محور : جهاد اقتصادی
چرا "جهاد اقتصادي"؟ چرا "همت مضاعف و کار مضاعف" و اصلا چرا "عدالت و پيشرفت"؟ طبيعتا اين نامگذاريها مبتني بر يک طرحريزي پيشيني است و بناست مسيري را که فراروي جامعه اسلامي قرار دارد، گوشزد نمايد. با شناخت اين مسير و پرسش از اين چرايي است که ميتوان در باب رسالت مردم، انديشمندان و مسئولان سخن گفت و از وظيفه هرکدام در اين ميانه پرسيد.
>>>
محور : جهاد اقتصادی
چرا "جهاد اقتصادي"؟ چرا "همت مضاعف و کار مضاعف" و اصلا چرا "عدالت و پيشرفت"؟ طبيعتا اين نامگذاريها مبتني بر يک طرحريزي پيشيني است و بناست مسيري را که فراروي جامعه اسلامي قرار دارد، گوشزد نمايد. با شناخت اين مسير و پرسش از اين چرايي است که ميتوان در باب رسالت مردم، انديشمندان و مسئولان سخن گفت و از وظيفه هرکدام در اين ميانه پرسيد.
*بايد الگو ارائه کنيم و الگو شويم نامگذاري سالها را ميبايست در ظرف نامگذاري دهه ديد و تحليل کرد يعني در راستاي همان افق عدالت و پيشرفت. اين نامگذاريها نه فقط عهدهدار يک رسالت ملي براي بهتر زيستن که عهدهدار يک رسالت جهاني هستند و آن ارائه الگوي جايگزين براي رفع مشکلات جامعه بشري است. افقي که فراروي ما قرار دارد در امتداد همان مراحل "انقلاب اسلامي"، "نظام اسلامي" و "دولت اسلامي" راه به سوي "جامعه اسلامي" و "حکومت جهاني اسلام" يا همان "تمدن اسلامي" ميبرد. تبيين رهبر انقلاب از نامگذاري سال جاري در حرم رضوي در واقع اشاره به همين خط سير است:«ما بايد بتوانيم قدرت نظام اسلامى را در زمينهى حل مشكلات اقتصادى به همهى دنيا نشان دهيم؛ "الگو" را بر سر دست بگيريم تا ملتها بتوانند ببينند كه يك ملت در سايه اسلام و با تعاليم اسلام چگونه ميتواند پيشرفت كند.» رهبر انقلاب در شهريور ماه سال 87 هم ضمن تبيين اهميت "عدالت و پيشرفت" فرمودند:«اگر بخواهيد الگو بشويد و اين كشور براى كشورهاى اسلامى الگو بشود، بايستى گفتمان حقيقى و هدف والايى كه همه براى او كار ميكنند، اين باشد.» هدف رسيدن به تمدن اسلامي و ارائه نرمافزار کارآمد براي اداره جامعه به جهان است. براي چنين مطلوبي هم "الگوسازي و نظريهپردازي" موضوعيت دارد و هم "اثبات کارآمدي نظام در مسير پيشرفت اسلامي و الگو شدن". اين دو رسالت است در راستاي يک افق. *بازجستي تاريخي به تلاش انقلابيون براي الگو ارائه کردن و الگو شدن آن سالها که انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و انقلابيون توانستند با دست خالي در مقابل جهان بايستند و الگويي جديد براي اداره حکومت ارائه کنند، خيلي زود ذهنها متوجه مقوله اقتصاد و نظريهپردازي در حوزه اقتصاد شد. آن سالها اقتصاد جدالي سنگين را ميان الگوهاي رايج جهاني خصوصا دو الگوي اقتصاد آزاد و اقتصاد کمونيستي تجربه ميکرد. انگيزه انقلابيون براي اقتباس اصول اداره جامعه اسلامي از دل اسلام از يک سو و جدال سنگين الگوهاي اقتصادي در جهان از سوي ديگر برخي دانشجويان انقلابي را به سوي رشته اقتصاد