تاريخ : یک شنبه 6 فروردین 1391  | 5:53 PM | نویسنده : قاسمعلی
مقدمه

مطالعه در تاریخ، فلسفه، جامعه شناسی و روانشناسی دانش و تکنولوژی اطلاعات زیادی را درباره موارد مهم رشد دانش بدست داده است. این موارد اغلب مرتبط به موفق ترین دانشمندان و مخترعین هستند . افرادی نظیر داروین، انشتین و ادیسون. لیکن مطالعه این موارد کمتر به این سؤال پاسخ می دهد که چه چیز باعث شد این افراد از دیگر طلایه داران کاروان دانش که اکنون نامشان فراموش شده موفق تر باشند.




در این مقاله تلاش ما بر این است که بسیاری از فاکتورهای روانشناسی و دیگر جنبه هایی را که باعث موفقیت شایان توجه برخی دانشمندان می شوند ، درک کنیم. من دو منبع اطلاعاتی را در زمینه روشهای دستاورد علمی بررسی کرده ام. اول حاصل از تحقیق جف شارگر (Jeff sharger) است که در کارگاه مطالعات شناختی علم و تکنولوژی در دانشگاه ویرجینیا در مارس 2001 انجام شد. او از شرکت کنندگان خواست تا " هفت عادت افراد بسیار خلاق "را بنویسند و بعد از کارگاه او و من لیستی از عادات را تهیه کردیم که سفارش گروه ممتازی از تاریخ نگاران، فیلسوفها و روانشناسان کارگاه بود. دومین منبع اطلاعاتی درباره فاکتورهای موثر در موفقیت علمی نصایحی بود که سه بیولوژیست ممتاز که هر کدام برنده جایزه نوبل بودند ابراز کرده بودند. این افراد: سانتیاگو رومان وای کاخال (Santiago Roman y Cajal) پیتر مداوار (Peter Medawar) و جیمز واتسون (James Waston) می باشند. این بیولوژیست ها توصیه هایی کرده اند که نصایح شرکت کنندگان در کارگاه را به طرز مفیدی کامل می کند.

عادات افراد فوق العاده خلاق

وقتی جف شارگر از شرکت کنندگان در کارگاه درخواست کرد تا فهرست خود را تحت عنوان "هفت عادت افراد فوق العاده خلاق" بنویسند من حدس زدم که حاصل کار باید چیز پیش پا افتاده ای در حد "سختکوش باشیم" و "منظم باشیم" بدست آید. ولی آنچه بدست آمد جالب توجه بود و جف و من آنها را جمع آوری و منظم کردیم و به شکل جدول 1 در آوردیم. ما صرفاً به 7 عادت بسنده نکردیم بلکه 27 مورد را در 6 دسته تنظیم کردیم. اولین دسته از عادات مربوط به روشهایی است که می توان ارتباط های جدید برقرار کرد و این نشانگر آن است که خلاقیت در علم و تکنولوژی اغلب با کنار هم گذاشتن ایده ها به شکل ترکیبهای جدید بدست آید (Ward smith vaid 1997) . بسیاری از دانشمندان موفق مطالعات خود را به زمینه خاص که در آن تحقیق می کردند و در آن زمان متمرکز بوده اند محدود نمی کردند و برعکس مطالعات گسترده ای داشته اند که شامل کار خارج از زمینه اصلی شان می شده است. این روش آنها را توانا می ساخته تا مشابهت ها (Analogies) بین مشکلات معمولی که با آنها سر و کار داشته اند و موارد دیگر برقرار کنند که راه حلهای جدیدی را حاصل می آورده است. (Holyoak and thagard 1995; Dunbar 2001) تصویرسازی بصری، مشابهت سازی و دیگر اشکال استنتاج را تسهیل می کرده است (Nersessia 1992, Giere. 1999 ). کار بر روی پروژه های متعدد با روشهای مختلف، روشهای جدیدی برای برخورد با آن پروژه ها ایجاد می کرده است. همانطور که هربرت سیمون (Herbert Simon) اغلب توصیه می کرده, محققان نباید تابع جمع باشند و کاری را که همه انجام می دهند، بکنند چون در این شرایط انجام کار جدید میسر نمی شود. چون اکتشافات علمی و پیشرفت های تکنولوژی اغلب به کشف مکانیزم ها و دستکاری آنها نیاز دارد. یافتن مکانیزم های جدید تدبیر خوبی است
(Bechtel and Richardson 1993, Machame, Darden, and craver, 2000) دومین دسته از عادات نشان می دهد که کار در زمینه علم و تکنولوژی همیشه آنطور که مورد انتظار است پیش نمی رود. وقتی نتایج تجربی ناهنجار بدست می آید مهم است که محققین آنها را به جدیت دنبال کنند و از آنها سرسری نگذرند. امکان یاد گرفتن از انتظارات ناکام وجود دارد لیکن نه با رها کردن کار بلکه با کنار آمدن، با شکست مقطعی و ادامه تحقیقی که نتایج ناکام در ذهن پدید می آورد. از آزمایشات موفق و ناموفق چیزهای زیادی می توان آموخت. (Gooding, 1990, Gooding. Pinch. And svhiaffen 1989) )

با توجه به مشکلات و موانع زیادی که در مسیر تحقیقات علم و تکنولوژی وجود دارد و محققین باید دسته سومی از عادات را داشته باشند که مربوط به پشتکار آنها است. باید بر مشکلات اساسی متمرکز باشند و از منحرف شدن به سمت مسائل جانبی بپرهیزند. و باید تحقیقاتشان را بصورت سیستماتیک ادامه دهند و یادداشت برداری دقیقی درباره موفقیت و شکستهایشان داشته باشند. حکم " زود قبول کنیم دیر رد کنیم" در تناقض با توصیه متدولوژیک کارل پوپر (1959) قرار دارد که می گوید دانشمندان باید در صدد این باشند که ایده های خودشان را ابطال کنند ولی این حکم این اجازه را می دهد که هر پروژه پژوهشی در اثر مشکلاتی که انجام یک تحقیق خوب در بر دارد در مراحل ابتدایی تخریب شود.

هر سه دسته اول شامل عادات شناختی هستند. یعنی آنهایی که با فرآیند های اساسی تفکر در حل مسأله و یادگیری، رابطه نزدیک دارند. دسته چهارم نشان می دهد که دانشمندان فوق آنهایی هستند که بعلاوه یک دسته عادات احساسی دارند که آنها را به شدت در پروژه های تحقیقاتی درگیر می کند. (Feist and Gorman 1998) .

