محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع) گردآورنده : نويسنده وبلاگ
1- گرسنه را برخود مقدم داشتن
در دوران شدت جنگ و گرفتارى مسلمين، فقير گرسنه اى به مسجد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمد واز گرسنگى شكايت كرد،
كسى نتوانست اورا سير كند،
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به همسران خود فرمود :
آيا غذائى داريد كه اين گرسنه را سير كنيم؟
جواب منفى بود.
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود :
من لهذا الرَّجل اللَّيلة
(چه كسى اين مرد گرسنه را امشب سير مىكند؟)
على عليه السلام آن گرسنه را به خانه برد.
از حضرت زهرا(س) پرسيد:
آيا غذايى در منزل موجود است ؟
حضرت زهرا(س) پاسخ داد :
به مقدار شام خودمان و بچهها موجود است، اما ما ايثار مىكنيم، و اين گرسنه را بر خود مقدم مىداريم.
حضرت على عليه السلام فرمود :
نومى الصَّبيَّة و اطفىء السراج
(بچه ها راخواب نموده و چراغ را خاموش كن)
امام غذاى اندك خود را جلوى آن مرد گذاشت و چون تاريك بود، بگونهاى وانمود كرد كه خودش هم مشغول غذا خوردن است تا مهمان با خيال آسوده غذا خورده و سير شود.
صبح كه براى نماز به مسجد تشريف بردند، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در حالى كه چشمان مباركش پر از اشك بود فرمود:
يا اباالحسن! ديشب خداوند از ايثارگرى تو در شگفت ماند و اين آيه را جبرئيل نازل فرمود :
ويؤثرون على أنفسهم و لو كان بهم خصاصة (1)
(مؤمنان آنانند كه گرسنگان را برخود مقدم مىدارند اگرچه خود رمقى نداشته باشند.)(2)
2 - مقدم داشتن مقداد
امام على عليه السلام در تمام دوران زندگى حتى دوران زندگى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نيز پناهگاه نيازمندان ومحرومان بود، روزى براى تأمين نيازمنديهاى زندگى به بازار رفت و پولى براى غذاى آن روز خانواده قرض كرده بود،
در حال بازگشت به خانه مقداد را ديد كه آشفته است،
از حال او پرسيد.
ابتداء چيزى نگفت، اما سرانجام توضيح داد كه زن وفرزندانم گرسنهاند. و نتوانستهام غذايى براى آنها تهيه كنم.
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام پولى را كه براى خود قرض كرده بود، به مقداد داد تا نان وغذائى فراهم آورد وخود با دست خالى به خانه بازگشت.(33)
3 - انفاق پنهانى
امام على عليه السلام بسيارى از انفاق ها وبخشش ها را در تاريكى شب انجام مىداد، و نان و خرما به خانه يتيمان و محرومان مىبرد، كه او را نمىديدند، و يا اگر مىديدند نمىشناختند.
كه آيه :
الذين ينفقون اموالهم بالليل والنهار
(مؤمنان كسانى هستند كه اموال خود را در شب و در روز به محرومان مىبخشند.)(4)
در باره على عليه السلام نازل شد، و مفسران شيعه وسنى به اين حقيقت اعتراف دارند.(5)
4 - مقدم داشتن يتيمان
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام نسبت به يتيمان حساسيت فوق العادهاى داشت، گاهى يكى از باغات خود را مىفروخت تا تعداد زيادى از يتيمان رابى نياز كند.
يتيمان را در منزل خود جمع مىكرد، وبا دست خود عسل به دهانشان مىگذاشت، كه احساس كمبود نكنند،
آنقدر با آنها مهربان بود كه ديگر طبقات مردم مىگفتند:
اى كاش ما هم يتيم بوديم.
