محور : اقتصاد اسلامی
چكيده
دو پرسش اساسي پيرامون اقتصاد اسلامى وجود دارد كه پاسخهاى متفاوتى به آن داده شده و تا كنون نيز بين اقتصاددان مسلمان وحدت نظر بهوجود نيامده است. دو پرسش مذبور عبارتند از:
1. اقتصاد اسلامي چيست؟
2. روش كشف آن كدام است؟
بى ترديد پاسخ پرسش دوم تا حدود زيادى به پاسخ پرسش اول بستگى دارد و بر آن مترتب است. اين مقاله تلاش ميكند با ارائه روش ساده و عام به پرسش اول پاسخ داده و راه را براى پاسخ به پرسش دوم باز كند. روش مذبور، روش «استقراء نصوص اقتصادى و طبقهبندى آنها» است. اميدوارم ارائه اين روش گامى در جهت وحدت نظر انديشمندان اسلامى در اين باره باشد.
واژگان كليدي: روش كشف، اقتصاد اسلامي، نصوص اخلاقي، نصوص اقتصادي، نصوص علمي، نصوص حقوقي.
>>>
محور : اقتصاد اسلامی
چكيده
دو پرسش اساسي پيرامون اقتصاد اسلامى وجود دارد كه پاسخهاى متفاوتى به آن داده شده و تا كنون نيز بين اقتصاددان مسلمان وحدت نظر بهوجود نيامده است. دو پرسش مذبور عبارتند از:
1. اقتصاد اسلامي چيست؟
2. روش كشف آن كدام است؟
بى ترديد پاسخ پرسش دوم تا حدود زيادى به پاسخ پرسش اول بستگى دارد و بر آن مترتب است. اين مقاله تلاش ميكند با ارائه روش ساده و عام به پرسش اول پاسخ داده و راه را براى پاسخ به پرسش دوم باز كند. روش مذبور، روش «استقراء نصوص اقتصادى و طبقهبندى آنها» است. اميدوارم ارائه اين روش گامى در جهت وحدت نظر انديشمندان اسلامى در اين باره باشد.
واژگان كليدي: روش كشف، اقتصاد اسلامي، نصوص اخلاقي، نصوص اقتصادي، نصوص علمي، نصوص حقوقي.
مقدمه
پرسش از ماهيت اقتصاد اسلامى ناشى از رشد علم اقتصاد پس از رنسانس در غرب است. بيش از دو قرن پيش از علم اقتصاد در دامان مكتب سرمايهداري متولد شد و به تكامل رسيد و امروزه داراى موضوع، مسائل و روش مشخص و كاربرد پذيرفته شدهاى در دنياست. اين علم به تدريج گسترش يافته و به رشتههايى چون اقتصاد خرد، كلان، پول و بانك، بخش عمومي، اقتصاد بينالملل و … منشعب شده است. در كنار آن در طول زمان مقولاتى چون فلسفه، مكتب، حقوق و نظام اقتصادى مطرح شده و به صورت رشتهاي از علم اقتصاد در آمده است.
دنياي اسلام پس از ابن خلدون، كه ميتوان گفت اولين كسى است كه به صورت علمى به تحليل علل عمران و آبادى شهرها پرداخته است، به دليل مختلف در مقابل رشد علم اقتصاد در غرب منفعل و غالباً مصرف كننده بوده است.
در طول فرايند رشد اين دانش در غرب انديشمندان اسلامى همواره خود را در مقابل پرسشهايي از اين قبيل مييافتند كه آيا ميتوان گفت اسلام داراى علم اقتصاد خاص خود است؟ اگر چنين است موضوع، مسائل، روش و اهداف اين علم چيست و چه تفاوتى با اقتصاد اثباتى غرب دارد؟ و آيا ميتوان گفت اسلام داراى اقتصاد دستوري، نظام يا مكتب اقتصادى است؟
در چهار دهه اخير انديشمندان اسلامى در صدد پاسخ به پرسشهايى فوق برآمدند، و تحقيقات نسبتاً گستردهاى انجام دادند ولى به نتايج واحدي دست نيافتند. برخى همچون (شيخ على عبد الرازق) به كلي منكر اقتصاد اسلامى شدند. (ر.ك. الخالدي، 1406 ق: ص 37 و 40) برخي همچون شهيد صدر (ره) معتقد شدند اقتصاد اسلامى مذهب است و علم نيست. (ر.ك. الصدر، 1417 ق: ص 315 و 319) برخى بين مذهب و نظام اسلامي تفكيك كرده، قائل شدند كه اسلام داراى مذهب اقتصادى ثابت است ولي نظام اقتصادى ثابت ندارد. (ر.ك: صالح ، 1417 ق: ص 27 و الفنجري، 1417ق : ص 15 و 24) برخى نيز به اين نتيجه رسيدند كه اسلام داراى نظام اقتصادى ثابت است. البته اين گروه در تعريف نظام اقتصادى اسلام با هم اختلاف دارند. (ر.ك: ابراهيم و قحف، 1420 ق: ص 94) و بالأخره برخى بر وجود علم اقتصاد اسلامى استدلال كردند. (ر.ك. الزرقا، 1410 ق و (1990 م.): ص 3 و 40) اين اختلافات علل متعددى دارد. عدم اطلاع كافى از ادبيات دانش اقتصادى در غرب، عدم استفاده از مفاهيم و اصلاحات مشترك و عدم اطلاع كافى از اسلام از جمله اين علل است. ولى يكى از علل اصلى آن عدم اتخاذ روش معين و منطقى براى پاسخ به اين پرسشهاست.
