محور : اقتصاد اسلامی
سيدحسين ميرمعزي*
چكيده
اين مقاله از سه بخش تشكيل شده است. در بخش اوّل، به صورت خلاصه ادبيات موضوع در اقتصاد غرب ارائه مي شود. در بخش دوم، مطالعاتي كه اقتصاددانان در اين باره صورت دادهاند، طرح و نقد مي شود، و در بخش سوم، نظرية رفتاربنگاه اسلامي با فروضي معيّن ارائه و تابع تقاضاي نيروي كار از ديدگاه خرد و كلان معرّفي مي شود.
در اين بخش، بازار نيروي كار به بازار اجاره و بازار مشاركت و همچنين بنگاه اسلامي به بنگاه حدّاكثر كنندة سود و بنگاه حدّاكثر كنندة توليد تقسيم شده و رفتار هر يك از دو نوع بنگاه و نيز تقاضاي نيروي كار به وسيلة ايندو در هر يك از دو بازار از ديدگاه خرد تبيين مي شود و پس از بهدست آوردن تابع و همچنين تقاضاي هر بنگاه با جمع افقي آنها به تابع تقاضاي كل نيروي كار در بازار اجاره و مشاركت نيروي كار دست مي يابيم.
در خاتمة اين مقاله نتيجه مي گيريم كه در شرايط مساوي، تقاضاي كلّ نيروي كار در اقتصاد اسلامي حدّاقل به دو دليل بيشتر از تقاضاي كلّ نيروي كار در اقتصاد سرمايه داري است:
وجود بنگاه هايي كه هدف آن ها حدّاكثر كردن توليد است؛
وجود بازار مشاركت نيروي كار در سود.
واژگان كليدي: رفتار توليدكننده، تقاضاي نيروي كار، بازار اجارة نيروي كار، بازار مشاركت نيروي كار.
>>>
محور : اقتصاد اسلامی
سيدحسين ميرمعزي*
چكيده
اين مقاله از سه بخش تشكيل شده است. در بخش اوّل، به صورت خلاصه ادبيات موضوع در اقتصاد غرب ارائه مي شود. در بخش دوم، مطالعاتي كه اقتصاددانان در اين باره صورت دادهاند، طرح و نقد مي شود، و در بخش سوم، نظرية رفتاربنگاه اسلامي با فروضي معيّن ارائه و تابع تقاضاي نيروي كار از ديدگاه خرد و كلان معرّفي مي شود.
در اين بخش، بازار نيروي كار به بازار اجاره و بازار مشاركت و همچنين بنگاه اسلامي به بنگاه حدّاكثر كنندة سود و بنگاه حدّاكثر كنندة توليد تقسيم شده و رفتار هر يك از دو نوع بنگاه و نيز تقاضاي نيروي كار به وسيلة ايندو در هر يك از دو بازار از ديدگاه خرد تبيين مي شود و پس از بهدست آوردن تابع و همچنين تقاضاي هر بنگاه با جمع افقي آنها به تابع تقاضاي كل نيروي كار در بازار اجاره و مشاركت نيروي كار دست مي يابيم.
در خاتمة اين مقاله نتيجه مي گيريم كه در شرايط مساوي، تقاضاي كلّ نيروي كار در اقتصاد اسلامي حدّاقل به دو دليل بيشتر از تقاضاي كلّ نيروي كار در اقتصاد سرمايه داري است:
وجود بنگاه هايي كه هدف آن ها حدّاكثر كردن توليد است؛
وجود بازار مشاركت نيروي كار در سود.
واژگان كليدي: رفتار توليدكننده، تقاضاي نيروي كار، بازار اجارة نيروي كار، بازار مشاركت نيروي كار.
مقدّمه
توليدكنندهها، تقاضاكنندگان نيروي كارند؛ از اين رو، تحليل رفتار توليدكننده براي دستيابي به تابع تقاضاينيروي كار از ديدگاه خُرد و كلان لازم است. اين موضوع در اقتصاد غرب، ادبيات بسيار غني و عميقي دارد؛ ولي در اقتصاد اسلامي، داراي پيشينة چنداني نيست. مقالات محدودي كه در اين باره به وسيلة اقتصاددانان مسلمان نگاشته شده، از برخي مباني و فروض نظرية رفتار توليدكنندة مسلمان بحث كردهاند و تا رسيدن به نظريهاي كامل و مورد قبول، راه بسياري در پيش است. در اين مقاله ميكوشيم در حدّ بضاعت خود اين خلا را پر كرده، با ارائة نظرية رفتار توليدكنندة مسلمان در اقتصاد اسلامي و استخراج تابع تقاضاي نيروي كار، راه را براي نقد و بررسي بيشتر بگشاييم.
ابتدا مروري بر ادبيات بحث در اقتصاد غرب خواهيم داشت؛ سپس مطالعات صورت گرفته از ناحية اقتصاددانان مسلمان را بررسي ميكنيم. پس از آن، فروض نظرية خود را بيان كرده، به تحليل خُرد رفتار بنگاه اسلامي ميپردازيم وتابع تقاضاي نيروي كار را از ديدگاه خُرد و كلان در اقتصاد اسلامي استخراجميكنيم.
مروري بر موضوع در اقتصاد غرب
فرآيند توليد، فرآيند تبديل داده به ستاده است. عوامل توليد در اين فرآيند براي توليد محصول با يكديگر تركيب ميشوند. اگر اين عوامل در مالكيت بيش از يك نفر باشند، بايد حقّ هر يك از عوامل در محصول، از طريق ساختارحقوقي ويژهاي معيّن شود.
در نظرية رفتار توليدكننده در اقتصاد كلان، عوامل توليد به دو گروه سرمايه و نيروي كار تقسيم ميشوند. كارفرما كه مديريت بنگاه اقتصادي را به عهده دارد، با تركيب سرمايه و نيروي كار به توليد محصول ميپردازد. هر يك از سرمايه و نيروي كار، اجرت ثابت دريافت ميكند و سود كه از مابهالتفاوت درآمد كلّ و هزينة كلّ بهدست ميآيد، پاداش مديريت و تحمّل ريسك كارفرما است.
تابع توليد حقيقي با فرض ثبات سرمايه در كوتاه مدت بهصورت ذيل است:
(1)
در اين تابع، فرض ميشود بازده نهايي نيروي كار به تدريج كه اشتغال افزايش مييابد، ابتدا افزايش يافته، به حدّاكثر ميرسد؛ سپس كاهش مييابد؛ زيرا در ابتدا، حجم سرماية موجود بين تعداد كمتري از نيروي كار (L) تقسيم ميشود و از همة ظرفيت سرماية موجود استفاده نميشود؛ ولي به تدريج كه استخدام افزايش مييابد، چون سرمايه ثابت است بين تعداد بيشتر و بيشتري از نيروي كار تقسيم ميشود تا جايي كه ظرفيت سرماية موجود، كمتر ازظرفيت مورد نياز نيروي كار ميشود و سرانجام نقطهاي فرا ميرسد كه استخدام بيشتر نيروي كار نه تنها چيزي بر ميزان توليد نميافزايد، بلكه از آن ميكاهد.
در نظريههاي متداول اقتصاد كلان، فرض ميشود كه توليد كننده يا كارفرما، به دنبال حدّاكثر كردن سود است. تابع سود ( ) بهصورت كلّي ذيل نوشته ميشود:
(2)
سود ( ) و درآمد كلّ (TR) و هزينة كلّ (TC) همگي تابع ميزان توليد (y) هستند؛ بنابراين، كارفرما، سطحي از توليد را انتخاب خواهد كرد كه سود او را به حدّاكثر برساند. به زبان رياضي بايد باشد در نتيجه:
(3)
و يا
(4)
و همچنين به اندازه اي از نيروي كار استخدام خواهد كرد كه سود او حدّاكثر شود. اين مطلب را نيز به زبان رياضي مي توان به صورت زير نشان داد.
(5)
(6)
شرط حدّاكثر كردن سود به زبان رياضي، به صورت ذيل نوشته ميشود:
(7)
رابطة (7)، شرط حدّاكثرسازي سود را به صورت كلّي (چه در بازار رقابتي و چه در بازار انحصاري) نشانميدهد. در بازار رقابتي، تابع سود به صورت ذيل نوشته ميشود:
(8)
كه در آن W دستمزد، r نرخ بهره و P قيمت كالا است. شرط حدّاكثرسازي سود با مشتقگيري نسبت به N از تابع (8) چنين بهدست ميآيد:
(9)
(10)
(11)
يعني توليد كننده تا جايي كه توليد نهايي نيروي كار برابر با دستمزد حقيقي شود و يا ارزش توليد نهايي نيروي كار برابر با دستمزدهاي اسمي شود، نيروي كار را تقاضا ميكند.
تساوي 10 و 11 در جايي كه شرط ثانوي حدّاكثر سازي سود برقرار است، يعني در دامنه اي كه MPN نزولي است بيانگر تابع تقاضاي نيرو كارند.
منحني تقاضاي نيرو كار نيز به صورت نمودار(1) و (2) ترسيم ميشود.
نمودار ـ 2 نمودار ـ 1
اين دو نمودار، نشان ميدهند كه با فرض ثبات قيمتها هر چه دستمزد كاهش يابد، توليدكننده، تقاضاي خود را براي نيروي كار افزايش خواهد داد. (نظرية رفتار توليدكننده در كوتاهمدّت در كتابهاي اقتصاد خرد، تحت عنوان نظرية توليد با يك نهادة متغيّر آمده است. براي نمونه، ر.ك: موريس و فيليپس، 1376، ج 1، 285 ـ 296 و عبادي، 1370: 16 ـ 22 و 162 ـ 166.)