بندرت برای دانشمندان امکان این وجود دارد که آنالیز به صرفه بودن پروژه هایی که قصد ادامه آنها را دارند انجام دهند. لیکن سماجت آنها برای کاربرد پروژه ها انگیزه و محرکی است که آنهارا متمرکز و فعال نگه می دارد. تحقیق علمی صرفاً انجام آزمایشات و به دست آوردن نظریات نیست. بلکه در ابتدایی ترین مراحل نیاز به فرموله کردن یک پروژه دارد که جوابگوی سؤالی است که به دلایل عملی یا تئوری قابل توجه است. علاقه و شوق، پرهیز از ملال انگیزه برای کار سخت را بوجود می آورد و کار سخت برخلاف آنچه معمول است خلاقانه است. کارکردن با ایده ها و ابزارها می تواند لذت بخش باشد. انجام تحقیقی غیر استاندارد می تواند ترس از شکست را به بوجود آورد و لیکن این احساس باید مدیریت شود تا دانشمند بتواند به مدارج عالی برسد. برای بحث بیشتر در باب نقش احساس تفکر علمی Wolpert (1997) , Thagard (2004, 2022 b) را ببینند.

عادات شناختی و احساسی هر دو در رابطه با روانشناسی فرد هستند ولی هیچ دانشمندی یک جزیره نیست. پنجمین دسته عادات اجتماعی هستند که به روشهایی که با کار کردن همراه دیگران می تواند عملکرد علمی را پردازش دهد، بر می گردد. اغلب تحقیقات علمی امروزه جمعی و به شکل داشتن همکارانی منظم که به صورت تیم های کارا انسجام یافته اند، انجام می شوند در عین حال باید اعضایی وجود داشته باشند که که از حیطه های متنوعی از متدولوژی دانش سررشته داشته باشند (Punbar, 1995) نگاه کردن به اینکه چگونه دیگر محققان عمل کرده اند که موفق بوده اند و گوش کردن به نصیحت مشاور نیز برای دانشمندان مفید بوده است. در نهایت اگر با مقاله هایی با نوشتار مطلوب و ارائه های جالب در ارتباطی مؤثر با دیگران وقت بگذارید تحقیق شما ارزش زیادی خواهد داشت. ششمین و آخرین دسته ازعادات، این موضوع را مورد توجه قرار می دهند که علم صرفاً یک فرایند روانشناسی و اجتماعی نیست بلکه تعاملات با جهان را نیز در بر می گیرد (Thagard 1999) . دانشمندان می توانند از یافتن محیط های غنی برای مطالعه و ساختن ابزار برای شناخت خصوصیات آن محیط ها بهره مند شوند. امتحان کردن ایده ها فقط یک کار صرفاً منطقی نیست که خارج از نتایج، نظریه انجام شود بلکه تعاملی با جهان را در بر دارد که مشخص می کند که آیا خواص لازم را دارد تا به آن منسوب شود. (Hacking, 1998) . قاعدتاً تحقیقات تجربی زیادی لازم است تا ثابت شود که عادات گفته شده در بالا واقعاً آنهایی هستند که منجر به موفقیت علمی می شوند (مبحث زیر را در فیست و گورمان ببینید (Fiest and Gorman, 1998) . شاید شخصی باید پیدا شود و مخزن اطلاعات جامع بهمراه مدارک و سوابق از دانشمندان ایجاد کند، شامل افراد معمولی و شاخص واینکه تا چه حد این افراد نماینده این عادتها بوده اند و تا چه حد درجه موفقیت حرفه ای داشته اند. در اینجا تلاش من اینست که اثبات بسیار کم قدرت تری از صحبت لیست عادات جمع آوری شده از دانشمندان موفق بدست بدهم که این کار را از طریق مقایسه آنها با نصایح سه بیولوژیست شاخص انجام می دهم:

رامون وای کاخال (Roman y cajal)



سانتیاگو رامون وای کاخال یک بیولوژیست اسپانیایی بود که برنده جایزه نوبل پزشکی فیزیولوژی در 1906 شد که حاصل اکتشافات مهمش درباره سلول های عصبی بود. در همان برهه ای که هنوز یک دانشمند فعال بود در 1897 کتاب Reglas y consejos sober investing a cion cientifica را نوشت که ترجمه نام آن به فارسی می شود: توصیه هایی برای یک دانشمند جوان Ramon y Kajal, 1999) ) کتاب پراست از انواع توصیه ها برای انجام یک فعالیت در زیست شناسی. کتاب رامون وای کاخال با رد توصیه فیلسوفهایی نظیر دکارت و سیکون آغاز می شود و می گوید درخشان ترین اکتشافات بر پایه دانش معمول منطقی نبوده اند " (Ramon y cajal. 1999.p.5) " در فصل 2 او به دانشمندان نو پا هشدار می دهد که مراقب دامهای دانش باشند چیزهایی نظیر احترام بیش از حد به کار ذهنهای بزرگ و عقیده به اینکه مهمترین مسائل حل شده اند؛ او همچنین توصیه می کند که علم را باید بخاطر علم بودنش رشد داد بدون در نظر گرفتن اینکه چه کاربردی می تواند داشته باشد (صفحه 9) رامون وای کاخال اعتقاد ندارد که برای کار علمی خوب هوش برتر لازم است. حتی کسانی با استعداد معمولی می توانند کارهای چشمگیر انجام دهند اگر بر اطلاعاتی مربوط به یک سئوال مهم تمرکز کنند.

تمرکز یکی از توانایی های ذهنی است به رامون وای کاخال در فصل 3 آنرا برای کار محقق گریز ناپذیر توصیف می کند. " همه کارهای بزرگ محصول صبر و تحمل، بهمراه تمرکز سرسختانه بر یک موضوع در دوره ای از ماهها یا حتی سالها بوده است". (صفحه 38) دیگر توانایی های ذهنی ذکر شده عبارتند از : استقلال در قضاوت، درک اصالت علمی، اشتیاق به شهرت و آزادگی.