در اين مقاله تلاش ميكنيم ابتدا روشى ساده و عام را براى پاسخ از ماهيت اقتصاد اسلامى ارائه كنيم. نام اين روش را «استقراء نصوص اقتصادي و طبقهبندي آنها» نهادهايم. سپس با استفاده از اين روش به پرسش مذبور پاسخ خواهيم داد.
لازم به ذكر است كه اين روش، روشى عام و قابل استفاده در ساير عرصههاى علوم نيز هست و اختصاصى به علم اقتصاد ندارد. در علوم سياسي، علم حقوق، جامعه شناسى و… براى پاسخ به پرسشهاى مشابه درباره ماهيت جامعه شناسى اسلامي، حقوق اسلامى و سياست اسلامى و… ميتوان از اين روش استفاده كرد.
روش جمع آوري نصوص اقتصادى و طبقهبندى آنها
اسلام از طريق آيات و روايات معتبر به ما رسيده است. بنابراين يكي از منطقيترين راهها براى پاسخ به پرسشهاى پيشين و پيبردن به ماهيت اقتصاد اسلامى بررسي آيات و روايات و به عبارت ديگر نصوص اقتصادى است. اما در اين راه با دو پرسش اساسى مواجهيم:
1. نصوص اقتصادي كدامند؟
2. چگونه آنها را طبقهبندى كنيم؟
بيترديد ميزان اطلاع محقق از دانش اقتصاد به مفهوم عام آن* و نيز احاطه او به آيات و روايات در پاسخ به هر دو پرسش مؤثر است. با توجه به همه آنچه كه در ادبيات اقتصادى پيرامون مكتب، نظام، علم و حقوق اقتصادي مطرح ميشود، با همه اختلافاتى كه بين اقتصاددانان غرب در زمينه مكاتب و نظامهاى اقتصادى و نيز ماهيت علم اقتصاد وجود دارد و نيز با توجه به آيات و روياتى كه در زمينههاى مشترك وارد شده، تعريف جامعى كه همه نصوص مورد نظر را در بر گيرد چنين است:
«نصوص اقتصادي به آن دسته از آيات و روايات اطلاق ميشود كه درباره رفتارها و روابط اقتصادى مردم با يكديگر و با دولت در سه حوزه توليد و توزيع و مصرف و يا مبانى بينشى و ارزشي رفتارها و روابط مذبور باشد.»
همچنين طبقهبندي نصوص بايد با توجه به پرسشهايى كه با آن مواجهيم و نوع قضايايى كه در دانش اقتصاد به مفهوم عام آن مطرح است، انجام شود. برخى مقولات از سنخ جهانبينى و برخى اخلاقي، برخى حقوقى و برخى از سنخ مقولات علوم تجربياند. بر اين اساس بايد جدولى بسازيم كه در آن همه اين انواع ديده شده باشد تا بتوانيم هر نص را بر حسب دلالت آن در جايگاه ويژهاش قرار دهيم.
بر اين اساس نصوص اقتصادى را به چهار قسم تقسيم ميكنيم:
1. نصوص عقيدتي: آيات و رواياتى كه بر جهانبينى ويژهاي دلالت دارند و زيربناى بينشى رفتارها و روابط اقتصادي را بيان ميكنند.
2.نصوص ارزشي و اخلاقي: كه بر ارزشها و ضدارزشها و بايدها و نبايدهاي اخلاقى در حوزه روابط اقتصادى دلالت دارند و داراى ضمانت اجراي دولتى نيستند.
3. نصوص حقوقي: كه بايدها و نبايدهاى حقوقى را بيان كرده و داراي ضمانت اجراى دولتياند.
4. نصوص علمي: كه بيان كننده يك رابطه عينى بين پديدههاي خارجياند و به صورت «اگرالف آنگاه ب» بيان ميشوند.
در ادامه به توضيح بيشتر اقسام چهارگانه فوق و ارائه چند نمونه براى هر يك از آنها ميپردازيم.
