تاريخ : شنبه 10 اردیبهشت 1390  | 10:56 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد اسلامی

نويسنده: جورج‌ تاون‌
‌مترجم: دكتر حسن‌ توانايان‌ فرد

چكيده‌
عبدالرحمن‌ بن‌ محمد بن‌ خلدون‌ الحضرامي‌ تونسي‌ (1332 - 1406 ميلادي) معروف‌ به‌ ابن‌ خلدون، در كتاب‌ خود به‌ نام‌ مقدمه، مباني‌ اصلي‌ رشته‌هاي‌ گوناگون‌ دانش‌ به‌ ويژه‌ علم‌ تمدن‌ (العمران) را پي‌ ريخت؛ اما به‌ سبب‌ سهم‌ چشمگيري‌ كه‌ ابن‌ خلدون‌ در علم‌ اقتصاد داشت، بايد او را اگر نه‌ «پدر» علم‌ اقتصاد، دست‌ كم‌ يكي‌ از پيشگامان‌ برجسته‌ در تاريخ‌ انديشة‌ اقتصادي‌ به‌ شمار آورد. عنوان‌ «پدر علم‌ اقتصاد» به‌ آدام‌ اسميت‌ كه‌ آثار بزرگش‌ حدود سيصد و هفتاد سال‌ پس‌ از مرگ‌ ابن‌ خلدون‌ انتشار يافت، داده‌ شده‌ است. ابن‌ خلدون‌ نه‌ تنها نخستين‌ بذرهاي‌ بارور علم‌ اقتصاد كلاسيك‌ را در موضوعات‌ توليد، عرضه‌ و هزينة‌  بر زمين‌ پاشيد، بلكه‌ در طرح‌ مباحث‌ مصرف، تقاضا و مطلوبيت، كه‌ مباني‌ تئوري‌ اقتصادي‌ مدرن‌ را تشكيل‌ مي‌دهند نيز پيشتاز بود.

مقدمه‌
پيش‌ از ابن‌ خلدون، افلاطون‌ و يكي‌ از دانشمندان‌ معاصرش‌ به‌ نام‌ زنوفون، احتمالاً‌ بحثي‌ خام‌ و مقدماتي‌ در زمينة‌ تخصص‌ و تقسيم‌ كار به‌ صورت‌ نوشته‌ ارائه‌ دادند. در سطح‌ غير تئوريك، مصريان‌ باستان‌ از روش‌هاي‌ تخصصي‌ (به‌ ويژه‌ در عصر خاندان‌ هجدهم) به‌ منظور صرفه‌جويي‌ در وقت‌ و توليد كار بيش‌تر در هر ساعت‌ استفاده‌ مي‌كردند. پس‌ از افلاطون، ارسطو تعريفي‌ از علم‌ اقتصاد ارائه‌ داد و موضوع‌ استفاده‌ از پول‌ را در تحليل‌ خود از مبادله‌ مطرح‌ كرد. مثال‌ ارسطو، استفاده‌ از يك‌ كفش‌ براي‌ پوشيدن‌ و براي‌ به‌ كارگيري‌ در مبادله‌ بود كه‌ بعد آدام‌ اسميت‌ آن‌ را به‌ صورت‌ ارزش‌ كاربرد و ارزش‌ مبادله‌ مطرح‌ كرد. جنبة‌ ديگري‌ از انديشة‌ اقتصادي‌ پيش‌ از ابن‌ خلدون، به‌ اسكولاستيك‌ها و كانونيت‌ها مربوط‌ مي‌شد كه‌ معتقد بودند: علم‌ اقتصاد را بايد در چارچوبي‌ از قوانين‌ مبتني‌ بر اصول‌ ديني‌ و اخلاقي‌ در جهت‌  خير و رفاه‌ تمام‌ افراد بشر قرار داد كه‌ در آن‌ صورت، تمام‌ فعاليت‌هاي‌ اقتصادي‌ بايد مطابق‌ با قوانين‌ مذكور انجام‌ گيرد.
ابن‌ خلدون‌ به‌ اين‌ انديشه‌ها و نيز به‌ عقايد مربوط‌ به‌ اصول‌ ديني‌ و اخلاقي‌ آگاهي‌ داشت. رابطه‌ بين‌ اصول‌ ديني‌ و اخلاقي‌ از يك‌ سو، و دولت‌ مطلوب‌ از سوي‌ ديگر را در بحث‌ و تحليل‌ نامة‌ معروف‌ طاهر بن‌ حسين‌ (775 - 822 ميلادي) به‌ پسرش‌ عبدا كه‌ خود و فرزندانش‌ تا 872 ميلادي‌ بر خراسان‌ حكومت‌ كردند، به‌ نحوي‌ دقيق‌ و موشكافانه‌ تشريح‌ كرده‌ است. ابن‌ خلدون‌ انديشه‌هاي‌ كلي‌ و مقدماتي‌ طاهر بن‌ حسين‌ راگسترش‌ داده، نظرية‌ مدون‌ مالياتي‌ ارائه‌ كرد كه‌ انديشه‌هاي‌ اقتصادي‌ مدرن‌ كنوني‌ را تحت‌ تأثير قرار داده‌ و حتي‌ بر سياست‌هاي‌ اقتصادي‌ در ايالات‌ متحده‌ و جاهاي‌ ديگر مؤ‌ثر بوده‌ است.
در اين‌ مقاله، كوشش‌ بر آن‌ است‌ كه‌ سهم‌ دير پا و در عين‌ حال‌ فراموش‌ شدة‌ ابن‌ خلدون‌ يادآوري‌ شود و او در جايگاه‌ شايستة‌ خود در تاريخ‌ انديشة‌ اقتصادي‌ قرار گيرد. پيش‌ از ابن‌ خلدون، نظريات‌ گوناگون‌ اقتصادي‌ به‌ صورت‌هاي‌ خام‌ و ابتدايي‌ مطرح‌ بود كه او اين‌ انديشه‌ها را عمق‌ و غنا بخشيد. قرن‌ها بعد، همان‌ انديشه‌ها به‌ وسيلة‌ مركانتليست‌ها، كاپيتاليست‌هاي‌ سوداگر قرن‌ هفدهم، از جمله‌ سر ويليام‌ پتي‌ (1623 - 1687 ميلادي)، آدام‌ اسميت‌ (1723 - 1790 ميلادي)، ديويد ريكاردو (1772 - 1823 ميلادي)، توماس‌ ر. مالتوس‌ (1766 - 1834 ميلادي)، كارل‌ ماركس‌ (1818 - 1883 ميلادي)، و جان‌ مينارد كينز (1883 - 1946 ميلادي)  و خلاصه‌ به‌وسيلة‌ نظريه‌پردازان‌ اقتصادي‌ معاصرگسترش‌ يافت.

>>>

محور : اقتصاد اسلامی

نويسنده: جورج‌ تاون‌
‌مترجم: دكتر حسن‌ توانايان‌ فرد

چكيده‌
عبدالرحمن‌ بن‌ محمد بن‌ خلدون‌ الحضرامي‌ تونسي‌ (1332 - 1406 ميلادي) معروف‌ به‌ ابن‌ خلدون، در كتاب‌ خود به‌ نام‌ مقدمه، مباني‌ اصلي‌ رشته‌هاي‌ گوناگون‌ دانش‌ به‌ ويژه‌ علم‌ تمدن‌ (العمران) را پي‌ ريخت؛ اما به‌ سبب‌ سهم‌ چشمگيري‌ كه‌ ابن‌ خلدون‌ در علم‌ اقتصاد داشت، بايد او را اگر نه‌ «پدر» علم‌ اقتصاد، دست‌ كم‌ يكي‌ از پيشگامان‌ برجسته‌ در تاريخ‌ انديشة‌ اقتصادي‌ به‌ شمار آورد. عنوان‌ «پدر علم‌ اقتصاد» به‌ آدام‌ اسميت‌ كه‌ آثار بزرگش‌ حدود سيصد و هفتاد سال‌ پس‌ از مرگ‌ ابن‌ خلدون‌ انتشار يافت، داده‌ شده‌ است. ابن‌ خلدون‌ نه‌ تنها نخستين‌ بذرهاي‌ بارور علم‌ اقتصاد كلاسيك‌ را در موضوعات‌ توليد، عرضه‌ و هزينة‌  بر زمين‌ پاشيد، بلكه‌ در طرح‌ مباحث‌ مصرف، تقاضا و مطلوبيت، كه‌ مباني‌ تئوري‌ اقتصادي‌ مدرن‌ را تشكيل‌ مي‌دهند نيز پيشتاز بود.

مقدمه‌
پيش‌ از ابن‌ خلدون، افلاطون‌ و يكي‌ از دانشمندان‌ معاصرش‌ به‌ نام‌ زنوفون، احتمالاً‌ بحثي‌ خام‌ و مقدماتي‌ در زمينة‌ تخصص‌ و تقسيم‌ كار به‌ صورت‌ نوشته‌ ارائه‌ دادند. در سطح‌ غير تئوريك، مصريان‌ باستان‌ از روش‌هاي‌ تخصصي‌ (به‌ ويژه‌ در عصر خاندان‌ هجدهم) به‌ منظور صرفه‌جويي‌ در وقت‌ و توليد كار بيش‌تر در هر ساعت‌ استفاده‌ مي‌كردند. پس‌ از افلاطون، ارسطو تعريفي‌ از علم‌ اقتصاد ارائه‌ داد و موضوع‌ استفاده‌ از پول‌ را در تحليل‌ خود از مبادله‌ مطرح‌ كرد. مثال‌ ارسطو، استفاده‌ از يك‌ كفش‌ براي‌ پوشيدن‌ و براي‌ به‌ كارگيري‌ در مبادله‌ بود كه‌ بعد آدام‌ اسميت‌ آن‌ را به‌ صورت‌ ارزش‌ كاربرد و ارزش‌ مبادله‌ مطرح‌ كرد. جنبة‌ ديگري‌ از انديشة‌ اقتصادي‌ پيش‌ از ابن‌ خلدون، به‌ اسكولاستيك‌ها و كانونيت‌ها مربوط‌ مي‌شد كه‌ معتقد بودند: علم‌ اقتصاد را بايد در چارچوبي‌ از قوانين‌ مبتني‌ بر اصول‌ ديني‌ و اخلاقي‌ در جهت‌  خير و رفاه‌ تمام‌ افراد بشر قرار داد كه‌ در آن‌ صورت، تمام‌ فعاليت‌هاي‌ اقتصادي‌ بايد مطابق‌ با قوانين‌ مذكور انجام‌ گيرد.
