى كه بر سرتان سايه گسترده است، فرمانبردار پروردگار شما هستند.» (82)

در پديده‏هاى جهان نشانه حكمت الهى آشكار و همين امر، برهانى بر وجود آفريننده‏اى حكيم دارد. (83) نظام هستى را محكم و متقن آفريد: «ظهرللعقول بما أرانا من علامات التدبيرالمنقن و القضاء المبرم (84) »؛ با نشانه‏هاى تدبير متقن و محكم و حكم استوار و نافذ خود بر خردها آشكار گرديد.

حضرت امير (عليه‏السلام) در خطبه‏اى جامع، نظام آفرينش را به نحو كامل معرفى مى‏كمند كه اين گفتار دلالت روشن بر مطلب مورد نظر ما دارد:

خداوند متعال براى هر آفريده، اندازه و مقدارى معين كرد و آن را نيك استوار نمود و به لطف خويش منظم ساخت، و به سوى كمال وجودش متوجه نمود تا از حد خود تجاوز نكند و در نيل به كمالش قصور نورزد يا اگر او را به كارى مأمور سازد دشوارش نپندارد. چگونه چنين باشد ! در حالى كه همه اشيا به مشيت و اراده او به وجود آمده‏اند ... آن گاه هر كجى را كه در اشيا بود، راست نمود و حدودشان را روشن و آشكار ساخت و به قدرت خود ميان اضداد، التيام و هماهنگى پديد آورد ... مصنوعات و مخلوقات آفرينش را بر قانون حكمت استوارى بخشيد ... ميان اجرام آسمانى و راههاى گشاده آسمان‏ها نظمى برقرار ساخت (85) ... .

اين ويژگى‏هاى كه على (عليه‏السلام) در مورد پديده‏ها و مخلوقات عالم هستى بيان مى‏كند، ممكن نيست مگر با وجود حلقه‏هاى منظم كه منشأ اين نظم خداى متعال مى‏باشد.

در كلام خداى متعال نيز همين نظم در عالم محسوس و غيب تصريح شده است: «حكومت جهان به دست خداست و او بر همه چيز تواناست. همان كه هفت آسمان را بر فراز يكديگر آفريد. در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و غيبى نمى‏بينى (86) ». در برخى آيات قرآن تعبير «بيده ملكوت كل شى‏ء»؛ (87) ملكوت (عالم غيب) همه چيز به دست اوست، و در بعضى ديگر «بيده‏الملك» (88) ؛ عالم ملك (محسوس) به دست اوست، آمده است كه دلالت دارد كه نظم هر دو عالم به دست خداى متعال مى‏باشد.

به نحو خلاصه ويژگى‏هاى جهان از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) عبارت است از:

.1 هم جهان مادى و محسوس، و هم جهان غيبت با عنايت و تدبير الهى اداره، و دوام و قوام آن، لحظه به لحظه به اراده و معيشت خداى متعال وابسته است.

.2 جهان هدفدار خلق و اداره مى‏شود و همه اشياى جان‏دار و غيرجان‏دار جهان هستى جهت تقرب به خداى متعال، او را تسبيح مى‏گويند.

.3 بازگشت گاه جهان آفرينش و همه اشياى آن، خداى متعال است.

.4 جهان غيب داراى خزائن ثابت، مجرد، فناناپذير است.

.5 دنيا محل آزمايش، گشت، تمرين آمادگى، و جهان آخرت جهان كيفر، پاداش، درو، مسابقه و بهشت و جهنم پاداش كيفر انسان‏ها است.

.6 جهان مادى و غير مادى (غيبت) برخوار از قانون على است و فيض الهى از مسير آن اسباب و علل جريان مى‏يابد. عليت در جهان هستى، سلسله‏وار به خداى متعال منتهى مى‏گردد و همه فرمان بردار مطلق اويند.
پيامدهاى جهان‏شناسى از ديدگاه حضرت على (عليه‏السلام) در اقتصاد

پيامدهاى طولى و عرضى اين گونه نگاه به مقوله جهان، بسيار گسترده است كه پرداختن به همه آنها نوشتارى مفصل و مستقل را مى‏طلبد، اما جهت نشان دادن تأثير اين نوع جهان‏شناسى، برخى پيامدهاى آن در عرصه اقتصادى اشاره مى‏گردد.

شايان توجه است كه ممكن است تعدادى پيامدهانسبت به پيامدهاى ديگر، مستقل و متباين نبوده، بلكه به نحو «ذكر خاص بعد از عام» اما به لحاظ اهميت هر كدام، هر يك به نحو مستقل توضيح داده مى‏شود.

.1 در تعريف نظام اقتصادى، بيان شد: «نظام اقتصادى مجموعه‏اى از الگوهاى رفتارى است كه شركت‏كنندگان را در نظام را به يكديگر به اموال و منابع پيوند مى‏دهد و بر اساس مبانى مشخصى، در راستاى اهداف معينى به صورت هماهنگ سامان مى‏يابد.» وقتى انسان جهان را تفسير كند به اين كه: محل آزمايش است، همه امور جهان بازگشت گاهشان خداى متعال مى‏باشد و در جهان هستى علل غيرمادى وجود دارد كه با فرمان‏بردارى از خداى متعال موجب افزايش توان اقتصادى افراد مى‏گردد، به يقين رفتارهاى اقتصادى كه از چنين انسانى در حوزه توليد، توزيع و مصرف بروز مى‏كند، بسيار متفاوت از رفتارهاى اقتصادى انسانى خواهد بود كه جهان را چنين نمى‏بيند و معتقد نظام طبيعى در جهان بوده و تنها معيار تعيين كننده نوع رفتار اقتصادى را هماهنگى با آن نظام مى‏داند. نتيجه چنين وضعيتى در تفاوت در نظام اقتصادى آشكار خواهد شد.

.2 وقتى خداى متعال در جهان غيب، داراى خزائن غيبى باشد كه محسوسات و امور مادى مراتب نازله آن خزائن باشد و هر چه از آن خزائن نازل گردد هيچ گونه نقص و كاستى در آنها به وجود نمى‏آيد، معلوم مى‏شود كه منابع اقتصادى جهان غير محدود است؛ هر چند بالفعل (نازل شده مادى) محدود باشد. اما بر اساس مبانى فلسفى اقتصاد ليبرال سرمايه‏دارى، امور غيرمادى و غير قابل تجربه حسى هيچ گونه جايگاهى نداشته و منابع اقتصادى موجود طبيعت را محدود و غيرقابل افزايش مى‏دانند و در تعريف علم اقتصاد اظهار مى‏دارند: «اقتصاد تخصيص بهينه منابع محدود براى نيازهاى نامحدود است».

اما از ديدگاه على (عليه‏السلام) اين منابع نامحدود و دست يافتنى نيز مى‏باشد و خداى متعال مى‏تواند در هر زمانى از خزائن غيب خود را براى منابع مادى بيفزايد.

.3 در جهان‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) نظام طبيعى موهوم فلاسفه اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال دور از مشيت و اراده لحظه به لحظه خداى متعال وجود ندارد و «دست نامرئى آدام اسميت» از آستين سيستم قيمت‏هاى بازار رقابت آزاد بيرون نمى‏آيد تا پيام‏آور آزادى همگانى و رقابت كامل دور از دخالت تكوينى و تشريعى خداوند متعال باشد؛ بلكه امور مربوط به حوزه اقتصاد همانند همه امور جهان مادى و غيرمادى در معرض فيض مستقيم و مستمر الهى بوده و در تنظيم امور اقتصادى به نحوى كه خداى متعال راضى باشد هم اراده و مشيت تكوينى الهى دخالت دارد و هم نياز به اراده تشريعى خداى متعال مى‏باشد. بنابراين دخالت دولت جهت تنظيم امور اقتصادى منطبق با اراده تكوينى و تشريعى خالق هستى براى دست‏يابى به سعادت دنيا و آخرت بشر امرى لازم و ضرورى مى‏باشد. (89)

.4 اگر انسان دنيا را محل كشت محصول و جهان آخرت را محل برداشت آن بداند و عمل او تخم محصولى است كه در دنيا كاشته مى‏شود و بهشت محصول و سودى است كه به انسان مى‏رسد؛ سود و زيان در نظر انسان معنا و مفهوم ديگرى پيدا مى‏كند. چه بسا فرد مؤمنى در صحنه فعاليت‏هاى اقتصادى ممكن است مواجه با زيانى شود، اما به رغم آن، جامعه سود برده و موجبات خشنودى آحاد جامعه فراهم گردد؛ ولى آن فرد در يك برآيند بين سود آخرتى و زيان مادى دنيايى، سود فراوانى برده و خود را سودمند ببيند. انسان در پرتو چنين باورهايى چه بسا از لذت‏هاى زودگذر مادى صرف نظر مى‏كند و با ايثار و فداكارى، مصالح جامعه را بر مصالح فردى خود ترجيح مى‏دهد.

حداكثر كردن سود شخصى در فعاليت‏هاى اقتصادى نشأت گرفته از مسأله حب الذات است كه در نهاد خلقت هر انسانى نهفته است؛ اما تفسير سود به سود مادى اقتصادى مشكل بزرگى را در مسير اقتصاد امروز جهان قرار داده است. چرا كه در بسيارى مواقع جمع بين منافع مادى افراد و جامعه امرى غيرممكن مى‏باشد و دست نامرئى آدام اسميت در قالب سيستم قيمت‏ها ناتوان از حل چنين مشكلى خواهد شد و افراد حاضر نمى‏شوند به خاطر منافع عمومى و جامعه از منافع خود چشم‏پوشى نمايند؛ بنابراين بين منافع فردى و عمومى تضاد و ناسازگارى شديدى به وجود مى‏آيد و افراد با قدرت اقتصادى روز به روز بر امكانات و توانشان افزوده مى‏شود و افراد ضعيف و محروم بايد منتظر محروميت و ضعف بيشترى مى‏باشند. اما اين مشكل با تفسيرى كه از سود، از منظر اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) ارائه شده است، قابل حل مى‏باشد.

.5 از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) در جهان از جمله در صحنه‏هاى اقتصادى دو نوع علت ـ علت مادى و غيبى ـ وجود دارد. همه علل مادى و غيبى فيض عليت خود را در هر لحظه‏اى از خداى متعال مى‏گيرند. خداى متعال مى‏تواند در هر لحظه‏اى مصلحت بداند علتى را از عليت ساقط كند. كه اين كه در واقعه آتش افكندن حضرت ابراهيم چنين كرد.

به علاوه اعتقاد به اسباب غيرمادى مى‏تواند در امور اقتصادى آثار مهمى داشته باشد. اين مطلب را با بيان يكى از محققان اقتصاد اسلامى به پايان مى‏بريم:

اين نگرش در اقتصاد اثر مهمى دارد؛ براى مثال ريشه‏كن كردن فقر يكى از اهداف اقتصادى است و توزيع عادلانه ثروت، سبب مادى ريشه‏كن كردن فقر است. در نظام اقتصادى مبتنى بر جهان‏بينى مادى تنها چنين اسبابى (سبب‏هاى مادى) مورد توجه قرار مى‏گيرد و سبب‏هاى غيرمادى ريشه‏كن كردن فقر انكار مى‏شود. در حالى كه در نظام اقتصادى اسلام اين اسباب از اهميت ويژه‏اى برخوردار است. معصومان ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ عواملى مانند كمك خواستن از خداوند، كردار نيك، صدقه‏دادن، نماز شب گزاردن و بسيار

«لاحول و لاقوة الابالله»

گفتن را سبب از ميان رفتن فقر دانسته‏اند. همچنين قرآن كريم حاكميت تقواى الهى بر جامعه را از عوامل نزول بركات، بازشدن درهاى رحمت‏الهى و از ميان رفتن فقر در جامعه شمرده است. بنابراين، در ساختار نظام اقتصادى اسلام، تجزيه و تحليل‏هاى اقتصادى و سياست گذارى‏ها بايد به اين عوامل توجه كرد. (90)
انسان‏شناسى

در پيش از اين بيان شد كه موضوع نظام اقتصادى، الگوهاى رفتارى در حوزه فعاليت‏هاى اقتصادى مى‏باشد. در اقتصاد ليبرال ادعا مى‏شود كه نيازى به نظام سازى اقتصادى نيست، و بهترين نظام اقتصادى با آزادگذاردن انسان در فعاليت‏هاى اقتصاديش، سامان مى‏يابد.

يكى از عوامل مؤثر در اين ديدگاه، چگونگى معرفى انسان مى‏باشد. اينك به برخى امور مربوط به انسان و سامان يابى نظام اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال دارد، اشاره مى‏گردد:
.1 خويش مالكى

از ديدگاه فلسفه ليبراليسم، انسان مالك مطلق خود، كار و اموالش مى‏باشد و هيچ گونه تعلقى به جامعه، دولت و خداوند ندارد و هر گونه خواسته باشد، مى‏تواند مالش را مصرف كند.

اين ديدگاه مى‏تواند يكى از مبانى اعتقاد به آزادى فردى در عرصه اقتصادى و مالكيت خصوصى مطلق در نظام اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال باشد.
.2 ارضاى تمنيات و اميان نفسانى، انگيزيه و هدف اقتصادى

هدف از تلاش انسان در عرصه اقتصادى، از اميان و تمنيات نفسانى‏اش سرچشمه مى‏گيرد. بنابراين هر انسانى هر چيزى را كه به نفع خويش مى‏پندارد و هر روشى را كه مفيدتر براى به دست آوردن آن مى‏داند، انتخاب مى‏كند. اين اميال در نهاد و طبيعت بشر نهاده شده است.

