تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 3:21 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ

امام على عليه السلام در مصرف بيت المال عالى‏ترين نظارت را داشته و در كمال بى‏نيازى در قناعت و ساده زيستى ضرب المثل بود كه به فرماندار بصره عثمان بن حنيف در نامه‏اى مى‏نويسد :

 

>>>

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ

امام على عليه السلام در مصرف بيت المال عالى‏ترين نظارت را داشته و در كمال بى‏نيازى در قناعت و ساده زيستى ضرب المثل بود كه به فرماندار بصره عثمان بن حنيف در نامه‏اى مى‏نويسد :

1 - الولاة و البساطة فى المعيشة

أمَّا بعد، يابن حنيفٍ: فقد بلغني أنَّ رجلاً من فتية أهل البصرةدعاك إ لى مأدبةٍ فأسرعت‏إل يها تستطاب لك الْألْوان، وتنْقل إليْك الجفان.

وما ظننت أنَّك تجيب إلى طعام قومٍ، عائلهم مجفوٌّ، وغنيُّهم مدعوٌّ. فانظر إلى ما تقضمه‏من هذا المقضم،

فما اشتبه عليك علم ه فالفظه، وما أيقنت بطيب وجوهه فنل منه.

2 - الامام النموذج الكامل للزهد

ألاَ وَإنَّ لكل مَأمومٍ إمَاماً، يَقتَدي به وَيَستَضي‏ء بنور علمه ؛ أَلاَ وَإنَّ إمَامَكم قَد اكتَفَى من دنياه بطمريه، ومن طعمه بقرصيه. ألاَ وَإنَّكم لاَ تَقدرونَ عَلَى ذلكَ، وَلكن أَعينوني بوَرَعٍ واجتهادٍ، وعفَّةٍ وسدادٍ. فواللَّه ما كنزت من دنياكم تبراً، ولاَ ادَّخَرت من غَنَائمهَا وَفراً، ولاَ أَعدَدت لبَالي ثَوبي طمراً، وَلاَ حزت من أَرضهَا شبراً وَلَهيَ في عَيني أَوهَى وَأَهوَن‏من عفصةٍ مقرةٍ.

بلى كانت في أيدينا فدكٌ من ك ل ما أظلَّته السَّماء، فشحَّت عليها نفوس قومٍ، وسخت عنها نفوس قومٍ آخرين، ونعم الحكم اللَّه. وما أصنع بفدكٍ وغير فدكٍ، والنَّفس مظانُّها في غدٍ جدثٌ تنقطع في ظلمته آثارها، وتغيب أخبارها، وحفرةٌ لو زيد في فسحتها، وأوسعت يدا حافرها، لَأَضغَطَهَا الحَجَر وَالمَدَر، وَسَدَّ فرَجَهَا التُّرَاب المتَرَاكم؛

وإنَّما هي نفسي أروضها بالتَّقوى لتأتي آمنةً يوم الخوف الْأكْبر، وتثبت على جوانب المزلق. ولو شئت لاَهتَدَيت الطَّريقَ، إلَى مصَفَّى‏ه ذَا العَسَل، وَلبَاب هذَا القَمح، وَنَسَائج هذا القز.

ولكن هيهات أن يغلبني هواي، ويقودني جشعي إلى تخيُّر الْأطْعمة - ولعلَّ بالحجاز أو اليمامة من لاَ طَمَعَ لَه في القرص، وَلاَ عَهدَ لَه بالشبَع أَو أَبَيتَ م بطَاناً وَحَولي بطونٌ غرثى وأكبادٌ حرَّى، أو أكون كما قال القائل:

وحسبك داءً أن تبيت ببطنةٍ وحولك أكبادٌ تحنُّ إلى القد ! أأقنع من‏نف سي بأن يقال: هذا أمير المؤمنين، ولاَ أشَاركهم في مَكَاره الدَّهر، أَو أَكونَ أسوَةً لَهم في جشوبَة العَيش ! َمَا خلقت ليشغلني أكل الطَّيبات، كالبهيمة المربوطة، همُّها علفها، أو المرسلة شغلها تقمُّمها، تكترش من أعلاَفهَا، وَتَلهو عَمَّا يرَاد بهَا، أَو أترَكَ سدًى، أَو أهمَلَ عَابثاً، أَو أَجرَّ حبل الضَّلاَلَة، أَو أَعتَسفَ طَريقَ المَتَاهَة ! وَكَأَني بقَائلكم يَقول :

إذا كان هذا قوت ابن أبي طالبٍ، فقد قعد به الضَّعف عن‏قتال‏الْأقْران ، ومنازلة الشُّجعان. ألاَ وَإنَّ الشَّجَرَةَ البَريَّةَ أَص لَب عوداً، وَالرَّوَاتعَ الخَضرَةَ أَرَقُّ جلوداً، والنَّابتات العذية أقوى وقوداً، وأبطأ خموداً.