ابن‌ خلدون‌ به‌ اين‌ انديشه‌ها و نيز به‌ عقايد مربوط‌ به‌ اصول‌ ديني‌ و اخلاقي‌ آگاهي‌ داشت. رابطه‌ بين‌ اصول‌ ديني‌ و اخلاقي‌ از يك‌ سو، و دولت‌ مطلوب‌ از سوي‌ ديگر را در بحث‌ و تحليل‌ نامة‌ معروف‌ طاهر بن‌ حسين‌ (775 - 822 ميلادي) به‌ پسرش‌ عبدا كه‌ خود و فرزندانش‌ تا 872 ميلادي‌ بر خراسان‌ حكومت‌ كردند، به‌ نحوي‌ دقيق‌ و موشكافانه‌ تشريح‌ كرده‌ است. ابن‌ خلدون‌ انديشه‌هاي‌ كلي‌ و مقدماتي‌ طاهر بن‌ حسين‌ راگسترش‌ داده، نظرية‌ مدون‌ مالياتي‌ ارائه‌ كرد كه‌ انديشه‌هاي‌ اقتصادي‌ مدرن‌ كنوني‌ را تحت‌ تأثير قرار داده‌ و حتي‌ بر سياست‌هاي‌ اقتصادي‌ در ايالات‌ متحده‌ و جاهاي‌ ديگر مؤ‌ثر بوده‌ است.
در اين‌ مقاله، كوشش‌ بر آن‌ است‌ كه‌ سهم‌ دير پا و در عين‌ حال‌ فراموش‌ شدة‌ ابن‌ خلدون‌ يادآوري‌ شود و او در جايگاه‌ شايستة‌ خود در تاريخ‌ انديشة‌ اقتصادي‌ قرار گيرد. پيش‌ از ابن‌ خلدون، نظريات‌ گوناگون‌ اقتصادي‌ به‌ صورت‌هاي‌ خام‌ و ابتدايي‌ مطرح‌ بود كه او اين‌ انديشه‌ها را عمق‌ و غنا بخشيد. قرن‌ها بعد، همان‌ انديشه‌ها به‌ وسيلة‌ مركانتليست‌ها، كاپيتاليست‌هاي‌ سوداگر قرن‌ هفدهم، از جمله‌ سر ويليام‌ پتي‌ (1623 - 1687 ميلادي)، آدام‌ اسميت‌ (1723 - 1790 ميلادي)، ديويد ريكاردو (1772 - 1823 ميلادي)، توماس‌ ر. مالتوس‌ (1766 - 1834 ميلادي)، كارل‌ ماركس‌ (1818 - 1883 ميلادي)، و جان‌ مينارد كينز (1883 - 1946 ميلادي)  و خلاصه‌ به‌وسيلة‌ نظريه‌پردازان‌ اقتصادي‌ معاصرگسترش‌ يافت.

نظرية‌ ارزش‌ كار، اقتصاد كار، كار به‌ صورت‌ منبع‌ رشد و انباشت‌ سرمايه‌
به‌ استثناي‌ ژوزف‌ ا. شومپتر كه‌ فقط‌ چند ماه‌ پيش‌ از مرگ‌ خود، نوشته‌هاي‌ ابن‌ خلدون‌ را يافت، ژوزف‌ جي. اسپنگلر و چارلز عيساوي، اقتصاددانان‌ برجسته‌ غربي، نظرية‌ ارزش‌ كار را به‌ آدام‌ اسميت‌ و ديويد ريكاردو نسبت‌ مي‌دهند؛ زيرا اين‌ دو كوشيدند تا توجيه‌ قابل‌ قبولي‌ براي‌ پارادوكس‌ ارزش‌ بيابند. طبق‌ نظر آدام‌ اسميت‌ و ديويد ريكاردو، ارزش‌ مبادله‌اي‌ كالا بايد برابر با مدت‌ زمان‌ كاري‌ باشد كه‌ براي‌ توليد آن‌ مصرف‌ شده‌ است. بر اساس‌ اين‌ اصل، كارل‌ ماركس‌ نتيجه‌ گرفت‌ كه‌ «دستمزد كار بايد برابر با توليد كار باشد» و اصطلاح‌ انقلابي‌ ارزش‌ اضافي‌ را عرضه، و ثابت‌ كرد كه‌ سرمايه‌داران، پاداش‌ نامتناسب‌ و ناعادلانه‌اي‌ دريافت‌ مي‌كنند واز حاصل‌ دسترنج‌ طبقة‌ كارگر يا پرولتاريا بهره‌ مي‌برند. با وجوداين، ابن‌ خلدون‌ نخستين‌بار با انتقاد از بازار آزاد، نظرية‌ ارزش‌ كار را مطرح‌ كرد و كارل‌ ماركس، نظرية‌ ابن‌ خلدون‌ را گسترش‌ داد.
از ديدگاه‌ ابن‌ خلدون، كار، منبع‌ ارزش‌ است. او اين‌ نظر خود را در بارة‌نظرية‌ ارزش‌ كار به‌ تفصيل‌ شرح‌ داد و نخستين‌ فرد در تاريخ‌ بود كه‌ آن‌ را ارائه‌ كرد. شايان‌ يادآوري‌ است‌ كه‌ ابن‌ خلدون، هرگز بر اين‌ موضوع، نام‌ «تئوري» نگذاشت؛ بلكه‌ آن‌ را ماهرانه‌ در تحليل‌ خود از كار و تلاش‌ انسان‌ مطرح‌ كرد (در جلد 2 ترجمة‌ مقدمه). اين‌ نظرية‌ ابن‌ خلدون‌ را بعد ديويد هيوم، در اثرش‌ به‌ نام‌ گفتمان‌هاي‌ سياسي‌ كه‌ در 1752 انتشار يافت، چنين‌ آورده‌ است:
همه‌ چيزها در اين‌ جهان‌ با كار خريداري‌ مي‌شوند.
اين‌ نقل‌ قول‌ را حتي‌ آدام‌ اسميت‌ به‌ صورت‌ پاورقي‌ چنين‌ گفته‌ است:
آن‌ چه‌ به‌ وسيلة‌ پول‌ يا كالا خريداري‌ مي‌شود، در واقع‌ با كار خريده‌ مي‌شود؛ چون‌ كه‌ در نتيجة‌ كار و تلاش‌ ما به‌ دست‌ مي‌آيد. آن‌ پول‌ يا كالا، حاصل‌ زحمت‌ ما هستند و شامل‌ ارزش‌ مقدار خاصي‌ از كاري‌ هستند كه‌ ما در ازاي‌ مقدار كالايي‌ كه‌ در زمان‌ مورد نظر با ارزش‌ كار مابرابر است، مبادله‌ مي‌كنيم؛ بنابراين، ارزش‌ هر كالايي‌ براي‌ شخصي‌ كه‌ آن‌ را صاحب‌ است‌ و نمي‌خواهد آن‌ را مصرف‌ كند يا به‌ كار برد، بلكه‌ مي‌خواهد آن‌ را با كالاهاي‌ ديگري‌ مبادله‌ كند، با مقدار كاري‌ برابر است‌ كه‌ او مي‌تواند بخرد يا در اختيار گيرد؛ پس‌كار، معيار واقعي‌ ارزش‌ مبادله‌اي‌ تمام‌ كالاها است.
اگر اين‌ قسمت‌ كه‌ در سال‌ 1776 ميلادي‌ در اثر بزرگ‌ آدام‌ اسميت‌ انتشار يافت، با دقت‌ تحليل‌ شود مي‌توان‌ بذرهاي‌ اولية‌ آن‌ را در مقدمة‌ ابن‌ خلدون‌ مشاهده‌ كرد. طبق‌ نظر ابن‌ خلدون، كار منبع‌ ارزش‌ است. كار عنصري‌ است‌ كه‌ براي‌ كسب‌ تمام‌ عايدات‌ و انباشت‌ سرمايه‌ ضرورت‌ دارد. اين‌ واقعيت، در حرفه‌ و صنعت‌ به‌ خوبي‌ آشكار است. حتي‌ چنان‌ چه‌ عايدي‌ «از چيزي‌ غير از حرفه‌ و صنعت‌ حاصل‌ شود، باز ارزش‌ سود حاصل‌ و سرماية‌ كسب‌ شده، بايد در بردارندة‌ ارزش‌ كاري‌ باشد كه‌ براي‌ به‌ دست‌ آوردن‌ آن‌ صرف‌ شده‌ است. بدون‌ كار، هيچ‌ درآمدي‌ كسب، و هيچ‌ ثروتي‌ اندوخته‌ نمي‌شود.
ابن‌ خلدون، تمام‌ درآمدها را به‌ دو مقولة‌ ربح‌ (عايدي‌ ناخالص) و كسب‌ (عايدي‌ معاش) تقسيم‌ كرد. ربح‌ هنگامي‌ به‌ دست‌ مي‌آيد كه‌ انسان‌ براي‌ خودش‌ كار مي‌كند و ساخته‌هاي‌ خود را به‌ ديگران‌ مي‌فروشد. در اين‌ جا، ارزش‌ ساخته‌ها بايد شامل‌ هزينة‌ مواد خام‌ و منابع‌ طبيعي‌ نيز باشد. كسب‌ هنگامي‌ به‌ دست‌ مي‌آيد كه‌ انسان‌ براي‌ خودش‌ كار مي‌كند. بيش‌ تر مترجمانِ‌ نظريات‌ ابن‌ خلدون، در شناخت‌ خود از ربح، مرتكب‌ يك‌ اشتباه‌ مشترك‌ شده‌اند. ربح‌ ممكن‌ است‌ وسيله‌اي‌ براي‌ كسب‌ سود يا عايدي‌ ناخالص‌ باشد و اين‌ به‌ موقعيت‌ مورد نظربستگي‌ دارد. در اين‌ باره‌ ربح‌ به‌ معناي‌ عايدي‌ ناخالص‌ است؛ زيرا هزينة‌ مواد خام‌ و منابع‌ طبيعي‌ نيز در قيمت‌ فروش‌ يك‌ كالا گنجانده‌ مي‌شود.
تمام‌ عايدات‌ اعم‌ از ربح‌ و كسب، ارزشي‌ هستند كه‌ از كار انسان‌ حاصل‌ مي‌شوند؛ يعني‌ از طريق‌ زحمت‌ آدمي‌ به‌ دست‌ مي‌آيند. اگر چه‌ ارزش‌ كالاها شامل‌ هزينة‌ ساير نهاده‌هاي‌ مواد خام‌ و منابع‌ طبيعي‌ است، باز به‌ نظر ابن‌ خلدون، از طريق‌ كار و زحمت‌ انسان است‌ كه‌ ارزش، افزوده‌ مي‌شود و ثروت‌ گسترش‌ مي‌يابد.. چنان‌ چه‌ تلاش‌ آدمي‌ كم‌تر شود، ممكن‌ است‌ عكس‌ اين‌ فرآيند اتفاق‌ افتد. ابن‌ خلدن‌ بر نقشي‌ كه‌ «تلاش‌ بيش‌تر» در برخورداري‌ جامعه‌ بر عهده‌ دارد، تأكيد فراوان‌ كرده‌ است‌ كه‌ همين‌ تعبير (تلاش‌ بيش‌تر) ابن‌ خلدون‌ در زمان‌هاي‌ بعدي، به‌ «بهره‌وري‌ نهايي» موسوم‌ شد. ابن‌ خلدون‌ با تحليل‌ تيزبينانة‌ خود از تاريخ‌ نشان‌ داد كه‌ پيدايش‌ شهرها و در نتيجه‌ برپايي‌ و شكوفايي‌ تمدن‌ها حاصل، كار و كوشش‌ آدمي‌ است.