تمرکز و درک اصالت تا حدودی کیفیات ذهنی هستند ولی حسی هم هستند زیرا در برگیرنده امیال می باشند. رامون وای کاخال به شدت بر جنبه حسی تفکر علمی تأکید می کند: دو احساس باید بطور نا معمولی در کنکاش علمی قوی باشد: میل به حقیقت و اشتیاق به شهرت. (صفحه 40)

اشتیاق به شهرت از این جهت مهم است که تمایل به تشویق و پذیرفته شدن، نیروی انگیزشی قدرتمندی به وجود می آورد. پس افرادی را می طلبد که از قدم گذاشتن به محدوده های بکر به خود ببالند. همچنین رامون وای کاخال میهن پرستی را یک نیروی انگیزشی مفید می داند چرا که پژوهشگران می کوشند تا برای اعتبار و درخشش کشورهایشان به کشفیات جدید دست یابند ولی بیشترین این محرکها، محلی و منطقه ای هستند : "پژوهشگران نوپای ما، با هیچ صفت اضافه ای، این ویژگیهای بارز را دارند که تن به خطر می دهند ، به اصالت گرایش دارندو میل به پژوهش و اشتیاق به تجربه ای که به شکلی بی نظیر به خاطر نفس اکتشاف برایشان شادی و مسرت به ارمغان می آورد، از خود نشان می دهند. (ص 48) کشف، یک خرسندی وصف ناپذیر به همراه دارد که شادیهای دیگر زندگی در کنار ان رنگ می بازند "ص 50" فصل 4، مخاطبان عمومی کمتری دارد چرا که به شکل مستقیم به تازه واردین به عرصه پژوهش های زیست شناختی می پردازد. رامون وای کاخال بر این عقیده است که آموزش در سطحی عمومی بخصوص در زمینه فلسفه بسیار سودمند است چرا که "برای آنها که با آزمایشگاهها اجین شده اند، یک ژیمناستیک فکری و آمادگی اندیشه ای به وجود آورد" . ص54. ولی تخصص گرایی نیز در جایگاه خود حائز اهمیت است؛ بخصوص در آنجا که محقق به دنبال حرفه ای شدن در یک حیطه مشخص علمی است. کاخال به اهمیت یادگیری زبان خارجی، مطالعه رساله ها و تک نگاشتها با توجه خاص به روش تحقیق علمی و مسائل و سؤالات با پاسخ و حل نشده و آشنایی حرفه ای با تکنیکها و روشهای تجربی نیز اشاره می کند. وی بر ضرورت جستجوی الهام در طبیعت تاکید (ص62)و بر مشاهده صبورانه برای دستیابی به داده های اصیل تشویق می کند. پژوهشگران باید به دنبال حل مسائلی باشند که روش حل آنها را دوست دارند و به درستی ادراک میکنند.

فصل 5 حاوی نصایحی است که بیشتر حول محور موضوعاتی است که باید از آنها پرهیز کرد، چرا که راه رسیدن به موفقیت را سد می کنند. این فصل به شکل مؤثری، "امراض آرزو" نام نهاده شده است و دانشمندان ناموفق را به چند دسته تقسیم می کند : غوطه وران در اندیشه، کتاب دوستان، چند زبانه ها، خود بزرگ بینان، معتادان به وسایل و ابزارها، وصله های ناجور و تئوری پردازان. به عنوان مثال، تئوری پردازان اذهان باروری هستند به طرزی عجیب و باور نکردنی از محیط های آزمایشگاهی بیزاری نشان می دهند و به این شکل است که هرگز سهمی در تولید داده های اصیل نخواهند داشت. کاخال معتقد است که "اشتیاق و پشتکار است که معجزه می سازد"( ص 94).

فصل 6 درباره عوامل اجتماعی که به بهره وری کارهای عملی کمک می کنند، صحبت می کند.در زمره این عوامل حمایتی، آزمایشگاههای مجهز هستند.

کاخال توصیه هایی پیرامون مسأله ازدواج با پیش فرض "مردان" پژوهشگر به عنوان مخاطبین خویش ارائه می دهد :

" ما به مردانی که راغب و مشتاق علم هستند توصیه می کنیم، در وجود آن کسی که دل در گرو وی نهاده اند به جستجوی یک زندگی آرام و سازگار باشند بیش از آنکه به زیبایی و ثروت بیاندیشند( ص 103)"

فصل 7 به توصیه های شناختی در رابطه با عملکرد در تمامی حوزه های پژوهش علمی می پردازد: مشاهده و تجربه کردن، به آزمون گذاشتن فرضیه ها و اثبات.

مشاهده با تکلف و با برنامه قبلی قرار نیست اتفاق بیفتد. "تنها به آزمون گذاشتن کافی نیست، لازم است مشاهده و بازخورد هم صورت گیرد." ما بایستی آنچه را مشاهده می کنیم با هم در آمیزیم و با چاشنی عواطف و احساس تمایل، ادغامش کنیم (صفحه 112). " آزمونها باید مکرراً با بهترین وسایل تکرار شوند. و زمانی که داده ها جمع آوری شدند" آنگاه طبیعی است که زمان تدوین فرضیات و تلاش برای توضیح آنها فرا رسیده باشد."

در همین اثنا وجود فرضیات امری ضروری است، کاخال نسبت " چسبندگی شدید نسبت به عقاید خود " هشدار می دهد (ص 122).

فرضیات باید با جستجوی داده هایی که آنها را نقض می کنند در کنار داده هایی که از آنها حمایت می کنند، به آزمون گذاشته شوند.

پژوهشگران باید به دنبال رها کردن عقیده هایشان از جمله اعتماد به نفس شدید و غروری که می تواند مانع پیشرفتشان شود، باشند.

فصل 8 و 9 مروری است بر توصیه هایی عملی پیرامون چگونگی نگارش یک مقاله علمی و چگونگی ارایه تحقیق و تدوین آن.

تا آنجا که میدانم، تنها مجموعه نصایحی که در ایجاد یک کتاب برای دانشمندان نوشته شده است که نویسنده آن خود یک دانشمند برجسته است، توسط پیتر مداوار (1979) به عنوان " توصیه هایی به یک دانشمند جوان" به چاپ رسیده است. عنوان این کتاب یادآور ترجمه انگلیسی کتاب کاخال است که چند صباحی زودتر تدوین شدو در عنوان کتاب جای یک کلمه مهم خالی است :"جوان". ولی به نظر می رسد که مترجمین بیشتر به تقلید از مداوار پرداخته اند تا اینکه مداوار از کاخال تقلید کرده باشد. مداوار یک زیست شناس انگلیسی بود که جایزه نوبل را در 1960 برای فعالیتهایی که از سال 1949 هدایت کرده بود، دریافت کرد وی در آن زمان هنوز در دهه سوم زندگیش بود. مداوار در هیچ جای کتابش اشاره ای به کتاب کاخال که پیشتر نگاشته شده بود، نکرده است.