به نظر مى‏آيد اين تفسير از انسان موجب شده است كه نظام اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال، حداكثركردن منفعت مادى شخصى را تنها هدف فعاليت‏هاى اقتصادى افراد معرفى كند. بلكه با اين گونه معرفى كردن انسان، خواسته است افراد در تلاش‏هاى اقتصادى خود، تنها به دنبال چنين هدفى باشند.
.3 عقل انسان در خدمت شهوات او

عقل انسان خدمتگر شهوات او در برآوردن اهداف اميال اوست و چنين انسانى، عاقل است. و هر كس بتواند از عقل خود چنين استفاده، ابزارى بيشترى نمايد، عاقل‏تر است.

وقتى حداكثر كردن سود شخصى هدف فعاليت‏هاى اقتصادى در افراد باشد و اين هدف از اميال نفسانى انسان نشأت گرفته باشد و عقل هم خدمتگزار اميال انسان در برآوردن هدفش باشد، بايد بپذيريم: «تمام الگوهاى علمى، مانند الگوى مصرف، سرمايه‏گذارى، توليد، هزينه و بازار از امور فوق متأثر است. (91) » (92)
انسان‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

وقتى انسان را از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) مورد شناسايى قرار مى‏دهيم، به اين نتيجه مى‏رسيم كه انسانى را كه آن حضرت معرفى مى‏كند، تفاوت‏هاى اساسى با انسان از ديدگاه ليبراليسم دارد. ويژگى‏هاى انسان الهى، هدف از خلقت او و برخى خصوصيات ديگر انسان كه از ديدگاه اميرالمؤمنين على (عليه‏السلام) مى‏تواند در رفتارهاى اقتصادى موثر باشد، از اين قبيل است:
.1 فلسفه آفرينش انسان

در مبحث جهان‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) به نحو خلاصه اشاره شد كه خداى متعال انسان و جهان را بيهوده نيافريد. (93) هر چند اين انسان در اين دنيا زندگى مى‏كند، اما او براى اين دنيا آفريده نشده است تا هدف خويش را از زندگى بهره‏بردراى از امكانات مادى دنيا قرار دهد؛ بلكه اين انسان بر طبق بيان صريح مولى الموحدين براى جهان آخرت خلق شده است. «انما خلقت للاخرة لاللدنيا (94) »؛ تو براى آخرت خلق شده‏اى نه براى دنيا. انسان در آخرت در معرض حساب رسى اعمال دنيات قرار مى‏گيرد و هر كس در اطاعت و فرمانبردارى از خداى متعال بسر برده باشد، پاداش نيكو نصيبش مى‏شود و هر كه در اطاعت از خداى بسر نبرده باشد كيفر سختى مى‏بيند. (95) خداى متعال خوشنود مى‏شود اگر بنده او در اطاعتش باشد و پاداش نيكو ببيند، بلكه همين اطاعت و بندگى را تنها از بندگانش انتظار دارد كه در آيه مباركه مى‏فرمايد: «ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون.» (96) ؛ جن و انس را جز براى آن كه مرا عبادت كنند نيافريدم.

خداى متعال عبادت و اطاعت را وظيفه بندگانش قرار داد و كيفر و پاداش آخرتى را نتيجه آن، معين نمود تا بندگانش او را عبادت كنند و به مقام عبوديت برسند و از پاداش الهى بهره‏مند گردند.

يك انسان مؤمن به خداوند در هر فعلى، بلكه در هر نيتى بايد هدف غايى فوق را در نظر داشته باشد. در ساحت فعاليت‏هاى اقتصادى هيچ گاه هدف از تلاش اقتصادى را رفاه ماديى كه خلاف دستورات الهى باشد قرار نمى‏دهد. نظام اقتصادى اسلام بايد به نحوى سامان يابد كه انسان را به هدف غايى آفرينش (بندگى خداى متعال) نزديك سازد. در اتخاذ سياست‏هاى كلى اقتصادى جامعه حتما بايد هدف كلى غايى مورد توجه جدى قرار گيرد. در نظام اقتصادى اسلام عدالت اقتصادى يك هدف سياسى است كه در همه حال مى‏تواند ابزارى براى هدف غايى فوق مورد توجه سياست‏گذاران اقتصادى باشد. بنابراين پى‏گيرى هدف خلقت انسان در فعاليت‏هاى اقتصادى در ابعاد خرد و كلان، موجب تفاوت‏هاى فوق در رفتارهاى اقتصادى افراد و نظام اقتصادى از ديدگاه ليبراليسم و امام على (عليه‏السلام) خواهد شد.
دو بعدى بودن انسان

حضرت امير (عليه‏السلام)، همصدا با كلام الهى در برخى از گفتارشان اشاره به چگونگى آفرينش انسان دارند و تصريح مى‏فرمايند كه انسان از دو بعد مادى و روحى آفريده شده است، نيمى از او از خاك و نيم ديگرش از روح (97) :

آن گاه خداى سبحان، از زمين درشتناك و از زمين هموار و نرم و از آنجا كه زمين شيرين بود و از آنجا كه شوره‏زار بود، خاكى بر گرفت و به آب بشست تا يكدست و خالص گرديد. پس نمناكش ساخت تا چسبيده شد و از آن پيكرى ساخت داراى اندام‏ها و اعضا و مفاصل. و خشكش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالينه. و تا مدتى معين و زمانى مشخص سختش گردانيد. آن گاه از روح خود در آن بدميد «ثم نفح فيها من روحه». آن پيكر گلين كه جان يافته بود، از جاى برخاست كه انسان شده بود با ذهنى كه در كارها به جولانش در آورد و با انديشه‏اى كه به آن در كارها تصرف كند و عضوهايى كه چون ابزارهايى به كارشان گيرد و نيروى شناختى كه ميان حق و باطل فرق نهد و طعم‏ها و بوى‏ها و رنگ‏ها و چيزها را در يابد. (98)

در اين بيان، هم به بعد مادى و هم به بعد معنوى انسان تصريح شده است. همچنين به اهم وظايف بعد مادى و معنوى انسان اشاره شده است. ما بخشى از گفتار حضرت (عليه‏السلام) را بيان كرديم. وقتى به همه گفتار آن حضرت در مورد ابعاد و جورى انسان مراجعه شود، معلوم خواهد شد كه گويا بيان آن حضرت (عليه‏السلام)، تفسير آيه كريمه ذيل مى‏باشد:

و اذقال ربك للملائكة انى خالق بشرا من صلصال من حمأ مسنون فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين. (99)

و [اى پيامبر! به خاطر بياور] هنگامى پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گلى خشكيده، كه از گل بدبويى گرفته شده، بشرى مى‏آفزينيم هنگامى كه كار آن را به پايان رساندم و از روح خود در او دميدم، همگى برايش سجده كنيد.

امام على (عليه‏السلام) براى جسم مادى انسان و همچنين براى روح غيرمادى، شش حالت و وضعيت را بيان مى‏فرمايد:

براى جسم انسان شش حالت و وضعيت به وجود مى‏آيد: صحت، مرض، مرگ، حيات، خواب و بيدارى . روح انسان نيز شش حالت دارد: حياتش كه علمش مى‏باشد، مرگ روح كه نادانى‏اش، مرض روح، شكش؛ صحت روح، يقينش؛ خواب روح، غفلتش و بيدارى روح، هوشياريش مى‏باشد. (100)

حقيقت انسان، همان روح انسان است و بدن انسان ابزارى در اختيار روح براى تكاملش مى‏باشد . روح انسان از دو ويژگى عقلانى و غريزى برخوردار است. انسان با ويژگى عقلانى امور محسوس را درك مى‏كند و به معارف گوناگون دست مى‏يابد، معارف الهى، رازهاى نهفته در طبيعت و بايدها و نبايدهاى زندگى را مى‏يابد و اهداف و مسير زندگيش را تعيين مى‏نمايد.

ويژگى غريزى روح، انسان را دعوت مى‏كند به امورى كه قدر مشترك ميان انسان و حيوان است، مانند ميل به خوردن، خوابيدن، امور جنسى و ...

آنچه تاكنون درباره ابعاد وجودى انسان و ويژگى‏هاى آن برشمرديم اختصاصى به ديدگاه امام على (عليه‏السلام) ندارد و فلاسفه ليبراليسم هم ممكن است چنين امرى را پذيرا باشند. اما آنچه در اين بحث جايز اهميت است و نقطه تمايز بين دو ديدگاه مى‏باشد، پاسخ به اين پرسش است كه جايگاه عقل و غريزه در اين دو ديدگاه چه مى‏باشد؟

از ديدگاه اسلام تمايلات نفسانى و غرايز، امورى هستند كه جهت تكامل انسان در جهان مادى امرى ضرورى مى‏باشند؛ اما نبايد آنها سركوب نمود و نيز نبايد زمينه سركشى آنها را فراهم نمود؛ بلكه انسان بايد آنها را تعديل نموده، در اختيار عقل قرار دهد و عقل را بر آنها حاكم نمايد و بدين نحو راه سعادت را در دنيا و آخرت در پيش گيرد.

امام على (عليه‏السلام) در بيانى جايگاه اين دو را بيان مى‏فرمايد:

العقل صاحب جيش الرحمان و الهوى قائد جيش الشيطان و النفس متجاذية بينهما فأيهما غلب كانت فى حيره. (101) عقل انسان همراه لشكر خداى رحمان است و شهوات و خواسته‏هاى نفسانى رهبر لشكر شيطان شمرده مى‏شود. نفس انسان ميان اين دو قرار داد. هر يك از اين دو، نفس را به سوى خود مى‏كشد . هر يك از آن دو لشكر، پيروز گردد، نفس انسان زيرفرمانش خواهد بود. (102)

در مبانى انسان‏شناسى ليبراليسم بيان شد كه با تفسيرى كه آنها از عقل و تمايلات نفسانى دارند، عقل را خدمت‏گزار تمايلات نفسانى معرفى مى‏كنند و عقل ابزارى در خدمت تمايلات نفسانى جهت دستيابى به تمايلات مادى نفسانى است.

به يقين، اين دو معرفى از انسان موجب تفاوت‏هاى روشنى در اهداف اقتصادى فعاليت‏هاى افراد در دو ديدگاه خواهد شد. همچنين هر يك از دو ديدگاه در مورد انسان مى‏تواند مبناى ايدئولوژيك آزادى و رقابت كامل افراد در بخش توليد، توزيع و مصرف و همچنين عدم دخالت در اقتصاد بر اساس ديدگاه ليبراليسم باشد؛ اما ديدگاه امام على (عليه‏السلام) در مورد انسان چنين الزامى را القا نمى‏كند.
مالكيت مطلق خدا و منتخب و مسؤول بودن انسان

امام على (عليه‏السلام) جهان و همه موجودات آن را ملك طلق خداى متعال مى‏داند. هستى انسان و تمام قوا و نيروهاى روحى و جسمى انسان از آن خداست: «له ما فى الارضين و السماوات» (103) ؛ هر چه در آسمان‏ها و زمين است ملك خداوند متعال مى‏باشد.

شايان ذكر است كه مالكيت خدا از سنخ ماليكت اعتبارى، همانند مالكيت انسان بر اشيا نيست، بلكه مالكيت تكوينى است. چنين مالكى انسان را خلق كرد و او را به عنوان بهترين مخلوق خود امتخاب نمود و بار مسؤوليت اطاعت و فرمانبردارى اختيارى را بر عهده او قرار داد . حضرت (عليه‏السلام) در يكى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه در مورد آفرينش انسان مى‏فرمايد :

هنگامى كه خداى متعال زمينش را بگسترد و فرمان خود را روان ساخت. آدم (عليه‏السلام) را از ميان آفريدگان خود برگزيد و او نختسين آدميان بود. در بهشت خود جايش داد و عيش او مهيا گردانيد و به او آموخت كه از چه كارهايى پرهيز كند و گفتنش كه اگر چنان كارهايى از او سر زند مرتكب معصيت شده است و مقام و منزلتش به خطر مى‏افتد. ولى آدم به كارى كه خداوند از آن نهيبش كرده بود، مبادرت ورزيد، زيرا علم خدا از پيش بدان تعلق گرفته بود. هنگامى كه آدم توبه نمود خداوند او را به زمين فرستاد تا زمينش را با فرزندان خود آباد سازد و از سوى خدا بر بندگانش حجت و راهنما باشد. (104)

در اين گفتار حضرت (عليه‏السلام) هم به مقام والاى او كه از ميان همه آفريدگان الهى انتخاب شده است، اشاره مى‏كند و هم به وظايف سنگين آدم و فرزندانش نسبت به مسئووليت اطاعت خداى متعال. اين جايگاه و مسئووليت انسان در قرآن صامت هماهنگ با بيان قرآن ناطق على (عليه‏السلام) چنين آمده است: «هوالذى جعلكم خلائف الارض.»؛ اوست خدايى كه شما را جانشين خود در زمين قرار داد.

هم تمام چيزها از آن خداى متعال است و هم انسان جانشين خدا در زمين و مسؤول در قبال اوست. خدا حق دارد از همه تصرفات ما در مال و دارايى، و در فكر و انديشه پرسش نمايد و براى هر نوع تصرفى به او كيفر يا پاداش دهد. يعنى اين دو ويژگى: مالكيت خدا بر جهان و انسان، و خليفه و منتخب خدابودن انسان به طور منطقى دو نتيجه ذيل را به دنبال خواهد داشت:

.1 انسان، در تصرف در مال و قواى جسمى و فكرى خود، محدود به حدودى است كه خداى متعال تعيين كرده است.

.2 چون انسان در برابر خداى متعال مسؤول است، بنابراين اگر از حدود الهى تجاوز كند، مؤاخذه خواهد شد.

