تاريخ : یک شنبه 30 بهمن 1390  | 12:05 AM | نویسنده : قاسمعلی

فصل 8: سخني با داوطلبين
«اللُّهمَّ اِنّا نَرغَبُ اليكَ في دَولةٍ كريمَة تُعِزُّ بهاالاسلامَ و أهلَهُ و تُذِلُّ بِهاالنِّفاقَ وَ أَهلَهُ و تَجعَلُنا مِن‌َ الدُّعاةِ الي طاعَتِك والقادَةِ الي سبيلِكَ وَ تَرزُقنا بها كرامةَ الدنيا وَ الآخرَةِ.»
- هدف از تشكيل دولت كريمه اسلامي چيست؟
الف) عزت بخشيدن به اسلام و مسلمين.
ب) خوار و ذليل شدن كفّار و منافقين.
ج) دعوت عمومي در جهت اطاعت الهي، در سايه پياده شدن احكام اسلام.
د)امام و الگو شدن امت اسلام براي ديگر ملت‌هاي مستضعف دنيا.
هـ) بزرگواري و كرامت در دنيا و آخرت براي امت اسلام، مسئولان و كارگزاران آن‌ها.
انقلاب اسلامي ايران براي اين نبود كه كساني بروند و كسان ديگري بيايند، انقلابي كه با خون هزاران شهيد، و معلول و مجروح با برقراري حكومت اسلامي و استقرار پايه‌هاي نظام ديني به ثمر رسيد. براي اين بود كه ارزش‌ها تغيير كند. در نظام الهي، اسلامي، ارزش انسان‌ها به عبوديت خدا و بندگي اوست. كاركردن براي رضاي خدا، ترسيدن از او، و نترسيدن از غير او، از خداخواستن، و در راه خدا تلاش و كوشش كردن، به فكر محرومان و مستضعفان بودن، تدبّر كردن در آيات الهي، و كمر همّت بستن براي اصلاح مفاسد جهاني و بشري‌است.
لازمه رسيدن به اين اهداف آن است كه مسئولان نظام و كارگزاران آن اول از خود شروع كنند. قرآن مي‌فرمايد؛
«يا اَيُّهاالّذينَ آمنوا قُوا أَنفُسَكُم و أَهليكُم نَاراً وَقودُها النّاسُ والحِجارَةُ عليها ملائِكَةٌ غِلاظٌ شدادٌ لايعصونَ اللهَ ماأَمَرَهُم وَ يَفعَلونَ ما يُؤمَرون» (154)
«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد خود وخانواده ي خويش از آتش كه هيزم آن انسانها و سنگهاست نگاه داريد، آتشي كه فرشتگاني بر آن گمارده شده كه قاطع و سخت‌گيرند، و هرگز مخالفت فرمان خدا نمي‌كنند و دستورات او را دقيقاً اجرا مي‌نمايند!.»
نگاهداري خويشتن به ترك معاصي و عدم تسليم در برابر شهوات سركش است، و نگهداري خانواده به تعليم و تربيت و امر به معروف و نهي از منكر، و فراهم ساختن محيطي پاك و خالي از آلودگي، در فضاي خانه و خانواده است.اين برنامه براي كارگزاران نظام اسلامي داراي دو محور اساسي است .
الف: مردم سالاري ديني.
ب:‍ شايسته سالاري در انتخاب و گزينش افراد براي واگذاري مسئوليت ها.
مسئولاني در جامعه و نظام ديني مي توانند خدمتگذار اسلام و امّت باشند كه شايستگي لازم را در اين زمينه داشته باشند كه در غير اين صورت، اگر افرادي كه مي دانند لياقت پذيرش مسئوليتي را ندارند و يا مردم مي دانند كه شايستگي لازم براي واگذاري اين پست‌ها موجود نيست هر دو در پذيرش و انتخاب به اسلام و مسلمين خيانت كرده اند.