در بازار انحصاري محصول، تابع تقاضايي كه انحصارگر با آن روبهرو ميشود، بهصورت ذيل است:
(12)
درآمد كل نيز چنين محاسبه مي شود:
(13)
بنابراين درآمد نهايي نيروي كار چنين است:
(14)
واپسين جملة داخل پرانتز همان عكس كشش قيمتي تقاضاي محصول است؛ بنابراين:
(15)
با توجّه به اينكه هزينة نهايي استخدام كارگر جديد در اين مدل نيز نرخ دستمزد است، شرط حدّاكثر شدن سود كارگر عبارت است از:
(16)
اين در حقيقت بيانگر تقاضاي انحصارگر براي نيروي كار است كه در نمودار 3 و4 نشان داده شده است:
نمودار ـ 3 نمودار ـ 4
مطالب پيشين، مباني خرد تقاضاي كلّ نيروي كار است. برانسون پس از توضيح مدل تقاضاي نيروي كار يك بنگاه در بازار رقابت و انحصار جهت انتقال به بحث كلان و استخراج تقاضاي كلّ نيروي كار ميگويد: در اقتصاد با آميختهاي از عناصر و عوامل رقابتي و انحصاري، تقاضاي كلّ نيروي كار از جمع افقي منحنيهاي تقاضاي فردي بنگاههاي رقابتي و انحصاري بهدست ميآيد. با وجود تكنولوژي مفروض و معيّن به طوري كه منحني توليد نهايي هر بنگاه پايدار و ثابت باشد، در صورتي كه تغييرات تقاضاي بازار محصول، تغييري اساسي در تركيب توليد بين بخشهاي رقابتي و انحصاري، و كشش متوسّط تقاضا در بخش انحصاري ايجاد نكند، منحني تقاضاي كلّ نيروي كار تقريباً پايدار و با ثبات خواهد بود. با اين وضع، منحني تقاضاي كلّ نيروي كار به صورت ذيل ارائه ميشود:
(17)
و يا
(18)
كه در آن است. منحني تقاضاي كلّ نيروي كار در نمودار 5 و 6 نشان داده شده است:
نمودار ـ 5 نمودار ـ 6
نمودارهاي 5 و 6 شبيه نمودارهاي 1 و 2 يا 3 و 4 است با اين تفاوت كه W سطح دستمزد و P سطح قيمت و(N)f ، فقط در يك اقتصاد كاملاً رقابتي با تركيب ثابت توليد، همان MPN جمعي خواهد بود (ر.ك: برانسون، 1374: ج 1، 149).
مدل رفتار توليدكننده از جهات گوناگوني مورد نقد قرار گرفته است؛ براي نمونه، فرض انعطافپذيري كامل دستمزدها مورد مناقشه قرار گرفته و فرض كف دستمزد (انعطافناپذيري دستمزد پولي به سمت پايين) جايگزين آن شده است (ر.ك: دورنبوش ـ فيشر، 1371: 545 و فردگليهي، 60. برخي فروض ناگفتة اين مدل، انعطافپذيري كامل دستمزدها و قيمتها و رقابتي بودن بازار عوامل است كه لغو هر يك از اين فروض، باعث تغيير يا گسترش مدل ميشود. ما در مقام بيان مدل تقاضاي كلّ نيروي كار به صورت اجمالي بوديم تا شروعي براي بحثهاي آتي باشد؛ بدين جهت، از بسياري نكات و اختلافنظرها در اين باره چشم پوشيديم). مهمترين اشكال، مربوط به فرضية حدّاكثر كردن سود است. برخي معتقدند كه اين اصل، عموميت ندارد و ميزان توانايي و حدود كوشش بنگاهها براي به حدّاكثر رساندن سود به سه عامل بستگي دارد.
1. اهداف مالكان بنگاههاي شخصي؛
2. قدرت صاحبان سهام در مقابله با مديران بنگاه؛
3. اوضاع بازار.
دربارة اهداف مالكان بنگاه بايد گفت: برخي از تصميمهاي صاحبان بنگاههاي شخصي براساس حدّاكثرسازي سود نيست مانند انتخاب محلّ كار بر اساس ميل و علايق شخصي، تعطيل كردن بنگاه در روزهاي پنجشنبه براي كوهنوردي. در تعاونيها نيز اهدافي مانند حفظ منافع اعضا، ارائة خدمات ارزان و مناسب تعقيب ميشود. مديرانشركتهاي بزرگ گاهي اهدافي چون تضمين شغلي و كسب درآمد (شامل حقوق و انواع مزايا) دارند كه از سود سهام براي آنها مهمتر است. حقوق مديران بهطور معمول متناسب با كوچكي يا بزرگي بنگاه بر اساس ميزان توليد و مقدار فروش يا تعداد شاغلان تعيين ميشود؛ بنابراين ممكن است اين امور در رأس اهداف هيأت مديرة يك شركت، همراه با سود مناسبي براي سهامداران قرار گيرد.
دربارة محور دوم، اين مطلب را بايد يادآور شد كه سه نوع نظريه براي بنگاه تدوين شده است كه هريك بر فرضيهاي دربارة انگيزهها مبتني است. اين سه عبارتند از:
1. نظرية مديريتي كه فرض را بر قدرت غالب مديريت ميگذارد.
2. نظرية بنگاه كه فرض ميكند بنگاه حافظ منافع تمام كساني است كه به نحوي در تصميمگيريهاي بنگاه شركت دارند؛ همچون مديران، سهامداران، كارگران و حتّي مشتريان و ساكنان محل.
3. نظرية رفتاري كه ناظر بر فرآيند چانهزني صاحبان منافع بنگاه با يكديگر بر سر مسائلي همچون توليد، سوددهي، رشد، محل استقرار و... است؛ بنابراين مالكان هر بنگاه، عملاً داراي اهدافي متنوّع و پيچيدهاند.
وضعيت بازار نيز در ميزان توانايي تصميمگيرندگان بنگاهها در دستيابي به حدّاكثر سود مؤثّر است. تعداد و اندازة بنگاهها، نوع محصول و امكانات ورود و خروج به بازار اين توانايي را تعيين ميكند؛ براي مثال، بنگاهي كه در بازار داراي قدرت فراوان است، آسانتر ميتواند از هدف حدّاكثر سود فاصله بگيرد تا بنگاه كوچكي كه در صنعتي پُررقابت فعّاليت دارد.
همچنين ميزان دخالت دولت در بازار و تأثير اين دخالتها در تصميمهاي بنگاهها بايد مورد توجّه قرار گيرد. دولت ميتواند با تدابيري نظير أخذ ماليات، پرداخت يارانه، كنترل قيمت، نظارت بر استاندارد كيفيت و غيره در تصميمگيريهاي اقتصادي تأثير فراواني بگذارد. (ر.ك: ليپسي و هاربري، 1378: 270 و 271. دربارة نظريههاي مربوط به رفتاربنگاهها، ر.ك: خورشيدي، با همكاري سلطاني، 1376: 8 ـ 15 و عبادي، 1370: 27 ـ 31 و
Munawar Iqbal: Organi Zation of Production and Theory of Firm Behaviour From an Islamic Prespective, Publishedin Lectures on Islamic Economics, P. 210 – 211).
گرچه نظريههاي جايگزين متعدّدي به جاي نظرية حدّاكثرسازي سود بنگاه بهوسيلة اقتصاددانان ارائه شده، در همة نظريهها اصالت نفع حاكم است؛ يعني در همة آنها، اين اصل مسلّم است كه تصميمگيرنده در بنگاه، هدفش حدّاكثر كردن منافع خود است؛ ولي گاهي حدّاكثر كردن سود بنگاه، مستلزم حدّاكثر شدن منافع تصميمگيرنده است و گاهي چنين نيست. منشأ اختلافها دو امر است:
1. تصميمگيرنده در بنگاه كيست؟ به عبارت ديگر، چه كساني در تصميمهاي بنگاه دربارة توليد، فروش، استخدام ومانند آن دخالت دارند؟ حقوق مالكيت و سازمان بنگاه، تصميمسازان را تعيين ميكند.
2. تا چه حد اوضاع بازار، امكان پيگيري هدف حدّاكثرسازي منافع تعميمسازان را فراهم ميآورد. بيترديد، بازاررقابت كامل يك الگوي ذهني و ايدهآل است كه واقعيت خارجي ندارد. آنچه واقعيت دارد، بازار رقابت ناقص است؛ يعني بازاري كه در آن محصولات همگن نيستند؛ اطلاعات به اندازة كافي در دسترس همگان نيست و قيمتها انعطافپذيري كامل ندارند.
مروري بر نظريات اقتصاددانان مسلمان
اقتصاددانان مسلمان، برخي مباني و فروض نظرية رفتار توليدكننده را نقد و بررسي كردهاند. يكي از فروضي كهتقريباً همه، آن را محور مباحث خود قرار داده و آن را اثبات يا نفي كردهاند، فرض حدّاكثر كردن سود بهصورت هدف توليدكنندة مسلمان است. به دليل نقش محوري اين بحث در نظرية رفتار توليدكننده، ناچاريم اقوال گوناگون در اين باره را بررسي و نقد كنيم.
