طي سالهاي اخير، ميزان قابل ملاحظهاي از انديشهها و آراي اجتماعي، در زمينه مسائل و محدوديتهاي اشتغال زنان، به رشته تحرير درآمده است. از طرف ديگر، اولويت جامعه براي حركت در مسير توسعه اقتصادي پديده كارآفريني را به موضوع مورد وجه محافل علمي تبديل كرده است. در اين مقاله كوشش شده از تلفيق اين دو قلمرو موضوعي براي تبيين نازل بودن سطح كارآفريني زنان شاغل ايران استفاده شود. نگارندگان اين نوشتار ضمن به رسميت شناختن تفاوتهاي طبيعي زنان و مردان بر اين باورند كه نابرابريهاي جنسيتي موجود در جامعه زنان ايران، كه بيشتر جنبه اجتماعي وفرهنگي دارند، از قابليت كارآفريني زنان ميكاهد. در اين زمينه به نقش خانواده، نظام تعليم و تربيت، باورهاي كليشهاي، ناهماهنگي انتظارات نقشي و مناسبات حاكم بر سازمان كار اشاره ميشود.
1.مقدمه
افزايش قابل ملاحظه زنان شاغل واقعيت انكارناپذير جامعه ايران است. با وجود اين، تجربه اجتماعي حاكي از آن است كه تعداد كمي از زنان شاغل كارآفرين هستند. براي ظهور فعاليتهاي كارآفرينانه وجود زمينهها و شرايط فرهنگي اجتماعي مناسب ضروري است. مطالعه موانع كارآفريني زنان به شناسايي محدوديتهاي موجود، اصلاح مسير آتي و در نهايت افزايش كارآيي فردي و اجتماعي آنان كمك ميكند. هدف اين مقاله توضيح اين امر است كه نابرابريهاي جنسيتي چگونه ميتواند از قابليت كارآفريني زنان بكاهد. هر چند كه اين مقاله بر مبناي روش بررسي اسنادي – نه پژوهش ميدان – تنظيم شده است، نگارندگان آن كوشيدهاند در تشريح نظرات خود از يافتههاي پژوهشي ساير محققان استفاده كنند.
2.تعريف كارآفريني و كارآفرينان
كارآفريني يك نوع كنش انساني است كه در عرصه كار و فعاليت اقتصادي متبلور ميشود. با وجود اين، اقتصاددانان به اين امر اذعان دارند كه كارآفريني پديدهاي فرا اقتصادي است. اين بدان معناست كه برخي ازپديدهها كه تاثير عميقي بر اقتصاد دارند، در اساس داراي ماهيت اقتصادي نيستند (دراكو،1993:13)
كارآفريني عمل كارآفرين بودن است. اين كلمه از اصطلاح فرانسوي entreprenure مشتق شده است كه به معناي قبول مسئوليت، تعقيب فرصتها، تامين نيازها و خواستهها از طريق نوآوري و راهاندازي يك كسب و كار تجاري است. (برچ،1986: 4). كارآفريني نظم اجتماعي اقتصادي سنتي را به چالش ميطلبد و حتي ممكن است به تخريب آن بپردازد. يكي از ويژگيهاي كارآفريني فقدان وجود قواعد و روشن و صريح است. از آنجا كه براي نظارت بر بازي كارآفريني كتاب راهنما وجود ندارد، بنابراين برنده يا بازنده بودن و رفتار خلاف قاعده داشتن اجتنابپذير است. از اين رو پذيرش اين اصل كه تمام نتايج كارآفريني مثبت باشد يك توهم است (ماريسون، 1998: 3). بنابراين فرد كارآفرين اگرچه هدفش ترقي وپيشرفت است، همواره آماده پذيرش خطر شكست است.
كارآفريني اغلب خارج از چارچوب قواعد بوروكراسي به انجام ميرسد. براي مثال، كارتهاي اعتباري را اولينبار بانكها ابداع نكردند، يا دستگاه زيراكس را شركتهاي بزرگ تجهيزات اداري به وجود نياوردند. بلكه اين نوآوريها مصداق عمل كارآفريناني است كه انديشهاي جديد را به چنگ آورده، آن را بسط داده و با مساعي خستگيناپذير خود تحقق موفقيتآميز آن را به پيش بردهاند. اين قبيل نوآوريهاي اغلب در يكي از پنج زمينه زير تحقق مييابد:
1- معرفي محصول يا خدمت جديد به طوري كه ارتقا كيفيت محصول يا خدمت موجود تلقي شود
2- ارائه روش جديدي كه بازدهي را افزايش دهد
3- گشايش بازار جديد يا افتتاح بازار صادرات در قلمرو تازه يا دستيابي به منبع جديد
4- فراهم نمودن مواد جديد، محصولات نيمهساخته يا موادجايگزين، و در نهايت
5- ايجاد سازمان جديد (برچ 1986: 26).
به اين ترتيب كارآفرينان به قلب نظام اقتصادي تبديل ميشوند و ميتوانند براي جامعه خود توسعه و رونق اقتصادي به همراه آورند. برخي از برجستهترين خصوصيات فرد كارآفرين در جدول شماره (1) منعكس ميباشد.
جدول شماره 1. ويژگيها وخصوصيات رفتاري فرد كارآفرين
ويژگيها |
گرايش و رفتار |
تعهد و عزم راسخ |
سرسخت و مصممبودن، توانايي به سرعت متعهد و غيرمتعهد شدن، انضباط، اصرار بر حل مسئله، آماده براي از دست دادن منافع، غرق شدن كامل در كار |
قدرت رهبري |
خودآغازگر، داراي معيارهاي بالا (اما) نه كمالگرا، تشكيلدهنده گروه و قهرمانساز، مشوق ديگران، رفتار مساواتطلبانه با ديگران، تقسيم ثروت ميان افرادي كه در ايجاد آن سهيم بودهاند، نهراسيدن از تنهايي، شكيبا، متعلم و معلمي فراگير |
فرصتطلب بودن |
شناخت دقيق نيازهاي مصرفكنندگان، برانگيخته به سوي بازار، تمايل به ايجاد ارزش و افزايش آن |
تحمل خطر،ابهام و عدم قطعيت |
اتخاذ ريسك حسابشده، به حداقل رساندن خطر و سهيمشدن در خطر، از عهده تعارض و تناقض برآمدن، تحمل فقدان ساختمندي، فشار و تضاد، توانايي حل مشكلات و تركيب راهحلها |
خلاقيت و اعتماد به نفس |
غيرمتعارف، داراي ذهني باز، ناراضي از وضع موجود، توانا در انطباق و تغيير، ارائه راهحلهاي خلاقانه براي حل مشكلات، سرعت در آموختن، نهراسيدن از شكست، قدرت مفهومسازي |
تمايل به سرآمد بودن |
سويگيري معطوف به هدف و نتيجه، اهداف برتر اما واقعي، اشتياق به موفقيت و رشد، نياز اندك به مقام و قدرت، شوخطبعي، آگاه از ضعفها و تواناييها |
منبع: (ماريسون،1998: 10)
همانطور كه ملاحظه ميشود، خلاقيت و نوآوري، اتخاذ ريسك حسابشده، استقلال و جهتيابي به سوي موفقيت جزو مولفههاي اصلي كارآفريني است (واتسون و كارن، 1996: 25) چنانچه اين ويژگيها بخشي از ساختار رواني و شخصيتي زنان شاغل باشد، در اين صورت آنها ميتوانند عملكرد (كنشي) كارآفرينانه داشته باشند. اگر به نظر ميرسد كه زنان شاغل كمتر كارآفرين هستند، علت آن را بايد در شرايطي جستوجو نمود كه مانع كشلگيري چنين ساختار رواني و شخصيتي ميشود.
