محور : الگوهای اقتصادی امام علی (ع) گردآورنده : نویسنده وبلاگ
مقدمه
در نهجالبلاغه و ديگر مجموعههاى حديثى مطالب بسيارى از امام على عليه السلام در خصوص سياستهاى كلى اقتصادى به چشم مىخورد، كه دستاوردهاى درخشانى در جهت رونق اقتصادى خواهد داشت كه در اين قسمت به بعضى از آنها اشاره مىكنيم:
>>>
محور : الگوهای اقتصادی امام علی (ع) گردآورنده : نویسنده وبلاگ
مقدمه
در نهجالبلاغه و ديگر مجموعههاى حديثى مطالب بسيارى از امام على عليه السلام در خصوص سياستهاى كلى اقتصادى به چشم مىخورد، كه دستاوردهاى درخشانى در جهت رونق اقتصادى خواهد داشت كه در اين قسمت به بعضى از آنها اشاره مىكنيم:
1 - اقتصاد هدفدار
امام عليه السلام در قسمتى از نامه 53 به مالك اشتر مىنويسد:
واعلم أنَّ الرَّعيَّة طبقاتٌ لاَ يَصلح بَعضهَا إلاَّ ببَعضٍ، وَلاَ غنَىببَعضهَا عَن بَعضٍ: فَمنهَا جنود اللَّه، ومنها كتَّاب العامَّةوالخاصَّة ، ومنها قضاة العدل، ومنها عمَّال الْأنْصاف والرفق،
ومنها أهل الجزية والخراج من أهل الذمَّة ومسلمة النَّاس،
ومنها التُّجَّار وأهل الصناعات ومنها الطَّبقة السُّفلى من ذوي الحاجة والمسكنة، وكلٌّ قد سمَّى اللَّه له سهمه، ووضع على حدهفر يضةً في كتابه أو سنَّة نبيه صلى اللَّه عليه و آله عهداً منه عندنا محفوظاً.(6)
اى مالك بدان! مردم از گروههاى گوناگونى مىباشند كه اصلاح هر يك جز با ديگرى امكان ندارد، و هيچ يك از گروهها از گروه ديگر بىنياز نيست.
از آن قشرها، لشگريان خدا، و نويسندگان عمومى و خصوصى، قضات دادگستر، كارگزاران عدل و نظم اجتماعى، جزيه دهندگان، پرداخت كنندگان ماليات، تجار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پيشهوران، و طبقه پايين جامعه از نيازمندان و مستمندان مىباشند، كه براى هريك خداوند سهمى مقرر داشته، و مقدار واجب آن را در قرآن يا سنت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله تعيين كرده كه پيمانى از طرف خداست و نگهدارى آن بر ما لازم است.
2 - رشد اقتصاد براى عمران و آبادانى
يكى ديگر از اصول كلى در برنامهريزى اقتصادى امام على عليه السلام توجه به آبادانى كشور و رونق دادن به كسب و تجارت است، چنان كه خطاب به مالك اشتر مىنويسد:
وليكن نظرك فى عمارة الْأرْض أبْلغ منْ نظرك فى اسْتْجلاباْلخراج ، لِأنَّ ذلِك لَا يدرَكإِلاَّ بِالعِمارةِ؛ ومن طلب الخراج بِغيرِ عِمارةٍ أخرب البلاَد، وَأَهلَكَ العبَادَ، وَلَم يَستَقم أمر ه إلاَّ قليلاً.
فإن شكوا ثقلاً أو علَّةً، أو انقطاع شربٍ أو بالَّةٍ، أو إحالة أرضٍ اغتمرها غرقٌ، أو أجحفبه ا عطشٌ، خفَّفت عنهم بما ترجو أن يصلح به أمرهم؛
ولاَ يَثقلَنَّ عَلَيكَ شَيءٌ خَفَّفتَ به المَؤونَةَ عَنهم، فَإنَّه ذخرٌ يَعودونَ بهعَلَيكَ ف ي عمَارَة بلاَدكَ، وَتَزيين ولاَيَتكَ، مَعَ استجلاَبكَ حسنَ ثَنَائهم، وَتَبَجُّحكَ باستفَاضَة العَدل فيهم، معتمداً فضل قوَّتهم، بما ذخرت عندهم من إجمامك لهم، والثقة منهم بما عوَّدتهم من عدلك عليهم ورفقك بهم، فربَّما حدث من الْأمور ما إذا عوَّلْت فيه عليْهمْ من بعداحتمل وه طيبةً أنفسهم به؛ فإنَّ العمران محتملٌ ما حمَّلته.
وإنَّما يؤتى خراب الأرض من إعواز أهلها، وإنَّما يعوز أهلها لِإشرافِ أنفسِ الولاَةِ عَلَى الجمعِ، وسوءِ ظنهِم بِالبقاءِ، وقِلَّةِ انتفاعهم بالعبر.(7)
بايد تلاش تو در آبادانى زمين بيشتر از جمعآورى خراج باشد كه خراج جز با آبادانى فراهم نمىگردد، و آن كس كه بخواهد خراج را بدون آبادانى مزارع به دست آورد، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود، و حكومتش جز اندك مدتى دوام نياورد.
پس اگر مردم شكايت كردند، از سنگينى ماليات، يا آفت زدگى، يا خشك شدن آب چشمهها، يا كمى باران، يا خراب شدن زمين در سيلابها، يا خشكسالى، در گرفتن ماليات به ميزانى تخفيف ده تا امورشان سامان گيرد، و هرگز تخفيف دادن در خراج تو را نگران نسازد زيرا آن، اندوختهاى است كه در آبادانى شهرهاى تو، و آراستن ولايتهاى تو نقش دارد، و رعيت تو را مىستايند، و تو از گسترش عدالت ميان مردم خشنود خواهى شد، و به افزايش قوت آنان تكيه خواهى كرد، بدانچه در نزدشان اندوختى و به آنان بخشيدى، و با گسترش عدالت در بين مردم، و مهربانى با رعيت، به آنان اطمينان خواهى داشت، آنگاه اگر در آينده كارى پيش آيد و به عهدهشان بگذارى، با شادمانى خواهند پذيرفت، زيرا عمران و آبادى قدرت تحمل مردم را زياد مىكند.
همانا ويرانى زمين به جهت تنگدستى كشاورزان است، و تنگدستى كشاورزان، به جهت غارت اموال از طرف زمامدارانى است كه به آينده حكومتشان اعتماد ندارند، و از تاريخ گذشتگان عبرت نمىگيرند.
3 - پرهيز از اميتاز دادنها و سوء استفادههاى مالى
مسئولان و كارگزاران هر حكومت، خواص و نزديكانى دارند كه برخى از آنها چشم به استفاده از امكانات و بهره جويى و لذت بردن از اموال را دارند كه مىتوانند در اقتصاد سالم كشور اختلال ايجاد كنند.
امام على عليه السلام به كارگزاران خود اكيداً توصيه مىكند كه از چنين عناصر خطرناكى بپرهيزند.
آنجا كه مىنويسد:
ثمَّ إنَّ للوالي خاصَّةً وبطانةً، فيهم استئثارٌ وتطاولٌ، وقلَّة إنصافٍ في معاملةٍ، فاحسم مادَّة أولئك بقطع أسباب تلك الْأحْوال.
ولاَ تقطعَنَّ لاَِحَدٍ مِن حَاشِيَتِكَ وَحَامَّتِكَ قَطِيعَةً، وَلاَ يَطمَعَنَّ مِنكَ فِي اعتقَاد عقدَةٍ، تَضرُّ بمن يليها من النَّاس، في شربٍ أو عملٍ م شتركٍ، يحملون مؤونته على غيرهم، فيكونم هنأ ذلك لهم دونك، وعيبه عليك في الدُّنيا والْآخرة.
وألزم الحقَّ من لزمه من القريب والبعيد، وكن في ذلك صابراً محتسباً، واقعاً ذلك من قرابتك وخاصَّتك حيث وقع، وابتغ عاقبته بما يثقل عليك منه، فإنَّ مغبَّة ذلكم حمودةٌ.(8)
همانا زمامداران را خواص و نزديكانى است كه خود خواه وچپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان، و به هيچكدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مكن، و بگونهاى با آنان رفتار كن كه قرار دادى به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند، مانند آبيارى مزارع، يا زراعت مشترك، كه هزينههاى آن را بر ديگران تحميل كنند، در آن صورت سودش براى آنان، و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براى تو است.
حق را مال هر كس كه باشد، نزديك يا دور بپرداز، و در اين كار شكيبا باش، و اين شكيبايى را به حساب خدا بگذار، گر چه اجراى حق مشكلاتى براى نزديكانت فراهم آورد، تحمل سنگينى آن را به ياد قيامت برخود هموار ساز.
4 - ضرورت امنيت اقتصادى
امنيت اجتماعى و اقتصادى، عامل مهمى است كه بدون آن رونق و شكوفايى اقتصادى امكانپذير نيست، كه در آن شيوه برخورد دولت با تجار و كسبه و توليد گنندگان و كارگران و برنامه ريزى دولتى در جهت امنيت شغلى آنان مطرح است.