محمّد عبدالمنان اين فرضيه را مطرح ميكند كه رفتار بنگاه اسلامي نميتواند با هدف منحصر به فرد هدايت شود؛ در نتيجه، بنگاه در جامعة اسلامي ممكن است به طور پياپي از تلاش براي حدّاكثر كردن هر چيزي همچون سود، فروش و غيره ناچار باشد؛ وي براي اثبات اين فرضيه، به اصل نوع دوستي كه يك اصل نشأت گرفته از قرآن و سنّت است، استناد ميكند. بهعقيدة وي، اين اصل اقتضا ميكند كه هر بنگاه انفرادي از خود، تعاون يا رفتار اقتصادي اجتماعي در زمينة توزيع مجدّد درآمد و تخصيص منابع نشان دهد. بر اين اساس در اقتصاد اسلامي، بنگاه ممكن است براساس يكي از چهار حالت ذيل عمل كند:
1. MR=MC در سطح حدّاقل سود
2. MR=MC در سطح حدّاكثر سود
3. MC<MR در سطح متوسّط سود
4. MC>MR در سطح سود منفي
وي پس از بحث دربارة هر يك از اين چهار حالت نتيجه ميگيرد كه تحليل درآمد و هزينة نهايي جهت تحليل رفتارتوليدكنندة مسلمان كارآيي ندارد؛ زيرا ملاحظات بشر دوستانه سبب ميشود كه بنگاه، براي پذيرفتن فرضية تقاضاي داده شده رغبتي از خود نشان ندهد و بكوشد تقاضا را بار ديگر مطابق با روح اسلام بازسازي كند و اولويتهاي توليد راتغيير دهد.
عبدالمنان سرانجام، قيمتگذاري بر اساس هزينة كامل را براي تحليل رفتار توليدكنندة اسلامي ترجيح ميدهد.در قيمتگذاري هزينة كامل، بنگاه، هزينة ثابت و متغيّر خود را براي هر واحد محصول محاسبه ميكند و پس از تعييناضافه بهاي متعارف آن (Conventional mark ـ up) قيمت مشخّص ميشود و به دنبال آن، فروش بر اساسمقداري كه در بازار بر پاية اين قيمت به فروش خواهد رسيد و تخليه خواهد شد، تعيين ميشود. اگر اين قيمت، فراتر ازتوان مالي مردم، و يارانه به مصلحت اجتماعي باشد، يارانه پرداخت ميشود (ر.ك: محمّد عبدالمنان، اهداف و رفتار بنگاه در ساختار اسلامي، منتشر شده در كتاب مباحثي در اقتصاد خرد، نگرش اسلامي، ترجمة دكترحسين صادقي، 230 ـ 246).
سعيد سعد مرطان نيز معتقد است كه انگيزة توليدكنندة مسلمان حدّاكثر ساختن سود نيست؛ بلكه براي افزايشتابع چند هدفي ميكوشد. يكي از اين اهداف، سود عادلانة حلال، ديگري منافع اجتماعي، و سوم كسب رضايت الاهي است. به عقيدة وي هدف سوم سبب ميشود كه توليدكنندة مسلمان، اوامر خداوند سبحان در تعيين اجرت و قيمتو سطوح كيفيت و مكان كار و مواجهه با كالاها و خدمات ضرور براي جامعه و پرداخت زكات و مانند آن را مراعات كند واين هدف در حقيقت چارچوب مناسبي كه در آن توازن و اعتدال بين دو هدف ديگر برقرار شود را فراهم ميآورد (سعيد سعد مرطان، 1992 م: 78).
طبق گفتة م.م. متوالي، كارفرماي مسلمان، منابع گوناگون توليد را هداياي الاهي ميپندارد كه بهصورت امانت در اختيار او گذاشته شده تا آنها را با كارآترين شيوه براي اجراي منويات الاهي در زمين و مهمتر از آن در روز قيامت، يعني دستيابي به سعادت خود و نوع بشر به كار گيرد.
بهعقيدة وي، اصل امانتداري اقتصادي در اقتصاد اسلامي بهروشني با اصل منافع شخصي مغايرت دارد؛ بنابراين، هدف بنگاه اسلامي، حدّاكثر كردن سود نخواهد بود، بلكه هدف اساسي مالكان، مديران و ساير كاركنان بنگاه اسلامي، پرداختن به صدقات و كار نيك و هزينه كردن در اين راه است.
از سوي ديگر، با توجّه به جنبة تجاري، بنگاه اسلامي بايد قادر باشد تا سطح معقولي از سود را بهدست آورد تا بتواند در كسب و كار مورد نظر باقي بماند و اگر يك شركت است، بايد قادر باشد تا سالانه سطح معقولي از سود را بين سهامداران خود تقسيم كند؛ بنابراين، بنگاه اسلامي به دنبال حدّاكثر كردن مطلوبيت خود است كه تابعي از مقادير سود و هزينههاي انجام شده بابت صدقات و امور عامالمنفعه به شمار ميرود با لحاظ اين محدوديت كه مقدار سود، پس از پرداخت كلية مالياتهاي تحميل شده (زكات و ساير ديون) نبايد از سطح معقول سود كمتر باشد. وي تابع هدف بنگاه را به زبان رياضي چنين معرّفي ميكند:
كه در آن Y تابع مطلوبيت بنگاه، F سطح سود، G هزينههاي كار خير و سطح سود معقول است. (م.م. متوالي, مدل رفتاري بنگاه اسلامي، منتشر شده در كتاب «مباحثي در اقتصاد خرد، نگرش اسلامي، 251 ـ 261).
نجاتاللَّه صديقي نيز معتقد است: كارفرماي مسلمان نميتواند همواره تحت تأثير انگيزه حدّاكثر كردن سود ماليخود قرار داشته باشد؛ زيرا وي داراي انگيزة برتري مطابق با ايدهآلهاي اسلامي عدالت و نوعدوستي است؛ از اينرو «رفتار عقلايي اقتصادي» يعني حدّاكثرسازي سود در فرد مسلمان به حدودي كه بهوسيلة دو اصل عدالت و نوعدوستي تعيين ميشود، محدود خواهد شد. در حقيقت اين دو اصل حدّ بالاي سود را تعيين ميكند. حدّ پايين سود، حدّاقل سودي است كه در تعارض بين خيرخواهي به مردم و منافع خود، براي دستيابي به آن اصرار خواهدكرد. وي حدّاقل سود را ميزاني تعريف ميكند كه زيانهاي احتمالي حال و آينده را جبران كند و افزون بر آن درآمد متوسّط مورد نياز براي تأمين زندگي كارآمد كارفرما را فراهم آورد. كارفرماي مسلمان به دنبال كسب «سود رضايت بخش» در تمام حالات است و سود رضايتبخش سودي است كه بين دو حدّ تعريف شدة پيشين باشد؛ بهگونهاي كه هم احساس كند انسان خوبي است و هم انگيزة وي را براي كسب پول و حفظ و توسعة كسب و كارش برآوَرَد.
وي دو فرض را بررسي ميكند: فرض اوّل اينكه در زمان مورد بحث، احساس دروني كارفرما از عدالت وتخمين وي از نيازمنديهاي تأمينكنندة خير و صلاح جامعه، با الگوي تقاضاي بازار مغاير نباشد. در اين فرض، كارفرماي مسلمان، تصميمهاي اصلي تجاري خود را در پرتو انگيزة سود اتّخاذ ميكند و همچنان در محدودة مرزهاي عدالت باقي خواهند ماند.
صديقي سپس ميگويد كه اين فرض، غيرواقعي، و فرض دوم به واقعيت نزديك است. فرض دوم اين است كهاحساس كارفرماي مسلمان از عدالت و نوع دوستي، سياستي غير از آنچه را تقاضاي بازار ديكته ميكند، ايجاب كند. در اين صورت وي با حفظ حدّاقل سود، در پي آن است كه فعّاليتهاي خود را در جهت مصلحت جامعه قرار دهد وچون تحت آموزههاي اسلام، انگيزههاي برتري از سود مادّي دارد، قادر است خلاف مقتضاي تقاضاي بازار عمل كند (محمّد نجاتاللَّه صديقي، رفتار توليدكنندة اسلامي، منتشر شده در كتاب «مباحثي در اقتصاد خرد، نگرش اسلامي»: 264 ـ 275).
منور اقبال پس از نقل نظر متوالي ميگويد: با وجود گرايشهاي نوع دوستانة مردم در اقتصاد اسلامي، مناسب نيست مخارج صدقات را در تابع هدف كارفرماي اسلامي قرار دهيم؛ به ويژه وقتي كه او مالك نيست.
منور اقبال، پيش از اين كلام، چهار ساختار سازماني بزرگ را براي سازمان توليد معرّفي ميكند كه عبارتند از خودمالكي، شراكت، مضاربه و اجاره. در اين كلام تأكيد ميكنند كه به ويژه در شراكت و مضاربه كه كارفرما، مالك نيست يا شريك دارد، مخارج صدقات نميتواند در تابع هدف وي قرار گيرد. وي در مقام استدلال بر اين مدّعا ميگويد:
فقهاي اسلام اجماع دارند كه شريك، حق تبرّع (صدقه دادن) از سرمايههاي مشترك را ندارد. همچنين مضارِب (عامل) نميتواند در سرماية ربالمال (صاحب سرمايه) چنين تصرّفاتي انجام دهد؛ حتّي حق ندارد از سرمايههاي شركت، قرضالحسنه بدهد. فقهاي اسلام به وضوح بيان كردهاند كه علّت اينكه ربُّالمال، پول خود را به مضارب ميدهد، كسب سود است و در پرتو اين هدف عام است كه حدود آزادي مضارِب و شريك، معيّن ميشود.