1. نصوص عقيدتي
اين نصوص نوع نگرش به خداوند، انسان و جهان را بيان كرده چگونگى ارتباط آنها با يكديگر را بيان ميكند. البته ما فقط به بخشى از قضاياي جهانبيني توجه داريم كه به نوعى در رفتارها و روابط اقتصادى مؤثرند.
در اين باره به سه مثال اكتفا ميكنيم.
الف) آيات و رويات فراوانى بر صفات فعل خداوند و چگونگى ارتباط او با جهان هستى و انسآنها دلالت دارند. بر اساس اين نصوص خداوند خالق (انعام(6): 102) ، رب(انعام (6): 164)، مالك(آل عمران (3): 109)، حافظ(هود (11): 57)، محيط (نساء (4): 126) و برپادارنده (بقره (2): 255) جهان هستى و هدايت كننده(جمعه (62): 2) و روزى دهنده (آل عمران (3): 27 و زمر (39): 52 و شورى (42): 12) انسآنها معرفى شده است.
ب) بخشى از آيات و روايات نگرش اسلام به جهان هستى را بيان ميكنند. بر اساس اين نگرش جهان هستى هدفدار است و بيهوده آفريده نشده است:
«وَمَا خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الاَرْضَ و مَا بَينَهُما لاعِبِينَ» (دخان(44): 38)
و به سوي خداوند در حركت است:
«ألاَ إِلَي الله تَصيرُ الاُمُور» (شوري(42): 53)
جهان براي انسان و رفع نيازهاى او آفريده شده است:
«الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ الاَرْضِ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمرات رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لله اَنْداداً وَ اَنْتُمْ تَعْلَمُونْ» (بقره(2): 22)
و هر آنچه مورد نياز انسان است در آن فراهم گشته است:
«وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَألْتمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الاِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» (ابراهيم(14): 32)
همه چيز در اين جهان و از جمله منابع طبيعى در نزد خداوند متعال داراى خزائن است.
«وَ إِن مَن شَيءٍ إِلا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلـُهُ إلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم» (حجر(15): 21)
عالم هستي داراى نظام على و معلولى است و در اين نظام همه چيز در جاى خود قرار دارد و هيچ عيب و خللى مشاهده نميشود:
«ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِن فُطُورٍ * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَر كَرَّتَينِ ينقَلِبُ إِلَيكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسيرٌ» (ملك(67): 43)
ج) بخشى از نصوص، انسان را در نگرش اسلامى تبيين ميكنند. در اين نصوص هدف از آفرينش انسان عبوديت است:
«وَمَا خَلَقَتْ الْجِنَّ وَ الإنسَ إلا لِيعْبـُِدوُنِ» (ذاريات (51): 56 )
انسان داراي بعد مجرد (روح) و بعد مادى (بدن) است:
«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَه إِنى خالِق بَشَراً مَن صَلْصالِ مَنْ حَمَإ مَسنُونِ * فَإذا سَوَّيتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيه مِن روحِى فَقعُوا لَهُ ساجِدين» (حجر(15) : 29.28)
و داراى عقل و غرائز نفسانى است و ميتواند عقل را بر غزائزش حاكم كند و راه كمال بپيمايد و يا عقل را به اسارت غرائزش در آورد و سقوط كند. حضرت على (ع) در اين باره ميفرمايد: العقل صاحل الجيش الرحمن و الهوى قائد جيش الشيطان و النفس متجاذبه بينهما فايهما غلب كانت فى حيزه. (الرى شهري، 1416 ق: ج 3، ص 2038 )
انسان خليفه خداوند در زمين است:
«وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُم خَلائِفَ الارضِ» (انعام(6): 165)
مجموعه نصوصي كه در اين بخش نمونههايى از آن ذكر شد مبانى اعتقادي اقتصاد اسلامى را بيان ميكنند. بر اين اساس مى توان گفت اسلام داراى مبانى اعتقادى ويژهاى است كه با مبانى اعتقادي اقتصاد سرمايهدارى (دئيسم، نظام طبيعى و اصالت فرد) بسيار متفاوت است و اين مبانى در رفتارها و روابط اقتصادى مردم و نيز در تعريف جايگاه و نقش دولت در اقتصاد و كيفيت ساماندهى نظام اقتصادى مؤثر است.