كه امام على عليه السلام در اين باره در نامه 51 خطاب به كارگزاران مالياتى مىنويسد:
ولاَ تحشموا أَحَداً عَن حَاجَته وَلاَ تَحبسوه عَن طَلبَته، وَلاَ تَبيعنَّ للنَّاس في الخَرَاج كسوة شتاءٍ ولاَ صَيفٍ، وَلاَ دَابَّةً يَعتَملونَ عَلَيهَا، وَ لا عَبداً، و لا تَضربنَّ أَحَداً سَوطاً لمكان درهمٍ ولاَ تَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ منَ النَّاس، مصَلٍّ وَلاَ معَاهَدٍ، إلاَّ أَن تَجدوا فَرَساً أَو سلاَحاً يعدَىبهعَلَى أَهل الْإسْلَام، فإنَّه لا يَنْبَغى للْمسْلم أنْ يَدَعَ ذلكَ فى أَيدى أَعدَاء الإسلام فيكون شوكةً عليه.
ولاَ تَدَّخروا أَنفسَكم نَصيحَةً، وَلاَ الجندَ حسنَ سيرَةٍ، وَلاَ الرَّعيَّةَ مَعونَةً، وَلاَ دينَ اللَّه قوَّةً، وأبلوا في سبيل اللَّه ما استوجب عليكم، فإنَّ اللَّه سبحانه قد اصطنع عندنا وعندكم أن نشكره بجهدنا، وأننن صره بما بلغت قوَّتنا، ولاَ قوَّةَ إلاَّ باللَّه العَلي العَظيم.(9)
هرگز كسى را از نيازمندى او باز نداريد، و از خواستههاى مشروعش محروم نسازيد، و براى گرفتن ماليات از مردم، لباسهاى تابستانى يا زمستانى، و مركب سوارى، و برده كارى او را نفروشيد،
و براى گرفتن درهمى، كسى را با تازيانه نزنيد، و دست اندازى به مال كسى نمازگزار باشد، يا غيرمسلمانى كه در پناه اسلام است نكنيد، جز اسب يا اسلحهاى كه براى تجاوز به مسلمانها بكار گرفته مىشود،
زيرا براى مسلمان جايز نيست آنها را در اختيار دشمنان اسلام بگذارد، تا نيرومندتر از سپاه اسلام گردند.
از پند دادن به نفس خويش هيچگونه كوتاهى نداشته، و از خوشرفتارى با سپاهيان، و كمك به رعايا، و تقويت دين خدا، غفلت نكنيد، و آن چه در راه خدا بر شما واجب است انجام دهيد، همانا خداى سبحان از ما و شما خواسته است كه در شكرگذارى كوشا بوده، و با تمام قدرت او را يارى كنيم، و نيرويى جز از جانب خدا نيست.
امام در نامه 25 نهجالبلاغه در دستورالعملى بسيار ارزشمند، با توجه به امنيت اقتصادى و احترام به جان و مال مسلمين و حفظ حريم اموال مردم به كارگزاران مالياتى سفارش مىكند كه:
انطلق على تقوى اللَّه وحده لاَ شَريكَ لَه، وَلاَ ترَوعَنَّ مسلماً وَلاَ تَجتَازَنَّ عَلَيه كَارهاً، ولاَ تَأخذَنَّ منه أَكثَرَ من حَق اللَّه في مَاله، فَإذَا قَدمتَ عَلَى الحَي فَانزل بمَائهم من غَير أن تخالط أبياتهم، ثمَّ امضإ ليهم بالسَّكينة والوقار؛ حتَّى تقوم بينهم فتسلم عليهم، ولاَتخدجبالتَّحيَّة لهم ،
ثمَّ تقول: عباد اللَّه، أرسلني إليكم وليُّ اللَّه وخليفته، لِآخذ مِنكم حقَّ اللَّه في أموالكم، فهل لله في أموالكم من حقٍّ فتؤدُّوه إلى وليه.
فإن قال قائلٌ: لاَ ، فَلاَ ترَاجعه، وَإن أَنعَمَ لَكَ منعمٌ فَانطَلق مَعَه منغَى ر أَن تخيفَه أَو توعده أو تعسفه أو ترهقه فخذ ما أعطاك من ذهبٍ أو فضَّةٍ، فإن كان له ماشيةٌ أو إبلٌ فلاَتدخلها إلاَّ بإذنه، فإنَّ أكثرها له.
فإذا أتيتها فلاَ تَدخل عَلَيهَا دخولَ متَسَلطٍ عَلَيه وَلاَ عَنيفٍ به.
ولاَ تنَفرَنَّ بَهيمَةً وَلاَ تفزعَنَّهَا، وَلاَ تَسوءَنَّ صَاحبَهَا فيهَا، وَاصدَعالمَالَ صَدعَين ثمَّ خيره، فإذا اختار فلاَ تَعرضَنَّ لمَا اختَارَه.
با ترس از خدايى كه يكتاست و همتايى ندارد، حركت كن، در سر راه هيچ مسلمانى را نترسان، يا با زور از زمين او نگذر، و افزونتر از حقوق الهى از او مگير، هرگاه به آبادى رسيدى، در كنار آب فرود آى، و وارد خانه كسى مشو، سپس با آرامش و وقار به سوى آنان حركت كن، تا در ميانشان قرار گيرى، به آنها سلام كن، و در سلام و تعارف و مهربانى كوتاهى نكن
سپس مىگويى:
اى بندگان خدا، مرا ولى خدا و جانشين او به سوى شما فرستاده، تا حق خدا را كه در اموال شماست تحويل گيرم، آيا در اموال شما حقى است كه به نماينده او بپردازيد؟)
اگر كسى گفت : نه، ديگر به او مراجعه نكن، و اگر كسى پاسخ داد : آرى، همراهش برو، بدون آن كه او را بترسانى، يا تهديد كنى، يا به كار مشكلى وادار سازى، هرچه از طلا و نقره به تو رساند بردار، و اگر داراى گوسفند يا شتر بود، بدون اجازهاش داخل مشو، كه اكثر اموال از آن اوست.
آنگاه كه داخل شدى مانند اشخاص سلطهگر، و سختگير رفتار نكن، حيوانى را رم مده، و هراسان مكن، و دامدار را مرنجان، حيوانات را به دو دسته تقسيم كن و صاحبش را اجازه ده كه خود انتخاب كند، پس از انتخاب اعتراض نكن.
5 - رعايت حقوق مستضعفان و محرومان
محرومان و مستضعفان همواره مورد توصيه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بودهاند،
آن بزرگوار لحظهاى از رسيدگى به حال آنان غافل نبود؛
نه تنها خود، چنين بود بلكه اين امر را به كارگزارانش هم توصيه مىكرد؛
در اين جا توجه به يك نمونه از سفارشهاى آن حضرت ضرورى است :
ثمَّ اللَّه اللَّه في الطَّبقة السُّف لى من الَّذين لاَ حيلَةَ لَهم، منَ المَسَاكينوَالمحتَاج ينَ وَأَهل ال بؤسى والزَّمنى، فإنَّ في هذه الطَّبقةقانعاً ومعتراً، واحفظ لله ما استحفظك من حقه فيهم، واجعل لهم قسماً من بيت مالك، وقسماً من غلاَّت صوافي الْإسْلَام في كل بَلَدٍ، فإنَّ للْأقْصىمنْهمْ مثْل الَّذي للْأدْنى ، وكلٌّ قداسْترْع يت حقَّه.
فلاَ يَشغَلَنَّكَ عَنهم بَطَرٌ، فَإنَّكَ لاَ تعذَر بتَضييعكَ التَّافهَ لِأَحكَامِكَ الكَثيرَ المهمَّ. فَلَا تشخص همَّك عنهم، ولاَ تصَعر خَدَّكَ لَهم، وَتَفَقَّدأمورَ مَن لاَ يَصل إلَيكَ منهم ممَّن تقتحمه العيون، وتحقره الرجال.
ففرغ لِألئِك ثِقتك مِن أهلِ الخشيةِ والتَّواضعِ، فليرفع إِليك أمورهم، ثمَّ اعمل فيهم بالْإعْذار إلى اللَّه يوْم تلْقاه، فإنَّ هؤلَاء منْ بَين الرَّعيَّة أَحوَج إلَى الْإنْصَاف منْ غَيْرهمْ، وكلٌّ فأعذر إلى اللَّه في تأدية حقه إليه.
وتعهَّد أهل اليتم وذوي الرقَّة في السن ممَّن لاَ حيلَةَ لَه، وَلاَ يَنصب للمَسأَلَة نَفسَه، وَذلكَ على الولاَة ثَقيلٌ، وَالحَقٌّ كلُّه ثَقيلٌ؛ وَقَد يخَففه اللَّه عَلَى أَقوَامٍ طَلَبوا العَاقبَةَ فَصَبَّروا أنفسهم، ووثقوا بصدقموعود اللَّه لهم.
سپس خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه كه هيچ چارهاى ندارند، از زمينگيران، نيازمندان، گرفتاران، دردمندان، همانا در اين طبقه محروم گروهى خويشتندارى نموده، و گروهى به گدايى دست نياز بر مىدارند، پس براى خدا پاسدار حقى باش كه خداوند براى اين طبقه معين فرموده است، بخشى از بيتالمال، و بخشى از غلههاى زمينهاى غنيمتى اسلام را در هر شهرى به طبقات پايين اختصاص ده، زيرا براى دورترين مسلمانان همانند نزديكترينشان سهمى مساوى وجود دارد و تو مسئوول رعايت آن مىباشى
مبادا سرمستى حكومت تو را از رسيدگى به آنان باز دارد، كه هرگز انجام كارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترك مسؤوليتهاى كوچكتر نخواهد بود، همواره در فكر مشكلات آنان باش، و از آنان روى بر مگردان، به ويژه امور كسانى را از آنان بيشتر رسيدگى كن كه از كوچكى به چشم نمىآيند و ديگران آنان را كوچك مىشمارند و كمتر به تو دسترسى دارند.