3.عوامل محدودكننده كارآفريني زنان
بخشي از هويت انسان تحت تاثير جنسيت او شكل ميگيرد. صرفنظر از تفاوتهاي طبيعي كه اعضاي دو جنس از جنبههاي جسماني و رواني با يكديگر دارند، جامعه نيز به نوبه خود بر دامنه اين تفاوتها ميافزايد. از اينرو، گفته ميشود جنسيت برخلاف جنس سازهاي اجتماعي است زيرا داراي معاني و دلالتهاي فرهنگي است (بورگاتا ومونتگمري،2000:1058).
اگر تفاوتهاي طبيعي ميان دو جنس مبناي ارزشگذاري و امتياز دهي متفاوت باشد، در اين صورت نابرابري جنسي به وجود ميآيد. در افراطيترين شكل، چنانچه اعضاي يك جنس نسبت به جنس ديگر پستتر شمرده شوند، به طوري كه رفتار نابرابر با يك جنس عادلانه تلقي شود، در اين صورت تبعيض رخ ميدهد (رابرتسون، 1372: 420) از طريق فرآيند جامعهپذيري كه از كودكي تا بزرگسالي به طور مداوم جريان دارد، هر فرد ميآموزد از آن حيث كه زن يا مرد آفريده شده بايد چگونه بينديشد، رفتار كند و احساس كند (يوربرگ، 1974: 1). به اين ترتيب هويت جنسي افراد ساخته و پرداخته ميشود. عنصرخود( self ) نيز در اين فرآيند شكل ميگيرد.
تحت تاثير برچسبهاي مربوط به هر جنس عنصر خود تكوين مييابد. خود مجموعه ويژگيهاي فردي در نظر گرفته ميشود كه عامل تفاوت و تشابه با ديگري است. خود داراي سه بعد است كه عبارتند از: خودپنداره، عزت نفس و معرفي خود. خودپنداره عبارت است از مجموعه باورهايي كه فرد در باره خود دارد. عزت نفس ارزيابي است كه فرد از ويژگيهاي منحصر به فرد خود دارد. جنبه سوم، يعني معرفي خود، به رابطه بين خود و رفتار مربوط ميشود (بدار، دزيل ولامارش، 1380: 32). گرچه خود پديدهاي فردي و شخصي است، در خلاء ساخته نميشود بلكه در جامعه و در فرآيند كنش متقابل با ديگران شكل ميگيرد. بر اين اساس، چارلز هورتون كولي نظريه خود آينهسان را مطرح كرده است. از نظر او اين كه در ذهن ديگران چگونه ظاهر ميشويم، اينكه آنها درباره ما چه قضاوتي دارند، و تصوري كه از قضاوت ديگران درباره خود داريم، خود ما را ميسازد(ريتزر، 1374: 288).
خانواده، نظام تعليم و تربيت، باورهاي كليشهاي، رسانههاي جمعي، هنجارهاي اجتماعي رسمي و غيررسمي، شيوه تقسيم كار و توزيع منابع ارزشمند در انتقال نگرشهاي جنيسيتي و ساختن خود انسان نقش موثري دارند. بنابراين هويت جنسيتي يعني تصورات، معاني، ارزشها و انتظارات مربوط به يك جنس از طريق تعامل اجتماعي در عرصههاي مختلف به اسنان منتقل مي شود و ساختار رواني و شخصيتي او را ميسازد. ساختار رواني كه تركيبي از ادراك، عاطفه و تكانه است، بر اين واقعيت دلالت دارد كه آدمي چگونه و چرا احساس ميكند، اراده مينمايد و ادراك ميكند (گرث وميلز، 1380: 54- 56). شخصيت نيز نظام تمايلات فرد است. نظامي كه در آن نيازها هنجاري شدهاند و داراي سوگيري عاطفي، هنجاري و شناختي هستند. تشكل و رشد شخصيت از طريق فرآيند جامعهپذيري و در برخورد با محيطهاي اثباتي، اجتماعي و فرهنگي صورت ميگيرد. (چلبي، 1375: 227 – 230).
اگر فرهنگي جامعه با زنانه به شيوهاي نابرابرانه رفتار كند، يعني در مقايسه با مردان آنان را با ويژگيهاي ضعيف يا منفي توصيف كند، يا اگر امكان دستيابي به فرصتها و منابع ارزشمند اجتماعي را به خاطر زنبودن براي آنان محدود سازد، در اين صورت به تدريج اين مولفهها جزئي از خودپنداره هويت زنان ميشود. ادراك منفي يا ضعيف از خود، عزت نفس پايين، ارزيابي ضعيف از توانمنديهاي خود احتمال شكلگيري ساختار رواني و شخصيتي مساعد كارآفريني را كاهش ميدهد. زيرا براساس ويژگيهايي كه براي كارآفرين برشمرده شد در صورتي ميتوان يك فرد را كارآفرين ناميد كه در انديشه تغيير و بهبود شرايط كارش باشد، فكري نو در سر داشته باشد، در برابر عدم قطعيت پايدار باشد و از قدرت رهبري و بسيج منابع در جهت هدف برخوردار باشد. در شرايط و فضاي نابرابري جنسيتي اين خصوصيات به سختي در زنان شكل ميگيرد.
هويت جنسيتي زنان |
نابرابري جنسيتي |
شخصيت وساختار رواني زنان |
كارآفريني زنان |
نمودار شماره 1. تاثير نابرابري جنسيتي بر محدودكردن كارآفريني زنان
بنابراين اگر به نظر ميرسد نسبت اندكي از زنان شاغل ايراني كارآفرين هستند، بايد يكي از دلايل – و نه همه - آن را در تاثير نابرابري جنسيتي بر ساختار رواني و شخصيتي زنان جستجود نمود. زيرا تفاوتهايي كه مردم در انجام دادن كاري خاص در شرايط نسبتا يكسان از خود نشان ميدهند، ناشي از تفاوت ابعاد شخصيتي آنان است (چلبي، 1375: 264). اين نوشتار كوششي است جهت توضيح اين اصل كه نابرابريهاي جنسيتي، كه از طرق مختلف به زنان انتقال مييابد و نظام شخصيتي آنان را ميسازد، چگونه از قابليت كارآفريني آنان ميكاهد.
