تاريخ : جمعه 30 اردیبهشت 1390  | 6:09 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهای اقتصادی امام علی (ع)     گردآورنده : نویسنده وبلاگ


مقدمه

در نهج‏البلاغه و ديگر مجموعه‏هاى حديثى مطالب بسيارى از امام على عليه السلام در خصوص سياستهاى كلى اقتصادى به چشم مى‏خورد، كه دستاوردهاى درخشانى در جهت رونق اقتصادى خواهد داشت كه در اين قسمت به بعضى از آنها اشاره مى‏كنيم:

 

>>>

محور : الگوهای اقتصادی امام علی (ع)     گردآورنده : نویسنده وبلاگ


مقدمه

در نهج‏البلاغه و ديگر مجموعه‏هاى حديثى مطالب بسيارى از امام على عليه السلام در خصوص سياستهاى كلى اقتصادى به چشم مى‏خورد، كه دستاوردهاى درخشانى در جهت رونق اقتصادى خواهد داشت كه در اين قسمت به بعضى از آنها اشاره مى‏كنيم:

1 - اقتصاد هدفدار

امام عليه السلام در قسمتى از نامه 53 به مالك اشتر مى‏نويسد:

واعلم أنَّ الرَّعيَّة طبقاتٌ لاَ يَصلح بَعضهَا إلاَّ ببَعضٍ، وَلاَ غنَى‏ببَعضهَا عَن بَعضٍ: فَمنهَا جنود اللَّه، ومنها كتَّاب العامَّةوالخاصَّة ، ومنها قضاة العدل، ومنها عمَّال الْأنْصاف والرفق،

ومنها أهل الجزية والخراج من أهل الذمَّة ومسلمة النَّاس،

ومنها التُّجَّار وأهل الصناعات ومنها الطَّبقة السُّفلى من ذوي الحاجة والمسكنة، وكلٌّ قد سمَّى اللَّه له سهمه، ووضع على حده‏فر يضةً في كتابه أو سنَّة نبيه صلى اللَّه عليه و آله عهداً منه عندنا محفوظاً.(6)

اى مالك بدان! مردم از گروههاى گوناگونى مى‏باشند كه اصلاح هر يك جز با ديگرى امكان ندارد، و هيچ يك از گروهها از گروه ديگر بى‏نياز نيست.

از آن قشرها، لشگريان خدا، و نويسندگان عمومى و خصوصى، قضات دادگستر، كارگزاران عدل و نظم اجتماعى، جزيه دهندگان، پرداخت كنندگان ماليات، تجار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پيشه‏وران، و طبقه پايين جامعه از نيازمندان و مستمندان مى‏باشند، كه براى هريك خداوند سهمى مقرر داشته، و مقدار واجب آن را در قرآن يا سنت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله تعيين كرده كه پيمانى از طرف خداست و نگهدارى آن بر ما لازم است.

2 - رشد اقتصاد براى عمران و آبادانى‏

يكى ديگر از اصول كلى در برنامه‏ريزى اقتصادى امام على عليه السلام توجه به آبادانى كشور و رونق دادن به كسب و تجارت است، چنان كه خطاب به مالك اشتر مى‏نويسد:

وليكن نظرك فى عمارة الْأرْض أبْلغ منْ نظرك فى اسْتْجلاب‏اْلخراج ، لِأنَّ ذلِك لَا يدرَك‏إِلاَّ بِالعِمارةِ؛ ومن طلب الخراج بِغيرِ عِمارةٍ أخرب البلاَد، وَأَهلَكَ العبَادَ، وَلَم يَستَقم أمر ه إلاَّ قليلاً.

فإن شكوا ثقلاً أو علَّةً، أو انقطاع شربٍ أو بالَّةٍ، أو إحالة أرضٍ اغتمرها غرقٌ، أو أجحف‏به ا عطشٌ، خفَّفت عنهم بما ترجو أن يص‏لح به أمرهم؛

ولاَ يَثقلَنَّ عَلَيكَ شَي‏ءٌ خَفَّفتَ به المَؤونَةَ عَنهم، فَإنَّه ذخرٌ يَعودونَ به‏عَلَيكَ ف ي عمَارَة بلاَدكَ، وَتَزيين ولاَيَتكَ، مَعَ استجلاَبكَ حسنَ ثَنَائهم، وَتَبَجُّحكَ باستفَاضَة العَدل فيهم، معتمداً فضل قوَّتهم، بما ذخرت عندهم من إجمامك لهم، والثقة منهم بما عوَّدتهم من عدلك عليهم ورفقك بهم، فربَّما حدث من الْأمور ما إذا عوَّلْت فيه عليْهمْ من بعداحتمل وه طيبةً أنفسهم به؛ فإنَّ العمران محتملٌ ما حمَّلته.

وإنَّما يؤتى خراب الأرض من إعواز أهلها، وإنَّما يعوز أهلها لِإشرافِ أنفسِ الولاَةِ عَلَى الجمعِ، وسوءِ ظنهِم بِالبقاءِ، وقِلَّةِ انتفاعهم بالعبر.(7)

بايد تلاش تو در آبادانى زمين بيشتر از جمع‏آورى خراج باشد كه خراج جز با آبادانى فراهم نمى‏گردد، و آن كس كه بخواهد خراج را بدون آبادانى مزارع به دست آورد، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود، و حكومتش جز اندك مدتى دوام نياورد.

پس اگر مردم شكايت كردند، از سنگينى ماليات، يا آفت زدگى، يا خشك شدن آب چشمه‏ها، يا كمى باران، يا خراب شدن زمين در سيلاب‏ها، يا خشكسالى، در گرفتن ماليات به ميزانى تخفيف ده تا امورشان سامان گيرد، و هرگز تخفيف دادن در خراج تو را نگران نسازد زيرا آن، اندوخته‏اى است كه در آبادانى شهرهاى تو، و آراستن ولايتهاى تو نقش دارد، و رعيت تو را مى‏ستايند، و تو از گسترش عدالت ميان مردم خشنود خواهى شد، و به افزايش قوت آنان تكيه خواهى كرد، بدانچه در نزدشان اندوختى و به آنان بخشيدى، و با گسترش عدالت در بين مردم، و مهربانى با رعيت، به آنان اطمينان خواهى داشت، آنگاه اگر در آينده كارى پيش آيد و به عهده‏شان بگذارى، با شادمانى خواهند پذيرفت، زيرا عمران و آبادى قدرت تحمل مردم را زياد مى‏كند.

همانا ويرانى زمين به جهت تنگدستى كشاورزان است، و تنگدستى كشاورزان، به جهت غارت اموال از طرف زمامدارانى است كه به آينده حكومتشان اعتماد ندارند، و از تاريخ گذشتگان عبرت نمى‏گيرند.

3 - پرهيز از اميتاز دادن‏ها و سوء استفاده‏هاى مالى‏

مسئولان و كارگزاران هر حكومت، خواص و نزديكانى دارند كه برخى از آنها چشم به استفاده از امكانات و بهره جويى و لذت بردن از اموال را دارند كه مى‏توانند در اقتصاد سالم كشور اختلال ايجاد كنند.

امام على عليه السلام به كارگزاران خود اكيداً توصيه مى‏كند كه از چنين عناصر خطرناكى بپرهيزند.

آنجا كه مى‏نويسد:

ثمَّ إنَّ للوالي خاصَّةً وبطانةً، فيهم استئثارٌ وتطاولٌ، وقلَّة إنصافٍ في معاملةٍ، فاحسم مادَّة أولئك بقطع أسباب تلك الْأحْوال.

ولاَ تقطعَنَّ لاَِحَدٍ مِن حَاشِيَتِكَ وَحَامَّتِكَ قَطِيعَةً، وَلاَ يَطمَعَنَّ مِنكَ فِي اعتقَاد عقدَةٍ، تَضرُّ بمن يليها من النَّاس، في شربٍ أو عملٍ م شتركٍ، يحملون مؤونته على غيرهم، فيكون‏م هنأ ذلك لهم دونك، وعيبه عليك في الدُّنيا والْآخرة.

وألزم الحقَّ من لزمه من القريب والبعيد، وكن في ذلك صابراً محتسباً، واقعاً ذلك من قرابتك وخاصَّتك حيث وقع، وابتغ عاقبته بما يثقل عليك منه، فإنَّ مغبَّة ذلك‏م حمودةٌ.(8)

همانا زمامداران را خواص و نزديكانى است كه خود خواه وچپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان، و به هيچكدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مكن، و بگونه‏اى با آنان رفتار كن كه قرار دادى به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند، مانند آبيارى مزارع، يا زراعت مشترك، كه هزينه‏هاى آن را بر ديگران تحميل كنند، در آن صورت سودش براى آنان، و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براى تو است.

حق را مال هر كس كه باشد، نزديك يا دور بپرداز، و در اين كار شكيبا باش، و اين شكيبايى را به حساب خدا بگذار، گر چه اجراى حق مشكلاتى براى نزديكانت فراهم آورد، تحمل سنگينى آن را به ياد قيامت برخود هموار ساز.

4 - ضرورت امنيت اقتصادى‏

امنيت اجتماعى و اقتصادى، عامل مهمى است كه بدون آن رونق و شكوفايى اقتصادى امكان‏پذير نيست، كه در آن شيوه برخورد دولت با تجار و كسبه و توليد گنندگان و كارگران و برنامه ريزى دولتى در جهت امنيت شغلى آنان مطرح است.