(Iqbal: Organization of Production and Theory of Firm Behaviour from an Islamic Prespective, in (Lectures on Islamic Economics), Edit by Ahmad and awan, 1412 H (1992), P. 211.).
با وجود اين، منور اقبال نيز معتقد است كه «انسان اسلامي» برخلاف «انسان اقتصادي» موجودي خودخواه وخودپسند نيست. او به منافع ديگران همچون منافع اجتماعي علاقهمند است و اين ويژگي به هر طريق بايد در تابعهدف بنگاه گنجانده شود (Ibid).
منذر قحف در بحث نظرية مصرف، عقلگرايي اسلامي را با توضيح سه مفهوم توفيق، گسترة زماني رفتار مصرفكننده و ثروت، بيانميكند از ديدگاه وي «توفيق» در باتقوا بودن است و هيچ سطحي از پيشرفت مادّي و توسعة اقتصادي به خودي خود با پرهيزكاري مغاير نيست. تمام اين پيشرفتها اگر به روشي صحيح تحقّق يابند، كمكي براي اخلاقيات سالم ومعنويت واقعياند. همچنين گسترة زماني رفتار مصرف كننده به فراسوي مرگ گسترش مييابد؛ در نتيجه يك انتخاب، داراي تأثير آني در اين زندگي و تأثيري بعدي در زندگي پس از مرگ خواهد بود و مطلوبيت حاصل از چنين انتخابي، برابر مجموع ارزش حال اين دو تأثير است. «ثروت» نيز بخشي از سوي خداوند است و در صورتي كه برايخيرات و بهبود اوضاع زندگي جامعه و تبليغ اسلام خرج شود و كنز يا اسراف نشود، مثبت تلقّي ميشود (قحف، 1376: 26 ـ 34).
وي سپس در بحث نظرية توليد ميگويد:
حدّاكثر كردن مطلوبيت در پرتو عقلگرايي اسلامي، هدف بنگاهتوليدي در اقتصاد اسلامي است. مطلوبيت در اين مفهوم، شامل مطلوبيت كارفرما و مالك سرمايه ميشود؛ از اينرو، مدير نميتواند براي مثال، بخشي از درآمد بنگاه توليدي را بدون اجازة قبلي از شركاي ديگر، صرف كارهاي خيريه نمايد. [وي پس از نقل نظر صديقي در اين باره از كتابي كه صديقي با عنوان بنگاه اقتصادي در اسلام (13 ـSiddiqi. Economic Interprise in Islam , PP. 11) نوشته و نقد آن ميگويد:] لازم است كه پيشنهاد حدّاكثر كردن سود تعديل شود؛ زيرا آن چنان كه در نظام سرمايهداري وجود دارد، با عقلگرايي اسلامي در رابطه با افق زماني و تعبير «موفقيّت» سازگار نيست (قحف: 44).
وي معتقد است كه حدّاكثر سود به صورت مقيد آن هم نه فقط بهوسيلة هزينه، بلكه بهواسطة سطح حدّاقل تضمين شده بهوسيلة ارزشهاي اخلاقي و مقرّرات قانوني، قواعد بازي را در اقتصاد اسلامي نقض نخواهد كرد و به دو تفاوت عمده در قيود رفتار توليدي در جامعة سرمايهداري و جامعة اسلامياشاره ميكند: يكي اينكه درجة مداخلة قانون در جامعة اسلامي بيشتر است و دوم فقدان هر گونه كنترل مؤثّر بر رفتاراخلاقي ماوراي قانون در جامعة سرمايهداري در مقايسه با نهاد حسبه در جامعة اسلامي (همان).
عبدالحميد محمّد البعلي نيز هدف حدّاكثر سود را در چارچوب ضوابط شرعي و احكام فقهي ميپذيرد (محمود البعلي، 2000 م = 1421 هـ : 101).
يونس رفيق المصري ميگويد:
بسياري از محقّقان اقتصاد اسلامي تصوّر ميكنند تلاش براي حدّاكثر كردن سود، هيچ قيدي ندارد؛ بنابراين، آن را مردود شمرده يا در آن تشكيك كردهاند؛ در حالي كه اين تصوّر صحيح نيست؛ زيرا بيشينه كردن سود چه در اقتصاد سرمايهداري و چه در اقتصاد اسلامي قيودي دارد و اين قيود گاهي با يكديگر متفاوتند. در حقيقت اين قيود، در اقتصاد سرمايهداري قيود قانونيِ وضعي و در اقتصاد اسلامي قيود فقهي شرعياند كه گاهي با يكديگر مطابق و گاهي مختلفند؛ بنابراين بيشينهسازي سود بايد به صورت تلاش براي دستيابي به بيشترين سود ممكن در چارچوب قيود معيّن تعريف شود. اين تعريف در هر دو نظام اسلامي و سرمايهداري صحيح است؛ گرچه قيود در برخي موارد بين اين دو نظام تفاوت دارد (رفيقالمصري، 2001 م = 142 هـ : 125).
وي سپس اثبات ميكند كه بيشينهسازي سود در چارچوب احكام شرع جايز است و در اين زمينه به سخنان فقيهان استناد كرده؛ مدّعي ميشود كه بيشينهسازي سود قبل از اينكه علم اقتصاد در غرب بهوجود آيد، بين فقيهان اسلام مطرح بوده است (همان: 125 ـ 129).
نقد و بررسي نظريات
به نظر ميرسد اكثر محقّقان اقتصاد اسلامي بر اين مطلب اتّفاق دارند كه رفتار توليدكنندة مسلمان در اقتصاداسلامي با رفتار توليدكننده در اقتصاد سرمايهداري تفاوت دارد، و اين تفاوت ناشي از آن است كه براي توليدكنندة مسلمان غير از سود مادّي، مصالح اجتماعي و ثواب آخرتي نيز مطرح ميشود. اختلاف در چگونگي وارد كردن ملاحظات اجتماعي و آخرتي در نظرية رفتار توليدكننده است. در اينباره محقّقان مزبور به چند گروه تقسيم ميشوند:
برخي چون عبدالمنان تحليل درآمد و هزينة نهايي را براي تحليل رفتار توليدكنندة مسلمان كارآ ندانسته، قيمتگذاري براساس هزينة كامل را براي تحليل رفتار وي ترجيح ميدهند؛ با اين حال، عبدالمنان توضيح نميدهد كه چگونه قيمتگذاري هزينة كامل، ملاحظات بشر دوستانه را منعكس ميكند.
برخي همچون متوالي و سعد مرطان در تابع هدف در كنار سود، اهداف ديگري همچون كارهاي خير يا مصالح اجتماعي را وارد كرده، بيشينه كردن تابع چند هدفي را انگيزة رفتار توليدكنندة مسلمان قرار ميدهند.
قحف، محمود البعلي و رفيق المصري، ملاحظات اجتماعي و آخرتي را به شكل قيود وارد تابع سود كرده و انگيزة توليدكنندة مسلمان را بيشينه ساختن سود در چارچوب قيود مزبور بيان ميكنند.
در اين ميان، صديقي بين دو فرض تفصيل ميدهد. در فرض اوّل به عقيدة كارفرما تقاضاي بازار بيانگر عدالت و نيازمنديهاي واقعي جامعه است. در اين فرض كه فرضي غيرواقعي شمرده ميشود، انگيزة توليدكنندة مسلمان همچون توليدكنندة غيرمسلمان بيشينهسازي سود است. در فرض دوم كه فرضي واقعي شمرده ميشود، احساس كارفرماي مسلمان از عدالت و نوعدوستي با آنچه تقاضاي بازار ديكته ميكند، متفاوت است. در اين صورت، هدف او حركت در جهت مصالح اجتماعي با حفظ حدّاقل سود است.
در ظاهر چند مطلب مورد غفلت بيشتر محقّقان مزبور قرار گرفته است كه در نظريهپردازي دربارة رفتار توليدكنندة مسلمان در اقتصاد اسلامي بايد مورد توجّه قرار گيرد:
أ. نكتهاي را كه منوّر اقبال دربارة ساختار سازماني بنگاه بيان كرد و منذر قحف نيز در لابهلاي كلامش به آن اشاره كرد، مورد غفلت ديگران قرار گرفته است. همانگونه كه پيشتر گذشت، ساختار سازماني بنگاه عنصر مهمّي درتشخيص انگيزة بنگاه است.
ب. نكتهاي را كه صديقي به آن توجّه كرده، از ديد ديگران پنهان مانده است. ويژگيهاي تقاضايي كه توليدكنندة مسلمان با آن روبهرو است، در تحليل رفتار او نقش مهمّي دارد. ميتوان زاوية نگرش خود را گستردهتر، و به نظامي كه درآن توليدكنندة مسلمان عمل ميكند توجّه كرد. آيا توليدكنندة مسلمان در نظام اقتصاد اسلامي كه در آن توزيع درآمد و ثروت به نسبت عادلانه، و فرهنگ اسلامي مصرف بر آن حاكم است و بازارها بر اساس احكام اسلامي شكل گرفتهاند و دولت به ملاك مصالح عمومي در آن دخالت ميكند و... در نظر گرفته، و رفتار او تحليل ميشود يا در نظامي كه داراي چنين ويژگيهايي نيست؟ به عبارت ديگر، نظريهپرداز بايد تعيين كند كه ميخواهد رفتار توليدكنندة مسلمان را در نظام اقتصادي موجود تحليل كند يا در نظام اقتصاد اسلامي؟
ج. نكتة ديگر در خور توجّه، تفاوت بين انگيزة توليد و انگيزة صرف درآمد است. ممكن است انگيزة توليدكننده، كسب حدّاكثر سود باشد و ملاحظات اجتماعي و آخرتي را در جانب صرف درآمد در نظر بگيرد بدينترتيب كه بخشي از درآمد حاصله را صرف امور خير و مصالح اجتماعي كند؛ از اين رو كسب حدّاكثر سود در چارچوب قوانين و احكام اسلامي همانگونه كه رفيق المصري اثبات كرده است، امري ناشايست نيست؛ بلكه از جهت فقهي جايز و در صورتي كه انگيزة توليدكننده، صرف درآمد حاصل در نيازمنديهاي خود و امور خير باشد، امري ستوده است.