سوق داد و محافل حوزوي و دانشگاهي زيادي را درگير مسئله اقتصاد اسلامي کرد. "موسسه در راه حق" و بعدها "دفتر همکاري حوزه و دانشگاه" کوششي در همين راستا بود که عمده فعاليتهاي خود در حوزه آموزشي را ذيل نظر آيت الله مصباح يزدي پي گرفت. در جلسات دفتر همکاري حوزه و دانشگاه، اساتيد حوزه و دانشگاه از سراسر کشور گرد هم ميآمدند تا در خصوص تبيين الگوي مورد نظر اسلام و اصلاح متون درسي روز دانشگاهها با هم سخن بگويند. همايشهاي گسترده و چندين ماهه در تهران و قم برگزار شد و براي اولين بار بحثي جدي ميان حوزه و دانشگاه شکل گرفت. در ديگر سو جلساتي با عنوان "هفتههاي اقتصاد" هم ذيل نظر سيد منيرالدين هاشمي يا همان جمعي که بعدها فرهنگستان علوم اسلامي قم را شکل دادند، داير شد. اينان البته زاويه نگاهي متفاوت نيز به مسئله داشتند و با نگاهي سيستمي صورت مسئله را برانداز ميکردند. در کنار اينان نيز جلسات زيادي در سطح حوزههاي علميه شکل گرفت. تا پيش از اين تشيع کمتر توانسته بود در جايگاه اداره جامعه قرار بگيرد. کتاب اقتصادنا تاليف شهيد صدر از معدود کتابهايي بود که در باب اقتصاد از سوي شيعيان مکتوب شده بود. با پيروزي انقلاب خلأ جدي در اين حوزه احساس شد و اين گونه بود که اقتصاد جامعه اسلامي به مسئله بسياري از نخبگان کشور بدل گرديد. از آن روز تا کنون از يک سو برخي متون درسي مورد اصلاح و ويرايش قرار گرفت. از سوي ديگر کتابهاي متعددي در باب فلسفه اقتصاد به نگارش درآمد که اين همه در حکم برخوردي سلبي با الگوهايي بود که آن روز در جهان رايج بود و اکنون نيز هست. تلاش شهيد مطهري هم در آن سالها بر نقد اقتصاد کمونيستي متمرکز شد. در گامهاي بعد از اين کتابهاي متعددي در رشته اقتصاد به تاليف درآمد و پژوهشهاي زيادي صورت پذيرفت اما آن شور و حرارت روزهاي نخست انقلاب و بحثي که ميان انديشمندان درگرفته بود خصوصا بعد از خارج شدن کمونيسم از صحنه رقابت جهاني کمکم به سردي گراييد. طي سالهاي اخير و خصوصا بعد از توجه دادن رهبر انقلاب به مسئله الگوي اسلامي-ايراني پيشرفت و ضرورت تحول در علوم انساني بار ديگر توجه صاحبنظران بدين سو بازگشته است و اکنون ميبايست راه ناتمام گذشته را هم در حوزه نظريهپردازي و ارائه الگو و هم در حوزه اثبات کارآمدي نظام و الگو شدن پي گرفت. *چرا الگو ارائه کردن و الگو شدن؟ اين يک پرسش مهم است که چرا سخن از الگو ارائه کردن و الگو شدن به ميان ميآوريم؟ اصلا اهميت اصل اين مسئله چقدر است؟ توجه اجمالي به چند مقوله در اين راستا ميتواند راهگشا باشد. الف) انتقال قدرت از غرب به شرق اين يک باور در ميان صاحبنظران جهاني است که اکنون هژموني ايالان متحده آمريکا رو به افول گذاشته و کمکم انتقال قدرت از غرب به شرق را شاهد هستيم. بر مبناي نظريات انديشمندان غربي هر تمدني تولدي را تجربه مي کند؛ دوره اي از رشد را مي پيمايد و سپس به شکوفايي مي رسد. هر تمدني در نهايت بعد از مدتي زمامداري رو به افول مي نهد