تاريخ : جمعه 4 فروردین 1391  | 5:00 PM | نویسنده : قاسمعلی

صبح می‌شود، قبل از همه بیدار می‌شوی، چشم‌هایت هنوز پف دارد، خمیازه می‌کشی، تا توی آشپزخانه گیج می‌خوری، شیر آب را باز می‌کنی توی کتری، ظرف ناهار مرد را پر از پلوی دیشب می‌کنی، عطر چای تازه‌دم، توی خانه می‌پیچید، حالا می‌توانی بروی بچه‌ها و بابای‌شان را بیدار کنی! ساعت از 6 که بگذرد آنها بیدار می‌شوند، یکی‌یکی می‌آیند، می‌نشینند سر سفره صبحانه، لیوان‌ها را پر از چای می‌کنی، چند لقمه کوچک هم می‌گیری و می‌گذاری دم دست دختربچه 5 ساله‌ای که مدام نق می‌زند و بین گریه خمیازه می‌کشد.
لازم نیست تا لقمه آخر کنار دختربچه و باقی اعضای خانواده بمانی، مدت‌هاست که دیگر کسی بهانه بودنت را تا وقت جمع شدن بساط صبحانه نمی‌گیرد. یک لقمه بزرگ نان و پنیر بر‌می‌داری و می‌روی، باید پیراهن بابای بچه‌ها را اتو کنی، دیکته پسر بزرگترت را هم تصیح نکرده‌ای، حالا بعد از تمام این سال‌ها آنها فهمیده‌اند که تو باید به باقی کارهایت هم برسی .
ناهار پسرت را آماده می‌کنی، حتی کاسه کوچکی را ماست می‌کنی و می‌گذاری توی یخچال، بعد از آشپزخانه می‌دوی توی اتاق، به 4 کنج خانه سر می‌زنی، یا همان‌طور که سرت توی کمد لباس‌هاست، کلی جمله تکراری مثل هر روز هوار می‌کنی روی سر بچه‌ها یا بابای آنها، «پسرم ظهر که از راه رسیدی دست‌هایت را بشور، با احتیاط غذا را داغ کن، مشق‌هایت را هم بنویس تا من برگردم» اما دخترت هم می‌داند که نباید چیزی از دست بچه‌ها توی مهد بگیرد، همه ناهارش را هم باید تا ته بخورتا زودتر بزرگ شود، حالا پسرک و بقیه می‌دانند تا قبل از عصر که برگردی، تمام این حرف‌ها را دستکم 32 بار دیگر پشت تلفن تکرار می‌کنی .
دختر 5 ساله‌ات را خودت می‌بری مهد و عصرها با خودت برمی‌گردانی. بعد از همه این کارها می‌روی سمت محل کارت، البته نمی‌دانم چه کاره‌ای، می‌توانی پرستار، معلم، خبرنگار، آرایشگر و... باشی یا حتی اگر دلت خواست می‌توانی بروی و راننده تاکسی شوی! مهم نیست چه کاره‌ای! مساله مهم اینجاست که وقتی می‌رسی به محل کار باید بشوی یک آدم دیگر که تا همین چند دقیقه قبل نبوده‌‌ای، دیگر مثل یک مادر مهربان نیستی، اما حواست مدام پی بچه‌هاست .

وقتی رسیده‌ای سر کار باید رل تمام عیار یک آدم وظیفه‌شناس را بازی کنی، نمی‌توانی فرصت‌ها را از دست بدهی، فکر کنی به این که زنگ تفریح نکند پسرت آنقدر تند بدود که بخورد زمین، تکلیف خودت را با وظایف همسری هم نمی‌دانی، وقتی مقابل رئیس ایستاده‌ای و از بد روزگار بابای بچه‌ها مرتب به گوشی موبایلت زنگ می‌زند .
خب فکر کنم روایت ماجرا تا همین جا کافی است. حالا آنقدر آشفته و مضطرب شده‌ای و بین نقش‌های سه‌گانه (همسری، مادری و شغلی) سردرگم مانده‌ای که بشود دورتر ایستاد و گفت: «حواست هست که دچار تعارض در نقش‌هایت شده‌ای؟ کمی مواظب باش، این تعارض می‌تواند تو را دچار بیماری‌های روحی و روانی کند!»