از تفسير نظريات‌ ابن‌ خلدون‌ مي‌توان‌ برداشت‌ كرد كه‌ كار، شرط‌ لازم‌ و كافي‌ براي‌ كسب‌ عايدات‌ و سود است؛ در حالي‌ كه‌ منابع‌ طبيعي‌ فقط‌ شرط‌ لازم‌ براي‌ اين‌ منظور هستند. كار و تلاش‌ به‌ توليد مي‌انجامد كه‌ اين‌ توليد نيز براي‌ مبادلة‌ پاياپاي‌ يا با استفاده‌ از پول‌ يعني‌ طلا و نقره‌ به‌ كار مي‌رود؛ در نتيجه، اين‌ فرايند، درآمدها و سودهايي‌ را مي‌آفريند كه‌ انسان‌ آن‌ها را از انجام‌ صنعت‌ و حرفه‌ به‌ صورت‌ ارزش‌ كار خود پس‌ از كسر هزينة‌ مواد خام‌ به‌ دست‌ مي‌آورد. مدت‌ها پيش‌ از آن‌ كه‌ ديويد ريكاردو، مقالة‌ مهم‌ خود را در رشتة‌ اقتصاد به‌ نام«اصول‌ اقتصاد سياسي‌ و ماليات‌گيري» در سال‌ 1817 انتشار دهد، ابن‌ خلدون‌ رمز اصلي‌ وجود تفاوت‌ در درآمدهاي‌ حاصل‌ از كار را شرح‌ داد. اين‌ تفاوت‌ ممكن‌ است‌ در نتيجة‌ تفاوت‌ در مهارت‌ها، اندازة‌ بازارها، مكان، پيشه‌ و شغل‌ و ميزان‌ خريداري‌ محصول‌ غايي‌ به‌وسيلة‌ حاكم‌ يا كارگزاران‌ او باشد. هنگامي‌ كه‌ نوع‌ كار خاص، ارزشمندتر مي‌شود، يعني‌ وقتي‌ كه‌ تقاضا براي‌ چنين‌ كاري‌ از مقدار عرضة‌ آن‌ فراتر مي‌رود، عايدات‌ حاصل‌ از آن‌ به‌ طور طبيعي‌ افزايش‌ مي‌يابد.
بالا بودن‌ عايدات‌ حاصل‌ از چنين‌ حرفه‌اي، ديگران‌ را به‌ سوي‌ آن‌ مي‌كشاند و اين‌ پديدة‌ پويا سرانجام‌ به‌ افزايش‌ عرضة‌ اين‌ كار و در نتيجه‌ پايين‌ آمدن‌ سودهاي‌ حاصل‌ از آن‌ مي‌انجامد. اين‌ اصل، تحليل‌ اصيل‌ و تيزبينانة‌ ابن‌ خلدون‌ از تعديل‌هاي‌ دراز مدت‌ درون‌ مشاغل‌ و بين‌ مشاغل‌ گوناگون‌ را توضيح‌ مي‌دهد؛ ولي‌ جان‌ مينارد كينز با اين‌ عبارت‌ مشهور خود كه‌ در دراز مدت،ما همگي‌ مرده‌ هستيم، به‌ اين‌ ديدگاه‌ ابن‌ خلدون‌  حمله‌ و انتقاد كرد. باوجوداين،اين‌ تحليل‌ ابن‌ خلدون‌ نه‌ تنها درستي‌ خود را به‌ گواهي‌ تاريخ‌ اثبات‌ كرد، بلكه‌ دستمايه‌اي‌ فكري‌ براي‌ اقتصاددانان‌ كلاسيك‌ شد.
ابن‌ خلدون‌ چگونگي‌ وجود تفاوت‌ در عايدات، حتي‌ براي‌ يك‌ شغل‌ مشابه‌ در جاهاي‌ مختلف‌ را به‌ صورتي‌ دقيق‌  بررسي‌ و تحليل‌ كرد؛ به‌ طور مثال، عايدات‌ قاضيان، صنعتگران‌ و حتي‌ گدايان‌ با ميزان‌ برخورداري‌ و سطح‌ زندگي‌ هر شهر ارتباط‌ مستقيم‌ دارد كه‌ اين‌ برخورداري‌ و سطح‌ زندگي‌ نيز حاصل‌ كار و تبلور تلاش‌ گروه‌هاي‌ مولد است. آدام‌ اسميت، تفاوت‌هاي‌ بين‌ عايدات‌ حاصل‌ از كار را با مقايسة‌ آن‌ها در انگلستان‌ و بنگال‌ توضيح‌ داد؛ در حالي‌ كه‌ دقيقاً‌ همين‌ نحوة‌ استدلال‌ را چهار قرن‌ پيش‌ترابن‌ خلدون‌ با مقايسة‌ سطح‌ عايدات‌ بين‌ دو شهر فاس‌ و طلمسه‌ انجام‌ داده‌ بود. اين‌ ابن‌ خلدون‌ بود نه‌ آدام‌ اسميت‌ كه‌ نخستين‌ بار سهم‌ و نقش‌ كار را به‌ صورت‌ يك‌ وسيلة‌ انباشت‌ ثروت‌ ملت‌ مطرح‌ ، و خاطر نشان‌ كرد كه‌ كار و كوشش،وافزايش‌ در بهره‌وري‌ و مبادلة‌ كالاها در بازارهاي‌ بزرگ، عوامل‌ اصلي‌ ثروت‌ و برخورداري‌ كشور هستند. عكس‌ اين‌ حالت‌ هم‌ صادق‌ است؛ يعني‌ كاهش‌ در بهره‌وري‌ مي‌تواند به‌ تضعيف‌ اقتصاد و كاهش‌ عايدات‌ مردم‌ آن‌ بينجامد. «تمدن‌ بزرگ، سودهاي‌ بزرگ‌ [= عايدات] به‌ دست‌ مي‌دهد؛ زيرا مقدار فراواني‌ نيروي‌ كار كه‌ علت‌ اصلي‌ كسب‌ سود است، در آن‌ وجود دارد».
 نيز ابن‌ خلدون‌ بود كه‌ مدت‌ها پيش‌ از آدام‌ اسميت، از اقتصاد آزاد و آزادي‌ انتخاب، دفاعي‌ جانانه‌ كرد. از جملة‌ ظالمانه‌ترين‌ اقدام‌هايي‌كه‌ كاري‌ترين‌ لطمه‌ را بر جامعه‌ وارد مي‌كند، مجبور كردن‌ شهروندان‌ به‌ انجام‌ كارهاي‌ اجباري‌ است. چون‌ كار همان‌طور كه‌ بعد نشان‌ خواهيم‌ داد، كالا است؛ پس‌ درآمدها و سودها در واقع‌ چكيدة‌ ارزش‌ كار دريافت‌ كنندگان‌ خود هستند. ... بسياري‌ از انسان‌ها منبع‌ درآمد ديگري‌ غير از كار خود ندارند؛ بدين‌ سبب‌ اگر به‌ انجام‌ كاري‌ وادار شوند كه‌ براي‌ آن‌ آموزش‌ نديده‌اند يا در حرفة‌ خود، به‌ انجام‌ كار اجباري‌ مجبور شوند، حاصل‌ كار خود را از دست‌ خواهند داد و از بخش‌ اعظم‌ درآمد خويش، اگر نه‌ تمام‌ آن، محروم‌ خواهند شد.
براي‌ پيشينه‌ كردن‌ عايدات‌ و نيز سطح‌ رضايت، انسان‌ بايد آزاد باشد كاري‌ را كه‌ استعداد طبيعي‌ و مهارت‌ لازم‌ رابراي‌ آن‌  دارد، انجام‌ دهد. از طريق‌ استعدادهاي‌ طبيعي‌ و مهارت‌هاي‌ اكتسابي، انسان‌ مي‌تواند با ميل‌ و رغبت‌ ،كالاهاي‌ با كيفيت‌ بالا توليد كند و اغلب، واحدهاي‌ بيش‌تري‌ از آن‌ كالاها در هر ساعت‌ كار ارائه‌ دهد.
تفاضا، عرضه، قيمت‌ و سود
ابن‌ خلدون‌ افزون‌ بر نوآوري‌هاي‌ علمي‌ كه‌ در اقتصاد كار بر عهده‌ داشت، نقش‌ متقابل‌ چندين‌ ابزار تحليل‌ اقتصادي‌ نظير تقاضا، عرضه، قيمت‌ و سود را مطرح، و به‌ گونه‌اي‌ درون‌زا تجزيه‌ و تحليل‌ كرد.
تقاضا براي‌  شيء، بر اساس‌ مطلوبيتي‌ است‌ كه‌ از آن‌ حاصل‌ مي‌شود ، نه‌ لزوماً‌ نياز به‌ آن؛ بنابراين، مطلوبيت، نيروي‌ انگيزندة‌ نهفته‌ در تقاضا است. مطلوبيت، مصرف‌ كننده‌ را به‌ خريد در بازار بر مي‌انگيزد؛ پس‌ ابن‌ خلدون، نخستين‌ بذرهاي‌ تئوري‌ مدرن‌ تقاضا را در زمين‌ دانش‌ اقتصاد كاشت‌ كه‌ بعد توماس‌ رابرت‌ مالتوس، آلفرد مارشال، جان‌ هيكس‌ و ديگران،آن‌ را توسعه‌ دادند. هنگامي‌ كه‌ جاذبة‌ كالاي‌ مورد تقاضا، مصرف‌ كننده‌ را به‌ خريد و صرف‌ هزينة‌ بيش‌تر وامي‌دارد ، قيمت‌ و مقدار فروش‌ آن‌ كالا هر دو افزايش‌ مي‌يابند. همين‌طور، چنان‌ چه‌ تقاضا براي‌ صنعت‌ يا حرفة‌ خاص‌ كاهش‌ يابد، فروش‌ آن‌ پايين‌ مي‌آيد و در نتيجه، قيمت‌ كاهش‌ مي‌يابد.
تقاضا براي‌ كالاي‌ خاص، به‌ ميزان‌ خريد آن‌ از سوي‌ دولت‌ هم‌ بستگي‌ دارد. شاه‌ و طبقة‌ حاكم، از هر فرد خصوصي،به‌ خريدن‌ مقادير بسيار انبوه‌ كالا تواناتر هستند. حرفه، زماني‌ شكوفا مي‌شود كه‌ حكومت‌ فرآورده‌هاي‌ آن‌ را بخرد. ابن‌ خلدون‌ با ذهن‌ فوق‌العاده‌ تحليلي‌ خود، اصلي‌ را كه‌ در ادبيات‌ اقتصادي‌ مدرن‌ به‌ «تقاضاي‌ مشتق» موسوم‌ سده‌ است‌ نيز كشف‌ كرده‌ بود. «حرفه‌ها و صنايع، زماني‌ بهبود و افزايش‌ مي‌يابند كه‌ تقاضا براي‌ فرآورده‌هاي‌ آن‌ها افزايش‌ يابد»؛ بنابراين، تقاضا براي‌ پيشه‌ور،از تقاضا براي‌ ساخته‌هاي‌ او در بازار مشتق‌ مي‌شود.