اين ديدگاى امام على (عليه‏السلام) با ديدگاه متعارف در اقتصاد مسلط جهان بسيار متفاوت است. چنان كه پيش از اين بيان شد، مكتب ليبواليسم، انسان را مالك مطلق مال و قواى فكرى و جسمى خود مى‏داند و در پى‏گيرى منافع فردى خود و روش پى‏گيرى آن هيچ‏گونه مسؤوليتى در برابر خدا، جامعه و دولت ندارد. همين ديدگاه به عنوان يكى از مبانى ايدئولوژيك آزادى فعاليت اقتصادى، عدم دخالت دولت و مالكيت خصوصى گسترده در نظام اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال مى‏باشد. اما با پذيرش ديدگاه امام على (عليه‏السلام) در مورد انسان، نفى امور سه‏گانه فوق، امرى مسلم شمرده مى‏شود چرا كه چنان آزادى در صحنه فعاليت‏هاى اقتصادى به انسان مسلمان داده نشده است؛ بلكه آزادى در كادر محدود، دخالت دولت در اقتصاد و مالكيت مختلط از امورى است كه يك انسان مسلمان در فعاليت‏هاى اقتصادى ملتزم به آن خواهد شد. (105)
جامعه‏شناسى

يكى از مسائل در باب جامعه‏شناسى مسأله اصالت فرد و اصالت جامعه است. انديشه‏مندان مكتب ليبراليسم مدافع نظريه اصالت فردى باشند.در مقابل، گروهى ديگر از جامعه شناسان از نظريه اصالت جامعه دفاع مى‏كنند.

بر اساس نظريه اصالت فرد، در عالم خارج، حقيقتا چيزى جز افراد، كه در هويت و اثر، مستقل از يكديگر هستند، وجود ندارد. جامعه يك امر اعتبارى است و وجود حقيقى ندارد، آنچه وجود حقيقى و اصيل دارد، افراد انسان هستند كه به نحو مستقل اهداف و ارزش‏ها را انتخاب نموده، راههاى دست‏يابى به آنها را بر مى‏گزيند و هويت و شخصيت خود را مى‏سازد. همين هويت‏هاى مستقل افراد، هويت اعتبارى جامعه را مى‏سازد.

پس اين انسان در همه كوشش‏هايش مصالح فردى را مدنظر قرار مى‏دهد و براى امرى اعتبارى تلاشى نمى‏كند و بر اساس ديدگاه ليبراليستى همه سعى افراد بايد جهت برآوردن اميال شخصى سازمان دهى شود و منافع و مصالح جامعه اعتبارى از رهگذر پى‏گيرى منافع و مصالح امر اصيل افراد تامين خواهد شد. مفاهيم اجتماعى را بايد با توجه به مفاهيم دال بر افراد، رفتار و روابطشان تعريف نمود. همچنين نظم‏هاى اجتماعى بايد بر اساس انگيزه، اعتقاد و قابليت‏هاى فرد صورت پذيرد.

به نظر مى‏آيد بسيارى از الگوهاى اقتصاد سرمايه‏دارى ليبراليستى متأثر از اين ديدگاه باشد. يكى از محققان اقتصاد اسلامى مى‏نويسد:

به نظر مى‏رسد در اقتصاد سرمايه‏دارى در بخش كلان اقتصادى اين شيوه يكى از روش‏هاى غالب الگوسازى است. الگوى مصرف كل و پس‏انداز كل و سرمايه‏گذارى كل، عرضه و تقاضاى كل در بازار كالا، تقاضاى و عرضه كل در بازار كار و بازار پول از همين روش ساخته مى‏شود. يعنى ابتدا الگويى كه توضيح‏دهنده رفتار مصرفى يا سرمايه‏گذارى و ... فرد نمونه است، ساخته مى‏شود، سپس الگوى كلان از جمع افقى الگوهاى فردى به دست مى‏آيد و متغيرهاى خرد، مانند قيمت يا مقدار يك كالا كه در الگوهاى فردى به كار رفته بود، به متغيرهاى كلان، مانند نرخ تورم و توليد كل، در الگوى فراتر تبديل مى‏شود. (106)

بر اساس نظريه اصالت جامعه، هويت و روح جمعى غيبت و اصالت دارد؛ افراد وقتى در درون جامعه قرار مى‏گيرند، در پرتو آن، روح جمعى حاكم بر جامعه هويت شخصى پيدا مى‏كند و احساسات، عواطف، تمايلات و انديشه‏هاى آنها شكل مى‏گيرد. (107)
جامعه‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

ديدگاه امام على (عليه‏السلام) در باب جامعه را در دو بخش دنبال مى‏كنيم:

الف ـ فرد و جامعه از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

ب ـ سنت الهى حاكم بر جوامع انسانى

با مراجعه به كلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) مشخص مى‏شود كه حضرت در برخى از آنها اشاره به اصالت فرد دارد و در بعضى ديگر به اصالت جامعه. در دسته دوم مردم و جامعه را مورد خطاب قرار مى‏دهد. جامعه را در صورتى كه هماهنگ با هم، اهداف مشتركى را دنبال نمايند مجراى فيض الهى بر مى‏شمارد: «ان يدالله على‏الحجاعة (108) »؛ به درستى كه دست خدا با جماعت است.

«دست خدا» به كنايه از مجد، عظمت، قدرت و توان است. بنابراين اجتماع اسلامى و مورد رضايت الهى كانون نزول بركات فيض خداى متعال مى‏باشد. كما اين كه حضرت (عليه‏السلام) در خطبه ديگر مى‏فرمايد: «عرب‏ها امروز اگر چه به شمار اندك هستند، ولى با وجود اسلام بسيارند . و به سبب اجتماع عزير و پيروزند». (109) در برخى بيانات امام على (عليه‏السلام)، جامعه از چنان خاصيت و ويژگى‏هاى برخوردار است كه: «كسى كه از اعمال جامعه‏اى خشنود باشد، گويى خود داخل كارهاى آنها بوده است. بر هر كس كه همراه جماعت باطل باشد، دو گناه خواهد بود، يكى گناه آن كار كه مرتكب شد، و ديگرى گناه خشنودى او به آن كار.» (110)

جامعه از چنان جايگاه و اصالتى برخورار است كه اگر كسى راضى به مفاسد قوم ناسقى باشد، گويا يكى از آنها خواهد بود. البته، از ديدگاه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در طرف خير و نيكى نيز چنين است. در گفتگوى آن حضرت؛ يكى از يارانش آمده است:

چون خداوند در جنگ جمل پيروزيش گردانيد، يكى از ياران گفتش: اى كاش بردارم، فلان مى‏بود و مى‏ديد كه چسان خداوند تو را برد دشمنانت پيروز ساخته است. على (عليه‏السلام) از او پرسيد: آيا برادرت هوادار بود؟ گفت: آرى. على (عليه‏السلام) فرمود: پس همراه ما بوده است. ما در اين سپاه خود مردمى را ديديم كه هنوز در صلب مردان و رحم‏ها زنان هستند. (111)

وقتى مراجعه به آيات قرآن شود، «نظريه اصالت جامعه» از ديدگاه اسلام بيش‏تر مورد تائيد قرار مى‏گيرد. آياتى جامعه و امت را مورد خطاب قرار داده: «در روز قيامت هر امتى را مى‏بينى [كه از شدت ترس‏] بر زانو نشسته، هر امتى به سوى كتابش خوانده مى‏شود.» (112) يا تعابيرى همانند: «زينا لكل عملهم»؛ (113) براى هر امتى عمل آنها را زينت داريم، «لكل امة اجل»؛ (114) براى هر قومى سر آمد يعنى است، دلالت بر نظريه فوق دارند.

اما به رغم اين مطالب نظريه اصالت فرد نيز در منابع اسلامى و در بيانات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) نيز مورد تائيد قرار گرفته است: «هر كه عملش او را واپس دارد، نسبش سبب نشود كه پيش افتد. هر كه شرافت و حسب خود را از دست بدهد، شرافت و حسب نياكان سودش نكند .» (115) شخصيت افراد را تنها نوع اعمال و رفتارش تشكيل مى‏دهد. منسوب بودن به افراد بزرگ، احزاب، دين و ... در حقيقت و ماهيت او تغييرى ايجاد نمى‏كند. اين ديدگاه در واقع اعلام مى‏كند كه شخصيت هر كسى در گرو اعمال خود فرد است: «كل نفس بما كسبت رهينه»؛ (116) هر كس در گرو كردارى است كه انجام داده است.» بنابراين هويت هر انسانى با اعمال خودش آشكار خواهد شد از روى وابستگى به ديگران: «كل انسان الزحناه طائره فى عنقه»؛ (117) هر انسانى، به نظر مى‏آيد كه كلام ذيل از اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) نيز بر اين نظريه دلالت كند:

اى مردم! خوشا به حال كسى كه پرداختن به عيب خود او را از عيب ديگر مردم بازمى‏دارد و خوشا به حال كسى كه در خانه‏اش بماند و روزى خود بخورد و به طاعت پروردگارش مشغول باشد و بر گناهان خود بگريد. چنين كسى، هم به كار خود پرداخته و هم مردم از او آسوده‏اند . (118)

هر چند مهم‏ترين پيام حضرت (عليه‏السلام) در اين بيان، توجه انسان به كانون وجود خويش وعدم پرداختن به عيب و آزار ديگران است، ولى به تبع اين امر از اين گفتار نيز فهميده مى‏شود كه اگر مى‏خواهى سعادتمند گردى و واجد شخصيت برجسته گردى بايد بدانى كه هماهنگى با اهداف، نوع زندگى و ... عموم مردم فائده‏اى براى تو ندارد. همين مقصود در روايت كوتاه ديگرى از معصوم (عليه‏السلام) چنين بيان شده است؛ «كن فى‏الناس و لا تكن معهم.» (119) در ميان مردم زندگى كن، اما به نحوى كه با آنها همراه نباش.

مى‏توان دلالت گفتار على (عليه‏السلام) را در باب نظريه اصالت فرد با آيه ديگرى از قرآن مچيد مورد تأييد قرار داد: «هر كس هدايت يابد براى خود هدايت شده و هر كس گمراه گردد به زيان خود گمراه مى‏شود و من مأمور [به اجبار] شما نيستم.» (120)

بنابراين از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) هم افراد داراى هويت حقيقى و فردى هستند و هم هويت جامعه كه از قدر مشترك و وجه غالب هويت افراد جامعه انتزاع مى‏شود. يعنى مى‏توان گفت كه على (عليه‏السلام) نظريه اصالت فرد و جامعه را ارائه مى‏دهد: افراد در جامعه داراى شخصيت مستقل هستند، اما در عين حال از يكديگر اثر مى‏پذيرند. به سبب همين تأثير و تأثر بيشتر افراد از انديشه‏ها، عواطف، باورها و آداب و رسوم و منافع مشترك برخوردار مى‏شوند و زمينه انتزاع روح جمعى يا هويت جامعه فراهم مى‏آيد؛ زيرا هويت جامعه از قدر مشترك هويت افراد انتزاع مى‏شود. بنابراين، هويت جامعه نه امرى موهوم است و اعتبارى، و نه حقيقى مستقل از هويت افراد، بلكه امرى انتزاعى است؛ يعنى خودش د رخارج وجود ندارد، ولى منشأ انتزاعش حقيقى است.

هر چند اين روح جمعى از قدر مشترك هويت افراد انتزاع مى‏شود؛ ولى در عين حال، بر هويت افراد نيز تأثير مى‏نهد و آنان را به موافقت با خود مى‏خواند. طولى نمى‏كشد كه فرد احساس مى‏كند روح جمعى حاكم بر جامعه بخشى از شخصيت او شده است؛ مانند بيش‏تر افراد جامعه مى‏انديشد، احساس مى‏كند و واكنش نشان مى‏دهد. البته برخى از افراد از چنان توانى برخوردارند كه مى‏توانند بر اين روح جمعى اثر گذارند و انديشه‏ها، عواطف و به طور كلى فرهنگ جامعه را عوض كنند. (121)
پى‏آمدهاى ديدگاه على (عليه‏السلام)

بر اساس نظريه اصالت فرد، بايد منافع فرد بر منافع جامعه مقدم شود؛ زيرا منافع جامعه امرى موهوم است، تنها منافع فرد حقيقت دارد. بنابراين اگر زمانى منافع جامعه چنان تفسير شد كه با منافع فرد منافات داشت، بايد در تفسير منافع جامعه تجديد نظر كرد و منافع فرد را كه اصيل است، محافظت نمود. اما بر اساس ديدگاه امام على (عليه‏السلام) منافع جامعه چيزى جز منافع اكثريت قاطع افراد جامعه نيست و طبيعى است كه وقتى منافع فرد يا افرادى با منافع اكثريت قاطع جامعه تعارض كرد، بايد منافع جامعه مقدم شود.

مسأله حائز اهميت، نوع تفسير است كه منافع فرد و جامعه ارائه مى‏شود در ديدگاه ليبراليستى، مراد از منافع فردى، صرفا منافع مادى فرد است كه خواسته‏ها و تمايلات نفسانى، آن را تعيين مى‏كند؛ اما در نگرش امام على (عليه‏السلام) منافع فرد با توجه به اهداف عالى انسانى كه همانا رسيدن به قله رفيع عبوديت است، تعيين مى‏شود. و در جامعه اسلامى با صرف‏نظر كردن افراد از منافع مادى به جهت رسيدن به منافع معنوى عالى‏تر، امكان تعارض بين منافع افراد و جامعه كمتر اتفاق مى‏افتد و اگر در مواردى چنين اتفاقاتى بيفتد، زعماى جامعه اسلامى حق دارند با اتخاذ سياست‏هايى اين مشكل را به نفع جامعه اسلامى برطرف سازند .
ب. سنت‏هاى الهى حاكم بر جوامع انسانى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

مقصود از سنت‏هاى الهى يك سلسله قضايايى شرطى است كه در صورت وجود شرط يا سبب، جز او مسبب هم، حاصل خواهد شد. اين قضاياى شرطى از طبيعت زندگى انسان و رفتار او در ارتباط با جهان پيرامونش استخراج مى‏گردد.