كه امام على عليه السلام در اين باره در نامه 51 خطاب به كارگزاران مالياتى مى‏نويسد:

ولاَ تحشموا أَحَداً عَن حَاجَته وَلاَ تَحبسوه عَن طَلبَته، وَلاَ تَبيعنَّ للنَّاس في الخَرَاج كسوة شتاءٍ ولاَ صَيفٍ، وَلاَ دَابَّةً يَعتَملونَ عَلَيهَا، وَ لا عَبداً، و لا تَضربنَّ أَحَداً سَوطاً لمكان درهمٍ ولاَ تَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ منَ النَّاس، مصَلٍّ وَلاَ معَاهَدٍ، إلاَّ أَن تَجدوا فَرَساً أَو سلاَحاً يعدَى‏به‏عَلَى أَهل الْإسْلَام، فإنَّه لا يَنْبَغى للْمسْلم أنْ يَدَعَ ذلكَ فى أَيدى أَعدَاء الإسلام فيكون شوكةً عليه.

ولاَ تَدَّخروا أَنفسَكم نَصيحَةً، وَلاَ الجندَ حسنَ سيرَةٍ، وَلاَ الرَّعيَّةَ مَعونَةً، وَلاَ دينَ اللَّه قوَّةً، وأبلوا في سبيل اللَّه ما استوجب عليكم، فإنَّ اللَّه سبحانه قد اصطنع عندنا وعندكم أن نشكره بجهدنا، وأن‏نن صره بما بلغت قوَّتنا، ولاَ قوَّةَ إلاَّ باللَّه العَلي العَظيم.(9)

 هرگز كسى را از نيازمندى او باز نداريد، و از خواسته‏هاى مشروعش محروم نسازيد، و براى گرفتن ماليات از مردم، لباسهاى تابستانى يا زمستانى، و مركب سوارى، و برده كارى او را نفروشيد،

و براى گرفتن درهمى، كسى را با تازيانه نزنيد، و دست اندازى به مال كسى نمازگزار باشد، يا غيرمسلمانى كه در پناه اسلام است نكنيد، جز اسب يا اسلحه‏اى كه براى تجاوز به مسلمانها بكار گرفته مى‏شود،

زيرا براى مسلمان جايز نيست آنها را در اختيار دشمنان اسلام بگذارد، تا نيرومندتر از سپاه اسلام گردند.

از پند دادن به نفس خويش هيچ‏گونه كوتاهى نداشته، و از خوشرفتارى با سپاهيان، و كمك به رعايا، و تقويت دين خدا، غفلت نكنيد، و آن چه در راه خدا بر شما واجب است انجام دهيد، همانا خداى سبحان از ما و شما خواسته است كه در شكرگذارى كوشا بوده، و با تمام قدرت او را يارى كنيم، و نيرويى جز از جانب خدا نيست.

امام در نامه 25 نهج‏البلاغه در دستورالعملى بسيار ارزشمند، با توجه به امنيت اقتصادى و احترام به جان و مال مسلمين و حفظ حريم اموال مردم به كارگزاران مالياتى سفارش مى‏كند كه:

انطلق على تقوى اللَّه وحده لاَ شَريكَ لَه، وَلاَ ترَوعَنَّ مسلماً وَلاَ تَجتَازَنَّ عَلَيه كَارهاً، ولاَ تَأخذَنَّ منه أَكثَرَ من حَق اللَّه في مَاله، فَإذَا قَدمتَ عَلَى الحَي فَانزل بمَائهم من غَير أن تخالط أبياتهم، ثمَّ امض‏إ ليهم بالسَّكينة والوقار؛ حتَّى تقوم بينهم فتسلم عليهم، ولاَتخدج‏بالتَّحيَّة لهم ،

ثمَّ تقول: عباد اللَّه، أرسلني إليكم وليُّ اللَّه وخليفته، لِآخذ مِنكم حقَّ اللَّه في أموالكم، فهل لله في أموالكم من حقٍّ فتؤدُّوه إلى وليه.

فإن قال قائلٌ: لاَ ، فَلاَ ترَاجعه، وَإن أَنعَمَ لَكَ منعمٌ فَانطَلق مَعَه من‏غَى ر أَن تخيفَه أَو توعده أو تعسفه أو ترهقه فخذ ما أعطاك من ذهبٍ أو فضَّةٍ، فإن كان له ماشيةٌ أو إبلٌ فلاَتدخلها إلاَّ بإذن‏ه، فإنَّ أكثرها له.

فإذا أتيتها فلاَ تَدخل عَلَيهَا دخولَ متَسَلطٍ عَلَيه وَلاَ عَنيفٍ به.

ولاَ تنَفرَنَّ بَهيمَةً وَلاَ تفزعَنَّهَا، وَلاَ تَسوءَنَّ صَاحبَهَا فيهَا، وَاصدَع‏المَالَ صَدعَين ثمَّ خيره، فإذا اختار فلاَ تَعرضَنَّ لمَا اختَارَه.

با ترس از خدايى كه يكتاست و همتايى ندارد، حركت كن، در سر راه هيچ مسلمانى را نترسان، يا با زور از زمين او نگذر، و افزون‏تر از حقوق الهى از او مگير، هرگاه به آبادى رسيدى، در كنار آب فرود آى، و وارد خانه كسى مشو، سپس با آرامش و وقار به سوى آنان حركت كن، تا در ميانشان قرار گيرى، به آنها سلام كن، و در سلام و تعارف و مهربانى كوتاهى نكن‏

سپس مى‏گويى:

اى بندگان خدا، مرا ولى خدا و جانشين او به سوى شما فرستاده، تا حق خدا را كه در اموال شماست تحويل گيرم، آيا در اموال شما حقى است كه به نماينده او بپردازيد؟)

اگر كسى گفت : نه، ديگر به او مراجعه نكن، و اگر كسى پاسخ داد : آرى، همراهش برو، بدون آن كه او را بترسانى، يا تهديد كنى، يا به كار مشكلى وادار سازى، هرچه از طلا و نقره به تو رساند بردار، و اگر داراى گوسفند يا شتر بود، بدون اجازه‏اش داخل مشو، كه اكثر اموال از آن اوست.

آنگاه كه داخل شدى مانند اشخاص سلطه‏گر، و سختگير رفتار نكن، حيوانى را رم مده، و هراسان مكن، و دامدار را مرنجان، حيوانات را به دو دسته تقسيم كن و صاحبش را اجازه ده كه خود انتخاب كند، پس از انتخاب اعتراض نكن.

5 - رعايت حقوق مستضعفان و محرومان‏

محرومان و مستضعفان همواره مورد توصيه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بوده‏اند،

آن بزرگوار لحظه‏اى از رسيدگى به حال آنان غافل نبود؛

نه تنها خود، چنين بود بلكه اين امر را به كارگزارانش هم توصيه مى‏كرد؛

در اين جا توجه به يك نمونه از سفارش‏هاى آن حضرت ضرورى است :

ثمَّ اللَّه اللَّه في الطَّبقة السُّف لى من الَّذين لاَ حيلَةَ لَهم، منَ المَسَاكين‏وَالمحتَاج ينَ وَأَهل ال بؤسى والزَّمنى، فإنَّ في هذه الطَّبقةقانعاً ومعتراً، واحفظ لله ما استحفظك من حقه فيهم، واجعل لهم قسماً من بيت مالك، وقسماً من غلاَّت صوافي الْإسْلَام في كل بَلَدٍ، فإنَّ للْأقْصى‏منْهمْ مثْل الَّذي للْأدْنى ، وكلٌّ قداسْترْع يت حقَّه.

فلاَ يَشغَلَنَّكَ عَنهم بَطَرٌ، فَإنَّكَ لاَ تعذَر بتَضييعكَ التَّافهَ لِأَحكَامِكَ الكَثيرَ المهمَّ. فَلَا تشخص همَّك عنهم، ولاَ تصَعر خَدَّكَ لَهم، وَتَفَقَّدأمورَ مَن لاَ يَصل إلَيكَ منهم ممَّن تقتحمه العيون، وتحقره الرجال.

ففرغ لِألئِك ثِقتك مِن أهلِ الخشيةِ والتَّواضعِ، فليرفع إِليك أمورهم، ثمَّ اعمل فيهم بالْإعْذار إلى اللَّه يوْم تلْقاه، فإنَّ هؤلَاء منْ بَين الرَّعيَّة أَحوَج إلَى الْإنْصَاف منْ غَيْرهمْ، وكلٌّ فأعذر إلى اللَّه في تأدية حقه إليه.

وتعهَّد أهل اليتم وذوي الرقَّة في السن ممَّن لاَ حيلَةَ لَه، وَلاَ يَنصب للمَسأَلَة نَفسَه، وَذلكَ على الولاَة ثَقيلٌ، وَالحَقٌّ كلُّه ثَقيلٌ؛ وَقَد يخَففه اللَّه عَلَى أَقوَامٍ طَلَبوا العَاقبَةَ فَصَبَّروا أنفسهم، ووثقوا بصدق‏موعود اللَّه لهم.

سپس خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه كه هيچ چاره‏اى ندارند، از زمين‏گيران، نيازمندان، گرفتاران، دردمندان، همانا در اين طبقه محروم گروهى خويشتن‏دارى نموده، و گروهى به گدايى دست نياز بر مى‏دارند، پس براى خدا پاسدار حقى باش كه خداوند براى اين طبقه معين فرموده است، بخشى از بيت‏المال، و بخشى از غله‏هاى زمينهاى غنيمتى اسلام را در هر شهرى به طبقات پايين اختصاص ده، زيرا براى دورترين مسلمانان همانند نزديكترينشان سهمى مساوى وجود دارد و تو مسئوول رعايت آن مى‏باشى‏

مبادا سرمستى حكومت تو را از رسيدگى به آنان باز دارد، كه هرگز انجام كارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترك مسؤوليت‏هاى كوچك‏تر نخواهد بود، همواره در فكر مشكلات آنان باش، و از آنان روى بر مگردان، به ويژه امور كسانى را از آنان بيشتر رسيدگى كن كه از كوچكى به چشم نمى‏آيند و ديگران آنان را كوچك مى‏شمارند و كمتر به تو دسترسى دارند.

