محور : اقتصاد اسلامی
متفكران لائيك غربى يكى از عوامل انحطاط و عقب ماندگى مسلمانان را آخرت گرايى و توجه كافى نداشتن آنان به دنيا و مظاهر آن مى دانند(1) و احياناً بينش اسلامى را آخرت گرا و گريزان از دنيا معرفى مى كنند.
تعجب آورترآن كه برخى از انديشمندان مسلمان نيز تحت تأثير چنين برداشت هايى قرار گرفته، مى گويند:
يكى از موانع توسعه اقتصادى و رشد و پيشرفت در كشور ما روحيه بى اعتنايى به مال دنياو زشت شمردن انگيزه هاى مادّى و رفتار سودطلبانه است و لذا، براى رفع آن ها بايد نظام ارزش يابى مبتنى بر توبيخ و پاداش و ايجاد انگيزه هاى مادّى و رفاه طلبانه را برقرار كرد... وقتى مردم دائماً بشنوند كه مرگ در چند قدمى انسان قرار دارد و لزومى ندارد كه به مال دنيا و ماديات دل بست، بلكه بايد بيش تر به فكر توشه آخرت بود،خواه ناخواه انگيزه هاى اقتصادى در شنوندگان واكنش زيادى ايجاد نمى كند.»(2)
آيا واقعاً نوع نگرش اسلام به دنيا يك مانع فرهنگى در برابر توسعه اقتصادى است؟ آيا نوع بينشى كه اسلام درباره دنيا و مظاهر آن به مسلمانان مى دهد، موجب افت فعاليت هاى اقتصادى است؟
اينان همچنين مى گويند: «در نظام سرمايه دارى، براى رشد و توسعه اقتصادى تأكيد بر رفتار مبتنى بر طمع و آزمندى گذاشته مى شود; يعنى روحيه ثروت اندوزى، عشق به دنياپرستى، ماديات و سودگرايى كه زيربناى سرمايه دارى است، به مردم القا مى شود. اما در اسلام، برعكس، تأكيد بر كم مصرفى و قناعت شده است، حتى در بعضى از نوشته ها، سرمايه و سرمايه دار نه تنها منزلتى ندارد، پيوسته تحقير و دشمن جامعه معرفى مى شود.»(3) گويا اينان لذت و عشق به دنيا و ماديات و ثروت اندوزى را زيربناى اصلى تحقق توسعه (به معناى غربى) گرفته و دقيقاً به دنبال تحقق چنين توسعه اى، نوع نگرش دينى به دنيا و ثروت را مانع تحقق آن مى دانند. ولى غافل از آن كه نه توسعه مطلوبى كه جامعه اسلامى در پى آن است، توسعه غربى است و نه مانعى كه امثال ايشان فكر مى كنند، مانع اين توسعه است. با توجه به مطالب ذكر شده، طرح نظر اسلام به دنيا و مال و ثروت ضرورى مى نمايد تا روشن شود كه آيا دين مانع توسعه اقتصادى است يا خير.
>>>
محور : اقتصاد اسلامی
متفكران لائيك غربى يكى از عوامل انحطاط و عقب ماندگى مسلمانان را آخرت گرايى و توجه كافى نداشتن آنان به دنيا و مظاهر آن مى دانند(1) و احياناً بينش اسلامى را آخرت گرا و گريزان از دنيا معرفى مى كنند.
تعجب آورترآن كه برخى از انديشمندان مسلمان نيز تحت تأثير چنين برداشت هايى قرار گرفته، مى گويند:
يكى از موانع توسعه اقتصادى و رشد و پيشرفت در كشور ما روحيه بى اعتنايى به مال دنياو زشت شمردن انگيزه هاى مادّى و رفتار سودطلبانه است و لذا، براى رفع آن ها بايد نظام ارزش يابى مبتنى بر توبيخ و پاداش و ايجاد انگيزه هاى مادّى و رفاه طلبانه را برقرار كرد... وقتى مردم دائماً بشنوند كه مرگ در چند قدمى انسان قرار دارد و لزومى ندارد كه به مال دنيا و ماديات دل بست، بلكه بايد بيش تر به فكر توشه آخرت بود،خواه ناخواه انگيزه هاى اقتصادى در شنوندگان واكنش زيادى ايجاد نمى كند.»(2)
آيا واقعاً نوع نگرش اسلام به دنيا يك مانع فرهنگى در برابر توسعه اقتصادى است؟ آيا نوع بينشى كه اسلام درباره دنيا و مظاهر آن به مسلمانان مى دهد، موجب افت فعاليت هاى اقتصادى است؟
اينان همچنين مى گويند: «در نظام سرمايه دارى، براى رشد و توسعه اقتصادى تأكيد بر رفتار مبتنى بر طمع و آزمندى گذاشته مى شود; يعنى روحيه ثروت اندوزى، عشق به دنياپرستى، ماديات و سودگرايى كه زيربناى سرمايه دارى است، به مردم القا مى شود. اما در اسلام، برعكس، تأكيد بر كم مصرفى و قناعت شده است، حتى در بعضى از نوشته ها، سرمايه و سرمايه دار نه تنها منزلتى ندارد، پيوسته تحقير و دشمن جامعه معرفى مى شود.»(3) گويا اينان لذت و عشق به دنيا و ماديات و ثروت اندوزى را زيربناى اصلى تحقق توسعه (به معناى غربى) گرفته و دقيقاً به دنبال تحقق چنين توسعه اى، نوع نگرش دينى به دنيا و ثروت را مانع تحقق آن مى دانند. ولى غافل از آن كه نه توسعه مطلوبى كه جامعه اسلامى در پى آن است، توسعه غربى است و نه مانعى كه امثال ايشان فكر مى كنند، مانع اين توسعه است. با توجه به مطالب ذكر شده، طرح نظر اسلام به دنيا و مال و ثروت ضرورى مى نمايد تا روشن شود كه آيا دين مانع توسعه اقتصادى است يا خير.