براى اين گروه از افراد مورد اطمينان خود كه خدا ترس و فروتنند انتخاب كن، تا پيرامونشان تحقيق و مسائل آنان را به تو گزارش كنند. سپس در رفع مشكلاتشان بگونهاى عمل كن كه در پيشگاه خدا عذرى داشته باشى، زيرا اين گروه در ميان رعيت بيشتر از ديگران به عدالت نيازمندند، و حق آنان را بگونهاى بپرداز كه در نزد خدا معذور باشى، از يتيمان خردسال، و پيران سالخورده كه راه چارهاى ندارند. و دست نياز بر نمىدارند، پيوسته دلجويى كن كه مسؤوليتى سنگين بر دوش زمامداران است.
اگر چه حق، تمامش سنگين است اما خدا آن را بر مردمى آسان مىكند كه آخرت مىطلبند، نفس را به شكيبايى وا مىدارند، و به وعدههاى پروردگار اطمينان دارند.
6 - ضرورت شناخت كاستىهاى اقتصادى
كارشناسان علم اقتصاد، هنگامى كه در خصوص عوامل ركود اقتصادى يك كشور، بحث مىكنند بيشتر به علتهاى مادى توجه دارند،
اما در يك نظام الهى، غير از عوامل ياد شده، به عوامل معنوى هم توجه مىشود كه با ريشه يابى آنها، اقتصاد كشور رونق و شكوفايى بيشترى مىگيرد، چنان كه على عليه السلام در ريشهيابى تنگناهاى اقتصادى مىفرمايد:
إنَّ اللَّه يبتلي عباده عند الْأعْمال السَّيئة بنقْص الَّثمرات، وحبسالبركات ، وإغلاَق خزائن الخيرات، ليتوب تائبٌ، ويقلع مقلعٌ، ويتذكَّر متذكرٌ، ويزدجر مزدجرٌ.
وقد جعل اللَّه سبحانه الْإسْتغْفار سبباً لدرور الرزْق ورحْمة الْخلْق، فقال سبحانه:
استغفروا ربَّكم إنَّه كان غفَّاراً. يرسل السَّماء عليكم مدراراً.
ويمددكم بأموالٍ وبنين ويجعل لكم جنَّاتٍ ويجعل لكم أنهاراً.
فرحم اللَّه امرأً استقبل توبته، واستقال خطيئته، وبادر منيَّته!
فلسفه آزمايشها
خداوند بندگان خود را كه گناهكارند، با كمبود ميوهها، و جلوگيرى از نزول بركات، و بستن در گنجهاى خيرات، آزمايش مىكند، براى آن كه توبهكنندهاى بازگردد، و گناهكار، دل از معصيت بكند، و پند گيرنده، پند گيرد، و بازدارنده، راه نافرمانى را بر بندگان خدا ببندد، و همانا خدا استغفار و آمرزش خواستن را وسيله دائمى فروريختن روزى، و موجب رحمت آفريدگان قرار داد و فرمود :
از پرودگار خود آمرزش بخواهيد، كه آمرزنده است، بركات خود را از آسمان بر شما فرو مىبارد، و با بخشش اموال فراوان و فرزندان، شما را يارى مىدهد، و باغستانها و نهرهاى پرآب در اختيار شما مىگذارد(10)
پس رحمت خدا بر آن كس كه به استقبال توبه رود، و از گناهان خود پوزش طلبد، و پيش از آن كه مرگ او فرارسد، اصلاح گردد.(11)
7 - ضرورت رشد اقتصادى
امام على عليه السلام هنگامى كه زندگى فردى يك فرد مؤمن را زمان بندى مىكند، در كنار اقتصاد، عبادت و ارزشهاى اخلاقى را نيز مطرح مىفرمايد كه فرمود:
للمؤمن ثلاَث سَاعَات: فَسَاعَةٌ ينَاجي فيهَا رَبَّه، وَسَاعَةٌ يَرمُّ مَعَاشَه، وَسَاعَةٌ يخَلي بَينَ نفسه وبين لذَّتها فيما يحلُّ ويجمل. وليس للعاقل أن يكون شاخصاً إلاَّ في ثلاَثٍ: مَرَمَّةٍ لمعاشٍ، أو خطوةٍ في معادٍ، أو لذَّةٍ في غير محرَّمٍ.
برنامه ريزى صحيح در زندگى
مؤمن بايد شبانه روز خود را به سه قسم تقسيم كند، زمانى براى نيايش و عبادت پروردگار، و زمانى براى تأمين هزينه زندگى، و زمانى براى واداشتن نفس به لذتهايى كه حلال و زيباست.
خردمند را نشايد جز آن كه در پى سه چيز حركت كند، كسب حلال براى تأمين زندگى، يا گام نهادن در راه آخرت، يا به دست آوردن لذتهاى حلال.(12)
8 - راههاى رشد اقتصاد
رشد اقتصادى در موارد زير امكان پذير است:
موارد چهارگانه اساسى در رشد اقتصادى
1 - تجارت و بازرگانى
2 - توليد و كشاورزى
3 - رونق طرح هاى صنعتى
4 - اقتصاد مردمى
در خطبهها و بخصوص نامهها و در برخى از حكمتها به انواع كانالهاى توليد و جوانب گوناگون اقتصاد اشاره شده است.
الف - رونق تجارت
بازرگانى و تجارت، نقش عمدهاى در شكوفايى اقتصاد يك جامعه دارد، به طورى كه بى ترديد مىتوان گفت رابطه مستقيمى ميان پيشرفت اقتصادى و توسعه تجارت و بازرگانى است؛
به اين معنى كه هر جا فعاليتهاى تجارى رونق داشته باشد، پيشرفت اقتصادى هم زياد مىشود.
از همين روست كه تجارت در همه زمانها، مظهر فعاليتهاى اقتصادى است. و تجار و بازرگانان صالح طبقه ارزشمند جامعه به حساب آمدهاند.
همه دولتها و حكومتها با هر عقيده و مرامى به ناچار، به مسئله تجارت و بازرگانى، اهميت دادهاند و بخش عمدهاى از برنامه ريزىهاى خود را به اين امر اختصاص مىدهند، زيرا هرگاه فعاليتهاى تجارى، در كشورى دستخوش نابسامانى گردد، در تمامى اركان جامعه، أثر خواهد گذاشت و هرجا كه امر بازرگانى بى رونق شود، توليد نيز نزول مىكند و با اين نزول پايههاى اقتصادى مملكت، فرو مىريزد.
تأملى كوتاه در علل سقوط اقتصادى برخى از كشورهاى پيشرفته امروز و در روزگاران گذشته نشان مىدهد كه عوامل زير در فروپاشى اقتصاد آنان، بسيار مؤثر بوده است:
نبودن راههاى تجارى و بازرگانى مناسب؛
ناامنى در راهها؛
عدم قدرت مركزى براى برقرارى امنيت در كشور؛
عوارض سنگين گمركى و ماليتهاى نامعقول در راهها و گذرگاهها؛
پس از چندى كه حكومت مركزى در آن كشورها، قدرت يافت توانستند با اين آفتها مبارزه كنند، و با رفع اين مشكلات و موانع، ميدان تجارت گسترش يافت و اقتصاد آن كشورها رو به شكوفايى گذاشت.(13)
امام على عليه السلام در عهدنامه مالك اشتر به تمامى اين مسائل اشاره فرموده است:
ثمَّ استوص بالتُّجَّار وذوي الصناعات، وأوص بهم خيراً: المقيممنهم والمضطرب بماله، والمترفق ببدنه، فإنَّهم موادُّ المنافع، وأسباب المرافق، وجلاَّبها من المباعد والمطارح، في برك وبحرك، وسهلك وجبلك، وحيث لاَ يَلتَئم النَّاس لمَوَاضعهَا، وَلاَيَجتَرؤونَ عليها، فإنَّهم سلمٌ لاَ تخَاف بَائقَته، وَصلحٌ لاَ تخشَى غَائلَته.
وتفقَّد أمورهم بحضرتك وفي حواشي بلاَدكَ.
واعلم - مع ذلك - أنَّ في كثيرٍ منهم ضيقاً فاحشاً، وشحاً قبيحاً، واحتكاراً للمنافع، وتحكُّماً في البياعات، وذلك باب مضرَّةٍ للعامَّة، وعيبٌ على الولاَة.
فامنع من الْإحْتكار، فإنَّ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله منع منْه.
سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنايع بپذير، و آنها را به نيكوكارى سفارش كن، بازرگانانى كه در شهر ساكنند، يا آنان كه همواره در سير و كوچ كردن مىباشند، و بازرگانانى كه با نيروى جسمانى كار مىكنند، چرا كه آنان منابع اصلى منفعت، و پديد آورندگان وسايل زندگى و آسايش، و آوردندگان وسايل زندگى از نقاط دور دست و دشوار مىباشند، از بيابانها و درياها، و دشتها و كوهستانها، جاهاى سختى كه مردم در آن اجتماع نمىكنند، يا براى رفتن به آنجاها شجاعت ندارند.
