محور : اقتصاد اسلامی
قال الامام الكاظم7: اِنَّ ِ ِ عَليَالناسِ حُجَّتَينِ، حُجَّةً ظاهِرَةً و حُجَّةً باطِنَةً، فَاَمَّا الظاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الاَنبيأُ وَ الاَئِمَّةُ وَ اَمَّا الباطِنَةُ فَالعُقُولُ.1 امام كاظم7 ميفرمايد: خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجت آشكار و حجت پنهان. حجت آشكار، رسولان و پيامبران و امامان: هستند و حجت پنهان، عقول مردم.
بشر انديشهور و برنامهريز امروز، صدها پرسش در مواجهه با دين دارد كه در حوزة نظامهاي اجتماعي، سه پرسش، مادر و اساس پرسشها است و پيش از هر اقدامي، پاسخ روشن لازم دارد:
1. آيا اسلام در واقع و نفسالامر داراي نظامهاي اجتماعي خاصي است؟
2. آيا نظامهاي اجتماعي اسلام (بر فرض وجود) قابل كشفند؟
3. منابع، ابزارها، منطق و روش كشف اين نظامها كدامند؟
مجموع نظريههايي كه در تبيين گسترة حضور دين در عرصة نظامهاي اجتماعي طرح شده، در چند گروه كلي قابل طبقهبندي است.
>>>
محور : اقتصاد اسلامی
قال الامام الكاظم7: اِنَّ ِ ِ عَليَالناسِ حُجَّتَينِ، حُجَّةً ظاهِرَةً و حُجَّةً باطِنَةً، فَاَمَّا الظاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الاَنبيأُ وَ الاَئِمَّةُ وَ اَمَّا الباطِنَةُ فَالعُقُولُ.1 امام كاظم7 ميفرمايد: خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجت آشكار و حجت پنهان. حجت آشكار، رسولان و پيامبران و امامان: هستند و حجت پنهان، عقول مردم.
بشر انديشهور و برنامهريز امروز، صدها پرسش در مواجهه با دين دارد كه در حوزة نظامهاي اجتماعي، سه پرسش، مادر و اساس پرسشها است و پيش از هر اقدامي، پاسخ روشن لازم دارد:
1. آيا اسلام در واقع و نفسالامر داراي نظامهاي اجتماعي خاصي است؟
2. آيا نظامهاي اجتماعي اسلام (بر فرض وجود) قابل كشفند؟
3. منابع، ابزارها، منطق و روش كشف اين نظامها كدامند؟
مجموع نظريههايي كه در تبيين گسترة حضور دين در عرصة نظامهاي اجتماعي طرح شده، در چند گروه كلي قابل طبقهبندي است.
گروهي از اساس براي دين، رسالت دنيايي قائل نبوده، هدف انبيا را ابلاغ برنامة آخرتي آدمي ميانگارند. آنان دين را محق و مجاز به دخالت در شؤون دنيايي و اجتماعي بشر ندانسته، ميگويند: دينداري امري شخصي، و رسالت نهايي دين، تنظيم رابطة فردي آدميان با خدا است. دين، ممكن است داراي كاركردهاي اجتماعي يا روانشناختي هم باشد؛ اما فاقد رسالت و نظامي خاص براي مناسبات اجتماعي است. حقوق، سياست، اقتصاد و...، مانند فيزيك، شيمي و كيهانشناسي است، و پسوند ديني و غيرديني را بر نميتابد. به اعتقاد اين گروه، امر دنياي انسان به خود او وانهاده شده و ديني كردن شؤون دنيايي نه معنادار و ممكن است و نه مطلوب.
