محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع) گردآورنده : نويسنده وبلاگ
الف - احتياط در لباس
أجلح بن عبداللَّه كندى از قول ابوالمغيره، عبداللَّه بن ابى الهذيل گفته است :
امام على عليه السلام را ديدم كه از منزل بيرون آمد، در حالى كه پيراهن خشن درازى بر تن داشت.
هرگاه آستين پيراهنش را مىكشيد تا ناخن مىرسيد.
ب - لباسهاى ساده امام على عليه السلام
حر بن جرموز از پدرش حديث كرد و گفت :
على بن ابيطالب عليه السلام را ديدم كه از مسجد كوفه بيرون مىآمد و دو برد قطرى(1) بر تن داشت.
يكى از آنها را لنگ شلوار كه تا نيمه ساق را مىپوشاند و ديگرى را مثل عبا كرده بود.
و او در بازارها گردش مىكرد در حالى كه تازيانهاى به دست داشت، بازاريان را به تقواى پروردگار و راستى گفتار و خوش رفتارى در خريد و فروش و تمام كردن پيمانه و ترازو فرمان مىداد.
>>>
محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع) گردآورنده : نويسنده وبلاگ
الف - احتياط در لباس
أجلح بن عبداللَّه كندى از قول ابوالمغيره، عبداللَّه بن ابى الهذيل گفته است :
امام على عليه السلام را ديدم كه از منزل بيرون آمد، در حالى كه پيراهن خشن درازى بر تن داشت.
هرگاه آستين پيراهنش را مىكشيد تا ناخن مىرسيد.
ب - لباسهاى ساده امام على عليه السلام
حر بن جرموز از پدرش حديث كرد و گفت :
على بن ابيطالب عليه السلام را ديدم كه از مسجد كوفه بيرون مىآمد و دو برد قطرى(1) بر تن داشت.
يكى از آنها را لنگ شلوار كه تا نيمه ساق را مىپوشاند و ديگرى را مثل عبا كرده بود.
و او در بازارها گردش مىكرد در حالى كه تازيانهاى به دست داشت، بازاريان را به تقواى پروردگار و راستى گفتار و خوش رفتارى در خريد و فروش و تمام كردن پيمانه و ترازو فرمان مىداد.
ج - تقسيم فورى بيتالمال
از مجمع تيمى ابى حمزه روايت شده است، كه:
على عليه السلام آنچه را كه در بيت المال بود تقسيم مىكرد و دستور مىداد كه بيت المال را جارو كنند.
آنگاه به اين خاطر بر روى زمين آن نماز مىگزارد، به اميد آنكه در روز قيامت براى او شهادت دهد.
د - دقت در تقسيم بيتالمال
سفيان بن عيينه از عاصم بن كليب، و او از پدرش حديث كرد كه او گفت :
مالى از اصفهان رسيد و على عليه السلام آن را به هفت قسم، به تعداد هفت قبيله كوفه تقسيم كرد.
و در آن مال پاره نانى يافت،
آن را نيز به هفت قسم تقسيم نمود، و هر قطعه را روى يك جزء گذاشت و سرانجام ميان آنها قرعه انداخت تا كدام يك را به يكى از قبائل كوفه در نوبت اول ببخشد.
ه - خودكفائى امام
عبدالرزاق از ثورى، و او از ابوحيان تيمى نقل مىكند كه على بن ابيطالب عليه السلام را بر منبر ديدم كه مىفرمود:
چه كسى از من اين شمشير را مىخرد؟
و توضيح داد كه :
اگر بهاى إزارى (2) داشتم آن را نمىفروختم.
مردى پيش او برخاست و گفت :
من بهاى إزارى را به تو قرض مىدهم.
و در نقل ديگرى، هارون بن عنتره مىگويد:
پدرم مىگفت :
در قصر خورنق بر محضر على بن ابيطالب عليه السلام داخل شدم، ديدم جامه كهنهاى در بدن دارد و از سرما مىلرزد،
گفتم:
يا اميرالمؤمنين خداوند براى شما و اهل بيت شما در بيت المال حقى قرار داده و شما با نفس خود اين چنين رفتار مىكنيد ؟!.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در پاسخ من فرمود :
واللَّه ما ارزؤكم من اموالكم شيئاً و انَّ هذا لقطيفتى الَّتى خرجت بها من منزلى منالم دينة ما عندى غيرها.
به خدا قسم من از اموال شما چيزى ناقص نمىكنم، اين قطيفه حوله نيز همانست كه با خود از مدينه آوردهام و در نزد من غير آن چيزى نيست(3)
و - پيراهنى از كرباس
كيع از على بن صالح، و او از عطا روايت كرد كه او گفت:
بر تن على عليه السلام پيراهنى از كرباس نشسته بود.