وأنا من رسول اللَّه كالضَّوء من الضَّوء، والذراع من العضد.

واللَّه لو تظاهرت العرب على قتالي لما ولَّيت عنها، ولوأم كنت‏الفرص م ن رقابها لسارعت إليها.

وسأجهد في أن أطهر الْأرْض منْ هذا الشَّخْص الْمعْكوس، والجسم‏المركوس ، حتَّى تخرج المدرة من بين حب الحصيد.

و من هذا الكتاب، و هو آخره :

3 - الامام و معرفة الدنيا

إليك عني يا دنيا، فحبلك على غاربك، قد انسللت من مخالبك، وأفلتُّ من حبائلك، واجتنبت الذَّهاب في مداحضك.

أين القرون الَّذين غررتهم بمداعبك ! أين الْأمم الَّذين فتنْتهمْ بزخارفك ! فها هم رهائن‏الق بور، ومضامين اللُّحود.

واللَّه لو كنت شخصاً مرئياً، وقالباً حسياً، لَأَقَمت عَلَيك حدودَ اللَّه في عبَادٍ غَرَرتهم بالْأماني، وأممٍ ألْقيْتهمْ في الْمهاوي، وملوكٍ أسْلمْتهمْ إلى التَّلف، وأوردتهم موارد البلاَء، إذ لاَ وردَ وَلاَ صَدَرَ ! هَيهَاتَ ! مَن وَطئَ دَحضَك زَلقَ، وَمَن رَكبَ لجَجَك غَرقَ، وَمَن‏ازوَرَّ عن‏حبائلك وفق، والسَّالم من ك لاَ يبَالي إن ضَاقَ به‏منَاخه، وَالدُّنيَا عندَه كَيَومٍ حَانَ انسلاَخه. اعزبي عَني ! فَوَ اللَّه لاَ أَذلُّ لَك فَتَستَذليني، وَلاَ أَسلَس لَك فَتَقوديني.

وايم اللَّه - يميناً أستثني فيها بمشيئة اللَّه - لَأَروضَنَّ نَفسي ريَاضَةً تَهشُّ مَعَهَا إلَى القَرص إذا قدرت عليه مطعوماً، وتقنع بالملح‏مأدوماً؛ ولَأَدَعَنَّ مقلَتي كَعَين مَاءٍ، نَضَبَ مَعينهَا، مستفرغةً دموعها.

أتمتلئ السَّائمة من رعيها فتبرك ؟ وتشبع الرَّبيضة من عشبها فتربض ؟

ويأكل عليٌّ من زاده فيهجع ! قرَّت إذاً عينه إذا اقتدى بعد السنين المتطاولة بالبهيمة الهاملة، والسَّائمة المرعيَّة !

طوبى لنفسٍ أدَّت إلى ربها فرضها، وعركت بجنبها بؤسها، وهجرت‏في اللَّى ل غمضها، حتَّى إذا غلب الكرى عليها افترشت‏أر ضها، وتوسَّدت كفَّها، في معشرٍ أسهر عيونهم خوف معادهم، وتجافت عن مضاجعهم جنوبهم، وهمهمت بذكر ربهم‏شفاههم ، وتقشَّعت بطول استغفارهم ذنوبهم،

أولئك حزب اللَّه، ألاَ إنَّ حزبَ اللَّه هم المفلحونَ. فَاتَّق اللَّهَ يَابنَ حنَيفٍ، وَلتَكفف أقراصك، ليكون من النَّار خلاَصكَ.

1 - ضرورت ساده زيستى كارگزاران‏

پس از ياد خدا و درود! اى پسر حنيف، به من گزارش دادند كه مردى از سرمايه‏داران بصره، تو را به مهمانى خويش فراخواند و تو به‏سرعت به سوى او شتافتى، خوردنى‏هاى رنگارنگ براى تو آوردند، و كاسه‏هاى پر از غذا پى در پى جلوى تو مى‏نهادند، گمان نمى‏كردم مهمانى مردمى را بپذيرى كه نيازمندانشان با ستم محروم شده، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده‏اند، انديشه كن در كجايى؟ و بر سر كدام سفره مى‏خورى؟ پس آن غذايى كه حلال و حرام بودنش را نمى‏دانى دور بيافكن، و آنچه را به پاكيزگى و حلال بودنش يقين دارى مصرف كن.