غايت و سر منزل اين گرايش، دنياييگري و ديانت منهاي شريعت است و براي اثبات مدعاي خود و تبيين هويت و گسترة دين، به ناچار بخشهاي مسلمي از دين را بايد انكار يا به لطايفالحيل توجيه و تأويل كنند.2
گروه دوم، قلمرو دين را در عرصة دنيا و نظامهاي اجتماعي، به ارائة اصول و ارزشهاي اخلاقي منحصر ميكنند و معتقدند: نقش پيامبران، تعيين تكليف بايدها و نبايدهاي اصلي و اخلاقي است؛ مواردي كه عقل انساني در آن جا راه ندارد؛ در نتيجه، بسياري از اوامر و نواهي صادر شده مرتبط به قلمرو معاملات، سياست، اقتصاد و... ارشادي بوده، به راه و رسم عقلايي عصر پيامبر نظر دارد و انسان هر عصري اجازه دارد راه و رسم ديگري را بپيمايد.3
اين گروه نيز در مواجهه با آموزههاي روشن قرآن و سنت، چارهاي جز انكار و تأويل و توجيه ندارند؛ چرا كه قرآن با تمام ظهور، از يك سو دايرة ناآگاهي انسان را به امور اخلاقي و ارزشي منحصر ندانسته؛ بلكه شامل مصاديق روشن روابط اجتماعي ميداند،4 و از سوي ديگر، مسلمانان را در تمام زمانها و مكانها مأمور پيروي از رسول خدا ميكند5 و بر همين اساس و به سبب وجود روايات متعدد به مضمون «حلال محمد حلال الي يومالقيامة و حرام محمد حرام الي يومالقيامة»6، هيچ فرقه و مذهبي در طول تاريخ تفكر اسلامي، به عصري بودن شريعت اسلام فتوا ندادهاند.
گروه سوم، شريعت را ساكت و صامت دانسته، معتقدند: چنان نيست كه هر كس كتاب خدا را گشود يا به احاديث پيامبر6 و امامان معصوم: مراجعه كرد معارف نهفته در دل آن متون را استخراج و فهم كند. براي اين منظور بايد چشم و ذهني مسلح به مباني و سؤالات مناسب داشت.7 اين گروه، تحت تأثير مكتب مفسر محور هرمنوتيك اظهار ميدارند كه براي فهم شريعت، بايد ركن بيروني معرفت ديني يعني علوم بشري را تقويت كرد؛8 پس در هر عصر و زماني بايد با تسلط بر يافتههاي بشري و علوم تجربي و با دستي پر، سراغ دين و متون دين رفت و آنها را به سخن گفتن درآورد و متوجه بود كه حاصل، معرفتي بشري است و هيچ قداستي ندارد؛ به همين جهت، يكي از نظريهپردازان اين ديدگاه ميگويد:
واقعاً از نظر بنده محال است كه شما بتوانيد اثبات كنيد كه فلان نظام حقوقي ديني از تمام نظامهاي حقوقي دنيا برتر است يا اثبات كنيد كه فلان نظام اقتصادي ديني از همة نظامهاي اقتصادي دنيا بهتر است. حداكثر كاري كه ميتوانيد بكنيد، اين است كه بگوييد اين نظام خوب است. آن نظامها هم خوبند.9
روشن است كه نظريهپردازان اين گروه، دستيابي به حقيقت دين را غيرممكن ميدانند و راههاي رسيدن به حقايق آموزههاي خدا را بسته ميانگارند و هر نوع معرفت ديني و نظام ديني را معرفت و نظام بشري ميدانند و گرنه جا نداشت نظام حقوقي يا اقتصادي غيرديني را با نظام حقوقي يا اقتصادي ديني كه آموزههاي آن نشأت گرفته از علم بيپايان خداوند و حكمت مستحكم الهي است،10 يكسان دانست.
گروه چهارم گرچه دين را بر همة ابعاد وجودي انسان از جمله جهات اجتماعي ناظر ميدانند و برخلاف گروه سوم راه دستيابي به آموزههاي ديني را بسته نميانگارند، در منابع دين و ابزارهاي كشف آموزههاي آن تنگ نظرند. اين گروه، برخي در مقام نظر و عمل و برخي در مقام عمل، منابع دين را در كتاب و سنت خلاصه كردهاند، و برخي با افراط (چون سلفيها، از اهل سنت و اخباريها از شيعه) يگانه ابزار شناخت كتاب را نيز سنت دانسته، آن دسته از آيات قرآن را كه روايتي در توضيح و تفسير آن وارد نشده، كنار ميگذارند و سكوت ميكنند.11
چون اين گروه، عقل را كه منبعي در كنار قرآن و سنت و ابزاري براي شناخت آن دو است، كنار گذاشتهاند، نتيجه آن ميشود كه هندسة دينيشان ناقص، جامد و كم رمق باشد و نه تنها نتواند دگرگونيهاي اجتماعي را مديريت كند، بلكه در وفقدادن خود با پيشرفت جوامع نيز بازماند.