1-3 خانواده
مولفه هاي مرتبط با نابرابري جنسي ابتدا از طريق خانواده به افراد منتقل ميشود. در اولين مرحله تكامل جنسي، گسستگي دختران و پسران از مادر به طرز متفاوتي رخ ميدهد. بر خلاف پسران، دختران به آرامي از مادرشان جدا ميشوند. آنها تا هر زماني ميتوانند مادر را در آغوش بگيرند يا از او تقلي كنند. در نتيجه هويت و ادراكي كه دختران از خود بدست ميآورند با ديگري استمرار مييابد. بنابراين فقدان رابطه نزديك با ديگران، حرمت نفس آنها را تهديد ميكند و وجود آن موجب توليد حساسيت و شفقت عاطفي است. اما پسرها حس آگاهي از خود را از طريق كاهش ارتباط با مادر به دست ميآورند، آنها ياد ميگيرند كه بچه ننه نباشند، استقلال از مادر به آنها هويتي مردانه ميدهد. (گيدنز، 1373: 185). به علاوه ، والدين به استقلال يافتن دختران و پسران واكنشهاي متفاوتي نشان ميدهند. پسرها زودتر از دختران همسال خود اجازه دارند در سنين پايين دور از محيط خانه بازي كنند و براي خريد يا تفريح با دوستان خود بيرون بروند. والدين هنگامي كه دخترشان فعاليتي را به تنهايي انجام ميدهد اضطراب دروني خود را نشان ميدهند، در حالي كه در موقعيت مشابه نسبت به استقلال عمل فرزند پسر احساس غرور و شادماني ميكنند و با انتقال اين حساس به فرزند پسر حس اعتماد به نفس او را تقويت ميكنند (نوابي نژاد، 1379: 37).
نوع سرگرميها و بازيهاي دو جنس نيز به نابرابريهاي جنسي ميافزايد. دختران معمولا به سرگرميهايي مانند عروسك بازي كه عواطف آها را پرورش ميدهد و كمتر ذهن آنها را به تكاپو وادار ميسازد هدايت ميشوند. در حالي كه بازيهاي پسران با تحرك جسمي، پرخاشگري و ارتباط بيشتر با طبيعت همراه است و اغلب قدرت تفكر و آفرينندگي آنان را تقويت ميكند. علاوه بر اين، دختران در دوران نوجواني محدوديت بيشتري براي تجربه و درك محيطهاي مختلف دارند. آنها معمولااز خطرات آشكار و پنهان ترسانده ميشوند. يافتههایي يك پژوهش تجربي نشان ميدهد كه 88 درصد از مادران ايراني دختران خود را به مراتب كمتر از پسرها به استقلال، خودكفايي و پيشرفت تشويق ميكنند (سيدان، 1378: 153). چنين آموزههايي حتي در بسياري از موارد دختران را دچار ترديدهايي جدي ميسازد. مطالعهاي تجربي در مورد دختران تيزهوش نشان ميدهد بسياري از آنها به خاطر پرهيز از طرد شدن، سطح آرزوها و انگيزههاي اجتماعي و شغلي خود را از مردها پايينتر ميآورند و دچار ترس از عدم موفقيت ميشوند.(بازرگان، 1376: 3).
2-3 نظام تعليم و تربيت
نظام تعليم و تربيت به شيوههاي متفاوت نابرابريهاي جنسيتي را بازتوليد ميكند. در مدرسه اين امر از طريق محتواي منابع درسي، مرزبندي ارتباط بين دو جنس و رفتار معلمان صورت ميگيرد. به عنوان نمونه، نتايج يك تحقيق در مورد كتب درسي دوره ابتدايي نشان ميدهد كه منابع آموزشي تصوير ضعيفي از زنان منعكس ميسازند.
جدول شماره 2. تصاوير زن ومرد در كتابهاي درسي ابتدايي
|
كتابهاي فارسي، ديني، اجتماعي 5ساله اول ابتدايي% |
||||
|
سال اول |
سال دوم |
سال سوم |
سال چهارم |
سال پنجم |
تصوير مردان |
51 |
61 |
62 |
60 |
70 |
تصوير زنان |
25 |
17 |
12 |
6 |
9 |
تصوير مختلط |
24 |
22 |
26 |
34 |
21 |
تعداد كل |
90 |
81 |
138 |
81 |
139 |
منبع: (صداقت وزاهد، 1374: 4 – 10)
همانطور كه در جدول شماره 2 ملاحظه ميشود، دركتابهاي درسي دوره ابتدايي تصاوير مردان از نظر تعداد در صدر هستند و تصاوير زنان كمترين فراواني را دارند.
جدول شماره 3. اسامي زن و مرد در كتابهاي درسي ابتدايي
|
كتابهاي فارسي، ديني، اجتماعي 5ساله اول ابتدايي% |
||||
|
سال اول |
سال دوم |
سال سوم |
سال چهارم |
سال پنجم |
اسامي مردان |
49 |
65 |
72 |
93 |
4/9 |
اسامي زنان |
51 |
35 |
28 |
7 |
6 |
تعداد كل |
145 |
237 |
620 |
337 |
692 |
منبع: (صداقت وزاهد، 1374: 12)
اطلاعات جدول شماره 3 نيز بيانگر آن است كه مردان از نظر اسامي نام برده شده هم نسبت به زنان سهم بيشتر دارند. صرفنظر از محتوا، نزد عموم مردم كميت بر اهميت و بزرگي دلالت دارد. بنابراين فزوني تعداد زنان بر مردان ميتواند به معناي ارزشمندي و اهميت بيشتر آنان تلقي شود. علاوه بر اين، تحليل كيفي تصاوير مردان و زنان هم بر اين واقعتي دلالت دارد كه گاهي زنان در نقشهايي نامطلوب نمايش داده شدهاند. مانند زن رختشويي كه نخي از لباس او آويزان است و گربهاي با او بازي ميكند. لباس او را ميشكافد و زن در برابر اين واقعه دو دستاش را به سر و صورت ميزند( مجتهدي، 1380: 5- 10).
نتايج پژوهش ديگري در بابت صفات منسوب به زنان و مردان در كتابهاي فارسي دوره راهنمايي در جدول زير منعكس است.
جدول شماره 4. ويژگيهاي اسنادي به دو جنس در كتابهاي فارسي دوره راهنمايي
78-1377
|
ويژگي دو جنس در كتابهاي فارسي دوره راهنمايي |
|
||||
|
سال اول |
درصد |
سال دوم |
درصد |
سال سوم |
درصد |
مرد |
ثبات قدم، علم،مردانگي،مبارزه آزادي و منزلت |
9/90 |
همت، جوانمردي، ياريگري |
8/88 |
صلاحيت، رادمردي، نياكان دوستي |
6/63 |
زن |
عروس فصلها |
1/9 |
عروس آسمان |
1/11 |
فرشته، عروس خطوط |
3/36 |
تعداد كل |
- |
11 |
- |
9 |
- |
11 |
يافتههاي جدول شماره 4 نشان ميدهد كه مردان اغلب با صفتهاي برتر اسناني و زنان با ويژگيهاي ظاهري شامل زيبايي و لطافت توصيف شدهاند. همچنين در كتابهاي درسي نقشهاي اجتماعي دو جنس به طور صريحي از يكديگر تفكيك شدهاند. زنان بيشتر به اموري مانند خانهداري و فعاليتهاي تربيتي مشغولند، در حالي كه تصاوير مردان بيشتر به فعاليتهاي حرفهاي ، سياسي و اجتماعي اختصاص يافته است (صداقت، 1374: 51) . پژوهشي ديگر در مورد كتابهاي حرفه و فن دوره راهنمايي نشان ميدهد كه تصاوير كتابهاي دختران بر مهارتهايي از قبيل خياطي، بافتني، آشپزي و كودكياري تاكيد دارد اما پسران به اموري مانند مكانيك، راهسازي، صنايع و نجاري، ميپردازند. در اين تصاوير زنان هيچگاه سازماندهنده, نظمبخش و هدايتگر فعاليتهاي سياسي - اجتماعي نبوده و بيشتر داراي نقشهاي مطيع بودهاند ( سيدان، 1378، 153).