ابوالطفيل مىگويد :
رأيت علياً يدعوا اليتامى فيطعمهم العسل، حتى قال بعض اصحابه لوددت انى كنت تيماً.(6)
(على عليه السلام را ديدم كه يتيمان را دعوت مىكرد و آنان را با عسل اطعام مىكرد بگونهاى كه برخى از اصحاب امام مىگفتند :
دوست داشتم كه من هم يك يتيم باشم)
5 - مقدم داشتن نيازمند درمانده
در زمان رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله اميرالمؤمنين عليه السلام براى زيارت خانه خدا وارد مكه شد،
شبى از شبها در كنار بيت اللَّه الحرام عربى را مشاهده كرد كه چادر كعبه را گرفته و مىگويد:
خدايا ! تو صاحب بيتى، اين خانه مال تو است، و من نيز ميهمان تو هستم و هر ميزبانى از ميهمان خود پذيرائى مىكند، و احترام او را نگه مىدارد، من در خواست مىكنم كه احترام مرا در بخشش گناهانم قرار دهى !
امام على عليه السلام سخنان آن اعرابى را شنيد و تحت تأثير او قرار گرفته، و عمل او را پيش يارانش ستود.
در شبهاى بعد نيز امام على عليه السلام او را مشاهده كرد كه پس از مناجات با پروردگار عالم، به ترتيب از خداى بزرگ برائت از آتش جهنم و چهار هزار درهم پول مىخواست.
اميرالمؤمنين عليه السلام پيش اعرابى آمده و فرمود:
اى برادر عرب ! از خدا مغفرت و بخشش گناهانت را در خواست كردى خداوند هم پذيرفت و تو را مورد رحمت خويش قرار داد !
و در شب بعد از خدا بهشت خواستى، برايت وعده كرد، و سپس دعا كردى كه از آتش جهنم برات آزاديت دهد، آنرا هم داد !!
و امشب چهارهزار درهم پول در خواست كردى، بگو ببينم پولها را براى چه كارى مىخواهى.
اعرابى گفت :
تو كيستى ؟ تو خود را براى من معرفى كن تا به سئوال تو جواب دهم.
على عليه السلام فرمود :
من على بن ابيطالب هستم.
اعرابى گفت :
سوگند به خدا حاجت من در دست تو است و من مىخواهم با اين پولها هزار درهم آنرا مهريه زنم قرار دهم و ازدواج نمايم، و يك هزار درهم نيز قرض دارم، مىخواهم آنرا بپردازم، و چون خانه ندارم، با هزار درهم سومى منزل خريدارى كنم، و با يك هزار درهم باقيمانده زندگى نموده وآبروى خود را حفظ كنم.
على عليه السلام فرمود :
اعرابى ! حق اين است كه در حاجت خويش انصاف نمودهاى، هرگاه از مكه خارج شدى، به مدينه بيا و خانه على را بپرس تا من اين حاجت تو را روا كنم.
ايام گذشت و امام حسين عليه السلام روزى در شهر مدينه متوجه شدكه عربى سراغ خانه على بن ابيطالب عليه السلام را مىگيرد،
پيش آمد و فرمود :
اى عرب، من تو را به خانه على عليه السلام راهنمائى مىكنم.
عرب سئوال كرد : تو كيستى ؟
امام حسين عليه السلام جواب داد :
من حسين بن على عليه السلام هستم.
سپس به ترتيب از مادر و جد و برادرش سئوال نمود،
امام حسين عليه السلام نيز به سئوالات وى پاسخ داد.
عرب گفت :
خير دنيا و آخرت را براى خود فراهم كردهاى، اى آقازاده ! پيش مولايم على عليه السلام برو و به او خبر ده، عربى كه در مكه به او وعدهاى دادهاى آمده است.
على عليه السلام از آمدن عرب آگاه شد و به همسرش فاطمه(س) فرمود :
آيا چيزى براى پذيرائى در خانه موجود است ؟
حضرت زهرا(س) فرمود : خير !
امام على عليه السلام سلمان را احضار كرد و به او دستور داد؛
باغى را كه پيامبر خدا درختان آنرا كاشته است، به مردم عرضه كن و بفروش برسان.
حضرت سلمان فوراً باغ را به دوازده هزار درهم فروخت و پولهايش را به امام على عليه السلام داد،
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام مبلغ چهارهزار درهم آن را به اعرابى داده و چهل درهم نيز به عنوان هزينه راه مرحمت فرمود و چون مستمندان مدينه از فروش باغ آگاه شدند به حضور على عليه السلام آمده و درخواست كمك كردند.
مولاى متقيان پولهاى باقيمانده را به فقراء داد و حتى يك درهم باقى نماند!