بازرگانان مردمى آرامند، و از ستيزهجويى آنان ترسى وجود نخواهد داشت، مردمى آشتى طلبند كه فتنهانگيزى ندارند، در كار آنها بينديش چه در شهرى باشند كه تو به سر مىبرى، يا در شهرهاى ديگر، با توجه به آن چه كه تذكر دادم.
اين را هم بدان كه در ميان بازرگانان، هستند كسانى كه تنگ نظر و بد معامله و بخيل و احتكار كنندهاند، كه تنها با زورگويى به سود خود مىانديشند.
و كالا را به هر قيمتى كه مىخواهند مىفروشند، كه اين سودجويى و گران فروشى براى همه افراد جامعه زيانبار، و عيب بزرگى بر زمامدار است.
پس از احتكار كالا جلوگيرى كن، كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از آن جلوگيرى مىكرد.(14)
ب - ارزش تجارت در اسلام
كسب و تجارت از مشاغل شريف و مورد توجه اسلام است.
زيرا تجارت وسيلهاى براى تبادل مواد اوليه و توليدات صنعتى و محصولات كشاورزى و حيوانى است و اين تبادل مواد و آوردن اجناس از كشورى به كشور ديگر يا از شهرى به شهر نقش مهمى در رونق اقتصادى دارد، زيرا هر كس نمىتوند به تنهايى هرچه را لازم دارد از منابع اصلى آن تهيه كند، از اين رو تجارت پايه اصلى زندگى بوده و نظام جامعه بر آن استوار است.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد :
به تجارت بپردازيد زيرا شما را از مردم بىنياز مىكند.
همانا خداوند عزوجل شاغل امين را دوست دارد، مغبون، پسنديده نيست و پاداش نمىگيرد.(15)
و با توجه به آيه:
(رجالٌ لا تلهيهم تجارةٌ و لا بيعٌ عن ذكراللَّه )
امام اضافه كرد كه :
قصه سرايان مىگويند: اين آيه در ستايش كسانى است كه تجارت نمىكنند. اين قصه سرايان دروغ گفتهاند. زيرا اين آيه در شأن و ستايش كسى است كه اشتغال به تجارت ايشان را از اداء نماز در سر وقت باز نمىداشت. سپس حضرت فرمود: اينها از كسانى كه به نماز حاضر شوند و تجارت نكنند برترند.(16)
فضيل بن يسار مىگويد :
به امام صادق عليه السلام عرض كردم كه دست از تجارت كشيده و از آن خوددارى نمودهام.
حضرت فرمود :
چرا؟ مگر عاجز از تجارتى؟ همين طور است كه اموال شما از دستتان مىرود. نه، تجارت را رها نكنيد و با تجارت از فضل خدا كمك بخواهيد.(17)
همه مىدانند كه :
پيامبر اسلام عليه السلام به تجارت و بازرگانى توجه داشته است كه حضرتش با عموى خود ابوطالب براى تجارت به شام مىرفت.
سپس عامل خديجه شد ؛
و امانت دارى و خوش رفتارى او در تجارت مايه تعجب خديجه گرديد كه همين امر باعث شد خديجه ثروتمند به حضرت پيشنهاد ازدواج دهد و پس از آن كه حضرت مبعوث به رسالت شد، خديجه تمام ثروتش را در راه اسلام مصرف كند و باعث شكوفايى اسلام محمدى گردد.
ج - نقش تجار و صنعتگران
اميرالمؤمنين عليه السلام از موقعى كه به مقام خلافت رسيد و مردم با او بيعت كردند نسبت به تجار و پيشهوران و صنعتگران توجه خاصى نشان داد و بر كار آنها نظارت مىكرد و به استانداران خود سفارش آنان را مىنمود، زيرا مىدانست كه غفلت از ار تجار و صنعتگران باعث پريشانى كشور و امت اسلامى خواهد شد.
اين قضيه در عصر حاضر كه حكومتهاى پيشرفته دنيا از راه تجارت و صنعت، حكومت خود را استوار مىكنند و بر ساير ملل هم پنجه مىاندازند، اهميت بيشترى دارد.
لذا امام على عليه السلام به اين امر مهم توجه كرده و از آفتهايى كه تجارت و صنعت را به خطر مىاندازد جلوگيرى مىفرمود، لذا خود شخصاً در كوچه و بازار حاضر مىشد،
و با صداى بلند نقاط ضعف كار كسبه و پيشه وران را گوشزد مىكرد.
امام على عليه السلام نسبت به آن تجار و صنعتگران سفارش مىكرد كه نوشت:
ثمَّ استوص بالتُّجَّار وذوي الصناعات، و أوص بهم خيراً:
المقيم منهم والمضطرب بماله،
سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنايع بپذير، و آنها را به نيكوكارى سفارش كن، بازرگانانى كه در شهر ساكنند، يا آنان كه همواره در سير و كوچ كردن مىباشند.
سپس ادامه مىدهد كه :
وتفقَّد أمورهم بحضرتك وفي حواشي بلاَدكَ.
واعلم -مع ذلك - أنَّ في كثيرٍ منهم ضيقاً فاحشاً، وشحاً قبيحاً، واحتكاراً للمنافع، وتحكُّماً في البياعات، وذلك باب مضرَّةٍ للعامَّة، وعيبٌ على الولاَة.
فامنع من الْإحْتكار، فإنَّ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله منع منْه.
وليكن البيع بيعاً سمحاً: بموازين عدلٍ، وأسعارٍ لاَ تجحف بالفَريقَينم نَ البَائع والمبتاع.
فمن قارف حكرةً بعد نهيك إيَّاه فنكل به، وعاقبه في غيرإ سرافٍ.(18)
اين را هم بدان كه در ميان بازرگانان، هستند كسانى كه تنگ نظر و بد معامله و بخيل و احتكار كنندهاند، كه تنها با زورگويى به سود خود مىانديشند.
و كالا را به هر قيمتى كه مىخواهند مىفروشند، كه اين سودجويى و گران فروشى براى همه افراد جامعه زيانبار، و عيب بزرگى بر زمامدار است.
پس از احتكار كالا جلوگيرى كن، كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از آن جلوگيرى مىكرد، بايد خريد و فروش در جامعه اسلامى، به سادگى و با موازين عدالت انجام گيرد، با نرخهايى كه برفروشنده و خريدار زيانى نرساند، كسى كه پس از منع تو احتكار كند، او را كيفر ده تا عبرت ديگران شود اما در كيفر او اسراف نكن.
د - بازار در زمان حكومت امام عليه السلام
در عصر حاضر، تجارت محور سياست دولتهاى بزرگ است، زيرا امروزه نفت، طلا،محصولات كشاورزى، توليدات صنعتى و... به كشورهاى مختلف صادر مىشود و معمولاً تجار بزرگ با دولتهاى استعماگر در ارتباط بوده و تجارت را در انحصار خود در مىآورند و انسانها و دولتها را به بردگى و ذلت مىكشانند.
از اين رو على عليه السلام در نامهاش به مالك به اين نكته توجه داشته است كه مىفرمايد:
تجارت سالم، باعث آرامش و رضايت جامعه است.
و دستور مىدهد كه به امور بازرگانان توجه كند تا اموالشان در معرض تلف و سرقت قرار نگيرد،
تا مسلمانان خود منبع اصيل تجارت باشند و بيگانگان از اين راه تسلطى بر جامعه اسلامى پيدا نكنند.
كه به مالك اشتر نوشت :
وتفقَّد امورهم بحضرتك و فى حواشى بلادك (19)
مالك ! امور تجار و صنعت گران را شخصاً بررسى كن ، چه آنان كه در شهر مشغول تجارتند، و چه آنان كه در اطراف زندگى مىكنند.
ه - نكوهش از سودجويى
ابى جعفر فرازى مىگويد :
عائله امام صادق عليه السلام و هزينه زندگى آن حضرت زياد شده بود،
امام عليه السلام به فكر افتاد از طريق تجارت عايداتى به دست آورد.
هزار دينار سرمايه فراهم كرد و به غلام خويش به نام مصادف داد و فرمود:
اين هزار دينار را بگير و آماده تجارت و مسافرت به مصر باش.
مصادف رفت و با آن پول متاعى كه قابل فروش در مصر باشد خريد و با كاروانى از تجار كه همان متاع را حمل كرده بودند به سوى مصر روانه شد.
همين كه به شهر مصر نزديك شدند، قافلهاى از تجار كه از مصر خارج شده بودند به آنها برخورد كردند. كاروان تجارى مدينه ضمن گفتگو با مستقبلين وضع و قيمت و كالاى حمل شده را جويا شدند.
معلوم شد متاعى كه مصادف و دوستانش حمل كردهاند بازار خوبى دارد و آن متاع در مصر كمياب است.
صاحبان متاع از بخت نيك خود مسرور گشتند و هم قسم شدند كه به سودى كمتر از صد در صد رضايت ندهند.
اتفاقاً اين متاع مورد نياز عموم مردم بود و ناچار بودند به هر قيمت كه هست آن را بخرند.
كاروان مدينه وارد مصر شد و متاع خود را به صد در صد سود به فروش رساندند.
مصادف با هزار دينار سود خالص به مدينه برگشت و با خوشحالى به محضر امام صادق عليه السلام شرفياب شد و دو كيسه را كه در هر كدام هزار دينار بود جلوى امام عليه السلام گذاشت و گفت:
يكى از دو كيسه سرمايهاى است كه شما به من داديد و ديگرى كه مساوى اصل سرمايه است سود خالصى است كه به دست آمده است.