مداوار با طرح این پرسش شروع می کند که " من چگونه می توانم بگویم که یک دانشمند اهل کار تحقیقی از آب در آمده ام ؟" او اشاره می کند که توانمندترین دانشمندان یک ویژگی بخصوص دادند که آن را "اشتیاق کشف می نامند"( ص 71 ) که تمایلی عمیق و شدید نسبت به فهمیدن و ادراک است. آنها همچنین باید مهارتهای هوشمندانه ای از جمله هوش عمومی و توانمندیهای لازم برای انجام فعالیتهای خاص علمی مثلاً مهارتهای عملی برای علوم تجربی، داشته باشند.

در فصل بعدی، مداوار پیشنهاداتی را در میان آورد که در این ارتباط است : باید روی چه چیز تحقیق کنم ؟ توصیه اصلی او آن است که فرد باید روی مسائل مهم مطالعه کند، همانها که پاسخشان به راستی برای علم و بشریت اهمیت دارد.

پژوهندگان جوان باید از خطر دنبال کردن مسائل مد روز در علم آگاه باشند در واقع همان چیزی که باعث می شود آنها به دنبال جذابیت ها و مسائلی که جلب توجه می کنند باشند، بیش از آنکه به تعقیب اندیشه های مهم بپردازند.

فصل 4 مداوار بر این مسأله تأکید دارد که چگونه پژوهشگران می توانند خود را برای پژوهشگر بهتر شدن، تجهیز نمایند. او تشخیص داده است که مبتدیان باید مروری گسترده بر اندیشه ها و مطالب موجود داشته باشند ولی کاملاً انتخاب شده و هدفمند مطالعه کنند و نه فقط وسیع (ص 17). خطری که مبتدیان را تهدید می کند این است که زمان زیادی برای مهارت پیدا کردن و اطلاعات بیشمار پیدا کردن می کنند که هیچ گاه بر پایه این اطلاعات دست به بک تحقیق عملی نمی زنند. ولی پژوهشگران تجربی به دنبال داده و دستاورد هستند حتی اگر در وهله اول این داده ها اصیل نباشند. هنر پژوهش "هنر حل کردن" است که پژوهشگران در آن، مسیری برای رسیدن به پاسخ مسائل مثلاً یک روش اندازه گیری جدید برای حل یک مسأله به شیوه ای جدید، می یابند. با اینکه کاخال چنین در نظر می گیرد که با جمع مردان دانشمند به گفتگو نشسته است، بر خلاف وی مداوار فصلی را بر جنسیت و نژاد در علم اختصاص می دهد. مداوار در هوش، مهارت یا شیوه تفکر بین زنان و مردان پژوهشگر تمایزی نمی بیند و به صورت خاص و مجزا توصیه های اندکی برای زنان دانشمند دارد به همین سیاق، وی هیچگونه تفاوت بنیادی در تبحر و مهارت عملی و توانمندی حرفه ای در ملیتهای مختلف قائل نیست. مداوار می گوید که تقریباً تمام کار عملی وی در همکاری با دیگران به انجام رسیده است و بر اهمیت هماهنگی گروهی که یک تیم علمی با یک تلاش دسته جمعی دست به کار شود، تأکید می کند. وی معتقد است که برآیند این حرکت جمعی بسیار بیش از مجموعه همکاری های جانبی است که به این تیم ارائه می شود.

دانشمندان ژاپنی که بلند نظری و روح همکاری جمعی دارند در مشاغل خویش ، بارورتر و دلپذیر تر عمل می کنندو موفقیت هایی چشم گیر تر نسبت به آنها دسته از دانشمندان گوشه نشین و فرد گرا، به دست می اورند. دانشمندان باید اشتباهات خویش را تشخیص دهند و از اقرار به آنها واهمه نداشته باشند: من نمی توانم به هیچ دانشمندی در هیچ رده سنی، توصیه ای بهتر از این داشته باشم که : شدت یقین یک فرد به درستی یک فرضیه الزاماً رابطه ای با اینکه آیا این فرضیه حقیقتاً نیز درست است، ندارد( ص 39).

مداوار پیشنهاد می کند که خلاقیت با یک زندگی بی دردسر تقویت می شود. دانشمندانی که دغدغه امور اولویتمند زندگی خویش را دارند دچار یک انحراف و تغییر مسیر به سمت تو داری و پنهان کاری می شوند ولی مداوار توصیه می کند که همه چیز را و تمامی آنچه که میدانید با همکاران نزدیک خود در میان بگذارید.

آرزو بر جوانان عیب نیست و می تواند بعنوان یک روش محرک قوی عمل کند ولی زمانی که بیش از اندازه میدان داده شود منجر به بد قوارگی و بی شکلی است.

همچون کاخال، مداوار جویندگان را به انتشار و ارائه دستاورد هایشان تشویق می کند. وی سیاستهای عمومیی را که در علم دنبال می شود پیشنهاد می کند؛ ارائه دستاوردها باید از توضیحات برآید نه از خطوط تحریری . نگارشها باید به شکلی واضح و مناسب برای مخاطبین خود بالاخص نوشته شوند.

مداوار همچنین برای هدایت و توضیح و تجربیات نیز توصیه هایی دارد. او به دفاع از "گالید" و تجربیات وی بر می خیزد. کسی که به مشاهده می پردازد باید بین احتمالات مختلف به شکلی که بتواند یک فرضیه را به آزمون بگذارد "افتراق دهد" ولی نسبت به درگیر شدن با یک فرضیه ضعیف هشدار می دهد. دانشمندان جوان باید به کاربردهای تجربیات و نظریه هاشان بپردازند تا هستی را قابل درک تر کنند نه اینکه تنها به جمع آوری داده ها بپردازند.

یک دانشمند "جویای حقیقت" است( ص )87؛کسی که فرضیات را طرح ریزی می کند و با آزمونهای قابل اجرا، ارزیابیشان می کند.

یک دانشمند پیش از آنکه دیگران را نسبت به مشاهدات و عقایدش متقاعد کند باید خود از دستاورد خویش متقاعد باشد که کاری دست نیافتنی تر و دشوارتر است. مداوار فلسفه پوپر را در علم که بر اساس ارزیابی است نسبت به فلسفه کوهن بر اساس پارادایم، ترجیح می دهد،

جیمز واتسون



زیست شناسی سوم برجسته جیمز واتسون است که در 1962 به خاطر نقشی که در اکتشاف ساختار DNA ایفا کرد، برنده جایزه نوبل شد. در 1993 یک مکالمه دوستانه بعد از ناهار در چهلمین سالگرد ساختار مارپیچ DNA ارائه کرد که بعدها در مجموعه هایی به چاپ رسید (واتسون 2000). نسخه چاپ شده چنین عنوانی دارد :

" موفقیت در علم : چند حساب سر انگشتی " این مجموعه تنها یک صفحه است که بسیار مختصرتر از کتاب کاخال و مداوار به نظر می رسد. واتسون می گوید که برای موفق شدن در علم چیزی بیش از شانس و هوش لازم است و در این راستا به بیان 4 قاعده برای موفقیت می پردازد.