در كنار منابع درسي، تفكيك جنسي كه پس از انقلاب اسلامي بين دانشآموزان دختر و پسر در مدارس ايران به وقوع پيوست، به طور ناخواسته بر تمايز دو جنس افزود. اختصاص معلمان مرد به مدارس پسرانه و معلمان زن به مدارس دخترانه اين وضعيت را تشديد كرد. از آنجا كه بخشي از هويت انسان در تعامل با غير شكل ميگيرد، جدايي دانشآموزان دختر و پسر موجب ميشود اين دو گروه نسبت به قابليتها و توانمنديهاي خود و ديگري تصوراتي غيرواقعبينانه داشته باشند و از جهت رواني از يكديگر فاصله بگيرند. از آنجاكه زمينههاي برتر دانستن مردان نسبت به زنان در بستر فرهنگ جامعه فعال است جدايي بين دو جنس به فاصله اجتماعي دو گروه از يكديگر منجر ميشود.
نظام آموزشي نه تنه بر ساختار رواني افراد تاثير ميگذارد، بلكه آنها را براي ايفاي نقشهاي شغلي آتي آماده ميسازد. مدارس فني و حرفهاي كه بيشتر بر آموزشهاي كاربردي و عملي تاكيد دارند، اين امكان را فراهم ميسازند كه افراد با تكيه بر قابليتها و توانمنديهاي عملي خود و متناسب با نياز جامعه به كار و فعاليت اقتصادي بپردازند. اين قبيل آموزشها نسبت به آموزشهاي نظري كه در رشتههاي ديگر رواج دارد فراگيران را براي مواجهه با چالش هاي شغلي و ارائه راهكارهاي بديع آماده ميسازد و در مجموع با اقتضائات كارآفريني هماهنگي بيشتري دارد.
در ايران ميزان بهرهمندي دختران و پسران از مدارس فني و حرفهاي نابرابر است. اكثر دانشآموزان دختر تحت تاثير سوگيري خانواده نسبت به سودمندي تحصيل در مدارس فني وحرفهاي مردد هستند. براي مثال، در سال 1380 حدود 28962 نفر از دانشآموزان پسر استان تهران مشغعول تحصيل در مدارس فني وحرفهاي بودهاند درحالي كه 14715 نفر از دختران يعني حدود نصف جمعيت پسران در اين مركز به تحصيل ميپرداختند (آمار آموزش و پرورش استان تهران).
لازم است به اين نكته توجه نمود كه همين تعداد از دختران نيز بيشتر در بخش حرفهاي كه شامل كودكياري، خياطي، صنايع دستي، طراحي و دوخت و دوز نمايش، تربيتبدني و نقاشي است متمركز هستند. در حالي كه پسران بيشتر در بخشهاي فني مانند الكتروني، تراشكاري و مکانیک تمرکز یافته اند این درحالی ست كه در كشورهاي اروپايي از آموزشهاي فنيوحرفهاي بيشتر استقبال ميشود. براي مثال 75 درصد از شاگردان آلماني پس از چهار سال تحصيل در مدارس ابتدايي به مدارس حرفهاي ميروند و پس از شش سال فارغالتحصيل ميشوند و برخي از آها يك سال ديگر ادامه ميدهند و مدرك بالاتري به دست ميآورند (سخاوت، 1380: 34). حضور محدود دختران در مدارس فني وحرفهاي از يكسو ظرفيت اجرايي آنهارا محدود ميسازد واز گرايش آنان براي حضور در حوزههاي فعالتر اقتصادي مانند امور صنعتي، توليدي و تجاري ميكاهد.
2-3. ناهمخواني انتظارات نقشي
زنان شاغل به طور همزمان داراي سه نقش همسري، مادري و شغلي هستند. هر يك از اين نقشها داراي مجموعهاي از انتظارات مختلف است. در مورد تعامل همزمان نقشهاي مختلف زنان نظرات متفاوتي وجود دارد...
چلبي معتقد است هويتهاي شغلي زنان اغلب تحتالشعاع نقشهاي خانوادگي آنها است. (1375: 240). زيبر تحت عنوان ” فرضيه تجمع نقشها“ به منافع حاصل از تكثر نقشهاي زنان اشاره مي كند. از نظر او امتيازات مرتبط با هر نقش مانند امنيت، منزلت حاصل از آن، فراهم آمدن امكاناتي جهت بهبود پايگاه اجتماعي، غناي شخصيت وارضاي خاطري كه فرد از آن بهرهمند ميشود، بستگيهاي اجتماعي جديدو حمايت حاصل از آن ازجمله ثمرات ايفاي نقشهاي متفاوت است(نقل از احمدنيا، 1380: 75).
يافتههاي يك پژوهش تجربي درباره زنان شاغل و خانهدار تهراني فرضيه فوق را تاييد ميكند. نتايج به دست آمده نشان مي دهد كه زنان شاغل در مقايسه با زنان خانهدار خود پنداره مثبتتري دارند و بهطور معناداري خود را باهوشتر، موفقتر، كمتر تنبل، مستقلتر و سختكوشتر احساس ميكنند (خسروي،1378: 115). در مقابل برخي از جامعهشناسان انتقادگرا به تضاد ميان نقش خانوادگي وشغلي تاكيد دارند. براي مثال، از نظر هيبارد و پوپ تجمع نقشهاي سنتي همسري و مادري و نقشهاي جديد شغلي ممكن است به تضاد با نقش يا اضافهبار نقش منجر شود و سلامت زنان را به خطر اندازد. علاوه بر اين، احساس تقصير واضطراب كه حاصل اين تصور است كه آنها نتوانستهاند بهخوبي از عهده مسئوليت خانوادگي بربيايند از علل عمده لطمه به سلامت رواني زنان محسوب ميشود (نقل از احمدنيا، 1380:74). بوتل و گرينهاوس در مطالعه خود به اين نتيجه رسيدهاند كه ايجاد تعادل بين نقشهاي كار وخانواده احتمال دارد با افزايش تضاد دوجانبه در درون نقشها همراه باشد. براي مثال، تعارض خانواده با كار وقتي رخ ميدهد كه مسئوليتهاي مربوط به نقش خانوادگي مانع انجامدادن كار شود. همچنين نگهداري از بچه ممكن است مانع توجه كافي به مسائل شغلي شود. تعارض كار با خانواده زماني ايجاد ميشود كه فعاليتهاي شغلي مانند ساعات طولاني كار انجامدادن وظايف خانوادگي را مختل سازد ( نقل از عباسي، 1381: 7). توجه به اين نكته از آن جهت حائز اهميت است كه مسئوليت مادران در طول زمان افزايش مييابد. وظايف مادران به نگهداري و حفاظت جسماني از فرزندان محدود نميشود، بلكه شامل توجه دقيقتر به رشد رواني، اجتماعي و فكري آنان نيز ميباشد(بيلتن و ديگران، 1977: 219). اين در حالي است كه بنابر قرارداد اجتماعي مردها كمتر مسئول تربيت فرزندان شمرده ميشوند. از آنجاكه لازم است مادران شاغل بخش قابل ملاحظهاي از زمان خود را صرف فرزندانشان كنند, بنابراين انگيزه وفرصتشان براي توسعه فعاليتهاي شغلي محدود ميشود.