و جايش را به تمدني ديگر مي سپارد. اين وضعيتي است که اکنون تمدن غربي بدان دچار است. يعني پس از يک دوره شکوفايي سيري معکوس را آغاز کرده و اين به نوبه خود براي برخي انديشمندان غربي نيز مايه نگراني است. ساموئل هانتيگتون رييس مرکز مطالعات استراتژيک دانشگاه هاروارد از مفهومي به نام "پارادايم تمدني" يا "روح تمدني" نام مي برد. او معتقد است روح تمدني از نقطه اي به نقطه ديگر منتقل مي شود و هر بار مليتي خاص داعيهدار روح تمدني جديد در سراسر جهان خواهد بود. هانتيگتون ميگويد براي دوام تمدن غرب بايد خانه بعدي روح تمدني را شناخت و آن خانه را خراب کرد. خراب کردن خانه تمدني لزوما به معني جنگ نيست. مي توان تضعيف حوزههاي تمدني را در دستور کار قرار داد، به جايگزيني اصول تمدني دست يازيد و يا اينکه درصدد حل کردن مفاهيم تمدني جديد در اصول غربي برآمد. سه حوزه تمدني با عنوان خانههاي احتمالي جديد تمدن بشريت در اين ميان موضوعيت مييابند. اين سه حوزه عبارتند از: روسيه، چين و ايران. در اين بين اگر چه هر سه کشور ماهيتي شرقي دارند، اما ايران به جهت برخورداري از حکومت متفاوت مبتني بر تعاليم الهي وضعيتي متفاوت پيدا مي کند. در اين ميان دست نوشتههاي ساموئل هانتيگتون وجهي انزاردهنده پيدا مي کند. او با نهيب خطاب به غرب سخن ميگويد و اعلام خطر ميکند. هانتيگتون تصريح ميکند که پارادايم تمدن در آسيا همانند آتشي سريع و پُرزور در حال گسترش است. او در نوشتاري که با طعنه به فوکوياما همراه است، مي نويسد:«تاريخ به پايان نرسيده است. جهان واحد نيست.» او همچنين کنفرانسي با نام "نقش آمريکا در دنياي نامطمئن" در سال 1995 ميلادي تصريح ميکند:«به نظر من نتيجه کنش جهان اسلام با غرب واکنشي است ضد غرب... به نظر من مشکلات ما در برخورد با تجديد حيات اسلام به مراتب بيشتر از مشکلات ما در برخورد با جنبش هاي کوچک بنيادگراست.» ب) ناکارآمدي الگوهاي رايج جهاني اگر امروز در دانشگاههاي ما اقتصاد سرمايهداري به عنوان يک اصل مسلم پذيرفته و تدريس ميشود، همه جاي جهان اما اين گونه نيست. اقتصاد رايج کنوني نيز آلترناتيوهايي پيدا کرده که برخي از آن با عنوان اقتصاد ارتدوکس ياد ميکنند. اکنون البته ديگر خبري از اقتصاد کمونيستي نيست. چندي پيش رهبران کمونيست چين اصلاحاتي را مدنظر قرار دادند که از آن مي توان عقب نشيني قابل توجه نسبت به اصول پذيرفته شده مائوئيسم را دريافت. مطابق اين اصلاحات 800 هزار روستايي چيني اجازه فروش و مبادله زمين هايشان را يافتند و اين چيزي نبود جز عدول از مباني پذيرفته شده اوليه به سمت کاپيتاليسم و رجحان يافتن ساز و کار اقتصاد بازار. اهميت اين تحول در سياست هاي جمهوري خلق چين آن گاه دو چندان ميشود که بدانيم مطابق اصولي که "مائو تسه تونگ" به عنوان مبدع آن شناخته مي شود، در انديشه مائوئيسم، اين "پرولتاريا" يا "قشر کارگر" نيست که نقش کليدي "حکومت بي طبقه" را ايفا مي کنند، بلکه اين دهقانان و کشاورزانند که