تاريخ : دوشنبه 26 اردیبهشت 1390  | 12:21 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصادجهان

علي اخترشهر

ترديدي نيست كه رشد سريع اقتصادي در نيمه دوم قرن بيستم در كشورهاي شمال، عامل مهمي در كاهش فقر و محروميت انساني بود و همين امر سبب شد كه از سال 1960 تاكنون، بنابر آنچه سازمان ملل متحد در گزارش توسعه انساني در سال 1977 منتشر ساخته است، ميزان مرگ و مير در كشورهاي در حال توسعه، به كمتر از نصف، و ميزان سوء تغذيه تا حدّ يك سوم كاهش يابد و نيز نسبت كودكاني كه از دست‌رسي به مدرسه ابتدايي محروم بودند، از نصف به كمتر از يك چهارم برسد.1 علت آنكه غرب در اين زمينه به ظاهر موفق به نظر مي‌رسد توجه به شرايط مادي بوده است.

در واقع، بايد گفت: پيشرفت‌هاي مادي سبب گرديده اند كه عده زيادي از افراد با تمام وجود اميدوار شوند كه مي‌توان بر فقر و محروميت فائق آمد و ريشه آن را از سراسر عالم بركند، ولي طولي نكشيد كه اين باورها به ترديد تبديل گرديد.

كشورهاي ثروتمند شمال بين تورّم و عقبگرد دست و پا مي‌زنند، در حالي كه حتي در دوران وفور، قادر به هضم بيكاري، برطرف كردن فقر مطلق و... نمي‌باشند.2

از اين‌رو، عدم موفقيت و كارا نبودن برنامه‌هاي رشد و توسعه اقتصادي، براي فقر و بيكاري را، حتي در كشورهايي كه بيشترين رشد و توسعه اقتصادي را در اين چند دهه پس از جنگ جهاني دوم داشته‌اند، شاهديم.

ما فكر مي‌كنيم كه سرمايه‌داري پاسخ درستي براي نابساماني‌هاست، ولي بسياري از گرسنگان و بي‌خانمان‌ها با ما موافق نيستند.3

آن‌قدر مسئله و مشكل وجود دارد كه نتوانيم خود را ملت‌هاي سرمايه‌دار موفقي ارزيابي كنيم.4

آلوين تافلر در كتاب موج سوم، وضعيت اقتصادي جهان صنعتي را چنين توصيف مي‌كند:

در اواخر دهه 1960 بالاخره، بحران عمومي نظام صنعتي به مرحله انفجار رسيد. اعتصابات، سياهي و تباهي، از هم‌پاشيدگي، جنايت و پريشاني‌هاي رواني سراسر جهان موج دوم را فرا گرفت... اقتصاددانان هشدار دادند كه امكان دارد نظام مالي به طور كامل سقوط نمايد... با عميق‌تر شدن بحران عمومي نظام صنعتي، تيرگي و كسادي كشورهاي پيشرفته صنعتي را فرا گرفت و به ناگهان، ميليون‌ها نفر در سراسر جهان، نه تنها نسبت به كارساز بودن خط‌مشي موج دوم به ترديد افتادند، بلكه از خود پرسيدند كه چرا بايد با تمدني به رقابت برخاست كه خود در آستانه چنين از هم‌پاشيدگي عميقي قرار گرفته است.5

به هر حال، وضعيت توزيع درآمدي در غرب بنا بر گزارش‌هايي كه مي‌رسد، حكايت از آن دارد كه غرب نتوانسته است مشكل فقر را حل نمايد. در سال 1993، گزارش منتشرشده دولت انگلستان حاكي از آن بوده است كه درآمد واقعي ده درصد پايين جمعيت انگلستان در سال 1979 تا 1990 چهارده درصد كاهش داشته، در صورتي كه متوسط درآمد خانوار در آن كشور 36 درصد افزايش داشته است،6 و يا در آمريكا بنابر گزارش دفتر برنامه و بودجه كنگره ايالات متحده، 40 درصد خانواده‌هاي آمريكايي در پايان همين دهه (1989) عملاً با شرايط سخت‌تري روبه‌رو شده‌اند.

البته اين وضعيت اسفبار محدود به مسائل اقتصادي تنها نمي‌شود، بلكه دامنه مسائل اجتماعي را نيز گرفته كه به اعتراف بعضي از شخصيت‌ها و صاحب‌نظران مسائل جهاني در كشورهاي صنعتي، رهاورد رشد اقتصادي و توسعه، چيزي جز انسان‌هاي بي‌روح، بي‌هويّت و عاري از اخلاق انساني نبوده است.