2 - حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام الگوى ساده زيستى‏

آگاه باش! هر پيروى را امامى است كه از او پيروى مى‏كند، و از نور دانشش روشنى مى‏گيرد، آگاه باش! امام شما از دنياى خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان رضايت داده است، بدانيد كه شما توانايى چنين كارى را نداريد اما با پرهيزكارى و تلاش فراوان و پاكدامنى و راستى، مرا يارى دهيد. پس سوگند به‏خدا، من از دنياى شما طلا و نقره‏اى نياندوخته، و از غنيمت‏هاى آن چيزى ذخيره نكرده‏ام، بر دو جامه كهنه‏ام جامه‏اى نيافزودم، و از زمين دنيا حتى يك وجب در اختيار نگرفتم و دنياى شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچيزتر است آرى از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، فدك در دست ما بود كه مردمى بر آن بخل ورزيده، و مردمى ديگر سخاوت‏مندانه از آن چشم پوشيدند، و بهترين داور خداست، مرا با فدك و غير فدك چه كار است؟ در صورتى كه جايگاه فرداى آدمى گور است،

كه در تاريكى آن، آثار انسان نابود و اخبارش پنهان مى‏گردد، گودالى كه هرچه بر وسعت آن بيافزايند، و دست‏هاى گوركن فراخش نمايد، سنگ و كلوخ آن را پركرده، و خاك انباشته رخنه‏هايش را مسدود كند من نفس خود را با پرهيزكارى مى‏پرورانم، تا در روزقيامت كه هراسناكترين روزهاست در أمان، و در لغزشگاه‏هاى آن ثابت قدم باشم.

من اگر مى‏خواستم، مى‏توانستم از عسل پاك، و از مغز گندم، و بافته‏هاى ابريشم براى خود غذا و لباس فراهم آورم، اما هيهات كه هواى نفس بر من چيره گردد، و حرص و طمع مرا وادار كند طعام‏هاى لذيذ برگزينم، در حالى كه در حجاز يا يمامه كسى باشد كه به قرص نانى نرسد، و يا هرگز شكمى سير نخورد.

يا من سير بخوابم و پيرامونم شكم‏هايى كه از گرسنگى به پشت چسبيده، و جگرهائى كه سوخته وجود داشته باشد، يا چنان باشم كه شاعر گفت:

اين درد تو را بس كه شب را با شكم سير بخوابى.

و در اطراف تو شكم‏هايى گرسنه و به پشت چسبيده باشد.

آيابه‏همين رضايت دهم كه مرا اميرالمؤمنين عليه السلام خوانند؟ و در تلخى‏هاى روزگار با مردم شريك نباشم؟

و در سختى‏هاى زندگى الگوى آنان نگردم؟ آفريده نشده‏ام كه غذاهاى لذيذ و پاكيزه مرا سرگرم سازد، چونان حيوان پروارى كه تمام همت او علف، و يا چون حيوان رها شده‏اى كه شغلش چريدن و پركردن شكم بوده، و از آينده خود بى‏خبر است.

آيا مرا بيهوده آفريدند؟ آيا مرا به بازى گرفته‏اند؟ آيا ريسمان گمراهى در دست گيرم؟ و يا در راه سرگردانى قدم بگذارم؟ گويا مى‏شنوم كه شخصى از شما مى‏گويد:
 اگر غذاى فرزند ابيطالب همين است، پس سستى او را فرا گرفته و از نبرد با هماوردان و شجاعان باز مانده است.

آگاه باشيد ! درختان بيابانى، چوبشان سخت‏تر، اما درختان كنار جويبار را پوست نازكتر است، درختان بيابانى كه با باران سيراب مى‏شوند آتش چوبشان شعله ورتر و پر دوامتر است.

من و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله چونان روشنائى يك چراغيم، يا چون آرنج به يك بازو پيوسته، به خدا سوگند! اگر عرب در نبرد با من پشت به پشت يكديگر بدهند، از آن روى برنتابم، و اگر فرصت داشته باشم به پيكار همه بشتابم، و تلاش مى‏كنم كه زمين را از اين شخص معاويه مسخ شده، و اين جسم كج انديش، پاك سازم تا سنگ وشن از ميان دانه‏ها جدا گردد.