2. نصوص اخلاقي
همه نصوصي كه دلالت بر مستحبات و مكروهات در حوزه رفتارها و روابط اقتصادى ميكنند و نيز نصوصى كه بر واجبات و محرماتى دلالت ميكنند كه رعايت آنها بر عهده فرد است و ضمانت اجراى دولتى ندارد و تخلف از آن جرم محسوب نميشود. در اين قسم قرار ميگيرند. اين نصوص فراوانند و مجموعه كاملي از احكام اخلاقى را در حوزه رفتارهاى اقتصادى تشكيل ميدهند.*
براى نمونه نصوص متعدد بر حرمت اسراف و تبذير دلالت دارند:
وَكُلُوا وَاْشَرُبوا وَلا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لايحِبُّ الْمُسْرفينَ (اعراف(6): 31 )
إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطين (اسراء (17): 27 )
اين امر با اخلاق تجملگرايانه و مسرفانه در مكتب سرمايهداري كاملاً در تضاد است. همچنين آيات و رويات متعددى بر استحباب صدقه و قرض الحسنه دلالت دارند:
«مَثَلُ الَّذينَ ينْفَقُونَ أَمْوالَهُم فِى سَبِيل الله كَمَثَل حـَبـَّه أَنْبَتَتْ سـَبـْعَ سَنَابِلَ فِى كُلِّ سـنْـبُله مائُه حَبَّه وَالله يضاعِفُ لِمَنْ يشاءُ وَالله واسِعٌ عَليمٌ» (بقره(2):261 )
«أَلَمْ يعْلَمُوا أنَّ الله هُوَ يقْبَلُ التَّوبه عَنْ عِبادِهِ وَ يأخُذُ ألصَّدَقاتِ وَ أنَّ الله هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» (توبه (9): 104)
«فَاتُّقوا الله ما اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأطيعُوا وَ أَنْفَقُوا خَيراً لانَفُسِكُمْ وَمَنْ يوق شُحَّ نَفْسِهِ فَأولئِكَ هُمُ اْلمُفْلِحُونَ * إِنَّ تُقْرِضُوا الله قَرْضاً حَسَنًا يضَاعِفْهَ لَكُمْ وَ يغْفِرْ لَكُمْ وَالله شَكُورٌ حَليمٌ» (تغابن(65):17.16)
اين دستور اخلاقى نيز با اخلاق حداكثر كردن نفع شخصى در مكتب سرمايهداري سازگار نيست.
3. نصوص حقوقي
آيات و رواياتي كه دلالت بر احكام حقوقى در رفتارها و روابط اقتصادى مينمايند نيز بسيارند. اين نصوص بر مجموعه كاملى از نصوص اقتصادي، كه بسيار متفاوت از حقوق اقتصادى غرب است، دلالت دارند. لذا بهصورت قطع ميتوان گفت اسلام داراى حقوق اقتصادى ويژهاى است. اين نصوص در كتب روايي اهل تشيع و تسنن ابواب زيادى را به خود اختصاص دادهاند. در ادامه به ذكر چند نمونه از آيات قرآن كريم اكتفا ميشود.
ـ حرمت ربا:
«الَّذينَ يأكُلوُنَ الرِّبا لا يقُومونَ إلا كَمَا يقُومُ الَّذى يتَخَبَّطُهُ الشَّيطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلكَ بِأّنَّهُمْ قالُوا إِنَّما الْبَيعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللهُ الْبَيعَ وَ حَرَّمَ الْرِّبا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُما سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللهِ وَمَنْ عَادَ فَأوُلئِكَ اَصْحابُ النّار هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (الحر العاملي، 1413: ج 12و 13) (بقره(2): 275)
«يا اَيها الَّذينَ آمَنُو اتَّقُوا الله وَذَرُوا ما بَقِى مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُم مؤمِنينَ * فَاِن لَمْ تَفْعَلُوا فَاذْنُوا بِحَرْبٍ مِنَ الله وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رؤُوسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظلِمُونَ وَلا تَظْلَمُون» (بقره(2): 278و279)
ـ حرمت كنز:
«يا ايها الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ كَثيراً مِن الأحْبارِ واَلرُّهبْان لَيأكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِأْلباطِلِ وَ يصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ الله والَّذينِ يكْنِزُون الذَّهَبَ وَالفضـَّه وَلا ينْفِقُونَهَا فِى سَبيل الله فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابأليمٍ * يومَ يحْمَى عَلَيها فِى نَارِ جَهَنَّم فَتُكوى بِها جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُم هذا ما كَنَزتُمْ لأَنْفُسِكُم فَذُوقُوا ماكُنْتُم تَكْنِزوُن» (توبه(9):35.34)
ـ حرمت اكل مال به باطل:
«وَلا تَأكُلُوا أَمْوالَكُم بَينَكُمْ بِالْباطِلِ وِ تَدْلُوا بِها إِلى الْحُكّامِ لِتَأكُلُوا فَريقاً مِنْ أَمْوالِ النّاسِ بِالاِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون» (بقره(2): 188)