مورد توجهند. در واقع پرولتارياي کارگري کمونيسم را مي توان هم طراز با پرولتارياي دهقاني مائوئيسم قلمداد کرد و اين به معني آن است که اين تحول، نه تغييري جزئي و قابل چشم چوشي که به سبب گره خوردن با مباني اصيل مائويسم درخور توجه و تأمل جدي بود. از سوي ديگر اقتصاد کاپيتاليستي هم در سالهاي اخير دچار بحرانهاي پي در پي شد و اين بحرانها ورود دولت به حوزه اقتصاد را در پي داشت. همان زمان رهبر حزب محافظه کار انگليس رسما اعتراف کرد:«اقدام دولت در وارد كردن چندين ميليارد پوند به بانك هاي اين كشور اقدامي لازم اما دردآور است.» اگر از کارآمدي مادي الگوهاي رايج جهاني بگذريم، بايد بپرسيم زيست جهان غربي چقدر سعادت و آسايش را براي انسان غربي به ارمغان آورده است و حاصل آن اصول اقتصادي که مبتني بر نفي فردي و آزادي حداکثري و نيز رقابت شکل گرفت اکنون چيست؟ پروفسور روژه گارودي در کتاب سرگذشت قرن بيستم مي نويسد:«آن روزي که جوانان فرانسه در خيابان ها ريختند و هر چيز را آتش زدند، ما متوجه شديم با نسلي روبرو هستيم که زندگي مدل غربي قانعشان نکرده است؛ چون در نظام حکومتي، ايمان و معنويت مورد غفلت قرار گرفته.» روژه گارودي ادامه مي دهد:«وقتي زندگي مدل غربي شکست خورد، ديگر انقلابي بودن اين نيست که مشکلات اقتصادي اين نظام را رفع کنيم، بلکه انقلابي بودن آن است که نظام تازه اي را جانشين مدل غربي بسازيم، مدلي که انسان را از وضع موجودِ حاکم بر جهان غرب نجات دهد... بزرگ ترين درسي که در پايان قرن بيستم مي توان فراگرفت آن است که هيچ علمي و هيچ سياستي قادر نيست ما را از چنگال نابودي رهايي بخشد مگر آن که دست به دامان بُعد الهي و متعالي انسان شويم تا انديشه هاي ما با حقيقت وجودي خداي متعال سازگار شود.» ج) جايگاه قدسي انقلاب اسلامي اگر فوکوياما در کتاب "پايان تاريخ" خود تصريح مي کرد که انسان از خدامحوري به خودمحوري رسيد و در پايان تاريخ ايدئولوژي ليبراليسم موفق شده است نگاه خدامحوري را از زندگي بشر حذف کند، اگر زندگي انسان عصر مدرن و فرامدرن مبتني بر عقل خودبنياد بشري کليد خورد و انسان محور هستي قرار گرفت تا به جاي چيستي از چگونگي سوال کند، انقلاب اسلامي رجعتي دوباره را رقم زد به تعاليم الهي و وحياني و انسان گسيخته از ماوراءالطبيعه را به منزل نخست بازگرداند. اين جنس زيستن پرسشهاي خود را دارد و الگوهاي خود را ميطلبد. در سايه تبيين اين الگوهاست که حرکت به سمت رستگاري بشري ممکن است. *الزامات تئوريک الگو ارائه کردن و الگو شدن توجه به تفاوت انسانِ انقلاب اسلامي و انسانِ غربي و نيز توجه به ضرورت ملازم بودن عدالت و پيشرفت از بديهيترين الزامات تئوريک ارائه الگو و الگو شدن است. الف) تاثير تفاوت مباني معرفتي در ارائه الگو رهبر انقلاب در ارديبهشت ماه 1388 ضمن تاکيد بر اينکه "مبانى معرفتى در نوع پيشرفت مطلوب يا نامطلوب تأثير دارد"، فرمودند:«هر جامعه و هر ملتى، مبانى معرفتى، مبانى فلسفى و مبانى