رسول اكرم  در اين باره مي‌فرمايد؛
«مَنِ استَعْمَلَ عاملاً مِنَ المسلمينَ و هوَ يَعلمَ أنَّ فيهِم اَولي بذلكَ منهُم وَ اعْلَمُ بكتابِ اللهِ و سُنَّةِ نبيّهِ فقد خان‌اللهَ و رسولَهُ و جميعَ المسلمينَ» (155)
«هر كس شخصي را مأمور رسيدگي به امور مردم نمايد در حالي كه مي‌داند در ميان مردم شخصي بهتر از او و آشناتر به كتاب خدا و سنت پيامبرش وجود دارد به يقين به خدا وپيامبرش و مسلمين خيانت كرده‌است.»
پس قبول مسئوليت در نظام ديني، به دوش‌ كشيدن بار مسئوليتي بسيار سنگين است. كسي بايد اعلام آمادگي براي خدمتگذاري نمايد كه همواره سياستش مبتني بر تكليف‌گرايي باشد. كه تكليف‌گرايي هم نوعي ضابطه‌جويي و قانون‌گرايي مي‌‌باشد. نه گروه‌ گرايي، دنياگرايي، باندبازي و استفاده ابزاري از عناوين و قوانين.
وجود اين اخلاق و اصول نشانه تعهد افراد به اسلام و امت اسلامي مي‌باشد.
با اين مقدمه براي عزيزاني كه آمادگي خود را براي پذيرفتن مسئوليت‌هاي مختلف اعلام نموده‌اند تذكراتي را لازم مي‌دانيم؛
1- تسليم بودن در مقابل مصلحت
بر اين اساس كسي كه انتخاب مي‌شود مغرور نخواهد شد و كسي كه انتخاب نمي‌شود مأيوس نمي‌شود و ناراحت نمي‌گردد. قرآن مي‌فرمايد؛
«... و عَسي أَنْ تَكرَهُوا شيئاً و هوَ خيرٌ لَكُمْ و عسي أنْ تُحِبُّوا شيئاً و هوَ شرٌ لَكُم واللهُ يَعلَمُ و أنتم لا تعلَمون» (156)
«... و چه بسا چيزي را كه ناخوش داريد، در حالي كه خير شما در آن است و چه بسا چيزي را دوست داريد در حالي كه ضرر و شرّ شما در آن است و خداوند (صلاح شما را مي‌داند) و شما نمي‌دانيد.»
2- مسئوليت بسيار سنگين است
مسئول و كارگزاري كه با پشتوانه رأي مردم به اين پست و مقام مي‌رسد در مقابل همه مسئول است و بايد هم در دنيا و هم در آخرت پاسخگو باشد. در حديث جامع و جالب از پيامبر اكرم  آمده‌است؛ «اَلا كُلُّكُم راعٍ، وَ كُلُّكُمْ مسئولٌ  عَنْ رعْيَّتهِ، فالأميرُ علي‌الناسِ راعٍ ...» (157)
«بدانيد(آگاه و هوشيار باشيد) همه شما نگهبانيد، و همه در برابركساني كه مأمور آن‌ها هستيد مسئوليد. امير و رئيس(و كارگزار و مسئول) حكومت اسلامي نگهبان مردم و در برابر آن‌ها مسئول است.»
موضوع در نزد پيامبراكرم  آنقدر اهميت دارد و سنگين است كه در آخر كلام دوباره مي‌فرمايد؛
«اَلا فَكُلُّكُم راعٍ، وَ كُلُّكُمْ مسئولٌ  عَنْ رعْيَّتهِ.»
پس در حقيقت كسي كه به واسطه آراي مردم مسئوليتي سنگين به او واگذار و انتخاب مي‌شود، بايد به خداوند در انجام مأموريت خود توكل نمايد و كسي كه انتخاب نشد، خداوند را شكرگزار باشد كه براي خدمتگذاري در نظام ديني اعلام آمادگي كرد و اين بار سنگين به دوشش نيامد.
