تاريخ : دوشنبه 26 اردیبهشت 1390  | 12:47 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد اسلامی

این مقاله برداشتی از کتاب ارزشمند الحیاة جلد 5 می باشد.

 هر كس مقدارى از تعاليم اسلامى را بداند (تعاليمى كه از پيوستگيى عميق و ساختارى انداموار برخوردار است، بويژه دهها و دهها تعليم اقتصادى كه در قرآن و حديث آمده است)، اين را مى‏فهمد كه از روشنترين واضحات اين است كه دين اسلام، براى اقتصاد يك مركزيّت اصلى قائل است، و اصالت اقتصاد را چندان محكم مطرح مى‏كند كه صرف نظر كردن از آن امكانپذير نيست.

دينى كه زكات را رديف نماز قرار مى‏دهد و آن را دومين ستون دين معرّفى مى‏كند؛ دينى كه كتاب آسمانى آن مى‏گويد: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً [1] ... اموال خود را كه خداوند مايه برپايى زندگى شما قرار داده است به دست اشخاص سفيه مدهيد»، و مى‏فرمايد: «لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ [2]  هم مردان و هم زنان بايد از آنچه به دست مى‏آورند بهره‏مند شوند»؛ و مى‏فرمايد: «وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ*  لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ* [3] كسانى (از رذيله بخل دورند) كه در اموال آنان براى سائلان و محرومان حقّى معيّن باشد»، و مى‏فرمايد: «وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ... [4] در راه خدا انفاق كنيد، و خويشتن را با دست خود به هلاكت ميندازيد»؛ و فرياد بر مى‏دارد كه  نبايد اموال در دست مشتى توانگر بچرخد (لئلّا تكون دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ)[5]،  چنين‏ دينى آيا مى‏شود كه براى اقتصاد و مسائل اقتصادى اصالتى قائل نباشد؟

 

 

>>>

محور : اقتصاد اسلامی

این مقاله برداشتی از کتاب ارزشمند الحیاة جلد 5 می باشد.

 هر كس مقدارى از تعاليم اسلامى را بداند (تعاليمى كه از پيوستگيى عميق و ساختارى انداموار برخوردار است، بويژه دهها و دهها تعليم اقتصادى كه در قرآن و حديث آمده است)، اين را مى‏فهمد كه از روشنترين واضحات اين است كه دين اسلام، براى اقتصاد يك مركزيّت اصلى قائل است، و اصالت اقتصاد را چندان محكم مطرح مى‏كند كه صرف نظر كردن از آن امكانپذير نيست.

دينى كه زكات را رديف نماز قرار مى‏دهد و آن را دومين ستون دين معرّفى مى‏كند؛ دينى كه كتاب آسمانى آن مى‏گويد: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً [1] ... اموال خود را كه خداوند مايه برپايى زندگى شما قرار داده است به دست اشخاص سفيه مدهيد»، و مى‏فرمايد: «لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ [2]  هم مردان و هم زنان بايد از آنچه به دست مى‏آورند بهره‏مند شوند»؛ و مى‏فرمايد: «وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ*  لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ* [3] كسانى (از رذيله بخل دورند) كه در اموال آنان براى سائلان و محرومان حقّى معيّن باشد»، و مى‏فرمايد: «وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ... [4] در راه خدا انفاق كنيد، و خويشتن را با دست خود به هلاكت ميندازيد»؛ و فرياد بر مى‏دارد كه  نبايد اموال در دست مشتى توانگر بچرخد (لئلّا تكون دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ)[5]،  چنين‏ دينى آيا مى‏شود كه براى اقتصاد و مسائل اقتصادى اصالتى قائل نباشد؟


دينى كه پيامبر فريادگر آن آشكارا مى‏فرمايد: «اللّهمّ بارك لنا في الخبز، و لا تفرّق بيننا و بينه، فلولا الخبز ما صمنا و لا صلّينا و  ...[6]
  خداوندا! به نان ما بركت ده، و ميان ما و نان جدايى ميفكن، زيرا كه اگر نان نبود نه مى‏توانستيم روزه گرفت، و نه نماز خواند، و نه ...»؛ و امام علىّ بن ابى طالب «ع» مى‏فرمايد: «... إنّ أموال المسلمين لا تحتمل الإضرار[7]
  به اموال مسلمانان نبايد هيچ زيانى وارد شود»؛ و امام سجّاد «ع» مى‏فرمايد: «... و أمّا حقّ المال، فأن لا تأخذه إلّا من حلّه ... و لا تحرّفه عن مواضعه[8]
  حقّ مال آن است كه آن را جز از راه حلال به دست نياورى ... و از جاهايى كه مناسب هزينه‏گذارى است دريغ ندارى»؛ و امام صادق «ع» مى‏فرمايد: «إنّ من بقاء المسلمين و بقاء الإسلام، أن تصير الأموال عند من يعرف فيها الحقّ، و يصنع فيها المعروف ... [9]