به طور كلى بازگشت سنت‏هاى الهى به يك اصل كلى است كه هر گاه جامعه و افراد آن، امكانات و توانايى‏هاى خود رادر مسيرى كه از جانب خدا و به وسيله پيامبران تعيين شده است، قرار دهد و خود را با عالم هستى كه خواه ناخواه در برابر خدا خضوع دارد، منطبق سازد و بين خود و اراده الهى رابطه ايجابى برقرار كند و مسؤوليت خود را در برابر حق بشناسد، صعود مى‏كند و قابليت بقا مى‏يابد. در مقابل، اگر جامعه‏اى يا افراد آن با اراده الهى رابطه سلبى داشته باشد و امكانات خود را در راه رسيدن به تكامل انسانى مصرف نكند، دچار سرنوشتى شوم خواهد شد. با كشف اين سنت‏ها و رعايت آنها انسان مى‏تواند خود را اصلاح كرده، سرنوشت پسنديده‏اى براى خود و جامعه‏اش رقم زند.

اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در برخى نامه‏ها، خطبه‏ها و كلمات حكمت‏آميز خود، سنت‏هاى الهى را كه حاكم بر تاريخ است يادآور مى‏شود و از مردم مى‏خواهد كه از سرنوشت امت‏هاى گذشته عبرت بگيرند و پند بياموزند، زيرا كه همان سنت‏ها و قوانين و نواميسى كه بر پيشينيان جارى بود، در تمام جوامع بشرى جريان خواهد داشت. هر چند جريان‏هاى تاريخى قضاياى منحصر به فرد هستند و قابليت بازيابى مجدد ندارند، اما قوانين منتزع از آنها هميشه و همه‏جا حاكميت دارد و غفلت از آنها خسارت عظيمى به بار مى‏آورد. (122) امام على (عليه‏السلام) مى‏فرمايد:

اى بندگان خدا روزگار بر باقيماندگان چنان گذرد كه بر گذشتگان گذشته است. آنچه رفته، بازنگردد و آنچه بر جاى مانده، جاودانه نخواهد ماند. كردارش در پايان، همان است كه در آغاز بود. حوادثش، بر يكديگر پيشى گرفته، در مى‏رسند و نشانه‏هاى آن همراه يكديگرند . (123)

امام على (عليه‏السلام) در اين گفتار و مشابه آن، يك حقيقت مهم را به همه انسان‏ها خاطرنشان مى‏سازد كه آنچه در تمام جريان‏هاى اجتماعى و سقوط و يا اوج‏گيرى تمدن‏هاى بشرى حاكميت مطلق دارد. اراده الهى است كه در قالب سنت‏ها بروز پيدا مى‏كند. به بيان قرآن اين سنت‏ها ثابت و غيرقابل تغيير مى‏باشند: «فلن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنةالله تحويلا .» (124) ؛ هرگز در سنت خداى متعال تبديل نمى‏يابى [يك سنت خدا به سنت ديگر تبديل نمى‏شود] و هرگز در سنت خدا دگرگونى نمى‏يابى.

حضرت (عليه‏السلام) علاوه بر بيان سنت‏ها به نحو كلى و عام، موارد و نمونه‏هاى فراوانى از آن را برمى‏شمارد تا مردم و جوامع بشرى با درك درست موضوع و موارد آنها راه سعادت و شقاوت خود را بيابند؛ همچنين بدانند كه سنت‏هاى الهى امورى تصادفى و بدون برنامه نيستند و منافاتى با اختيار و آزادى انسان‏ها ندارد؛ بكله بشر مى‏توند با شناخت سنت‏هاى الهى، به آينده بهترى نسبت به وضعيت فعلى خود، اميدوار باشد و نيز خود را در معرض هلاكت و نابودى قرار ندهد. ما به تعدادى از اين سنت‏هاى الهى كه در كلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) وجود دارد و ممكن است در رفتارهاى اقتصادى مردم، جامعه يا دولت و سياست‏هاى اقتصاديش مؤثر باشد، اشاره مى‏كنيم: (125)
تقوا و ايمان

جامعه‏اى كه به زيور تقوا آراسته است، درى به سوى امدادهاى غيبى پيدا مى‏كند، سختى‏ها از او دور مى‏شوند و موجب نزول بركات مى‏شود.

اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) مى‏فرمايد:

هر كسى كه تقوا پيشه كند سختى‏هايى كه به او نزديك شده‏اند، دور مى‏گردند. تلخى‏ها شيرين و مواج متراكم گرفتاريها برطرف شده و مشكلات پياپى و خسته‏كننده آسان مى‏گردد و مجد و عظمت از دست رفته بازمى‏آيد. رحمت قطع شده خداوند دوباره تجديد مى‏شود و نعمت‏هاى الهى بعد از فرونشستن به جوشش درمى‏آيند و بركات تقليل‏يافته فزونى يابند. (126)

همچنين در كلام الهى به صراحت آمده است:

«و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض.» (127)

اگر مردم شهرها و آبادى‏ها ايمان مى‏آوردند و تقوا پيشه مى‏كردند، به يقين بركاتى از آسمان و زمين بر آنها نازل مى‏كرديم.

در تفسير نور در مورد «بركات» در آيه فوق چنين آمده است:

بركات، جمع بركت، به موهبت‏هاى ثابت و پايدار گفته مى‏شود، در مقابل چيزهاى گذرا، در معناى بركت، كثرت، خير و افزايش وجود دارد. بركات شامل بركت‏هاى مادى و معنوى مى‏شود . از اين آيه استفاده مى‏شود كه بايد اكثريت جامعه اهل ايمان و تقوا باشند (أهل‏القرى) تا مشمول الطاف و بركات شوند ونيز مى‏توان استفاده كرد كه سرمايه‏گذارى روى فرهنگ معنوى جامعه، بازده اقتصادى هم دارد. (128)

گفتار فوق ناظر به امدادهاى غيبى به عنوان كليدى در گشايش درهاى خزائن غيب را يكى از آثار تقوا براى جامعه معرفى مى‏كند. اما شايد بتوان گفت كه اين آيه علاوه بر پيامدهاى ذكر شده، به آثار عقلى و عملى تقوا نيز اشاره دارد: «ايمان و تقوا يعنى اعتقاد به حضور دائمى ذات بارى‏تعالى در همه امور اجتماع. حاصل اين ايمان و تقوا عبارت است از اخلاق كارى صحيح، معاملات درست، توليد مفيد و كارآ، پرهيز از اسراف و تبذير، عدالت در فعاليت‏هاى اقتصادى كه به دنبال آن، اقتصادى پويا و بالنده به وجود مى‏آيد و بى‏ثباتى درونى اقتصاد از بين خواهد رفت.» (129)
عدل و داد

اجراى عدالت، ضرورى‏ترين نياز هر جامعه است. اساس عالم آفرينش بر عدل و حق پايدار است .

در عرصه مسائل اقتصادى نيز همين نقش را براى عدالت بيان كرده‏اند. امام على (عليه‏السلام) در كلماتشان به نقش عدل اشاره مى‏فرمايند: «بالعدل تتضاعف البركات.» (130) به وسيله برقرارى عدالت، بركات و نعمت‏هاى خداى متعال فزونى مى‏يابد. همچنين در بيان ذيل به نقش اجراى عدالت در گشايش و آسايش جامعه تصريح دارند:

درباره زمين‏هايى كه عثمان در زمان خلافت خود به اين و آن داده بود، امام (عليه‏السلام) آنها را به مسلمانان بازگردانيد و فرمود:

به خدا سوگند. اگر چيزى را كه عثمان بخشيده، نزد كسى بيابم، آن را به صاحبش باز مى‏گردانم، هر چند، آن را كابين زنان كرده باشند يا بهاى كنيزكان. در عدالت گشايش است و آن كه از دادگرى به تنگ آيد از ستمى كه بر او مى‏رود، بيشتر به تنگ مى‏آيد. (131)
يارى خدا

در قرآن، روايات معصومين (عليه‏السلام) از جمله در كلمات امام على (عليه‏السلام) فراوان آمده است كه اگر كسى خداى متعال را يارى دهد، در مقابل، خدا نيز او را يارى خواهد رساند . ترديدى نيست كه يارى رساندن خدا جز عمل به دستوارت الهى در عرصه‏هاى فردى و اجتماعى نيست. خداى متعال در قرآن بر يارى كسى كه او را يارى رساند تاكيد دارد: «و لينصرن الله من ينصره». (132) به خداوند قطعا كسى را كه او را يارى كند، يارى خواهد نمود. اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) به يكى از زمينه‏هايى كه كمك به خدا موجب يارى اقتصادى خداى متعال مى‏شود، مى‏فرمايد :

خداى سبحان فرمود: «اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مى‏كند و پايداريتان خواهد بخشيد . (133) و نيز گويد: كيست كه خدا را قرض‏الحسنه دهد تا براى او دو چندانش كند و او را پاداشى نيكو باشد. (134) اگر خدا از شما يارى مى‏خواهد نه از روى خوار مايگى است و اگر از شما وام مى‏خواهد نه به سبب بينوايى است. از شما يارى خواسته در حالى كه لشكرهاى آسمان و زمين از آن اوست و اوست پيروزمند و حكيم و از شما وام مى‏خواهد و حال آن كه، خزاين آسمان‏ها و زمين از آن اوست و بى‏نياز و ستوده است خداوند ... اين بخشايشى است از جانب خدا كه به هر كه مى‏خواهد ارزانيش مى‏دارد، كه خدا صاحب بخشايشى بزرگ است. (135) مى‏گويم آنچه مى‏شنويد، از خداوند براى خود و شما يارى مى‏خواهم. او مرا بسنده است كه بهترين كارگزار است. (136)

گفته آمد كه نصرت خداى بى‏نياز، همانا اطاعت و فرمانبردارى از اوست كه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در گفتارى ديگر آن را سود بردن بدون تجارت مى‏شمارد: «من اتخذ طاعة الله بضاعة أتته الأرباخ من غير تجارة». (137) هر كسى طاعت خداى متعال را سرمايه خود قرار دهد، سودهاى فراوانى بدون تجارت به دست مى‏آورد .
شكر خداى متعال

رابطه شكر با نعمت‏هاى الهى در روايات به ويژه در كلمات امام على (عليه‏السلام) و همچنين در قرآن فراوان آمده است؛ در اكثر اين كلمات اشاره به فزونى نعمت‏ها در ازاى سپاسگذارى از خداى متعال است. در مقابل، ناسپاسى موجب زوال نعمت مى‏گردد. اگر بخواهيم گزارش خلاصه‏اى از كلمات على (عليه‏السلام) در برخى روابط بين شكر و ناسپاسى، و نعمت‏هاى الهى ارائه بدهيم، مى‏توان گفت: «شكر خداى متعال بر نعمت‏هايش، سبب پايدارى و دوام نعمت‏ها مى‏شود (138) ، نعمت‏هاى الهى را فزونى مى‏دهد (139) ، دژ و حصار نعمت‏هاست» (140) ، كمى شكر موجب كاهش نعمت مى‏شود (141) ، ناسپاسى و عدم شكر بر نعمت‏هاى الهى باعث زوال آن مى‏شود. (142)

يكى از راههاى شكر، شكر عملى است، بدين معنا كه از نعمت‏هاى الهى، صحيح و آن نحوى كه خداى متعال خواسته، بهره‏بردارى كنيم، مال يكى از نعمت‏هاى برجسته خداوند است كه اگر شكر آن را بجا آوريم، يعنى در راه صحيح از آن استفاده كنيم، خداوند بر مال انسان و جامعه، خواهد افزود و اگر ناسپاسى نسبت به اين نعمت صورت پذيرد، يعنى آن را در غير مسيرى كه خداى متعال خواسته است بكار ببريم دارايى از انسان و جامعه، زايل مى‏شود: «لئن شكرتم لازيدنكم و لأن كفرتم ان عذابى لشديد». (143) اگر سپاس‏گذار نعمت‏هاى الهى باشيد، آن نعمت‏ها را مى‏افزائيم و اگر ناسپاسى كنيد، البته عذاب من شديد است.
توبه

توبه يكى از اسباب و وسايل معنوى است كه آثار مادى و معنوى فراوانى در پى دارد. توبه حقيقى موجب تغييرات بنيادين در وضعيت شخصى افراد و همچنين جامعه مى‏شود.

با استغفار درهاى خزائن زمين و آسمان خداى متعال به سوى بندگانش باز مى‏شود و جامعه از فقر و بيچارگى رهايى يافته و به سعادت و رفاه مادى نايل مى‏گردد. با دقت در گفتار مولايمان على (عليه‏السلام) آثار توبه از ديدگاه آن بزرگوار مشخص مى‏شود:

ايزد تعالى بندگانش را كه مرتكب اعمال ناشايست شوند، به كاسته شدن ميوه‏هاشان و نگه داشتن بركات از ايشان و فروبستن خزاين خيرات به روى آنان مى‏آزمايد. تا توبه‏كنندگان توبه كنند و گناهكاران از گناه كردن بازايستند و پند گيرندگان پند گيرند. و آن كه اراده گناه كرده منزجر گردد.