ناهماهنگي ميان نقشهاي زنان به شيوه ديگر نيز نمايان ميشود. براساس هنجارهاي فرهنگي جامعه از زنان متأهل انتظار ميرود اقدامات يا تصميمات خود را با اجازه و نظارت همسر خودانجام دهند. رعايت اين قاعده كمك ميكند تا زنان در فعاليتهاي خود از تجربه، همفكر و حمايت شوهرشان برخوردار شوند. اما به همين ترتيب گاهي نيز ناهماهنگي ميان ترجيحات زن وشوهر ميتواند مانع توسعه فعاليتهاي شغلي زنان شود. بنابراين در بعضي از موارد نوآوري، پيشگامي و توان محقق ساختن طرحهل و انديشههاي نو كه از لوازم كارآفريني است با انتظاراتي كه از يك زن در نقش همسري ميرود ناهماهنگ است. نتايج تحقيقي ديگر در مورد 1065 تن از مادران شاغل در سطح تهران نشان ميدهد كه 3/14 درصد از پاسخگويان اشتغال خود را مانع انجام دادن شايسته وظايف مادري و 6/10 درصد از آنها كاركردن را مانعي در انجامدادن وظايف همسري و خانهداري ميدانند. در اين ميان 2/5 درصد از پاسخها نيز به اين گزينه مربطو بود كه تمايل به ترك شغل از سوي پاسخگويان در نيتجه مخالفتي است كه شوهران نسبت به اشتغال آنها ابراز داشتهاند(احمدنيا، 1380: 78).
فشار رواني حاصل از ناهماهنگي ميان نقشها پيامدهاي مانند اضطراب و خستگي شغلي، كاهش سلامتي، تضعيف كيفيت زندگي زناشويي و نارضايتي از نقش والديني را در پي دارد. اين شرايط بخش قابل ملاحظهاي از زمان، انرژي و تعهد زنان را به خود اختصاص ميدهد و از تمركز آنها در فعاليتهاي حرفهاي ميكاهد. اين درحالي است كه نقش نانآوري و سرپرستي مردان با انتظارات شغلي آنها هماهنگ است و آنان از اين جهت با محدوديت كمتري مواجه هستند و با سهولت بيشتري ميتواندد به بسط فعاليتهاي شغلي خود بپردازند. پژوهشي كه در مورد 20 زن كارآفرين ايراني انجام شده است نشان ميدهد كه اين افراد در مسير فعاليتهاي كارآفرينانه خود با مشكل نگهداري فرزند و مخالفت همسر يا اعضاي خانواده، برخورد نامناسب مسئولان محلي و مشتريان مواجه بودهاند (صابر، 1381). به اين ترتيب اين احتمال افزايش مييابد كه زنان به ايفاي حداقلي از انتظارات شغلي بسنده كنند و به تدريج از افقهاي فكري دورنگرانه، درگيرشدن با مشكلات جديد، تلاش براي تغيير شرايط موجود و بهرهور ساختن آن، كه جزء ضرورتهاي كارآفريني است، فاصله بگيرند.
ناهماهنگي انتظارات نقشي نه تنها اشتغال بلكه ارتقا به مقاطع بالاتر تحصيلات دانشگاهي را دشوار ميسازد. طي چند سال گذشته، نسبت ورود دختران به دانشگاه يا برابر پسران يا اندكي بالاتر بوده است. براي مثال، در سال تحصيلي 1379- 80 حدود 5/50درصد از پذيرفتهشدگان در دانشگاهها و موسسات آموزش عالي زن و مابقي مرد بودهاند ( آمار آموزش عالي ايران، 1380: 6) با وصف اين، در مسير ارتقاي به سطوح بالاتر تحصيلي (كارشناسي ارشد و دكترا) نسبت زنان كاهش مييابد و بر نسبت مردها افزوده ميشود.
جدول شماره5. نسبت دانشجويان زن به مرد مراكز آموزش عالي به تفكيك مقاطع تحصيلي
مقطع تحصيلي |
سال 1376 |
سال 1377 |
سال 1378 |
سال 1379 |
||||
زن |
مرد |
زن |
مرد |
زن |
مرد |
زن |
مرد |
|
كارشناسي ارشد |
3/18 |
7/81 |
7/19 |
3/80 |
20 |
80 |
2/22 |
8/7 |
دكتراي حرفهاي |
5/35 |
5/64 |
39 |
61 |
3/42 |
7/57 |
4/33 |
6/66 |
دكترايتخصصي |
30 |
70 |
5/26 |
5/73 |
3/25 |
7/74 |
14 |
86 |
منبع: آمار آموزش عالي ايران- مؤسسه پژوهش وبرنامهريزي آموزش عالي
همانطور كه ارقام جدول شماره 5 نشان ميدهد در ايران در سالهاي 1376- 1379 حدود 60 درصد از دانشجويان دوره دكتراي حرفهاي و حدود 70درصد يا بيشتر از دانشجويان دوره دكتراي تخصصي مرد بودهاند. هر چند كه صاحبنظران مبحث كارآفريني به رابطه مستقيم ميان تحصيلات بالا و كارآفريني اشاره نكردهاند، با وجود اين اگر دانش تخصصي و اطلاعات روزآمد يكي از تمهيدات لازم براي طراحي و تركيب منابع موجود و استفاده از روشهاي نوين انجام دادن فعاليتهاي اقتصادي باشد، در اين صورت محدوديت ورود زنان به سطوح بالاي تحصيلي كه عمدتا به خاطر غلبه انتظارات نقش همسري و مادري صورت ميگيرد، به طور غير مستقيم به يك عالم تقليل دهنده كارآفريني تبديل ميشود. زيرا نقشها صورت ذهني متناسب با خود را در انسان ميآفرينند.