د. تعقيب حدّاكثر سود در چارچوب قوانين و احكام اسلامي، خود به خود رعايت مصالح اجتماعي را در پي دارد؛ زيرا فرض بر اين است كه قوانين مزبور با در نظر گرفتن مصالح اجتماعي تشريع شدهاند.
هـ . نظام اقتصادي اسلامي به لحاظ انگيزة عاملان به سه بخش تقسيم ميشود: ميرمعزّي، 1381: 72): اوّل، بخش خصوصي كه در آن، رفتارهاي اقتصادي مردم به انگيزة سود صورت ميگيرد؛ دوم، بخش دولتي كه انگيزة رفتارها در آن به انگيزة مصالح اجتماعي است و سوم، بخشي است كه در آن رفتارهاي مردم به انگيزهاي غير از سود همچون مصالح اجتماعي و ثواب آخرتي انجام ميشود؛ بنابراين لازم است بين بنگاههايي كه در بخش اوّل فعّاليت ميكنند با بنگاههاي بخش دوم و سوم تفكيك، و رفتار هر يك را جداگانه تحليل كرد. به عبارت ديگر ميتوان گفت: در اقتصاد اسلامي، دو نوع بنگاه متصوّر است: يك نوع بنگاهي كه در چارچوب قوانين بازارهاي اسلامي به دنبال حدّاكثر ساختن سود است و ديگري بنگاهي كه هدف او انجام كار خير و رفع نيازهاي جامعه است و فقط براي آنكه بتواند به حيات اقتصادي خود ادامه دهد، حدّاقلي از سود را در نظر ميگيرد. بسياري از مؤسّسات خيريه و بنگاههايدولتي جزو نوع دومند. ميتوان گفت: هدف اين بنگاهها حدّاكثر توليد با حدّاقلي از سود است؛ زيرا رفع نياز جامعه و انجام كار خير در يك بنگاه توليدي به وسيلة توليد بيشتر، تحقّق مييابد.
نظرية برگزيده
با توجّه به نقاط ضعف و قوّت نظريات پيشين نظرية برگزيده در دو بخش ارائه ميشود: در بخش اوّل، فروض نظريه ودر بخش دوم رفتار دو نوع بنگاه در دو نوع بازار نيروي كار تحليل ميشود.
فروض نظريه
1. ويژگيهاي جامعه: فرض ميكنيم جامعهاي كه بنگاه در آن فعّاليت ميكند، جامعة اسلامي است؛ يعنيجامعهاي است كه در آن افراد، بهطور معمول مسلمانند و به احكام و آموزههاي اسلامي به ويژه احكام اسلامي آن عمل ميكنند؛ بنابراين، تقاضايي كه بنگاه با آن روبهرو است، از مجموع تقاضاي چنين افرادي پديد آمده است.
2. ساختار كلان: ساختار كلان حاكم بر اين جامعه، ساختاري اسلامي است (ميرمعزّي، 1380، 92 ـ 204). بر اين اساس، بازار عوامل از دو نوع بازار اجارة عوامل و بازار مشاركت عوامل تشكيل شده است. در بازار اوّل، پاداش عوامل به صورت اجرت ثابت و در بازار دوم بهصورت سهمي از سود پرداخت ميشود. ساختار كلان نظام اقتصاد اسلامي همانگونه كه پيش از اين گفتيم، از سه بخش تشكيل ميشود: بخش خصوصي با انگيزة سود، بخش خصوصي با انگيزة غيرسود (همچون انگيزههاي عاطفي، انساندوستي، ثواب آخرتي) و بخش دولتي با انگيزة مصالح اجتماعي؛ بنابراين، پيش از هر گونه تحليلي بايد روشن كنيم كهبنگاه مورد نظر در كدام بخش و در كدام بازار فعّاليت ميكند.
3. ويژگي بازارها: بازارها در اين مدل، بازارهاي اسلامياند؛ يعني مباني مكتبي همچون حاكميت مصالح، آزادي در چارچوب شريعت، دولتي كه حافظ مصالح فرد و جامعه است، تعاون ورقابت: سالم، ممنوعيت ربا، قواعد توزيععادلانه ثروت و درآمد بر آن حاكم است (ميرمعزّي 1381). همچنين احكام الزامي و وضعي شريعت دربارة عقود و ايقاعات مالي همچون ممنوعيت مكاسب حرام، احكام خيار فسخ معامله و شرايط صحت معاملات در آن جاري است.
4. رابطة دولت و بازارها: دولت در سازوكار بازار اسلامي به صورت مستقيم دخالت نميكند؛ بلكه نواقص بازار را به روشي غيرمستقيم رفع ميكند؛ براي مثال، دولت در قيمتها و دستمزدهايي كه به مقتضاي عرضه و تقاضا در بازار اسلامي پديد ميآيند، بهصورت مستقيم دخالت نكرده، كف يا سقف براي آنها تعيين نميكند و اگر عرضه و تقاضا در بازاركار، دستمزدي كمتر از مقدار لازم براي تأمين معاش را تعيين كند، دولت از محلّ درآمدهاي خود به نيروي كار كمكخواهد كرد.
5. عوامل توليد و سهم هر يك از ارزش افزوده: دربارة چگونگي تقسيم عوامل توليد و سهم هر يك از ارزش افزوده، بحثهاي فراواني بين اقتصاددانان مسلمان صورت گرفته است. برخي، نظريههاي اقتصاددانان غربي را در اينباره پذيرفته و برخي، آنها را رد كردهاند (براي نمونه ر.ك: رفيق المصري، 2001 م = 1421 هـ: 86 ـ 112؛
Syed Abdul Hamid Junaid: Factors of Productian and Factor Pricing From an Islamic Perspective, in Lectures on Islamic Economics, PP 185 – 193.
محمود البعلي، 2000 م = 1420 هـ: 187 ـ 203، 104 ـ 120).
ما در اين تحقيق عوامل توليد را به دو گروه كار و سرمايه تقسيم ميكنيم. كار، شامل كار ساده و كار همراه با مهارت و مديريت، و سرمايه، شامل سرماية فيزيكي و نقدي ميشود. سرماية فيزيكي نيز داراي دو قسم است: سرماية ثابت (زمين، ساختمان و ماشينآلات) كه در كوتاه مدّت حجم آن ثابت است و سرماية متغيّر (مراد اوليه) كه در كوتاه مدّت مقدار آن تغيير ميكند. غير از سرماية نقدي، بقيّه عوامل ميتوانند سهم خود را به صورت اجرت ثابت يا سهمي از سود دريافت كنند؛ ولي سرماية نقدي، پاداش خود را فقط ميتواند به صورت سهمي از سود دريافت كند (ميرمعزّي، 1380: 188 و 189).
ميزان اجرت و سهم سود را سازوكار بازار اسلامي معيّن ميكند؛ يعني عرضه و تقاضاي عوامل در بازار اجارة عوامل، ميزان اجرت ثابت را معيّن كرده و در بازار مشاركت عوامل، ميزان سهم عامل را در سود معيّن ميكند.
6. سازمان بنگاه: در اقتصاد اسلامي، چهار نوع سازمان براي بنگاه متصوّر است: خود مالكي، اجارهاي و مشاركتي و تركيبي. سازمان خود مالكي به سازماني گفته ميشود كه در آن يك فرد، مالك همة عوامل توليد است. اين نوع، دركسبهاي كوچك همچون نجّاري، كفشدوزي، صنايع دستي و مانند آن متصوّر است. سازمان اجارهاي به سازماني گفته ميشود كه در آن، عوامل توليد از طريق عقد اجاره به استخدام در ميآيند و پاداش ثابت دريافت ميكنند. سازمان مشاركتي سازماني است كه در آن، عوامل توليد در سود و زيان بنگاه شريكند. در اين ميان، صور تركيبي متعدّدي نيز متصوّر است. ممكن است سرمايه متعلّق به يك نفر باشد و او مدير و نيروي كار ساده را اجاره كند. همچنانكه ممكناست سرمايه متعلّق به چند نفر باشد و مدير و نيروي كار اجاره شوند و سود يا زيان حاصله بين صاحبان سرمايه تقسيم شود. صورت ديگر آن است كه مدير يا برخي از صاحبان نيروي كار به صورت مشاركتي به استخدام درآيند. در همة اين انواع، پرسش اساسي اين است كه تصميمگير كيست و چه اهدافي را تعقيب ميكند.