براى اين گروه از افراد مورد اطمينان خود كه خدا ترس و فروتنند انتخاب كن، تا پيرامونشان تحقيق و مسائل آنان را به تو گزارش كنند. سپس در رفع مشكلاتشان بگونه‏اى عمل كن كه در پيشگاه خدا عذرى داشته باشى، زيرا اين گروه در ميان رعيت بيشتر از ديگران به عدالت نيازمندند، و حق آنان را بگونه‏اى بپرداز كه در نزد خدا معذور باشى، از يتيمان خردسال، و پيران سالخورده كه راه چاره‏اى ندارند. و دست نياز بر نمى‏دارند، پيوسته دلجويى كن كه مسؤوليتى سنگين بر دوش زمامداران است.

اگر چه حق، تمامش سنگين است اما خدا آن را بر مردمى آسان مى‏كند كه آخرت مى‏طلبند، نفس را به شكيبايى وا مى‏دارند، و به وعده‏هاى پروردگار اطمينان دارند.

6 - ضرورت شناخت كاستى‏هاى اقتصادى‏

كارشناسان علم اقتصاد، هنگامى كه در خصوص عوامل ركود اقتصادى يك كشور، بحث مى‏كنند بيشتر به علت‏هاى مادى توجه دارند،

اما در يك نظام الهى، غير از عوامل ياد شده، به عوامل معنوى هم توجه مى‏شود كه با ريشه يابى آنها، اقتصاد كشور رونق و شكوفايى بيشترى مى‏گيرد، چنان كه على عليه السلام در ريشه‏يابى تنگناهاى اقتصادى مى‏فرمايد:

إنَّ اللَّه يبتلي عباده عند الْأعْمال السَّيئة بنقْص الَّثمرات، وحبس‏البركات ، وإغلاَق خزائن الخيرات، ليتوب تائبٌ، ويقلع مقلعٌ، ويتذكَّر متذكرٌ، ويزدجر مزدجرٌ.

وقد جعل اللَّه سبحانه الْإسْتغْفار سبباً لدرور الرزْق ورحْمة الْخلْق، فقال سبحانه:

استغفروا ربَّكم إنَّه كان غفَّاراً. يرسل السَّماء عليكم مدراراً.

ويمددكم بأموالٍ وبنين ويجعل لكم جنَّاتٍ ويجعل لكم أنهاراً.

فرحم اللَّه امرأً استقبل توبته، واستقال خطيئته، وبادر منيَّته!

فلسفه آزمايش‏ها

خداوند بندگان خود را كه گناهكارند، با كمبود ميوه‏ها، و جلوگيرى از نزول بركات، و بستن در گنج‏هاى خيرات، آزمايش مى‏كند، براى آن كه توبه‏كننده‏اى بازگردد، و گناهكار، دل از معصيت بكند، و پند گيرنده، پند گيرد، و بازدارنده، راه نافرمانى را بر بندگان خدا ببندد، و همانا خدا استغفار و آمرزش خواستن را وسيله دائمى فروريختن روزى، و موجب رحمت آفريدگان قرار داد و فرمود :

از پرودگار خود آمرزش بخواهيد، كه آمرزنده است، بركات خود را از آسمان بر شما فرو مى‏بارد، و با بخشش اموال فراوان و فرزندان، شما را يارى مى‏دهد، و باغستانها و نهرهاى پرآب در اختيار شما مى‏گذارد(10)

پس رحمت خدا بر آن كس كه به استقبال توبه رود، و از گناهان خود پوزش طلبد، و پيش از آن كه مرگ او فرارسد، اصلاح گردد.(11)

7 - ضرورت رشد اقتصادى‏

امام على عليه السلام هنگامى كه زندگى فردى يك فرد مؤمن را زمان بندى مى‏كند، در كنار اقتصاد، عبادت و ارزش‏هاى اخلاقى را نيز مطرح مى‏فرمايد كه فرمود:

ل‏لمؤمن ثلاَث سَاعَات: فَسَاعَةٌ ينَاجي فيهَا رَبَّه، وَسَاعَةٌ يَرمُّ مَعَاشَه، وَسَاعَةٌ يخَلي بَينَ نفسه وبين لذَّتها فيما يحلُّ ويجمل. وليس للعاقل أن يكون شاخصاً إلاَّ في ثلاَثٍ: مَرَمَّةٍ لمعاشٍ، أو خطوةٍ في معادٍ، أو لذَّةٍ في غير محرَّمٍ.

برنامه ريزى صحيح در زندگى‏

مؤمن بايد شبانه روز خود را به سه قسم تقسيم كند، زمانى براى نيايش و عبادت پروردگار، و زمانى براى تأمين هزينه زندگى، و زمانى براى واداشتن نفس به لذت‏هايى كه حلال و زيباست.

خردمند را نشايد جز آن كه در پى سه چيز حركت كند، كسب حلال براى تأمين زندگى، يا گام نهادن در راه آخرت، يا به دست آوردن لذت‏هاى حلال.(12)

8 - راه‏هاى رشد اقتصاد

رشد اقتصادى در موارد زير امكان پذير است:

موارد چهارگانه اساسى در رشد اقتصادى‏

1 - تجارت و بازرگانى

2 - توليد و كشاورزى‏

3 - رونق طرح هاى صنعتى‏

4 - اقتصاد مردمى‏

در خطبه‏ها و بخصوص نامه‏ها و در برخى از حكمت‏ها به انواع كانال‏هاى توليد و جوانب گوناگون اقتصاد اشاره شده است.

الف - رونق تجارت‏

بازرگانى و تجارت، نقش عمده‏اى در شكوفايى اقتصاد يك جامعه دارد، به طورى كه بى ترديد مى‏توان گفت رابطه مستقيمى ميان پيشرفت اقتصادى و توسعه تجارت و بازرگانى است؛

به اين معنى كه هر جا فعاليت‏هاى تجارى رونق داشته باشد، پيشرفت اقتصادى هم زياد مى‏شود.

از همين روست كه تجارت در همه زمان‏ها، مظهر فعاليت‏هاى اقتصادى است. و تجار و بازرگانان صالح طبقه ارزشمند جامعه به حساب آمده‏اند.

همه دولت‏ها و حكومت‏ها با هر عقيده و مرامى به ناچار، به مسئله تجارت و بازرگانى، اهميت داده‏اند و بخش عمده‏اى از برنامه ريزى‏هاى خود را به اين امر اختصاص مى‏دهند، زيرا هرگاه فعاليت‏هاى تجارى، در كشورى دستخوش نابسامانى گردد، در تمامى اركان جامعه، أثر خواهد گذاشت و هرجا كه امر بازرگانى بى رونق شود، توليد نيز نزول مى‏كند و با اين نزول پايه‏هاى اقتصادى مملكت، فرو مى‏ريزد.

تأملى كوتاه در علل سقوط اقتصادى برخى از كشورهاى پيشرفته امروز و در روزگاران گذشته نشان مى‏دهد كه عوامل زير در فروپاشى اقتصاد آنان، بسيار مؤثر بوده است:

نبودن راه‏هاى تجارى و بازرگانى مناسب؛

ناامنى در راه‏ها؛

عدم قدرت مركزى براى برقرارى امنيت در كشور؛

عوارض سنگين گمركى و ماليت‏هاى نامعقول در راه‏ها و گذرگاه‏ها؛

پس از چندى كه حكومت مركزى در آن كشورها، قدرت يافت توانستند با اين آفت‏ها مبارزه كنند، و با رفع اين مشكلات و موانع، ميدان تجارت گسترش يافت و اقتصاد آن كشورها رو به شكوفايى گذاشت.(13)

امام على عليه السلام در عهدنامه مالك اشتر به تمامى اين مسائل اشاره فرموده است:

ثمَّ استوص بالتُّجَّار وذوي الصناعات، وأوص بهم خيراً: المقيم‏منهم والمضطرب بماله، والمترفق ببدنه، فإنَّهم موادُّ المنافع، وأسباب المرافق، وجلاَّبها من المباعد والمطارح، في برك وبحرك، وسهلك وجبلك، وحيث لاَ يَلتَئم النَّاس لمَوَاضعهَا، وَلاَيَجتَرؤونَ عليها، فإنَّهم سلمٌ لاَ تخَاف بَائقَته، وَصلحٌ لاَ تخشَى غَائلَته.

وتفقَّد أمورهم بحضرتك وفي حواشي بلاَدكَ.

واعلم - مع ذلك - أنَّ في كثيرٍ منهم ضيقاً فاحشاً، وشحاً قبيحاً، واحتكاراً للمنافع، وتحكُّماً في البياعات، وذلك باب مضرَّةٍ للعامَّة، وعيبٌ على الولاَة.

فامنع من الْإحْتكار، فإنَّ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله منع منْه.

 سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنايع بپذير، و آنها را به نيكوكارى سفارش كن، بازرگانانى كه در شهر ساكنند، يا آنان كه همواره در سير و كوچ كردن مى‏باشند، و بازرگانانى كه با نيروى جسمانى كار مى‏كنند، چرا كه آنان منابع اصلى منفعت، و پديد آورندگان وسايل زندگى و آسايش، و آوردندگان وسايل زندگى از نقاط دور دست و دشوار مى‏باشند، از بيابان‏ها و درياها، و دشت‏ها و كوهستان‏ها، جاهاى سختى كه مردم در آن اجتماع نمى‏كنند، يا براى رفتن به آنجاها شجاعت ندارند.

