تاريخ : شنبه 31 اردیبهشت 1390  | 10:52 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : الگوهاي اقتصادي امام علي (ع)     گردآورنده : نويسنده وبلاگ

1- گرسنه را برخود مقدم داشتن

در دوران شدت جنگ و گرفتارى مسلمين، فقير گرسنه اى به مسجد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمد واز گرسنگى شكايت كرد،

كسى نتوانست اورا سير كند،

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به همسران خود فرمود :

آيا غذائى داريد كه اين گرسنه را سير كنيم؟

جواب منفى بود.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود :

من لهذا الرَّجل اللَّيلة

(چه كسى اين مرد گرسنه را امشب سير مى‏كند؟)

على عليه السلام آن گرسنه را به خانه برد.

از حضرت زهرا(س) پرسيد:

آيا غذايى در منزل موجود است ؟

حضرت زهرا(س) پاسخ داد :

به مقدار شام خودمان و بچه‏ها موجود است، اما ما ايثار مى‏كنيم، و اين گرسنه را بر خود مقدم مى‏داريم.

حضرت على عليه السلام فرمود :

نومى الصَّبيَّة و اطفى‏ء السراج

(بچه ها راخواب نموده و چراغ را خاموش كن)

امام غذاى اندك خود را جلوى آن مرد گذاشت و چون تاريك بود، بگونه‏اى وانمود كرد كه خودش هم مشغول غذا خوردن است تا مهمان با خيال آسوده غذا خورده و سير شود.

صبح كه براى نماز به مسجد تشريف بردند، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در حالى كه چشمان مباركش پر از اشك بود فرمود:

يا اباالحسن! ديشب خداوند از ايثارگرى تو در شگفت ماند و اين آيه را جبرئيل نازل فرمود :

ويؤثرون على أنفسهم و لو كان بهم خصاصة (1)

(مؤمنان آنانند كه گرسنگان را برخود مقدم مى‏دارند اگرچه خود رمقى نداشته باشند.)(2)

2 - مقدم داشتن مقداد

امام على عليه السلام در تمام دوران زندگى حتى دوران زندگى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نيز پناهگاه نيازمندان ومحرومان بود، روزى براى تأمين نيازمنديهاى زندگى به بازار رفت و پولى براى غذاى آن روز خانواده قرض كرده بود،

در حال بازگشت به خانه مقداد را ديد كه آشفته است،

از حال او پرسيد.

ابتداء چيزى نگفت، اما سرانجام توضيح داد كه زن وفرزندانم گرسنه‏اند. و نتوانسته‏ام غذايى براى آنها تهيه كنم.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام پولى را كه براى خود قرض كرده بود، به مقداد داد تا نان وغذائى فراهم آورد وخود با دست خالى به خانه بازگشت.(33)

3 - انفاق پنهانى

امام على عليه السلام بسيارى از انفاق ها وبخشش ها را در تاريكى شب انجام مى‏داد، و نان و خرما به خانه يتيمان و محرومان مى‏برد، كه او را نمى‏ديدند، و يا اگر مى‏ديدند نمى‏شناختند.

كه آيه :

الذين ينفقون اموالهم بالليل والنهار

(مؤمنان كسانى هستند كه اموال خود را در شب و در روز به محرومان مى‏بخشند.)(4)

در باره على عليه السلام نازل شد، و مفسران شيعه وسنى به اين حقيقت اعتراف دارند.(5)

4 - مقدم داشتن يتيمان

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام نسبت به يتيمان حساسيت فوق العاده‏اى داشت، گاهى يكى از باغات خود را مى‏فروخت تا تعداد زيادى از يتيمان رابى نياز كند.

يتيمان را در منزل خود جمع مى‏كرد، وبا دست خود عسل به دهانشان مى‏گذاشت، كه احساس كمبود نكنند،

آنقدر با آنها مهربان بود كه ديگر طبقات مردم مى‏گفتند:

اى كاش ما هم يتيم بوديم.