پاسخ به اين پرسش به نوع سازمان بنگاه به ويژه در شكلهاي مشاركتي و تركيبي بستگي دارد و پاسخ تفصيلي به همة انواع، ما را از موضوع بحث خود (تقاضاي بنگاه براي نيروي كار) بازميدارد و با نظريهپردازي نيز سازگار نيست؛ از اين رو براي ساده كردن موضوع، فرض ميكنيم مدير، صاحب سرمايه نيز هست. با اين فرض خودرا از پيچيدگيهاي روابط بين مديران و صاحبان سرمايه رها ساخته، و توجّه را به تحليل تقاضاي كار از دو بازار اجارة نيروي كار و مشاركت نيروي كار متمركز ميكنيم. (الغاي اين فرض، هيچ تغييري در نتايج تحليل ايجاد نميكند؛ زيرا اگر مدير صاحب سرمايه نباشد نيز احكام قراردادهاي اسلامي بين مدير و صاحبان سرمايه چه در اجاره و چه در عقود مشاركتي به گونهاي است كه به مدير اجازه نميدهد كاري به سود خود و برخلاف منافع صاحبان سرمايه انجام دهد؛ از اين رو در بنگاه اسلامي مدير اگر صاحب سرمايه نباشد نيز موظّف است كاري كند كه منافع خود و صاحبان سرمايه حدّاكثر شود. به اين نكته پيش از اين منذر قحف نيز اشاره كرد.)
در چنين بنگاهي كه مدير، صاحب سرمايه نيز هست، يا خود يگانه نيروي كار بنگاه نيز بهشمار ميرود (سازمان خودمالكي) يا نيروي كار مورد نياز بنگاه را از بازار اجارة عوامل، اجاره ميكند (سازمان اجارهاي) يا از طريق عقود مشاركت، آنها را از بازار مشاركت عوامل استخدام ميكند (سازمان مشاركتي) يا برخي را با اجاره و برخي را باعقود مشاركتي استخدام ميكند (سازمان تركيبي).
براي آنكه تحليل سادهتر شود، فرض ميكنيم فقط دو نوع سازمان اجارهاي و مشاركتي وجود دارد. اين فرضهمانگونه كه پيدا است، هيچ تغييري در تحليل خُرد پديد نميآورد؛ زيرا بنگاهي كه داراي سازمان خود مالكي است، اهداف و رفتاري شبيه بنگاهِ داراي سازمان اجارهاي دارد و سازمان تركيبي نيز در حقيقت تركيبي از سازمان اجارهاي ومشاركتي است و با تحليل رفتار هر يك از اين دو در بازار كار، رفتار بنگاهي كه داراي سازمان تركيبي است نيز روشن ميشود.
7. رفتار عقلايي: رفتار عقلايي فرد مسلمان نيز همچون فرد غيرمسلمان رفتاري سازگار در جهت بيشنيه كردنهدف است. تفاوت در اين است كه هدف فرد مسلمان بيشينه كردن سر جمع لذّتهاي دنيايي و آخرتي و كمينه كردن سرجمع رنجهاي دنيايي و آخرتي است و رفتار سازگار با اين هدف رفتاري است كه مطابق شريعت اسلام باشد.
در عرصة توليد، رفتار عقلايي در هر يك از سه بخش نظام اقتصادي به گونهاي ظهور ميكند. بنگاهي كه در بخشخصوصي با انگيزة سود فعّاليت ميكند، رفتار عقلايياش حدّاكثر كردن سود در چارچوب احكام شريعت است. دربنگاهي كه در بخش خصوصي با انگيزة كسب ثواب يا خيرخواهي فعّاليت دارد، رفتار عقلايي به دو صورت متصوّراست: يكي اينكه سود خود را در چارچوب احكام شريعت حدّاكثر كند؛ سپس از درآمد بهدست آمده به اندازة كفاف يا ضرورت بردارد و مازاد آن را در راه خدا انفاق كند. ديگر اينكه هدف خود را بيشينه كردن توليد قرار دهد با اين قيد كه سودي كه زندگي او را در حدّ كفاف يا ضرورت تأمين كند، حاصل شود. (اين در صورتي است كه مدير، صاحب سرمايه باشد و مدل ما نيز به همين فرض مربوط است. اگر مدير بخشي از سرمايه را از طريق مشاركت در سود و زيان بهدست آورد در اين صورت، بر اساس نظر منذر قحف و منوّر اقبال، مدير چون شريك يا وكيل صاحبان سرمايه است نميتواند هدف را حدّاكثر كردن توليد قرار دهد؛ زيرا هدف صاحبان سرمايه كسب سود است؛ امّا به نظر ميرسد مسأله دائرمدار توافق مدير با صاحبان سرمايه است. ممكن است اهل خير براي توليد هر چه بيشتر كالاي مورد نياز جامعه با شراكت يكديگر بنگاه توليدي ايجاد كنند كه هدف آن، حدّاكثر توليد با دستيابي به سودي معيّن است). در بخشدولتي نيز همين دو نوع بنگاه وجود دارد؛ زيرا دولت كه حافظ مصالح عمومي است، از دو راه ميتواند انجام وظيفه كند؛ يكي از راه توليد به هدف حدّاكثر سود و صرف درآمد حاصله در راه تأمين مصالح جامعه، و ديگري بيشينه كردن توليد همراه با سود معيّني كه جهت ادامة فعّاليت بنگاه لازم است. بر اين اساس ميتوان گفت در نظام اقتصادي اسلام دو نوع بنگاه وجود دارد:
1. بنگاه حدّاكثركنندة سود؛
2. بنگاه حدّاكثركنندة توليد با فرض سود معيّن.
8. تابع توليد: تابع توليد، تابع فنّي است كه به اختلاف نظامها، گوناگون نميشود؛ از اين رو تابع توليد كوتاهمدّت را با دو عامل كارو سرمايه، به همان صورتي كه در اقتصاد مرسوم تعريف شده، به صورت ذيل نشان ميدهيم:
شكل تابع توليد كل، نهايي و متوسّط و روابط بين اين سه و منطقة عقلايي توليد در فرض حدّاكثرسازي سود، در كتابهاي اقتصادي به تفصيل توضيح داده شده است؛ بدين جهت، از تكرار آن خودداري ميشود.
تحليل خُرد رفتار بنگاه اسلامي و تابع تقاضاي نيروي كار
با چنين فروضي رفتار دو نوع بنگاه (بنگاه حدّاكثركنندة سود و بنگاه حدّاكثركنندة توليد با فرض سود معيّن) رادر دو نوع بازار (بازار اجارة نيروي كار و بازار مشاركت نيروي كار) تحليل ميكنيم.
پيش از آن، تذكّر دو نكته لازم است.
1. در اقتصاد فرض ميشود كه كارفرما دچار توهّم پولي نيست. اين بدان معنا است كه او ميتواند دستمزد حقيقيرا در هر نقطهاي از زمان برآورد كند و انتظاراتش دربارة دستمزد و قيمتها يا دقيق و مطابق واقع است يا به سرعت و به صورت صددرصد با واقع منطبق ميشود. برانسون در توجيه صحّت اين فرض در مورد كارفرما ميگويد:
يك كارفرما در مورد قيمتي كه بر كالاهاي خود وضع ميكند و نرخ دستمزدي كه بايد بپردازد، از اطّلاعات مناسبي برخوردار بوده و يا اينكه روي آنها كنترل دارد؛ لذا او در موقعيتي است كه ميتواند دستمزد حقيقي توليد را در هر نقطه از زمان برآورد و شناسايي كند؛ زيرا دستمزد حقيقي براي كارفرما همان دستمزد اسمي است كه توسّط شاخص قيمت كالاهاي توليدي خودش تعديل شده باشد (برانسون، 1373: ج 1، 150).
ما در تحليل آيندة خود اين فرض را ميپذيريم و نظرية رفتار بنگاه اسلامي را بر اين اساس ارائه ميكنيم (زيرا اين يك فرض عقلايي است و كمتر مورد نقد قرار گرفته؛ اختلافها اغلب بر سر وجود يا عدم وجود توهّم پولي براي نيروي كار است).
2. بهصورت منطقي تابع تقاضاي نيروي كار بايد به صورت:
نشان داده شود؛ ولي در كتابهاي اقتصادي و به ويژه اقتصاد كلان به صورت
نشان داده ميشود؛ يعني از سويي از صورت معكوس تابع تقاضاي نيروي كار استفاده ميشود؛ در حالي كه درتوضيحات توصيفي N متغيّر وابسته و متغيّر مستقل بهشمار ميرود. (بهنظر ميرسد اين كار براي سهولت استفاده از نمودارهاي هندسي و توابع، جهت استخراج عرضة كلّ اقتصاد است؛ زيرا اگر از تابع معكوس استفاده شود، شرط تعادل بهصورت كلّي نوشته شده و متغيّر W در آن حذف ميشود و شرط تعادل در طرف عرضة كلّ با دو معادله:
1)
2)
و با سه متغيّر P، y و N نشان داده ميشود. اين در حالي است كه اگر از تابع مستقيم استفاده ميشد. در شرط تعادل بازار كار متغيّر N حذف ميشد و از شرط تعادل در اين بازار دستمزد تعادلي بهدست ميآمد و براي بهدست آوردن N بايد دستمزد تعادلي بهدست آمده را در تابع عرضه و تقاضاي نيروي كار گذاشته و N را بهدست آورد) و از سوي ديگر، از متغيّر بهجاي دو متغيّر W و P استفاده ميشود. (با اين توجيه كه كارفرما به دستمزد حقيقي نيروي كار توجّه دارد و بر اساس آن تصميمگيري ميكند؛ از اين رو تابع مستقيم تقاضاي نيروي كار است و لذا P در تابع معكوس بهعنوان متغيّر انتقال به صورت و وارد ميشود).