4-3. باورهاي كليشهاي
باورهاي كليشهاي يا قالبي مربوط به زنان به شيوهاي ديگر بر ساختار رواني آنها تاثير ميگذارد. باورهاي كليشهاي برداشتهايي بيش از حد ساده و جانبدارانه از واقعيت هستند كه نسبت به گروه خاصي اطلاق ميشوند و در برابر تغييرات مقاومت ميكنند. اين تصورات اغلب لحني منفي دارند و با نگرشهاي تعصبآميز ويا تبعيض رفتاري آميختهاند(جونز،1989:827).
بخشي از اين باورها در قالب اشعار، داستانها و ضربالمثلها نمايان ميشود. از نظر خواجه نصيرالدين طوسي مردان بايد از مخاطبه با عوام كودكان و زنان و ديوانگان و مستان احتراز كنند (سيدان، 1378: 19). از فروغي بسطامي است كه در فكر زن مپيچ كه اين رخنه فساد/ در خون گرم غوطه دهد جان مرد را (همان:43). اين عبارت به ناصرخسرو منسوب است كه زنان چون ناقضان عقل وديناند/ چرا مردان ره آنان گزينند. يا جامي گفته است زن از پهلوي چپ آفريد/ كس از چپ هرگز راستي نديد (چابكي، 1374:39). در ضربالمثلهاي فارسي زنان با صفاتي مانند ناقصالعقل، خطرناك، قابل ترحم، بلا خبيث، بيوفا، و موجودي كه با گريه كارش را پيش ميبرد معرفيشدهاند(همان:21).
هرچند كه تعميم چنين مواردي به كل ادبيات و فرهنگي ايراني جايز نيست و در متون ادبي به ويژگيهاي مثبت زنان هم اشاره شده، با وجد اين مصاديق يادشده به اين واقعيت اشاره دارد كه زبان فارسي مانند زبانهاي ديگر دچار عارضه جنسيتگرايي است (پاكنهاد، 1380: 98). اين عبارات كه در قالب گفتگوهاي روزمره جريان دارد به تدريج بر نگرش زنان نسبت به خودشان و نگرش ديگران نسبت به زنان نفوذميكند.
5-3. مناسبات حاكم بر سازمان كار
سازمانها از فرهنگ جامعه تاثير ميپذيرند. مولفههاي مرتبط با نابرابري جنسيتي از طريق مناسبات رسمي و غيررسمي بر ساختار واني زنان وجهتيابي آنان نسبت به كارشان تاثير ميگذارد. اين قبيل نابرابريها در درون سازمان قبل و بعد از استخدام به اشكال مختلف مانند وجود معيارهاي استخدامي نابرابر، دستمزد نابرابر براي كار يكسان، شانس بيشتري براي بيكاري، فرصت نابرابر براي آموزشهاي جانبي، دستيابي نابرابر به منابع توليدي، مشاركت نابرابر در تصميمگيري، امكان نابرابر در ارتقاي شغلي نمودار ميشود (شادي طلب، 1377: 274).
يكي از مصاديق اين نابرابري در نازل بودن ميزان ارتقاي زنان به سطوح مديريتي مشاهده ميشود. طي سه دهه گذشته (1345- 1375)، تعداد مديران از حدود 12 هزار نفر در سال 45 به 91 هزار نفر در سال 75 يعني حدود 7/5 برابر رسيده است. در اين ميان تعداد مديران زن از 389 نفر به 2543 نفر يعني 5/6 درصد رسيده است. درنتيجه نسبت زنان مدير از سال 45 تا سال 75 نه تنها بهبودي نيافته بلكه كاهش مختصري نيز داشته است. اين در حالي است كه سهم زنان شاغل داراي تحصيلات عالي در كل شاغلان زن حدود 20 برابر شده است و از حدود ده هزار نفر در سال 1345 به رقم 389 هزار نفر در سال 1375 رسيده است. پس علت عدم تحرك شغلي زنان به ردههاي مديريتي فقدان تحصيلات عالي آنها نيست (همان: 283- 286).
بررسي ديگري كه درباره 50 نفر از مديران سطح بالاي سازمانها انجام شده نشان ميدهد كه اكثريت آنها بر انضباط كاري، وظيفهشناسي و تعهد زنان نسبت به مردان اذعان داشتهاند و نيمي از آنان از پرسنل زن راضيتر از پرسنل مرد بودهاند. با اين حال، در انتخاب افراد براي ردههاي شغلي بالاتر در ميان مردان و زنان با تحصيلات و تجربه مساوي، مردها را ترجيح ميدهند (سفيري: 1377، 27).
از آنجا كه رهبري و مديريت جزو خصوصيات فرد كارآفرين است، عدم ارتقاي زنان به مواضع مديريتي موجب ميشود ساختار رواني و نظام شخصيتي آنها در زمينه فعاليتهاي كارآفرينانه شكوفا نشود. ويژگيهايي كه براي يك رهبر يا مدير موفق برشمرده ميشود عبارتند از سائق قوي براي قبول مسئوليت و تكميل وظايف، پافشاري و پشتكار در تعقيب اهداف، ابتكار در حل مسائل، اعتمادبه نفس و احساس هويت فردي، تمايل به پذيرفتن عواقب تصميمها و اعمال، آمادگي براي پذيرش و جذب فشار رواني، تحمل ناكامي و توان نفوذ در ديگران و ظرفيت سازمان دادن نظامهاي تعامل اجتماي براي هدفي كه در دست است (كريمي، 1377: 147). حتي در موارد محدودي كه امكان تصدي زنان در امر مديريت به وجود ميآيد، گاه مشاهده ميشود كه آنان بر اساس تصور ضعيفي كه از تواناييهاي خود دارند از به عهده گرفتن مسئوليتهاي خطير امتناع ميورزند.
تحت تاثير جنبههاي ديگري از نابرابري جنسيتي كه در سازمان كار وجود دارد، امكان كسب تجربيات شغلي جديد براي زنان محدود ميشود. به منظور بسط استعداد يادگيري، لازم است افراد هرچه بيشتر خود را در محيطهي اثباتي متفاوت درگير نمايند و آنها را آنچنان دروني سازند تا بتوانند نقشه شناختي وسيعتري از محيطهاي مختلف كسب نمايند. نفوذ متقابل الزامات مربوط به محيطهاي چندگانه باعث افزايش ظرفيت اجرايي انسان ميشود (چلبي،1375: 240). اين در حالي است كه زنان براي تجربه محيطهاي شغلي متفاوت اغلب با محدوديت مواجه هستند. براي مثال، امكان بهرهمدي از فرصتهاي شغلي جانبي مانند ماموريتهاي شغلي داخل يا خارج از كشور براي زنان كمتر است. از آنجا كه يكي از ويژگيهاي فرد كارآفرين آمادگي دائم براي آموختن است، بنابراين محدوديت تحرك شغلي و از دست دادن فرصت آموزشهاي مكمل و غيررسمي از قابليتهاي شناختي و اجرايي زنان براي كارآفريني ميكاهد.