 خاطره
گويند؛ پيرزني خدمت مرحوم آيت‌الله‌العظمي حجت  رسيد و مقدار كمي خمس و سهم امام به ايشان تقديم نمود و به موقع خداحافظي به ايشان خيره شد و نگاه مي‌كرد. از او سؤال شد چرا به آقا نگاه مي‌كني؟
پيرزن گفت: مي‌خواهم خوب آقا را بشناسم و فرداي قيامت به خدا و مأموران الهي بگويم كه من خمس خود را به اين شخص واگذار كردم، از او بپرسيد كه آن‌را در چه راهي مصرف كرده‌است؟
3- مسئوليت امانت است
علي  در اين‌باره خطاب به مالك اشتر مي‌فرمايد؛
«انَّ عَمَلَكَ ليسَ لَكَ بطُعمةٍ و لكنَّهُ في عُنُقِكَ امانةٌ» (158)
«بي‌گمان، كاري كه به تو سپرده شده، نه لقمه چرب و نرم بلكه بار امانتي است (بسيارسنگين) به گردنت.»
قابل توجه است كه اميرمؤمنان علي  مي‌فرمايد؛ پيامبر اكرم  در لحظات آخر عمر خويش با تأكيد بسيار به من سفارش فرمود:
«امانت را ادا كن، به نيكوكار و بدهكار، چه كم و چه زياد، حتي اگر نخ و سوزني باشد.» (159)
حال اگر از نظر اسلام امانت‌داري در مورد يك نخ و سوزن، لازم و ضروري و مورد تأكيد پيامبر بزرگ اسلام  مي‌باشد، قبول مسئوليت در نظام اسلامي تا چه اندازه لازم و ضروري خواهد بود؟
در عبارت ديگر علي  چنين‌ مي‌فرمايد؛
«اِنَّما يستحِقُّ السيادَةَ ... مَن لا تغُرُّهُ المطامِعُ» (160)
«بدرستيكه كسي مستحق مقام، آقايي و بزرگي است كه چيزهاي طمع‌انگيز او را به طمع نياندازد.»
لذا مسئولين نظام اسلامي همواره به مقامات خود بايد به ديد امانت الهي و مردمي نگاه كرده و خود را براي رد امانت و پاسخگويي آماده و فرياد امام علي  بر نماينده خود (عثمان‌بن‌حنيف) را كه بر سفرة رنگين حاضر شده بود آويزه گوش خود داشته باشند.
4- عاقبت كار از شروع مهم‌تر است
حضرت يوسف  با همه فراز و نشيب‌هايي كه در زندگي خود داشت همين كه به حكومت رسيد به حضور پروردگارش چنين گفت: 
«ربِّ قَدْ آتيتَني مِنَ المُلك ... تَوفَّني مسلماً وألحِقني بالصّالحين» (161) «پروردگارا؛ تو مرا (بهره‌اي) از حكومت دادي ... مرا تسليم خود بميران و (با عاقبت به خيري) به شايستگان ملحق فرما.»
آري رسيدن به قدرت و حكومت و سياست پرتگاهي است كه زمينه خروج از دين است، مگر اينكه خداوند لطف كند.
حضرت يوسف  در چاه دعايي داشت و در زندان دعايي ديگر، ولي همين كه به مقام و منصب دنيا رسيد از خداي خود عاقبت به خيري را طلب نمود.
اولياء خدا اين‌چنين هستند وقتي به عزت و قدرت و مقامي مي‌رسند فوراً به ياد خدا مي‌افتند و به عاقبت كار مي‌انديشند. كه اين‌هم نشانه بندگان صالح خداوند است كه با روي آوردن دنيا به آن‌ها از ياد خدا و قيامت غافل نمي‌شوند.
5- در راه خدا شكست نيست
كسي كه با انگيزه الهي و به دست آوردن رضاي حق و رضوان الهي خود را براي خدمتگذاري در نظام ديني آماده كرده، در هيچ حالي نبايد احساس شكست كند مگر زماني كه در انجام مسئوليت و مأموريت تقصير و كوتاهي كرده باشد. حال اگر در ميان جمعي، مردم امانت خود را به ديگري واگذار نمودند نبايد احساس شكست در ما ايجاد شود كه اين مسئله كم‌كم با وسوسه شيطان و هواي نفس تبديل به عقده گرديده و از خدمتگذاري در سنگرهاي ديگر هم باز بمانيم.