همان‌طور كه‌ مشهور است، تئوري‌ قيمت‌ مدرن‌ مي‌گويد كه‌ هزينة‌ ، ستون‌ اصلي‌ تئوري‌ عرضه‌ است. اين‌ ابن‌ خلدون‌ بود كه‌ نخستين‌ بار، نقش‌ هزينة‌ توليد را بر عرضه‌ و قيمت‌هابررسي‌ تحليلي‌ كرد. در بحث‌ مربوط‌ به‌ تفاوت‌هاي‌ موجود بين‌ قيمت‌ مواد غذايي‌ كه‌ در زمين‌هاي‌ حاصلخيز توليد مي‌شوند و مواد غذايي‌ توليد شده‌ در خاك‌هاي‌ فقير، او وجود اين‌ تفاوت‌ رابه‌ طور عمده‌ به‌ نابرابري‌ در هزينة‌ توليد آن‌ها نسبت‌ مي‌داد.
در زمين‌هاي‌ ساحلي‌ و تپه‌اي‌ كه‌ خاك‌ آن‌ها براي‌ كشاورزي‌ مناسب‌ نيست، ساكنان‌ براي‌ اصلاح‌ و بهبود كشتزارها و بوستان‌هاي‌ خود بسيار زحمت‌ مي‌كشيدند. آن‌ها براي‌ اصلاح‌ اين‌ زمين‌ها از نيروي‌ كار خود كه‌ برايشان‌ خيلي‌ ارزشمند بود، استفاده‌ مي‌كردند و نيز كود و مواد‌ پر هزينة‌ ديگري‌ به‌ كار مي‌بردند. تمام‌ اين‌ها هزينة‌ توليد كشاورزي‌ را بالا مي‌برد و اين‌ هزينة‌ ها، هنگام‌ تعيين‌ قيمت‌ فروش، بايد محاسبه‌ و منظور شوند؛ از اين‌ رو اندلس‌ به‌ سبب‌ بالا بودن‌ قيمت‌هايش‌ معروف‌ است. ... در سرزمين‌ بربرها، وضعيت‌ درست‌ عكس‌ اين‌ است. زمين‌هاي‌ آن‌ها به‌ قدري‌ غني‌ و حاصلخيز است‌ كه‌ كشاورزي‌ در آن‌ به‌ هيچ‌ گونه‌ زحمت‌ و هزينة‌ اي‌ احتياج‌ ندارد؛بدين‌ سبب‌ مواد غذايي‌ در آن‌ كشور ارزان‌ است.
ابن‌ خلدون‌ افزون‌ بر مطرح‌ كردن‌ بحث‌ تقاضاي‌ فردي‌ و دولتي‌ و هزينة‌  توليد، عوامل‌ ديگري‌ را كه‌ بر قيمت‌ كالاها و خدمات‌ مؤ‌ثر هستند، از آن‌ جمله‌ ميزان‌ وفور و برخورداري‌ بخش‌هاي‌ شهر، ميزان‌ تراكم‌ و ثروتمندان‌ و ميزان‌ وضع‌ عوارض‌ بر واسطه‌ها و تاجران‌ به‌ وسيلة‌ دولت، تجزيه‌ و تحليل‌ كرد. رابطة‌ تابعي‌ مستقيم‌ بين‌ درآمد و مصرف‌ كه‌ ابن‌ خلدون‌ آن‌ را مطرح‌ كرد، راه‌ را براي‌ طرح‌ تئوري‌ تابع‌ مصرف‌ به‌ صورت‌ سنگ‌بناي‌ اقتصاد كينزي‌ هموار كرد.
ابن‌ خلدون‌ همچنين‌ در ارائة‌ مفهوم‌ سود، سهمي‌ علمي‌ و نوآورانه‌ داشت. در ادبيات‌ اقتصادي، تئوري‌ سود به‌ صورت‌ پاداشي‌ براي‌ پذيرش‌ ريسك‌ در برابر آيندة‌ نامعلوم، عموماً‌ به‌ فرانك‌ نايت‌ كه‌ نظريات‌ خود را در 1921 انتشار داد، نسبت‌ داده‌ مي‌شود. ترديدي‌ نيست‌ كه‌ فرانك‌ نايت، تئوري‌ مدوني‌ از سود ارائه‌ داد. با وجود اين، ابن‌ خلدون‌ نخستين‌ بذر اين‌ نظريه‌ را بر زمين‌ علم‌ اقتصاد پاشيد:
بازرگاني‌ به‌ معناي‌ خريدن‌ جنس‌ و كالا، انبار كردن‌ آن‌ها و ماندن‌ در انتظار گران‌ شدن‌ قيمت‌ آن‌ها بر اثر نوسان‌ بازار است. اين‌ را سود (ربح) گويند.
ابن‌ خلدون‌ در جاي‌ ديگر دوباره‌ همين‌ انديشه‌ را بيان‌ كرده‌ است:
مردم‌ زيرك‌ و با تجربه‌ در شهرها مي‌دانند كه‌ احتكار غلات‌ و منتظر افزايش‌ قيمت‌ آن‌هاماندن، كار خوبي‌ نيست‌ و سودي‌ كه‌ از اين‌ كار مورد انتظار است، احتمال‌ دارد بر اثر اتفاقات، كاهش‌ يابد يا به‌ كلي‌ از بين‌ برود؛
‌    ‌بنابراين، در اين‌ وضعيت، پاداشي‌ كه‌ عايد انسان‌ مي‌شود، براي‌ پذيرش‌ ريسك‌ است. در برابر آيندة‌ نامعلوم، شخص‌ ريسك‌پذير ممكن‌ است‌ به‌ جاي‌ اين‌ كه‌ سودي‌ به‌ دست‌ آورد، متحمل‌ زيان‌ شود. همين‌طور، سود و زيان‌ ممكن‌ است‌ در نتيجة‌ سفته‌بازي‌ كه‌ به‌ وسيلة‌ سودجويان‌ در بازارها انجام‌ مي‌گيرد، حاصل‌ شود. ابن‌ خلدون‌ براي‌ بيشينه‌ كردن‌ سودها، يك‌ اصل‌ رابه‌ تاجران‌ پيشنهاد مي‌كند: «ارزان‌ بخريد و گران‌ بفروشيد» كه‌ از اين‌ اصل، از آن‌ زمان‌ به‌ بعد در سطحي‌ گسترده‌ پيروي‌ شده‌ است. فرانتس‌ رزنتال‌ در پانوشتي‌ بر ترجمة‌ مقدمة‌ ابن‌ خلدون‌ مي‌نويسد:
در سال‌ 1952 كتابي‌ به‌ وسيلة‌ توسط‌ فرانك‌ و. فيشر تحت‌ عنوان‌ ارزان‌ بخر، گران‌ بفروش، راهنمايي‌ براي‌ خوانندة‌ عمومي‌ در زمينة‌ روش‌هاي‌ مطمئن‌ سرمايه‌گذاري‌ و تكنيك‌هاي‌ خردمندانة‌ تجاري‌ انتشار يافت.
چنان‌ چه‌ اين‌ اصل‌ ابن‌ خلدون‌ را براي‌ تحليل‌ هزينة‌  به‌ كار ببريم، آشكار مي‌شود كه‌ حتي‌ براي‌ قيمت‌ معين‌ كالاي‌ نهايي‌ مي‌توان‌ سود را افزايش‌ داد هنگامي‌ كه‌ انسان‌ هزينة‌ مواد خام‌ و ديگر نهاده‌هاي‌ به‌ كار رفته‌ در توليد را با خريدن‌ آن‌ها به‌ قيمت‌ ارزان، از طريق‌ گرفتن‌ تخفيف‌ يا به‌ طور كلي‌ خريداري‌ آن‌ها با قيمت‌ پايين‌ از بازارهاي‌ دور دست، كاهش‌ دهد؛ همان‌ طور كه‌ ابن‌ خلدون‌ در بحث‌ از فوايد تجارت‌ خارجي‌ نشان‌ داده‌ است. با وجود اين، ابن‌ خلدون‌ نتيجه‌ گرفته‌ است‌ كه‌ هم‌ پايين‌ بودن‌ فوق‌العاده‌ قيمت‌ها و هم‌ بالا بودن‌ بيش‌ از حد‌ آن‌ها هر دو براي‌ بازارها زيان‌آور است؛ بنابراين، بهتر است‌ دولت‌ها، قيمت‌ كالاها را از طريق‌ ارائه‌ يارانه‌ يا ديگر روش‌هاي‌ دخالت‌ در بازار، به‌ طور مصنوعي‌ پايين‌ نگه‌ ندارند. چنين‌ سياست‌هايي‌ از نظر اقتصادي فاجعه‌ بار است؛ زيرا كالاهاي‌ با قيمت‌ پايين‌ از بازار ناپديد مي‌شوند و هيچ‌ انگيزه‌اي‌ براي‌ توليد و فروش‌ در عرضه‌ كنندگان‌ باقي‌ نمي‌ماند؛ زيرا اميد كسب‌ سود ندارند. ابن‌ خلدون‌ همچنين‌ نتيجه‌ گرفت‌ كه‌ بالا بودن‌ بيش‌ از حد‌ قيمت‌ها با توسعة‌ بازار سازگاري‌ ندارد؛ چون‌ كالاهاي‌ گران‌قيمت‌ كم‌تر در بازار به‌ فروش‌ مي‌رسند؛ پس‌ سياست‌ قيمت‌گذاري‌ بيش‌ از حد، سياستي‌ ضد‌ توليد است‌ و جريان‌ كالاها را در بازار مختل‌ مي‌كند. ابن‌ خلدون‌ به‌ اين‌ ترتيب، سنگ‌ بناي‌ نظرياتي‌ را پديد آورد كه‌ بعد در تدوين‌ نظريه‌ عدم‌ تعادل‌ از آن‌ استفاده‌ شد. او همچنين‌ چند عامل‌ تأثيرگذار بر صعودي‌ بودن‌ سطح‌ عمومي‌ قيمت‌ را يادآور شد كه‌ از آن‌ جمله، افزايش‌ در تقاضا، محدوديت‌ عرضه‌ و افزايش‌ در هزينة‌ توليد است‌ كه‌ شامل‌ ماليات‌ بر فروش‌ به‌ صورت‌ يكي‌ از مؤ‌لفه‌هاي‌ تشكيل‌ دهندة‌ هزينة‌ كل‌ است. ابن‌ خلدون‌ پس‌ از تحليل‌ عوامل‌ برانگيزندة‌ تقاضاي‌ كل‌ در اقتصاد رو به‌ رشد چنين‌ توضيح‌ داده‌ است:
چون‌ تقاضا براي‌ كالاهاي‌ لوكس‌ بالا مي‌گيرد، اين‌ كالاها ضرورت‌ مي‌يابند و به‌ اين‌ ترتيب، جزو ضروريات‌ مي‌شوند. افزون‌ بر اين، تمام‌ كارها در شهر پر ارزش‌ مي‌شوند و بهاي‌ امكانات‌ رفاهي‌ بالا مي‌رود؛ چون‌ نيازها و انتظارهاي‌  زندگي‌ افزايش‌ مي‌يابد و تقاضا براي‌ كالاهاي‌ تجملي‌ زياد مي‌شود و نيز دولت، ماليات‌ها و عوارضي‌ را براي‌ و معاملات‌ تجاري‌ وضع‌ مي‌كند. اين‌ عوارض‌ در قيمت‌ فروش‌ كالاها منعكس‌ مي‌شود. امكانات‌ رفاهي، مواد غذايي‌ و كار، به‌ اين‌ ترتيب‌ بسيار گران‌ مي‌شوند؛ در نتيجه‌ مخارج‌ زندگي‌ همة‌ شهروندان‌ با شكوفايي‌ و پيشرفت‌ تمدن‌ (شهر) افزايش‌ فوق‌العاده‌ مي‌يابد. پول‌ فراواني‌ را شهروندان‌ خرج‌ مي‌كنند. در چنين‌ وضعي، مردم‌ براي‌ تأمين‌ مخارج‌ و برآوردن‌ نيازهاي‌ زندگي‌ خود و خانوادة‌ خويش‌ و نيز رفع‌ نيازمندي‌هاي‌ ديگر احتياجات‌ زندگي‌ به‌ پول‌ فراوان‌ احتياج‌ مي‌يابند.