حضرت زهرا(س) از قضيه آگاه شد، و سئوال نمود:
يا على ! بهتر نبود مبلغى را نيز براى فرزندان و خانواده خود در نظر مىگرفتى؟ من و بچههايت گرسنهايم.
على عليه السلام فرمود :
در برابر مستمندان حيا كردم، و از مذلت و خوارى سئوال آنان احتياط نمودم.
در اين لحظات جبرئيل امين به حضور پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله رسيده و سلام خدا را به او ابلاغ كرد و اضافه نمود كه خداوند مىفرمايد :
سلام مرا به على عليه السلام برسان، و به فاطمه(س) بگو: بخشش على مورد قبول من است.
رسول خدا به خانه على عليه السلام و زهرا(س) آمده و سلام و پيغام پروردگار عالم را به آنان ابلاغ كرد كه حضرت فاطمه زهرا(س) از پيشنهاد و مطرح كردن سئوالش عذر خواهى نمود.
آنگاه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله هفت درهم به حضرت زهرا(س) داد تا آنرا به على عليه السلام برساند كه در مخارج منزل مصرف كند.
على عليه السلام پولها را دريافت نمود و با فرزند بزرگش امام حسن عليه السلام به بازار آمد تا براى گرسنگان خانوادهاش خريد نمايد، ولى در طول راه انسان مستمندى پيش آمد و گفت:
چه كسى به من بيچاره قرض مىدهد؟
مولاى متقيان اين هفت درهم را نيز با مشورت فرزندش امام حسن عليه السلام به او داده و دست خالى به خانه برگشت!!
در اين فكر بود كه از چه كسى قرض كند؟
ناگاه عربى ظاهر شد، در حالى كه عنان شترش را در دست داشت، گفت :
يا على، اين ناقه رااز من خريدارى كن.
امام على عليه السلام فرمود :
پولى ندارم كه ناقه را از تو خريدارى نمايم.
عرب گفت :
مانعى ندارد، من به طور نسيه آن را به تو مىفروشم.
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود :
به چه مبلغ مىفروشى؟
عرب گفت :
به يكصد درهم.
امام على عليه السلام فرمود :
فرزندم حسن ! ناقه را بگير.
امام حسن عليه السلام ناقه را تحويل گرفت.
هنوز چند قدمى برنداشته بودند، عرب ديگرى ظاهر شد كه شبيه اعرابى قبلى بود، ولى از جهت لباس و ظاهر فرق داشت و خطاب به حضرت على عليه السلام گفت :
آيا ناقه را مىفروشى؟
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود :
مىخواهى با اين ناقه چه كار كنى ؟
عرب گفت : در اولين جنگى كه رسول خدا به پيكار دشمن مىپردازد، شركت نموده و از اين ناقه استفاده مىكنم.
امام على عليه السلام فرمود : در اين صورت اگر راضى شويد من اين ناقه را بدون قيمت به شما ميبخشم.
عرب گفت : نه خير، من قيمت آنرا حاضر كردهام، و آنرا مىخرم، بگو ببينم به چه مبلغى آنرا خريدارى نمودهاى؟
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود :
به يكصد درهم خريدارى نمودم.
عرب گفت :
من حاضرم آنرا به يكصد و هفتاد درهم بخرم.
امام على عليه السلام فرمود :
فرزندم حسن! پولها را تحويل بگير و ناقه را تحويل بده.
امام حسن عليه السلام پولها را گرفت، على عليه السلام فرمود :
بيا تا پولهاى عرب قبلى را بپردازيم.
و همچنان در دنبال او بودند كه با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ملاقات كردند، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله خوشحال و متبسم بود، كه على عليه السلام از خوشحالى آن حضرت تعجب كرد و از علت آن جويا شد.
رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود:
على جان ! تو به دنبال عربى هستى كه به تو ناقه فروخته است، و مىخواهى پولهاى او را بپردازى، در حالى كه فروشنده ناقه، جبرئيل و خريدار ناقه، ميكائيل بود،
و ناقه از ناقههاى بهشت برين است، و پولهاى آن مربوط به خداوند رب العالمين و جل جلاله مىباشد.