بازرگانان مردمى آرامند، و از ستيزه‏جويى آنان ترسى وجود نخواهد داشت، مردمى آشتى طلبند كه فتنه‏انگيزى ندارند، در كار آنها بينديش چه در شهرى باشند كه تو به سر مى‏برى، يا در شهرهاى ديگر، با توجه به آن چه كه تذكر دادم.

اين را هم بدان كه در ميان بازرگانان، هستند كسانى كه تنگ نظر و بد معامله و بخيل و احتكار كننده‏اند، كه تنها با زورگويى به سود خود مى‏انديشند.

و كالا را به هر قيمتى كه مى‏خواهند مى‏فروشند، كه اين سودجويى و گران فروشى براى همه افراد جامعه زيانبار، و عيب بزرگى بر زمامدار است.

پس از احتكار كالا جلوگيرى كن، كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از آن جلوگيرى مى‏كرد.(14)

ب - ارزش تجارت در اسلام‏

كسب و تجارت از مشاغل شريف و مورد توجه اسلام است.

زيرا تجارت وسيله‏اى براى تبادل مواد اوليه و توليدات صنعتى و محصولات كشاورزى و حيوانى است و اين تبادل مواد و آوردن اجناس از كشورى به كشور ديگر يا از شهرى به شهر نقش مهمى در رونق اقتصادى دارد، زيرا هر كس نمى‏توند به تنهايى هرچه را لازم دارد از منابع اصلى آن تهيه كند، از اين رو تجارت پايه اصلى زندگى بوده و نظام جامعه بر آن استوار است.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد :

به تجارت بپردازيد زيرا شما را از مردم بى‏نياز مى‏كند.

همانا خداوند عزوجل شاغل امين را دوست دارد، مغبون، پسنديده نيست و پاداش نمى‏گيرد.(15)

و با توجه به آيه:

(رجالٌ لا تلهيهم تجارةٌ و لا بيعٌ عن ذكراللَّه )

امام اضافه كرد كه :

قصه سرايان مى‏گويند: اين آيه در ستايش كسانى است كه تجارت نمى‏كنند. اين قصه سرايان دروغ گفته‏اند. زيرا اين آيه در شأن و ستايش كسى است كه اشتغال به تجارت ايشان را از اداء نماز در سر وقت باز نمى‏داشت. سپس حضرت فرمود: اينها از كسانى كه به نماز حاضر شوند و تجارت نكنند برترند.(16)

فضيل بن يسار مى‏گويد :

به امام صادق عليه السلام عرض كردم كه دست از تجارت كشيده و از آن خوددارى نموده‏ام.

حضرت فرمود :

چرا؟ مگر عاجز از تجارتى؟ همين طور است كه اموال شما از دستتان مى‏رود. نه، تجارت را رها نكنيد و با تجارت از فضل خدا كمك بخواهيد.(17)

همه مى‏دانند كه :

پيامبر اسلام عليه السلام به تجارت و بازرگانى توجه داشته است كه حضرتش با عموى خود ابوطالب براى تجارت به شام مى‏رفت.

سپس عامل خديجه شد ؛

و امانت دارى و خوش رفتارى او در تجارت مايه تعجب خديجه گرديد كه همين امر باعث شد خديجه ثروتمند به حضرت پيشنهاد ازدواج دهد و پس از آن كه حضرت مبعوث به رسالت شد، خديجه تمام ثروتش را در راه اسلام مصرف كند و باعث شكوفايى اسلام محمدى گردد.

ج - نقش تجار و صنعتگران‏

اميرالمؤمنين عليه السلام از موقعى كه به مقام خلافت رسيد و مردم با او بيعت كردند نسبت به تجار و پيشه‏وران و صنعت‏گران توجه خاصى نشان داد و بر كار آنها نظارت مى‏كرد و به استانداران خود سفارش آنان را مى‏نمود، زيرا مى‏دانست كه غفلت از ار تجار و صنعتگران باعث پريشانى كشور و امت اسلامى خواهد شد.

اين قضيه در عصر حاضر كه حكومت‏هاى پيشرفته دنيا از راه تجارت و صنعت، حكومت خود را استوار مى‏كنند و بر ساير ملل هم پنجه مى‏اندازند، اهميت بيشترى دارد.

لذا امام على عليه السلام به اين امر مهم توجه كرده و از آفت‏هايى كه تجارت و صنعت را به خطر مى‏اندازد جلوگيرى مى‏فرمود، لذا خود شخصاً در كوچه و بازار حاضر مى‏شد،

و با صداى بلند نقاط ضعف كار كسبه و پيشه وران را گوشزد مى‏كرد.

امام على عليه السلام نسبت به آن تجار و صنعت‏گران سفارش مى‏كرد كه نوشت:

ثمَّ استوص بالتُّجَّار وذوي الصناعات، و أوص بهم خيراً:

المقيم منهم والمضطرب بماله،

سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنايع بپذير، و آنها را به نيكوكارى سفارش كن، بازرگانانى كه در شهر ساكنند، يا آنان كه همواره در سير و كوچ كردن مى‏باشند.

سپس ادامه مى‏دهد كه :

وتفقَّد أمورهم بحضرتك وفي حواشي بلاَدكَ.

واعلم -مع ذلك - أنَّ في كثيرٍ منهم ضيقاً فاحشاً، وشحاً قبيحاً، واحتكاراً للمنافع، وتحكُّماً في البياعات، وذلك باب مضرَّةٍ للعامَّة، وعيبٌ على الولاَة.

فامنع من الْإحْتكار، فإنَّ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله منع منْه.

وليكن البيع بيعاً سمحاً: بموازين عدلٍ، وأسعارٍ لاَ تجحف بالفَريقَين‏م نَ البَائع والمبتاع.

فمن قارف حكرةً بعد نهيك إيَّاه فنكل به، وعاقبه في غيرإ سرافٍ.(18)

اين را هم بدان كه در ميان بازرگانان، هستند كسانى كه تنگ نظر و بد معامله و بخيل و احتكار كننده‏اند، كه تنها با زورگويى به سود خود مى‏انديشند.

و كالا را به هر قيمتى كه مى‏خواهند مى‏فروشند، كه اين سودجويى و گران فروشى براى همه افراد جامعه زيانبار، و عيب بزرگى بر زمامدار است.

پس از احتكار كالا جلوگيرى كن، كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از آن جلوگيرى مى‏كرد، بايد خريد و فروش در جامعه اسلامى، به سادگى و با موازين عدالت انجام گيرد، با نرخهايى كه برفروشنده و خريدار زيانى نرساند، كسى كه پس از منع تو احتكار كند، او را كيفر ده تا عبرت ديگران شود اما در كيفر او اسراف نكن.

د - بازار در زمان حكومت امام عليه السلام‏

در عصر حاضر، تجارت محور سياست دولت‏هاى بزرگ است، زيرا امروزه نفت، طلا،محصولات كشاورزى، توليدات صنعتى و... به كشورهاى مختلف صادر مى‏شود و معمولاً تجار بزرگ با دولت‏هاى استعماگر در ارتباط بوده و تجارت را در انحصار خود در مى‏آورند و انسان‏ها و دولت‏ها را به بردگى و ذلت مى‏كشانند.

از اين رو على عليه السلام در نامه‏اش به مالك به اين نكته توجه داشته است كه مى‏فرمايد:

تجارت سالم، باعث آرامش و رضايت جامعه است.

و دستور مى‏دهد كه به امور بازرگانان توجه كند تا اموالشان در معرض تلف و سرقت قرار نگيرد،

تا مسلمانان خود منبع اصيل تجارت باشند و بيگانگان از اين راه تسلطى بر جامعه اسلامى پيدا نكنند.

كه به مالك اشتر نوشت :

وتفقَّد امورهم بحضرتك و فى حواشى بلادك (19)

مالك ! امور تجار و صنعت گران را شخصاً بررسى كن ، چه آنان كه در شهر مشغول تجارتند، و چه آنان كه در اطراف زندگى مى‏كنند.

ه - نكوهش از سودجويى‏

ابى جعفر فرازى مى‏گويد :

عائله امام صادق عليه السلام و هزينه زندگى آن حضرت زياد شده بود،

امام عليه السلام به فكر افتاد از طريق تجارت عايداتى به دست آورد.

هزار دينار سرمايه فراهم كرد و به غلام خويش به نام مصادف داد و فرمود:

اين هزار دينار را بگير و آماده تجارت و مسافرت به مصر باش.

مصادف رفت و با آن پول متاعى كه قابل فروش در مصر باشد خريد و با كاروانى از تجار كه همان متاع را حمل كرده بودند به سوى مصر روانه شد.

همين كه به شهر مصر نزديك شدند، قافله‏اى از تجار كه از مصر خارج شده بودند به آنها برخورد كردند. كاروان تجارى مدينه ضمن گفتگو با مستقبلين وضع و قيمت و كالاى حمل شده را جويا شدند.

معلوم شد متاعى كه مصادف و دوستانش حمل كرده‏اند بازار خوبى دارد و آن متاع در مصر كمياب است.

صاحبان متاع از بخت نيك خود مسرور گشتند و هم قسم شدند كه به سودى كمتر از صد در صد رضايت ندهند.

اتفاقاً اين متاع مورد نياز عموم مردم بود و ناچار بودند به هر قيمت كه هست آن را بخرند.

كاروان مدينه وارد مصر شد و متاع خود را به صد در صد سود به فروش رساندند.

مصادف با هزار دينار سود خالص به مدينه برگشت و با خوشحالى به محضر امام صادق عليه السلام شرفياب شد و دو كيسه را كه در هر كدام هزار دينار بود جلوى امام عليه السلام گذاشت و گفت:

يكى از دو كيسه سرمايه‏اى است كه شما به من داديد و ديگرى كه مساوى اصل سرمايه است سود خالصى است كه به دست آمده است.