ابن‌ خلدون‌ موضوع‌ تأثير عرضة‌ محدود بر سطح‌ قيمت‌ را به‌ اختصار چنين‌ مطرح‌ كرده‌ است:
هنگامي‌ كه‌ كالاها اندك‌ و كمياب‌ باشند، قيمت‌ آن‌ها بالا مي‌رود.
با مطالعة‌ دقيق‌ دو مطلب‌ پيشين‌ آشكار مي‌شود ابن‌ خلدون، آن‌ چه‌ را كه‌ اكنون‌ به‌ عوامل‌ فشار هزينة‌  و كشش‌ تقاضاي‌ فشارهاي‌ تورمي‌ موسوم‌ است، كشف‌ كرده‌ بود. در واقع، او نخستين‌ دانشمند در تاريخ‌ بود كه‌ عوامل‌ تأثير گذار بر قيمت‌  كالا يا سطح‌ عمومي‌ قيمت‌ را به‌ طور مدون‌ شناسايي‌ و مشخص‌ كرد.
اقتصاد كلان، رشد، ماليات‌ها، نقش‌ دولت‌ها، و پول‌
در اقتصاد كلان، ابن‌ خلدون‌ مباني‌ آن‌ چه‌ را كه‌ جان‌ مينارد كينز، «تقاضاي‌ كل‌ مؤ‌ثر»، اثر ضريب‌ افزاينده‌ و برابري‌ درآمد و مصرف‌ ناميد، پي‌ريخت. هنگامي‌ كه‌ با افزايش‌ جمعيت، تقاضاي‌ كل‌ بيش‌تر مي‌شود، توليد، سود، عوارض، و ماليات‌ها همگي‌ زيادتر مي‌شوند. چرخة‌ صعودي‌ رشد، همگام‌ با شكوفايي‌ تمدن‌ تداوم‌ مي‌يابد و موج‌ جديدي‌ از تقاضاي‌ كل‌ براي‌ حرفه‌ها و محصولات‌ لوكس‌ خلق‌ مي‌شود.
ارزش‌ حاصل‌ از آن‌ها افزايش‌ مي‌يابد و در نتيجه، سودهاي‌ حاصل‌ باز هم‌ در شهر دوچندان‌ مي‌شوند. توليد در جامعه‌ بيش‌ از پيش‌ رشد مي‌كند و اين‌ سير افزايندگي‌ براي‌ بار دوم‌ و سوم‌ ادامه‌ مي‌يابد؛ بنابراين، ثروت‌ مردم‌ زياد مي‌شود و دارايي‌هاي‌ آن‌ها رشد مي‌كند؛ عوارض‌ و شيوة‌ زندگي‌ تجملي‌ باز افزون، و انواع‌ گوناگون‌ حرفه‌ها به‌ خوبي‌  ميان‌ اهالي‌ جامعه‌ شكوفا مي‌شود.
بعد، مفهوم‌ ضريب‌ افزاينده‌ را شماري‌ از اقتصاددانان‌ به‌ ويژه‌  جان‌ مينارد كينز شرح‌ و بسط‌ دادند. با اين‌ حال، اين‌ مفهوم‌ رابراي‌ نخستين‌ بار در تاريخ‌  ابن‌ خلدون‌ كشف‌ كرد.
حساب‌هاي‌ درآمد ملي‌ جديد نيز با استفاده‌ از برابري‌ درآمد و مخارج‌ ، توسعه‌ يافتند. مخارج‌ يك‌ شهروند، درآمد شهروندان‌ ديگر است؛ بنابراين، مخارج‌ كل‌ برابر با درآمدهاي‌ كل‌ است. اين‌ برابري‌ را نخستين‌ بار ابن‌ خلدون‌ كشف‌ كرد. در واقع، او با برقرار كردن‌ رابطة‌ تساوي‌ بين‌ اين‌ دو اصطلاح، آن‌ها را به‌ صورت‌ مترادف‌ يك‌ ديگر به‌ كار برد.
درآمد و مخارج‌ در هر شهر با يك‌ ديگر موازنه‌ مي‌يابند. چنان‌ چه‌ درآمد زياد باشد، هزينة‌  هم‌ زياد مي‌شود و بالعكس، و اگر، هم‌ درآمد و هم‌ مخارج‌ هر دو زياد باشند، مردم‌ به‌ نحو مطلوب‌تر ارضا مي‌شوند و شهر رشد و توسعه‌ مي‌يابد.
ابن‌ خلدون‌ در معرفي‌ تئوري‌ رشد بر اساس‌ انباشت‌ سرمايه‌ از طريق‌ تلاش‌ انسان‌ پيشتاز بود. انسان‌ بعضي‌ از سودها را بدون‌ اين‌ كه‌ خودش‌ كار و زحمتي‌ را متحمل‌ شود، به‌ دست‌ مي‌آورد. نمونة‌ آن‌ هنگامي‌ است‌ كه‌ كشتزارها در نتيجه‌ بارش‌ باران‌ رشد مي‌كنند و به‌ زحمت‌ آبياري‌ نيازي‌ ندارند و موارد شبيه‌ به‌ آن؛ ولي‌ اين‌ گونه‌ چيزها جنبة‌ كمكي‌ دارند و چنان‌ كه‌ يادآور خواهيم‌ شد، بايد با تلاش‌ خود آدمي‌ همراه‌ باشند. سودي‌ كه‌ انسان‌ به‌ دست‌ مي‌آورد، معيشت‌ او را تأمين‌ مي‌كند؛ البته‌ به‌ شرطي‌ كه‌ با ضروريات‌ و نيازهاي‌ او متناسب‌  باشد و چنان‌ چه‌ از نياز وي‌ بيش‌تر باشد، انباشت‌ سرمايه‌ خواهد بود.
ابن‌ خلدون، مراحل‌ توسعة‌ اقتصادي‌ را از باديه‌ نشيني‌ به‌ كشاورزي‌ ، سپس‌ به‌ مرحلة‌ همكاري‌ بيش‌تر در مسائل‌ اقتصادي‌ شرح‌ داد كه‌ از طريق‌ گسترش‌ قصبه، و تبديل‌ آن‌ به‌ شهر، در آن، تقاضا افزايش‌ مي‌يابد و كار ماهر گسترش‌ مي‌يابد و توليد، هم‌ از نظر كمي‌ و هم‌ از نظر كيفي‌ توسعه‌ مي‌يابد. رشد اقتصادي‌ تا وقتي‌ كه‌ كوشش‌ بيش‌تر براي‌ توليد انباشت‌ سرمايه‌ وجود دارد، ادامه‌ مي‌يابد و اين‌  راه، با تلاش‌ موجود انسان، به‌ توليد بيش‌تر و توسعة‌ حرفه‌ها و صنايع‌ در شهرها منتهي‌ مي‌شود. چنان‌ كه‌ پيش‌تر بيان‌ شد، ثروت‌ از طريق‌ كار و تلاش‌ انسان‌ توسعه‌ مي‌يابد. حال‌ آن‌ كه‌ اگر كوشش‌ انسان‌ كم‌تر شود، ممكن‌ است‌ عكس‌ اين‌ حالت‌ رخ‌ دهد و ركود پيش‌ آيد كه‌ پس‌ از آن، سطح‌ زندگي‌ مردم‌ جامعه‌ سير نزولي‌ خواهد يافت‌ .
دولت‌ها از طريق‌ خريد كالاها و خدمات‌ و سياست‌هاي‌ مالي‌ ماليات‌بندي‌ و مخارج، در رشد و اقتصاد كشور به‌ طور كلي‌ نقش‌ مهمي‌ را بر عهده‌ دارند. دولت‌ها همچنين‌ ممكن‌ است‌ محيط‌ پرانگيزه‌اي‌ رابراي‌ كار و رفاه‌ فراهم‌ سازند يا بر عكس، نظام‌ بهره‌كشي‌ پديد آورند كه‌ سرانجام‌ به‌ از پا در آمدن‌ خود آنان‌ بينجامد.گر چه‌ ابن‌ خلدون‌ دولت‌ها را ناكار آمد مي‌داند و معتقد است‌  آن‌ها در كارهاي‌ خود حساب‌ و كتابي‌ نمي‌شناسند و در سياست‌هاي‌ خود حساب‌ منفعت‌ و هزينة‌  را نگه‌ نمي‌دارند، باز به‌ اعتقاد او، از طريق‌ خريدهاي‌ بزرگ‌ خود، نقش‌ مهمي‌ را در اقتصاد كشور ايفا مي‌كنند. مخارج‌ و هزينة‌ هاي‌ دولت‌ با افزايش‌ دادن‌ درآمدها كه‌ در نتيجة‌ اثر ضريب‌ افزاينده، باز هم‌ افزايش‌ مي‌يابد،به‌ اقتصاد تحرك‌ مي‌بخشد. با اين‌ حال، اگر شاه‌ مقدار درآمدي‌ را كه‌ از طريق‌ ماليات‌ها به‌ دست‌ مي‌آورد، احتكار كند، فعاليت‌ اقتصادي‌ دچار ركود مي‌شود و فعاليت‌هاي‌ اقتصادي‌ حكومت‌ از طريق‌ اثر ضريب‌ افزاينده‌ بر روي‌ رشد و گسترش‌ اقتصاد تأثير معكوس‌ مي‌گذارند. دولت‌ افزون‌ بر برنامه‌هاي‌ رفاهي‌ خود براي‌ تهيدستان، بيوه‌ زنان، يتيمان‌ و نابينايان، بايد درآمدهاي‌ مالياتي‌ خود را به‌ صورتي‌ عاقلانه‌ در جهت‌ بهبود و رفاه‌ حال‌ شهروندان، پاسداري‌ از حقوقشان‌ و نگهباني‌ از آنان‌ در برابر خطر و آسيب‌ خرج‌ كند.
