تاريخ : جمعه 4 فروردین 1391  | 12:11 PM | نویسنده : قاسمعلی

ترجمه : خانه پژوهش نوانديش

 

امروزه در بين كسب‌وكارهاي كوچك، كسب وكارهايي كه صاحبان آنها زن مي‌باشند از سريع‌ترين نرخ رشد برخوردارند. در سال 1978، 30 درصد از كليه كسب‌وكارها را در ايالات متحده آمريكا زنان صاحب بوده‌اند در حاليكه همين ميزان در سال 1970 تنها %5 از كل كسب‌وكارهاي كوچك موجود بوده است و انتظار مي‌رود كه بيش از نيمي از كسب و كارهاي كوچك را در ايالت ويسكانسين تا سال 2000 زنان صاحب گردند.

لازم به ذكر است كه رشد كسب و كارهاي ايجاد شده توسط زنان چهار برابر ساير كسب‌وكارها بوده و همچنين نرخ ورشكستگي و افول نيز در آنها پائين‌تر است.

هرچند درانگيزه كارآفرين مانند تمايل به استقلال اقتصادي، و همچنين ارضاي دروني ناشي از ايجاد كسب‌وكار جديد ميان زنان و مردان تفاوتي وجود ندارد، با اين وجود انگيزش به سمت ايجاد يك كسب‌وكار جديد در زنان با مردان متفاوت است.

به طور معمول انگيزه يك كارآفرين زن در آغاز يك كسب‌وكار جديد سه ريشه عمده دارد:

1- رئيس خود بودن

2- پي بردن به نياز بازار به يك كالا(و ياخدمات)

3- كسب درآمد بيشتر

در مورد كارآفرينان مذكر مهم‌ترين انگيزه در آغاز يك كسب‌وكار جديد، ”كسب درآمد بيشتر“ بوده است و ”رئيس خود بودن“ در جايگاه دوم قرار گرفته است.

مسئله‌اي كه اينجا به نظر مي‌رسد اين است كه رسيدن به اهداف فوق‌الذكر براي زنان دشوارتر از مردان مي‌باشد.

بر طبق گفتگوهاي انجام‌شده، مشكلات زنان كارآفرين با مسائل ساير صاحبان كسب‌وكار يكسان است. ايجاد كسب‌وكار جديد به معناي زندگي توأم با نگراني، عدم اطمينان، درآمد متغير، بدهي، مسئوليت و ساعات طولاني كار است.

گاهي زنان كارآفرين در برخي از جنبه‌هاي بازرگاني كسب‌وكار از جمله حسابداري، بازاريابي و قوانين و مقررات كسب‌وكار ضعف آموزشي دارند، به طوري كه خود نيز شفاف و مستقيم نيازخود را به كسب آموزش و راهنمائيهاي مديريتي در اداره يك كسب‌وكار اذعان داشته‌اند.

كمبود آموزشهاي لازم و يا فقدان مهارتهاي لازم جهت اداره يك كسب‌وكار در برخي از موارد ناشي از فقدان فرصتهاي برابر اشتغال در زمينه‌هاي فوق‌الذكر براي زنان مي‌باشد، بدان معنا كه زنان قبل از ورود به عرصه كارآفريني فرصت كمتري براي اشتغال در زمينه‌هاي نامبرده نسبت به مردان دارند.

همچنين نرم‌ها و ويژگيهاي يك جامعه ممكن است زنان را از توانمندشدن در برخي عرصه‌ها باز دارد. گرچه به طور كلي ضعف مديريتي، ناشي از فقدان تجربه لازم و يا كمبود مهارتهاي مورد نيز امروزه نخستين دليل افول كسب‌وكارهاي كوچك، فارغ از جنسيت صاحبان كسب‌وكار مي‌باشد. بنابراين تجربه مديريتي و فني و كسب مهارتهاي شغلي در حين انجام كار جهت اداره موفق يك كسب وكار لازم است.

يافته ديگري كه بر مبناي مطالعات انجام‌شده به دست آمده است بيانگر آن است كه كارافرينان زن ممكن است در طول فعاليت اقتصادي خود با تعارض ميان نقشهاي خانوادگي و كاري مواجه شوند.

عموماً بيشترين تعارض ميان نقشهاي خانوادگي و كاري در بين زنان جوان و تازه ازدواج كرده كه سطح پائيني از رضايت زندگي و خوشبختي پس از ازدواج دارند، ايجاد مي‌گردد. اگر در اين مورد نيمه پر ليوان را بنگريم، در مي‌يابيم كه زنان مديران موفقي شده‌اند چراكه در مديريت ورهبري شيوه‌هاي انسان‌دوستانه و عاطفي به كار مي‌برند.

(ويرايش شده در تاريخ: مارس 1999- دانشگاه ويسكانسين)



نظرات 0