  از جمله عوامل بقاى مسلمانان و اسلام آن است كه اموال در دست كسانى قرار گيرد كه حق (راه درست مصرف) آن را بشناسند، و آن را براى كارهاى نيك و سودمند به مصرف برسانند ...»، آيا چنين دينى (با اين همه مقرّرات مالى و احكام صريح اقتصادى) چگونه مى‏شود كه به اقتصاد اصالت ندهد؟

آرى، شريعتى كه به دادگرى و نيكوكارى فرمان مى‏دهد، و هدف رسالت پيامبران را- در طول تاريخ- برپا شدن قسط و عدل در ميان توده‏ها مى‏شمارد، و با اقتصاد آزاد (تكاثر) بسختى مبارزه مى‏كند، و مال را مايه قوام دين مى‏داند، [10] موضوع اقتصاد را مهمل نمى‏گذارد، بلكه مردمان را به استوار سازى پايگاهها عدالت معيشتى فرا مى‏خواند، و در باره اموال براى مردم برنامه‏ريزى مى‏كند، و طاغوتيگرى اقتصادى را مطرود مى‏شمارد، و با عوامل پديد آوردنده فقر به نبرد بر مى‏خيزد، و مردمان را مى‏انگيزد تا به احقاق حقوق مالى خويش- كه بنا بر حديث [11]، قوام و دوام دينشان وابسته به مال است- بپردازند، و طاغوت اقتصادى و اقتصاد طاغوتى را سرنگون سازند؛ و علما و فرمانروايان را به آن مى‏خواند كه پرخوارگى ستمگر و گرسنگى ستمديده را بر نتابند، و در راه مبارزه براى از ميان بردن گرسنگى بكوشند،  و ستم اقتصادى را از مهمترين گونه‏هاى ستمگرى و منشأ عمده ستمها بدانند؛ آرى، اسلام اين چنين است.

و آنچه مسلّم است اين است كه دين فطرى، كه بر پا داشتن نماز و پرداختن زكات را وابسته به نان (موادّ غذايى) مى‏داند، با كسانى همراه نمى‏شود كه مردمان را مورد بهره‏كشى قرار مى‏دهند و ارزاق ايشان را مى‏دزدند، بلكه در كنار ستمديدگان مى‏ايستد تا حق از دست رفته ايشان را بازستاند و به ايشان برساند.

اسلام با اعتدال فطرى خود، در برنامه زندگى آدمى همه جوانبى را كه شايسته مراعات است مراعات مى‏كند، و به همان گونه كه به تأمين زندگى روحى انسان مى‏پردازد، به تأمين زندگى مادّى او نيز توجّه دارد، و به همانسان كه مردمان را به نماز فرا مى‏خواند و آن را ستون دين مى‏شمارد، به پرداخت زكات نيز فرمان مى‏دهد، و توجّه مردمان را به ضرورت مادّه خوراكى براى برپاداشتن اين ستون جلب مى‏كند، و بر مسلمان روا مى‏دارد كه اگر كسى او را از رسيدن به قوت ضرورى باز دارد، بازدارنده را بكشد: «اگر خوراكى متعلّق به شخص ديگرى در دسترس باشد، در صورتى كه صاحب آن نياز ضرورى داشته باشد او خود در مصرف كردن مقدّم است. و اگر بيم اضطرار رود، آنكه مضطرّ است (چه مالك و چه غير مالك) مقدّم است. پس اگر بهاى خوراكى را نداشته باشد، بخشيدن آن بر مالك خوراك واجب است. در اين صورت، اگر مالك او را از تصرّف باز دارد، بايد خوراكى را بزور از او بگيرد، و اگر مالك مقاومت كند كشتن وى (در ضمن چنين درگيريى) جايز است ...». [12] بنا بر اين فتوى، مسلمان كسى را كه مانع رسيدن وى به غذايى شود كه بقاى زندگى او به آن بستگى دارد مى‏تواند بكشد. و اين گونه احكام نتيجه جامعيّت اسلام است و نظر صحيح داشتن اين دين به واقع زندگى و امور اقتصادى و مسائل انسانى.