در حديث آمده؛
«لَو إجتَمَعَ أهلَ مصرِكَ و قالوا إنَّكَ رَجُلٌ سوءِ لَمْ يَحْزُنُكَ و لو قالوا إنَّكَ رجُلٌ صالحٌ لمْ يُسِرُّكَ و لكن أعرِض نَفسَكَ علي ما في كتاب‌اللهِِ.» (162)
«اگر مردم شهر و ديار تو گفتند: تو مرد بدي هستي ناراحت نشو، و اگر هم گفتند: تو مرد خوب و شايسته و صالحي هستي خوشحال و مسرور نشو، بلكه خود را به كتاب خدا (قرآن) عرضه كن.»
(پس اگر ملاك‌هاي انسان صالح در تو بود خوشحال باش و آن‌ها را از جانب خدا و لطف او بدان و اگر خداي ناكرده نشانه‌هاي انسان‌هاي ناصالح در تو بود در جهت اصلاح برآي.)
پس مي توان گفت در مقابل ستايش‌ها:
«إقرأْ كِتابِكَ كفي بنَفسِكَ اليومَ عليكَ حسيباً» (163)
«نامه اعمالت را بخوان، كافي است كه امروز خود حسابگر خويش باشي.»
چرا كه انسان از همه بهتر به وضع خويشتن آگاه است. مفهوم گسترده اين آيات شامل دنيا هم هست. هر چند گروهي با دروغ و پشت‌هم‌اندازي و ظاهرسازي و رياكاري چهره واقعي خويش را مكتوم و پنهان مي‌دارند.
از سوي ديگر قرآن براي كساني كه دوست دارند كه فضائلي كه در آن‌ها نيست و كارهاي خوبي كه انجام نداده‌اند، ستايش شوند و عدة عذاب داده و مي‌فرمايد:
«و لا تحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفرَحونَ بِما أتَوا و يُحِبُّونَ أنْ يُحمَدوا بِما لمْ يَفعَلوا فَلا تَحْسَبَنَّهُم بمَفازَةٍ مِنَ‌العَذابِ و لَهُم عَذابٌ اليم.»
(164) «گمان مبر كساني كه به آنچه كرده‌اند، شادماني مي‌كنند و دوست دارند براي آنچه نكرده‌اند ستايش شوند، مپندار كه آن‌ها از عذاب الهي رسته‌اند، (زيرا) براي آن‌ها عذابي دردناك است.»
 مردم سه دسته‌اند:
الف- گروهي كار مي‌كنند و انتظار پاداش و تشكر از مردم ندارند. اين نشانه اخلاص است.
«لا نُريدَ مِنكُم جزاءاً و لا شكوراً» (165)
ب- گروهي كه كار مي‌كنند تا مردم بدانند و ستايش كنند. و اين نشانه ريا و سقوط عمل است.
«رئاء النّاسِ» (166)
ج- گروهي كه كار نكرده، انتظار ستايش از مردم دارند. اين‌ها هم عذابي دردناك در پيش رو دارند.
«يُحِبّون أنْ يَحمدُوا بمالِم يفعَلُوا»
- از مواردي كه غيبت جايز است، در مورد كسي است كه ادّعاي مقام يا تخصصي يا مسئوليتي يا فعاليتي را مي‌كند كه صلاحيت آن‌را ندارد.