(قسمتى از آخر نامه)

3 - امام على عليه السلام و دنياى دنيا پرستان‏

اى دنيا از من دور شو! مهارت بر پشت تو نهاده، و از چنگال‏هاى تورهايى يافتم، از دام‏هاى تو نجات يافته، و از لغزشگاه‏هايت دورى گزيده‏ام. كجايند بزرگانى كه به بازيچه‏هاى خود فريبشان داده‏اى؟

كجايند امت‏هايى كه با زر و زيورت آنها را فريفتى؟ كه اكنون در گورها گرفتارند! و درون لحدها پنهان شده‏اند:

اى دنيا به خدا سوگند! اگر شخصى ديدنى بودى، و قالب حس كردنى داشتى، حدود خدا را بر تو جارى مى‏كردم، به جهت بندگانى كه آنها را با آرزوهايت فريب دادى، و ملت‏هايى كه آنها را به‏هلاكت افكندى، و قدرتمندانى كه آنها را تسليم نابودى كردى، و هدف انواع بلاها قراردادى كه ديگر راه پس و پيش نداشتند، اما هيهات! كسى كه در لغزشگاه تو قدم گذارد سقوط كرد، و آنكس كه بر امواج تو سوار شد غرق گرديد، كسى كه از دام‏هاى تو دورى جست پيروز شد و آن كس كه از تو به سلامت گذشت نگران نيست كه جايگاهش تنگ است، زيرا دنيا در پيش او چونان روزى است كه گذشت.

از برابر ديدگانم دورشو، سوگند به خدا، رام تو نگردم كه خوارم سازى، و مهارم را به‏دست تو ندهم كه هر كجا خواهى مرا بكشانى،

به خدا سوگند، سوگندى كه تنها اراده خدا در آن است، چنان نفس خود را به رياضت وادارم كه به يك قرص نان هرگاه كه بيابم، و به نمك به جاى خورشت قناعت كند، و آنقدر از چشم‏ها اشك ريزم كه چونان چشمه‏اى خشك درآيد، و اشك چشم پايان پذيرد.

آيا سزاوار است كه چرندگان فراوان بخورند و راحت بخوابند، و گله گوسفندان پس از چرا كردن به آغل رو كنند، و على نيز از زاد و توشه خود بخورد و استراحت كند؟

چشمش روشن باد! كه پس از ساليان دراز، چهار پايان رها شده، و گله‏هاى گوسفندان را الگو قرار دهد!! خوشابحال آنكس كه مسئووليت‏هاى واجب را در پيشگاه خدا به انجام رسانده، و در راه خدا هرگونه سختى و تلخى را به جان خريده، و به شب زنده دارى پرداخته، و اگر خواب بر او چيره شود بر روى زمين خوابيده، و كف دست را بالين قرار داده است، در گروهى كه ترس از معاد خواب را از چشمانشان ربوده، و پهلو از بسترها گرفته، و لبهايشان به ياد پروردگار در حركت است، با استغفار طولانى گناهان را زدوده‏اند.(1)

آنان حزب خداوندند، و همانا حزب خدا رستگار است(2)

4 - احتياط در نويسندگى‏

امام على عليه السلام به نويسنده و منشى خود عبيداللَّه بن ابى رافع در طرز استفاده از بيت المال، در روش نويسندگى، خطو خطاطى دستوراتى مى‏دهند كه امروزه در تمام محافل هنرى و خط نويسى، و تايپ با ماشين‏هاى تايپ و كامپيوتر و همچنين صنعت چاپ پذيرفته شده است كه فرمود:

ألق دواتك، وأطل جلفة قلمك، وفرج بين السُّطور، وقرمط بين الحروف: فإنَّ ذلك‏أ جدر بصباحة الخط.

(و درود خدا بر او فرمود :

(به نويسنده خود عبيداللَّه بن ابى رافع دستور داد :)

در دوات، ليقه بينداز، نوك قلم را بلندگير، ميان سطرها فاصله بگذار، و حروف را نزديك به يكديگر بنويس، كه اين براى زيبايى خط سزاوارتر است.)(3)

5 - استفاده از نور ماه‏

در آغاز خلافت ، شبى عمرو عاص، (آن سياست باز معروف) از حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام وقت گرفت، و به منزل امام على عليه السلام رفت،

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام مشغول بررسى ديوان بيت‏المال و امور جارى كشور بود،

وقتى عمروعاص وارد شد و گفت كه كار خصوصى دارم،

امام على عليه السلام چراغى كه با روغن بيت‏المال مى‏سوخت را خاموش كرد و چون شب مهتابى بود و هوا روشن، چراغ ديگرى روشن نكرد.