اخلاقىاى دارد كه آن مبانى تعيين كننده است و به ما ميگويد چه نوع پيشرفتى مطلوب است، چه نوع پيشرفتى نامطلوب است. آن كسى كه ناشيانه و نابخردانه، يك روزى شعار داد و فرياد كشيد كه بايد برويم سرتاپا فرنگى بشويم و اروپائى بشويم، او توجه نكرد كه اروپا يك سابقه و فرهنگ و مبانى معرفتىاى دارد كه پيشرفت اروپا، بر اساس آن مبانى معرفتى است؛ ممكن است آن مبانى بعضا مورد قبول ما نباشد و آنها را تخطئه كنيم و غلط بدانيم. ما مبانى معرفتى و اخلاقى خودمان را داريم. اروپا در دوران قرون وسطى، سابقه تاريخى مبارزات كليسا با دانش را دارد؛ انگيزههاى عكسالعملى و واكنشى رنسانس علمى اروپا در مقابل آن گذشته را نبايد از نظر دور داشت. تأثير مبانى معرفتى و مبانى فلسفى و مبانى اخلاقى بر نوع پيشرفتى كه او ميخواهد انتخاب كند، يك تأثير فوق العاده است. مبانى معرفتى ما به ما ميگويد اين پيشرفت مشروع است يا نامشروع؛ مطلوب است يا نامطلوب؛ عادلانه است يا غيرعادلانه.» ب) ملازم بودن عدالت و پيشرفت از جمله مسائلي که رهبر انقلاب از همان آغاز نامگذاري دهه عدالت و پيشرفت مورد توجه قرار دادند، ملازم بودن عدالت و پيشرفت بوده و هست. ايشان در ارديبهشت ماه 88 تصريح کردند:«ما گفتيم پيشرفت و عدالت؛ اين خيلى معنادار است. فرض بفرمائيد يكى از شاخصهاى مهم، افزايش درآمد ناخالص ملى در كشورهاست. فلان كشور درآمد ناخالص ملىاش، مثلاً چندين هزار ميليارد است، فلان كشور يك دهم اوست؛ پس آن كشور اولى پيشرفته است! اين منطق، منطق درستى نيست. افزايش درآمد ناخالص ملى - يعنى درآمد عمومى يك كشور - به تنهائى نميتواند نشانهى پيشرفت باشد؛ بايد ديد اين درآمد چگونه تقسيم ميشود. اگر درآمد ملى بسيار بالاست، اما توى همين كشور آدمهائى شب توى خيابان ميخوابند و با گرماى چهل و دو درجهى هوا عدهى زياديشان ميميرند، اين پيشرفت نيست. شما ببينيد توى خبرها: در فلان شهر معروف بزرگ غربى - مثلاً در آمريكا يا جاى ديگر - حرارت هوا به چهل و دو درجه رسيد و فلان تعداد آدم مردند! چرا با چهل و دو درجه حرارت بميرند؟ اين معنايش اين است كه اينها سرپناه و جا ندارند. اگر در جامعهاى، انسانهائى وجود دارند كه بى سرپناه زندگى ميكنند يا بايد چهارده ساعت در روز كار كنند تا نان بخور و نمير پيدا كنند، درآمد ناخالص ملى ده برابر اينى هم كه امروز هست باشد، اين پيشرفت نيست. در منطق اسلامى اين پيشرفت نيست. بنابراين پسوند عدالت اينقدر اهميت دارد.» رهبر انقلاب همچنين ادامه دادند:«البته دربارهى پسوند عدالت حرفهاى بيشترى هست. اساس نگاه اسلامى به پيشرفت، بر پايهى اين نگاه به انسان است: اسلام انسان را يك موجود دوساحتى ميداند؛ داراى دنيا و آخرت؛ اين پايهى همهى مطالبى است كه در باب پيشرفت بايد در نظر گرفته بشود؛ شاخص عمده اين است؛ فارقِ عمده اين است. اگر يك تمدنى، يك فرهنگى و يك آئينى، انسان را تك ساحتى دانست و خوشبختى انسان را فقط در زندگى مادىِ دنيائى به حساب آورد، طبعاً