امام عليه السلام فرمود :

اين سود خيلى زياد است! تو چه كردى كه اين همه سود را چگونه به دست آوردى؟

مصادف قضيه را براى امام عليه السلام نقل كرد كه:

چون مردم مصر از اين متاع نداشتند قسم خورديم كه به كمتر از صد در صد سود خالص نفروشيم و اين كار را كرديم.

امام عليه السلام فرمود :

سبحان اللَّه ! شما سوگند خورديد كه در ميان مردم مسلمان بازار سياه درست كنيد؟

 قسم خورديد به كمتر از سود خالص مساوى اصل سرمايه نفروشيد؟

نه، چنين تجارت و سودى را هرگز نمى‏خواهم.

سپس امام عليه السلام يكى از دو كيسه را برداشت و فرمود:

اين سرمايه من

و به آن يكى دست نزد و فرمود:

من به آن كارى ندارم.

آنگاه فرمود :

اى مصادف! شمشير زدن از كسب حلال، آسانتر است.(20)

از اين گونه روايات استفاده مى‏شود كه وقتى مردم، نيازمند متاعى هستند، جايز نيست آن متاع در انحصار فردى يا گروهى قرار گرفته و سود كلانى از آن برده شود.

و - نظارت امام على عليه السلام بر بازار

امام على عليه السلام مردم را به تجارت، تشويق مى‏كرد تا از اين طريق، اقتصاد جامعه رونق بگيرد.

جمله:

اتَّجروا بارك اللَّه لكم

تجارت كنيد خداوند به شما بركت دهد (21)

از آن حضرت، مشهور است.

اما غير از تشويق، بر كار آنان نظارت مستقيم هم داشت تا آداب و اخلاق تجارت را بياموزند و فعاليت‏هاى تجارى شان را در چهار جوب اسلام، قرار دهند.

1 - مرحوم كلينى از جابر از امام باقر عليه السلام نقل مى‏كند كه حضرت مى‏فرمود:

اميرالمؤمنين عليه السلام در كوفه در پيش روى مردم هر روز صبح زود از خانه خود بيرون مى‏آمد، در حالى كه تازيانه‏اى در دست داشت كه به آن سبيبه(22) مى‏گفتند.

در بازارهاى كوفه از اين بازار به آن بازار مى‏گشت و در مقابل هر بازارى مى‏ايستاد و خطاب به آنان مى‏فرمود:

اى كاسب‏ها! از خدا بترسيد.

تجار و كسبه وقتى صداى حضرت را مى‏شنيدند هرچه در دستشان بود به زمين مى‏گذاشتند و از صميم قلب متوجه فرمايشات اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏شدند و با گوش خود مى‏شنيدند كه مى‏فرمايد:

طلب خير را بر همه چيز، مقدم بداريد، با آسان گرفتن معامله به اموالتان بركت دهيد،

به خريداران گران ندهيد تا به شما نزديك شوند و با بردبارى اخلاق خود را زينت دهيد، و از قسم خوردن دورى كنيد، و ز دورغ گويى بپرهيزيد و از ظلم و ستم كناره بگيريد.

با مظلومين و ستمديدگان با عدل و انصاف برخورد كنيد، دور ربا نگرديد و در اندازه‏گيرى و ميزان كم نگذاريد و اجناس مردم را بى ارزش و حقير نسازيد و خود را از مفسدين روى زمين قرار ندهيد.

به اين نحو به تمام بازارها يكى پس از ديگرى سركشى كرده و سپس برمى‏گشت و براى رسيدگى به مراجعات مردم آماده شده و در جايگاه خود مى‏نشست.(23)

2 - در كتاب غارات از ابن سعيد نقل كرده است كه امير مؤمنان عليه السلام به بازار مى‏آمد و خطاب به بازاريان مى‏فرمود:

اى اهل بازار! از خدا بترسيد، قسم نخوريد، چرا كه قسم خوردن سرمايه را نابود كرده و بركت را از بين مى‏برد.

تاجر فاجر است مگر آن كسى كه حق بدهد و حق بگيرد. سلام بر شما باد.

و بعد از گذشت چند روز دوباره به بازار مى‏آمد و عين همان فرمايشات را به آنها گوشزد مى‏كرد. (24)

3 - در دعائم الاسلام از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده است كه:

آن حضرت در حالى كه تازيانه‏اى به دست مى‏گرفت در بازارها به راه مى‏افتاد و كسانى را كه در خريد و فروش مسلمين كم فروشى و يا تقلب مى‏كردند با آن تنبيه مى‏كرد.

اصبغ بن نباته مى‏گويد :

روزى به حضرت عرض كردم، شما در منزل بمانيد، من عوض شما اين كار را انجام مى‏دهم.

امام على عليه السلام فرمود:

اى اصبغ! اين چه نصيحت و خيرخواهى است؟

اصبغ مى‏گويد :

حضرت بر مركب رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله يعنى شهبا سوار مى‏شدند و تمام بازارها را يكى پس از ديگرى زير پا مى‏گذاشتند.

روزى به بازار گوشت فروشان آمد و فرمود:

اى قصابان! در كار گوسفندان شتاب مكنيد و پس از ذبح بگذاريد روح از بدنشان بيرون رود مبادا بر گوشت بدميد.

سپس به بازار خرما فروشان رفت و فرمود:

خوب و بد خرما را در معرض ديد مشترى قرار دهيد.

بعد بين ماهى فروش‏ها رفت و فرمود:

غير از ماهى حلال گوشت، ماهى ديگرى نفروشيد، از فروش ماهى هايى كه در دريا مرده و موج آب، آنها را بيرون انداخته خوددارى كنيد.

سپس به محله كناسه (محلى است در كوفه) آمد كه در آن‏جا تجارتهاى مختلفى وجود داشت، خطاب به خريداران و فروشندگان فرمود:

اى بازرگانان! قسم خوردن در اين بازارها رايج شده قسمهايتان را با دادن صدقه در آميزيد، و از قسم خوردن خوددارى كنيد كه خداوند متعال كسى را كه به دورغ قسم خورده باشد، منزه و پاك نخواهد كرد. (25)

4 - مرحوم كلينى قدس سره نقل مى‏كند كه:

حضرت امير عليه السلام به كنيزى برخورد كرد كه از قصابى گوشت مى‏خريد و مى‏گفت:

گوشت زيادتر بده.

اميرالمؤمنين عليه السلام به قصاب فرمود :

گوشت را زيادتر بده، زيرا بركت را بيشتر مى‏كند.(26)

نظير اين حديث در كنزالعمال آمده كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمود:

زيادش كن، زيرا نيكوتر است براى فروش تو. (27)

5 - در حديث ديگرى آمده است كه :

اميرالمؤمنين على عليه السلام داخل بازار شد، و فرمود:

اى جماعت گوشت فروش‏ها! هر كس از شما در گوشت گوسفند بدمد از ما نيست

مردى كه به آن حضرت، پشت كرده بود، گفت:

قسم به كسى كه در پس هفت حجاب پوشيده شده است هرگز.

امام عليه السلام بر پشت او زد و فرمود:

اى گوشت فروش! چه كسى در پس هفت پرده پوشيده شده است؟!

گفت : پروردگار عالم.

امام فرمود :

خطا رفتى، مادرت به عزايت بنشيند، بين خدا و خلق او حجابى نيست.

آن مرد درباره كفاره سوگندى كه ياد كرد، سؤال نمود.

امام عليه السلام فرمود :

تو به پروردگار خود، قسم نخورده‏اى. (28)

6 - كتابى از مسند عبد بن حميد از مطرف نقل مى‏كند كه گفت: از مسجد كه بيرون آمدم مردى از پشت سرم با صداى بلند گفت:

دامن لباست را جمع كن تا لباست پاكيزه بماند و از بين نرود.

پشت سر او به راه افتادم.

او دامنى بر تن و ردايى بر دوش و شلاقى در دست داشت و به نظر از اعراب باديه نشين مى‏آمد.

پرسيدم : اين مرد كيست؟

 گفتند :

على بن ابى طالب اميرالمؤمنين عليه السلام است.

حضرت آمد تا اين كه به بازار شتر فروش‏ها رسيد، به آنها چنين خطاب كرد:

بفروشيد و قسم نخوريد، چون قسم خوردن سرمايه را از بين برده و بركت را نابود مى‏كند

سپس به ميان خرما فروشان رفت و در آن جا برده‏اى را ديد كه گريه مى‏كند، پرسيد: چرا گريه مى‏كنى؟

گفت :

اين مرد خرمايى را به يك درهم به من فروخت ولى آقايم آن را قبول نكرده و پس داد.

اميرالمؤمنين عليه السلام به خرما فروش فرمود :

خرما را بگير و درهمش را پس بده كه اين برده از خود اختيارى ندارد

مرد خرما فروش اطاعت كرد و درهمش را پس داد. (29)

7 - مرحوم اربلى در كشف الغمه نظير حديث فوق را نقل كرده و در آخر حديث مى‏گويد :

اميرمؤمنان عليه السلام پس از آن به بازار كرباس فروشان آمد، به پيرمردى فرمود :

اى پيرمرد! يك پيراهن به سه درهم مى‏خواهم.

چون پيرمرد امام را شناخت، حضرت از او خريد نكرد و به سراغ فروشنده ديگرى رفت. باز او هم على عليه السلام را شناخت.

حضرت از او هم پيراهن را نخريد.

امام وارد مغازه‏اى شد كه نوجوانى در آن جنس مى‏فروخت، از او پيراهنى به سه درهم خريدارى كرد و آن را پوشيد.