راه مقابله با اين مسئله در اسلام ممنوع بودن تملق و چاپلوسي است. رذايل اخلاقي هم‌چون عجب و غرور و انتظار تملق از مردم، نشانه كساني است كه گرفتار اوهام خودپرستي و اسير زندان «منيّت» مي‌باشند. كه اينان در قيامت نيز اسير و گرفتار عذاب الهي‌اند. (167)
6- تسليم مقدّرات الهي باشيم
گرچه انسان‌ها براي انجام تكاليف اسلامي و شرعي خود بايد تلاش و كوشش بنمايند ولي اراده و خواست خداوند هم در انجام و به ثمر رسيدن آن شرط اساسي است. چون خداوند براي همه انسان‌ها مقدراتي دارد. آري خداوند بر همه چيز قدرت دارد ولي خداوند با حكمت امور انسان را اندازه‌گيري مي‌فرمايد. لذا ما بايد در مقابل مقدرات خداي حكيم تسليم باشيم. خداوند در قران مي‌فرمايد؛ «فّأمَّاالإنسانُ إذا مَاابْتلاهُ رَبُّهُ فَأكرَمَهُ و نَعَمَّهُ فَيَقولُ ربِّي اكرَمَنِ» 
«اما انسان هنگامي كه خداوند او را براي آزمايش اكرام مي‌كند و نعمت مي‌بخشد(مغرور مي‌شود و) مي‌گويد: پروردگارم مرا گرامي داشته!»
«وَ أمّا إذا مَاابتلاهُ فقَدَر عليهِ رزْقَهُ فَيقولُ ربّي أهانَنِ» (168)
«و اما هنگامي كه براي امتحان، روزي را بر او تنگ بگيرد مأيوس‌مي‌شود و مي‌گويد: پروردگارم مرا خوار كرده!»
انسان در هر حال آزمايش مي شود و آزمايش الهي گاه با بخشيدن نعمت و گاه با سلب آن و گاه با انواع مصيبت‌ها و بلاها مي‌باشد. انسان‌هايي كه داراي ظرفيت‌اند و داراي ايمان، توكل، تقوا و روحيه تسليم، نه به هنگام روي آوردن دنيا و نعمت‌هايش مغرور مي‌شوند و مست و غافل، نه زمان محدود شدن آن نوميد و مأيوس. چون بر اين باورند كه دنيا ميدان آزمايش است و انساني از اين معركه پيروز و سربلند بيرون رود كه وابستگي به آن نداشته باشد.
7- عزت و ذلت به دست خداوند است
قرآن مي‌فرمايد:
«... أيَبتَغونَ عِندَهُمُ العِزَّةَ فَإنَّ العِزَّةَ للهِ جميعاً» (169)
«آيا عزت را نزد آنان(غير از خدا) مي‌جويند؟ همانا عزت به تمامي از آن خداست.»
عزت تنها به دست خداوند است. چون او سرچشمه علم و قدرت و خوبي‌هاست. لذا قرآن مي‌فرمايد:
«قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ المُلْكِ تُؤتي مَنْ تَشاء وَ تُنْزِعُ المُلكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تشاءُ و تُذلُّ مَن تشاءُ بِيَدِكَ‌الخيرُ انَّكَ علي كلِّ شيءٍ قديرٌ» (170)
«بگو: خداوندا! تو صاحب فرمان و سلطنتي، به هر كس (طبق مصلحت و حكمت خود) بخواهي حكومت مي‌دهي و از هر كس بخواهي حكومت را مي‌گيري و هر كس را بخواهي عزّت مي‌بخشي و هر كه را بخواهي ذليل مي‌نمايي، همه خيرها تنها به دست توست. همانا  تو بر همه چيز توانايي.»
پس مالك واقعي تمام حكومت‌ها خداست، حكومت و قدرت براي غيرخدا موقتي و محدود است. ديگران امانتداري بيش نيستند و بايد طبق رضاي مالك اصلي عمل كنند.
البته اعطاي عزت و ذلّت از جانب خداوند، ولي طبق قوانين و سنت‌هاي اوست و بدون جهت و دليل به كسي عزت نمي‌بخشد و يا ذليل نمي‌سازد.
در حديث آمده؛
«هر كسي كه براي خداوند تواضع و فروتني كند، خداوند او را عزيز مي كند و هر كس تكبر نمايد، خدا او را ذليل مي‌گرداند.» (171)
خداوند به هر كس كه شايسته و لايق باشدحكومت و قدرت مي‌دهد، همان‌گونه كه به سليمان، طالوت، داود و ذوالقرنين و يوسف   عطا فرمود. چنانچه قرآن از قول يوسف   مي‌فرمايد:
«ربِّ قَدْ آتيتَني مِنَ المُلْكِ» (172)
 «پروردگارا!، تو مرا (بهره‌اي) از حكومت دادي.»