قاعده اول این است که بایداز کار کسانی که به موفقیت دست یافته اند، آموخت و از "مردم زبان بسته" پرهیز کرد. برای موفقیت در یک مسیر دشوار باید همیشه روی به سوی افرادی داشته باشید که از شما روشن نگرتر و شاداب ذهن ترند. قانون دوم پذیرش خطر است. آمادگی افتادن در دام سختی ها و دشواریها. موفقیت بزرگ، انتخاب یک هدف بزرگ را می طلبد هدفی که الزاماً شما برای دنبال کردن آن آماده نیستند و مردم نیز از کنار آن نمی گذرند، حتی اساتید شما و همه آن کسانی که به شما برای آغاز کردن آن اصرار می کنند، آماده قدم نهادن در آن وادی نیستند. قانون سوم واتسون، داشتن فردی بعنوان پشتیبان وحامی در پشت صحنه است که در مواقع دشواری به حمایت از شما بر می خیزد. او اشاره می کند که وجود جان کندرو و سااولاور و لوریا در کنار وی چقدر برای فعالیتهایش مفید بوده است. قانون چهارم واتسون این است: "هیچ وقت کاری انجام ندهید که برای شما خسته کننده است". (واتسون 200، ص 1125)، انجام دادن کارهایی که دوست دارید و از آنها لذت می برید بسیار آسانتر است. واتسون همچنین به وجود کسانی در اطراف شما که به شما فکر می کنند و مراقبتان هستند و زمانی که به سوی آنها می روید می توانند از نظر و دانش خود به شما چیزی ارائه کنند، تأکید می کند.

این نیز ارزشمند است که بتوانید اندیشه هایتان را در معرض نقد اطرافیانتان قرار دهید. واتسون می گوید که رقیبان اصلی وی در تحقیق برای شناخت ساختار DNA ، روزالین فرانکلین ولینوس پاولینگ، هر دو در زمره کسانی بودند که با آنها به شکل سودمندانه ای مخالفت داشت.

افراد نباید علم را به عنوان راهی برای دوری گزیدن از مردم انتخاب کنند چرا که موفقیت در علم وقت گذاشتن برای دیگر پژوهشگران اعم از همکار یا رقیب را می طلبد. موفقیت واتسون در بخشی مدیون شناخت کسانی بود که وی برای موفقیتش باید آنها را می شناخت.



«بحث»

اینکه مباحث این سه زیست شناس تا چه حد بر خصوصیات افراد خلاق منطبق است در جدول شماره 1 گردآوری شده است که در این دو جدول، برهم پوشانیهای واضحی به چشم می خورد. برای مثال واتسون پیشنهاد پذیرش خود را ارائه می دهد و مداوا ،پیشنهاد همکاریهای مثمر ثمر را ولی این سه زیست شناس توصیه هایی دارند که توسط شرکت کنندگان در کارگاه مطالعات شناختی بر علم و تکنولوژی سال 2001 عنوان شده اند. جدول 2 حاوی پیشنهادات مکملی است که نه به جای جدول 1 بلکه در کنار آن می تواند مفید باشد.



جدول 2 ویژگیهای شایع دانشمندان موفق

ارتباطات جدید ایجاد می کنند

راههای جدیدی برای حل مسائل با کمک روشهای جدید به دست می اورند (مداوار) .

در انتظار غیر منتظره هستند.

از دلبستگی زیاد به عقاید خود پرهیز می کنند (کاخال).

نسبت به خطاها و اقرار به اشتباهات خود تمایل نشان می دهند. (مداوار).

سرسخت هستند.

بر موضوع مورد نظر خود با سرسختی تمام متمرکز می شوند (کاخال).

هیجان زده هستند.

میل به حققیت و اشتیاق به شهرت دارند (کاخال).

به دنبال اصالت می روند و تحقیق و پژوهش را تجربه می کنند (کاخال).

برای درک لذت اکتشاف، مشتاق هستند (کاخال).

تمایل شدیدی برای درک کردن و فهمیدن از خود بروز می دهند (مداوار).

هیچ وقت کاری نمی کنند که از آن لذت نبرند(واتسون).



سه زیست شناس توصیه هایی شناختی زیادی در جدول 1 ارائه نکرده اند با اینکه اطلاعات با ارزش زیادی همچون توصیه های مداوار پیرامون تکنیکهای جدید حل مسئله با توصیه های مداوار و کاخال پیرامون رهایی از اندیشه ها و باورهای شخصی در زمان مقتضی یا توصیه های کاخال در مورد تمرکز همه جانبه دیده می شود. بحث وابستگی عاطفی نیز جالب توجه است همچنان که کاخال و مداوار نوع احساسات و عواطف که می تواند منجر به شکوفایی و بروز موفقیت علمی شود را مد نظر قرار داده اند از جمله میل شدید برای دست یابی به حقیقت، شهرت، کشف و ادراک . مشابه جدول 1 که حاوی پیشنهاداتی برای لذت بردن و سرگرم بودن است توصیه های واتسون را داریم که در مورد پرهیز از دلزدگی است که محرک اصلی نقشهای وی در کشف ساختار مارپیچ دوگانه، DNA است. (واتسون 1969، تاگارد 2002b ). هر سه زیست شناسی انبوهی از توصیه های اجتماعی دارند که پا فراتر از جدول می گذارد و در جدول 2 تنظیم شده است و طیف آنها از ازدواج تا ارتباط درست با همکاران و مجامع علمی را در بر می گیرد.

کاخال و مداوار قاطع تر از فلاسفه، روانشناسان و تاریخ دانان علم، بر اهمیت استفاده از ابزار و مصالح برای تبادل و ایجاد ارتباط موثر با جهان، تأکید دارند. در حالی که شرکت کنندگان کارگاه دست به کاری بزرگ برای تشخیص فاکتورهای شناختی در موفقیت علمی زدند، سه زیست شناس توصیه هایی را فراهم آورد ه اند که از دیدگاه ارتباط عاطفی، اجتماعی و فاکتورهای محیطی، قوی تر به نظر می رسد.