در آن حال مى‏گفت :

حمد و سپاس خداى را كه پوشاند مرا از پشم به طورى كه هم در نزد مردم جمال يافتم و هم عورتم را با آن پوشاندم.

شخصى آنجا حاضر بود سؤال كرد :

يا اميرالمؤمنين! اين كه خواندى از خودت روايت است يا از رسول خدا شنيدى؟.

فرمود :

از رسول خدا شنيدم كه موقع پوشيدن لباسش چنين حمدى را مى‏كرد.

در اين هنگام پدر جوانك، صاحب مغازه آمد.

شخصى به صاحب مغازه گفت:

خبر دارى اميرالمؤمنين عليه السلام از پسرت پيراهنى به سه درهم خريدارى كرد؟

پدر پسرك گفت :

چرا دو درهم نگرفتى؟

بلافاصله يك درهم از پسر گرفت و خود را به امام رساند، در حالى كه امام با جمعى از مسلمانان جلوى باب رحبه نشسته بودند.

عرض كرد:

يا اميرالمؤمنين! اين درهم را بگيريد؟

حضرت امير فرمود :

شأن اين درهم چيست؟

مرد گفت :

پيراهن شما دو درهم قيمت داشته و يك درهم زياد داده‏ايد.

امام عليه السلام فرمود :

باعنى رضاى و أخذ رضاه‏

من با رضايت خريدم و او هم با رضايت فروخت

امام يك درهم را از او نگرفت.(30)

در منابع متعدد حديثى و تاريخى آورده‏اند كه:

على عليه السلام به تنهايى در بازارها راه مى‏رفت و گمشدگان را راهنمايى مى‏كرد، به دنبال گمشدگان مى‏رفت و ناتوانان را دستگيرى مى‏كرد.

8 - در خبر ديگرى آمده است كه :

آن حضرت عليه السلام باربر را در حمل بار، كمك مى‏كرد و بر فروشندگان مى‏گذشت و اين آيه قرآن را براى آنان مى‏خواند:

تلك الدَّار الآخرة نجعلها للَّذين لايريدون علواً فى الْأرْض و لافساداً (31)

اين نعمت‏هاى بهشت براى كسانى است كه در دنيا قصد برترى طلبى و فساد انگيزى ندارند.

و در بعضى روايات آمده است كه آن حضرت عليه السلام مى‏فرمود:

اين آيه درباره حاكمان و توانمندان از مردم، نازل گشته است.(32)

9 - روايت شده است كه :

آن حضرت عليه السلام بالاى سر خياطى ايستاد و به او فرمود:

اى خياط! مادران فرزند مرده به عزايت بنشينند، محكم بدوز، درزها را خوب بگير و نزديك به هم سوزن بزن كه از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه :

خداوند، خياط خائن را در روز قيامت (در حالى كه جامه‏اى را كه در دنيا دوخته و در آن خيانت كرده برتن اوست) محشور مى‏كند.

از اضافات پارچه بپرهيز كه صاحب جامه، نسبت به آنها مقدم است.

آنها را براى خود نگه مدار تا بعداً آنها را به افراد صاحب نفوذ (كه پارچه كم آورده‏اند) بدهى و در مقابل آن، جبران و پاداش بخواهى.(33)

10 - در حديث حبابه آمده است كه گفت:

حضرت على عليه السلام را در بين مأموران انتظامى ديدم شلاقى در دست داشت و با آن، كسانى كه ماهى‏هاى بى فلس و حرام و مارماهى و ماهى خاردار را مى‏فروختند تنبيه مى‏كرد.(34)

11 - ابن حزم در المحلى از حبيش روايت كرده كه او گفت:

على بن ابى طالب عليه السلام خرمن‏هايى را كه در عراق احتكار كرده بودم را فقرا بخشيد كه اگر آنها را در اختيار خود داشتيم به اندازه ماليات كوفه سود مى‏بردم. (35)

12 - و نيز در همان كتاب از ابى الحكم نقل مى‏كند كه گفت:

گندم‏هاى احتكار شده به ارزش صد هزار (دينار) بود. (36)

ز - نصب نگهبان بر بازار

على عليه السلام در جاهايى كه خود حضور نداشت افرادى را براى نظارت بر كاركرد اقتصادى و تجارى بازاريان مى‏گمارد تا كسى نتواند به غش و حيله دست بزند.

چنان كه ابن عباس را به عنوان قاضى و ناظر به بصره گسيل داشت.(37) و على بن اصمع را بر بارجاه(38)گماشت.(39)

و به رفاعة بن شداد، قاضى منصوب خود در اهواز نامه‏اى نوشت و در آن امر نمود كه ابن هرمه را از بازار برداشته، شخص ديگرى را متولى بازار نمايد.(40)

وجود اينگونه از واقعيت‏ها دقت و نظم آن حضرت را در نظارت بر بازار مى‏رساند.

امام على عليه السلام عمرو بن اميه ضمرى را سرپرست نامه رسانان، و سلمان را بر سلمانى ها، و قنبر را بر دامداران و... منصوب كرد.(41)

وظائف نگهبانان بازار

اول - وظايف متولى بازار

آنچه كه از مجموع روايات و سيره معصومين به ويژه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و على عليه السلام بر مى‏آيد متولى بازار، وظايف زير را بر عهده داشت:

جلوگيرى از احتكار

مراقبت و نظارت بر قيمت‏ها

مراقبت از دقيق بودن ترازوها

 جلوگيرى از تجاوز به حريم بازار و تصرف غير مجاز در آنها

تفتيش و بازرسى در مورد تقلب و فريب دادن در معامله

اجازه فعاليت به تاجرانى كه شرايط و اوصاف لازم براى فعاليت اقتصادى را دارند.

حل مشكلات بازار

راهنمايى گمشدگان‏

يارى ضعيفان و ناتوانان‏

نظارت بر ذبح حيوانات و كيفر تخلف كنندگان‏

رسيدگى بر امور تجار و حفظ حرمت آنان‏

برقرارى امنيت در راههاى تجارى‏

انفاق بر كسانى كه مواد غذائى وارد مى‏كنند.

جبران آنچه كه از بازرگانان، تلف مى‏شود.(امروزه به صورت بيمه مرسوم است.)

جلوگيرى از ورود اهل ذمه به حرفه صرافى‏

جلوگيرى از داد و ستد در مكان‏هاى غير مجاز و سد معبر

جلوگيرى از فروش اشياء ممنوعه، مانند: فروختن شراب و مردار(42)

دوم - نظارت بر رفتار متولى بازار

از اخبار و روايات مربوط به بازار اين مسئله روشن مى‏شود كه:

متولى بازار فقط مسئول برقرارى امنيت و آرامش نبوده است، بلكه اموال بازرگانان بازار هم، تحت نظر او بوده است،

از همين رو على عليه السلام رفتار خود متوليان بازار را هم به شدت كنترل مى‏كرده است.

و اگر خطايى از آنان سر مى‏زد، به هيچ وجه چشم پوشى نمى‏كرد، چنان كه على بن اصمع را بر بارجاه گماشت و چون خيانت كرد، دستش را بريد.

اين مرد، آن قدر زيست كه زمان حجاج را درك كرد، روزى به حجاج رو كرد و گفت :

- خانواده‏ام به من بدى كرده‏اند.

حجاج گفت : چگونه؟

اصمع گفت :

- چون نام على را بر من نهاده‏اند.

حجاج گفت : چه زيبا گفتى؟

آنگاه امارت محلى را به او واگذار كرد و گفت :

اگر مطلع شوم كه خيانتى كرده‏اى، آن اندازه از دستت را كه على باقى گذاشته، قطع مى‏كنم. (43)

همچنين نحوه برخورد آن حضرت عليه السلام با ابن هرمه حكايت از نظارت دقيق آن بزگوار بر امر تجارت و بازار دارد، كه توضيح آن چنين است :

ابن هرمه، متولى و مراقب بازار اهواز بود، او مرتكب خيانتى شد،

هنگامى كه خبر خيانت وى به حضرت امير عليه السلام رسيد، فوراً نامه‏اى به اين مضمون براى رفاعة بن شداد حاكم اهواز نوشت:

وقتى كه نامه‏ام به دستت رسيد، فوراً (ابن هرمه) را از مسئوليت بازار، عزل مى‏كنى، به خاطر حقوق مردم، او را زندانى كن و همه را از اين كار با خبر نما تا اگر شكايتى دارند، بگويند. اين حكم را به همه كارمندان زير دستت، گزارش كن تا نظر مرا بدانند.

در اين كار، نسبت به (ابن هرمه) نبايد غفلت و كوتاه شود و الا نزد خدا هلاك خواهى شد و من هم به بدترين وجه تو را از كار بركنار مى‏كنم، و تو را به خدا پناه مى‏دهم از اين كه در اين كار، كوتاهى كنى.

اى رفاعه! روزهاى جمعه، او را از زندان خارج كن و سى و پنج تازيانه بر او بزن و او را در بازار بگردان، پس اگر كسى از او شكايتى با شاهد آورد، او و شاهدش را قسم بده، آن وقت، حق او را از مال (ابن هرمه) بپرداز،

سپس دست بسته و با خوارى او را به زندان برگردان و برپايش زنجير بزن، فقط هنگام نماز زنجير را از پايش در آور و اگر براى او خوردنى و نوشيدنى و يا پوشيدنى آوردند، مانع نشو و به كسى هم اجازه كه بر او داخل شود و راه مخاصمه و طريق نجات را به او بياموزد و اگر به تو گزارش رسيد كه كسى در زندان چيزى به او ياد داده كه مسلمانى از آن ضرر مى‏بيند آن كس را مى‏زنى و زندانى مى‏كنى تا توبه كند و از عمل خود پشيمان شود.