ابوالطفيل مى‏گويد :

رأيت علياً يدعوا اليتامى فيطعمهم العسل، حتى قال بعض اصحابه لوددت انى كن‏ت تيماً.(6)

(على عليه السلام را ديدم كه يتيمان را دعوت مى‏كرد و آنان را با عسل اطعام مى‏كرد بگونه‏اى كه برخى از اصحاب امام مى‏گفتند :

دوست داشتم كه من هم يك يتيم باشم)

5 - مقدم داشتن نيازمند درمانده

در زمان رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله اميرالمؤمنين عليه السلام براى زيارت خانه خدا وارد مكه شد،

شبى از شب‏ها در كنار بيت اللَّه الحرام عربى را مشاهده كرد كه چادر كعبه را گرفته و مى‏گويد:

خدايا ! تو صاحب بيتى، اين خانه مال تو است، و من نيز ميهمان تو هستم و هر ميزبانى از ميهمان خود پذيرائى مى‏كند، و احترام او را نگه مى‏دارد، من در خواست مى‏كنم كه احترام مرا در بخشش گناهانم قرار دهى !

امام على عليه السلام سخنان آن اعرابى را شنيد و تحت تأثير او قرار گرفته، و عمل او را پيش يارانش ستود.

در شب‏هاى بعد نيز امام على عليه السلام او را مشاهده كرد كه پس از مناجات با پروردگار عالم، به ترتيب از خداى بزرگ برائت از آتش جهنم و چهار هزار درهم پول مى‏خواست.

اميرالمؤمنين عليه السلام پيش اعرابى آمده و فرمود:

اى برادر عرب ! از خدا مغفرت و بخشش گناهانت را در خواست كردى خداوند هم پذيرفت و تو را مورد رحمت خويش قرار داد !

و در شب بعد از خدا بهشت خواستى، برايت وعده كرد، و سپس دعا كردى كه از آتش جهنم برات آزاديت دهد، آنرا هم داد !!
 و امشب چهارهزار درهم پول در خواست كردى، بگو ببينم پول‏ها را براى چه كارى مى‏خواهى.

اعرابى گفت :

تو كيستى ؟ تو خود را براى من معرفى كن تا به سئوال تو جواب دهم.

على عليه السلام فرمود :

من على بن ابيطالب هستم.

اعرابى گفت :

سوگند به خدا حاجت من در دست تو است و من مى‏خواهم با اين پول‏ها هزار درهم آنرا مهريه زنم قرار دهم و ازدواج نمايم، و يك هزار درهم نيز قرض دارم، مى‏خواهم آنرا بپردازم، و چون خانه ندارم، با هزار درهم سومى منزل خريدارى كنم، و با يك هزار درهم باقيمانده زندگى نموده وآبروى خود را حفظ كنم.

على عليه السلام فرمود :

اعرابى ! حق اين است كه در حاجت خويش انصاف نموده‏اى، هرگاه از مكه خارج شدى، به مدينه بيا و خانه على را بپرس تا من اين حاجت تو را روا كنم.

ايام گذشت و امام حسين عليه السلام روزى در شهر مدينه متوجه شدكه عربى سراغ خانه على بن ابيطالب عليه السلام را مى‏گيرد،

پيش آمد و فرمود :

اى عرب، من تو را به خانه على عليه السلام راهنمائى مى‏كنم.

عرب سئوال كرد : تو كيستى ؟

امام حسين عليه السلام جواب داد :

من حسين بن على عليه السلام هستم.

سپس به ترتيب از مادر و جد و برادرش سئوال نمود،

امام حسين عليه السلام نيز به سئوالات وى پاسخ داد.

عرب گفت :

خير دنيا و آخرت را براى خود فراهم كرده‏اى، اى آقازاده ! پيش مولايم على عليه السلام برو و به او خبر ده، عربى كه در مكه به او وعده‏اى داده‏اى آمده است.

على عليه السلام از آمدن عرب آگاه شد و به همسرش فاطمه(س) فرمود :

آيا چيزى براى پذيرائى در خانه موجود است ؟

حضرت زهرا(س) فرمود : خير !

امام على عليه السلام سلمان را احضار كرد و به او دستور داد؛

باغى را كه پيامبر خدا درختان آنرا كاشته است، به مردم عرضه كن و بفروش برسان.

حضرت سلمان فوراً باغ را به دوازده هزار درهم فروخت و پول‏هايش را به امام على عليه السلام داد،

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام مبلغ چهارهزار درهم آن را به اعرابى داده و چهل درهم نيز به عنوان هزينه راه مرحمت فرمود و چون مستمندان مدينه از فروش باغ آگاه شدند به حضور على عليه السلام آمده و درخواست كمك كردند.

مولاى متقيان پول‏هاى باقيمانده را به فقراء داد و حتى يك درهم باقى نماند!

