تاريخ : یک شنبه 25 اردیبهشت 1390  | 4:05 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : شهید مطهری و اقتصاد

در باب جنگها ما دو جور مى توانیم بحث كنیم. یكى اینكه بگوییم همه ی جنگهاى دنیا ریشه ی اقتصادى داشته است، یعنى جنگها را جزء حوادث مهمى كه در تحولات تاریخ مؤثر بوده اند بدانیم ولى خود جنگ را منبعث از علل اقتصادى بدانیم. دیگر اینكه بگوییم خیر، جنگها با آن همه عظمتش جزء حوادث مهم تاریخ نیست، به نظر مى آید كه جزء حوادث مهم است ولى چنین نیست و مسیر تاریخ را جنگها عوض نمى كند. بله، مغول پیدا مى شود مى آید قتل عام مى كند، مثلاً ثلث مردم منطقه اى را مى كشد و زندگیها را بر باد مى دهد، اما در عین حال بعد فراموش مى شود. باز قافله همان راه خودش را طى مى كند، یعنى مسیر خود را عوض نمى كند.

اگرچه ظاهر بسیارى از حرفهایشان این است كه جنگها حوادث مهمى است ولى این حوادث مهم هم علل اقتصادى دارد- كه ویل دورانت نیز روى این قضیه خیلى تكیه مى كند- ولى طبق نظریه ی اینها باید جنگها را جزء حوادث بزرگ به شمار نیاورد، چون مى گویند تكامل ابزار تولید است كه تاریخ را تغییر مى دهد و متحول مى كند. یك وقت جنگ مقارن با تحول ابزار تولید هست و یك وقت نیست؛ اگر باشد تحول پیدا مى شود و اگر نباشد خیر. مثلاً در قرون وسطى ٰ، در دوره اى كه آن را «دوره ی كشاورزى» مى نامند، خیلى جنگهاى بزرگ در دنیا رخ داده ولى دوره عوض نشده است، دوره همان دوره است. اما در دوره اى كه یكمرتبه صنعت تغییر كرد و دوره ی صنعتى پیش آمد، همان پیشامد تاریخ را متحول كرد و شكل دیگرى به آن داد با اینكه جنگى در كار نبود.

طبق این نظریه جنگها معلول تحولات اصلى تاریخ اند نه علت تحولات اصلى تاریخ. اگر ثابت شود كه جنگ خودش علت یك تحول بوده- كه ثابت هم مى شود- آنگاه این نظریه نقض مى شود. جنگها هم به نوبه ی خود در تغییر ابزار تأثیر داشته اند، یعنى آنها حتى علت تغییر ابزارها هستند. دلیلش این است كه جنگ خودش در عین اینكه خرابى به بار مى آورد سبب یك نوع تحول و پیشروى هم هست، زیرا ملتها در حال جنگ در اثر رقابت جنگى- چون مسئله ی موت و حیات در كار است- نهایت تلاش را براى حفظ و بقاى خود به كار مى برند و دانشمندان هر كشورى حداكثر كوشش را براى ساختن ابزار جنگى مصروف مى دارند كه این مقدار كوشش در حال صلح و آرامش عملى نیست، یعنى یك چنین شرایط فوق العاده اى لازم است تا مغزها [حداكثر تلاش خود را به كار برند

مى گویند مغزهاى انسانها اغلب آن حداكثر نیروى خود را به كار نمى برند، شاید یك صدم نیرویى را كه مى توانند به كار ببرند، به كار مى برند. اغلب، اشخاص مى میرند در حالى كه مثلاً 90 یا 95 درصد مغز آنها به صورت ماده اى است كه مورد استفاده قرار نگرفته است. ولى وقتى كه مسئله ی رقابت مثبت در كار باشد آنگاه روى مغزها فشار مى آید و آن وقت است كه اختراعات صورت مى گیرد و ابزار جنگى اختراع مى شود، ولى جنگ كه خوابید همان اختراعات در مسائل تولیدى مورد استفاده قرار مى گیرد. بعد از همین جنگ دوم جهانى، خیلى از این اختراعات [1]در راه تولید به كار گرفته شد. كارخانه هایى كه در حین جنگ براى ساختن ابزارهاى جنگى به وجود آمده بود در حین صلح براى تولید مورد استفاده قرار گرفت، یعنى از همان ماشینهاى بسیار قوى براى تولید وسائل دیگر استفاده شد.

پس جنگها منشأ تحولات هست و این امر نظریه ی ماركسیسم را نقض مى كند؛ یعنى جنگها علت تكامل ابزار تولیدند نه تكامل ابزار تولید علت آنها باشد. آنها علت تكامل ابزار تولیدند و به نوبه ی خود علت چیزهاى دیگر.

 

»» مشاهده متن کامل در کتاب ««

 

منبع : پایگاه جامع شهید مطهری



نظرات 0