اى رفاعه! همه زندانيان را براى تفريح به حياط زندان بياور غير از (ابن هرمه) را، مگر آن كه براى جانش، بيمناك باشى كه در اين صورت او را با زندانيان ديگر به صحن زندان مى‏آورى، اگر قدرت بدنى دارد هر سى روز، سى و پنج شلاق بر بدنش مى‏زنى و قضيه را براى من بنويس و نام جانشين او را هم گزارش كن و حقوق (ابن هرمه) را قطع كن.(44)

ح - توجه به تجارت اهل ذمه‏

داد و ستد كالاها از روزگار پيشين تا كنون، محدود به داخل يك سرزمين و شهرها و مناطق يك كشور نبوده است بلكه مرزها را هم در مى‏نورديد و دامنه خود را در ديگر اقاليم نيز مى‏گستراند.

بازرگانان امين و سختكوش، براى تأمين نيازهاى گوناگون كشور خود راههاى دور و دراز و پرخطر را در مى‏نورديدند و سينه درياها را مى‏شكافند تا كالاهايى را از جايى به جاى ديگر منتقل كنند.

در صدر اسلام نيز چنين تجارتى با خارجيان وجود داشت و حتى مسلمانان با كسانى كه در كيش مسلمانى هم نبودند، روابط تجارى داشتند.

در سيره على عليه السلام هم مى‏بينيم كه آن حضرت (به پيروى از روش و سيره پيامبر صلى اللَّه عليه و آله) به رونق اقتصادى غير مسلمانان هم كه در حوزه اسلام زندگى مى‏كردند، اهميت مى‏داد و تجارت و رابطه اقتصادى با آنان را منع نمى‏فرمود بلكه به كارگزاران خود هم دستور مى‏داد كه به امور اقتصادى و زراعتى و تجارتى آنان رسيدگى كنند، چنان كه آن حضرت براى يكى از كارگزاران خود به نام قرظة بن كعب انصارى نوشت :

مردانى از اهل ذمه، از حوزه فرماندارى تو گفته‏اند، در زمين‏هايشان نهرى داشته‏اند كه خشك و پرشده اشت و آنان را در آنجا ابادى است، پس تو در كار آنها بنگر و سپس آن نهر را اصلاح كن و آباد نما كه به جان خودم اگر آباد شوند، محبوبتر از آن است كه كوچ كنند و ناتوان گردند يا از انجام كارهايى كه به صلاح مملكت است بازمانند.(45)

ط - كشاورزى از ديدگاه امام على عليه السلام‏

اهميت كشاورزى و حمايت اميرالمؤمنين از آن

كشاورزان، طبقه مهمى از طبقات جامعه و در زندگى اجتماعى، مؤثرترين آنهايند.

در روزگار امام على عليه السلام كشاورزان وسيعترين طبقات بودند و مركز ثقل جامعه را تشكيل مى‏دادند، چنان كه امروز اين نقش را كارگران بر عهده دارند.

در ميان مشاغل گوناگون، كشاورزى از جمله شغلهاى سخت و طاقت فرساست.

آنان در طول سال، همه روزه در مزرعه و يا در خانه در فراهم كردن ابزار لازم كشاورزى در تلاش‏اند.

كار كشاورزى در گرو مساعدت عوامل طبيعى است و در حقيقت او اسير اين عوامل است، از اين رو بايد پيوسته بيدار باشد تا متناسب با شرايط محيط زيست و عوامل جغرافيائى عمل كند،

زيرا وقتى سرنوشت كار او به اين عوامل و عناصر بستگى دارد نمى‏تواند پديده‏هاى جهان طبيعت را به دلخواه در اختيار گيرد و بر آنان چيره شود، كوچكترين بى‏توجهى و سستى در كار، زيان‏هاى سنگينى، براى او به بار خواهد آورد.

از اين رو امام على عليه السلام در حمايت از كشاورزى مى‏فرمايد:

فإن شكوا ثقلاً أو علَّةً، أو انقطاع شربٍ أو بالَّةٍ، أو إحالة أرضٍ اغتمرها غرقٌ، أو أجحف‏به ا عطشٌ، خفَّفت عنهم بما ترجو أن‏يص لح به أمرهم؛

ولاَ يَثقلَنَّ عَلَيكَ شَي‏ءٌ خَفَّفتَ به المَؤونَةَ عَنهم، فَإنَّه ذخرٌ يَعودونَ به‏عَلَيكَ ف ي عمَارَة بلاَدكَ، وَتَزيين ولاَيَتكَ، مَعَ استجلاَبكَ حسنَ ثَنَائهم، وَتَبَجُّحكَ باستفَاضَة العَدل فيهم،

پس اگر مردم شكايت كردند، از سنگينى ماليات، يا آفت زدگى، يا خشك شدن آب چشمه‏ها، يا كمى باران، يا خراب شدن زمين در سيلاب‏ها، يا خشكسالى، در گرفتن ماليات به ميزانى تخفيف ده تا امورشان سامان گيرد، و هرگز تخفيف دادن در خراج تو را نگران نسازد زيرا آن، اندوخته‏اى است كه در آبادانى شهرهاى تو، و آراستن ولايت‏هاى تو نقش دارد، و رعيت تو را مى‏ستايند، و تو از گسترش عدالت ميان مردم خشنود خواهى شد. (46)

امام على عليه السلام به كشاورزى، و كار و توليد و سازندگى بسيار علاقمند بود و ساليانى از عمر شريف خود را به اين شغل شريف گذراند، در دوران بيست و پنج سالى كه حق او را غصب كردند، در مزارع و كشتزارها به توليد محصول و آبادانى زمين و حفر چاه براى نيازمندان اشتغال داشت.

در كتاب‏هاى روايى معتبر، احاديث زيادى از سيره امام على عليه السلام در تشويق به كشاورزى و درختكارى وارد شده است كه به بعضى از آنها اشاره مى‏كنيم:

رواياتى در باره تشويق اميرالمؤمنين عليه السلام‏به‏كشاورزى و درختكارى‏

1 - امام على عليه السلام در حديثى طولانى مى‏فرمايد:

انَّ معايش الخلق خمسةٌ :

الْإمارة و الْعمارة و التجارة و الْإجارة و الصَّدقات ...

و امَّا وجه العمارة فقوله تعالى :

هو أنشأكم من الْأرْض و اسْتعْمركمْ فيها (47)

فأعلمنا سبحانه انَّه قد امرهم بالعمارة، ليكون ذلك سبباً لمعايشهم‏بما يخ رج‏من‏الْأرْض من الْحب و الَّثمرات و ما شاكل ذلك ممَّا جعله اللَّه معايشاً للخلق

مردم معاش خود را از چند راه تأمين مى‏كنند:

پست‏هاى دولتى ، كارهاى عمرانى و كشاورزى ، تجارت ، اجاره و صدقات ...

اما كشاورزى ، خداوند متعال مى‏فرمايد :

اوست كه شما را پديد آورد و به عمران و آبادى دعوت كرده است .

خداوند متعال از آن رو انسان‏ها را به عمران و آبادانى زمين امر كرده است، تا بهترين راه كه كشاورزى است و محصولات آن از قبيل غلات ، حبوبات و ميوه‏ها است ، تأمين معاش نمايد.(48)

2 - امام صادق عليه السلام فرموده است :

كان أميرالمؤمنين عليه السلام يكتب يوصى بفلاَّحين خيراً...

اميرالمؤمنين عليه السلام هميشه به عمال و كارمندانش سفارش كشاورزان را مى‏نمود...(49)

 

 3 - و در جاى ديگر مى‏فرمايد :

من وجد ماءاً و تراباً ثمَّ افتقر فابعده اللَّه

از خوشبختى و سعادت دور و محروم باد، آن كسى كه آب و خاك مستعد دارد و با وجود اين، فقير و عقب مانده است.(50)

4 - در نهج‏البلاغه هم مى‏فرمايد :

فانَّكم مسئولون حتَّى عن البقاع و البهائم

شما مسئوليد حتى نسبت به سرزمينها و چهارپايان(51)

5 - در حديث ديگرى وارد شده است كه :

كان أميرالمؤمنين يضرب بالمر و يستخرج الْأرضْ‏

على عليه السلام بيل مى‏زد و نعمتهاى نهفته در دل زمين را استخراج مى‏كرد(52)

6 - امام على عليه السلام به حفر قنات، اهتمامى خاص داشت تا بدين وسيله، سرزمين‏ها آباد شود.

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد :

پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله زمينى از (انفال) را در اختيار على عليه السلام گذاشت و آن حضرت در آن جا قناتى حفر كرد كه آب آن، همچون خون گردن شتر فواره مى‏زد، امام عليه السلام نام آنجا را (ينبع) نهاد.

آب فراوان اين قنات، مايه نشاط و روشنى چشم اهالى آنجا شد

وقتى فردى از آنان به على عليه السلام به جهت توفيق اين خدمت، بشارت داد.

حضرت در پاسخ فرمود :

(اين قنات وقف زائران خانه خدا و رهگذرانى است كه از اينجا مى‏گذرند، كسى حق فروش آب آن را ندارد و فرزندانم هم هرگز آن را به ميراث نمى‏برند.(53)

7 - مردى نزد على عليه السلام يك وسق (54) هسته خرما ديد، پرسيد: مقصود از جمع كردن اين همه هسته خرما چيست؟

فرمود : همه اينها به اذن الهى، درخت خرما خواهد شد.

راوى گويد : امام عليه السلام آن هسته‏ها را كاشت و نخلستانى پديد آمد و آن را وقف كرد.(55)

ى - امام على عليه السلام و حقوق كارگران‏

يكى از مسائل مهم در اقتصاد ديروز و امروز جهان، مسئله كار و كارگرى است،

امام على عليه السلام در موارد متعددى به اين دو مهم توجه كرده و مسائل را گوشزد فرموده‏اند، كه ما فقط به يك نمونه از سفارش‏هاى ايشان اشاره مى‏كنيم.