امام عليه السلام فرمود :
اين سود خيلى زياد است! تو چه كردى كه اين همه سود را چگونه به دست آوردى؟
مصادف قضيه را براى امام عليه السلام نقل كرد كه:
چون مردم مصر از اين متاع نداشتند قسم خورديم كه به كمتر از صد در صد سود خالص نفروشيم و اين كار را كرديم.
امام عليه السلام فرمود :
سبحان اللَّه ! شما سوگند خورديد كه در ميان مردم مسلمان بازار سياه درست كنيد؟
قسم خورديد به كمتر از سود خالص مساوى اصل سرمايه نفروشيد؟
نه، چنين تجارت و سودى را هرگز نمىخواهم.
سپس امام عليه السلام يكى از دو كيسه را برداشت و فرمود:
اين سرمايه من
و به آن يكى دست نزد و فرمود:
من به آن كارى ندارم.
آنگاه فرمود :
اى مصادف! شمشير زدن از كسب حلال، آسانتر است.(20)
از اين گونه روايات استفاده مىشود كه وقتى مردم، نيازمند متاعى هستند، جايز نيست آن متاع در انحصار فردى يا گروهى قرار گرفته و سود كلانى از آن برده شود.
و - نظارت امام على عليه السلام بر بازار
امام على عليه السلام مردم را به تجارت، تشويق مىكرد تا از اين طريق، اقتصاد جامعه رونق بگيرد.
جمله:
اتَّجروا بارك اللَّه لكم
تجارت كنيد خداوند به شما بركت دهد (21)
از آن حضرت، مشهور است.
اما غير از تشويق، بر كار آنان نظارت مستقيم هم داشت تا آداب و اخلاق تجارت را بياموزند و فعاليتهاى تجارى شان را در چهار جوب اسلام، قرار دهند.
1 - مرحوم كلينى از جابر از امام باقر عليه السلام نقل مىكند كه حضرت مىفرمود:
اميرالمؤمنين عليه السلام در كوفه در پيش روى مردم هر روز صبح زود از خانه خود بيرون مىآمد، در حالى كه تازيانهاى در دست داشت كه به آن سبيبه(22) مىگفتند.
در بازارهاى كوفه از اين بازار به آن بازار مىگشت و در مقابل هر بازارى مىايستاد و خطاب به آنان مىفرمود:
اى كاسبها! از خدا بترسيد.
تجار و كسبه وقتى صداى حضرت را مىشنيدند هرچه در دستشان بود به زمين مىگذاشتند و از صميم قلب متوجه فرمايشات اميرالمؤمنين عليه السلام مىشدند و با گوش خود مىشنيدند كه مىفرمايد:
طلب خير را بر همه چيز، مقدم بداريد، با آسان گرفتن معامله به اموالتان بركت دهيد،
به خريداران گران ندهيد تا به شما نزديك شوند و با بردبارى اخلاق خود را زينت دهيد، و از قسم خوردن دورى كنيد، و ز دورغ گويى بپرهيزيد و از ظلم و ستم كناره بگيريد.
با مظلومين و ستمديدگان با عدل و انصاف برخورد كنيد، دور ربا نگرديد و در اندازهگيرى و ميزان كم نگذاريد و اجناس مردم را بى ارزش و حقير نسازيد و خود را از مفسدين روى زمين قرار ندهيد.
به اين نحو به تمام بازارها يكى پس از ديگرى سركشى كرده و سپس برمىگشت و براى رسيدگى به مراجعات مردم آماده شده و در جايگاه خود مىنشست.(23)
2 - در كتاب غارات از ابن سعيد نقل كرده است كه امير مؤمنان عليه السلام به بازار مىآمد و خطاب به بازاريان مىفرمود:
اى اهل بازار! از خدا بترسيد، قسم نخوريد، چرا كه قسم خوردن سرمايه را نابود كرده و بركت را از بين مىبرد.
تاجر فاجر است مگر آن كسى كه حق بدهد و حق بگيرد. سلام بر شما باد.
و بعد از گذشت چند روز دوباره به بازار مىآمد و عين همان فرمايشات را به آنها گوشزد مىكرد. (24)
3 - در دعائم الاسلام از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده است كه:
آن حضرت در حالى كه تازيانهاى به دست مىگرفت در بازارها به راه مىافتاد و كسانى را كه در خريد و فروش مسلمين كم فروشى و يا تقلب مىكردند با آن تنبيه مىكرد.
اصبغ بن نباته مىگويد :
روزى به حضرت عرض كردم، شما در منزل بمانيد، من عوض شما اين كار را انجام مىدهم.
امام على عليه السلام فرمود:
اى اصبغ! اين چه نصيحت و خيرخواهى است؟
اصبغ مىگويد :
حضرت بر مركب رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله يعنى شهبا سوار مىشدند و تمام بازارها را يكى پس از ديگرى زير پا مىگذاشتند.
روزى به بازار گوشت فروشان آمد و فرمود:
اى قصابان! در كار گوسفندان شتاب مكنيد و پس از ذبح بگذاريد روح از بدنشان بيرون رود مبادا بر گوشت بدميد.
سپس به بازار خرما فروشان رفت و فرمود:
خوب و بد خرما را در معرض ديد مشترى قرار دهيد.
بعد بين ماهى فروشها رفت و فرمود:
غير از ماهى حلال گوشت، ماهى ديگرى نفروشيد، از فروش ماهى هايى كه در دريا مرده و موج آب، آنها را بيرون انداخته خوددارى كنيد.
سپس به محله كناسه (محلى است در كوفه) آمد كه در آنجا تجارتهاى مختلفى وجود داشت، خطاب به خريداران و فروشندگان فرمود:
اى بازرگانان! قسم خوردن در اين بازارها رايج شده قسمهايتان را با دادن صدقه در آميزيد، و از قسم خوردن خوددارى كنيد كه خداوند متعال كسى را كه به دورغ قسم خورده باشد، منزه و پاك نخواهد كرد. (25)
4 - مرحوم كلينى قدس سره نقل مىكند كه:
حضرت امير عليه السلام به كنيزى برخورد كرد كه از قصابى گوشت مىخريد و مىگفت:
گوشت زيادتر بده.
اميرالمؤمنين عليه السلام به قصاب فرمود :
گوشت را زيادتر بده، زيرا بركت را بيشتر مىكند.(26)
نظير اين حديث در كنزالعمال آمده كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمود:
زيادش كن، زيرا نيكوتر است براى فروش تو. (27)
5 - در حديث ديگرى آمده است كه :
اميرالمؤمنين على عليه السلام داخل بازار شد، و فرمود:
اى جماعت گوشت فروشها! هر كس از شما در گوشت گوسفند بدمد از ما نيست
مردى كه به آن حضرت، پشت كرده بود، گفت:
قسم به كسى كه در پس هفت حجاب پوشيده شده است هرگز.
امام عليه السلام بر پشت او زد و فرمود:
اى گوشت فروش! چه كسى در پس هفت پرده پوشيده شده است؟!
گفت : پروردگار عالم.
امام فرمود :
خطا رفتى، مادرت به عزايت بنشيند، بين خدا و خلق او حجابى نيست.
آن مرد درباره كفاره سوگندى كه ياد كرد، سؤال نمود.
امام عليه السلام فرمود :
تو به پروردگار خود، قسم نخوردهاى. (28)
6 - كتابى از مسند عبد بن حميد از مطرف نقل مىكند كه گفت: از مسجد كه بيرون آمدم مردى از پشت سرم با صداى بلند گفت:
دامن لباست را جمع كن تا لباست پاكيزه بماند و از بين نرود.
پشت سر او به راه افتادم.
او دامنى بر تن و ردايى بر دوش و شلاقى در دست داشت و به نظر از اعراب باديه نشين مىآمد.
پرسيدم : اين مرد كيست؟
گفتند :
على بن ابى طالب اميرالمؤمنين عليه السلام است.
حضرت آمد تا اين كه به بازار شتر فروشها رسيد، به آنها چنين خطاب كرد:
بفروشيد و قسم نخوريد، چون قسم خوردن سرمايه را از بين برده و بركت را نابود مىكند
سپس به ميان خرما فروشان رفت و در آن جا بردهاى را ديد كه گريه مىكند، پرسيد: چرا گريه مىكنى؟
گفت :
اين مرد خرمايى را به يك درهم به من فروخت ولى آقايم آن را قبول نكرده و پس داد.
اميرالمؤمنين عليه السلام به خرما فروش فرمود :
خرما را بگير و درهمش را پس بده كه اين برده از خود اختيارى ندارد
مرد خرما فروش اطاعت كرد و درهمش را پس داد. (29)
7 - مرحوم اربلى در كشف الغمه نظير حديث فوق را نقل كرده و در آخر حديث مىگويد :
اميرمؤمنان عليه السلام پس از آن به بازار كرباس فروشان آمد، به پيرمردى فرمود :
اى پيرمرد! يك پيراهن به سه درهم مىخواهم.
چون پيرمرد امام را شناخت، حضرت از او خريد نكرد و به سراغ فروشنده ديگرى رفت. باز او هم على عليه السلام را شناخت.
حضرت از او هم پيراهن را نخريد.
امام وارد مغازهاى شد كه نوجوانى در آن جنس مىفروخت، از او پيراهنى به سه درهم خريدارى كرد و آن را پوشيد.
در آن حال مىگفت :
حمد و سپاس خداى را كه پوشاند مرا از پشم به طورى كه هم در نزد مردم جمال يافتم و هم عورتم را با آن پوشاندم.