«يا أّيهَا الَّذينَ آمَنوا لا تَأكُلُوا أَمْوالَكُم بَينَكُم بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَكُونَ تِجَارَه عَن تَرَاضٍ مِنْكُم وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُم إِنَّ الله كانَ بِكُمْ رَِحيماً» (نساء (4): 29)
ـ حرمت تطفيف:
«وَيلٌ لِلْمَطفِّفينَ * الَّذينَ إِذا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يسْتُوفُونَ * وَإِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُم يخْسِروُنَ» (مطففين 31:83)
ـ وجوب زكات:
«واقيمُوا الصَّلاه وآتُوا الزَّكـَاه وَما تـُقدِّمُوا لاَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيرٍ تَجِدوُهُ عِنْدَالله اِنَّ الله بما تَعْمَلُونَ بَصير» (بقره(2): 110)
«خُذْمِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَه تـُطـَهـِّرُهُمْ وَ تَزْكِّيهِم بِها وَصلِّ عَلَيهِم اِنَّ صَلاتَكَ سَكَنُ لَهُم والله سَمِيعٌعَليمٌ» (توبه(9): 103)
4. نصوص علمي
نصوص علمى به آن دسته از آيات و رويات اطلاق ميشود كه رابطه علّى و معلولي را بين دو پديده تكوينى بيان ميكنند. و ميتوان مدلول آنها را به صورت جمله شرطيه «اگر الف اتّفاق افتد آنگاه ب اتّفاق خواهد افتاد» بيان كرد. در منابع اسلامى اينگونه نصوص فراوانند. در قرآن كريم از اين قوانين كه خداوند بر جهان هستى حاكم كرده است به (سنّت) تعبير شده است. قرآن كريم بارها به وجود سنّتهاي الاهى در جوامع انسانى تصريح كرده بر تغيير ناپذيري آنها تاكيد ميكند:
«قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسيروا فِى الارْضِ فَانْظُروا كَيفَ كانَ عاقِبَه الْمُكـَذِّبينَ» (آلعمران 137:3)
« اسْتِكباراً فِي الارْضِ وَمَكرَ السَّيى وَلا يحيقُ الْمَكْرُ السَّيي اِلّا بِاَهْلِهِ فَهَلْ ينظَرُون اِلاّ سُنَّتَ الاوَّلِين فَلَن تَجِدَ لِسنَّتِ اللهِ تَبديلاً وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ الله تَحْويلا» (فاطر(35): 43 )
متأسفانه انديشمندان اقتصاد اسلامى به اين دسته از نصوص كمتر توجه كردهاند. از اين رو لازم است نمونههاى بيشترى را ذكر كنيم. در ادامه به ذكر نمونههايى از قوانين حاكم بر جهان هستي و جوامع انسانى كه شناخت آنها در تجزيه و تحليل رفتارها و وقايع اقتصادى مفيدند ميپردازيم.
ـ تقوا سبب نزول بركات الاهى است:
«وَلَوْ أنَّ أهْلَ القُرى آمَنُوا و اتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماء وَالارْضِ وَلكن كَذَّبـُوا فَاخَذْنا بِمَا كانُوا يكْسِبُونَ» (اعراف 7: 96)
ـ تقوا موجب گشايش مشكلات و روزى غير منتظره است:
«فَاذا بَلَغْنَ اَجْلَهُنَّ فَامْسِكُوهُّنَّ بِمَعْروفٍ أَو فَارقُوهُنَّ بِمَعْروفٍ وِأَشْهِدوا ذَوَى عَدْل مِنْكُم وِاَقيمُوا الشَّهَادَه لله ذلكُم يوعَظُ بِه مَن كانَ يؤمِن بِالله وَالْيوْمِ الآخِرِ وَمَنْ يتَّقِ الله يجْعَلْ لَه مَخْرَجاً * وَيرزُقْهُ مِنْ حَيثُ لا يحْتَسِبْ وَمَنْ يتَوكَّلُ عَلى الله فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ الله بالِغُ اَمْرِهِ قَدْجَعَلَ الله لِكُلِِّ شّيءٍ قَدْراً» (طلاق (65): 2 و 3)
ـ عدل سبب افزايش بركات ميشود:
قال على بن ابى طالب (ع): بالعدل تتضاعف البركات. (الرى شهري، همان: ج 1، ص 256، ح 1702)
ـ ظهور جنايت سبب زوال نعمت ميشود:
قال على بن ابى طالب (ع): اذا ظهرت الجنايات ارتفعت البركات. (همان: ص 257، ح 1705)
ـ شكر نعمت موجب ازديا آن است:
«يتَجَرَّعُهُ وَلا يكادُ يسيغُهُ وَ يأْتِيهِ الْمواتُ مِن كُلِّ مَكَانٍِ وَمَا هُوَ بِمَيتٍ وَمِن وَرآئِهِ عَذابٌ غَليظٌ» (ابراهيم(14): 17)
ـ غنى و ثروت زمينه طغيان را در انسان فراهم ميآورد:
«كَلاَّ إِنَّ الإنسَانَ لَيطْغَى * أن رَآهُ اسْتَغْنَي» (علق(96): 6 و 7)
«وَلَوْ بَسْطَ الله الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبغَوْا فِى الاَرْضِ وَلكِن ينَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يشاءُ إِنَّهُ بِـِعِبَادِِهِ خَبِيرٌ بَصيرٌ» (شوري(42): 27)
ـ استعانت از خداوند، تقدير معيشت، نيكو كارى و صدقه دادن و صله رحم فقر را از بين ميبرد و اظهار فقر، عدم درخواست از خداوند، خيانت در امانت، تنبلي، گدايى كردن، عادن به دروغ، عدم تقدير در معيشت و قطع رحم موجب فقر است. (همان، ج 3، باب 3232 و 3233) .