ما نيز در نظرية رفتار بنگاه اسلامي، از روش كتابهاي اقتصاد خُرد و كلان در ارائه توابع و منحنيهاي تقاضاي نيروي كار پيروي ميكنيم. زيرا از سويي دلائل انتخاب اين روش، عقلايي و قابل قبول است و از سوي ديگر پيروي از اين روش مقايسة بين نظرية رفتار بنگاه در اقتصاد اسلامي و اقتصاد غرب را ميسّر ميسازد.
اكنون رفتار هر يك از دو نوع بنگاه اسلامي را در دو بازار با توجّه به نكات پيشين تبيين ميكنيم.
أ. بنگاه حدّاكثر كنندة سود در بازار اجارة عوامل
حدّاكثر كردن سود در نظام اسلامي، با نظام سرمايهداري دو تفاوت اساسي دارد:
1. تقاضايي را كه بنگاه با آن مواجه است، بر اساس احكام و اخلاق اسلامي شكل گرفته و به دليل توزيع عادلانة درآمد و ثروت در جامعة اسلامي اين تقاضا، منعكس كنندة نيازهاي واقعي و مشروع جامعه است و پاسخ به آن در جهت مصالح عمومي قرار ميگيرد.
2. قوانين حاكم بر بازار كار در نظام اسلامي با اين قوانين در نظام سرمايهداري متفاوت است؛ با وجود اين، تفاوتهاي پيشگفته در تحليل رفتار توليدكننده در اين قسم تفاوتي ايجاد نميكند.
تابع سود چنين بنگاهي به صورت ذيل نوشته ميشود:
كه در آن سود بنگاه، TR درآمد كل، P قيمت محصول، TC هزينه كل، W سطح دستمزد در بازار اجارة عوامل و قيمت يك واحد سرمايه است. سود بنگاه وقتي حدّاكثر ميشود كه باشد، يعني:
و يا
و يا
(19)
رابطه 19 بيانگر تابع تقاضاي بنگاه اسلامي از بازار اجارة عوامل است. و مفهوم آن اين است كه بنگاه تا جاييتقاضا ميكند كه ارزش توليد نهايي نيروي كار برابر دستمزد وي شود. با توجّه به رابطة (19) و اينكه در منطقة عقلايي توليد نهايي ( ) نزولي است، به سادگي ميتوان اثبات كرد كه با افزايش W، توليدكنندة تقاضاي خود را از نيروي كار كاهش خواهد داد؛ زيرا با افزايش W، ارزش توليد نهايي نيروي كار كوچكتر از دستمزد نيروي كار ميشود: و سود توليدكننده كاهش مييابد. توليدكننده براي آنكه در نقطة حدّاكثر سود توليد كند تقاضاي خود از نيروي كار را كاهش داده و در نتيجه افزايش يافته و تساوي (19) مجدّداً برقرار ميشود. همچنين ميتوان اثبات كرد با افزايش قيمت كالاي بنگاه (P) تقاضاي نيروي كار افزايش مييابد؛ زيرا با افزايش P، ارزش توليد نهايي نيروي كار بزرگتر از دستمزد او ميشود؛ يعني و بنگاه براي آنكه مجدّداً در موقعيت حدّاكثر سود قرار گيرد تقاضاي خود را از نيروي كار افزايش داده، بيشتر توليد ميكند. با توجّه به اينكه در منطقة عقلايي توليد، توليد نهايي نزولي است، با افزايش كاهش مييابد و تساوي (19) در سطح دستمزد اوّليه مجدّداً برقرار ميشود.
با توجّه به تحليل پيشين، تابع تقاضاي نيروي كار به صورت ذيل بيان ميشود:
(20)
در نمودار (7) تابع تقاضاي نيروي كار در فضاي N و نمايش داده شده است:
نمودار ـ 7
چنانكه گفته شد، بهصورت متعارف در كتب اقتصاد خرد و كلان از معكوس تابع تقاضاي نيروي كار استفادهميشود. ما نيز به ادلّة پيش گفته از اين روش پيروي ميكنيم. بر اين اساس معكوس تابع تقاضاي نيروي كاربهصورت:
(21)
(22)
ميباشد. تابع توليد نهايي نيروي كار است كه در منطقه عقلايي توليد نزولي است يعني:
همچنين معكوس منحني تقاضاي نيروي كار به يكي از دو صورت در نمودار 8 است.
(نمودار 8)
در ادامه بحث، در اقسام ديگر بنگاهها نيز معكوس تابع و منحني تقاضاي نيروي كار را بهعنوان تابع و منحنيتقاضاي نيروي كار به كار برده و از تفاوت بين اين دو چشمپوشي ميكنيم.
ب. بنگاه حدّاكثركننده سود در بازار مشاركت نيروي كار
تابع سود چنين بنگاهي بهصورت ذيل نوشته ميشود:
(24)
از آنجا كه نيروي كار پاداش خود را به صورت سهمي از سود دريافت ميكند، پاداش او جزء اقلام هزينهها شمرده نميشود. سود كل بين نيروي كار و كارفرما به نسبتي كه در قرارداد مشاركت تعيين ميشود، تقسيم خواهد شد. اگر سود يك واحد نيروي كار را به صورت نشان دهيم و نسبت سهم نيروي كار از سود را بناميم در اينصورت سهم سود يك واحد نيروي كار و كل سود متعلق به نيروي كار شاغل در بنگاه چنين محاسبه ميشود:
(25)
بنابراين سهم سود كارفرما به صورت زير محاسبه ميشود:
(26)
فرض بر اين است كه كارفرما به دنبال حدّاكثر كردن سود خود در چارچوب بازار مشاركت نيروي كار است. پرسشاينست كه تقاضاي چنين كارفرمايي براي نيروي كار تابع چه عواملي است؟ بيترديد كارفرما تا جايي نيروي كار را تقاضا خواهد كرد كه سودش حدّاكثر شود؛ بنابراين بايد از قاعده حدّاكثر سازي سود استفاده كنيم. شرط اوّل حدّاكثرسازي سود چنين است:
(27)
چون (- v 1) و P بزرگتر از صفرند، لذا نقطه حدّاكثر سود در اين صورت در جايي كه باشد اتفاق ميافتد كه همان نقطه حدّاكثر توليد است.
اين مطلب در نمودار (9) نشان داده شده است. در نمودار (9 ـ الف) منحني توليد كل با نقطه عطف A ونقطه ماكزيمم B نشان داده شده است. در نمودار (9 ـ ب) منحني توليد نهايي را ميبينيم كه در نقطه عطف توليدكل در سطح به حدّاكثر ميرسد و در نقطه ماكزيمم توليد كل در سطح اشتغال ، صفر ميشود در اين نمودارمنحني سود نهايي نيز نشان داده شده است. با توجه به فرمول (27) چون به منزله ضريبي مستقل از N وبنابراين ضريبي ثابت براي ميباشد لذا منحني سود نهايي نيز در سطح حدّاكثر شده و در سطح به صفرميرسد. در نمودار (9 ـ ج) سود كل كارفرما با توجه به رابطه (26) و منحني سود نهايي در نمودار (9 ـ ب) رسم شده است.
(نمودار ـ 9)
(9 _ الف)
(9 _ ب)
(9 _ ج)
چنانچه مشاهده ميشود، سود كل همچون توليد كل در سطح اشتغال به حدّاكثر ميرسد؛ بنابراين، چنين بنگاهي به اندازه نيروي كار را تقاضا خواهد كرد و تقاضاي او مستقل از تغييرات سطح سود، نسبت سهم سود نيروي كار (V) و تغييرات سطح قيمت (P) است. اگر V كاهش يا P افزايش يابد با توجّه به فرمول (27) منحني سود نهايي در نمودار (8 ـ ب) به سمت بالا منتقل ميشود؛ ولي به دليل آنكه در هر سطحي از Nثابت است و تغييري نكرده، نقطه حدّاكثر سود باز هم در سطح اشتغال يعني جايي كه اتفاق ميافتد.
بر اين اساس اگر درآمد حقيقي نيروي كار را در اين بازار به صورت نشان دهيم در اينصورت منحني تقاضاي نيروي كار چنانچه در نمودار (10) نشان داده شده است به صورت خط عمود بر محور افقي در سطح است.
(نمودار ـ 10)
بدينترتيب تابع تقاضاي چنين بنگاهي را بهصورت ميتوان نشان داد.
ج. بنگاه حدّاكثركننده توليد با فرض سود معين در بازار مشاركت و اجاره
با توجّه به توضيحاتي كه درباره بنگاه حدّاكثركننده سود در بازار مشاركت نيروي كار داده شد، روشن ميشود كه بنگاهي كه هدفش حدّاكثر كردن توليد است، نيروي كار مورد نياز خود را از بازار اجاره، تقاضا نخواهد كرد ؛ زيرا دربازار اجاره نميتواند به نقطه حدّاكثر تابع توليد دست يابد. افزون بر اين در بازار مشاركت نيز به دنبال سود معين بودن با انگيزه حدّاكثر توليد، توجيه قابل قبولي ندارد؛ زيرا فرض بر اين است كه نقطة حدّاكثر توليد در همان سطحي از اشتغال اتفاق ميافتد كه سود را حدّاكثر ميكند. به عبارتديگر، در اين بازار بنگاههايي كه با انگيزه حدّاكثر كردن سود فعّاليت ميكنند، خودبهخود در نقطة حدّاكثر توليد قرارميگيرند، و بنگاههايي كه با انگيزه حدّاكثر كردن توليد فعاليت ميكنند، خودبهخود سودشان نيز حدّاكثر ميشود. درحقيقت تابع هدف چنين بنگاهي بهصورت ذيل بيان ميشود:
(26)
و چون در نقطه حدّاكثر توليد همواره است و نيز طبق فرض همواره بزرگتر از است، چنين بنگاهي نيزعملاً در سطح در نمودار (9) نيروي كار را تقاضا خواهد كرد و تابع تقاضاي آن بهصورت نوشتهشده و منحني تقاضاي آن نيز همان است كه در نمودار (10) نشان داده شد.