از جمله پيامدهايي كه توسعه در غرب به همراه داشته است، مي‌توان به موارد ذيل اشاره نمود:

1. فقر و عدم تعهد

الف. از لحاظ اقتصادي، فقر مطلق و شكاف درآمدي؛

ب. از لحاظ اجتماعي؛

ج. از دست دادن ارزش‌هايي همانند احساس وظيفه، تعهد، مسئوليت و نوع‌دوستي.

شاهد بر اين مدعا، گفته‌هاي الگور است:

ما در تمدن كنوني، در جهان غيرواقعي و دروغين مركّب از گل‌هاي پلاستيكي، قلمرو فضايي، تهويه مطبوع... سالن‌هاي تفريحات و خوش‌گذراني... و قلب‌هاي بي‌احساس و تخدير شده از كافئين قهوه و نشئه از مشروبات الكلي، مواد مخدّر و خيالات اغفال‌كننده... به سر مي‌بريم.7

چهره واقعي جامعه غرب را چارلز بي. هندي به وضوح ترسيم مي‌كند:

ما هرگز اين منظور را نداشتيم كه بي‌ارتباط با ديگران و تنها باشيم... ما به واژه‌هايي مثل وفاداري، وظيفه و تعهد با شك و ترديد مي‌نگريم.8

2. نابودي انسان‌ها

امروزه غربي‌ها به اين نتيجه رسيده‌اند كه چون فقرا بار سنگيني براي توسعه اقتصادي به شمار مي‌آيند، بهتر است آنها را از بين ببريم. فقرا مسئول فقر خويش هستند و با وجود اين، بار سنگيني براي توسعه اقتصادي به شمار مي‌آيند. پس مي‌توان بدون تأسّف، خويشتن را از دست آنان رها ساخت.9

به همين دليل است كه ـ مثلاً ـ به كشور مصر پيشنهاد مي‌دهند: براي دست‌يابي به توسعه و بهترين راه مقابله با بحران اقتصادي اين است كه هر سه سال يكبار، بگذاريم سه ميليون انسان در اين كشور از گرسنگي از بين بروند.10

3. خودفراموشي و سردرگمي

خود انديشمندان غربي اقرار دارند: هدف از آفرينش انسان اين نبوده است كه موجودي درون تهي باشد تا در نتيجه، به صورت ارقامي بي‌معنا و بي‌هدف، در فهرست حقوق قرار بگيرد و هر روز در رنگي و نقشي ظاهر شده، مواد اوليه اقتصاد را تشكيل دهد. اگر قرار باشد انسان اين‌گونه باشد، توسعه اقتصادي وعده‌اي پوچ و بي‌محتواست. به نظر اين دسته از انديشمندان غربي، مشكل اصلي در اين است كه ما در انتخاب عناصر اصلي توسعه دچار اشتباه شده‌ايم و چنين مي‌پنداريم كه افزايش راندمان و رشد اقتصادي از لوازم توسعه و پيشرفت هستند. از اين‌رو، براي رسيدن به اين اهداف، خود را فدا كرده، فراموش مي‌كنيم كه ما خود بايد معيار و شاخص همه چيز باشيم.11

4. بي‌حرمتي و تجاوز

به اعتقاد انديشمندان، جنايات و اعمال وحشيانه در اين جوامع به حدّي است كه حتي بچه‌هاي كوچك و زنان مسن از هرزه‌گري‌ها و تجاوز در امان نيستند. تجاوز و بي‌عفّتي در اين جوامع، به گونه‌اي است كه هر ساله در آمريكا قريب 300 هزار، و در آلمان 160 هزار زن مورد تجاوز قرار مي‌گيرند.12

در واقع، در هر شش دقيقه در آمريكا يك زن مورد تجاوز قرار مي‌گيرد. هر روزه بر شمار زنان اروپايي داراي فرزند بدون شوهر افزوده مي‌شود.13

5. نابودي خانواده

متأسفانه خانواده در اين جوامع به حدّي سقوط كرده است كه در صورت ادامه چنين روندي، ديري نخواهد پاييد كه ديگر چيزي به عنوان «خانواده» در اين جوامع يافت نخواهد شد. در يك نظرخواهي انجام شده از افراد بين 16 تا 24 سال، كه مركز ثقل ايجاد خانواده را شكل مي‌دهند، سه چهارم آنها معتقدند: زن به تنهايي مي‌تواند فرزند را به گونه‌اي موفقيت‌آميز كه پدر و مادر زندگي مي‌كنند، تربيت كند.14 يا در سوئد، بيش از نيمي از اطفال خردسال از زنان و مرداني به وجود آمده‌اند كه هرگز پيوند زناشويي در بين آنها برقرار نشده است.15