خداوند، آمرزش خواستن را سبب فراوانى روزى و رحمت بر آفريدگان قرار داده، كه فرمايد : (از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او آمرزنده است و بكرات خويش را از آسمان بر شما فرو مى‏بارد و شما را به اموال و فرزندان مدد كند.) (144) پس خداوند رحمت كند كسى را كه به توبه روى آورد. (145)
استدراج

مراد از استدراج آن است كه هر كس نعمت‏هاى فراوان به او مى‏رسد به خاطر عبد خوب بودن نيست، بلكه به جهت مهلت دادن به بنده گناهكار است و هر چه گناه مى‏كند به او نعمت بيشترى مى‏دهد تا شايد از راه نعمت دادن شرم كند و برگردد.

خدا او را به حال خود وامى‏گذارد تا به عذاب بسيار سخت در دنيا يا آخرت، و يا هم در دنيا و آخرت مبتلا سازد. (146) امام على (عليه‏السلام) درباره استدراج بيانات مختلفى دارد كه به يك نمونه آن اشاره مى‏شود:

اذا رأيت‏الله سبحانه يتابع عليك النعم مع‏المعاصى فهو استدراج لك (147)

هنگامى كه خداى سبحان با وجود گناهانت نعمت‏هايش را پى در پى بر تو مى‏فرستد، پس آن براى تو استدراج است.

همچنين تعبيرهايى نظير اين كه: «چه بسا احسان ممكن است همراه با استدراج باشد، (148) بر حذر باش از نعمت‏هايى كه همراه با گناه به تو مى‏رسد، (149) در كلمات حضرت (عليه‏السلام) آمده است.

سنت‏هاى الهى در كلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) فراوان آمده است و بيان تفصيلى و تحليلى هر يك از گنجايش اين نوشتار خارج است و به آنچه تفصيلا گذشت، اكتفا مى‏گردد و به برخى ديگر كه به نحو قضاياى شرطى در كلمات امام على (عليه‏السلام) آمده است و در عرصه كاركردهاى اقتصادى در سطح رفتارهاى خرد يا كلان، مؤثر است اشاره مى‏گردد:
دعا

بدان، خداوندى كه خزاين آسمان‏ها و زمين به دست اوست، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته كه ازاو بخواهى تا عطايت كند. (150)
خلق نيكو

خلق نيكو موجب فراوانى نعمت‏هاى الهى مى‏شود؛ (151) روزى را سرازير مى‏نمايد، (152) خير دنيا و آخرت را نصيب انسان مى‏كند، (153) هر كس خلق ناپسند در پيش گيرد روزيش تنگ شود. (154)
زكات مال

زكات مال، سبب فراوانى روزى (155) ، نگاهدارى و حفظ مال مى‏شود. (156)
بخشش نعمت

هر كس نعمت‏هاى الهى را ببخشد خداوند آن را حفظ و زياد مى‏كند و در صورتى كه ديگران را از آن منع كند آن نعمت را از او گرفته و به ديگران مى‏دهد. (157)
صله رحم (پيوند خويشاوندى)

«صله رحم موجب حفظ و پاسدارى از نعمت بالفعل الهى (158) ، سرازيرشدن نعمت‏هاى خدا (159) ، رشد اموال (160) و آبادنى نعمت‏ها (161) خواهد شد.
صدقه

صدقه‏دادن رزق و روزى را فرود مى‏آورد (162) و بركت مال را زياد مى‏كند. (163)

همچنين در كلمات امام على (عليه‏السلام) امور ذيل آمده است:

هر كس اعمال خود را براى خدا خالص كند، پيروز در معاش خواهد بود. (164) هر كه براى دينش تلاش كند خداى متعالى دنياى او را كفايت مى‏كند. (165) اداى حق خدا در هر نعمتى موجب فزونى آن نعمت مى‏شود. (166) گناهان موجب زوال نعمت و رفاه مى‏گردد. (167) ظلم و تجاوز به حقوق ديگران، (168) خون به ناحق ريختن، (169) نعمت‏ها را فانى مى‏كند.

شايان توجه است كه ما در اين نوشتار در پى بررسى كامل سنت‏هاى الهى نيستيم، بلكه جهت نشان دادن ويژگى‏هاى يك بعد ديگر از ابعاد نظام اقتصادى اسلام و تمايز آن با نظام اقتصادى مسلط بر جهان كنونى (سرمايه‏دارى ليبرال) به مواردى از سنت‏هاى الهى حاكم بر جوامع انسانى پرداختيم. توجه به اين امور به يقين هم در رفتارهاى فردى اشخاص و هم در برنامه‏ريزى‏هاى كلان تأثير قابل‏توجهى خواهد داشت.
خلاصه و جمع‏بندى

در پايان به نحو اختصار به كليات مبانى فلسفى اقتصاد و برخى پيامدهاى آن از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) اشاره مى‏كنيم و با بيان تفاوت‏هاى آن با مبانى فلسفى اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال و پى‏آمدهاى آن بحث را به پايان مى‏بريم.
كتابنامه

51583 ـ ارشادالقلوب: ابى محمد الحسن بن محمد الديلمى، منشورات‏الرضى، قم.

51584 ـ الاحتجاج: ابى‏منصور احمد بن على ابن ابى‏طالب الطبرسى، تصحيح: ابراهيم البهادرى و محمد هادى به، باشراف: جعفرالسبحانى، انتشارات اسوه، الطبعةالاولى، قم 1413 / ه .

51585 ـ الارشاد فى معرفة حجج‏الله على‏العباد: الشيخ المفيد (ابى عبدالله محمد بن النعمان العكبرى البغدادى (336 ـ 413 ه)، تحقيق: مؤسسة آل‏البيت (u) لاحياءالتراث، المؤتمرالعالمى لألفيةالشيخ المفيد، الطبعةالاولى، قم / 1413 ه .

51586 ـ الاصول من‏الكافى: ابى‏جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق الكلينى الرازى (المتوفى سنة 329 328/ ه)، تصحيح: على‏اكبر الغفارى، دار صعب ـ دارالتعارف للمطبوعات، الطبعةالرابعة، بيروت / 1401 ق.

51587 ـ البلد الامين: الشيخ ابراهيم الكفعمى.

51588 ـ التوحيد: الشيخ الصدوق ابى‏جعفر محمد بن على بن‏الحسين بن بابويه القمى (المتوفى سنة 381)، تصحيح: السيد هاشم الحسينى الطهرانى، منشورات جامعةالمدرسين فى‏الحوزة العلميه فى قم‏المقدسة.

51589 ـ الدروع‏الواقية: السيد رضى‏الدين على بن طاووس‏الحسنى، تحقيق: جواد بن محمد على‏القيومى الاصفهانى، مؤسسةالنشر الاسلامى، الطبعةالاولى، قم / 1414 ه .

51590 ـ الغارات: ابواسحاق ابراهيم بن محمدالثقفى الكوفى (المتوفى سنة 283)، تحقيق: السيد جلال‏الدين حسينى ارموى.

51591 ـ المصباح فى‏الادعية والصلوات والزيارات: تقى‏الدين ابراهيم بن على بن الحسن بن محمدالعاملى الكفعمى (ره) (المتوفى سنة 900 ه)، تصحيح: حسين‏الاعلمى، منشورات مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، الطبعةالاولى، لبنان / 1414 ه 1994 م.

51592 ـ بحارالانوار: محمدباقر المجلسى (ره)، (المتوفى سنه 1111 ه)، تحقيق: على‏اكبر غفارى، المكتبةالاسلاميه، طهران / 1386 ق.

51593 ـ بينش تاريخى نهج‏البلاغه: يعقوب جعفرى، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372 ش.

51594 ـ تاريخ عقائد اقتصادى: شارل ژيد و شارل ژيست، ترجمه كريم سنجابى، چاپ دوم، دانشگاه تهران.

51595 ـ تاريخ عقائد اقتصادى: فريدون تفضلى، چاپ دوم، نشر نى، تهران / 1375 ش.

51596 ـ تبيين در علوم اجتماعى: دانيل ليتل، ترجمه عبدالكريم سروش، چاپ اول، مؤسسه فرهنگى صراط، 1373 ش.

51597 ـ تحف‏العقول: ابو محمد الحسن بن على بن الحسين بن شعبةالحرانى، تصحيح و تعليق : على‏اكبرالغفارى، مؤسسةالنشر الاسلامى، الطبعةالرابعة، قم / 1416 ه . ق.

51598 ـ تفسير الميزان: سيدمحمدحسين طباطبايى، چاپ اول، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات ، 1417 ق.

51599 ـ تفسير نور: محسن قرائتى، چاپ اول، مؤسسه در راه حق، جلد .4

51600 ـ جواهرالمطالب فى مناقب‏الامام على بن ابى‏طالب (عليه‏السلام): شمس‏الدين ابى‏البركات محمد بن احمدالدمشقى الباعونى الشافعى (المتوفى 871 ه)، تحقيق: محمدباقر المحمودى، انتشارات مجمع احياءالثقافة الاسلامية، الطبعةالاولى، قم / 1416 ه . ق.

51601 ـ حليةالاولياء و طبقات‏الأصفياء: الحافظ ابى‏نعيم احمد بن عبدالله الاصفهانى (المتوفى سنة 430 ه)، دارالكتب العلميه، الطبعةالاولى، لبنان / 1409 ه ـ 1988 م.

51602 ـ روضةالواعظين: محمد بن الفتال النيسابورى (الشهيد فى سنة 508 ه)، با مقدمه محمدمهدى السيد حسن الخراسانى، انتشارات الشريف الرضى، الطبعةالاولى، قم / .1368

51603 ـ شرح نهج‏البلاغه: ابن ابى‏الحديد، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياءالكتب العربية.

51604 ـ صحيفه نور «مجموعه رهنمودهاى حضرت امام خمينى» (قدس سره‏الشريف): با تجديد نظر و اضافات، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.

51605 ـ ظهور و سقوط ليبراليسم غرب: آنتونى آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، نشر مركز، چاپ اول، 1376 ش.

51606 ـ عيون اخبارالرضا: الشيخ الصدوق، ابى‏جعفر محمد بن على ابن‏الحسين بن موسى بن بابويه القمى (المتوفى 381 ه)، منشورات‏الاعلمى طهران، 1390 ه ـ 1970 م.

51607 ـ عيون‏الحكم والمواعظ: الشيخ كافى‏الدين ابن‏الحسن على بن محمدالليثى الواسطى، تحقيق: حسين الحسنى البيرجندى، دارالحديث، چاپ اول.

51608 ـ غررالحكم و دررالكلم: عبدالواحد محمد تميمى آمدى، شرح جمال‏الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح ميرجلال‏الدين حسينى ارموى، چاپ چهارم، انتشارات دانشگاه تهران، 1373 ش.

51609 ـ فلسفه روشن‏گرى: لوسين گلدمن، ترجمه پژوهش شيوا (منصوره) كاويانى، چاپ اول، انتشارات فكر روز، 1375 ش.

51610 ـ فيلسوفان انگليسى: فردريك كاپلستون، ترجمه امير جلال‏الدين اعلم، چاپ سوم، انتشارات صدا و سيماى جمهورى اسلامى، .1375

51611 ـ قرآن كريم.

51612 ـ كتاب‏الخصال: ابى‏جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (المتوفى 381 ه)، تصحيح و تعليق: على‏اكبر الغفارى، منشورات جماعةالمدرسين فى‏الحوزةالعلمية قم‏المقدسة، الطبعةالرابعة.

51613 ـ كفايةالاثر فى‏النص على‏الائمة الاثنى عشر: ابى‏القاسم على بن محمدبن على الخزاز القمى الرازى، تحقيق: السيد عبداللطيف الحسينى الكوه كمرى الخوئى، انتشارات بيدار، قم / 1401 ه .

51614 ـ كنزل‏العمال فى سنن‏الاقوال والافعال: علاءالدين على المتقى بن حسام‏الدين الهندى، تصحيح صفوةالسقا، مكتبةالتراث‏الاسلامى، اطبعةالاولى، بيروت / 1397 ه ق.

51615 ـ مجله قبسات: عبدالله نصرى، سال دوم، شماره پنجم و ششم ، 1376 ش.

51616 ـ مختصر بصائرالدرجات: حسن بن سليمان الحلى، انتشارات الرسول المصطفى (صلى الله عليه وآله وسلم)، چاپ اول، قم / 1370 ه ـ 1950 م.

51617 ـ مصباح‏المتهجد و سلاح‏المتعبد: ابى‏جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى (المتوفى سنة 460 ه . ق)، تصحيح: اسماعيل‏الانصارى الزنجانى.

51618 ـ معانى‏الاخبار: الشيخ‏الصدوق ابى‏جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (متوفى 381)، تصحيح على‏اكبر غفارى، انتشارات اسلامى (وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم)، 1361 ش.

51619 ـ مقالاتى در اقتصاد اسلامى: باقرالحسنى و عباس ميرآخور، ترجمه حسين گلريز، چاپ اول، نشر مؤسسه بانكدارى ايران.

51620 ـ مقايسه سيستم‏هاى اقتصادى: حسن توانايان‏فرد، چاپ چهارم، نشر فرپخش، 1376 ش .

51621 ـ من لايحضره‏الفقيه: الشيخ الصدوق ابى‏جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (المتوفى سنة 381)، تصحيح: على‏اكبر غفارى، منشورات جماعةالمدرسين فى‏الحوزة العلميه فى قم‏المقدسة.

51622 ـ مهج‏الدعوات و منهج‏العبادات: رضى‏الدين ابى‏القاسم على بن موسى بن جعفر بن محمد بن طاووس (المتوفى 664 ه)، المؤسسةالاسلاميه للنشر، بيروت / 1407 ه ـ 1987 م.

