محور : اقتصاد

....

5 . قيمت گذارى

براساس رواياتى كه كلينى در باب «اسعار» آورده ، 1 قيمت پايين كالا ، از نشانه هاى رضاى الهى و قيمت زياد كالا ، از نشانه هاى غضب خداوند است . قيمت ، تحت نظر ملائكه تدبير مى شود . از مجموع روايات ، به دست مى آيد كه تعيين قيمت ، بر عهده كسى نيست ؛ بلكه به صورت طبيعى تحقّق مى يابد . رواياتى كه دلالت دارند پيامبر صلى الله عليه و آله ، از قيمت گذارى در مورد كالاهاى احتكار شده ، خوددارى كرد ، در الكافى نيامده است . اين روايات ، فقط در كتاب من لا يحضره الفقيه و تهذيب الأحكام و التوحيد آمده است . 2 روايتى دالّ بر جواز قيمت گذارى از سوى دولت ، وارد نشده است . بنا بر اين ، كلينى و صدوق ، قيمت گذارى را جايز نمى دانستند .

 

>>>

محور : اقتصاد

....

5 . قيمت گذارى

براساس رواياتى كه كلينى در باب «اسعار» آورده ، 1 قيمت پايين كالا ، از نشانه هاى رضاى الهى و قيمت زياد كالا ، از نشانه هاى غضب خداوند است . قيمت ، تحت نظر ملائكه تدبير مى شود . از مجموع روايات ، به دست مى آيد كه تعيين قيمت ، بر عهده كسى نيست ؛ بلكه به صورت طبيعى تحقّق مى يابد . رواياتى كه دلالت دارند پيامبر صلى الله عليه و آله ، از قيمت گذارى در مورد كالاهاى احتكار شده ، خوددارى كرد ، در الكافى نيامده است . اين روايات ، فقط در كتاب من لا يحضره الفقيه و تهذيب الأحكام و التوحيد آمده است . 2 روايتى دالّ بر جواز قيمت گذارى از سوى دولت ، وارد نشده است . بنا بر اين ، كلينى و صدوق ، قيمت گذارى را جايز نمى دانستند .

6 . احتكار

از مجموع رواياتى كه در الكافى درباره احتكار آمده ، به دست مى آيد كه احتكار ، فقط در مورد گندم ، جو ، خرما ، كشمش و روغن است. همچنين احتكار در موردى تحقّق مى يابد كه كالا به اندازه كافى نزد فروشنده هاى ديگر موجود نباشد . البته در برخى روايات ، طعام ، موضوع احتكار است . بدون شك در آن دوره ، گندم ، جو ، خرما ، كشمش و روغن ، طعام به حساب مى آمده ، ولى ممكن است در برخى زمان ها مصداق طعام تغيير كند . بنا بر اين ، به نظر مرحوم كلينى ، احتكار ، فقط در مورد

1.ر.ك : همان ، ص 162 ـ 164 .

2.ر.ك : وسائل الشيعة ، ج 12 ، ص 317 ـ 320 .
 «طعام» است ، با اين كه اوّلين روايت باب ، به صورت حصر ، احتكار را فقط در مورد پنج كالاى ياد شده ، مى دانست . {-1-}

7 . جايگاه دولت و امامت و منابع مالى آن

طبق نظر كلينى ، خداوند ، تمامى دنيا را در اختيار خليفه خود قرار داده است : «إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً» . 2 دنيا در اختيار آدم بود و پس از او ، به فرزندان نيكو و جانشينان او مى رسد . اگر بخشى از منابع ، در اختيار دشمنان قرار گرفت و سپس به وسيله جنگ ، به دست جانشينان آدم برسد ، آن را «فى ء» مى گويند . طبق آيه : «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَىْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبَى وَالْيَتَـمَى وَالْمَسَـكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ» ، فى ء ، براى خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله است ؛ ولى چهار پنجم غنيمت هاى جنگى ، به جنگجويان و يك پنجم آن به پيامبر صلى الله عليه و آله مى رسد كه ايشان آن را شش قسمت مى كند : سه قسمت براى خود و سه قسمت براى يتيمان ، مسكينان و ابن السبيل (در راه ماندگان) . امّا انفال ، تماما براى پيامبر صلى الله عليه و آله است و فدك هم از آنِ پيامبر بود ؛ چون پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرمؤمنان عليه السلام بدون كمك ديگران ، آن را فتح كردند . نيزارها ، معادن ، درياها و بيابان ها هم براى امام است . اگر به اذن امام ، در آن كارى انجام شود ، چهار پنجم براى كسى است كه فعاليت كرده و يك پنجم براى امام و حكم اين يك پنجم ، همان حكم خمس است . اگر كسى بدون اذن امام در آن كار كند ، امام كلّ درآمد آن را مى گيرد ، همان طور كه اگر كسى زمين فرد ديگرى را احيا كرد يا قنات احداث نمود يا در زمين مخروبه ، بدون اذن صاحب زمين ، فعّاليتى كرد ، براى كسى كه كار كرده ، چيزى نيست . صاحب زمين اگر بخواهد ، مى تواند تمام درآمد به وجود آمده از آن زمين را