جدول 7، مجموعه فاکتورهایی را در بر دارد که به هیچ یک از دسته های 6 گانه جدول 1، منطبق نیست هم کاخال و هم مداوار پیشنهاد کرده اند که علم برای اعتبار خود آن بدون توجه به کاربردهای علمی و تجربی اش دنبال شود، توصیه کاخال به دوری جستن از تحت فشار قرار گرفتن با اندیشه بزرگان بر نظر واتسون مبنی بر پذیرش خطر و انحراف از عقاید و مسیرهای نهادینه شده مطابقت دارد. توصیه مداوار مبنی بر پرهیز از زیاده خوانی در تقابل با توصیه های جدول 1 مبنی بر گسترده خوانی است.

مطالعه مسائل مهم و پرهیز از یک زندگی پر آشوب توصیه عمومی مفیدی به نظر می رسد. اطلاعات دیگری راجع به شیوه و چگونگی موفقیت دانشمندان از مطالعه شخصیت آنها بر می خیزد و گورمن (1998) مطالعات زیادی در مقایسه شخصیت دانشمندان و غیر دانشمندان داشته است و به سه نتیجه مهم دست پیدا کرده :

- دانشمندان مسئولیت پذیرتر و وظیفه شناس ترند.

- دانشمندان، مقتدر تر، به دنبال دستاورد و مشتاق ترند.

- مستقل تر درونگرا و کمتر اجتماعی هستند.

- از لحاظ احساسی، پایدار و قابلیت کنترل عواطف خویش را دارند.

آنان همچنین مطالعاتی بر مقایسه دانشمندان برجسته و خلاق و آنان که کمتر این ویژگیها را دارند، داشته اند.

- خودکارتر، مستقل تر و درون گرا ترند.

- مشتاق تر، آرزومند تر و بیشتر به دنبال نتیجه اند.

- تفکراتی باز و شخصیتهایی انعطاف پذیر دارند.

می توانیم از این مجموعه همچنین برداشت کنیم که یک دانشمند موفق شدن، نیازمند اقتدار، اشتیاق، استقلال و انعطاف پذیری است.

حتی بدون یافته های شخصیتی، در جدول 1 و به حدود 50 مورد توصیه در راستای موفقیت علمی رسیده ایم که بی شک برخی از آنها در فراتر رفتن از مرزهای خلاقیت که ارتباط زیادی با موفقیت علمی دارند، اثرگذارترند. ولی راهی نیست تا بدانیم کدامیک به راستی بیشتر اثر گذار است.

بدون شک برای پاسخ یه این سوال باید مطالعات وسیع روانشناختی و جامعه شناختی صورت گیرد تا عوامل مهم را بیش از پیش به ما بشناساند (فیست 1993).

همچنین امکان توصیه های علمی در مورد شیوه ادراه یک کار عملی در مراتب پائین به عنوان مقاله، چگونگی کنار آمدن با خواستهای همکاران، رفع تضادها و درگیریهای خانوادگی و کنار آمدن با "دانشمندی کهنسال بودن" (رجوع کنید به فراناو دارلی، 1987 و (سیندرمن 1985). این فصل بر آن نبود که لیست مشخص و کاملی از روندها و فعالیتهایی که می تواند به یک دانشمند خلاق شدن، یاری رساند، تهیه کند ولی امید دارم که ساختار و چهارچوب اولیه ای باشد تا عوامل موثر در موفقیت علمی را بر اساس آن شناخته شوند.

در این فصل گستره وسیعی از عوامل برای موفقیت مورد بحث و تبادل بوده است که برای توجه و تو ضیح رشد دانش علمی بایستی مد نظر قرار داده شوند. مطالعات علمی نیاز دارند پا را از چهارچوب و نظامهای سنتی فراتر نهند همچنان که فلاسفه روی به روشهای جدید اندیشیدن به روز یا روانشناسان به روندهای شناختی نشان می دهند یا حتی جامعه شناسان به تداخلات اجتماعی متمرکز می شوند. تمامی این دلمشغولیها، معقول و منطقی است ولی احتیاج به کامل شدن با شناخت چگونگی عواطف، شخصیتها و تداخلات هوشمندانه با جهان دارد که می تواند به رشد و توسعه دانش یاری رساند.

با تشکر: از جف شواگر به خاطر اجازه ای که به من داد تا خصوصیات افراد خلاق و وی‍‍ژگیهای آنها را چاپ کنم ، از کارگاههایی که برگزار کرد و شرکت کنندگان انها نیز متشکرم.

خصوصیات افراد خلاق

1. ارتباطات جدید ایجاد کنید.

- خود را در بیش از یک مسیر وارد کنید.

- بسیار بخوانید

- از شباهت سازی برای ارتباط دادن پدیده ها در ذهنتان کمک بگیرید.

- بر پروژه های مختلفی در یک مقطع زمانی کار کنید.

- از داده های بصری همچون داده های کلامی برای ارائه خود استفاده کنید.

- روی هرچه دیگران بر ان تمرکز کرده اند کار نکنید.

- روشهای متعدد به کار گیرید.

- روشهای جدید جستجو کنید.

2. منتظر غیر منتظره ها باشید

- چیزهایی غیر معمول را جدی بگیرید

- از شکست ها درس بگیرید.

- از شکست ها سربلند بیرون بیائید.

3. یک برنده باشید.

- بر مسائل کلیدی متمرکز شوید

- منظم باشید و همیشه بایگانی داشته باشید.

- زود به ثبات برسید و دیر از آن دست بکشید.

4. هیجان زده باشید.

- دنبال پروژه های جالب باشید

- با افکار و دیده هایتان بازی کنید.

- سؤالات جالب بپرسید.

- خطر کنید.

5. اجتماعی باشید.

- همکارانی باهوش پیدا کنید.

- تیمهای خوبی ندوین کنید.

- مطالعه کنید تا بدانید دیگران چگونه موفق شده اند.

- به افراد با تجربه گوش کنید.

- روشهای مختلف را پرورش دهید.

- کارتان را با دیگران در ارتباط قرار بدهید (در معرض دید دیگران قرار بدهید).

6. از جهان هستی استفاده کنید.

- محیطهای بارور را پیدا کنید.

- ابزار بسازید.

- ایده هایتان را در معرض آزمون قرار دهید.

7. اجتماعی باشید.

- به خاطر رسیدن به آرامش روحی روانی ازدواج کنید (کاخال).

- چیزهایی که می دانید با همکاران نزدیک خود در میان بگذارید (مداوار).

- نتایج و دستاوردهای پژوهش خود را به شکل موثری در ارتباط با دیگران قرار دهید. (در معرض دید قرار دهید) (کاخال – مداوار)

- از برندگان بیاموزید.

- کسانی را به نحوی به عنوان پشت گرمی و حامی در نظر داشته باشید (واتسون) .