حضرت زهرا(س) از قضيه آگاه شد، و سئوال نمود:

يا على ! بهتر نبود مبلغى را نيز براى فرزندان و خانواده خود در نظر مى‏گرفتى؟ من و بچه‏هايت گرسنه‏ايم.

على عليه السلام فرمود :

در برابر مستمندان حيا كردم، و از مذلت و خوارى سئوال آنان احتياط نمودم.

در اين لحظات جبرئيل امين به حضور پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله رسيده و سلام خدا را به او ابلاغ كرد و اضافه نمود كه خداوند مى‏فرمايد :

سلام مرا به على عليه السلام برسان، و به فاطمه(س) بگو: بخشش على مورد قبول من است.

رسول خدا به خانه على عليه السلام و زهرا(س) آمده و سلام و پيغام پروردگار عالم را به آنان ابلاغ كرد كه حضرت فاطمه زهرا(س) از پيشنهاد و مطرح كردن سئوالش عذر خواهى نمود.

آنگاه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله هفت درهم به حضرت زهرا(س) داد تا آنرا به على عليه السلام برساند كه در مخارج منزل مصرف كند.

على عليه السلام پول‏ها را دريافت نمود و با فرزند بزرگش امام حسن عليه السلام به بازار آمد تا براى گرسنگان خانواده‏اش خريد نمايد، ولى در طول راه انسان مستمندى پيش آمد و گفت:

چه كسى به من بيچاره قرض مى‏دهد؟

مولاى متقيان اين هفت درهم را نيز با مشورت فرزندش امام حسن عليه السلام به او داده و دست خالى به خانه برگشت!!

در اين فكر بود كه از چه كسى قرض كند؟

ناگاه عربى ظاهر شد، در حالى كه عنان شترش را در دست داشت، گفت :

يا على، اين ناقه رااز من خريدارى كن.

امام على عليه السلام فرمود :

پولى ندارم كه ناقه را از تو خريدارى نمايم.

عرب گفت :

مانعى ندارد، من به طور نسيه آن را به تو مى‏فروشم.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود :

به چه مبلغ مى‏فروشى؟

عرب گفت :

به يكصد درهم.

امام على عليه السلام فرمود :

فرزندم حسن ! ناقه را بگير.

امام حسن عليه السلام ناقه را تحويل گرفت.

هنوز چند قدمى برنداشته بودند، عرب ديگرى ظاهر شد كه شبيه اعرابى قبلى بود، ولى از جهت لباس و ظاهر فرق داشت و خطاب به حضرت على عليه السلام گفت :

آيا ناقه را مى‏فروشى؟

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود :

مى‏خواهى با اين ناقه چه كار كنى ؟

عرب گفت : در اولين جنگى كه رسول خدا به پيكار دشمن مى‏پردازد، شركت نموده و از اين ناقه استفاده مى‏كنم.

امام على عليه السلام فرمود : در اين صورت اگر راضى شويد من اين ناقه را بدون قيمت به شما ميبخشم.

عرب گفت : نه خير، من قيمت آنرا حاضر كرده‏ام، و آنرا مى‏خرم، بگو ببينم به چه مبلغى آنرا خريدارى نموده‏اى؟

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود :

به يكصد درهم خريدارى نمودم.

عرب گفت :

من حاضرم آنرا به يكصد و هفتاد درهم بخرم.

امام على عليه السلام فرمود :

فرزندم حسن! پول‏ها را تحويل بگير و ناقه را تحويل بده.

امام حسن عليه السلام پول‏ها را گرفت، على عليه السلام فرمود :

بيا تا پول‏هاى عرب قبلى را بپردازيم.

و همچنان در دنبال او بودند كه با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ملاقات كردند، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله خوشحال و متبسم بود، كه على عليه السلام از خوشحالى آن حضرت تعجب كرد و از علت آن جويا شد.

رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود:

على جان ! تو به دنبال عربى هستى كه به تو ناقه فروخته است، و مى‏خواهى پول‏هاى او را بپردازى، در حالى كه فروشنده ناقه، جبرئيل و خريدار ناقه، ميكائيل بود،
 و ناقه از ناقه‏هاى بهشت برين است، و پول‏هاى آن مربوط به خداوند رب العالمين و جل جلاله مى‏باشد.