آياتى چند از قرآن كريم كه در آن ها حيات دنيا و اموال مورد مذمت واقع شده است: ـ «اِعلَموا انّما الحياةُ الدّنيا لعبٌ و لهوٌ و زينةٌ و تفاخرٌ بينكم و تَكاثرٌ فِى الاموالِ و الاَولادِ...» (حديد:20) مرحوم علاّمه طباطبائى(رحمه الله)مى فرمايد: «لعب» عملى است كه براى غرض خيالى ترتيب داده مى شود; مثل لعب اطفال. و «لهو» هر چيزى است كه انسان را از امور مهم باز دارد. و «تفاخر» مباهات نمودن به انساب واحساب است. و «تكاثر» در اموال و اولاد مطرح مى باشد.(4)
ـ«مَا الحياةُ الدّنيا اِلاّ متاعُ الغرورِ» (آل عمران:185) در آيه نخست، حيات دنيا را لهو و لعب و مايه زينت و تفاخر و تكاثر دانسته و در آيه بعد، حيات دنيا را چيزى جز متاع غرور نشمرده است.
چيزى باعث لهو و لعب و زينت و تكاثر و تفاخر و غرور است كه نسبتى با انسان داشته و در ملكيت او باشد تا بتواند از آن بهره مند گردد و به آن مشغول شود و احياناً به وسيله آن بر ديگران مباهات و فخر نمايد; همچنان كه در آيه اى ديگر، مصاديق متاع حيات دنيا بيان شده است:
ـ «زُيّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشّهواتِ مِن النّساءِ و البنينِ و القناطيرِ المُقنطرةِ مِن الذّهبِ و الفضّةِ و الخيلِ المُسوّمةِ و الاَنعامِ و الحرثِ ذلكَ متاعُ الحياةِ الدّنيا و اللّهُ عندهُ حسنُ المآبِ قُل أَؤُنّبِئكُم بِخير مِن ذلكم لِلّدينَ اتَّقوا عندَ رَبّهم جنّاتٌ تجري مِن تحتها الانهارُ خالدينَ فيها و ازواجٌ مطهَّرةٌ و رضوانٌ مِن اللّهِ و اللّهُ بصيرٌ بِالعبادِ» (آل عمران: 14 و 15)
در اين آيه شريفه، مصاديق متاع حيات دنيا زنان، فرزندان، سيم و زر، اسبان و چهارپايان، كشاورزى معرفى شده است. پس اين موارد براى مردم زينت داده شده است و مردم با حسب ميل طبيعى به آن ها روى مى آورند. در آيات ديگرنيز اين چيزها زينت حيات دنيا معرفى فرموده است:
ـ «المالُ و البنونُ زينةُ الحياةِ الدّنيا و الباقياتُ الصّالحاتُ خيرٌ عندَ ربّكَ ثواباً و خيرٌ اَمَلاً» (كهف: 46)
اما نكته مهمى كه بايد بدان توجه كرد اين است كه آيا مفهوم اين آيات آن است كه بايد از اين زينت ها و نعمت ها پرهيز كرد و به آن ها نزديك نشد يا آن كه پيام ديگرى دارد؟
با توجه به اين كه در كنار اين گونه آيات كه دنيا را معرفى نموده است، زندگى ابدى آخرت و نعمت هاى بهشت و امثال اين ها را بيان مى فرمايد، معلوم مى گردد كه خداوند مى خواهد انسان را از غفلت و گمراهى خارج كند و او را نسبت به حيات واقعى و اصيل آشنا نمايد كه «اِنَّ الدّارَ الآخرةَ لَهى الحَيَوانُ» (عنكبوت: 64) تا مبادا به زيبايى هاى حيات دنيا مشغول شود از هدف اصلى بازبماند.