در سطح سازمان نيز مانند جامعه مصاديقي از باورهاي كليشهاي درباره زنان وجود دارد كه ميتواند همچون يك مانع ذهني عمل كند. براي مثال، گاهي گفته ميشود وقتي كار سخت ميشود زنان تاب نميآورند، توانايي ديدن چشمانداز وسيع را ندارند و براي كار تيمي مناسب نيستند. به اين جهت زنان همواره مراقب برداشت همكاران مرد خود هستند و اين امر را با انتخاب كارهايي كه از آنان پذيرفته است رعايت ميكنند. در نتيجه از اقداماتي مانند بلندپروازيهاي شغلي، فرصتگرابودن، خطر كردن و تلاش براي ايجاد تغيير كه اغلب اموري مردانه تلقي ميشوند اجتناب ميورزند.
زنان شاغل تحت تاثير همين برچسبهاي جنسي از آنجا كه احتمال ميدهند توسط همتايان مرد خود به نحو مناسبي به رسميت شناخته نشوند از ورود به شبكه غيررسمي همكاران كه بيشتر صبغهاي مردانه دارد ميهراسند. اين وضعيت بعضي از فرصتهاي كارآفريني را كه از خلال تعامل و گفتگو با ديگران به دست ميآيد, محدود ميسازد. زيرا حضور فعال در شبكه غيرسمي همكاران موجب درگيرشدن بيشتر با كار، كسب اطلاعات جديد، شكلگيري انديشههاي نو واستفاده از همفكري و حمايت كاركنان است. زيرا افراد معمولا به شيوهاي ابزاري عمل ميكنند و از پيوندهاي اجتماعيشان براي دستيابي به تحرك شغلي فراتر از آنچه به وسيله موقعيت ساختاريشان پيشبيني شده استفاده ميكنند (كلمن، 1377:471).
4.بحث ونتيجهگيري
برچسبهاي جنسيتي كه بر نوعي نابرابري ميان مرد و زن دلالت دارد از خلال تعاليم خانواده، نظام تعليم و تربيت، باورهاي كليشهاي، انتظارات نقشي و مناسبات حاكم بر كار به زنان منتقل ميشود. به اين ترتيب هويت آنها يعني اينكه آنها در مقام زن چه ادراكي از خود داشته باشند، خود را چگونه ارزيابي كنند خود را قادر و خواهان انجامدادن چه اعمال ورفتاري بدانند شكل ميگيرد. انيگزهها، علایق و نيروهاي دروني و در نهايت ساختار رواني و شخصيتي زنان به اين ترتيب ساخته و پرداخته ميشود. بسياري از قابليتها و توانمنديهايي كه لازمه امر كارآفريني است – مانند عزم راسخ براي تغيير و نوآوري، قدرت رهبري، تحمل خطر، ميل به پيشرفت – تت تاثير نابرابري جنسيتي كمتر در زنان قوام پيدا ميكند. همين امر از احتمال كارآفرين شدن زنان ميكاهد.
نكتهاي كه بايد خاطر نشان نمود اين است كه بعضي از حقوقدانان معتقدند موارد تمايز زنان و مردان در نظام رسمي حقوقي ايران بسيار اندك است. براي مثال امور تجاري، افتتاح حساب بانكي، مبادرت به عقد قراردادهاي بازرگاني، تأسيس شركت، عضويت در مجامع يا هيئتهاي مديره. انتخاب شدن به سمت مدير عامل، هيئت رئيسه از جمله مواردي است كه قانون تصدي آنها را براي زن ومرد به يك اندازه به رسميت شناخته است (نوروزي،1380: 67). در واقع موانع گسترش فعاليتهاي اقتصادي زنان بيشتر پديدهاي فرهنگي–اجتماعي است كه در لايههاي زيرين جامعه نهادي شده است.
آشفتگي موجود ممكن است تاحدي از فرآيند توسعه برونزاي جامعه ايران و دوگانگي ساختاري حاصل از ان سرچشمه گرفته باشد. زيرا پيشرفت غرب يك پيشرفت دروني بوده نه آنكه اجزاي پيشرفت را از بيرون مانند يك عضو غريبه به بدن پيوند زده باشند. به علاوه، اين پيشرفت در طول ساليان دراز به طور تدريجي انجام گرفته است.(رفيعپور، 1376: 544). اشتغال زنان در غرب ناشي از تحولات انقلاب صنعتي و همگام با تغيير در مناسبات فرهنگي و اجتماعي بوده كه طي سالها بعد از رنسانس به وجود آمد. در ايران محصولات دنياي مدرن كه يكباره از بيرون وارد شدهاند اغلب با زمينههاي عميقتر فرهنگي، يعني فرآيندي كه براساس آن تغييرات فرهنگي با تغييرات اقتصادي همساز نيستند، نام برده ميشود (آبر كرامبي، 1984: 59).
تحت تاثير فرآيند نوگرايي، اين امكان فراهم آمد كه زنان ايراني مانند مردان به تحصيلات دانشگاهي و اشتغال در عرصههاي اقتصادي بپردازند. بر اين اساس مطلوب است كه زنان شاغل در نقش كارآفريناني موفق در جهت رونق اقتصاد جامعه گام بردارند. اما پارهاي از نگرشهاي جنسي نابرابرانه كه هنوز در بستر فرهنگي جامعه فعال است مانع بروز قابليتهاي كارآفرينانه زنان ميشود.
از آنجا كه زنان بخش قابل ملاحظهاي از نيروي كار جامعه را تامين ميكنند، عملكرد كارآفرينانه آنان ( درجهت رشد توليد يا فروش، افزايش سرمايه، رفاه كارمندان، قدرت رقابت و صادرات) به توسعه اقتصادي جامعه كمك ميكند. علاوه بر اين، جامعهاي ك خواهان توسعه همهجانبه است بايد امكان رشد و شكوفايي استعدادها را براي همه اعضاي خود از جمله زنن شاغل فراهم سازد.
با وجود آنكه اقدامات فرهنگي جهت پالايش نابرابري و تبعيض جنسي ضروري است، اما زنان نيز نبايد منفعلانه در انتظار تغييرات باشند بلكه بايد در جهت دگرگوني شرايط موجود بكوشند. فرآيند كارآفريني با شكلگيري يك انديشه آغاز ميشود، با انتخاب راهكارهاي مناسب، تامين منابع، غلبه بر موانع به اجرا در ميآيد. براي آنكه زنان بتوانند اين فرآيند را با موفقيت پشت سر بگذارند، نيازمند تقويت مهارتهاي اداركي، ارتباطي وتخصصي خود هستند. پذيرش واقعبينانه تفاوتهاي طبيعي ميان زن و مرد، پرهيز از مقايسههاي بيمورد كه موجب كاهش عزت نفس ميشود، اعتماد به استعدادها و تواناييهاي خود، هدفمندي و انتخاب برنامههاي منطقي، رشد تفكر عقلاني، تلفيق ميان عقل و احساس، حساسيت نسبت به تحولات زمان و همچنين مشاركت در فعاليتهاي اجتماعي به خصوص سازمانهاي صنفي غيردولتي در مجموع مهارتهاي كارآفريني زنان را افزايش ميدهد. اين جهتيابي نه تنها ساختار رواني و شخصيتي آنان را تغيير ميدهد بلكه موجب ميشود نگرش ديگران هم نسبت به زنان دگرگون شود.