اعطاي حكومت، از شئون ربوبيت الهي است. اراده خداوند عامل اصلي است نه فكر، مال، قدرت، يار، طرح، تبليغات و ... و لذا افتخار يوسف  آن نيست كه حاكم بر مردم است، افتخارش آن است كه خداوند حاكم بر او و بخشندة عزت و قدرت به اوست. چون قدرت و علم انسان ناچيز و محدود است اما حكومت خداوند بر همه هستي است.
8- حكومت و قدرت وسيلة آزمايش است
قرآن مي‌فرمايد:
«ثُمَّ جَعَلناكُم خَلائِفَ فِي الأرضِ مِن بَعدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيفَ تعمَلونَ» (173)
«سپس شما را پس از (هلاكت ظالمان و طاغوتيان) آنان، جانشيناني در زمين قرار داديم تا ببينيم شما چگونه عمل مي‌كنيد.»
حكومت و قدرت وسيله آزمايش الهي است و عملكرد ما زير نظر خداوند است.
9- به ياد قيامت باشيم
قرآن مي‌فرمايد:
«يا ايُها الّذينَ آمَنوا اِتَّقُواللهَ وَلْتَنْظُرْ نَفسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُواللهَ انَّ اللهَ خَبيرٌ بِما تَعمَلونَ» (174)
«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، تقوا و پرهيزكاري پيشه كنيد، و هر انساني بايد بنگرد تا چه چيز را براي فردايش از پيش فرستاده، و از خدا بپرهيزيد كه خداوند از آنچه انجام مي‌دهيد آگاه است.»
يكي از نشانه‌هاي كارگزار موفق آينده‌نگري و عاقبت انديشي نسبت به تصميمات در امور و برنامه‌ها و لوايح است. سزاوار است همانطور كه براي رشد و ترقي و رسيدگي به امور مملكت فكر مي‌كند از آينده و عاقبت اعمال، رفتار و گفتار خود هم غافل نشود.
گويند: امام خميني  آيه‌اي را كه بيش‌ترين استفاده و تلاوت را از آن در گفته ها و سخنراني‌ها داشته همين آية فوق بوده است.
جالب توجه اين است كه مواظبت از خود و اعمال و رفتار و آينده‌نگري و خودسازي آن‌قدر اهميت دارد كه آن در ميان دو جمله «اِتَّقوا الله» قرار داده شده‌است. و بر اين امر مهم با جمله «وَلْتَنظر» به انسان امر شده‌است. آري تقوا و ترس از خداوند (در اجراي عدالت) سبب مي‌شود كه انسان براي فرداي قيامت بينديشد، و اعمال خود را پاك و پاكيزه و خالص نمايد. تكرار امر به تقوا براي تأكيد است، چرا كه انگيزه تمام اعمال صالح و پرهيز از گناه همين تقوا و خداترسي است.
و كساني دچار خود فراموشي مي‌شوند كه خدا را فراموش كنند. لذا در آيه بعد مي‌فرمايد:
«وَ لا تَكُونوا كَالَّذينَ نَسُوا اللهَ فَأَنْساهُم أَنفُسَهُمْ اولئِكَ هُمُ الفاسِقونْ» (175)
«و همچون كساني كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آن‌ها را به «خودفراموشي» گرفتار كرد نباشيد، و آن‌ها فاسق و گنهكارند.»
اصولاً خميرمايه تقوي دو چيز است:
الف) يادخدا، يعني توجه به مراقبت دائمي و حضور او در همه حال و همه جا.
ب) توجه به دادگاه عدل خداوند و نامة اعمالي كه هيچ كار كوچك و بزرگي از انسان سر نمي‌زند مگر اينكه در آن‌ ثبت مي‌شود.