51623 ـ ميزان‏الحكمة: محمد رى‏شهرى، چاپ اول، انتشارات دارالحديث، 1416 ق.

51624 ـ نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى): سيدحسين ميرمعزى، چاپ اول، كانون انديشه جوان، تهران / 1378 ش.

51625 ـ نظام‏هاى اقتصادى: ژوزف لاژوژى، ترجمه شجاع‏الدين ضيائيان، دانشگاه تهران.

51626 ـ نظريه سيستم‏ها: چارلزوست چرچمن، ترجمه رشيد اصلانى، چاپ دوم، نشر مركز مديريت دولتى، 1369 ش.

51627 ـ نهج‏البلاغه: ترجمه عبدالحميد آيتى، چاپ نهم، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379 ش.

51628 ـ نهج‏البلاغه: ترجمه محمد دشتى، چاپ سوم، انتشارات مشرقين، 1379 ش.

51629 ـ نهج‏الحق و كشف‏الصدق: الحسن بن يوسف المطهر الحلى (العلامة الحلى)، تعليق: عين‏الله الحسنى الارموى، مقدمه: السيدرضا الصدر، منشورات دارالهجرة، الطبعةالرابعة، قم / 1414 ه . ق.

51630 ـ وقعة صفين: نصر بن مزاحم المنقرى (المتوفى سنة 212)، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون، منشورات مكتبة آيةالله العظمى المرعشى النجفى، الطبعةالثانيه، قم / 1403 ه . ق.

51631ـ warG .cM , YKSVOS ELOH VALCAV ـ .7791 , cnI lliH
جامعه‏شناسى (170)

در بحث جامعه‏شناسى دو مطلب از اهميت ويژه‏اى برخوردار است و آثار فراوانى از جهت ساختار نظام اقتصادى به دنبال دارد كه عبارتند از: الف ـ بحث اصالت فرد يا اصالت جامعه؛ ب ـ سنت‏هاى الهى حاكم بر جوامع و انسان‏ها.

مباحث مربوط به اين كه آيا جامعه اصيل است يا فرد و افراد و يا بايد ديدگاه سومى را پذيرفت، مباحثى دقيق و پيچيده هستند كه پرداختن به آن و پيامدهايش به نحو مفصل، مجال ديگرى را مى‏طلبد. همچنين آيا مى‏توان از كلمات امام على(ع) يكى از دو ديدگاه معروف ـ اصالت فرد يا جامعه ـ را تأييد كرد و يا با استناد به كلمات آن حضرت آيا مى‏توان به ديدگاه سومى دست پيدا كرد، كارى مشكل‏تر از اصل بحث مى‏باشد. به هر حال ما ابتدا به نحو اختصار به تبيين نظريه اصالت فرد و جامعه پرداخته، به پيامدهاى اقتصادى هر يك اشاره‏اى مختصر مى‏نمائيم و آن‏گاه به جست‏وجو در كلمات اميرالمؤمنين على (ع) مى‏پردازيم.
جامعه

اگر افراد انسان با پذيرش قوانين و سنن خاصى به همديگر پيوند خورند و زندگى دسته‏جمعى داشته باشند، جامعه را تشكيل مى‏دهند. شهيد مطهرى (ره) در تعريف جامعه مى‏نويسند:

جامعه عبارت است از مجموعه‏اى از انسان‏ها كه در جبر يك سلسله نيازها و تحت نفوذ يك سلسله عقيده‏ها و ايده‏ها و آرمان‏ها در يكديگر ادغام شده و در يك زندگى مشترك غوطه‏ورند . (171)

چه ديدگاه اصالت فرد پذيرفته شود يا اصالت جامعه و يا ديدگاه سومى مورد قبول واقع شود، جامعه‏اى وجود دارد كه تركيبى از افراد مى‏باشد.
نظريه اصالت فرد و آثار اقتصادى آن

نظريه اصالت فرد يكى از اساسى‏ترين نظريه‏هاى ليبراليسم است. بر اساس اين نظريه، در اجتماع آنچه وجود حقيقى دارد، افراد هستند كه در هويت و اثر مستقل از يكديگر مى‏باشند .

وجود حقيقى و اصيل مال افراد است و جاعه تنها وجود اعتبارى دارد كه افراد آن، اهداف و راه‏هاى دسترسى به آن را مستقل از ديگران تعيين كرده و شخصيت خود را مى‏سازند و همين هويت‏هاى مستقل افراد هستند كه هويت اعتبارى جامعه را مى‏سازند.

نتيجه چنين ديدگاهى آن است كه هويت حقيقى و اصيل فرد هميشه بر هويت اعتبارى و غيراصيل جامعه مقدم مى‏باشد. هنگام تعارض بين منافع فرد و جامعه، بايد منافع فرد مقدم شود. بلكه بايد گفت بين يك امر اصيل و حقيقى و يك امر غيراصيل و اعتبارى بر اساس نظريه «دست نامرئى اسميت» هيچ‏گاه تعارضى به وقوع نمى‏پيوندد. و افراد ملزم به اطاعت از هيچ نهاد دينى يا غيردينى به نام دولت نمى‏باشند و دنبال كردن منافع فردى، تضمين‏كننده منافع افراد اجتماع مى‏باشد. همچنين در بعد معرفت‏شناسى بر اساس نظريه اصالت فرد به اين نتيجه مى‏رسند كه پديده‏هاى اجتماعى چيزى جز مجموعه‏اى از افراد كه با هم نسبت‏هاى گوناگون دارند، نيست. در اقتصاد، الگوى مصرف كل، پس‏انداز و سرمايه‏گذارى كل، عرضه و تقاضاى كل در بازار كالا و خدمات و همچنين در بازار كار و ... از همين روش ساخته مى‏شود؛ يعنى ابتدا الگويى كه توضيح دهنده رفتار مصرفى يا سرمايه‏گذارى و ... فرد نمونه است به دست مى‏آيد، سپس الگوى كلان از جمع افقى الگوهاى فردى به دست مى‏آيد.
نظريه اصالت جامعه و آثار اقتصادى آن

شهيد مطهرى (ره) در تبيين اين نظريه مى‏نويسند:

جامعه مركب حقيق ى‏است ... افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعى هيچ هويت انسانى ندارند، ظرف خالى مى‏باشند كه فقط استعداد پذيرش روح جمعى را دارند. انسان‏ها قطع‏نظر از وجود اجتماعى، حيوان محض مى‏باشند كه تنها استعداد انسانيت دارند و انسانيت انسان ـ يعنى احساس «من» انسانى، تفكر و اندشه انسانى، عواطف انسانى و بالاخره آنچه از احساس‏ها، تمايلات، گرايش‏ها، انديشه‏ها، عواطف كه به انسانيت مربوط مى‏شود ـ در پرتو روح جمعى پيدا مى‏شود و اين روح جمعى است كه اين ظرف خالى را پر مى‏كند و اين شخص را به صورت شخصيت درمى‏آورد. روح جمعى همواره با انسان بوده و با آثار و تجليات خود از اخلاق، مذهب، علم، فلسفه، هنر هميشه خواهد بود. تأثير و تأثرها و فعل و انفعال‏هاى روحى و فرهنگى افراد در يكديگر به واسطه روح جمعى و در پرتو روح جمعى پيدا مى‏شود نه مقدم بر آن و در مرحله پيش از آن، و در حقيقت، جامعه‏شناسى انسان مقدم بر روان‏شناسى اوست. (172)

بر اساس نظريه اصالت جامعه، مفاهيم اجتماعى بدون تمسك به مفاهيم دال بر افراد و روابطشان تفسير مى‏شود و تبيين پديده‏هاى اجتماعى را به وسيله قوانين على حاكم بر آنها ممكن مى‏داند . بنابراين، از جنبه * اصالت جامعه مى‏توان حكم به تقدم منافع جامعه بر منافع فرد نمود .
نظريه اصالت فرد و جامعه (173)

بر اساس اين نظريه افراد در جامعه داراى هويت و شخصيت مستقل مى‏باشند. افراد انسان هر يك با سرمايه فطرى و همچنين سرمايه اكتسابى از طبيعت، وارد زندگى اجتماعى مى‏شوند و از نظر روحى در يكديگر ادغام شده و هويت روحى جديدى كه از آن به «روح جمعى» تعبير مى‏شود، حاصل مى‏گردد. اين روح جمعى ناشى از تأثير و تأثر حقيقى افراد حاصل مى‏شود و شبيه و نظير ندارد. اين روح جمعى مى‏تواند بر هويت برخى افراد اثرگذارد، كما اين كه برخى از افراد نيز از چنان قدرتى برخوردارند كه مى‏توانند بر اين روح جمعى اثر گذاشته و انديشه‏ها، عواطف و به طور كلى فرهنگ جامعه را عوض كنند.

آن‏گاه شهيد مطهرى (ره) اظهار مى‏دارند كه اسلام نظريه اصالت فرد و جامعه را مورد تأييد قرار مى‏دهد: «قرآن براى امت‏ها (جامعه‏ها) سرنوشت مشترك، نامه عمل مشترك، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصيان قائل است. بديهى است كه «امت» اگر وجود عينى نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصيان معنى ندراد. اين‏ها دليل است كه قرآن به نوحى حيات قائل است كه حيات جمعى و اجتماعى است». (174) آن‏گاه براى اثبات مطلب فوق به آياتى تمسك مى‏كنند كه جامعه را مورد خطاب قرار داده است؛ همانند: «لكل امة اجل»؛ هر امتى (هر جامعه‏اى) مدت و پايانى دارد. «كل امة تدعى الى كتابها»؛ هر امت و جامعه‏اى به سوى «كتاب» و نوشته خودش براى رسيدگى خوانده مى‏شود . «زينا لكل امة عملهم»؛ عمل هر امتى را براى خود آنها زيبا قرار داديم. (175)

شايان توجه است كه اين آيات بعد اصيل بودن جامعه را اثبات مى‏كند و پذيرش بعد اصيل بود فرد از نظر اسلام امرى مسلم مى‏باشد.

شهيد مطهرى (ره) از نهج‏البلاغه كلامى را از امام على(ع) نقل مى‏كند و از آن استفاده مى‏كند كه كلام آن حضرت نيز مانند برخى از آيات قرآن دلالت بر يك نوع روح جمعى غير از افراد و روح فردى آن‏ها دارد:

انما يجمع‏الناس الرضى والسخط. و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعتهم الله بالعذاب لما عموه بالرضى، فقال سبحانه «فعقروها فأصبحوا نادمين» (176) فما كان الا ان خارت ارضهم بالخسفة خوارالسكة المحاة فى‏الارض الخوارة. (177)

اى مردم، همه افراد جامعه در خشنودى و خشم شريك مى‏باشند، چنان كه شتر ماده ثمود را يك نفر، پى كرد، اما عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زيرا همگى آن را پسنديدند. خداوند سبحان مى‏فرمايد: «ماده شتر را پى كردند و سرانجام پشيمان شدند». سرزمين آنان همچون آهن گداخته‏اى كه در زمين نرم فرو رود، فريادى زد و فرو ريخت.

در اين بيان عمل پى كردن شتر صالح را كه يك فرد انجام داده بود، به همه آن قوم نسبت مى‏دهد، همه قوم را به عنوان مرتكب جرم مى‏شمارد، همچنان كه همه آنها را مستحق مجازات براى آن عمل مى‏داند. اين امر بدان خاطر است كه اين مردم داراى يك تفكر اجتماعى و به اصطلاح داراى يك روح جمعى مى‏باشند. (178) شهيد مطهرى (ره) در توضيح سخن امام على(ع) مى‏نويسند:

اينجا نكته‏اى است كه خوب است يادآورى شود و آن اين كه خشنودى به گناهى، مادام كه صرفا خشنودى مى‏باشد و عملا شركت در آن گناه تلقى نشود، گناه شمرده نمى‏شود؛ مثلا فردى گناه مى‏كند و ديگرى پيش از گناه يا بعد از آن از آن آگاه مى‏شود و از آن خشنود مى‏گردد. حتى اگر به مرحله تصميم برسد و به مرحله عمل نرسد بازهم گناه تلقى نمى‏شود، مثل اين‏كه خود فرد تصميم به يك گناه مى‏گيرد، ولى عملا به انجام نمى‏رسد. خشنودى آن‏گاه گناه تلقى مى‏شود كه نوعى شركت در تصميم گناه يك فرد و به نوعى مؤث در تصميم او و عمل او تلقى شود. گناهان اجتماعى از اين قبل است. جو اجتماعى و روح جمعى به وقوع گناهى خشنود مى‏گردد و آهنگ آن گناه را مى‏نمايد و يك فرد از افراد اجتماع كه خشنودى‏اش جزئى از خشنودى جمع و تصميمش جزئى از تصميم جمع است مرتكب آن گناه مى‏شود، و در اينجاست كه گناه فرد گناه جمع است. سخن نهج‏البلاغه ... ناظر به چنين حقيقتى است نه به خشنودى و خشم محض كه به هيچ وجه شركت در تصميم و عمل شخص مباشر گناه محسوب نشود. (179)

از تحليل‏هاى پيشين مى‏توان چنين بهره جست كه در كلماتى كه امام على (ع) جامعه امت را مورد خطاب قرار مى‏دهد كه گويى مخاطبش يا مدلول كلامش يك «روح جمعى» علاوه بر افراد باشد، مى‏توان نظريه اصالت جامعه را از آنها استنباط كرد كه يك نمونه آن گذشت و به نمونه‏هاى ديگر اشاره مى‏گردد: «ان يدالله مع‏الجماعة» (180) ؛ به درستى كه دست خدا با جماعت است. جامعه اسلامى «روح و هويت جمعى» اسلامى، كانون نزول بركات الهى است. كما اين كه حضرت در گفتار ديگرى مى‏فرمايند: «عرب‏ها امروز اگر چه به شمار اندك هستند، ولى با وجود اسلام بسيارند و به سبب اجتماع عزيز و پيروزند». (181)

حضرت به اندك بودن افراد عرب تصريح مى‏فرمايند، اما در همين كلام به كثرت آنها به سبب وجود اسلام و در نتيجه پيروزى آنها نيز اشاره دارند. به يقين اين كثرت و پيروزى مال افراد نيست، بلكه همان «روح و هويت جمعى» كه حقيقتى انكارناپذير است، مى‏باشد. اين كثرت و پيروزى را به افراد عرب نسبت نمى‏دهد، بلكه به امرى ديگر به نام جامعه اسلامى نسبت مى‏دهد.