على ! پول‏ها را در زندگى خود خرج كن و هرگز از تنگدستى و فقر وحشت نداشته باش.(7)

6 - كمك به پيران از كار افتاده‏

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام به گونه‏اى ناشناخته شب‏ها نان و خرما به خرابه‏ها و به خانه مستمندان مى‏برد، و مريضان را عيادت مى‏كرد، بسيارى نمى‏دانستند اين بزرگوار كيست؟

و چه كسى نيمه‏هاى شب نان و خرما و آرد بر در خانه‏هايشان مى‏گذارد؟

كيست كه در خرابه‏ها هر شب سر مريض و مرد كور را بر دامن خود مى‏گذارد و از آنها پذيرائى و مراقبت مى‏كند؟

تا آنكه امام على عليه السلام ضربت خورد و سه شب و دو روز در بستر شهادت آرميد، آنگاه بسيارى فهميدند كه آن مرد شب، آن يار و غمخوار ضعيفان، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بود.

چون حسنين عليهماالسلام از دفن اميرالمؤمنين عليه السلام برمى‏گشتند در راه پيرمردى مريض و نابينا را ديدند كه گريه مى‏كرد.

امام حسن عليه السلام پيش آمد و فرمود :

يا شيخ چرا گريه مى‏كنى ؟

گفت : مردى هر شب شير و آرد براى من مى‏آورد، اكنون سه روزاست كه نمى‏آيد.

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود :

آن مرد چه كسى بود؟

گفت : نمى‏شناسم.

فرمود :

او را تعريف كن؟

گفت : چهره‏اش را نديده‏ام تا تعريف كنم. ولى به من همانند يك مادر با فرزندش مهربانى مى‏كرد.

با من به نرمى سخن مى‏گفت و با مهربانى از من پرستارى مى‏كرد، اظهار انس مى‏نمود و با من مى‏خنديد و آنگاه برمى‏گشت.

حضرت مجتبى عليه السلام فرمود :

اين صفت پدر ماست و خدا اجر تو را زياد كند، او شهيد شد و از دنيا رفت و اكنون از دفن او باز مى‏گرديم.

پيرمرد از شنيدن اين خبر فرياد بلندى كشيد كه مرگش در همان فرياد بود.(8)

و در نقل ديگر آمده است كه :

پيرمرد از امام حسن عليه السلام درخواست كرد تا او را كنار قبر امام على عليه السلام ببرند.

وقتى كنار قبر رسيد و دانست كه پرستار ايام عمرش حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بوده زبان به عذر خواهى گشود و آنقدر گريه كرد و فرياد زد كه از دار دنيا رفت. (9)

7 - آزاد كردن هزار برده

حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام در كنار كار و توليد، كشاوزى و باغدارى، تلاش فراوان در كمك به يتيمان و ازدواج جوانان، و اداى قرض وام داران داشت.

گاهى يك باغ را مى‏فروخت و پول آن را به فقراء و يتيمان مى‏داد،

و زمانى قيمت آن را براى آزاد كردن بردگان به كار مى‏گرفت.

حضرت امام صادق عليه السلام فرمود :

انَّ اميرالمؤمنين عليه السلام اعتق الف مملوكٍ من كد يده

(همانا اميرالمؤمنين عليه السلام كه درود خدا بر او باد، با دسترنج خود هزار برده را آزاد كرد.)(10)

چون در آن زمان هنوز بردگان وجود داشتند، گرچه راه‏هاى توليد برده، و برده‏دارى با بعثت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله مسدود شد، اما سيستم زندگى، و روابط آن روزگاران به برده‏دارى تكيه داشت كه به تدريج آزاد شدند.

 

پی نوشت ها :
  1- سوره حشر آيه 9 - و - بحارالانوار جلد 9 (قديم) ص 514
2- بحارالانوار ج‏41 ص‏28، با اندك اختلاف وج‏41 ص‏34 وج‏36 ص‏59
3- ذخائرالعقبى - و - كشف الغمه ج 1 ص 469
4- سوره بقره، آيه 274
5- مناقب ابن مغازلى ص 280 - و - كفاية الطالب ص 250
6- بحارالانوار ج 41 ص 49
7- بحارالانوار ج 41 ص 44 - و - مدينه المعاجز ص 15
8- انوار علوى ص 279
9- انوار علوى ص 279
10- اصول كافى ج‏5 ص‏74 ح‏2 - و - وسائل الشيعه ج‏12 ح‏1

 

منبع : الگوهاى رفتارى ‏جلد 3 «امام على (ع) و اقتصاد» - محمد دشتي رحمه الله عليه



نظرات 0