پس فراموش كردن خدا سبب خود فراموشي مي‌شود، زيرا فراموشي پروردگار سبب مي‌شود كه انسان در لذات مادي و شهوات حيواني فرو رود، و هدف آفرينش خود را به دست فراموشي بسپارد و در نتيجه از ذخيرة لازم براي فرداي قيامت غافل بماند.
10- اقامة نماز و زكات در رأس امور است؛
قرآن مي‌فرمايد؛
«الَّذينَ إِنْ مَكَنّاهُمْ فِي‌الأرضِ اَقامُوا الصّلوةَ و ءاتَوُا الزّكاةِ وَ اَمَرُوا بِالمَعرُوفِ و نَهَوْا عَنِ المُنكَرِ و لِلّهِ عَاقِبَة الاُمُورِ» (176)
«كساني كه اگر آنان را در زمين به قدرت رسانيم، نماز برپا مي‌دارند و زكات مي دهند و (ديگران را) به خوبي‌ها دعوت مي كنند و از بدي‌ها باز مي دارند، و پايان همه امور براي خداست.»
از آيه استفاده مي‌شود كه اولين ثمرة حكومت صالحان و اهمّ وظايف كارگزاران نظام اسلامي امور ذيل است؛
الف: اقامه نماز (ارتباط با خالق) ـ‌ رسيدگي به امور عبادي‌ـ
ب: اقامه زكات (ارتباط‌ با مخلوق)ـ ‌رسيدگي به امور اقتصادي‌ـ
ج: اقامه ‌امر به ‌معروف‌ و نهي‌ از منكرـ‌ ارتباط‌مخلوق‌بامخلوق‌ـ
پس اگر قدرت و امكانات در دست افراد صالح باشد بهره‌برداري صحيح مي‌كنند و اگر در اختيار نااهلان قرار گيرد سوء استفاده مي كنند. بنابراين براي گروهي نعمت و براي گروهي وسيلة بدبختي است.
قرآن از هر دو نمونه ياد كرده‌است:
الف: صالحان، اگر به قدرت برسند به سراغ نماز و زكات و امر به معروف و نهي از منكر و ... مي‌روند.
ب: نااهلان، اگر قدرتمند شوند كارشان طغيان است. «اِنَّ الإنسانَ لَيَطْغي أنْ رَأَهُ اسْتَغني» (177)
و در راه نابودي منابع اقتصادي و نسل بشر گام بر مي‌دارند.
«و اِذا تَولّي سَعَي فِي الأَرضِ لِيُفسِدَ فِيها وَ يُهلِكَ الْحَرثَ وَالنَّسلَ» (178)
«و عاقبت مردم را به دوزخ مي‌كشانند.»
«اَئِمَّةً يَدْعُونَ اِلَي النّارِ» (179)
حاكمان مؤمن و صالح، هم در فكر ارتقاي روحي و رشد امور معنوي هستند و هم به دنبال رفاه و حل مشكلات اقتصادي و فقرزدايي و اصلاح جامعه. و جامعه‌اي تحت حمايت و ياري خداوند است كه كارگزارانش به فكر ياري دين و اقامه احكام و حدود الهي باشند.
«وَ لَيَنصُرَنَّ اللهُ مَنْ يَنصُرُهُ، اِنَّ اللهَ قَويٌّ عَزيزٌ» (180)
 154- تحريم /6
155- غدير 8/291
156- بقره /261
157- مجموعه ورّام 6/1
158- نهج البلاغه نامه 5
159- شارة المصطفي /29
160- غررالحكم /حكمت 2101
161- يوسف /101
162- بحارالانوار 17/161
163- اسراء /14
164- آل عمران /188
165- انسان /9
166- نساء /38
167- تفسير نور 2/219
168- فجر /15و16
169- نساء /139
170- آل عمران /26
171- بحارالانوار 16/265
172- يوسف /101
173- يونس /14
174- حشر /18
175- حشر /19
176- حج/41
177- علق /6 و7
178- بقره /205
179- قصص /41
180- حج /40
 



نظرات 0