بنابراين، مي‌توان گفت: توسعه در غرب، تنها يك بُعد از كمال را دربرداشته، آن هم بعد مادي و تكامل و پيشرفت در ابزار بوده است. آنچه در كشورهاي غربي اتفاق افتاده، صرفا رشد و توسعه اقتصادي بوده است، نه توسعه انساني همه‌جانبه و پايدار؛ زيرا در ابعاد انساني، نه تنها توسعه‌اي صورت نگرفته، بلكه به نوعي انهدام ارزش‌هاي انساني را به همراه داشته است.

6. كنار نهادن همه ارزش‌هاي والاي انساني16

نظام سرمايه‌داري عالي‌ترين شكل نظام اقتصادي ـ سياسي، كه مطابق فطرت و عقل بشر باشد، نيست و در درون خود داراي تضادهايي است. امروزه مشكلاتي به تدريج، در اين نظام‌ها جلوه‌گر مي‌شوند كه برخاسته از نوع اين نظام هستند. انواع مشكلات رواني همچون پوچ و بيهوده جلوه نمودن زندگي، حاكميت اقتصاد بر مغزها و انديشه‌ها در سود و رشد سرمايه و كنار زدن همه ارزش‌هاي والاي انساني از جمله تراوش‌هاي سمّي اين نظام هستند كه پيش‌بيني مي‌شود روزي به فروپاشي آن بينجامند. نظامي كه در آن، ثروت حدّ و مرز نمي‌شناسد نمي‌تواند با فطرت بشر سازگار باشد. اين نظام كمال مطلوب انسان را دارا نيست تا بتواند آينده روشني براي وي نويد دهد و از چنان قدرت سياسي ـ اقتصادي برخوردار گردد كه از هرگونه حركت توسعه‌اي مستقل، جلوگيري كند.

علاقه به رفاه مادي در اين نظام، به گونه‌اي رسوخ نموده است كه هر چيزي را با دلار مي‌توان معامله كرد. شخصيت‌هاي سياسي و علمي، فرمول‌هاي سرّي نظام تجهيزات علوم و فناوري، همه مي‌توانند خريداري شوند. شواهد تاريخي ثابت كرده‌اند كه اتحاد جهان سرمايه‌داري نيز از استحكام كافي و ضمانت اجرايي لازم برخوردار نيست و تنها مي‌تواند جنبه ظاهري داشته باشد.17

1-      «فقر در جهان»، ترجمه محمّدحسن فطرس، به نقل از: سعيد فراهانى‌فرد، نگاه به فقر و فقرزدايى از ديدگاه اسلام تهران، انديشه معاصر، 1378، ص 56.
2-      اينياسى، زاكس، «بوم‌شناسى و فلسفه توسعه»، ترجمه سيدحميد نوحى، به نقل از: ناصر جهانيان، پيشين، ص 173.
3-      چارلز بى. هندى، عصر تضاد و تناقض، ترجمه محمود طلوع تهران، رسا، 1375، ص 36.
4-       همان، ص 32.
5-       همان، ص 29ـ30.
6-      نك. حسين نصيرى، «توسعه پايدار؛ چشم‌انداز جهان سوم»، اطلاعات سياسى ـ اقتصادى 128،127 (ارديبهشت 1376)، ص 12.
7-       چارلز. بى. هندى، پيشين، ص 31.
8-      همان، ص 362.
9-      ر. ك. نشريه آلترناتيو فوريه 1987، به نقل از: على اخترشهر، اسلام و توسعه (تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1386)، ص 222.
10-  عبداللّه جيروند، توسعه اقتصادى تهران، مولوى، 1368، ص 46.
11-  ارلز بى. هندى، پيشين.
12-   صبح 78، به نقل از: على اخترشهر، پيشين، ص 23.
13-   همان.
14-  همان.
15-  همان، ص 52.
16-   جمعى از نويسندگان، پديده‌شناسى فقر و توسعه، دفتر تبليغات اسلامى شعبه خراسان قم، بوستان كتاب، 1380، ص 110.
17-   همان، ص 110.

 

 

منبع : وبلاگ اقتصاد عادلانه



نظرات 0