پيشرفت در منطق او، با پيشرفت در منطق اسلام - كه انسان را دو ساحتى ميداند - بكلى متفاوت خواهد بود. كشور ما و جامعهى اسلامى آن وقتى پيشرفته است كه نه فقط دنياى مردم را آباد كند، بلكه آخرت مردم را هم آباد كند. پيغمبران اين را ميخواهند: دنيا و آخرت. نه دنياى انسان بايد مغفول عنه واقع بشود به توهم دنبالگيرى از آخرت، نه آخرت بايد مغفول عنه واقع بشود بخاطر دنبالگيرى از دنيا. اين بسيار نكتهى مهمى است. اساس، اين است. آن پيشرفتى كه در جامعهى اسلامى مورد نظر است، اينچنين پيشرفتى است.» *الزامات عملي الگو ارائه کردن و الگو شدن الف) تبديل شدن به گفتمان ملي اينکه نام دهه ميبايست به گفتماني ملي تبديل شود از تاکيدات جدي مقام معظم رهبري بوده است. ايشان در خرداد ماه 1388 تصريح کردند:«اعلام كردهايم كه اين دهه، دههى پيشرفت و عدالت باشد. البته با گفتن و با اعلام كردن، نه پيشرفت حاصل ميشود و نه عدالت؛ اما با تبيين كردن، تكرار كردن و همتها و عزمها را راسخ كردن، هم پيشرفت حاصل ميشود و هم عدالت. ما ميخواهيم مسئلهى پيشرفت و عدالت، در دههى چهارم به يك گفتمان ملى تبديل بشود. همه بايد آن را بخواهيم؛ تا نخواهيم، طراحى و برنامهريزى و عمليات تحقق پيدا نخواهد كرد و به هدف هم نخواهيم رسيد؛ بايد تبيين بشود.» ب) درک اهميت و مبارزه تلقي کردن جهاد اقتصادي در نگاه مقام معظه رهبري جهاد اقتصادي در امتداد همان جهاد نظامي در دفاع مقدس است و اين هر دو را ميبايست به منزله رويارويايي با دشمن دانست. ايشان فرمودند:«اگر يك روز مردم اين منطقه و مردم بخشهاى مختلف كشور در مقابل زورگوئى و پرروئى و زيادهطلبى دولتهاى غارتگر و متجاوز، آنجور بايد مىايستادند، امروز در مقابل آن قدرتها شكل ايستادگى پيچيدهتر است، حساستر است، متنوعتر است؛ احتياج دارد به يك مجاهدت پيچيده و عميق. رهبر انقلاب همچنين جهاد اقتصادي را مبارزه اقتصادي معنا کردند تا اهميت استفاده از واژه "جهاد" بيش از پيش مورد توجه قرار گرفته باشد. رهبر انقلاب براي آنکه برخي تلاش اقتصادي را دست کم نگيرند، فرمودند:«يك انحراف ديگر هم اين است كه انسان در زندگى شخصى خود، مواهب حيات و نيازهاى مادى را دست كم بگيرد و مورد بىاعتنائى قرار بدهد؛ اين هم در اسلام گفته نشده، خواسته نشده؛ بلكه عكسش خواسته شده: "ليس منا من ترك اخرته لدنياه و لا من ترك دنياه لاخرته". اگر آخرت را به خاطر دنيا ترك كرديد در اين امتحان مردوديد؛ اگر دنيا را هم به خاطر آخرت ترك كرديد در اين امتحان مردويد. اين خيلى مهم است. اميرالمؤمنين به كسى برخورد كرد كه زن و زندگى و خانه و همه چيز را كنار گذاشته بود و به عبادت پرداخته بود؛ فرمود: "يا عدى نفسه"، اى دشمن كوچك خويشتن! با خودت دارى دشمنى ميكنى؛ خدا اين را از تو نخواسته. "قل من حرم زينة الله التى أخرج لعباده و الطيبات من الرزق." اين هم اين مطلب است. بنابراين تعادل دنيا و آخرت و نگاه به دنيا و آخرت - هم در برنامهريزى، هم در عمل شخصى