آيات و روايات در اين زمينه بسيار فراوان است و مجموعه آنها ميتواند بيانگر مجموعهاي از قوانين ثابت و قطعى حاكم بر رفتارها و پديدههاي اقتصادى باشد. به كمك اين قوانين ميتوان برخى پديدههاي اقتصادى را تحليل كرد.
سازگارى نصوص
از آنجا كه منشاء اين نصوص خداوند حكيم است. انتظار آن است كه مجموعه نصوصى كه در هر قسم وجود دارد از سازگارى درونى برخوردار بوده و افزون بر آن اقسام چهار گانه نيز با يكديگر سازگار باشند. اصل سازگارى نصوص ميتواند به عنوان شرط اعتبار يك نص مطرح شود. بدين معنى كه اگر يك نص اخلاقى با نصوص اعتقادى يا علمى مسلم تعارض داشت كنار گذاشته شود و غير معتبر محسوب گردد.
ـ ارتباط نصوص چهار گانه
بيترديد نصوص اعتقادى و علمى در رتبه علل نصوص اخلاقى و حقوقي قرار دارند. به عبارت ديگر نصوص اعتقادى و علمى بيانگر فلسفه احكام اخلاقى و حقوقياند. اين ارتباط منطقى بين نصوص، ما را قادر ميسازد كه گاهاً از نصوص اخلاقى و حقوقى يك اصل اعتقادى يا علمى را كشف كنيم و بالعكس از يك نص اعتقادى يا علمى به يك حكم اخلاقى يا حقوقي برسيم.
ـ استنباط مذهب اقتصادى اسلام از نصوص
بر اساس آنچه كه گذشت آيات و روايات به صورت مستقيم بر مبانى اعتقادي، احكام اخلاقى و حقوقى و برخى قوانين علمى در حوزه رفتارهاى اقتصادى دلالت دارند.
افزون بر اين، از نصوص مذبور مذهب اقتصادى را نيز ميتوان استنباط كرد. و بدين ترتيب اثبات نمود كه اسلام داراى مذهب يا مكتب اقتصادى به مفهومي كه شهيد صدر (ره) بيان كرده نيز ميباشد.
شهيد صدر (ره) مذهب اقتصادى را چنين تعريف ميكند.
«المذهب الاقتصادي مجموعه من النظريات الاساسيه التى تعالج مشاكل الحياه الاقتصاديه» (الصدر، 1417 ق: 365)
در عبارت ديگري ميگويد:
«المذهب الاقتصادي هو عباره عن الطريقه التى يفضل المجتمع اتباعها فى حياته الاقتصاديه و حل مشاكلها العلميه»(همان: 44) و «يشمل كل قاعده اساسيه فى الحياه الاقتصاديه تتصل بفكره العداله الاجتماعيه»(همان، 362)
شهيد صدر (ره) قواعد اساسى مذهب اقتصادى اسلام را از فتاواى فقهاي اسلام استخراج ميكند. وى معتقد است قواعد اساسى زيربناي احكام فقهى است. لذا ميتوان از احكام مذبور به اين قواعد به روش استدلال از معلول بر علت دست يافت. با توجه به نصوص چهارگانه پيش گفته ميتوان جايگاه قواعد اساسى مذهب را تعيين كرد. اين قواعد در حقيقت معلول مبانى اعتقادى و اصول علمي و علت احكام اخلاقى و حقوقى است. از اينرو ميتوان اين قواعد را از مباني اعتقادى و اصول علمى به روش حركت از علت به معلول استنتاج كرد و نيز ميتوان آنها را به روش حركت از معلول به علت از احكام اخلاقى و حقوقى كشف كرد.
بر اين اساس ميتوان گفت اسلام داراى مذهب اقتصادى به مفهومى كه شهيد صدر (ره) بيان كرده است نيز ميباشد.