منابع
احمدنيا، شيرين(1380)، ”برخي عوامل فرهنگي – اجتماعي مؤثر بر مشاركت محدود زنان“ ،نامه انجمن جامعهشناسي ايران، ويژهنامه دومين همايش مسائل اجتماعي ايران، شماره 4 .
بازرگان، زهرا(1376)، ”نقش آموزش عالي در شكوفايي استعدادهاي درخشان“، مجموعه مقالات زن در يافتههاي نوين پژوهشي، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي.
بدار لوك، ژوزه دزيل و لوك لامارش(1380)، رواشناسي اجتماعي، حمزه گنجي،تهران: انتشارات ساوالان.
پاكنهاد، مريم(1380)، ”زن در زبان فارسي“، پژوهش زنان:فصلنامه مركز مطالعات و تحقيقات زنان، دوره اول، شماره 1.
چابكي، امالبنين (1374)، ”تأثير باورهاي غلط و نگرشهاي منفي بر ميزان مشاركت اجتماعي زنان“، همايش زن و توسعه فرهنگي در دانشگاه الزهرا.
چلبي مسعود(1375)، جامعهشناسي نظم: تشريج و تحليل نظم اجتماعي، تهران: نشرني.
خسروي، زهره(1378)، نقش تأهل واشتغال بر خودپنداره زنان ايراني در كتاب زن در يافتههاي نوين پژوهشي، تهران: انتشارات دانشگاه الزهرا.
رابرتسون،ايان(1372)، درآمدي بر جامعه با تأكيد برنظريههاي كاركردگرايي، ستيز و كنش متقابل نمادي، حسين بهروان، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوي.
رفيعپور، فرامرز(1376)، توسعه و تضاد: كوششي در جهت تحليل انقلاب اسلامي ومسائل اجتماعي ايران، تهران: انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي.
ريتزر،جورج (1374) نظريه جامعهشناسي در دوران معاصر، محسن ثلاثي، تهران: انتشارات علمي.
سادات، محمدعلي(1361)، خصوصيات زن ، تهران: انتشارات نهضت زنان مسلمان.
سخاوت، جعفر(1380)، ”وضعيت اشتغال زنان در ايران با تأكيد بر اشتغال فارغالتحصيلان ومدارس حرفهاي دختران در شهر تهران“ ، نامه انجمن جامعهشناسي، شماره 5.
سفيري، خديجه(1377)، جامعهشناسي اشتغال زنان، تهران: انتشارات تبييان.
سيدان، فريبا(1378)، ”نگرشهاي كليشهاي در امور زنان“ در كتاب: زن در يافتههاي پژوهشي، تهران: دانشگاه الزهرا.
شارون، جوئل(1380)، ده پرسش از ديدگاه جامعهشناسي، منوچهر صبوري، تهران:نشرني.
شاديطلب،ژاله(1377)، ”مديريت زنان:ضرورت تغيير رفتار در نقش مديريت“ در مجموعه مقالات نخستين همايش جامعهشناسي و مديريت، سازمان مديريت صنعتي.
صابر،فيروزه(1381)، راههاي توسعه كارآفريني زنان در ايران: راهكارهاي تواناسازي زنان در راستاي برابري اقتصادي ، اجتماعي وسياسي در ايران، تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.
صداقت، سعيد و زهرا زاهد(1374)، ”نقشهاي جنسيتي درتصاوير كتابهاي درسي دوره ابتدايي“،فرزانه: ويژه مطالعات و تحقيقات مسائل زنان، شماره 5.
عباسي، صفورا(1381)، تضادخانوادگي زنان شاغل و عوامل مؤثر برآن، پاياننامه كارشناسي ارشد پژوهشگري اجتماعي، استاد راهنما: دكتر فرامرز رفيعپور، دانشگاه شهيد بهشتي، گروه جامعهشناسي.
كريمي، يوسف(1377)، روانشناسي اجتماعي نظريهها، مفاهيم و كاربردها، تهران: انتشارات ارسباران.
گيدنز،آنتوني (1373)، جامعهشناسي، ترجمه منوچهر صبوري، تهران: نشرني.
گرث هانس و سي رايت ميلز(1380)، منش فرد وساختار اجتماعي روانشناسي نهادهاي اجتماعي، ترجه اكبر افسري، تهران : انتشارات بركه.
گروه پژوهشهاي آماري وانفورماتيك(1379-80) آمار آموزش عالي ايران، تهران: مؤسسه پژوهش و برنامهريزي آموزش عالي.
مجتهدي، مهين(1380)، ”بررسي باورهاي جنسيتي در محتواي كتابهاي درسي دوره ابتدايي“، جزء مقالات ارائه شده در همايش ملي اصلاحات در آموزش وپرورش، دبيرخانه همايش.
محمدي اصل، عباس(1381)، درآمدي بر جامعهشناسي مشاركت سياسي زنان: جنسيت ومشاركت، تهران : انتشارات روشنگران ومطالعات زنان.
نوابينژاد، شكوه(1379)، روانشناسي زن، تهران: انتشارات ايرانيان.
نوروزي، كامبيز(1380)، ”حقوق زنان طرح مسئلهاي ديگر“، نشريه زنان شماره 67.
Abercombie, Nicholas , Hill, Stephen & Turner, Brayan s.(1984) The penguin Dictionary of Sociology , United states of America : Penguin Books.
Baron Robert A & Greenberg, Jerald(1990) Behavior in Organization, Understanding and Managing the Human side of Work , United states of America : Allyn & Bacon.
Bilton, Tony. et al.(1997) Introductry sociology, United states of America : Mac millan.
Brogatta, Edgar F.& Montgomery V.(2000) Encyclopedia of sociology, United states of America : Mac Millan Referece.
Burch, john G.(1986) Entrepreneurship, United States of America : John Wiley& sons.
Drucker, Peter F.(1993) Innovation & Entrepreneurship, Newyork: Library of congress cataloging in Publication Data.
Jones, Edward(1989) The social science Encyclopedia Ed: Kuper Adam & Kuper Jessica, London & NewYork: Routledge.
Morrison, Alison(1989) Entrepreneurship: An international perspective, Great Britain : plant tree.
Watson, Alexander. Karen Halm& Olander Wise(1996) The entrepreneur`s complete source Book, United states of America: Prentice Hall.
Woolfolk, Anita(2001), Educational Psychology , United states of America : Allyn & Bacon Pub.
Yorburg, Betty(1974) Sexual Identity, Sex Roles &social change, United states of America : A Wiley Interscience Publication.
فاطمه جواهري عضو هيئت علمي دانشگاه تربيت معلم تهران است. از ايشان تاكنون مقالاتي در مجلات داخلي به چاپ رسيده است. علايق پژوهشي ايشان در زمينه جامعهشناسي پزشكي، ارتباطات جمعي وسازمانهاست.
سرور قضاتي كارشناس ارشد جامعهشناسي وپژوهشگر مسائل اجتماعي است.
نويسندگان: فاطمه جواهري، سرور قضاتي
منبع مقاله: www.iransociology.org