و هم در ادارهى كشور - لازم است. اين هم يك شاخص عمدهى پيشرفت است.» ج) لزوم تئوريپردازي و تبيين نقشه راه چنانکه گفته شد اين را بايد در نظر بگيريم که در رسيدن به الگو نيازمند تعريف بومي خود هستيم. جهاد و جنگ بدون داشتن نقشه منطقه جنگي و جهاد اقتصادي بدون داشتن نقشه راه ممکن نيست. اين اساتيد اقتصاد و صاحبنظرانند که اکنون ميبايست در راستاي تکميل الگويي مبتني بر باورهاي اسلامي تلاش کنند. رهبر انقلاب در خرداد ماه 88 تصريح کردند:«بايد دقت كرد، بايد تعقيب كرد، بايد تحقيق كرد. صاحبان فكر در دانشگاهها بنشينند و روى اين مسائل مطالعه كنند؛ تبيين علمى بشود؛ مدلسازى علمى بشود تا بتوانيم اين را به برنامه تبديل كنيم و بيندازيم در ميدان اجرا تا در پايان ده سال، ملت احساس كنند كه پيشرفت حقيقى پيدا كردند.» اين يک واقعيت است که مثلا در حوزه بانکداري اسلامي الگوي کنوني ما الگوي کاملي نيست. معضل مطالبات معوقه و سود ديرکرد همچنان مسئله نظام بانکي ماست. توجه دولت دهم در سال جاري به عنوان گام بعدي اجراي طرح تحول اقتصادي به بانکداري نيز معطوف خواهد شد. براي جهاد اقتصادي اين نخبگانند که ميبايست خلأها را بسنجند و در زمينههاي اين چنيني راهکار ارائه کنند. د) فرهنگسازي و اطلاع رساني به مردم هم در زمينه فرهنگسازي و هم در زمينه اطلاع رساني به مردم براي نقشآفريني در حوزه اقتصاد نيازمند برنامهريزي و توجه مسئولين هستيم. در مواردي چون اصلاح الگوي مصرف يا حتي تبيين ضرورت سهميهبندي بنزين يا اجرا کردن قانون هدفمند کردني يارانهها در ميان گذاشتن مسائل با مردم و تلاش براي فرهنگسازي راهگشا بود. رهبر انقلاب در آغاز سال جاري خود نکاتي اقتصادي درخصوص جايگاه کشور را بيان کردند و توضيح دادند که اين ها را مردم بايد بدانند و مسئولان بايد اينها را به مردم بگويند. ايشان تصريح کردند:«مردم بايد اينها را بدانند. من به مسئولان كشور توصيه ميكنم كه در زمينهى اهميت ارتقاء سهم بهرهورى در رشد اقتصادى كشور با مردم حرف بزنند؛ بگويند ارتقاء سهم بهرهورى در رشد اقتصادى كشور و همچنين كاهش فاصله درآمدى دهكهاى بالا و پائين جامعه - اين شكاف درآمدها، شكاف اقتصادى بين بخشهاى مختلف جامعه - چقدر اهميت دارد. اين فاصلهها و شكافها مطلوب ما نيست؛ اسلام اين را نمىپسندد. تا حدى كه در برنامهى پنجم تعيين شده است، بايد تلاش كنند اين كارها انجام بگيرد.» اطلاعرساني به مردم براي نقشآفريني مطلب در اقتصاد نيز اهميت دارد. رهبر انقلاب در اين خصوص فرمودند:«مشاركت مستقيم مردم در امر اقتصاد، لازم است. اين نيازمند توانمند شدن است، نيازمند اطلاعات لازم است؛ كه اينها را بايد مسئولين در اختيار مردم بگذارند و اميدواريم انشاءاللَّه اين روند روزبهروز توسعه پيدا كند. البته رسانهها نقش دارند، راديو و تلويزيون نقش دارند، ميتوانند مردم را آگاه كنند؛ دولت هم بايد فعال برخورد كند و بتوانند انشاءاللَّه مسئلهى اقتصادى را پيش ببرند.» منبع:رجا نيوز