1.ر.ك : الكافى ، ج 5 ، ص 164 ـ 165 .

2.سوره بقره ، آيه 30 .
بگيرد ويا مقدارى از آن را به او بدهد . 1 مرحوم كلينى در ابتداى اين باب ، يادآور مى شود خمس را فى ء مى داند كه با جنگ به دست مؤمنان مى رسد و انفال از زمين هايى است كه بدون جنگ به دست مسلمانان مى افتد . بنا بر اين ، به آن فى ء گفته مى شود . انفال ، تماما از آنِ پيامبر صلى الله عليه و آله است ؛ ولى خمس براى پيامبر صلى الله عليه و آله است و او آن را شش قسمت مى كند . وى معادن ، درياها ، بيابان ها و نيزارها را هم جزو انفال مى داند كه تماما در اختيار پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام پس از آن قرار مى گيرند . خمسِ بهره بردارى با اجازه از معادن ، درياها و بيابان ها به امام مى رسد كه نيمى از آن را به او و نيم ديگر به يتيمان ، مسكينان و ابن السبيل مى رسد . طبق روايات اين باب ، منظور از يتيمان و مسكينان و ابن السبيل ، نيازمندان و يتيمان و در راه ماندگان از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله است ؛ چون آنان از زكات ، محروم اند . در گفتار كلينى ، در اوّل باب ، فقط خمس غنايم جنگى و خمس درآمد معادن ، درياها ، بيابان ها و نيزارها مطرح شده ، و از خمس ارباح مكاسب و گنج ، سخنى به ميان نيامده است ؛ ولى در روايات باب ، خمس كنز و مطلق فائده ، اعم از ربح كسب و سود كشاورزى يا جايزه هم آمده است . 2 فعاليت در دريا شامل غوص مى شود . بنا بر اين ، با توجه به روايات باب ، خمس به غنيمت جنگى ، درآمد معدن ، درآمد كشاورزى و تجارت ، درآمد در دريا (غوص) و كنز تعلّق مى گيرد . ضمنا در اين باب ، از خمس مال مخلوط به حرام و فروش زمين به ذمّى صحبتى به ميان نيامده است . البته روايت مربوط به خمس متعلّق به مال مخلوط به حرام ، در باب مكاسب حرام آمده است . 3 و اين ، نشان مى دهد كه خمس مربوط به مال مخلوط به حرام ، از سنخ خمس

1.ر.ك : الكافى ، ج 1 ، ص 538 ـ 539 .

2.ر.ك : همان ، ص 545 .

3.ر.ك : همان ، ج 1، ص 125 .
 متعلّق به معدن و غنيمت و ... نيست .