ـ استنباط نظام اقتصادى اسلام از نصوص
محقّقان اقتصاد اسلامى تعاريف گوناگونى از نظام اقتصادى اسلام ارائه كردهاند. (ر.ك: ميرمعزي، 1381: صص 20 ـ 22) برخى همچون دكتر سعاد ابراهيم صالح نظام اقتصادى را مجموعه عمليات و تطبيقات و تنفيذاتي ميدانند كه با حفظ اصول مذهب و متناسب با هر عصر و مكان به وسيله جامعه پذيرفه ميشود. (صالح، همان: 27) بر اساس اين تعريف، نظام اقتصادى اسلام امري نيست كه از نصوص بتوان آن را كشف كرد بلكه بايد آن را بر اساس اصول مذهب و متناسب با هر عصر و مكان طراحى و ايجاد كرد. برخى همچون دكتر منذر قحف معتقدند كه هر نظام اقتصادى بر سه جزء مشتمل است:
فلسفه اقتصادي، مجموعهاي از اصول و مبادى و روش تحليلى علمى است كه متغيرات اقتصادى را تعيين ميكند. (ابراهيم، قحف، همان: 94) منظور از عنصر سوم مجموعه قواعدى است كه رعايت آنها كاركرد نظام به سمت اهداف را تضمين ميكند. برخى از اين قواعد عبارتند از: وجوب زكات، تحريم ربا، نظام تامين مالى اسلام بر اساس عقود مشاركتى و تامين اجتماعى و نظام ارث. چنانچه مشاهده ميشود آنچه را كه ايشان نظام اقتصاد اسلامى مينامند از نصوص اعتقادى و اخلاقي و حقوقى به صورت مستقيم قابل استنباط است.
برخى همچون دكتر خورشيد احمد و دكتر مير آخور الگوهاى رفتارى يا هنجارهاى رفتارى مستفاد از آيات و روايات را جزئي از نظام اقتصادى اسلام ميدانند. (احمد، 1374: صص 269 و 270) الگوهاي رفتارى مطلوب همچون الگوى مصرف، سرمايهگذاري، توليد، خريد و فروش، قرض، انفاق و… از نصوص اخلاقى و حقوقى قابل استنباطاند. به سادگى ميتوان از مجموع احكام اخلاقى و حقوقى اسلام درباره مصرف، الگوى مصرف فرد مسلمان را با استفاده از ابزارهاى رياضي و هندسى كه در اقتصاد خرد فراهم آمده، ارائه كرد. و با جمع افقى توابع مصرف فرد به تابع مصرف كلان در جامعه اسلامى مطلوب رسيد. بر اين اساس اگر نظام اقتصادى را «مجموعهاى از الگوهاى رفتارى در سه حوزه توليد و توزيع و مصرف بدانيم كه از آيات و روايات بهدست آمده و نهادينه كردن آنها در جامعه موجب حركت به سمت اهداف مورد نظر اسلام ميشود»، در اين صورت به وضوح ميتوان گفت اسلام علاوه بر امور پيش گفته داراي نظام اقتصادى نيز هست.
ـ علم اقتصاد اسلامي
منظور از علم اقتصاد شاخهاى از معرفت است كه به تحليل پديدههاي اقتصادى براى شناخت روابط موجود بين اجزاء آن و رابطه آن با پديدهها و متغيرهاي ديگر ميپردازد. هدف از اين تحليل شناخت قوانين اقتصادى حاكم بر پديدههاى اقتصادى است. چنانچه گذشت در اسلام آيات و روايات فراوانى به بيان قوانين علمي پرداختهاند. بخشى از نصوص علمى مربوط به حوزه رفتارها و پديدههاي اقتصادى را پيشتر ذكر كرديم. اما هنوز به اين پرسش صريحاً پاسخ نگفتيم كه آيا اسلام داراى علم اقتصادى ويژهاي است؟ آيا وجود نصوص علمى ميتواند دليلى بر وجود علم اقتصاد اسلامى باشد؟ پاسخ به اين سؤال به صورت تفصيلى و دقيق نيازمند مجالى واسع است.* در اين مقاله تنها ميتوانيم خطوط اصلى روش پيدا كردن پاسخ را بيان كنيم. علم اقتصاد كلاسيك داراى موضوع، مسايل، هدف و روش ويژهاي است. هدف علم اقتصاد كلاسيك بر اساس جهانبينى ويژهاى گزينش شده است و روش آن نيز مبتنى بر مبانى معرف شناختى ويژهاي است. و از آنجا كه اسلام داراى مبانى هستيشناسى بسيار متفاوتى است انتظار آن است كه در تحليل پديدههاى اقتصادى هدف و روش متفاوتي را ارائه نمايد.
بنابراين به دو دليل ميتوان گفت علم اقتصاد اسلامى وجود دارد:
1.به دليل قوانين علمى ويژهاى كه نصوص علمى بر آن دلالت دارند.
2.به دليل مبانى هستى شناسانه و معرفت شناسانه ويژهاى كه نصوص اعتقادى بر آن دلالت ميكنند.
نتيجه
براى كشف ماهيت اقتصادى بايد نصوص اقتصادى را در چهار گروه اعتقادي، اخلاقي، حقوقى و علمى طبقهبندى كرد. سپس در دو مرحله اين نصوص را بررسى كرد.