8 - غذاى ساده امام على عليه السلام
ابونيزر گفته است :
على بن ابيطالب عليه السلام به نزد من آمد و من در زمينهاى زراعتى عين نيزر و بغيبغه(4) بودم.
پس به من فرمود : آيا غذايى دارى ؟
گفتم :
غذايى است كه آن را براى اميرالمؤمنين نمىپسندم، كدوئى است از كدوهاى اين زمين كه مخلوط شده است با روغنى از پيه گوسفند كه بويش هم برگشته است.
على عليه السلام فرمود : آن را بياور.
وقتى كدوى پخته را آوردم ، مقدارى از آن را تناول فرمود و سير شد.
سپس كنار جويبار برگشت و دستانش را در ريگزار شست تا اينكه آنها را پاك كرد.
آنگاه يك دستش را به ديگرى چسباند و با آنها آب نوشيد تا سيراب شد.
و فرمود : اى ابونيزر،
إنَّ الاكفَّ أنظف آنيةٍ
دستها پاكترين ظروفند.
آنگاه رطوبت آن آب را به روى شكمش كشيد و فرمود:
من أدخله بطنه النَّار فابعده اللَّه
آنكه شكمش موجب دوزخ رفتنش گردد، خداوند او را از رحمت خويش دورش كند.
آنگاه كلنگ خود را برداشت و داخل چاه شد و شروع به كندن كرد، هنوز آب بيرون نيامده بود، على عليه السلام بيرون آمد در حالى كه عرق از پيشانيش مىريخت.
دوباره براى كندن چاه برگشت و شروع به كلنگ زدن نمود.
امام پيش خود و زير لب زمزمه مىكرد كه، ناگهان آب از چاه فوران كرد، گويى كه گردن گوسفند قربانى شده است.
على عليه السلام شتابان بيرون آمد و فرمود :
خدا را شاهد مىگيرم كه اين چاه صدقه است.
و خطاب به من فرمود :
دوات و كاغذ به من ده.
فوراً كاغذ و دوات را به او دادم و حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام چنين نوشت:
(به نام خداوند بخشاينده مهربان، اين چيزى است كه بنده خدا على اميرمؤمنان صدقه كرده است، اين دو زمين زراعتى را كه به نام عين نيزر و بغيبغه مشهور مىباشند.
بر فقيران اهل مدينه و مستمندان در راه مانده تا به آن چهره خود را در روز قيامت از آتش دوزخ حفظ كند.
اين دو زمين فروخته نمىشود و مورد هبه و بخشش قرار نمىگيرد، تا اينكه خداوند آن دو را به ارث برد و پروردگار بهترين وارثان است.
مگر آنكه حسن و حسين(ع) به آن دو احتياج داشته باشند، در اين صورت ملك طلق و حلال آنهاست و براى احدى جز آن دو حقى نيست).
ابونيزر(5) گفته است :
حسين عليه السلام را قرضى برآمد.
پس معاويه براى خريد عين ابى نيزر دويست هزار دينار به نزد او برد.
حسين عليه السلام از فروش امتناع ورزيد و فرمود :
آن دو را پدرم صدقه قرار داده است تا بدين كار چهره خود را از آتش دوزخ در روز قيامت حفظ كند.
من آن دو را به چيزى نمىفروشم.
---------------------
پی نوشت ها :
1- قطريه : نوعى از عبا است و در حديث است كه على عليه السلام جامه قطرى مىپوشيد و بردهاى قطرى سرخ رنگ و داراى نقش و نگار است و اندكى هم در آن خشونت و زبرى است و اين بردها منسوب به قطر است ، پس كلمه را تخفيف نمودند وقاف را به خاطر نسبت كسره دادهاند و گفته اند قطرى و اصل قطرى است .
2- إزار يعنى پوشش ، لباس ، پيراهن و عبا
3- بحارالانوار ج 40 ص 334، از كشف الغمة خورنق قصر نعمان بن منذر بود كه امام به ديدن او رفته بود.
4- عين نيزر و بغيبغه دو زمين زراعتى متعلق به على بن ابيطالب عليه السلام بود. يونس روايت كرده است كه ابو نيزرى كه عين به او منسوب است از غلامان على عليه السلام و فرزند نجاشى بود. على عليه السلام او را از تاجرى در مكه خريده بود و او را به خاطر پاداش كارهايى كه پدر او با مسلمانان مهاجر انجام داده بود، آزاد كرد.
5- ابونيزر از فرزندان ملوك عجم بود. و گفته اند كه او از أولاد نجاشى است و اين صحيح است. او در كوچكى مسلمان شد وبه رسولخدا صلى اللَّه عليه و آله ايمان آورد و چون رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت به حضرت فاطمه«س» و فرزندانش عليهم السلام روى آورد.
منبع : الگوهاى رفتارى جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتي رحمه الله عليه