هر چند تأكيد كلمات اميرالمؤمنين بر توانايى افراد براى حركت در مسيرى بر خلاف روح جمعى حاكم بر جامعه، فراوان است و سيره آن حضرت (ع) و برخى از اصحابشان همانند سلمان و ابوذر كه مورد تأييد ايشان نيز بوده، دلالت روشى بر امر فوق دارد، ولى از باب نمونه به يك مورد آن اشاره مى‏گردد: «هر كه عملش او را واپس دارد، نسبش سبب نشود كه پيش افتد. هر كه شرافت و حسب خود را از دست بدهد، شرافت و حسب نياكان، سودش نكند». (182) اين سخن دلالت دارد كه هويت و شخصيت افراد در گرو اعمالشان مى‏باشد و منسوب بودن به افراد بزرگ، احزاب، گروه‏ها و ... در حقيقت و ماهيت او تغيير ايجاد نمى‏كند: «كل نفس بما كسبت رهينه» (183) ؛ هر كس در گرو كردارى است كه انجام داده است.

بنا بر آنچه گفته آمد مى‏توان اظهار داشت كه امام على (ع) نه فقط نظريه اصالت فرد رائج را و نه اصالت جامعه را بدان نحو كه تفسير كرديم، مى‏پذيرند، بلكه مجموع سخنان گوناگون آن حضرت (ع) و سيره ايشان مؤيد ديدگاه سوم ـ نظريه اصالت فرد و جامعه ـ مى‏باشد.
برخى پيامدهاى ديدگاه امام على (ع)

بر اساس نظريه اصالت فرد، در مقام ارزش داورى به اين نتيجه مى‏رسيم كه بايد منافع فرد بر منافع جامعه مقدم شود، زيرا منافع جامعه امرى موهوم است، تنها منافع فرد اصيل و حقيقت دارد؛ در طرف ديگر، بر اساس نظريه اصالت جامعه مطلب برعكس است و در مقام تعارض بايد منافع جامعه مقدم گردد. اما بر اساس ديدگاه امام على (ع) نمى‏اتوان يك حكم قاطع به نفع افراد يا جامعه نمود، بلكه در مقام ارزش داورى در هر موردى بايد سهم فرد يا افراد و جامعه را سنجيد و بر اساس مقدار وزن و ميزان سهم هر يك از فرد يا جامعه كفه ترازوى ضرر و منفعت را به نفع يا ضرر فرد و جامعه تقسيم كرد. هر چند پيش از اين، تفسيرى كه از سود و منافع از ديدگاه امام على (ع) ارائه شد ـ سود و منافع با توجه به اهداف عالى انسانى و رسيدن به بهشت الهى مشخص مى‏گردد ـ امكان تعارض بين منافع افراد و جامعه كمتر اتفاق مى‏افتد و اگر در مواردى بين منافع افرادى و جامعه تزاحمى پيش بيايد، بايد به حسب سهم هر يك از فرد يا افراد و جامعه نسبت به سود و ضرر، منفعت و خسارت تقسيم گردد.

در بحث روش‏شناسى بر اساس ديدگاه امام على (ع) نمى‏توان پذيرفت كه پديده‏هاى اجتماعى صرفا مجموعه‏اى از افراد هستند كه با هم نسبت‏هاى گوناگون دارند و الگوهاى كلان جمع افقى الگوهاى فردى است. بلكه افراد يك جامعه در رفتار و انديشه يكديگر تأثير دارند و هويت و شخصيت افراد تحت تأثير هم واقع مى‏شود در نتيجه نمى‏توان گفت كه الگوهاى كلان صرفا جمع جبرى افقى اثرهاى افراد هستند، بلكه تأثير و تأثر افراد در همديگر بايد مورد توجه قرار گيرد.
پى‏نوشت‏ها:

1) صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 68، مصاحبه 18/10/ .1357

2) جهت آشنايى بيشتر با اين بحث رجوع شود: ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 14 ـ .27

3) چرچمن، چارلزوست: نظريه سيستم‏ها، ترجمه رشيد اصلانى، ص .26

4) اين تعريف، برگرفته از منابع زير مى‏باشد:

لاژوژى، ژوزف: نظام‏هاى اقتصادى، ترجمه شجاع‏الدين ضيائيان، ص 1؛ توانايان فرد، حسن : مقايسه سيستم‏هاى اقتصادى، ص 21؛«~ warG . cM , YKSVOSELOH VALCAV ـ 41 P , 7791 , cnI lliH ـ .63 ~»

5) ژيد، شارل و ژيست، شارل: تاريخ عقايد اقتصادى، ترجمه كريم سنجابى، ج 1، ص .125

6) همان.

7) همان، ج 2، ص 62 و . 67

8) ر.ك: ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص .32

9) ر.ك: تفضلى، فريدون: تاريخ عقائد اقتصادى، ص 87؛ ژيد، شارل: تاريخ عقائد اقتصادى، ج 1، ص 83؛ رافائل: آدام اسميت، ترجمه عبدالله كوثرى، ص 21؛ كاپلستون، فردريك: فيلسوفان انگليسى، ترجمه جلال‏الدين اعلم، ص 174 ـ 188؛ گلدمن، لوسين: فلسفه روشن‏گرى، ترجمه و پژوهش شيوا (منصوره) كاويانى، ص 72 ـ .75

10) الاحتجاج، ج 1، ص 473، ش 113؛ نهج‏الحق، ص 65؛ الكلينى، محمد بن يعقوب: الاصول من‏الكافى، ج 1، ص 141، حديث 7؛ المجلسى: بحارالانوار، ج 4، ص 54، حديث 34؛ ج 84، ص 132، حديث 24؛ ج 77،ص 300، حديث 7؛ ج 4، ص 247، حديث 5؛ نهج‏البلاغه، خطبه 1؛ الشيخ‏الصدوق، ابى‏جعفر محمد: معانى‏الاخبار، ص 39، حديث 1؛ الصدوق، ابى‏جعفر محمد بن على ابن‏الحسين: التوحيد، ص 31، حديث 1 و ص 139، حديث 1؛ الخزاز القمى‏الرازى، ابى‏القاسم على بن محمد بن على؛ كفايةالاثر فى‏النص على‏الائمه الاثنى‏عشر، ص .257

11) الاصول من‏الكافى: ج 1، ص 141، حديث 7؛ التوحيد، ص 31، حديث .1

12) سورة انعام، آيه .102

13) الاصول من‏الكافى، ج 1، ص 141، حديث 7؛ التوحيد، ص 31، حديث 1؛ بحارالانوار، ج 57، ص 167، حديث .107

14) بحارالانوار، ج 77، ص 308، حديث 13؛ ج 57، ص 166، ش 104، ص 107، حديث 90؛ ج 3، ص 272، حديث 9؛ ج 94، ص 96، ش 12؛ ج 4، ص 319، ش 45، ص 317، ش 41 و ص 253، ش 7؛ ج 84، ص 132، ش 24؛ من لايحضره‏الفقيه، ج 2، ص 101، ش 1847؛ طبرسى: الاحتجاج، ج 1، ص 481، ش 117 و ص 475، ص 115؛ الارشاد، ج 1، ص 201؛ معانى‏الاخبار، ص 39، ش 1؛ الاصول من‏الكافى، ج 1، ص 139، حديث 4 و 5، ص 141، حديث 7، ص 134، حديث 1، ابن ابى‏الحديد: شرح نهج‏البلاغه، ج 20، ص 255، ش 1؛ التوحيد، ص 31، حديث 1، ص 52، حديث 13، ص 286، حديث 4، ص 309، ش 2، نهج‏البلاغه، خطبه 90، 181، .151

15) نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، انتشارات مشرقين، چاپ سوم، قم / 1379، خطبه 1826، ص 346؛ بحارالانوار، ج 77، ص 308، ش .13

16) من لايحضره‏الفقيه، ج 1، ص 427، ش 1263؛ التوحيد، ص 52، ش 13؛ مصباح‏المتهجد، ص 380، ش 508؛ نهج‏البلاغه، خطبه 90؛ بحارالانوار، ج 4، ص 319، ش 45 و ص 276، ش 16؛ ج 57، ص 111، ش .90

17) من لايحضره‏الفقيه، ج 1، ص 427، ش 1263؛ مصباح‏المتهجد، ص 380، ش .508

18) الارشاد، ج 1، ص 201؛ الاحتجاج، ج 1، ص 494، ش 124؛ بحارالانوار، ج 3، ص 309، ش .2

19) الارشاد، ج 1، ص 223؛ الاحتجاج، ج 1، ص 475، ش 114؛ بحارالانوار، ج 4، ص 253، ش .6

20) التوحيد، ص 288، ش 6؛ الخصال، ص 33، ش 1؛ بصائرالدرجات، ص 131؛ روضةالواعظين، ص 38؛ ارشادالقلوب، ص .168

21) حليةالاولياء، ج 1، ص 73؛ كنزالعمال، ج 1، ص 409، ش .1737

22) سوره آل‏عمران، آيه .109

23) حليةالاوليا، ج 1، ص 72 و 73؛ كنزالعمال، ج 1، ص 408، ش 1737؛ مصباح‏المتهجد، ص 844، ش 910؛ الاقبال، ج 3، ص 331؛ الغارات، ج 1، ص 171؛ الاصول من‏الكافى، ج 1، ص 142، ش 7، ص 134، ش 1؛ التوحيد، ص 33، ش 1، ص 41، ش 3؛ نهج‏البلاغه، خطبه 82 و 151؛ بحارالانوار، ج 4، ص 266، ش 14، ص 269، ش 15،ص 266، ش .14

24) عيون‏الحكم والمواعظ، ص 376، ش 6362 و ص 368، ش 6199؛ مصباح‏المتهجد، ص 844، ش 910؛ الاقبال، ج 3، ص 331؛ الغارات، ج 1، ص 176؛ بحارالانوار، ج 4، ص 273 و ص 266، ش 14؛ الاصول من‏الكافى، ج 1، ص 142، ش 7؛ التوحيد، ص 33، ش 1؛ الارشاد، ج 1، ص 201؛ الاحتجاج، ج 1، ص 494، ش 124؛ غررالحكم، ج 2، ص 444، ش 5053، ص 503، ش 3447؛ ج 4، ص 538، ش 6891؛ نهج‏البلاغه، خطبه .128

25) نهج‏البلاغه، ترجمه دشتى، خطبه 186؛ الاحتجاج، ج 1، ص 478، ش 116؛ بحارالانوار، ج 77، ص 313، ش 14 و ج 4، ص 269، ش 15؛ الاصول من‏الكافى، ج 1، ص 135، ش 1؛ التوحيد، ص 42، ش 3؛ حليةالاوليا، ج 1، ص 72؛ كنزالعمال، ج 1، ص 408، ش .1737

26) نهج‏البلاغه، خطبه .85

27) سوره نساء، آيه .126

28) نهج‏البلاغه، خطبه 89، 108، 159؛ بحارالانوار، ج 4، ص 317، ش 43، ص 310، ش 38، ص 269، ش 15، و ص 221، ش 2؛ نهج‏الدعوات، ص 145؛ الاصول من‏الكافى، ج 1، ص 135، ش 1؛ التوحيد، ص 42، ش 3، ص 69، ش 26؛ عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 121، ش 15؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص 351؛ الاحتجاج، ج 1، ص 480، ش 117؛ البلدالامين، ص 92؛ كنزالعمال، ج 1، ص 408، ش .1737

29) نهج‏البلاغه، خطبه 108؛ بحارالانوار، ج 4، ص 317، ش 43؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص .350

30) سوره بقره، آيه .255

31) معانى‏الاخبار، ص 39، ش 1؛ الاصول من‏الكافى، ج 1، ص 130، ش 1؛ بحارالانوار، ج 58، ص 10، ش 8؛ ج 60، ص 347، ش 34؛ نهج‏البلاغه، خطبه .162

32) نهج‏البلاغه، خطبه .162

33) سوره طه، آيه .50

34) نهج‏البلاغه، خطبه 1، 82، 143؛ بحارالنوار، ج 91، ص 312، ش 3؛ نهج‏البلاغه، خطبه 1، 20، 26، 72، 81، 83، 91، 94، 95، 98، 144، .183

35) نهج‏البلاغه، خطبه .182

36) نهج‏البلاغه، خطبه .91

37) نهج‏البلاغه، خطبه .93

38) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 99، ش .5433

39) ر.ك: نهج‏البلاغه، حكمت .371

40) بحارالانوار، ج 77، ص 340، ش 28؛ ابن ابى‏الحديد: شرح نهج‏البلاغه، ج 19، ص 141؛ الكفعمى، تقى‏الدين ابراهيم بن على بن الحسن بن محمد: المصباح، ص 968: كنزالعمال، ج 16، ص 210، ش 44234؛ خطبه .89

41) ر.ك: نهج‏البلاغه، خطبه .108

42) التوحيد، ص 232، ش 5؛ بحارالانوار، ج 57، ص 107، ش .90

43) ر.ك: نهج‏البلاغه، خطبه .89

44) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 95، ش 5423؛ نهج‏البلاغه، خطبه .90

45) ر.ك: نهج‏البلاغه، خطبه .90

46) غررالحكم و دررالكلم، ج 2، ص 539، ش .3533

47) سوره آل‏عمران، آيه .27

48) سوره شورا، آيه .12

49) ر.ك: طباطبايى، سيدمحمدحسين: الميزان‏ج 3، ص .163

50) غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 34، ش 95؛ ج 2، ص 131، ش .2086

51) رى‏شهرى، محمد: ميزان‏الحكمة، ج 2، ص 1232، ش .8168

52) نهج‏البلاغه، خطبه .113

53) ر.ك: مقاله «سيره اقتصادى على (عليه‏السلام)» در همين مجموعه، نوشته سيدرضا حسينى .