در پرتو اين نگرش، بايد گفت كه اسلام مردمان را به شكيبايى در برابر ستمگرى و ناكامى و تحمّل زيانهاى احتكار و اجحاف فرا نمى‏خواند، بلكه تحمّل فشار اقتصادى را همچون تحمّل فشار سياسى طرد مى‏كند، و مردمان را به مبارزه و ايستادگى در برابر همه ستمگريها بر مى‏انگيزد. و ظلم اقتصادى- چنان كه گذشت- مهمترين گونه ظلم است، از آنرو كه به ديگر مظالم حتّى ظلم سياسى مى‏انجامد. پس كسانى كه مردمان را به تحمّل تجاوز اقتصادى و ظلم مالى تشجيع مى‏كنند، و به نام موعظه دينى و پرداختن به آخرت، و اينكه دنيا فانى است، و اينكه محتكر و ستمگر را خداى متعال در آخرت كيفر خواهد داد، فرودستان را به تحمّل ستمهاى معيشتى وامى‏دارند- اگر اغراض و منافعى در كارشان نباشد- از درك روح اسلام دورند. و اين گونه فكر و جهتگيرى- خواه از غفلت باشد يا از تغافل- مفاسدى بزرگ دارد كه به برخى از آنها در اينجا اشاره مى‏كنيم:

1-    اين طرز تفكّر به گسترش يافتن دامنه ستم اقتصادى منجر مى‏شود، چون طاغوت اقتصادى همين كه ببيند كه مردمان- به جاى دعوت شدن به مبارزه با وى- به شكيبايى نشان دادن در برابر ستمگريهاى او دعوت مى‏شوند، بر ادامه دادن به گمراهى و تجاوز كارى خود تشجيع مى‏شود، و مستكبرانه بر اين كار زشت خود اصرار مى‏ورزد- چنان كه تجربه گواه آن است.

2-    آمادگى پيدا كردن براى آخرت جز با داشتن مال تحقّق پيدا نمى‏كند؛ عمل اخروى همچون عمل دنيوى به قوت و موادّ نگاه دارنده زندگى و حيات نيازمند است، پس كدام فقر و ناكامى و تحمّل آن مى‏تواند شخص را به عمل كردن براى آخرت موفّق بدارد، در صورتى كه پيامبر اسوه ما «ص» مى‏فرمايد: «فلولا الخبز ما صلّينا اگر نان نبود نمى‏توانستيم نماز خواند ...».

3-    تسليم شدن در برابر احتكار و گرانى، ضدّ اقدام به نهى از منكر و مبارزه با ستم و ستمگران است، و خود مصداق فاجعه‏اى است كه امام صادق «ع» آن را اين گونه خاطرنشان فرموده است؛ «من أحبّ بقاء الظّالمين فقد أحبّ أن يعصى اللَّه[13]   هر كس بپذيرد كه ستمگران باقى باشند، بيقين خواستار آن است كه مردمان نافرمانى خدا كنند»، زيرا ستمگران- چه سياسى و چه اقتصادى- هم خود معصيت مى‏كنند و هم مردمان را به معصيت خدا مى‏كشانند.

4-    با جزاى آخرت، تكليف دينى اجتماعى در باره جلوگيرى از زشتيها و منكرات ساقط نمى‏شود. نبايد اجازه داد كه محتكران و طاغوتهاى اقتصادى به گمراهى و تجاوز خويش ادامه دهند، و به بهانه اينكه در آخرت عذاب خواهند شد، حيثيّت اجتماع را نابود كنند، و اعتبار حكومت اسلامى را مخدوش سازند. عقوبت اين جهانى و نهى از منكر احتكار و جلوگيرى از ستمگرى اقتصادى نيز روح اسلام است، تا زندگى به صلاح حال انسان باشد. و اگر چنين نمى‏بود، ديگر ضرورتى براى اجراى قصاص و حدّ و تعزير باقى نمى‏ماند، زيرا در اين موارد نيز عذاب آخرت خواهد بود. از سويى ديگر ما مى‏نگريم كه در احاديث تأكيد شده است كه با احتكار مبارزه شود، و محتكران بسختى كيفر داده شوند.