ابن‌ خلدون‌ سهم‌ عمده‌اي‌ را در طرح‌ تئوري‌ ماليات‌ در تاريخ‌ بر عهده‌ داشت. او فيلسوفي‌ است‌ كه‌ به‌ حاكمان‌ متعدد در طول‌ تاريخ‌ خط‌ فكري‌ داده‌ است. اخيراً‌ تأثير او بر جان‌ اف. كندي‌ و بعد بر رونالد ريگان‌ به‌ طور كامل‌ مشهود بود. جان‌ اف. كندي‌ در سال 1962 هنگامي‌ كه‌ در بارة‌ كاهش‌ ماليات‌ و كاستن‌ از نرخ‌ ماليات‌هاي‌ عمومي‌ از او پرسيده‌ شد، گفت:
انتخاب‌ حقيقي‌ ما بين‌ كاهش‌ ماليات‌ از يك‌سو و پرهيز از كسر بودجه‌هاي‌ هنگفت‌ فدرال‌ از سوي‌ ديگر، نيست. اقتصادي‌ كه‌ به‌ وسيلة‌ نرخ‌هاي‌ مالياتي‌ محدود كننده‌ دچار ركود شود، هرگز درآمد كافي‌ براي‌ موازنة‌ بودجه‌ توليد نخواهد كرد؛ همان‌طور كه‌ هرگز مشاغل‌ كافي‌ يا سودهاي‌ كافي‌ توليد نخواهد كرد.
وقتي‌  جان‌ اف. كندي‌ اين‌ سخنان‌ را بر زبان‌ آورد، در واقع‌ داشت‌ سخنان‌ ابن‌ خلدون، انديشه‌ور مسلمان‌ قرن‌ چهاردهم‌ را باز مي‌گفت‌ كه‌ در اين‌ باره‌ گفته‌ بود:
در آغاز حكومت‌ يك‌ خاندان، از نرخ‌ها و اقلام‌ مالياتي‌ اندك، درآمدهاي‌ هنگفت‌ پديد مي‌آيد؛ اما در پايان‌ حكومت‌ آن‌ خاندان، از نرخ‌ها و اقلام‌ مالياتي‌ هنگفت، درآمدهاي‌ ناچيز توليد مي‌شود ...؛ به‌ همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ بايد برنامه‌اي‌ مالياتي‌ و طرحي‌ براي‌ كاهش‌ بودجه‌ داشت؛ زيرا كاهش‌ بودجه، مخارج‌ دولت‌ را كاهش‌ مي‌دهد.
طبق‌ نظر ابن‌ خلدون، درآمدهاي‌ مالياتي‌ نظام‌ حاكم، به‌ علت‌ شكوفايي‌ كسب‌ و كار افزايش‌ مي‌يابد كه‌ اين‌ شكوفايي‌ در نتيجة‌ ماليات‌هاي‌ كم، امكان‌پذير است، نه‌ ماليات‌هاي‌ سنگين؛ بنابراين، او نخستين‌ فرد در تاريخ‌ بود كه‌ سنگ‌ بناي‌ يك‌ تئوري‌ براي‌ نرخ‌ بهينة‌ ماليات‌بندي‌ را بر زمين‌ گذاشت؛ نظريه‌اي‌ كه‌ حتي‌ بر انديشة‌ طرفداران‌ برجستة‌ اقتصاد عرضه‌گرا نظير آرتور لافر و ديگران‌ تأثيرگذار بوده‌ است. منحني‌ معروف‌ لافر، چيزي‌ جز نمايش‌ ترسيمي‌ تئوري‌ ماليات‌بندي‌ كه‌ توسط‌ ابن‌ خلدون‌ در قرن‌ چهاردهم‌ عرضه‌ داشت، نيست.
وقتي‌ نرخ‌ و تنو‌ع‌ مالياتي‌ كه‌ بر مؤ‌ديان‌ وضع‌ مي‌شود، پايين‌ باشد، در آن‌ صورت، انرژي‌ و گرايش‌ لازم‌ براي‌ انجام‌ كار در آنان‌ ايجاد مي‌شود. در چنين‌ وضعي، مؤ‌سسه‌ فرهنگي‌ رشد مي‌كنند و افزايش‌ مي‌يابند؛ زيرا پايين‌ بودن‌ ماليات‌ها، رفاه‌ و رضايت‌ پديد مي‌آورد. وقتي‌ كه‌ مؤ‌سسه‌هاي‌ فرهنگي‌ رشد كنند، بر تعداد افراد مبتكر و خلاق‌ افزوده‌ مي‌شود؛ در نتيجه، درآمد مالياتي‌ بالا مي‌رود؛ زيرا درآمد مالياتي، حاصل‌ جمع‌ تبلور كار و كوشش‌ افراد است؛ در حالي‌ كه‌ اگر ماليات‌ها سنگين‌ باشند، بر درآمدها و سودها تأثير معكوس‌ مي‌نهند و در تحليل‌ نهايي، به‌ كاهش‌ درآمد مالياتي‌ مي‌انجامند. ابن‌ خلدون‌ با هرگونه‌ تلاش‌ دولت‌ براي‌ مصادرة‌ اموال‌ خصوصي‌ يا دخالت‌ در اموال‌ شخصي‌ افراد به‌ شدت‌ مخالف‌ بود. دخالت‌هاي‌ خودسرانة‌ دولت‌ها در مالكيت‌ خصوصي‌ انسان، به‌ از بين‌ رفتن‌ انگيزه‌ها منتهي‌ مي‌شود كه‌ اين‌ امر مي‌تواند سرانجام‌ به‌ تضعيف‌ خود دولت‌ بينجامد. باجگيري‌ براي‌ خود دولت‌ هم‌ ذاتاً‌ شكست‌آور است؛ زيرا باجگيري‌ ،نوعي‌ ستمگري‌ است‌ و ستمگري‌ جامعه‌ را به‌ تباهي‌ مي‌كشاند.
در اقتصاد كلان‌ هم، ابن‌ خلدون‌ در طرح‌ تئوري‌ پول، نقش‌ و سهم‌ داشت. از ديدگاه‌ او، پول، شكل‌ واقعي‌ ثروت‌ نيست؛ بلكه‌ واسطه‌اي‌ است‌ كه‌ مي‌توان‌ ثروت‌ را از طريق‌ آن‌ به‌ دست‌ آورد. او نخستين‌ كسي‌ بود كه‌ وظايف‌ عمدة‌ پول‌ را به‌ صورت‌ معيار ارزش، ذخيرة‌ ارزش‌ و «وسيلة‌ شمارش» مطرح‌ كرد: «دو فلز گرانبهاي‌ طلا و نقره‌ كه‌ به‌ صورت‌ معيار ارزش‌ براي‌ تمام‌ انباشت‌ سرمايه‌ها [هستند]، ... گنج‌ و مال‌ شمرده‌ مي‌شوند. حتي‌ چنان‌چه‌ در وضعي‌ خاص، چيزهاي‌ ديگري‌ كسب‌ شود، باز اين‌ عمل‌ به‌ منظور كسب‌ نهايي‌ اين دو انجام‌ مي‌گيرد. غير از طلا و نقره، تمام‌ كالاهاي‌ ديگر، در معرض‌ نوسانات‌ بازار قرار دارند. طلا و نقره، مبناي‌ سود، دارايي‌ و گنج‌ هستند؛اما پول، شكل‌ واقعي‌ ثروت‌ نيست؛ بلكه‌ ثروت، از طريق‌ كار انسان‌ خلق‌ مي‌شود يا به‌ صورت‌ انباشت‌ سرماية‌ واقعي‌ پديد مي‌آيد؛ بنابراين، ابن‌ خلدون‌ بود كه‌ نخستين‌ بار بين‌ پول‌ و ثروت‌ واقعي‌ فرق‌ گذاشت؛ اگر چه‌ قبول‌ داشت‌ كه‌ ثروت‌ واقعي‌ مي‌تواند به‌ وسيلة‌ پول‌ به‌ دست‌ آيد. با وجود اين، پول‌ در مبادله‌هاي‌ تجاري‌ در جامعه‌ كه‌ در آن، انسان‌ حاصل‌ كار خود را به‌ شكل‌ كالا يا خدمات‌ با ديگري‌ مبادله‌ مي‌كند تا نيازهايي‌ را كه‌ خود به‌ تنهايي‌ به‌ برآوردن‌ آن‌ها قادر نيست، تأمين‌ كند، نقشي‌ بسيار مؤ‌ثرتر از مبادله‌ پاياپاي‌ بر عهده‌ دارد. پول‌ همچنين‌ جريان‌ كالاها را از بازاري‌ به‌ بازار ديگر و حتي‌ در عبور از مرز كشورها آسان‌ مي‌كند.
تجارت‌ خارجي‌
ابن‌ خلدون‌ در رشتة‌ اقتصاد بين‌المللي‌ نيز كمك‌هاي‌ علمي‌ فراواني‌ انجام‌ داد. او از طريق‌ مشاهده‌هاي‌ بصيرانه‌ و ذهن‌ تحليلگر خود، بدون‌ ترديد به‌ مزايا و فوايد داد و ستد ميان‌ ملت‌ها پي‌ برد. از ديدگاه‌ ابن‌ خلدون، از طريق‌ تجارت‌ خارجي، رفاه‌ و رضايت‌ مردم‌ و سود تاجران‌ و ثروت‌ كشورها همگي‌ افزايش‌ مي‌يابند. تاجري‌ كه‌ در كار خود وارد است، فقط‌ آن‌ دسته‌ كالاهايي‌ را با خود حمل‌ مي‌كند كه‌ ثروتمند و فقير و حاكمان‌ و شهروندان‌ عادي، همگي‌ به‌ آن‌ها نياز داشته‌ باشند. عموميت‌ نياز، سبب‌ تقاضاي‌ انبوه‌ براي‌ كالاهاي‌ او مي‌شود ... و اين‌ براي‌ پيشرفت‌ و توفيق‌ تاجران‌ مفيدتر و پر سودتر است‌ ...؛ چرا كه‌ تاجر خواهد توانست‌ از نوسانات‌ بازار بهره‌ گيرد، و اگر كالا را از كشوري‌ دور دست‌ بياورد ... در آن‌ صورت‌ كالايش‌ ارزش‌مندتر خواهد شد.