54) سوره مائده، آيه .63

55) ر.ك: تفصيلى، فريدونى، تاريخ عقائد اقتصادى، ص 70 و 86؛ شارل ژيد ـ ژيست: تاريخ عقائد اقتصادى، ج 1، ص 14، 83 ـ .135

56) جواهرالمطالب، ج 1، ص 305، نهج‏البلاغه، خطبه 63؛ غررالحكم، ج 6، ص 80، ش 9606، ج 5، ص 103، ش .7561

57) بحارالانوار، ج 78، ص 5، ش 55؛ غررالحكم، ج 6، ص 80، ش .9606

58) نهج‏البلاغه، خطبه .83

59) سوره دخان، آيه 38 و .39

60) نهج‏البلاغه، خطبه .143

61) الاحتجاج، ج 1، ص 483، ش 117؛ بحارالانوار، ج 3، ص 27، ش .1

62) بحارالانوار، ج 77، ص 310، ش .14

63) نهج‏البلاغه، خطبه .181

64) سوره شورى، آيه .53

65) سوره بقره، آيه 29، همچنين آيات 22 سوره بقره، 32 ـ 34 سوره ابراهيم، 19 ـ 32 سوره حجر، 5 ـ 15 سوره نحل و 10 ـ 12 سوره رحمان بر اين مطلب دلالت دارند.

66) نهج‏البلاغه، ترجمه آيتى، نامه .31

67) نهج‏البلاغه، خطبه .182

68) نهج‏البلاغه، خطبه .181

69) نهج‏البلاغه، خطبه .90

70) سوره حجر، آيه .2

71) سوره نحل، آيه .96

72) ر.ك: تفسيرالميزان، ج 12، چاپ اول، مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، 1417، ص 141 ـ .144

73) سوره بقره، آيه .3

74) ر.ك: نهج‏البلاغه، خطبه 62، 82، 63، .153

75) امام على (عليه‏السلام)، به نقل از ميزان‏الحكمة، ص 891، ش .5752

76) ر.ك: نهج‏البلاغه، خطبه 23، 62؛ بحارالانوار، ج 77، ص 407، ش 38؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص 308؛ تحف‏العقول، ص .154

77) نهج‏البلاغه، خطبه .152

78) نهج‏البلاغه، خطبه 28؛ همچنين رجوع شود: خطبه 83، 97 و نامه .3

79) نهج‏البلاغه، خطبه .81

80) ميزان الحكمة، ج 2، ص . 1233

81) ر.ك: نهج‏البلاغه، خطبه 64، 90، 143، 181، . 203

82) نهج‏البلاغه، خطبه . 143

83) ر.ك: نهج‏البلاغه، خطبه . 90

84) نهج‏البلاغه، خطبه . 181

85) نهج‏البلاغه، خطبه . 90

86) سوره ملك، آيات 1 و . 3

87) سوره ملك، آيه . 1

88) سوره يس، آيه . 83

89) جهت آشنايى بيشتر با فلسفه و ضرورت دخالت دولت در اقتصاد از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) رجوع شود به مقاله «دولت و سياست‏هاى اقتصادى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)» نوشته آقاى دكتر گيلك، در مجموعه انديشه نامه امام على (عليه‏السلام).

90) سيدحسين ميرمعزى: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 82 و . 83

91) ر.ك: ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص . 48

92) مطالب اين بخش از منابع زير تنظيم شده است:

آربلاستر، آنتونى: ظهور و سقوط ليبراليسم غرب، ترجمه عباس‏مخبر، ص 1 ـ 126؛ نصرى، عبدالله : آزادى در خاك، مجله قبسات، سال دوم، شماره پنجم و ششم، ص 64 به بعد؛ ميرمعزى، سيدحسين، نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 43 ـ . 49

93) نهج‏البلاغه، خطبه 63، 85؛ غررالحكم، ج 5، ص 103، ش 7561؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص . 305

94) نهج‏البلاغه، نامه . 31

95) نهج‏البلاغه، خطبه 23، 63؛ بحارالانوار، ج 77، ص 407، ش 38؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص . 308

96) سوره ذاريات، آيه . 56

97) بحارالانوار، ج 11، ص 122، ش 122، ش 56؛ جواهرالمطالب، ج 2، ص 161، ش 137؛ نهج‏البلاغه، خطبه . 1

98) نهج‏البلاغه، خطبه . 1

99) سوره حجرات، آيات 28 و . 29

100) التوحيد، ص 300، ش 7؛ بحارالانوار، 61، ص 40، ش . 10

101) ميزان‏الحكمة، ج 3، ص 2038، ش .13379

102) ميزان‏الحكمة، ج 3، ص 2038، ش . 13379

103) حليته الاوليا، ج 1، ص 73؛ كنزالعمال، ج 1، ص 409، ش . 1737

104) ر.ك: سوره انعام، آيه 165؛ نهج‏البلاغه، خطبه . 90

105) شايان توجه است اين نتايج سه گانه مستقيما از ويژگى خليفه خدا و مسؤول بودن انسان بر نمى‏آيد؛ بلكه اين دو ويژگى اقتضا دارد كه انسان مسلمان اين سه مطلب را از دستورات الهى كشف كند، كه با مراجعه به دستورات الهى چنين مى‏يابد.

106) ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص . 54

107) در تنظيم مطالب اين بخش از منابع زير استفاده شده است:

ليتل، دانيل: تبيين در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالكريم سروش، ص 311 به بعد؛ ميرمعزى، سيدحسين، نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 49 ـ 55؛ ظهور و سقوط ليبراليسم، ص 55 ـ . 80

108) نهج‏البلاغه، خطبه . 127

109) نهج‏البلاغه، خطبه . 146

110) نهج‏البلاغه، حكمت . 146

111) نهج‏البلاغه، خطبه . 12

112) سوره جاثيه، آيه . 28

113) سوره انعام، آيه . 108

114) سوره اعراف، آيه . 34

115) نهج‏البلاغه، حكمت .378

116) سوره مدثر، آيه .74

117) سوره اسراء، آيه .13

118) نهج‏البلاغه، خطبه .175

119) به نقل از كتاب: مسايل جامعه‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)، تأليف هيأت تحريريه بنياد نهج‏البلاغه، انتشارات مدرسه مكاتباتى نهج‏البلاغه، چاپ اول، 1373 ش.

120) سوره يونس، آيه .108

121) جهت آشنايى بيشتر با نظريه‏هاى مربوط به اصالت فرد و جامعه رجوع شود به كتاب نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، تأليف سيدحسين ميرمعزى، ص 92 ـ .101

122) جهت آشنايى بيشتر رجوع شود: جعفرى، يعقوب: بينش تاريخى نهج‏البلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول (1372)، ص 110 ـ .113

123) نهج‏البلاغه، خطبه .156

124) سوره فاطر، آيه .43 همچنين نظير اين آيه در سوره اسراء، آيه 77؛ سوره احزاب، آيه 62؛ سوره فتح، آيه 23 آمده است.

125) اين امور به معناى منطقى متباين نيستند، بلكه ممكن است عام و خاص مطلق يا من‏وجه نيز باشند. چون هر يك ممكن است اهميت خاصى داشته باشد، لذا ذكر آنها لازم به نظر مى‏آيد .

126) نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، انتشارات مشرقين، چاپ سوم (1379 ش)، خطبه 198، ص .414

127) سوره اعراف، آيه .96

128) قرائتى، محسن: تفسير نور، مؤسسه در راه حق، ج 4، ص 132 و .133

129) ر.ك: الحسنى، باقر و ميرآخور، عباس: مقالاتى در اقتصاد اسلامى، ترجمه حسين گلريز، نشر مؤسسه بانكدارى ايران، ص 83، مقاله ويژگى‏هاى نظام اقتصاد اسلامى، نوشته عباس ميرآخور .

130) ميزان‏الحكمة، ج 1، ص 256، ش .1702

131) نهج‏البلاغه، خطبه . 15

132) سوره حج، آيه . 40

133) سوره بقره، آيه . 245

134) سوره محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)، آيه . 7

135) سوره ملك، آيه . 2

136) نهج‏البلاغه، خطبه . 182

137) تميمى آمدى، عبدالواحد بن محمد: غررالحكم و دررالكلم، ج 5، ص 385، ش . 8864

138) غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 103، ش 385؛ ج 4، ص 627، ش 7229؛ ج 1، ص 273، ش 1088؛ ج 2، ص 177، ش 2274؛ ج 2، ص 457، ش 3282؛ ج 2، ص 475، ش 3348؛ ج 3، ص 198، ش 4179؛ ج 4، ص 402، ش 6490؛ ج 5، ص 176، ش 7847؛ ج 6، ص 120، ش .9732

139) نهج‏البلاغه، حكمت 130 و 427؛ غررالحكم، ج 2، ص 119، ش 2044، ص 134، ش 2090، ص 255، ش 2535، ص 174، ش 2256، ص 475، ش 3349، ص 563، ش 3580؛ ج 3، ص 201، ش 4198، ص 328، ش 4622، ص 382، ش 4804؛ ج 4، ص 22، ش 5148، ص 112، ش 5487، ص 125، ش 5544، ص 195، ش 5659، ص 160، ش 5663 ـ .5665

140) غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 127، ش 467، ص 356، ش 1351؛ ج 5، ص 68، ش 7435؛ ج 6، ص 59، ش 9500، ص 69، ش .9548

141) غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 163، ش 4106؛ ج 4، ص 110، ش 5475، ص 501، ش 6746، ج 5، ص 446، ش .9106

142) غررالحكم و دررالحكم، ج 5، ص 247، ش 8194، ص 413، ش . 8981

143) سوره ابراهيم، آيه . 7

144) سوره نوح، آيات 10 ـ .12

145) نهج‏البلاغه، خطبه .143

146) ر.ك: غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 68، شماره 5318 و ص 550، شماره 6943؛ ج 3، ص 132 ـ 133، شماره .4047

147) غررالحكم و دررالكلم، جلد 3، ص 132، شماره .4047

148) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 550، شماره .6943

149) نهج‏البلاغه، حكمت شماره .24

150) نهج‏البلاغه، نامه 31، همچنين مراجعه شود به خطبه .177

151) نهج‏البلاغه، حكمت 220؛ غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 408، ش .6513

152) غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 393، ش 4856؛ عيون‏الحكم والمواعظ، 228/ .4398

153) غررالحكم و دررالكلم، ج 6، ص 99، ش .9670

154) غررالحكم و دررالكلم، ج 5، ص 218، ش 8023؛ ج 4، ص 150، ش .5639

155) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 405، ش 6607؛ نهج‏البلاغه، حكمت.

156) غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 409، ش . 4906

157) نهج‏البلاغه، حكمت، شماره 417 و . 224

158) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 412، ش 4929؛ ج 6، ص 401، ش .6487

159) غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 238، ش 4346؛ ج 4، ص 204، ش . 5836

160) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 215، ش 5878، ص 216، ش 5879، ص 407، ش . 5847

161) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 218، ش 5883؛ نهج‏البلاغه، حكمت.

162) غررالحكم و دررالكلم، ج 2، ص 240، ش . 2487

163) غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 260، ش .4426

164) غررالحكم و دررالكلم، ج 5، ص 260، ش .8255

165) نهج‏البلاغه، حكمت 86 و .415

166) نهج‏البلاغه، حكمت .236

167) نهج‏البلاغه، خطبه 143 و .177

168) غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 103، ش 381، ص 186، ش 709؛ ميزان‏الحكمة، ج 1، ص .257

169) نهج‏البلاغه، نامه .53

170) ر.ك: مطهرى (ره)، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 1374، ص 332 ـ 349؛ ليتل، دانيل: تبيين در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالكريم سروش، مؤسسه فرهنگى صراط، چاپ اول، 1373؛ سيدحسين، ميرمعزى: نظام اقتصادى اسلام، ص 49 ـ 55 و ص 92 ـ . 101

171) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 1374، ص .332

172) مجموعه آثار، جلد 2، ص 337 ـ .338

173) ر.ك: مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، جلد 2، ص .339

174) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص .339

175) ر.ك: مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص .340

176) سوره شعراء، آيه .157

177) نهج‏البلاغه، ترجمه محمود دشتى، خطبه 201، ص .422

178) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص 341 ـ .342

179) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص .342

180) نهج‏البلاغه، خطبه .127

181) نهج‏البلاغه، خطبه .146

182) نهج‏البلاغه، حكمت .378

183) سوره مدثر، آيه .74a

 

http://imamalinet.net/per/a/ae/ae14.htm#f1



نظرات 0