البته جای نگرانی نیست، می‌شود با آن کنار آمد، دکتر امان‌الله قرایی‌مقدم (جامعه‌شناس و استاد دانشگاه) تعارض در نقش‌ها را جزو میراثی می‌داند که از زندگی مدرن صنعتی گرفته‌ایم و این تعارض در جامعه روستایی یا همین جامعه ساده شهرنشین چند دهه پیش دیده نمی‌شد .
البته تعارض نقش‌ها یک پدیده اجتناب‌پذیر زندگی صنعتی مدرن است که خب چیز ترسناکی هم نیست، اصلا هم شبیه بیماری‌های جدیدی که دامن بشر را گرفته نمی‌شود هرچند که زن و مرد سرش نمی‌شود. تعارض نقش‌ها با مدرنیته می‌آید و دامنگیر همه می‌شود، البته ترکش آن به زن‌ها بیشتر از مردها می‌گیرد، برای آن که تکلیف مردها با خودشان و شرح وظایف‌شان روشن‌تر است .
همه ما مردهایی را دیده‌ایم که روبه‌روی تلویزیون یک استکان چای داغ نوشیده‌اند، حتی توی ذهن‌شان تصویر پدران خود را دیده‌اند که دم غروب از مزرعه برگشته‌اند بعد مادرها یک لگن آب نیمه گرم آورده‌اند و آنها را پاشویه هم کرده‌اند تا گرد کار را از تنشان بزدایند. البته بعید می‌دانیم مردهایی که روبه‌روی تلویزیون نشسته‌اند آه حسرت بکشند. آنها حالا بهتر از هرکس دیگری می‌دانند که همسرشان بیشتر از آن که بشود تصور کرد دچار تنش و تعارض در نقش‌هایی هستند که جامعه صنعتی مدرن به آنها تحمیل کرده است .
البته این تعارض چندان ترسناک نیست، تنها کمی زن‌ها را سردرگم می‌کند وقتی قرار باشد یک دنیا نغمه مختلف و گاهی متضاد داشته باشند و بخواهند همه آن را روی صحنه زندگی بخوانند و بروند .
نقش‌ها را از کجا آورده‌ایم؟
صحنه پیوسته به جاست هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود .
همه ما بازیگران قدری هستیم؛ آنقدر که می‌توان تعداد جمعیت 70 میلیونی را ضرب در دست‌کم 4 تا 5 نقش هرکدام از ما کرد و به رقم میلیاردی بازیگر‌ها رسید. کسی را نمی‌توان در دنیا پیدا کرد که هیچ نقشی نداشته باشد، حتی همان کودک خردسالی که فکر می‌کنیم چقدر الکی خوش است، می‌تواند یک روسری بیندازد سرش و فکر کند شکل چادر مادرشده است یا آن پسرکی که با یک تفنگ آبپاش می‌تواند ساعت‌ها سرگرم شود. آنها در حال تمرین نقش مادر و یک سرباز جسور از همین حالا هستند .
جورج هربرت مید، جامعه‌شناس، اولین کسی بود که تئوری نقش را تعریف کرد، همه ما براساس نقش‌هایی که از همان روزهای کودکی آموزش دیده‌ایم نقش‌های دوره بزرگسالی را گرفته‌ایم. اگر نقش‌ها را پدر و مادر و خانواده به ما بدهند، آن وقت این نقش‌ها را به اصطلاح جامعه‌شناسی از اطرافیان (دیگران) گرفته‌ایم و اگر جامعه نقشی را به ما محول کند، آن را از گروه (دگر عام) گرفته‌ایم. ما نقش‌های‌مان را از اطرافیان و جامعه می‌گیریم و ایفای نقش‌های ما یادآور همان شعر معروف می‌شود که «دستم بگرفت و پا به پا برد...»