شخصى آنجا حاضر بود سؤال كرد :
يا اميرالمؤمنين! اين كه خواندى از خودت روايت است يا از رسول خدا شنيدى؟.
فرمود :
از رسول خدا شنيدم كه موقع پوشيدن لباسش چنين حمدى را مىكرد.
در اين هنگام پدر جوانك، صاحب مغازه آمد.
شخصى به صاحب مغازه گفت:
خبر دارى اميرالمؤمنين عليه السلام از پسرت پيراهنى به سه درهم خريدارى كرد؟
پدر پسرك گفت :
چرا دو درهم نگرفتى؟
بلافاصله يك درهم از پسر گرفت و خود را به امام رساند، در حالى كه امام با جمعى از مسلمانان جلوى باب رحبه نشسته بودند.
عرض كرد:
يا اميرالمؤمنين! اين درهم را بگيريد؟
حضرت امير فرمود :
شأن اين درهم چيست؟
مرد گفت :
پيراهن شما دو درهم قيمت داشته و يك درهم زياد دادهايد.
امام عليه السلام فرمود :
باعنى رضاى و أخذ رضاه
من با رضايت خريدم و او هم با رضايت فروخت
امام يك درهم را از او نگرفت.(30)
در منابع متعدد حديثى و تاريخى آوردهاند كه:
على عليه السلام به تنهايى در بازارها راه مىرفت و گمشدگان را راهنمايى مىكرد، به دنبال گمشدگان مىرفت و ناتوانان را دستگيرى مىكرد.
8 - در خبر ديگرى آمده است كه :
آن حضرت عليه السلام باربر را در حمل بار، كمك مىكرد و بر فروشندگان مىگذشت و اين آيه قرآن را براى آنان مىخواند:
تلك الدَّار الآخرة نجعلها للَّذين لايريدون علواً فى الْأرْض و لافساداً (31)
اين نعمتهاى بهشت براى كسانى است كه در دنيا قصد برترى طلبى و فساد انگيزى ندارند.
و در بعضى روايات آمده است كه آن حضرت عليه السلام مىفرمود:
اين آيه درباره حاكمان و توانمندان از مردم، نازل گشته است.(32)
9 - روايت شده است كه :
آن حضرت عليه السلام بالاى سر خياطى ايستاد و به او فرمود:
اى خياط! مادران فرزند مرده به عزايت بنشينند، محكم بدوز، درزها را خوب بگير و نزديك به هم سوزن بزن كه از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه :
خداوند، خياط خائن را در روز قيامت (در حالى كه جامهاى را كه در دنيا دوخته و در آن خيانت كرده برتن اوست) محشور مىكند.
از اضافات پارچه بپرهيز كه صاحب جامه، نسبت به آنها مقدم است.
آنها را براى خود نگه مدار تا بعداً آنها را به افراد صاحب نفوذ (كه پارچه كم آوردهاند) بدهى و در مقابل آن، جبران و پاداش بخواهى.(33)
10 - در حديث حبابه آمده است كه گفت:
حضرت على عليه السلام را در بين مأموران انتظامى ديدم شلاقى در دست داشت و با آن، كسانى كه ماهىهاى بى فلس و حرام و مارماهى و ماهى خاردار را مىفروختند تنبيه مىكرد.(34)
11 - ابن حزم در المحلى از حبيش روايت كرده كه او گفت:
على بن ابى طالب عليه السلام خرمنهايى را كه در عراق احتكار كرده بودم را فقرا بخشيد كه اگر آنها را در اختيار خود داشتيم به اندازه ماليات كوفه سود مىبردم. (35)
12 - و نيز در همان كتاب از ابى الحكم نقل مىكند كه گفت:
گندمهاى احتكار شده به ارزش صد هزار (دينار) بود. (36)
ز - نصب نگهبان بر بازار
على عليه السلام در جاهايى كه خود حضور نداشت افرادى را براى نظارت بر كاركرد اقتصادى و تجارى بازاريان مىگمارد تا كسى نتواند به غش و حيله دست بزند.
چنان كه ابن عباس را به عنوان قاضى و ناظر به بصره گسيل داشت.(37) و على بن اصمع را بر بارجاه(38)گماشت.(39)
و به رفاعة بن شداد، قاضى منصوب خود در اهواز نامهاى نوشت و در آن امر نمود كه ابن هرمه را از بازار برداشته، شخص ديگرى را متولى بازار نمايد.(40)
وجود اينگونه از واقعيتها دقت و نظم آن حضرت را در نظارت بر بازار مىرساند.
امام على عليه السلام عمرو بن اميه ضمرى را سرپرست نامه رسانان، و سلمان را بر سلمانى ها، و قنبر را بر دامداران و... منصوب كرد.(41)
وظائف نگهبانان بازار
اول - وظايف متولى بازار
آنچه كه از مجموع روايات و سيره معصومين به ويژه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و على عليه السلام بر مىآيد متولى بازار، وظايف زير را بر عهده داشت:
جلوگيرى از احتكار
مراقبت و نظارت بر قيمتها
مراقبت از دقيق بودن ترازوها
جلوگيرى از تجاوز به حريم بازار و تصرف غير مجاز در آنها
تفتيش و بازرسى در مورد تقلب و فريب دادن در معامله
اجازه فعاليت به تاجرانى كه شرايط و اوصاف لازم براى فعاليت اقتصادى را دارند.
حل مشكلات بازار
راهنمايى گمشدگان
يارى ضعيفان و ناتوانان
نظارت بر ذبح حيوانات و كيفر تخلف كنندگان
رسيدگى بر امور تجار و حفظ حرمت آنان
برقرارى امنيت در راههاى تجارى
انفاق بر كسانى كه مواد غذائى وارد مىكنند.
جبران آنچه كه از بازرگانان، تلف مىشود.(امروزه به صورت بيمه مرسوم است.)
جلوگيرى از ورود اهل ذمه به حرفه صرافى
جلوگيرى از داد و ستد در مكانهاى غير مجاز و سد معبر
جلوگيرى از فروش اشياء ممنوعه، مانند: فروختن شراب و مردار(42)
دوم - نظارت بر رفتار متولى بازار
از اخبار و روايات مربوط به بازار اين مسئله روشن مىشود كه:
متولى بازار فقط مسئول برقرارى امنيت و آرامش نبوده است، بلكه اموال بازرگانان بازار هم، تحت نظر او بوده است،
از همين رو على عليه السلام رفتار خود متوليان بازار را هم به شدت كنترل مىكرده است.
و اگر خطايى از آنان سر مىزد، به هيچ وجه چشم پوشى نمىكرد، چنان كه على بن اصمع را بر بارجاه گماشت و چون خيانت كرد، دستش را بريد.
اين مرد، آن قدر زيست كه زمان حجاج را درك كرد، روزى به حجاج رو كرد و گفت :
- خانوادهام به من بدى كردهاند.
حجاج گفت : چگونه؟
اصمع گفت :
- چون نام على را بر من نهادهاند.
حجاج گفت : چه زيبا گفتى؟
آنگاه امارت محلى را به او واگذار كرد و گفت :
اگر مطلع شوم كه خيانتى كردهاى، آن اندازه از دستت را كه على باقى گذاشته، قطع مىكنم. (43)
همچنين نحوه برخورد آن حضرت عليه السلام با ابن هرمه حكايت از نظارت دقيق آن بزگوار بر امر تجارت و بازار دارد، كه توضيح آن چنين است :
ابن هرمه، متولى و مراقب بازار اهواز بود، او مرتكب خيانتى شد،
هنگامى كه خبر خيانت وى به حضرت امير عليه السلام رسيد، فوراً نامهاى به اين مضمون براى رفاعة بن شداد حاكم اهواز نوشت:
وقتى كه نامهام به دستت رسيد، فوراً (ابن هرمه) را از مسئوليت بازار، عزل مىكنى، به خاطر حقوق مردم، او را زندانى كن و همه را از اين كار با خبر نما تا اگر شكايتى دارند، بگويند. اين حكم را به همه كارمندان زير دستت، گزارش كن تا نظر مرا بدانند.
در اين كار، نسبت به (ابن هرمه) نبايد غفلت و كوتاه شود و الا نزد خدا هلاك خواهى شد و من هم به بدترين وجه تو را از كار بركنار مىكنم، و تو را به خدا پناه مىدهم از اين كه در اين كار، كوتاهى كنى.
اى رفاعه! روزهاى جمعه، او را از زندان خارج كن و سى و پنج تازيانه بر او بزن و او را در بازار بگردان، پس اگر كسى از او شكايتى با شاهد آورد، او و شاهدش را قسم بده، آن وقت، حق او را از مال (ابن هرمه) بپرداز،
سپس دست بسته و با خوارى او را به زندان برگردان و برپايش زنجير بزن، فقط هنگام نماز زنجير را از پايش در آور و اگر براى او خوردنى و نوشيدنى و يا پوشيدنى آوردند، مانع نشو و به كسى هم اجازه كه بر او داخل شود و راه مخاصمه و طريق نجات را به او بياموزد و اگر به تو گزارش رسيد كه كسى در زندان چيزى به او ياد داده كه مسلمانى از آن ضرر مىبيند آن كس را مىزنى و زندانى مىكنى تا توبه كند و از عمل خود پشيمان شود.