8. از جهان هستی استفاده کنید.

- در جستجوی روح متعالی در طبیعت باشید (کاخال).

- امکانات آزمایشگاهی خوب داشته باشید و از آنها استفاده کنید (کاخال).

- ببینید و به انتخاب خود باز خورد نشان دهید(کاخال).

- افکار بزرگ آدمهای بزرگ را احترام کنید (کاخال).

- دانش را به خاطر نفس ان جستجو کنید (کاخال، مداوار).

- مسائل مهم را مطالعه کنید (مداوار).

- زیاد نخوانید (مداوار).

- زندگی آرام و با دردسرهای اندک داشته باشید (مداوار).
align=bottom v:shapes="_x0000_i1025">
چکار کردید؟ آیا آسان بود یا چون مرتب ایده‌هایتان را سبک سنگین می‌کردید که آیا خوبند یا نه مشکل بود؟ آیا وقتی ایده‌هایتان نامعمول بود و متعارف نبودند باز هم آنها را دنبال می‌کردید؟ اگر اینکار را کرده‌اید کار را خوب انجام داده‌اید! شاید دریافته باشید که خیلی از ایده‌هایتان شکل تغییر یافته‌ بازی‌هایی هستند که آنها را می‌شناخته‌اید. در تجربه‌هایی که ما در کارهای گروهی داشتیم اشکال مختلف بازی چوگان را تجربه کردیم ولی موارد ساختارشکنی هم بود نظیر ایده سرگرم کننده ماهی پیچی رقابتی! کلید کار ترکیب کردن است تا چیزی جدید با ارتباطات تخیلی‌تر بوجود آید.

با استفاده از روش یوسلو یاد می‌گیرید خیلی زود در مورد ایده‌هایتان قضاوت نکنید چون درمرحله هفت این روش فرصت برای ارزیابی وجود دارد. ما به تجربه دریا‌فته‌ایم که افراد وقتی بدانند فرصت غربال کردن و تصفیه ایده‌هایشان را خواهند داشت آزادتر می‌شوند و تصورات غیر معمول و خارج از چارچوبشان را راحتتر پذیرا می‌شوند. در اینجا مروری کلی بر روی یوسلو خواهیم داشت و هر مرحله را بطور خلاصه توضیح می‌دهیم.

روش یوسلو با مشخص کردن موضوعی که می‌خواهیم درباره‌ آن ایده‌ بدهیم آغاز می‌شود یعنی هدفمان را مشخص می‌کنیم. این مرحله اول به عنوان موتوری برای کل روش کار می‌کند، زیرا تفکر دقیق درباره اینکه واقعاً چه می‌خواهیم، تنشی در ما ایجاد می‌کند که ما را از آنچه در حال حاضر داریم به سمت آنچه در آینده آروزی آنرا داریم می‌برد. این تنش است که فرآیندخلاق را جلو می‌برد و به آن حرکت می‌دهد. هدف ما همیشه یافتن چیزی جدید است و بنابراین ما بخوبی آنرا شفاف می‌کنیم تا بتوانیم روی آن متمرکز شویم و تولید ایده‌های جدید را جهت دهیم. در فصل دوم هدف خودتان را که در تمام کتاب روی آن برای کلیه فعالیتهایتان متمرکز می‌شوید آماده خواهید کرد.

همانطور که گفتیم هدف اصلی ما چالش با پیش فرض‌ها و ذهنیات کهنه است و بر انجام این کار ما زمینه را برای خلق ایده‌های جدید فراهم می‌آوریم. از اینرو ما باید با طیف وسیعی از اطلاعات و تجارب کار کنیم که در واقع آجرهای بنایی را می‌سازند که ایده‌های جدید ما هستند. افراد اساساً خلاق، یعنی کسانی که درباره‌شان می‌شنویم یا می‌خوانیم که بارها و بارها ایده‌های موفق داده‌اند، حریصانه به جمع‌آوری اطلاعات می‌پردازند. این افراد همیشه بدنبال تجارب جدید هستند و علائق متنوعی دارند. وقتی ما اطلاعات جمع می‌کنیم و به مسائل از زوایای متفاوت می‌نگریم، ایده‌هایی به نظرمان می‌رسد که ما را به هدفمان می‌رساند. البته در این مرحله باید صبور باشیم و پی‌گیر ایده‌مان باشیم تا بتوانیم به آنها شاخ و برگ بدهیم و پخت‌ترشان کنیم. در فصل 3 درخواهید یافت که پرسشگری و کنجکاوی چه صفات مهمی برای یک فرد خلاق هستند و از فعالیتها برای باز کردن پنجره ذهن و حواستان به سوی دیدگاهها و تجارب جدید استفاده خواهید کرد.

در مرحله بعدی از این روش این فرصت را خواهیم داشت تا با فکر خودمان از روشها و ابزار مختلف برای تجربه کردن استفاده کنیم. با استفاده از روشهایی نظیر "ورودی تصادفی" و"متافور"( استعاره ) می‌توانیم به روشهای جدید و متنوع تفکر دست بیابیم و ایده‌های جدید بدهیم. در فصل 4 به تعدادی از روشهایی خواهیم پرداخت که ذهن را بازی می‌دهند و آنرا در مسیر هدفتان آزاد می‌کنند. خواهید دید که ایده‌هایتان می‌بالندونسبت به راههایی که قبلاً به نظرتان می‌رسید مؤثرتر و هیجان‌انگیز‌تر خواهند شد.

در مرحله 4 از روش یوسلو به ناخودآگاه خود فرصت می‌دهیم تا با خودآگاهمان ارتباطاتی برقرار کند که در حالت عادی وجود ندارند و در نتیجه آن راههای بیشتری به ذهنمان می‌رسد. در فصل 5 روشهای آرامش‌دهنده و کند کننده ذهن را امتحان خواهید کرد تا بتوانید به ناخود‌آگاه خود وارد شوید.

حال به ترکیب می‌پردازیم که کلید خلاقیت است. ترکیب ایده‌هایی که از قبل وجود دارد، با ایده‌ها و اطلاعات نا مربوط به آنها نتایج اصیل و غیر منتظره‌ای بدست می‌دهد.

در کارهای گروهی که داشته‌ایم در این مرحله از روش برای یک گروه چهار نفره معمول بود که در ارتباط با هدفشان بین 50 تا 100 ایده جدید طی کمتر از نیم‌ساعت ارائه دهند. در فصل 6 در مورد تعداد زیادی از مخترعین، ‌نوآوران وکار آفرینان خواهید خواند که چگونه از ترکیب استفاده کرده‌اند و این فرصت را خواهید داشت که خودتان ارتباط دهید و ترکیب کنید تا ایده‌های مفید برای هدف خودتان بدست آورید.