گروه پنجم، از يك سو عقل را در كنار انبيا، و امامان حجت خدا دانسته، با احكام عقل نظري و عقل عملي همانند آموزههاي قرآن و سنت معامله كرده، همه را در زمرة آموزههاي ديني قرار ميدهند، و از سوي ديگر، عقل را به مثابه چراغي فروزان و ابزاري كارآمد به خدمت قرآن و سنت درآورده، در ظرافتهاي آن دو، تعقل و تدبر ميكنند، و در ساية اين رهيافت است كه معتقدند:
اسلام، يگانه ديني است كه اساس آيين خود را خيلي صريح و روشن بر پاية اجتماع قرار داده، و در هيچ شأني از شؤون خود دربارة اجتماع بياعتنا نبوده است.12
اين گروه به تبع نيازهاي ثابت و متغير انسان، احكام و قوانين اسلام را نيز ثابت و متغير ميدانند. احكام ثابت كه براي تأمين نيازهاي فطري و ماندگار انسانها است، از يك سو چارچوب اسلامي جامعه را حفظ ميكنند و از سوي ديگر، ضوابطي كلي براي وضع احكام متغيرند و احكام متغير كه جنبة پويايي جامعة اسلامي را نشان ميدهند، بر اساس دگرگونيهاي اجتماعي و نيازمنديهاي انسان به انواع ابزار و وسايل زندگي و روابط اجتماعي كه طي زمان تغيير ميكند، شكل ميگيرند. اين گروه در طراحي نظامهاي اجتماعي و مديريت ديني جامعه به همان اندازه كه به عناصر ثابت اهميت داده، قوام اسلامي جامعه را حفظ ميكنند، به همان ميزان نيز براي عناصر متغير ارزش قائل بوده، پويايي و شادابي جامعه را نگه ميدارند و آن را از دام عقبماندگي و توسعهنيافتگي ميرهانند و سرانجام همانقدر كه به علم و انديشة فقيهان و عالمان ديني زمانشناس در بهدست آوردن عناصر ثابت و متغير دين اهميت ميدهند، براي متخصصان و كارشناسان متدين بهمنظور تشخيص مصالح و منافع اجتماعي جهت رسيدن به عناصر متغير نيز ارزش قائلند و در ساية اين جامعيت است كه انديشهوران اين گروه در پرسش سوال اول با اطمينان تمام ميگويند:
اسلام داراي سيستم و نظام خاص اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي است كه براي تمام ابعاد و شؤون زندگي فردي و اجتماعي، قوانين خاصي دارد و جُز آن را براي سعادت جامعه نميپذيرد.13
و در پاسخ پرسشهاي دوم و سوم معتقدند: در هر عصر و زماني ميتوان به كمك روش اجتهاد و فقاهت و با استفاده از منابع سرشار قرآن، سنت، عقل و اجماع، عناصر ثابت، و با كمك همانها و به اضافه دانش بشري و ديدگاههاي تخصصي و كارشناسي، عناصر متغير نظامهاي اجتماعي از جمله نظام اقتصادي اسلام را بهدست آورد.
پينوشتها:
.1 حر عاملي: وسائلالشيعه، ج 15، ص 207، ح 6.
.2 علياكبر رشاد: رويكردهاي گوناگون در باب هويت و حيطة شريعت و نظامپردازدي ديني، مجموعه مقالات ماهيت و ساختار اقتصاد اسلامي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1379، ص 16 و 17 با تلخيص.
.3 عبدا نصري: انتظار بشر از دين، مؤسسة فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1378، ص 210، با تلخيص ديدگاه آقاي شبستري.
.4 بقره (2): 216.
.5 حشر (59): 7.
.6 حر عاملي: وسائلالشيعه، ج 27، ص 169، ح 52.
.7 عبدالكريم سروش: قبض و بست تئوريك شريعت، اول، ص 264.
.8 همان، ص 292.
.9 همو: مدارا و مديريت، ص 204.
.10 «الر كتاب أُحكِمَت آيَاتُهُ ثُمَّ فُصٍّلَت مِن لَدُن حَكِيمٍ خَبِيرٍ ...» هود (11): 1.
.11 علامه طباطبايي: الميزان، ج 1، ص 8.
.12 علامه طباطبايي: الميزان، ج 7، ص 158.
.13 روحا موسوي [امام]: صحيفة نور، ج 4، ص 167.
منبع : فصلنامه اقتصاد اسلامی 8