البته کمی هم جبر و اختیار در گرفتن این رل‌ها تاثیرگذار بوده است، اصلا همان روز که یکی آمد و گفت: «چشم‌تان روشن، دختر است، شیرینی ما هم یادتان نرود» از همان لحظه اولین نقش را بازی کردیم و شدیم دختر بابا! در جامعه‌شناسی نقش‌ها به 2 دسته محول و محقق تقسیم می‌شوند، ما خیلی از نقش‌ها را با خود از همان عالم بالا می‌آوریم. وقتی شدیم دختر بابا، بعد باید نقش خواهری و نقش همسری را هم بپذیریم و 2 روز دیگر از عهده نقش مادری خوب برآییم. همه این‌ها نقش‌های غیراکتسابی است که به ما محول شده‌اند بدون آن که کسی نظر ما را بخواهد. اما در نقش‌های دیگر زندگی دست ما به قدر کافی باز است. ما می‌توانیم شغل، طبقه اقتصادی و جایگاه اجتماعی خود را انتخاب کنیم، متناسب با آنها نقش‌های تازه بگیریم البته به شرط آن که شرایط اقتصادی و اجتماعی مناسبی داشته باشیم و از سر ناچاری شغل‌مان را انتخاب نکرده باشیم یا این که وضعیت اقتصادی کشور ما را برخلاف میل‌مان پرت نکرده باشد، زیر خط فقر .
نقش‌های زندگی شهری‌
شهرنشینی آنقدر به ما نقش‌های متعدد داده است که گاهی در آنها گم می‌شویم بدون آن که بفهمیم تا چه اندازه سردرگم مانده‌ایم .
کافی است همین حالا نقش‌های خودمان را مرور کنیم! با یک حساب سرانگشتی می‌توان تمام این نقش‌ها را در خود دید. (دختر پدر مادر هستیم، همسریم، مادر این بچه، خواهر آن یکی و دست آخر کارمند، منشی و... هم هستیم،) لباس هر کدام از این نقش‌ها را که بپوشیم یک آدم خاص می‌شویم با یک نقاب تازه، آن وقت از واژه‌های گفتاری گرفته تا تن صدا و تیپ رفتاری ما متفاوت می‌شود .
اما این تغییر و تحول آنقدر با سرعت و ناخودآگاه اتفاق می‌افتد که کمتر متوجه فشار روانی ناشی از این سازگاری با موقعیت تازه می‌شویم اما این تعدد نقش‌ها و به دنبال آن تعارض را درمیان جامعه روستایی یا جامعه شهری که هنوز مدرن نشده، کمتر می‌بینیم. حالا آنقدر به این تعارض نقش‌ها در جامعه صنعتی خو کرده‌ایم که کمتر متوجه فریاد‌های‌مان میان برقراری تعادل در نقش‌ها می‌شویم. به خانه می‌رسیم، می‌خواهیم نقش مادری بگیریم. هنوز سر در گم هستیم که سر بچه‌ها هوار می‌کشیم تا آرام‌تر بازی کنند. حتما شما هم مادربزرگی دارید که بیشتر از شما حوصله قصه گفتن برای بچه‌ها را دارد، وقتی شما داد می‌زنید و صدایتان توی چهار کنج خانه می‌پیچد، اخم می‌کند و می‌گوید « اعصاب نداری ها،مادر جان!».
دکتر قرایی‌مقدم تعارض در نقش‌های یک زن روستایی را کمتر از همنوع شهری‌اش می‌داند، زن کشاورز روستایی از همان بچگی تکلیف خودش را با نقش‌ها مشخص کرده است، دختربچه روستایی قد می‌کشد و نگاهش گره می‌خورد به چله قالی، می‌داند وقتی بزرگ شد، به قد مادر رسید او هم می‌آید، می‌نشیند پای همین دار و یک روز زمزمه می‌کند «یک گره آبی، سه گره سفید، یک گره آبی...».
اما زن شهرنشین تعارض‌های بیشتری در 3 نقش زنانه خود می‌یابد. خیلی وقت‌ها، زن شهرنشین شغل و حرفه‌ای را انتخاب می‌کند که با میل و علاقه‌اش سازگار نیست. همین حالا چند نفر از ما همان جایی ایستاده‌ایم که دلمان می‌خواهد باشیم؟
هزینه هنگفت زندگی شهری و رقابت بالا برای در اختیار گرفتن شغل این فرصت را از ما زن‌های شهرنشین می‌گیرد که سر صبر برویم، برای خودمان یک شغل، مناسب با علاقه و توان انتخاب کنیم، هر شغلی که حقوق و مزایای بیشتری داشته باشد، به محل زندگی ما نزدیک‌تر باشد و خیلی از فاکتورهای دیگر را داشته باشد ما را جذب خود می‌کند، یا بگذارید صادقانه‌تر بگویم هر جا که به ما کار بدهند جذب همان‌جا می‌شویم، یا در هر رشته دانشگاهی که قبول شویم همان را می‌خوانیم! حالا این که این کار تازه ما و رشته تحصیلی می‌تواند ما را سر شوق آورد یا نه؟ آیا می‌توانیم در بعضی موارد شغل مردانه‌مان را با ظرافت‌های زنانه سازگار کنیم یا نه، بماند!