5-   چون مى‏دانيم كه خداوند متعال به ستمگرى رضا نمى‏دهد، پس چگونه مى‏توانيم بگوييم كه او پذيرفتن ظلم را به نام دين مى‏پذيرد؟ بنا بر اين، روا نيست آن كس كه به نام اسلام سخن مى‏گويد، از گفتن حق اگر چه تلخ باشد- براى برخى ملاحظات دور از روح اسلام- تن زند، بلكه سزاوار چنان است كه مردمان را به مبارزه با اين گونه ستمگران نيز فرا خواند، چه دين الهى راهكارى يگانه و استوار دارد، و همانا خداوند موسى «ع» را بر سر فرعون و هامان و قارون- هر سه- فرستاد، [14]و پيامبر ما حضرت محمّد «ص» با اشراف به همان گونه جنگيد كه با فرمانروايان سياسى جنگيد، بلكه مبارزه او با اشراف قطعى‏تر و آشكارتر بود. پس لازم است عالمان و مبلّغان اسلام- كه خداوند آنان را تأييد كناد- آگاه باشند، و در برابر خطير بودن وضع پيوسته بيدار و هشيار بمانند، و از چشمپوشى در برابر ستمگريهاى اقتصادى بپرهيزند، و از تشويق كردن مردمان به پذيرفتن اين ستمها و خاموش ماندن در برابر آنها برحذر باشند، تا حيثيّت اسلام و مسلمانان افت نكند، و نگرش واقعى دين اسلام به انسان خدشه‏دار نگردد، و توجّه كامل اين دين به تكامل حيات بشرى از راه رفع انواع ستمگرى، و پى‏افكنى شالوده‏هاى قسط در زندگى انسانها به سستى نگرايد، و «اصالت اقتصادى» در مكتب استوار اقتصادى اسلام رنگ نبازد. اگر مبلّغان و عالمان دين اين روش مورد پسند خدا و رسول «ص» را- كه بنا بر آيات و اخبار به عملى كردن آن مأمورند- بكار بندند، هر چه زودتر جامعه اسلامى به نتايجى مهم و سازنده دسترس پيدا خواهد كرد، كه به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:

1-  دست جبّاران تكاثر و اتراف از دخالت در زندگى اقتصادى، و سپس زندگى اخلاقى و دينى مردم بريده خواهد شد.

2-  تلاشهاى عمّال غرب (چه عمّال سياسى، چه فرهنگى) و گولخوردگان آنان، براى نفوذ در جامعه اسلامى و شئون آن (و تخريب اعتقادات مردم، بويژه جوانان كم مطالعه در باره حقايق و اصالتهاى دينى)، به نتيجه‏اى نخواهد رسيد.

3-  راه رسيدن به اقامه قسط اسلامى گشوده خواهد گشت.

4- راههاى رسيدن بندگان خدا و روزيخوران او به نيكى و فضيلت و شكوفايى و پيشرفت در دين و دنيا، هموار خواهد شد.

5-             نوجوانان و جوانان، از گرفتارى در دامهاى مسلكهاى الحادى مصون خواهند ماند. و در نتيجه همه اينها اسلام به پيش خواهد رفت، و مقامى برتر در جهان پيدا خواهد كرد

[1] « سوره نساء»( 4): 5 و 32.

[2] « سوره نساء»( 4): 5 و 32.

[3] « سوره معارج»( 70): 24- 25.

[4] « سوره بقره»( 2): 195.

[5] « سوره حشر»( 59): 7.

[6] « كافى» 6/ 287.

[7] « مستدرك نهج البلاغه»/ 111.

[8] « تحف العقول»/ 191.

[9] « وسائل» 11/ 521.

[10] .« امالى» شيخ طوسى 2/ 292، از سخنان امام صادق« ع».

[11] « امالي» شيخ طوسى 2/ 292، از سخنان امام صادق« ع».

[12] « المبسوط»( شيخ طوسى) 6/ 286( چاپ تهران)؛« شرائع الاسلام»( محقّق حلّى)/ 238( چاپ 1311 ه. ق)؛ قواعد علّامه 2/ 16( چاپ 1329 ه. ق)؛« مستند الشّيعة»( ملّا محمّد مهدى نراقى) 2/ 397( چاپ 1371 ه. ق)؛« وسيلة النجاة»( سيّد ابو الحسن اصفهانى) 2/ 189.

[13] .« وسائل» 12/ 134

[14] « سوره غافر»( 40): 24.

 

 

منبع : وبلاگ اقتصاد عادلانه



نظرات 0