بنابراين، اين قبيل آيات و امثال آن ها هرگز در مقام پرهيز دادن از دنيا و مظاهر آن نيست. چگونه ممكن است چنين باشد و حال آن كه در اسلام، آيات و روايات متعددى دال بر ترغيب به ازدواج، محبت همسر و فرزندان، كار و كسب روزى حلال وجود دارد. در آيات ذيل، به خوبى بهره مندى از دنيا و طبيعت و مظاهر دنيا ترسيم شده است:
ـ «هو اَنشَأكم مِن الارضِ و استعمَركم فيها» (هود: 61)
«شيخ طوسى(رحمه الله) در تبيان، در تفسير جمله «و استعمركم فيها» مى فرمايد: «اىْ جَعلكم قادرينَ على عمارةِ الارضِ و و مَكَّنكم مِن عِمارتِها والحاجةِ الى سُكناها»،(5) يعنى شما را بر آبادانى زمين توانا كرد و نسبت به آبادانى آن شما را متمكّن و نيرومند ساخت و نيازمند سكونت در زمين قرار داد.
شيخ طبرسى(رحمه الله) در مجمع البيان فرموده است: «و استعمركم فيها أى جَعلكم عُمّار الارضِ بأنْ مَكّنكم مِن عِمارتها و اَحوجَكم اِلى السُّكنى فيها»;(6) خداوند شما را آبادكنندگان زمين قرار داد به اين كه بر آبادانى زمين نيرومند ساخت و شما را به سكونت در آن نيازمند قرار داد.
بنابراين، «عمارت» تغييردادن زمين به محصولى است كه بدان گونه بتوان از فوايد مورد انتظار آن استفاده كرد; مانند بناى خانه براى سكونت، مسجد براى عبادت، زمين كشاورزى بر كشت و باغ براى به دست آوردن ميوه آن. و «استعمار» طلب آبادانى است به اين كه از انسان خواسته شود زمين را آباد كند، به گونه اى كه شايسته بهره بردارى شود.(7)
خداوند در عين اين كه مى فرمايد: «واَعلموا اَنّما اَموالُكم واَولادكُم فِتنةٌ و اللّهُ عندهُ اجرٌ عظيمٌ» (انفال: 28)، در جاى ديگر مى فرمايد: «وََامْدَدْناكم بِأموال و بنينَ.» (اسراء: 6)
از اين رو، هر چند اين ها وسيله آزمايش و مايه زينت حيات دنياست و نبايد اشتغال به آن ها مانع توجه به حيات ابدى و تحصيل توشه براى آن باشد، با وجود اين، استفاده نمودن و بهره مند شدن از دنيا و مظاهر آن مطابق با فطرت و خلقت آدمى است، وگرنه حيات آدمى شكل نمى گيرد. آنچه مورد اهتمام ويژه دين است، اصل بهره مندى از دنيا نيست، بلكه جهت استفاده از آن است. اصل استفاده از دنيا مطابق با خواست خدا و موازين خلقت; و دين شكل دهنده جهت بهره مندى انسان از آن است:
ـ «الّذي جَمَع مالاً وَ عدّدهُ يحسبُ اَنّ مَالهُ اَخلدهُ» (همزه: 2 و 3)
قرآن با تفكر سرگرم شدن مال دنيا و گره زدن بقا و حيات خويش به مال دنيا مبارزه مى كند.