اى رفاعه! همه زندانيان را براى تفريح به حياط زندان بياور غير از (ابن هرمه) را، مگر آن كه براى جانش، بيمناك باشى كه در اين صورت او را با زندانيان ديگر به صحن زندان مىآورى، اگر قدرت بدنى دارد هر سى روز، سى و پنج شلاق بر بدنش مىزنى و قضيه را براى من بنويس و نام جانشين او را هم گزارش كن و حقوق (ابن هرمه) را قطع كن.(44)
ح - توجه به تجارت اهل ذمه
داد و ستد كالاها از روزگار پيشين تا كنون، محدود به داخل يك سرزمين و شهرها و مناطق يك كشور نبوده است بلكه مرزها را هم در مىنورديد و دامنه خود را در ديگر اقاليم نيز مىگستراند.
بازرگانان امين و سختكوش، براى تأمين نيازهاى گوناگون كشور خود راههاى دور و دراز و پرخطر را در مىنورديدند و سينه درياها را مىشكافند تا كالاهايى را از جايى به جاى ديگر منتقل كنند.
در صدر اسلام نيز چنين تجارتى با خارجيان وجود داشت و حتى مسلمانان با كسانى كه در كيش مسلمانى هم نبودند، روابط تجارى داشتند.
در سيره على عليه السلام هم مىبينيم كه آن حضرت (به پيروى از روش و سيره پيامبر صلى اللَّه عليه و آله) به رونق اقتصادى غير مسلمانان هم كه در حوزه اسلام زندگى مىكردند، اهميت مىداد و تجارت و رابطه اقتصادى با آنان را منع نمىفرمود بلكه به كارگزاران خود هم دستور مىداد كه به امور اقتصادى و زراعتى و تجارتى آنان رسيدگى كنند، چنان كه آن حضرت براى يكى از كارگزاران خود به نام قرظة بن كعب انصارى نوشت :
مردانى از اهل ذمه، از حوزه فرماندارى تو گفتهاند، در زمينهايشان نهرى داشتهاند كه خشك و پرشده اشت و آنان را در آنجا ابادى است، پس تو در كار آنها بنگر و سپس آن نهر را اصلاح كن و آباد نما كه به جان خودم اگر آباد شوند، محبوبتر از آن است كه كوچ كنند و ناتوان گردند يا از انجام كارهايى كه به صلاح مملكت است بازمانند.(45)
ط - كشاورزى از ديدگاه امام على عليه السلام
اهميت كشاورزى و حمايت اميرالمؤمنين از آن
كشاورزان، طبقه مهمى از طبقات جامعه و در زندگى اجتماعى، مؤثرترين آنهايند.
در روزگار امام على عليه السلام كشاورزان وسيعترين طبقات بودند و مركز ثقل جامعه را تشكيل مىدادند، چنان كه امروز اين نقش را كارگران بر عهده دارند.
در ميان مشاغل گوناگون، كشاورزى از جمله شغلهاى سخت و طاقت فرساست.
آنان در طول سال، همه روزه در مزرعه و يا در خانه در فراهم كردن ابزار لازم كشاورزى در تلاشاند.
كار كشاورزى در گرو مساعدت عوامل طبيعى است و در حقيقت او اسير اين عوامل است، از اين رو بايد پيوسته بيدار باشد تا متناسب با شرايط محيط زيست و عوامل جغرافيائى عمل كند،
زيرا وقتى سرنوشت كار او به اين عوامل و عناصر بستگى دارد نمىتواند پديدههاى جهان طبيعت را به دلخواه در اختيار گيرد و بر آنان چيره شود، كوچكترين بىتوجهى و سستى در كار، زيانهاى سنگينى، براى او به بار خواهد آورد.
از اين رو امام على عليه السلام در حمايت از كشاورزى مىفرمايد:
فإن شكوا ثقلاً أو علَّةً، أو انقطاع شربٍ أو بالَّةٍ، أو إحالة أرضٍ اغتمرها غرقٌ، أو أجحفبه ا عطشٌ، خفَّفت عنهم بما ترجو أنيص لح به أمرهم؛
ولاَ يَثقلَنَّ عَلَيكَ شَيءٌ خَفَّفتَ به المَؤونَةَ عَنهم، فَإنَّه ذخرٌ يَعودونَ بهعَلَيكَ ف ي عمَارَة بلاَدكَ، وَتَزيين ولاَيَتكَ، مَعَ استجلاَبكَ حسنَ ثَنَائهم، وَتَبَجُّحكَ باستفَاضَة العَدل فيهم،
پس اگر مردم شكايت كردند، از سنگينى ماليات، يا آفت زدگى، يا خشك شدن آب چشمهها، يا كمى باران، يا خراب شدن زمين در سيلابها، يا خشكسالى، در گرفتن ماليات به ميزانى تخفيف ده تا امورشان سامان گيرد، و هرگز تخفيف دادن در خراج تو را نگران نسازد زيرا آن، اندوختهاى است كه در آبادانى شهرهاى تو، و آراستن ولايتهاى تو نقش دارد، و رعيت تو را مىستايند، و تو از گسترش عدالت ميان مردم خشنود خواهى شد. (46)
امام على عليه السلام به كشاورزى، و كار و توليد و سازندگى بسيار علاقمند بود و ساليانى از عمر شريف خود را به اين شغل شريف گذراند، در دوران بيست و پنج سالى كه حق او را غصب كردند، در مزارع و كشتزارها به توليد محصول و آبادانى زمين و حفر چاه براى نيازمندان اشتغال داشت.
در كتابهاى روايى معتبر، احاديث زيادى از سيره امام على عليه السلام در تشويق به كشاورزى و درختكارى وارد شده است كه به بعضى از آنها اشاره مىكنيم:
رواياتى در باره تشويق اميرالمؤمنين عليه السلامبهكشاورزى و درختكارى
1 - امام على عليه السلام در حديثى طولانى مىفرمايد:
انَّ معايش الخلق خمسةٌ :
الْإمارة و الْعمارة و التجارة و الْإجارة و الصَّدقات ...
و امَّا وجه العمارة فقوله تعالى :
هو أنشأكم من الْأرْض و اسْتعْمركمْ فيها (47)
فأعلمنا سبحانه انَّه قد امرهم بالعمارة، ليكون ذلك سبباً لمعايشهمبما يخ رجمنالْأرْض من الْحب و الَّثمرات و ما شاكل ذلك ممَّا جعله اللَّه معايشاً للخلق
مردم معاش خود را از چند راه تأمين مىكنند:
پستهاى دولتى ، كارهاى عمرانى و كشاورزى ، تجارت ، اجاره و صدقات ...
اما كشاورزى ، خداوند متعال مىفرمايد :
اوست كه شما را پديد آورد و به عمران و آبادى دعوت كرده است .
خداوند متعال از آن رو انسانها را به عمران و آبادانى زمين امر كرده است، تا بهترين راه كه كشاورزى است و محصولات آن از قبيل غلات ، حبوبات و ميوهها است ، تأمين معاش نمايد.(48)
2 - امام صادق عليه السلام فرموده است :
كان أميرالمؤمنين عليه السلام يكتب يوصى بفلاَّحين خيراً...
اميرالمؤمنين عليه السلام هميشه به عمال و كارمندانش سفارش كشاورزان را مىنمود...(49)
3 - و در جاى ديگر مىفرمايد :
من وجد ماءاً و تراباً ثمَّ افتقر فابعده اللَّه
از خوشبختى و سعادت دور و محروم باد، آن كسى كه آب و خاك مستعد دارد و با وجود اين، فقير و عقب مانده است.(50)
4 - در نهجالبلاغه هم مىفرمايد :
فانَّكم مسئولون حتَّى عن البقاع و البهائم
شما مسئوليد حتى نسبت به سرزمينها و چهارپايان(51)
5 - در حديث ديگرى وارد شده است كه :
كان أميرالمؤمنين يضرب بالمر و يستخرج الْأرضْ
على عليه السلام بيل مىزد و نعمتهاى نهفته در دل زمين را استخراج مىكرد(52)
6 - امام على عليه السلام به حفر قنات، اهتمامى خاص داشت تا بدين وسيله، سرزمينها آباد شود.
امام صادق عليه السلام مىفرمايد :
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله زمينى از (انفال) را در اختيار على عليه السلام گذاشت و آن حضرت در آن جا قناتى حفر كرد كه آب آن، همچون خون گردن شتر فواره مىزد، امام عليه السلام نام آنجا را (ينبع) نهاد.
آب فراوان اين قنات، مايه نشاط و روشنى چشم اهالى آنجا شد
وقتى فردى از آنان به على عليه السلام به جهت توفيق اين خدمت، بشارت داد.
حضرت در پاسخ فرمود :
(اين قنات وقف زائران خانه خدا و رهگذرانى است كه از اينجا مىگذرند، كسى حق فروش آب آن را ندارد و فرزندانم هم هرگز آن را به ميراث نمىبرند.(53)
7 - مردى نزد على عليه السلام يك وسق (54) هسته خرما ديد، پرسيد: مقصود از جمع كردن اين همه هسته خرما چيست؟
فرمود : همه اينها به اذن الهى، درخت خرما خواهد شد.
راوى گويد : امام عليه السلام آن هستهها را كاشت و نخلستانى پديد آمد و آن را وقف كرد.(55)
ى - امام على عليه السلام و حقوق كارگران
يكى از مسائل مهم در اقتصاد ديروز و امروز جهان، مسئله كار و كارگرى است،
امام على عليه السلام در موارد متعددى به اين دو مهم توجه كرده و مسائل را گوشزد فرمودهاند، كه ما فقط به يك نمونه از سفارشهاى ايشان اشاره مىكنيم.