تقاضاي كل در دو بازار اجاره و مشاركت نيروي كار
در بازار اجاره نيروي كار تعداد فراواني بنگاه وجود دارد كه به انگيزة حدّاكثر كردن سود فعّاليت ميكنند. برايبهدست آوردن تقاضاي كل، تقاضاي بنگاهها را با يكديگر بهصورت افقي جمع ميبنديم و متغيرهاي خُرد را به كلانتبديل ميكنيم. بدينترتيب تابع تقاضاي كل نيروي كار در اين بازار بهصورت ذيل خواهد بود:
(27)
كه در آن N كل نيروي كار شاغل در اين بازار W سطح دستمزد اسمي در اين بازار و P سطح قيمت است.
همچنين تقاضاي كل در بازار مشاركت با جمع افقي تقاضاي تك تك بنگاهها بهدست ميآيد و از آنجا كه همهبنگاهها در نقطه حدّاكثر توليد عمل ميكنند و تقاضاي آنها مستقل از درآمد حقيقي نيروي كار است، تقاضاي كل نيز در سطح كلان مستقل از متغيرهاي كلان همچون متوسط نسبت سهم نيروي كار از سود (v) وسطح قيمتها خواهد بود. بدينترتيب تابع تقاضاي كل نيروي كار در بازار مشاركت به صورت و منحني آن به صورت خط عمود بر منحني افقي چنانچه در نمودار (10) نشان داده شد است.
معيار انتخاب نوع بازار
با اين فرض كه همه بنگاهها آزادند كه نيروي كار مورد نظر خود را از بازار اجاره يا مشاركت تقاضا كنند، اين پرسشمطرح ميشود كه معيار بنگاه براي انتخاب بازار چيست؟
بيترديد بنگاههايي كه به انگيزه حدّاكثر كردن توليد فعاليت ميكنند، بازار مشاركت را انتخاب خواهند كرد، امّا بنگاههايي كه به انگيزه حدّاكثر كردن سود فعاليت ميكنند در كدام بازار تقاضا خواهند كرد؟
پاسخ روشن است؛ در بازاري كه سود بيشتري بهدست آورند.
چنانچه در بنگاه نوع (أ) گذشت، تابع سود چنين بنگاهي در بازار اجاره به صورت ذيل است:
(28)
بنگاه سعي ميكند سود خود را حدّاكثر كند؛ از اين رو در نقطهاي كه:
(29)
تقاضا خواهد كرد. اگر سطحي از تقاضاي نيروي كار را كه سود او را حدّاكثر ميكند Ne بناميم و مقدار توليد را دراين سطح از اشتغال نيروي كار بناميم حدّاكثر سودي كه بنگاه در صورت تقاضاي نيروي كار از اين بازار بهدستميآورد برابر است با:
(30)
همچنين در تحليل رفتار بنگاه نوع (ب) گفتيم كه كارفرما در چنين بنگاهي درصدد است كه سهم سود خود را حدّاكثر كند. همانگونه كه گذشت چنين محاسبه ميشود:
(31)
چنين كارفرمايي براي حدّاكثر كردن سود خود در نقطهاي كه باشد تقاضا خواهد كرد. اگر سطحي از تقاضاينيروي كار كه سود او را حدّاكثر ميكند بناميم و نيز مقدار توليد او را در نقطه حدّاكثر سود بناميم، در اينصورتحدّاكثر سود او در اين بازار چنين محاسبه ميشود:
(32)
اگر باشد بنگاهها به سوي بازار مشاركت هجوم ميآورند و تقاضا در بازار اجاره كاهش و در بازار مشاركت افزايش مييابد تا جايي كه شود (مكانيزم تأثير افزايش تقاضاي بازار مشاركت و كاهش تقاضاي بازار اجاره در ، پس از استخراج تابع و منحني عرضه نيروي كار در هر يك از دو بازار ميسّر است؛) اگر باشد عكس تغييرات پيشين رُخ ميدهد و اگر باشد بنگاهها انگيزهاي براي انتقال تقاضاي خود ازيك بازار به بازار ديگر را ندارند. بر اين اساس ميتوان گفت يك نوع شرط تعادل براي تقاضا در دو بازار است.
براي آنكه درك بهتري از اين شرط داشته باشيم، آن را به صورت ذيل مينويسيم.
(33)
(34)
(35)
اجزاي رابطه 35 را ميتوان چنين وصف كرد:
كل درآمد حاصل از توليد در بازار مشاركت:
سهم نيروي كار از كل سود در بازار مشاركت:
كل درآمد حاصل از توليد در بازار اجاره: P. Ye
كلّ هزينه دستمزد نيروي كار در بازار اجاره: W. Ne
مفهوم رابطة 35 آن است كه بايد در نقطه حدّاكثر سود، درآمد كل در دو بازار پس از كسر سهم نيروي كار از آن ، با يكديگر برابر باشند.
يك نتيجه مهم
در اقتصاد اسلامي در وضعيت مساوي سطح اشتغال و توليد، بالاتر از اقتصاد متعارف است. دليل آن به وضوح ازمطالب پيشين فهميده ميشود. بهطور خلاصه دليل آن دو امر است:
1. وجود بنگاههايي كه به انگيزه حدّاكثر كردن توليد فعاليت ميكنند.
2. وجود بازارهاي مشاركت نيروي كار در سود.
چنانكه گذشت، تعداد فراواني از بنگاهها با انگيزه حدّاكثر كردن سود ونيز همه بنگاههايي كه با انگيزه حدّاكثر كردنتوليد فعاليت ميكنند در بازار مشاركت نيروي كار در سود تقاضا خواهند كرد. و چنانكه در نمودار 8 نشان داده شده سطحي از نيروي كار را تقاضا خواهند كرد كه در آن سطح تابع توليد به ماكزيمم مقدار خود ميرسد. بر اين اساس، حجم تقاضاي نيروي كار، نسبت به شرايطي كه اين بازارها وجود ندارند و همه بنگاهها در بازار اجاره نيروي كار، تقاضاميكنند، بهمراتب بالاتر خواهد بود و اين امر با فرض يكسان بودن ساير شرايط زمينه اشتغال بيشتر و توليد بالاتر رافراهم ميآورد.
منابع و مأخذ
فارسي
1. برانسون، ويليام اچ: تئوري و سياستهاي اقتصاد كلان، ترجمة عباس شاكري، اول، نشرني، تهران، 1373 ش.
2. خورشيدي ، غلامحسين با همكاري سلطاني، منوچهر : اقتصاد مديريت، اوّل ، شركت چاپ و نشر بازرگاني وابسته به مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي بازرگاني، تهران، 1376 ش.
3. سيزده انديشمند و اقتصاددان مسلمان: مباحثي در اقتصاد خرد، نگرش اسلامي، ترجمه حسين صادقي، اول ، مؤسسه تحقيقات اقتصادي دانشگاه تربيت مدرس، تهران، 1375ش.
4. عبادي، جعفر: اقتصاد خرد (بازارها، تعادل عمومي و اقتصاد رفاه)، دوم ، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه ها «سمت»، قم، 1372 ش.
5. قخف، منذر: مقدمهاي بر اقتصاد اسلامي، ترجمة عباس عربمازار، اوّل، سازمان برنامه و بودجه، مركز مدارك اقتصادي ـ اجتماعي و انتشارات، تهران، 1376 ش.
6. ليسپي ، ريچارد. جي و هاربري ، كالين: اصول علم اقتصاد، ترجمه و تأليف دكتر م. فكري ارشاد، اوّل ، نشر نيكا، مشهد، 1378ش.
7. موريس، چالز و فيليپس، اون: تحليل اقتصادي، نظريه و كاربرد (اقتصاد خرد، ترجمة اكبر كميجاني، پنجم، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377 ش.
8. ميرمعزّي، سيدحسين: ساختار كلان نظام اقتصادي اسلام، اوّل، مؤسسة فرهنگي دانش و انديشة معاصر، تهران، 1381 ش.
9. ميرمعزي، سيدحسين ، نظام اقتصادي اسلام، مباني مكتبي، اوّل ، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشة معاصر، تهران، 1380 ش.
عربي
1. البعلي، عبدالحميد محمود: أصول الاقتصاد الاسلامي، الاولي، دارالداوي، 1421هـ ، بيروت، 2001م.
2. مرطان، سعيد سعد: مدخلٌ للفكر الاقتصادي فيالاسلام، الثالثه، مؤسسه الرساله، بيروت، 1420 ه/1999 م.
3. يونس المصري، رفيق: بحوث فيالاقتصاد الاسلامي، الاولي، دارالمكتبي، 1421، سورية، ه/2001م.
انگليسي
1. AHMAD, AUSAF and AWAN, KAZIM RAZA: Lectures on Islamic economics, First, Islamic Research and Training Institute,1412 H/1992 , Jeddah.
منيع : فصلنامه اقتصاد اسلامی 13