ابن‌ خلدون‌ با تأكيد بر واژة‌ ارزشمندي، درك‌ عميق‌ خود را از فوايد تجارت‌ نشان‌ داده‌ است. چنان‌ چه‌ كالايي‌ پس‌ از كسر كردن‌ هزينة‌توليددركشورB  ارزشمند باشد و باانتقال‌ به‌ كشورA  و احتساب‌ هزينة‌ حمل‌ و نقل‌ و تمام‌ هزينة‌ هاي‌ ديگر همچنان‌ با سود فروخته‌ شود، در آن‌ صورت‌ اين‌ كالا، يا ارزان‌تر از مشابه‌ توليد داخلي‌ خود است، يا داراي‌ كيفيت‌ بهتر است، يا به‌ طور كلي، كالاي‌ جديدي‌ است. چنان‌چه‌ اين‌ كالاي‌ خارجي‌ از مشابه‌ توليد داخلي‌ خود ارزان‌تر باشد، تجارت‌ خارجي‌ سبب‌ صرفه‌جويي‌ در نيروي‌ كار و ساير منابع‌ خواهد شد؛ زيرا اين‌ كار و منابع‌ به‌ جاي‌ اين‌ كه‌ صرف‌ كالاي‌ پر هزينة‌  شوند و در آن‌ صورت‌ نتوانند با ديگر كالاهاي‌ كم‌ هزينة‌ رقابت‌ كنند، به‌ توليد كالاهاي‌ كم‌ هزينة‌  تخصيص‌ داده‌ مي‌شوند. منابعي‌ كه‌ در اين‌ فرايند تبديل، پس‌انداز مي‌شوند مي‌توانند براي‌ توليد ساير كالاها به‌ كار روند يا لاية‌ ديگري‌ به‌ انباشت‌ سرمايه‌ بيفزايند؛بنابراين، تجارت‌ خارجي‌ ممكن‌ است‌ به‌ سطح‌ درآمد كشور به‌ طور مثبت‌ كمك‌ كند و نيز سطح‌ رشد و برخورداري‌ كشور را افزايش‌ دهد. اگر اين‌ كالاي‌ خارجي‌ داراي‌ كيفيت‌ بهتر در مقايسه‌ با مشابه‌ داخلي‌ خود باشد، اين‌ كالاي‌ وارداتي‌ بر سطح‌ رضايت‌ خريداران‌ خود خواهد افزود. در ضمن، توليد كنندگان‌ داخلي‌ كه‌ با اين‌ محصول‌ رقابتي‌ داراي‌ كيفيت‌ بالا روبه‌رو مي‌شوند، مجبورند بكوشند توليد خود را بهبود بخشند يا در غير اين‌ صورت، با كاهش‌ در فروش‌ها و درآمدها روبه‌رو خواهند شد. هر دو حالت‌ افزايش‌ در كيفيت‌ كالاهاي‌ داخلي‌ يا تبديل‌ منابع‌ از توليد كالاهاي‌ پر هزينة‌  به‌ كالاهاي‌ كم‌ هزينة‌  مثل‌ مورد اول‌ به‌ سود و رفاه‌ جامعه‌ است. در حالت‌ آخر، يعني‌ حالت‌ سوم، وقتي‌ كالاي وارداتي، به‌ طور كلي‌  فرآوردة‌ جديد است، باز سود رفاهي‌ حاصل‌ از تجارت‌ خارجي‌ ممكن‌ است‌ به‌ صورت‌ افزايش‌ در سطح‌ رضايت‌ خريداران‌ نمود يابد يا به‌ صورت‌ افزايش‌ در مقدار يا كيفيت‌ توليد ساير كالاها خود را نشان‌ دهد و اين‌ در صورتي‌ است‌ كه‌ اين‌ قلم‌ وارداتي‌ ،ابزار جديد يا اصلاح‌ ابزار موجود باشد. افزون‌ براين، معرفي‌ كالاي‌ كاملاً‌ جديد از طريق‌ تجارت‌ خارجي‌ ممكن‌ است‌ توليد كنندگان‌ داخلي‌ را جذب‌ كند و چنان‌چه‌ توليد آن‌ موجه‌ باشد، توليد كنندگان‌ در صورتي‌ كه‌ بتوانند با اين‌ محصول‌ خارجي‌ رقابت كنند، به‌ توليد آن‌ بپردازند.
ابن‌ خلدون‌ از آن‌ چه‌ بعد «هزينة‌  فرصت» ناميده‌ شد نيز آگاه‌ بود. به‌ كار بردن‌ كار ارزشمند براي‌ اصلاح‌ خاك‌هاي‌ ضعيف‌ كشاورزي‌ به‌ اين‌ معنااست‌ كه‌ كار مي‌تواند در توليد ساير كالاهاي‌ ديگر كاربرد بهتري‌ داشته‌ باشد. منابع‌ به‌ طور كلي‌ بايد در بهترين‌ كاربرد ممكن‌ مورد استفاده‌ قرار گيرند. در غير اين‌ صورت، هزينه‌اي‌ پديد مي‌آيد كه‌ به‌ از دست‌ رفتن‌ و كاهش‌ ارزش‌ خواهد انجاميد. تجارت‌ خارجي، انگيزه‌هاي‌ ديگري‌ در زمينه‌ تلاش‌ براي‌ بهينه‌ كردن‌ استفاده‌ از كار و ساير منابع‌ طبيعي‌ فراهم‌ مي‌كند.
ابتكار فكري‌ ابن‌ خلدون‌ در مشاهدات‌ دقيق‌ و تحليل‌ عميق‌ تجارت‌ خارجي‌ در رشتة‌ اقتصاد بين‌المللي، شايستة‌ تحسين‌ است. موضوع‌ فوايد حاصل‌ از تجارت‌ به‌ ويژه‌ پس‌ از انتشار گفتمان‌هاي‌ سياسي‌ به‌وسيلة‌ ديويد هيوم‌ در 1752 به‌ طور چشمگير توسعه‌ يافته‌ است؛ اما نخستين‌ جوانه‌هاي‌ اصلي‌ اين‌ موضوع‌ را چهار قرن‌ پيش‌تر از وي‌  ابن‌ خلدون‌ كاشت.
ابن‌ خلدون‌ و آدام‌ اسميت‌
با وجود اين‌ كه‌ سهم‌ همه‌ جانبه‌ در علم‌ اقتصاد به‌ ابن‌ خلدون‌ تعلق‌ دارد، اين‌ آدام‌ اسميت‌ است‌ كه‌ ميان‌ عموم، به‌ «پدر علم‌ اقتصاد» معروف‌ شده‌ است. ديدگاه‌ شومپتر دربارة‌ اقتصاد اسميت، بيش‌تر انتقادي‌ است‌ تا تقديرآميز:
من‌ شخصاً‌ با چنين‌ نظري‌ موافق‌ نيستم؛ زيرا من‌ هنوز آدام‌ اسميت‌ را يكي‌ از دانشمندان‌ بزرگي‌ مي‌دانم‌ كه‌ حتي‌ فقط‌ در جايگاه‌ گردآورندة‌ انديشه‌هاي‌ اقتصادي‌ پيشين‌ در زمينة‌ علم‌ اقتصاد كمكي‌ شايان‌ كرده‌ است. او اين‌ انديشه‌ها را به‌ شكلي‌ جديد و اسلوبي‌ عالي‌ با بياني‌ رسا به‌ تفصيل‌ شرح‌ داد. با وجود اين، در مقام‌ مقايسه، ابن‌ خلدون‌ بسيار پيشتازتر و اصيل‌تر از آدام‌ اسميت‌ بود. با قبول‌ اين‌ واقعيت‌ كه‌ ابن‌ خلدون‌ نيزانديشه‌هايي‌ را كه‌ پيش‌ از خودش‌ مطرح‌ شده‌ بود، بازپروري‌ كرد و و از آن‌ها الهام‌ گرفت‌ (انديشه‌هايي‌ نظير بحث‌ افلاطون‌ دربارة‌ تخصص، تحليل‌ ارسطو از پول، و بحث‌ طاهر بن‌ حسين‌ در بارة‌ نقش‌ دولت) باز اين‌ ابن‌ خلدون‌ بود كه‌ در جايگاه‌ نخستين‌ متفكر، انديشه‌هاي‌ اصلي‌ را در زمينه‌هاي‌ متعدد انديشة‌ اقتصادي‌ پي‌ ريخت. با وجود اين‌ كه‌ سهم‌ ابن‌ خلدون‌ در علم‌ اقتصاد بسيار زياد است، بعضي‌ از انديشه‌هاي‌ اقتصادي‌ و نيز بخشي‌ از فلسفة‌ اقتصادي‌ آزادي‌ انتخاب‌ كه‌ پيش‌ تر مطرح‌ شد، بعد به‌ آدام‌ اسميت‌ نسبت‌ داده‌ شدند بدون‌ آن‌ كه‌ نامي‌ از ابن‌ خلدون‌ كه‌ طر‌اح‌ اصلي‌ آن‌ها بود، به‌ ميان‌ آيد.
رسالة‌ بزرگ‌ اقتصادي‌ اسميت‌ شامل‌ تبليغ‌ اصل‌ ليبراليسم‌ اقتصادي‌ يعني‌ آزادي‌ اقتصادي‌ براي‌ تمام‌ افراد است‌ كه‌ طر‌اح‌ واقعي‌ اين‌ اصل‌ در واقع‌ ابن‌ خلدون‌ بود.
از آن‌ جا كه‌ چنين‌ مشابهت‌ شگفت‌آوري‌ از نظر تفكر اقتصادي‌ ميان‌ ابن‌ خلدون‌ و آدام‌ اسميت‌ وجود دارد، وظيفة‌ مورخ‌ اقتصادي‌ است‌ كه‌ روابط‌ مستقيم‌ يا غير مستقيم‌ بين‌ اين‌ دو انديشه‌ور بزرگ‌ را كه‌ به‌ فاصلة‌ چهار قرن‌ از يك‌ ديگر مي‌زيستند، روشن‌ كند. با اين‌ حال، من‌ مايلم‌  چند احتمال‌ و نكته‌ را در اين‌ جا دربارة‌ اين‌ رابطه‌ عرضه‌ كنم. اگر چه‌ آدام‌ اسميت‌ به‌ طور صريح‌ به‌ آثار ابن‌ خلدون‌ اشاره‌اي‌ نكرده‌ است‌ مي‌توان‌ گفت: مجراهاي‌ چندي‌ وجود داشت‌ كه‌ ممكن‌ است‌ آدام‌ اسميت‌ را به‌ انديشه‌هاي‌ اقتصادي‌ پيشتاز و اصيل‌ ابن‌ خلدون‌ وصل‌ كرده‌ باشد.