شيخ طوسى با اسناد خود نقل مى‏كند :

مرَّ شيخٌ مكفوفٌ يسئل،

فقال أميرالمؤمنين عليه السلام : ما هذا ؟

قالوا : يا أميرالمؤمنين، نصرانىٌّ.

فقال اميرالمؤمنين صلى اللَّه عليه و آله: استعملتموه فاذا كبر و عجز منعتموه ؟ انفقوا عليه من بيت المال

پيرمردى نابينا مى‏گذشت و از مردم سئوال (گدائى) مى‏كرد، اميرالمؤمنين فرمود :

اين چيست؟ (گدائى يعنى چه؟)

گفتند : يا اميرالمؤمنين! مردى است مسيحى.

فرمود : اين مرد را در جوانى به كار وادار كرده‏ايد، (يعنى جوانى اش را در كار سپرى كرده است)، اكنون كه پير شده و ناتوان گشته است، از معاش محرومش ساخته‏ايد!

هزينه زندگى او را از بيت المال بپردازيد. (56)

اين فرمايش امام على عليه السلام در واقع حكم اسلامى درباره كارگران است كه اگر ناتوان شدند، نبايد از معيشت ساقط شوند بلكه بايد از بيت المال تأمين گردند.

اين نمونه‏اى از توجه عميق امام عليه السلام به حقوق كارگران است كه در 1400 سال پيش بيان شده است.

انديشمندان و متفكران برجسته جهان به سخنان امام على عليه السلام در همه زمينه‏ها با تعجب و شگفتى نگريسته‏اند و او را انسانى توصيف كرده‏اند كه هزاران سال جلوتر از زمان خويش زندگى مى‏كرده است.

دنياى متمدن امروز شايد حدود يك قرن است كه به مسئله حقوق كارگر به اجبار تن داده است، اما امام على عليه السلام قرن ها پيش از حقوق كار و كارگر سخن گفته است.

اصبغ بن نباته مى‏گويد :

شنيدم على عليه السلام بالاى منبر مى‏فرمود :

يا معشر التُّجَّار! الفقه ثمَّ المتجر، الفقه ثمَّ المتجر.

واللَّه للربا فى هذه الْأمَّة أخْفى منْ ذبيب الَّنمْل على الصَّفاء، شوبوا ايمانكم بالصَّدقة،

التَّاجر فاجرٌ و الفاجر فى النَّار، الاَّ من أخذ الحقَّ و اعطى الحقَّ

اى جماعت بازرگانان! نخست فقه آنگاه تجارت، نخست فقه آنگاه تجارت، به خدا سوگند! ربا در اين امت، مخفى‏تر از راه رفتن مورچه بر روى تخته سنگ‏هاى بزرگ است.

سوگندهايتان را با دادن صدقه در آميزيد. تاجر، فاجر است و فاجر در آتش دوزخ، مگر آن كس كه حق را بگيرد و حق را بدهد.(57)

 

پیوست ها :

1 -  تاكنون هزاران فيش تحقيقاتى از حدود 700 عنوان در يك هزار جلد، كتاب پيرامون حضرت امام على عليه السلام‏فراهم آمده است .

2 - خطبه 175/ (صلى الله عليه و آله و سلم)، نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلف‏

3 - ينابيع المودة ص 40، قالت فاطمه«س»: نظر رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله‏الى علىٍّ عليه السلام‏و قال: هذا و شيعته فى الجنَّة

4 - نامه 45/5 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلف‏

5 - خطبه 209/3 نهج‏البلاغه معجم‏المفهرس مؤلف‏

6 - نامه 53/41 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلف

7 - نامه 53 / 79 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلف

8 - نامه 53 / 126 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلف‏

9 - نامه 51 / 3 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلف

10 - نوح آيه 10 و 11

11 - خطبه 143 / 3 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلف‏

12 - حكمت 390 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلف

13 - سن سيمون (1760 - 1825) فيلسوف اجتماعى فرانسوى مى‏گويد : وجدان طبقاتى بازرگانان و پيشه‏وران از توليد و افزايش سرمايه شخصى از راه تبديل مواد خام به كالاى مصرفى يا از تجارت، ناشى مى‏شود و آنان از اين جهت با طبقه حاكم اختلاف دارند.

زيرا طبقه حاكم ، قدرت خود را بر انسان‏ها إعمال مى‏كنند، ولى بازرگانان و پيشه‏وران، سلطه خود را بر ماده مى‏گسترند. از اين رو اينان را بايد طبقه صلح طلب دانست كه از وجودشان شر و فساد برنمى‏خيزد، برخلاف آنها بر انسان‏ها مسلط مى‏شوند و دائم راه شر و سلطه‏جوئى را مى‏پيمايند. (الطبقات الإجتماعيه ص 47)

14 - نامه 53 / 95 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلف

15 - وسائل الشيعه، ج‏12، ص‏4

16 - فروع كافى، ج‏5، ص‏75

17 - همان، ج‏5 ص‏149؛ وسائل الشيعه، ج‏12، ص‏7

18 - نامه 53 / 97 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلف

19 - نهج البلاغه، نامه 3

20 - فروع كافى، ج‏5 ص‏161 - و - تهذيب، ج‏7 ص‏13 - و - وسائل الشيعه، ج‏12 ص‏311 - و - بحارالانوار ج‏47 ص‏59

21 - وسائل الشيعه، ج‏12، ص‏5، حديث‏12

22 - در حاشيه كافى، ج‏5 ص‏151 آمده است كه: سبيبه يعنى دو شقه و دو تكه، چون تازيانه حضرت دو سر و دو شعبه داشت كه به آن سبيبه مى‏گفتند.

23 - فروع كافى، ج‏5 ص‏151؛ وسائل الشيعه، ج‏12، ص‏283؛ صدوق در امالى مجلس 75 روايت را به كمى تفاوت نقل كرده است.

24 - غارات، ج‏1 ص‏109 - و - خصال صدوق ج‏1 ص‏189

25 - يا معشر التجار! ان أسواقكم هذه تحضرها الايمان فشوبوا ايمانكم بالصدقة و كفوا عن الحلف فان اللَّه تعالى لا تقدس من حلف باسمه كاذباً دعائم الاسلام، ج‏2، ص‏538، حديث 183.

26 - فروع كافى، ج‏5، ص‏152

27 - كنزالعمال، ج‏4، ص‏38 حديث‏93

28 - الغارات، ج‏1، ص‏112

29 - التراتيب الاداريه، ج‏1، ص‏289؛ ابن عبدالبر مالكى در استيعاب نظير همين حديث را از ابحر بن جرموز از پدرش جرموز نقل كرده است. (استيعاب، در حاشيه اصابه، ج‏3، ص‏48)

30 - كشف الغمه، ج‏1، ص‏219

31 - سوره قصص، آيه 83

32 - كنزالعمال، ج‏15، ص‏160؛ البداية و النهاية، ج‏8، ص‏5؛ تذكرة الخواص، ص‏216؛ حياة الصحابه، ج‏2، ص‏624

33 - المستطرف، ج‏2، ص‏55 و56؛ ربيع الابرار، ج‏2، ص‏536 و 537؛ تنبيه الخواطر، ص‏42؛ مستدرك الوسائل، ج‏2، ص‏472؛ الاصناف فى العصر العباسى، ص‏103؛ تذكرة الخواص، ص‏116 و117.

34 - وسائل الشيعه، ج‏16، ص‏332

35 - المحلى ابن حزم، ج‏7، ص‏573، مسئله 1567

36 - همان مدرك.

37 - نظام الحكم فى الشريعة و التاريخ الاسلامى، ص‏70 به نقل از: ادب القاضى ماوردى، ج‏1، ص‏135

38 - نام محلى است در بصره. واژه فارسى اين كلمه بارگاه است.

39 - الاشتقاق، ص‏272

40 - دعائم الاسلام، ج‏2، ص‏532 و533؛ نهج‏السعادة، ج‏5، ص‏35

41 - حاشيه كتاب: النظم السلاميه، نشأتها و تطورها، ص‏408؛ به نقل از المدخل فى تاريخ الحضارة العربيه، ص‏81

42 - السوق فى ظل الدولة الاسلاميه، جعفر مرتضى عاملى، ص‏52

43 - الاشتقاق، ص‏272؛ وفيات العيان، ج‏3، ص‏175

44 - مستدرك الوسائل، ج‏3، ص‏207؛ دعائم الاسلام، ج‏2، ص‏532 و533؛ نهج‏السعاده، ج‏5، ص‏35 و38

45 - تاريخ يعقوبى، ج‏2، ص‏203

46 - نامه 53 / 81 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلف

47 - سوره هود آيه 61

48 - وسائل الشيعه ج 12 ص 195

49 - وسائل الشيعه، ج‏13، ص‏216

50 - بحارالانوار، ج‏23، ص‏91

51 - نهج‏البلاغه، خطبه 167

52 - فروع كافى، ج‏5، ص‏74؛ بحارالنوار، ج‏41، ص‏43

53 - فروع كافى، ج‏7، ص‏543؛ وسائل الشيعه، ج‏13 ص‏303

54 - وسق: شصت صاع و هر صاع تقريباً يك من است.

55 - بحارالانوار، ج‏61، ص‏33؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج‏1 ص‏323

56 - وسائل الشيعه، ج‏11، ص‏49

57 - فروع كافى ج‏5 ص‏150

 

ادامه دارد ....

منبع : الگوهاى رفتارى ‏جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتی رحمه الله علیه




نظرات 0