8 . زكات

طبق باب بندى مرحوم كلينى ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، زكات را بر نُه مورد (طلا ، نقره ، شتر ، گاو ، گوسفند ، گندم ، جو ، خرما و كشمش) قرار داد و غير از آنها را بخشيد . در روايتى كه يونس نقل مى كند ، توضيح داده شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله در ابتداى نبوّت ، بر نه مورد زكات قرار داد ؛ ولى در اواخر عمرش ، زكات را بر تمام حبوبات قرار داد. 1 مرحوم كلينى ، باب ديگرى با عنوان «مايزكى من الحبوب» آورده و در آن ، رواياتى نقل مى كند كه دلالت بر زكات حبوبات دارد . برنج ، ذرّت ، عدس ، كنجد ، لوبيا و هر آنچه كه با كِيل معامله مى شود ، از اين نوع اند . فقط حبوب «تر» ، زكات ندارد . 2 از روايات مربوط به زكات طلا و نقره به دست مى آيد كه فقط به طلا و نقره اى كه با آن تجارت مى شود و به صورت مسكوك است ، زكات تعلّق مى گيرد . بنا بر اين ، به طلا و نقره زينتى و شمش ، زكات تعلّق نمى گيرد . در واقع ، چيزى كه با آن معامله مى شود ، معلّق به زكات است . 3 در مورد حيوانات هم ، طبق حديث صحيح ، اميرمؤمنان ، بر خيل عتاق راعى ، زكات قرار داد . مرحوم كلينى هم ، باب را با عنوان «ما يجب عليه الصدقة من الحيوان وما لا يجب» نام گذارى كرد و حديث زكات بر خيل ، اوّلين حديث باب است . بنا بر اين ، در نظر كلينى ، خيل عتاق راعى ، متعلّق زكات است . بر اساس روايتى كه از زكات فرس و بعير ـ كه به صورت مركب استفاده مى شوند ـ ، سؤال شده ، جواب اين است كه زكات بر حيوان سائمه رها شده در مرتع ، واجب است .

1.ر.ك : همان ، ج 3 ، ص 509 .

2.ر.ك : همان ، ص 510 ـ 511 .

3.ر.ك : همان ، ص 517 ـ 519 .
در كتاب من لا يحضره الفقيه ، در مورد زكات بر غير از موارد نه گانه ، روايتى نقل نشده و روايات فراوانى در مورد حبوب نقل نشده است ؛ بلكه در يكى از روايات آمده كه در پنبه ، زعفران ، ميوه ، سبزيجات و حبوب ، زكات نيست . اين روايت ، بدون اين مورد آخر ، در الكافى هم نقل شده است . {-4-}

9 . تجمّل و رفاه

مرحوم كلينى در كتاب «الزى والتجمّل» ، روايات فراوانى را در مورد زيبايى ظاهر و بهره مندى از نعمت هاى الهى نقل كرده است . مجموعه اين روايات ، دلالت دارند كه داشتن رفاه و آسايش در زندگى ، با فرهنگ دينى ما هماهنگ است . داشتن مال فراوان و اظهار نعمت در ظاهر ، مطلوب است . خداوند ، زيباست و به زيبايى علاقه دارد و دوست دارد كه اثر نعمت خود را بر بنده مشاهده كند . 2 البته حاكمان عدل ، وظيفه اى متفاوت دارند . اين كه انسان در حدّ درآمد و متناسب با وضعيت اجتماع زندگى كند ، مورد تأييد دين است . اسلام ، به هيچ وجه رفتارهاى صوفى گرايانه را تأييد نمى كند . بنا بر اين ، مصرف جامعه نبايد به اسراف كشيده شود ؛ بلكه به صورت رفع نياز و تأمين آسايش و رفاه باشد .

نتيجه گيرى

محدّثان اسلامى ، از جمله مرحوم كلينى ، ديدگاه هاى خود را درباره موضوعات مختلف ، با انتخاب احاديث مورد اعتماد و عنوان و باب بندى آن اعلام مى كنند . بيشتر ديدگاه هاى اقتصادى كلينى ، به صورت پراكنده در ابواب كتاب «حجّت» و كتاب

1.ر.ك : كتاب من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 9 ؛ الكافى ، ج 3 ، ص 497 .

2.الكافى ، ج 6 ، ص 438 .
«معيشت» الكافى آمده است . توجّه مثبت به انجام دادن امور اقتصادى ، كسب سود ، تأمين زندگى همراه با آسايش و امكان بهره مندى از نعمت هاى خداوندى ، از امور اصيل در ديدگاه مرحوم كلينى است . تعلّق زكات به بيش از نُه مورد و عدم جواز قيمت گذارى از سوى دولت ، از جمله نظرات مرحوم كلينى است . از آنچه گذشت مى توان راه كشف ديدگاه هاى محدّثان را يافت و با جمع بندىِ مجموعه روايات هر باب ، نظر نويسنده را به دست آورد .

منبع : پایگاه اطلاع رسانی حدیث شیعه



نظرات 1