آدام‌ اسميت‌ از دانشگاه‌ گلاسگو فارغ‌ التحصيل‌ شد كه‌ در آن‌ جا از استاد خود فرانسيس‌ هوچسون‌ تأثير پذيرفت‌ كه‌ اين‌ استاد نيز از آنتوني‌ اشلي‌ كوپر معروف‌ به‌ لرد شافت‌ بري‌ متأثر بود كه‌ در اواخر قرن‌ هفدهم‌ و اوايل‌ قرن‌ هجدهم‌ مي‌زيست‌ و نيز از ديگر دانشمنداني‌ متأثر بود كه‌ به‌ «روشنگري‌ ليبرال» گرايش‌ داشتند و همة‌ آن‌ها ممكن‌ است‌ به‌ طور مستقيم‌ يا غير مستقيم‌ از انديشه‌هاي‌ ابن‌ خلدون‌ تأثيرگرفته‌ باشند. آدام‌ اسميت‌ پس‌ از فارغ‌ التحصيل‌ شدن‌ از دانشگاه، شش‌ سال‌ از عمر خود را به‌ تحقيق‌ در كتابخانة‌ دانشگاه‌ آكسفورد اختصاص‌ داد كه‌ در آن‌ جا ممكن‌ است‌ در تماس‌ با افكار و نظريات‌ ابن‌ خلدون‌ قرار گرفته‌ باشد بدون‌ اين‌ كه‌ از نام‌ او آگاه‌ شده‌ باشد. اين‌ سنت‌ در دوره‌هاي‌ پيشين‌ رايج‌ بود كه‌ انديشه‌ها بدون‌ آن‌ كه‌ نامي‌ از صاحب‌ آن‌ها به‌ ميان‌ آيد، ميان‌ نسل‌هاي‌ متوالي‌ جريان‌ مي‌يافتند؛ مورد بحث‌ قرار مي‌گرفتند و دست‌ به‌ دست‌ مي‌شدند. افزون‌ براين‌ ، از زمان‌ جنگ‌هاي‌ صليبي‌ به‌ بعد كه‌ از قرن‌ يازدهم‌ تا سيزدهم‌ ادامه‌ يافتند، بيش‌تر فيلسوفان‌ غربي‌ مي‌كوشيدند تأثير محققان‌ مسلمان‌ را از طريق‌ روش‌هاي‌ گوناگون، ناچيز نشان‌ دهند كه‌ از جمله‌ اين‌ روش‌ها استفاده‌ از نظريات‌ دانشمندان‌ مسلمان‌ بدون‌ بردن‌ نامي‌ از آن‌ها بود. جنگ‌ ديرپايي‌ كه‌ صليبيان‌ براي‌ گرفتن‌ سرزمين‌ مقدس‌ از مسلمانان‌ بر پا كردند، احساس‌ عداوت‌ نيرومندي‌ را در ذهن‌ غربيان پديدآورد كه‌ قرن‌ها و احتمالاً‌ تا دوران‌ معاصر ادامه‌ داشت‌ و محققان‌ غربي‌ هم‌ از اين‌ احساس‌ در امان‌ نماندند. مجراي‌ احتمالي‌ ديگري‌ كه‌ ممكن‌ است‌ آدام‌ اسميت‌ از طريق‌ آن‌  مستقيم‌ يا غير مستقيم‌ در معرض‌ افكار اقتصادي‌ ابن‌ خلدون‌ قرار گرفته‌ باشد، مسافرت‌ آدام‌ اسميت‌ در سطح‌ قارة‌ اروپا بود. وي‌ ضمن‌ اين‌ مسافرت‌ها، با كوزنسي، فيزيوكرات‌هاي‌ ديگر در پاريس، و ديگر روشنفكران‌ اروپايي‌ ديدار و ملاقات‌ كرد كه‌ خود آنان‌ ممكن‌ است‌ به‌ طريقي‌ از انديشه‌هاي‌ اقتصادي‌ ابن‌ خلدون‌ متأثربوده‌ باشند.
آدام‌ اسميت‌ همچنين‌ ممكن‌ است‌ از طريق‌ نفوذ مسلط‌ امپراتوري‌ عثماني‌ در تماس‌ با انديشه‌هاي‌ اقتصادي‌ ابن‌ خلدون‌ قرار گرفته‌ باشد. از زماني‌ كه‌ امپراتوري‌ عثماني‌ در قرن‌ چهاردهم‌ ظهور كرد ( و در قرن‌ شانزدهم، مرزهاي‌ آن‌ تا آن‌ جا گسترش‌ يافت‌ كه‌ بخش اعظم‌ اروپاي‌ جنوب‌ شرقي، آسياي‌ جنوب‌ غربي‌ و افريقاي‌ شمالي‌ را در بر گرفت‌ ) پل‌ جديدي‌ ايجاد شد كه‌ روشنفكران‌ را در سطح‌ قارة‌ اروپا به‌ همتايان‌ خود در سرزمين‌هاي‌ گستردة‌ اين‌ امپراتوري‌ كه‌ مصر هم‌ در سال‌ 1517 بخشي‌ از آن‌ شد، متصل‌ كرد.ابن‌ خلدون‌ در مصر، بخش‌ آخر زندگي‌ خود را براي‌ بازنگري‌ دست‌ نوشته‌هاي‌ آثارش‌ كه‌ در نوامبر سال‌ 1377 آن‌ها را در تونس‌ تكميل‌ كرده‌ بود، صرف‌ كرد؛ سپس‌ افكار او از نسلي‌ به‌ نسل‌ ديگر، از قرني‌ به‌ قرن‌ ديگر و كشوري‌ به‌ كشور ديگر منتقل‌ و دست‌ به‌ دست‌ شد. سلطان‌ سليم‌ اول، امپراتور عثماني، با الهام‌ از نظريات‌ ابن‌ خلدون‌ كه«پيشه‌وران‌ و صنعتگران‌ در رشد، برخورداري‌ و اقتدار كشور نقشي‌ چشمگير بر عهده‌ دارند»، پس‌ از اين‌ كه‌ در سال‌ 1517 قلمرو خود را با كاميابي‌ در سطح‌ قارة‌ اروپا گسترش‌ داد، بهترين‌ صنعتگران‌ آن‌ زمان‌ را با خود از قاهره‌ به‌ قسطنطنيه‌ آورد. اين‌ كار در اصطلاح‌ مدرن، «انتقال‌ تكنولوژي» بود.
تأثير ابن‌ خلدون، گسترده‌ و عميق‌ بود. اين‌ تأثير نه‌ فقط‌ در ذهن‌ بعضي‌ از حاكمان‌ و دولتمردان، بلكه‌ در اذهان‌ روشنفكران‌ و محققان، مدت‌ها پيش‌ از آن‌ كه‌ كتاب‌هايش‌ به‌ زبان‌هاي‌ ديگر ترجمه‌ شوند، به‌ خوبي‌ مشاهده‌ مي‌ شد. در پاسخ‌ به‌ اين‌ علاقة‌ فراوان‌ به‌ آثار ابن‌ خلدون‌ بود كه‌ سرانجام‌ در سال‌ 1730 يعني‌ دقيقاً‌ 46 سال‌ قبل‌ از انتشار ثروت‌ ملل‌ آدام‌ اسميت، آثار ابن‌ خلدون‌ به‌ زبان‌ تركي‌ ترجمه‌ شد.
ملاحظات‌ پاياني‌
اگر هم‌ آدام‌ اسميت‌ به‌ طور مستقيم‌ در تماس‌ با انديشه‌هاي‌ اقتصادي‌ ابن‌ خلدون‌ قرار نگرفته‌ باشد، باز اين‌ واقعيت‌ به‌ قوت‌ خود باقي‌ است‌ كه‌ بذرهاي‌ اصلي‌ اقتصاد كلاسيك‌ و حتي‌ تئوري‌ اقتصادي‌ مدرن، برگرفته‌ از انديشه‌هاي‌ ابن‌ خلدون‌ است. ابن‌ خلدون‌ را نه‌ تنها مي‌توان‌ پدر علم‌ جامعه‌شناسي‌ دانست، بلكه‌ چنان‌ كه‌ قطعة‌ زير از آرنولد توين‌بي‌ نشان‌ مي‌دهد، او در رشتة‌ تاريخ‌ هم‌ صاحب‌نظري‌ فرزانه‌ بوده‌ است:
به‌ نظر مي‌رسد كه‌ ابن‌ خلدون‌ در رشتة‌ فعاليت‌هاي‌ فكري‌ انتخابي‌ خود از پيشينيان‌ الهام‌ نگرفته‌ است‌ ... و با وجود اين، در مقدمه‌ بر تاريخ‌ عمومي، فلسفة‌ تاريخي‌ را مطرح‌ و تدوين‌ كرده‌ است‌ كه‌ بدون‌ ترديد، بزرگ‌ترين‌ اثر از نوع‌ خود است‌ و نظير آن‌ در هيچ‌ زمان‌ و هيچ‌ مكاني‌ به‌ وسيله‌ هيچ‌ انديشه‌وري‌ خلق‌ نشده‌ است.
ابن‌ خلدون‌ با درك‌ عميق‌ و دانش‌ گسترده‌اي‌ كه‌ در زمينة‌ تاريخ‌ داشت‌ و از طريق‌ مشاهده‌هاي‌ دقيقي‌ كه‌ دربارة‌ آدم‌ها و مكان‌ها انجام‌ مي‌داد، تحقيق‌ تجربي‌ بصيرانه‌اي‌ را براي‌ تحليل‌ و توليد انديشه‌هاي‌ اصيل‌ اقتصادي‌ به‌ كار برد. او در رشتة‌ اقتصاد، براي‌ نخستين‌ بار در تاريخ، گنجينه‌اي‌ از مطالب‌ ارزشمند بر جاي‌ گذاشت. بحث‌ جامع‌ و عميق‌ ابن‌ خلدون‌ از ارزش‌ و رابطة‌ آن‌ با كار؛ تحليلي‌ كه‌ از تئوري‌ انباشت‌ سرمايه‌ و ارتباط‌ آن‌ با ظهور و سقوط‌ خاندان‌هاي‌ حكومتي‌ به‌ عمل‌ آورد؛ شناخت‌ ژرفي‌ كه‌ از پويايي‌هاي‌ تقاضا، عرضه، قيمت‌ و سود داشت؛ بحثي‌ كه‌ از موضوعات‌ پول‌ و نفش‌ دولت‌ها عرضه‌ كرد، و خلاصه‌ شرح‌ گويايي‌ كه‌ در بارة‌ تئوري‌ عالي‌ مالياتي‌ خود و ديگر موضوعات‌ اقتصادي‌ ارائه‌ داد، همگي‌ از ميزان‌ عمق‌ و گستره‌ فكري‌ او حكايت‌ دارند.
با توجه‌ به‌ سهم‌ بي‌سابقه‌ و ممتاز ابن‌ خلدون‌ در زمينه‌هاي‌ گوناگون‌ علم‌ اقتصاد مي‌توان‌ او را به‌ حق، «پدر علم‌ اقتصاد» ناميد.
 WWW. GEORGE TOWN. EDU , OWEISS , IBN. HTM.1

 

منیع : فصلنامه اقتصاد اسلامی 11



نظرات 0