على ! پولها را در زندگى خود خرج كن و هرگز از تنگدستى و فقر وحشت نداشته باش.(7)
6 - كمك به پيران از كار افتاده
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام به گونهاى ناشناخته شبها نان و خرما به خرابهها و به خانه مستمندان مىبرد، و مريضان را عيادت مىكرد، بسيارى نمىدانستند اين بزرگوار كيست؟
و چه كسى نيمههاى شب نان و خرما و آرد بر در خانههايشان مىگذارد؟
كيست كه در خرابهها هر شب سر مريض و مرد كور را بر دامن خود مىگذارد و از آنها پذيرائى و مراقبت مىكند؟
تا آنكه امام على عليه السلام ضربت خورد و سه شب و دو روز در بستر شهادت آرميد، آنگاه بسيارى فهميدند كه آن مرد شب، آن يار و غمخوار ضعيفان، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بود.
چون حسنين عليهماالسلام از دفن اميرالمؤمنين عليه السلام برمىگشتند در راه پيرمردى مريض و نابينا را ديدند كه گريه مىكرد.
امام حسن عليه السلام پيش آمد و فرمود :
يا شيخ چرا گريه مىكنى ؟
گفت : مردى هر شب شير و آرد براى من مىآورد، اكنون سه روزاست كه نمىآيد.
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود :
آن مرد چه كسى بود؟
گفت : نمىشناسم.
فرمود :
او را تعريف كن؟
گفت : چهرهاش را نديدهام تا تعريف كنم. ولى به من همانند يك مادر با فرزندش مهربانى مىكرد.
با من به نرمى سخن مىگفت و با مهربانى از من پرستارى مىكرد، اظهار انس مىنمود و با من مىخنديد و آنگاه برمىگشت.
حضرت مجتبى عليه السلام فرمود :
اين صفت پدر ماست و خدا اجر تو را زياد كند، او شهيد شد و از دنيا رفت و اكنون از دفن او باز مىگرديم.
پيرمرد از شنيدن اين خبر فرياد بلندى كشيد كه مرگش در همان فرياد بود.(8)
و در نقل ديگر آمده است كه :
پيرمرد از امام حسن عليه السلام درخواست كرد تا او را كنار قبر امام على عليه السلام ببرند.
وقتى كنار قبر رسيد و دانست كه پرستار ايام عمرش حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بوده زبان به عذر خواهى گشود و آنقدر گريه كرد و فرياد زد كه از دار دنيا رفت. (9)
7 - آزاد كردن هزار برده
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام در كنار كار و توليد، كشاوزى و باغدارى، تلاش فراوان در كمك به يتيمان و ازدواج جوانان، و اداى قرض وام داران داشت.
گاهى يك باغ را مىفروخت و پول آن را به فقراء و يتيمان مىداد،
و زمانى قيمت آن را براى آزاد كردن بردگان به كار مىگرفت.
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود :
انَّ اميرالمؤمنين عليه السلام اعتق الف مملوكٍ من كد يده
(همانا اميرالمؤمنين عليه السلام كه درود خدا بر او باد، با دسترنج خود هزار برده را آزاد كرد.)(10)
چون در آن زمان هنوز بردگان وجود داشتند، گرچه راههاى توليد برده، و بردهدارى با بعثت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله مسدود شد، اما سيستم زندگى، و روابط آن روزگاران به بردهدارى تكيه داشت كه به تدريج آزاد شدند.
پی نوشت ها :
1- سوره حشر آيه 9 - و - بحارالانوار جلد 9 (قديم) ص 514
2- بحارالانوار ج41 ص28، با اندك اختلاف وج41 ص34 وج36 ص59
3- ذخائرالعقبى - و - كشف الغمه ج 1 ص 469
4- سوره بقره، آيه 274
5- مناقب ابن مغازلى ص 280 - و - كفاية الطالب ص 250
6- بحارالانوار ج 41 ص 49
7- بحارالانوار ج 41 ص 44 - و - مدينه المعاجز ص 15
8- انوار علوى ص 279
9- انوار علوى ص 279
10- اصول كافى ج5 ص74 ح2 - و - وسائل الشيعه ج12 ح1
منبع : الگوهاى رفتارى جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتي رحمه الله عليه