محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع) گردآورنده : نويسنده وبلاگ
امام على عليه السلام ماجراى عقيل را چنين توصيف مىكند :
واللَّه لَأَن أَبيتَ عَلَى حَسَك السَّعدَان مسَهَّداً، أَو أجَرَّ في الْأَغْلَالمصَفَّداً، أَحَبُّ إ لَيَّ منْ أن ألقى اللَّه ورسوله يوم القيامةظال ماً لبعض العباد، وغاصباً لشيءٍ من الحطام، وكيفأ ظلم أحداً لنفسٍ يسرع إلى البلى قفولها، ويطول في الثَّرى حلولها؟!
واللَّه لقد رأيت عقيلاً وقد أملق حتَّى استََماحَني من بركم صَاعاً، وَرَأَيت صبيَانَه شعثَ الشُّعور، غبر الْألْوان، منْ فقْرهمْ، كأنَّما سودت وجوههم بالعظلم، وعاودني مؤكداً.
پرهيز از ستمكارى
سوگند به خدا! اگر بر روى خارهاى سعدان بسر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو كشيده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم، و چيزى از اموال را غصب كرده باشم، چگونه بر كسى ستم كنم براى نفس خويش، كه به سوى كهنگى و پوسيده شدن پيش مىرود، و در خاك، زمان طولانى اقامت مىكند.
به خدا سوگند، برادرم عقيل را ديدم كه به شدت تهيدست شده و از من درخواست داشت تا يك من از گندمهاى بيت المال را به او ببخشم، كودكانش را ديدم كه از گرسنگى داراى موهاى ژوليده، و رنگشان تيره شده بود گويا با نيل رنگ شده بودند.
عقيل چند مرتبه پيش من آمد و فشار آورد و تقاضايش را تكرار نمود و من هم به سخنانش گوش فرا مىدادم و او گمان مىكرد كه دينم را بدو فروخته و از روش خويش دست برداشته و دنبال او ميروم.
وكرَّر عليَّ القول مردداً، فأصغيت إليه سمعي، فظنَّ أني أبيعه ديني، وأتَّبع قياده مفارقاً طريقتي، فأحميت له حديدةً، ثمَّ أدنيتها منجس مه ليعتبر بها، فضجَّ ضجيج ذي دنفٍ من ألمها، وكاد أنيح ترق من ميسمها،
فقلت له: ثكلتك الثَّواكل، يا عقيل! أتئنُّ من حديدةٍ أحماها إنسانها للعبه، وتجرُّني إلى نارٍ سجرها جبَّارها لغضبه! أتئنُّ من الْأذى ولَا أَئنُّ من لَظًى؟!
وأعجب من ذلك طارقٌ طرقنا بملفوفةٍ في وعائها، ومعجونةٍ شنئتها، كأنَّما عجنت بريق حيَّةٍ أو قيئها، فقلت: أصلةٌ، أم زكاةٌ، أمصدقةٌ؟ فذلك محرَّمٌ على نا أهل البيت!
فقال: لاَ ذَا وَلاَ ذَاكَ، وَلكنَّهَا هَديَّةٌ.
فقلت: هبلتك الهبول! أعن دين اللَّه أتيتني لتخدعني؟ أمختبطٌ أنت أم ذو جنَّةٍ، أم تهجر؟
واللَّه لو أعطيت الْأقاليم السَّبْعة بما تحْت أفْلَاكهَا، عَلَى أَنْ أَعْصيَ اللَّهَ في نَملَةٍ أَسلبهَا جلب شعيرةٍ ما فعلته،
وإنَّ دنياكم عندي لَأَهوَن من وَرَقَةٍ في فَم جَرَادَةٍ تَقضَمهَا. مَا لعَليٍّ وَلنَعيمٍ يَفنَى، وَلَذَّةٍ لاَ تبقى! نعوذ باللَّه من سبات العقل، وقبح الزَّلل. وبه نستعين.
پرهيز از امتياز خواهى
پى در پى مرا ديدار و درخواست خود را تكرار مىكرد، چون گفتههاى او را گوش فرا دادم پنداشت كه دين خود را به او واگذار مىكنم، و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست برمىدارم، روزى آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم، پس چونان بيمار از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد
به او گفتم، اى عقيل : گريه كنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهنى مىنالى كه انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته است؟
اما مرا به آتش دوزخى مىخوانى كه خداى جبارش با خشم خود آن را گداخته است، تو از حرارت ناچيز مىنالى و من از حرارت آتش الهى ننالم؟
و از اين حادثه شگفتآورتر اينكه شب هنگام كسى به ديدار ما آمد(1) و ظرفى سر پوشيده پر از حلوا داشت، معجونى در آن ظرف بود كه از آن تنفر داشتم، گويا آن را با آب دهان مار سمى، يا قى كرده آن مخلوط كردند، به او گفتم:
هديه است؟
يا زكات يا صدقه؟
كه اين دو بر ما اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حرام است.
گفت نه، نه زكات است نه صدقه، بلكه هديه است.
گفتم : زنان بچه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدى كه مرا بفريبى؟
يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدى؟ يا هذيان مىگويى؟
به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را با آن چه در زير آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرمانى كنم كه پوست جواى را از مورچهاى ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد، و همانا اين دنياى آلوده شما نزد من از برگ جويده شده دهان ملخ پستتر است.
على را با نعمتهاى فناپذير، و لذتهاى ناپايدار چه كار؟!!
به خدا پناه مىبريم از خفتن عقل، و زشتى لغزشها، و از او يارى مىجوييم. (2)
پی نوشت ها :
1- نوشتند كه اشعث بن قيس بود.
2 - خطبه 224 نهجالبلاغه معجم المفهرس مؤلف - و - شرح نهجالبلاغه ابنابىالحديد ج11 كلام219 ص245 - و - فيضالاسلام ج2 ص704 -و شرح عبده ج2 كلام 219
منبع : الگوهاى رفتارى جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتي رحمه الله عليه