ـ «فَكُلوا مِمّا رزَقَكم اللّهُ حَلالاً طَيّباً و اشكُروا نعمةَ اللّهِ اِن كُنتم اِيّاهُ تَعبدونَ» (نحل: 114) اگر بهره مندى از رزق خداوند حلال و مجاز است و يا اگر بايد از رزق حلال و طيب خداوند بهره مند شد، پس مقدمه استفاده بهينه از اين ها جايز، بلكه لازم است. مهم شكر اين نعمت هاست; زيرا انسان با عقل و غريزه هاى طبيعى و كنجكاوى خود، به هرحال، طبيعت را مى شكافد و رزق خود به دست مى آورد. اما توجه به خداوند و شكر نعمت او كار عقل سليم و فطرت سالم است و دين مى خواهد اين مهم را احيا كند. بنابراين، در اسلام دورى جستن ازنعمت هاى دنيوى منع شده است:
ـ قُل مَن حَرّم زينةَ اللّهِ الّتي اخَرَج لِعبادِه و الطّيّباتِ مِن الرّزقِ» (اعراف: 31)
پس استفاده از زينت هايى كه خداوند براى بشر خلق كرده، حرام نيست. خداوند اين زينت ها را فقط براى خوردن و آشاميدن خلق نكرده است، بلكه مى فرمايد: «اِنّا جَعلنا ما علَى الاَرضِ زينةً لَها لِنبلُوَهُم اَيُّهم اَحسنُ عملاً» (كهف: 7)
امتحان و آزمايش انسان، هدف الهى از خلقت اين زينت ها و نعمت هاست تا معلوم گردد چه كسى به ياد خدا و شكرگذار نعم اوست:
«و اِذ تَأذّنَ ربُّكم لَئن شَكرتُم لَأَزيدّنَكم وَلَئِن كَفرتُم اِنّ عذابي لَشديدٌ» (ابراهيم: 7)
روايات معصومان(عليهم السلام) نيز مملوّ از رهنمودهايى است كه در راستاى رهنمودهاى قرآنى، سعى و تلاش در دنيا را هيچ گاه مرادف با دنياطلبى مذموم معرفى نكرده اند:
مردى خطاب به امام صادق(عليه السلام)مى گويد: به خدا سوگند، ما طالب دنيا هستيم و دوست داريم كه ثروت به ما داده شود. امام فرمود: تا با آن چه كنى؟ گفت: به خود و خانواده ام برسم و صله و صدقه بدهم و حج و عمره بگزارم. امام صادق(عليه السلام) فرمود «ليس هذا طلب الدنيا، هذا طلب الآخرة.»(8)
از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز اين روايت نقل شده است: «نعَم العونُ على تقوىَ اللّهِ الغنى.»(9)
مرحوم صاحب وسائل رواياتى تحت عنوان «باب استحباب الاستعانة بالدّنيا على الآخرة»
در ج 12، باب 6 از ابواب مقدمات كتاب تجارة و نيز بابى تحت عنوان «باب استحباب جمع المال من حلال لأجل النفقة فى الطاعات و كراهة جمعه لغير ذلك» آورده و رواياتى از معصومان(عليهم السلام) ذكر كرده است.
مرحوم شهيد مطهرى(رحمه الله) مى گويد: «منظور از علاقه به دنيا (كه مذموم است) تمايلات طبيعى و فطرى نيست، بلكه مقصود از علاقه و تعلّق، بسته بودن به امور دنيوى و مادى و در اسارت آن ها بودن است كه توقف و ركود است و اين است كه «دنياپرستى» نام دارد و اسلام آن را محكوم مى كند.»(10)
خلاصه سخن آن كه دين، دنيا ومظاهر آن را در حدّ زينت اين حيات دنيوى تأييد كرده و استفاده از آن را تحريم ننموده، بلكه خلقت اين زيبايى ها و پديده هاى دنيوى را براى استفاده و بهره مندى انسان از آن هاقرار داده است، منتها تنبيه مى دهد كه فراتر از زيبايى ها و بهره مندى ها، زيبايى ها و لذت ها ونعمت هاى ديگرى هست كه نبايد از آن غفلت كرد. راه تحصيل آن نعمت ها توشه برداشتن از نعمت هاى دنيوى و به جاى آوردن شكر خداوند است.
آيا چنين بينشى از اسلام درباره دنيا و طبيعت مانع توسعه اقتصادى است؟ قطعاً نمى توان چنين بينشى را به اسلام نسبت داد. هر چند عده اى ممكن است كه مبتلا به جمود و تحجرگرايى شده باشند، اما علما و دين شناسان اسلامى در طول تاريخ چنين باورها و تفسيرهاى غلطى نداشته اند. به هر حال، قوام توسعه نه وابسته به يك قشر قليل از عوام است و نه بستگى به نظر يك يا چند نفر ظاهر بين دارد. بنابراين، ريشه توسعه نيافتگى را بايد در جاى ديگر پيدا كرد.
پینوشتها:
1. ميثم موسائى، دين و فرهنگ توسعه، مركز چاپونشرسازمان تبليغات اسلامى،1374ص 111/ ص 121
2. امير باقر مدنى،موانع توسعه اقتصادى ايران;مقايسه باژاپن،شهراب،1374،ص304/ص86
3. سيدمحمد حسين طباطبائى، الميزان، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، ج 19، ص 165
4. شيخ طوسى، تفسير التبيان، ج 6، ذيل آيه شريفه 61 هود
5. فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، ناصرخسرو، 1406ق،ج5، ص 264
6. غلامرضا مصباحى، مجموعه مقالات اولين همايش اسلام و توسعه، مركز چاپ و انتشارات دانشگاه شهيد بهشتى،
7. 1376، ص 12
8. شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، بيروت، دار احياء التراث العربى، ج 12، ص 19، حديث 3
9. همان، ص 16، حديث 1
10. مرتضى مطهرى،سيرى درنهج البلاغه،ص280
منبع : وبلاگ اقتصاد عادلانه