همه این پرسش‌ها و خیلی سوال‌های دیگر جامعه‌شناسان را مجبور کرده تا بگویند: «زنان شهرنشین بیشتر از مردان و حتی زنان روستایی دچار تعارض و تداخل در نقش می‌شوند.» هر چند که زن روستایی هم دچار تعدد در نقش است، با این تفاوت که او می‌داند وقتی بزرگ شد قرار است مثل مادر و مادربزرگش یک کشاورز شود یا این که بنشیند پای دار قالی، آن وقت دست‌کم او در این تعارض نقش دچار تداخل نقش‌ها نمی‌شود .
اما زندگی مدرن شهری وقتی زن‌ها را دچار تعارض می‌کند آن وقت آنها خسته و کلافه از روزمرگی می‌شوند، بچه‌ها سرشان می‌رود تو لاک خودشان و روابط خانوادگی موزاییکی می‌شود، بعد هر کس خودش را با یک شبکه تلویزیونی، روزنامه یا آشپزی سرگرم می‌کند، آن وقت یک عدد 12 تا 14 میلیون را نشان ما می‌دهند و ما نگران می‌شویم که نکند روزی ما هم بین این جمعیتی که بیماری روانی دارند راه پیدا کنیم. نگرانی ما بیشتر می‌شود وقتی بدانیم درصد قابل توجهی از این افراد زن‌ها هستند، اما ما زن‌ها بیشتر از آن که نگران افتادن خودمان بین این جمعیت میلیونی باشیم دلواپس بچه‌هایی می‌شویم که حدود 57 درصد از مادران آنها در سال 2000 شاغل بوده‌اند و خطر افتادن آنها میان این جمعیت میلیونی بیشتر از زنان خانه‌دار و روستایی است .
اما شما همسران و آقایان رئیس بهتر است چندان نگران این تضاد در نقش‌های مختلف خانم‌ها نباشید، قبل از این که بخواهید با این دستاویز مسوولیت‌های اجتماعی آنها را کمرنگ کنید، این جماعت زنانه خودش فکری به حال این تعارض‌ها می‌کند! هر چند که به اعتقاد دکتر قرایی‌مقدم ظاهر شدن نقش‌های سه‌گانه (همسری، مادری و شغلی) و برقراری تعادل میان تعارض در نقش‌های مختلف می‌تواند فشارهای روحی و روانی بسیاری بر زنان تحمیل کند .
اما یکی از عمیق‌ترین پدیده‌های اجتماعی لیبرالیسم بعد از دهه60 تغییر در نقش زنان بوده است. هر چند ترکش این مدرنیته و پدیده‌ اجتماعی لیبرالیسم، مردان را هم از این تغییرات در امان نگذاشته، اما مطالعات چالش‌های عمیق‌تری را در نقش‌های همسری و ترتیبات تقسیم کار در منزل و... در زنان نشان داده است. جامعه صنعتی زن‌ها را می‌برد و از آنها دبیر، کارمند یا کارگر کارخانه می‌سازد. حتی گاهی آنقدر آنها را جسور می‌کند که می‌شوند راننده اتوبوس و مسافران مسیر تهران مشهد را جابه‌جا می‌کنند. همه این سوغات‌های زندگی مدرن در زن‌ها نقش‌های متفاوتی مانند مادر کارگر، مادر مجری، یا ابر مادر ایجاد می‌کند .
در حالی که جامعه صنعتی تغییرات بسیار کمتری در نقش‌های پدرها ایجاد می‌کند. وقتی جامعه صنعتی، مرد‌ها را به درآمد همسران وابسته می‌کند و نیازهای خانواده را تا آنجا گسترش می‌دهد که دیگر تنها مرد خانه نمی‌تواند نان‌آور باشد آن‌وقت زن‌های شاعل مجبور می‌شوند حدود 82 ساعت در هفته کار کنند در حالی که اگر قرار باشد تنها زن خانه باشند، حتی اگر تمام صبح تا شب با یک تکه دستمال افتاده باشند به جان در و دیوار خانه آن وقت تنها حدود 60 ساعت در هفته کار کرده‌اند که البته باز هم در مقایسه با آقایان حدود 20 ساعت بیشتر کار کرده‌اند، ما قول داده‌ایم نگاهمان فمینیستی نباشد که البته نیست، اما مجبوریم این آمار را بدهیم که شما آقایان تنها حدود 40 تا 50 ساعت در هفته کار می‌کنید. اما زن‌های جامعه شهری برای آن که بتوانند با این تعارض‌ها کنار بیایند، برای خودشان راهکارهایی خلق کرده‌اند، آنها به این نتیجه رسیده‌اند که می‌شود نقش‌های مادری و خانه‌داری را به صورت تمام وقت انجام نداد، کمی صبور باشید! ما اصلا نمی‌خواهیم بگوییم مشکلی نیست .