شيخ طوسى با اسناد خود نقل مىكند :
مرَّ شيخٌ مكفوفٌ يسئل،
فقال أميرالمؤمنين عليه السلام : ما هذا ؟
قالوا : يا أميرالمؤمنين، نصرانىٌّ.
فقال اميرالمؤمنين صلى اللَّه عليه و آله: استعملتموه فاذا كبر و عجز منعتموه ؟ انفقوا عليه من بيت المال
پيرمردى نابينا مىگذشت و از مردم سئوال (گدائى) مىكرد، اميرالمؤمنين فرمود :
اين چيست؟ (گدائى يعنى چه؟)
گفتند : يا اميرالمؤمنين! مردى است مسيحى.
فرمود : اين مرد را در جوانى به كار وادار كردهايد، (يعنى جوانى اش را در كار سپرى كرده است)، اكنون كه پير شده و ناتوان گشته است، از معاش محرومش ساختهايد!
هزينه زندگى او را از بيت المال بپردازيد. (56)
اين فرمايش امام على عليه السلام در واقع حكم اسلامى درباره كارگران است كه اگر ناتوان شدند، نبايد از معيشت ساقط شوند بلكه بايد از بيت المال تأمين گردند.
اين نمونهاى از توجه عميق امام عليه السلام به حقوق كارگران است كه در 1400 سال پيش بيان شده است.
انديشمندان و متفكران برجسته جهان به سخنان امام على عليه السلام در همه زمينهها با تعجب و شگفتى نگريستهاند و او را انسانى توصيف كردهاند كه هزاران سال جلوتر از زمان خويش زندگى مىكرده است.
دنياى متمدن امروز شايد حدود يك قرن است كه به مسئله حقوق كارگر به اجبار تن داده است، اما امام على عليه السلام قرن ها پيش از حقوق كار و كارگر سخن گفته است.
اصبغ بن نباته مىگويد :
شنيدم على عليه السلام بالاى منبر مىفرمود :
يا معشر التُّجَّار! الفقه ثمَّ المتجر، الفقه ثمَّ المتجر.
واللَّه للربا فى هذه الْأمَّة أخْفى منْ ذبيب الَّنمْل على الصَّفاء، شوبوا ايمانكم بالصَّدقة،
التَّاجر فاجرٌ و الفاجر فى النَّار، الاَّ من أخذ الحقَّ و اعطى الحقَّ
اى جماعت بازرگانان! نخست فقه آنگاه تجارت، نخست فقه آنگاه تجارت، به خدا سوگند! ربا در اين امت، مخفىتر از راه رفتن مورچه بر روى تخته سنگهاى بزرگ است.
سوگندهايتان را با دادن صدقه در آميزيد. تاجر، فاجر است و فاجر در آتش دوزخ، مگر آن كس كه حق را بگيرد و حق را بدهد.(57)
پیوست ها :
1 - تاكنون هزاران فيش تحقيقاتى از حدود 700 عنوان در يك هزار جلد، كتاب پيرامون حضرت امام على عليه السلامفراهم آمده است .
2 - خطبه 175/ (صلى الله عليه و آله و سلم)، نهجالبلاغه معجم المفهرس مؤلف
3 - ينابيع المودة ص 40، قالت فاطمه«س»: نظر رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آلهالى علىٍّ عليه السلامو قال: هذا و شيعته فى الجنَّة
4 - نامه 45/5 نهجالبلاغه معجم المفهرس مؤلف
5 - خطبه 209/3 نهجالبلاغه معجمالمفهرس مؤلف
6 - نامه 53/41 نهجالبلاغه معجم المفهرس مؤلف
7 - نامه 53 / 79 نهجالبلاغه معجم المفهرس مؤلف
8 - نامه 53 / 126 نهجالبلاغه معجم المفهرس مؤلف
9 - نامه 51 / 3 نهجالبلاغه معجم المفهرس مؤلف
10 - نوح آيه 10 و 11
11 - خطبه 143 / 3 نهجالبلاغه معجم المفهرس مؤلف
12 - حكمت 390 نهجالبلاغه معجم المفهرس مؤلف
13 - سن سيمون (1760 - 1825) فيلسوف اجتماعى فرانسوى مىگويد : وجدان طبقاتى بازرگانان و پيشهوران از توليد و افزايش سرمايه شخصى از راه تبديل مواد خام به كالاى مصرفى يا از تجارت، ناشى مىشود و آنان از اين جهت با طبقه حاكم اختلاف دارند.
زيرا طبقه حاكم ، قدرت خود را بر انسانها إعمال مىكنند، ولى بازرگانان و پيشهوران، سلطه خود را بر ماده مىگسترند. از اين رو اينان را بايد طبقه صلح طلب دانست كه از وجودشان شر و فساد برنمىخيزد، برخلاف آنها بر انسانها مسلط مىشوند و دائم راه شر و سلطهجوئى را مىپيمايند. (الطبقات الإجتماعيه ص 47)
14 - نامه 53 / 95 نهجالبلاغه معجم المفهرس مؤلف
15 - وسائل الشيعه، ج12، ص4
16 - فروع كافى، ج5، ص75
17 - همان، ج5 ص149؛ وسائل الشيعه، ج12، ص7
18 - نامه 53 / 97 نهجالبلاغه معجم المفهرس مؤلف
19 - نهج البلاغه، نامه 3
20 - فروع كافى، ج5 ص161 - و - تهذيب، ج7 ص13 - و - وسائل الشيعه، ج12 ص311 - و - بحارالانوار ج47 ص59
21 - وسائل الشيعه، ج12، ص5، حديث12
22 - در حاشيه كافى، ج5 ص151 آمده است كه: سبيبه يعنى دو شقه و دو تكه، چون تازيانه حضرت دو سر و دو شعبه داشت كه به آن سبيبه مىگفتند.
23 - فروع كافى، ج5 ص151؛ وسائل الشيعه، ج12، ص283؛ صدوق در امالى مجلس 75 روايت را به كمى تفاوت نقل كرده است.
24 - غارات، ج1 ص109 - و - خصال صدوق ج1 ص189
25 - يا معشر التجار! ان أسواقكم هذه تحضرها الايمان فشوبوا ايمانكم بالصدقة و كفوا عن الحلف فان اللَّه تعالى لا تقدس من حلف باسمه كاذباً دعائم الاسلام، ج2، ص538، حديث 183.
26 - فروع كافى، ج5، ص152
27 - كنزالعمال، ج4، ص38 حديث93
28 - الغارات، ج1، ص112
29 - التراتيب الاداريه، ج1، ص289؛ ابن عبدالبر مالكى در استيعاب نظير همين حديث را از ابحر بن جرموز از پدرش جرموز نقل كرده است. (استيعاب، در حاشيه اصابه، ج3، ص48)
30 - كشف الغمه، ج1، ص219
31 - سوره قصص، آيه 83
32 - كنزالعمال، ج15، ص160؛ البداية و النهاية، ج8، ص5؛ تذكرة الخواص، ص216؛ حياة الصحابه، ج2، ص624
33 - المستطرف، ج2، ص55 و56؛ ربيع الابرار، ج2، ص536 و 537؛ تنبيه الخواطر، ص42؛ مستدرك الوسائل، ج2، ص472؛ الاصناف فى العصر العباسى، ص103؛ تذكرة الخواص، ص116 و117.
34 - وسائل الشيعه، ج16، ص332
35 - المحلى ابن حزم، ج7، ص573، مسئله 1567
36 - همان مدرك.
37 - نظام الحكم فى الشريعة و التاريخ الاسلامى، ص70 به نقل از: ادب القاضى ماوردى، ج1، ص135
38 - نام محلى است در بصره. واژه فارسى اين كلمه بارگاه است.
39 - الاشتقاق، ص272
40 - دعائم الاسلام، ج2، ص532 و533؛ نهجالسعادة، ج5، ص35
41 - حاشيه كتاب: النظم السلاميه، نشأتها و تطورها، ص408؛ به نقل از المدخل فى تاريخ الحضارة العربيه، ص81
42 - السوق فى ظل الدولة الاسلاميه، جعفر مرتضى عاملى، ص52
43 - الاشتقاق، ص272؛ وفيات العيان، ج3، ص175
44 - مستدرك الوسائل، ج3، ص207؛ دعائم الاسلام، ج2، ص532 و533؛ نهجالسعاده، ج5، ص35 و38
45 - تاريخ يعقوبى، ج2، ص203
46 - نامه 53 / 81 نهجالبلاغه معجم المفهرس مؤلف
47 - سوره هود آيه 61
48 - وسائل الشيعه ج 12 ص 195
49 - وسائل الشيعه، ج13، ص216
50 - بحارالانوار، ج23، ص91
51 - نهجالبلاغه، خطبه 167
52 - فروع كافى، ج5، ص74؛ بحارالنوار، ج41، ص43
53 - فروع كافى، ج7، ص543؛ وسائل الشيعه، ج13 ص303
54 - وسق: شصت صاع و هر صاع تقريباً يك من است.
55 - بحارالانوار، ج61، ص33؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج1 ص323
56 - وسائل الشيعه، ج11، ص49
57 - فروع كافى ج5 ص150
ادامه دارد ....
منبع : الگوهاى رفتارى جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتی رحمه الله علیه