دخل عليه عمر و بن العاص ليلة و هو فى بيت المال فطفى‏ء السراج و جلس فى ضوء القمر(4)

حال آيا حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام مى‏خواست به اين مرد سياست باز بى‏اعتنائى كند؟

يا نور ماه به قدرى زياد بود كه نياز به روشن كردن چراغ نبود؟ به هرحال چراغ بيت المال را خاموش كرد، تا در مصرف شخصى استفاده نشود.

عمروعاص با اين برخورد حساب شده، دانست كه با آن حضرت نمى‏تواند وارد معامله سياسى شود.

6 - امتياز ندادن به خويشاوندان‏

روزى برادرزاده امام على عليه السلام، عبدالل ه‏بن جعفر خدمت حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام رسيد و از اوضاع اقتصادى خود گفت و ادامه داد كه :

عموجان شايسته است كه امر فرمائى مقدارى از بيت‏المال براى اداره زندگى به من داده شود، سوگند به خدا براى اداره زندگى چيزى در منزل ندارم، جز آنكه گوسفند يا الاغ خود را بفروشم.

امام على عليه السلام پاسخ داد :

چيزى براى تو در نزد من وجود ندارد، و بيت‏المال مسلمين را هم نمى‏توانم به شما ببخشم، مگر آنكه به عموى خود دستور دهى تا از بيت‏المال دزدى كند.(5)

7 - احتياط در تقسميم غنائم و انتخاب‏استانداران‏

امام على عليه السلام در تقسيم غنائم به شيوه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله رفتار مى‏كرد.

و هرگاه به او مالى از غنائم مى‏رسيد، همه آن را تقسيم مى‏كرد و در بيت المال چيزى از آن را نمى‏گذاشت، مگر آنكه تقسيم بيت‏المال در همان روز امكان نمى‏داشت.

و مى‏فرمود:

اى دنيا ديگرى را فريب ده.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام چيزى از غنيمت را به خود اختصاص نمى‏داد و دوست و خويشاوند را بر ديگران ترجيح نمى‏داد و استانداران را جز از اهل دين و امانت انتخاب نمى‏كرد.

و هرگاه ارتكاب گناهى از آنها به امام على عليه السلام مى‏رسيد به ايشان چنين مى‏نوشت :

قد جاءتكم بينةٌ من ربكم‏(6) فأفوا المكيال و الميزان بالقسطولاتبخسوا الناس‏ا شياءهم (7) و لا تعثوا فى الارض‏مفس دين.

بقيَّة اللَّه خيرٌ لكم إن كنتم‏مؤمنين و ما أنا عليكم بحفيظٍ

بى گمان شما را از پرودرگارتان بينه آمده است، پس پيمانه و ترازو را به عدالت تمام كنيد و از مردم چيزهايشان را كم نكنيد

و در روى زمين تباهى و فساد مكنيد، باقى گذاشته خدا براى شما بهتر است اگر مؤمن باشيد و من بر شما نگهبان نخواهم بود.

و هرگاه اين نامه من به تو رسيد، پست فرماندارى را كه به دست توست حفظ كن تا فرماندار جديد را فرستاده از تو تحويل بگيرد.

آنگاه سرش را سوى آسمان بلند مى‏كرد و مى‏گفت:

بار خدايا ! تو خود مى‏دانى كه من آنها را فرمان نداده‏ام كه به خلق تو ستم روا دارند و حق تو را مهمل گذارند.

 

 

پی نوشت ها :



1-  كتاب امالى صدوق مجلس 90 - و - شرح ابن ابى الحديد ج 11 ص 207

2- آيه 22 سوره مجادله‏

3- حكمت 315 نهج‏البلاغه معجم‏المفهرس مولف

4- مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 110 - و - خزينة الجواهر ص 306

5- الغارات ج‏1 ص‏67

6- سوره الاعراف، بخشى از آيه 83 و كلمه بينه در اصل متن موعظه بود كه يقيناً نمى‏تواند درست باشد.

7- از اين قسمت به بعد مربوط به سوره هود آيه 87 است و در اين آيه به جاى كيل (مكيال) آمده است

منبع : الگوهاى رفتارى ‏جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتي رحمه الله عليه



نظرات 1