بگذارید روی اسباب خانه یک وجب غبار بنشیند، حالا که شهر‌نشین شده‌اید و ادعای مدرن بودن می‌کنید، بی‌خیال قورمه‌سبزی و کوفته تبریزی شوید و پاتوق‌تان بشود مغازه فست‌فود سر خیابان. نگران نباشید! زنانگی زن‌ها سر جایش است! اما حالا به تجربه آموخته‌اند که می‌توان وظایف و مسوولیت‌های خود را به نگاه سنتی ندید، می‌شود بعضی از مسوولیت‌های خانه را به عهده همسران یا فرزندان انداخت. می‌توان مادر کاملی بود اما تمام امور منزل را یک تنه انجام نداد.
هر چند دکتر قرایی‌مقدم خودش هیچ‌وقت دست به سیاه و سفید خانه نزده، اما معتقد است در شهر‌های بزرگ صنعتی ایران این تغییر نگرش و همراهی مردها با زن‌ها موجب شده است بخش قابل توجهی از فشار روانی که بر دوش زنان است کاهش پیدا کند آ‌نها بتوانند تعادل بیشتری در میان نقش‌های متضاد خود ایجاد کنند، کمتر کلافه شوند و فشار روحی و روانی ناشی از این تعارض نقش‌های سه‌گانه را کنترل کنند .
سر و سامانی نقش‌ها
شما هم فکر می‌کنید چه اصراری است که زن‌ها بروند سر کار وقتی این همه دچار مشکل می‌شوند؟
شما آزاد هستید، می‌توانید بروید در جرگه مخالفان اشتغال زنان بایستید، فکر کنید که ایفای چند نقش عمده آن هم به صورت همزمان موجب زایل شدن انرژی زنان می‌شود و توانایی آنها را برای پاسخگویی به نیاز‌های فردی خود و دیگر اعضای خانواده کاهش می‌دهد. می‌توانید این‌طور فکر کنید، به شرط آن که به درآمد زن‌ها وابسته نباشید و آمارهای حوزه سلامت را نادیده بگیرید که می‌گوید: «مشارکت در فعالیت‌های ارزشمند اجتماعی، موجب ارتقای وضع سلامت زنان می‌شود.»
باید واقعیت اشتغال زنان را با تمام زوایای تاریک و روشن ماجرا پذیرفت، بخشی از این اشتغال در خدمت توسعه کشور و بخشی دیگر در خدمت رشد و تعالی فردی و جمعی آنهاست .
باور کنید به نفع شما مردها، خانواده و جامعه خواهد بود که پا روی دم شغل زن‌ها نگذارید و به بهانه این همه تعارض در نقش آنها را خانه‌نشین نکنید! دلواپسی شما تا همین جا کافی است، همین قدر که بتوانید بخشی از وظایف زنان را در خانه به عهده بگیرید به آنها فرصتی داده‌اید تا سر و سامانی به نقش‌های متضاد خود بدهند و اگر شرایط اشتغال بسامان شود، آن وقت آنها می‌توانند شغلی را انتخاب کنند که با ویژگی‌های روحی و توان بدنی‌شان سازگارتر باشد و به دنبال آن اثرات ناشی از تعارض در نقش‌های سه‌گانه آنها کمرنگ‌تر هم می‌شود .
اگر درخصوص اشتغال زن‌ها و همراهی آنها در فضای خانه به توافق برسیم، آن وقت امتیازهایی که زنان از شغل خود برداشت می‌کنند، ازحوزه فردی خارج می‌شود و می‌تواند خانواده و در نهایت جامعه را دربر گیرد .

منبع : creativity.ir
86/12/6



نظرات 0