تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 10:28 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ


امام على عليه السلام ماجراى عقيل را چنين توصيف مى‏كند :
 واللَّه لَأَن أَبيتَ عَلَى حَسَك السَّعدَان مسَهَّداً، أَو أجَرَّ في الْأَغْلَال‏مصَفَّداً، أَحَبُّ إ لَيَّ منْ أن ألقى اللَّه ورسوله يوم القيامةظال ماً لبعض العباد، وغاصباً لشي‏ءٍ من الحطام، وكيف‏أ ظلم أحداً لنفسٍ يسرع إلى البلى قفولها، ويطول في الثَّرى حلولها؟!

واللَّه لقد رأيت عقيلاً وقد أملق حتَّى استََماحَني من بركم صَاعاً، وَرَأَيت صبيَانَه شعثَ الشُّعور، غبر الْألْوان، منْ فقْرهمْ، كأنَّما سودت وجوههم بالعظلم، وعاودني مؤكداً.

پرهيز از ستمكارى‏

سوگند به خدا! اگر بر روى خارهاى سعدان بسر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو كشيده شوم، خوش‏تر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم، و چيزى از اموال را غصب كرده باشم، چگونه بر كسى ستم كنم براى نفس خويش، كه به سوى كهنگى و پوسيده شدن پيش مى‏رود، و در خاك، زمان طولانى اقامت مى‏كند.

به خدا سوگند، برادرم عقيل را ديدم كه به شدت تهيدست شده و از من درخواست داشت تا يك من از گندمهاى بيت المال را به او ببخشم، كودكانش را ديدم كه از گرسنگى داراى موهاى ژوليده، و رنگشان تيره شده بود گويا با نيل رنگ شده بودند.

عقيل چند مرتبه پيش من آمد و فشار آورد و تقاضايش را تكرار نمود و من هم به سخنانش گوش فرا مى‏دادم و او گمان مى‏كرد كه دينم را بدو فروخته و از روش خويش دست برداشته و دنبال او ميروم.

وكرَّر عليَّ القول مردداً، فأصغيت إليه سمعي، فظنَّ أني أبيعه ديني، وأتَّبع قياده مفارقاً طريقتي، فأحميت له حديدةً، ثمَّ أدنيتها من‏جس مه ليعتبر بها، فضجَّ ضجيج ذي دنفٍ من ألمها، وكاد أن‏يح ترق من ميسمها،

فقلت له: ثكلتك الثَّواكل، يا عقيل! أتئنُّ من حديدةٍ أحماها إنسانها للعبه، وتجرُّني إلى نارٍ سجرها جبَّارها لغضبه! أتئنُّ من الْأذى ولَا أَئنُّ من لَظًى؟!

وأعجب من ذلك طارقٌ طرقنا بملفوفةٍ في وعائها، ومعجونةٍ شنئتها، كأنَّما عجنت بريق حيَّةٍ أو قيئها، فقلت: أصلةٌ، أم زكاةٌ، أم‏صدقةٌ؟ فذلك محرَّمٌ على نا أهل البيت!

فقال: لاَ ذَا وَلاَ ذَاكَ، وَلكنَّهَا هَديَّةٌ.

فقلت: هبلتك الهبول! أعن دين اللَّه أتيتني لتخدعني؟ أمختبطٌ أنت أم ذو جنَّةٍ، أم تهجر؟

واللَّه لو أعطيت الْأقاليم السَّبْعة بما تحْت أفْلَاكهَا، عَلَى أَنْ أَعْصيَ اللَّهَ في نَملَةٍ أَسلبهَا جلب شعيرةٍ ما فعلته،

وإنَّ دنياكم عندي لَأَهوَن من وَرَقَةٍ في فَم جَرَادَةٍ تَقضَمهَا. مَا لعَليٍّ وَلنَعيمٍ يَفنَى، وَلَذَّةٍ لاَ تبقى! نعوذ باللَّه من سبات العقل، وقبح الزَّلل. وبه نستعين.

پرهيز از امتياز خواهى‏

پى در پى مرا ديدار و درخواست خود را تكرار مى‏كرد، چون گفته‏هاى او را گوش فرا دادم پنداشت كه دين خود را به او واگذار مى‏كنم، و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست برمى‏دارم، روزى آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم، پس چونان بيمار از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد

به او گفتم، اى عقيل : گريه كنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهنى مى‏نالى كه انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته است؟

اما مرا به آتش دوزخى مى‏خوانى كه خداى جبارش با خشم خود آن را گداخته است، تو از حرارت ناچيز مى‏نالى و من از حرارت آتش الهى ننالم؟

و از اين حادثه شگفت‏آورتر اينكه شب هنگام كسى به ديدار ما آمد(1) و ظرفى سر پوشيده پر از حلوا داشت، معجونى در آن ظرف بود كه از آن تنفر داشتم، گويا آن را با آب دهان مار سمى، يا قى كرده آن مخلوط كردند، به او گفتم:

هديه است؟

يا زكات يا صدقه؟

كه اين دو بر ما اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حرام است.

گفت نه، نه زكات است نه صدقه، بلكه هديه است.

گفتم : زنان بچه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدى كه مرا بفريبى؟

يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدى؟ يا هذيان مى‏گويى؟

به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را با آن چه در زير آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرمانى كنم كه پوست جواى را از مورچه‏اى ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد، و همانا اين دنياى آلوده شما نزد من از برگ جويده شده دهان ملخ پست‏تر است.

على را با نعمت‏هاى فناپذير، و لذت‏هاى ناپايدار چه كار؟!!

به خدا پناه مى‏بريم از خفتن عقل، و زشتى لغزش‏ها، و از او يارى مى‏جوييم. (2)

 

پی نوشت ها :
1- نوشتند كه اشعث بن قيس بود.

2 -  خطبه 224 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلف - و - شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابى‏الحديد ج‏11 كلام‏219 ص‏245 - و - فيض‏الاسلام ج‏2 ص‏704 -و شرح عبده ج‏2 كلام 219



منبع : الگوهاى رفتارى ‏جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتي رحمه الله عليه



نظرات 0