مرحله اول: در اين مرحله به دنبال پاسخ پرسشهايى هستيم كه از بررسى مستقيم نصوص در هر گروه بهدست ميآيند؛ مانند:
1. آيا نصوص اعتقادى مبانى اعتقادى يا فلسفه اقتصادى متفاوتي را ارئه ميدهند؟
2. آيا ميتوان به استناد نصوص اخلاقى اثبات كرد اسلام داراى اخلاق اقتصادى ويژهاي است؟
3. آيا نصوص حقوقى بر حقوق اقتصادى كامل و متفاوتى دلالت دارند؟
4. آيا قوانين علمى مستفاد از نصوص علمى براى تحليل پديدههاي اقتصادى كافى است؟
مرحله دوم: در اين مرحله پاسخ پرسشهايى را جستجو ميكنيم كه پس از انجام مرحله اول قابل بررسى است؛ مانند:
1. آيا از نصوص چهارگانه فوق ميتوان مذهب اقتصادى ويژهاى را استنباط كرد و قائل شد كه اسلام داراى مذهب اقتصادى است؟
2.آيا ميتوان بر وجود نظام اقتصادى اسلام به نصوص مذبور استناد كرد؟
3. آيا با استناد به نصوص مذبور ميتوان وجود علم اقتصاد اسلامى را اثبات كرد؟
در اين مقاله سعى كرديم با مطالعه نصوص اقتصادى و ذكر نمونههايي از هر نوع و بررسى آنها روش پاسخ به پرسشهاى فوق را بيان كرده، اجمالاً اثبات كنيم كه اسلام داراى فلسفه، اخلاق، حقوق، مذهب، نظام، و علم اقتصادى ويژهاى است.
منابع و مأخذ
1. القرآن الكريم.
2. ابراهيم، غسان محمود و قهف، منذر، حوارات القرن الجديد، الاقتصاد الاسلامى علم او وهم، دار الفكر ودار الفكر المعاصر، الاولي، 1420 ه.ق. (2000م.)، بيروت، دمشق.
3.احمد، خورشيد، مطالعاتى در اقتصاد اسلامي، ترجمه محمد جواد مهدوي، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، اول، 1374 هـ.ش.، مشهد.
4. الجندي، المستشار عبدالحليم، الاخلاق فى الاقتصاد الاسلامي، دارالمعارف، القاهره.
5.الحر العاملي، محد بن الحسن، تفصيل وسايل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعه، موسسه آل البيت عليهم السلام لإحياء اتراث، الاولى 1413 هـ .ق. (1993م.) بيروت.
6. الخالدي، محمود، مفهوم الاقتصاد فى الاسلام، مكتبه الرساله الحديثه، الطبيعه الاولي، 1406 ه.ق. (1986م.)، عمان، الاردن.
7. الرى شهري، محمد، ميزان الحكمه، دار الحديث، الاولى 1416 ه.ق.، قم.
8. الصدر، محمد باقر، اقتصادنا، مكتبه الاعلام الاسلامي، فرع خراسان، الاولى 1417 هـ.ق. (1997م.)، الرياض.
9. الفنجري، محمد شوقي، الوجيز فى الاقتصاد الاسلامي، دار الثقيف للنشر و التأليف، الخامسه، 1417 هـ.ق. (1996م.)، الرياض.
10. صالح، سعاد ابراهيم، مبادى النظام الاقتصادى الاسلامى و بعض تطبيقاته، دار عالم الكتاب، 1417 هـ.ق. (1997م.)، الرياض.
11. صنعتكار، حسن، اخلاق بازار، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، دوم، 1375هـ.ش، قم.
12. ميرمعزي، سيد حسين، نظام اقتصادى اسلام، ساختار كلان، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، اول، 1381 هـ .ش، تهران.
13. يوسفي، احمد علي، ماهيت و ساختار اقتصاد اسلامي، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379 هـ.ش، تهران.
14. Beekun, Rafik Issa: Islamic Business Ethics, the International Institute of Islamic Thought, 1417 AH/ 1997 AC, United State of America.
* وسائل الشيعه: ج12. در موضوع اخلاق در اقتصاد اسلامى كتابهاى متعددى نوشته شده است. براي نمونه، ر.ك. المستشار عبدالحكيم الجندي: الاخلاق فى الاقتصاد الاسلامي؛ حسن صنعتكار: اخلاق در بازار.
Rafik Issa Bee Kun : Islamic Business Ethics.
* براي مطالعه در اين باره به مقاله زير رجوع كنيد.
«تحقيق اسلاميه علم الاقتصاد: المفهوم و المنهج» تأليف محمد أنس الزرقا، مجله جامعه الملك عبدالعزيز: الاقتصاد الاسلامي، مجلد 2،1410 هـ . (1990م.)، ص 40.3.
منبع : فصلنامه علمى ، پژوهشى قبسات در حوزه فلسفه دين و کلام جديد ـ شماره34