از آنجائیکه روش یوسلو به عنوان یک ابزار کاربردی طراحی شده است و تولید ایده جدید صرفاً بخشی از آن چیزی است که باید قادر به انجام آن باشیم، در همین مرحله متوقف نمی‌شویم. وقتی از این روش استفاده می‌کنیم در این مرحله ایده‌های زیادی در ارتباط با هدفمان تولید کرده‌ایم. حال وقت آن است که از بین آنها انتخاب کنیم و فقط تعدادی از آنها را برای ادامه کار استفاده کنیم تا بتوانیم اداره آنها را در دست بگیریم. بنابر‌این مرحله بعدی کار ارزیابی است. این مرحله حیاتی است نه تنها به این دلیل که به ما فرصتی می‌دهد تا تعداد ایده‌هایی که باید با آنها کار کنیم را کاهش دهیم، بلکه به این دلیل که دانستن این موضوع که بعداً فرصت ارزیابی ایده‌ها را داریم باعث می‌شود تا از پیش داوری و محدود کردن تفکرمان در مسیر جلوگیری کنیم. به همین دلیل ایده هایی که می‌توانند کارگر باشند را فقط به دلیل اینکه احمقانه به نظر می‌رسند دور نمی‌ریزیم. در فصل 7 فرصت این را خواهید داشت تا از ابزاری با طراحی مخصوص برای تصمیم‌گیری استفاده کنید که به شما کمک خواهد کرد تا تفکرتان را دسته‌بندی کنید و از بین ایده‌هایتان انتخاب کنید. درنهایت پس از ارزیابی ایده‌ها با استفاده از یک سری معیارهای از پیش تعیین شده می‌توانیم مشخص کنیم که کدام یک را می‌خواهیم اول انجام دهیم. در اینجاست که خلاقیت به نوآوری تبدیل می‌شود واید‌ه‌های ما به واقعیت عملی تبدیل می‌شوند. لیکن برای اینکه این اتفاق بیفتد و بهترین فرصت موفقیت بدست آید باید طرح بریزیم. باید همه افرادی که برای عملی شدن ایده‌ شما لازمند را لحاظ کنید. باید آماده شویم تا ایده را برای این افراد و دیگر کسانی که به حمایتشان نیاز داریم توضیح دهیم. چه شما یک کارآفرین باشید، ‌یا کارگر یک کارخانه باشید یا سرکارگر باشید فرقی نمی‌کند، یک طراحی خوب شانس شما را برای اینکه دیگران ایده‌تان را بپذیرند افزایش می‌دهد. در فصل 8 خواهید آموخت که چگونه یک طرح خوب بریزید تا بهترین شانس موفقیت را داشته باشید. در آنجا درباره قهرمان‌های ایده‌ها صحبت خواهیم کرد و اینکه چگونه می‌توانند به شما کمک کنند. یاد خواهید گرفت که چگونه نظر افراد را جلب کنید مخالفت آنها را به حداقل برسانید و با استفاده از ایده‌هایی که خودتان در فصل 7 انتخاب کرده‌اید یک طرح واقعی برای به انجام رساندن خواهید داشت.

همانطور که می‌بینید ما روش یوسلو را بشکل یک روند مرحله به مرحله طراحی کرده‌ایم و در واقع فرآیند خلاقیت و نوآوری هم تا حدودی ترتیب دارد.

نتیجه نهایی اینکه باید قبل از انجام هر کاری به یک ایده خوب رسید. روش یوسلو یک فرمول نیست و شما مراحل مختلف را صرفاً تا وقتی که به آنها نیاز دارید دنبال می‌کنید و اگر احتیاج باشد می‌توانید به مراحل قبل رجوع کنید یا آنها را تکرار کنید.

قبل از شروع سفر به سرزمین خلاقیت و نوآوری به یادداشته باشید که ذهنتان مثل یک چتر نجات است فقط وقتی می‌توانید از آن استفاده کنید که باز باشد. با کار کردن درطول این کتاب به مقصودتان که همانا خلاقیت و نوآوری بیشتر است خواهید رسید. پس از سفرتان لذت ببرید و شاد باشید.

پاسخ به سؤالاتی که اغلب افراد می‌پرسند:

1ـ هنرمندان به همان اندازه دانشمندان،‌ مهندسین، تاجران، کار آفرینان، ‌رانندگان، فروشندگان، بانکداران و یا هر کس دیگری خلاقند، خلاقیت فقط به دنیای هنر و هنرمندان تعلق ندارد. ما همه در زندگی شخصی و کاریمان خلاق هستیم هر چند که به آن توجه نمی‌کنیم.

2ـ این سوء‌تفاهم رایج وجود دارد که فقط سمت راست مغزمان با تفکرات خلاق در ارتباط است. گفته می‌شود که سمت چپ مغز در هنگام تفکرات منطقی و خشک کار می‌کند و سمت راست مغز سمت تخیلگراست. اما تحقیقاتی که درسال 1996 انجام شده است به وضوح نشان می‌دهد که تفاوت بین دو نیمکره بیشتر مربوط به روش کارکرد است، بشکلی که سمت چپ بیشتر روی جزئیات تمرکز دارد و سمت راست روی پس زمینه و کلیات متمرکز است. بنابراین عملاً ما از هر دو نیمکره در زمانهای مختلف برای خلاق بودن استفاده می‌کنیم.

( Fink and Marshal, Nature, 382,p. 626. Source: New scientist, 163 (2193), 03/07/1999,p. 26)

3ـ تغییر، ‌روال کار در قرن بیست‌و یک است بنابراین سازمانها باید انعطاف‌پذیر، پاسخگو و آماده برای تفکرات متفاوت باشند. حتی سازمانهایی که محصول منحصر به فردی دارند یا سرویسی ارائه می‌دهند که دیگر سازمانها توانایی ارائه آنرا ندارند هم باید بدنبال راهکارها و روشهای جدیدی باشند تا بتوانند همیشه پیشرو باشند. از این گذشته مردم مایلند در سازمانی کار کنند که سرآمد بقیه باشد، زیرا انسان در محیطی رشد می‌کند که فضای چالش و تلاش فراهم باشد و شانس خلاق و نوآور بودن به عنوان حقوق رسمیش شناخته شود.

4ـ اولین نظرات در مورد خلاقیت بر این مبنی بود که منشأ آن دستهای فوق بشری و نیروهای روحانی می‌باشد، علت اینکه در حالت استراحت ایده‌هایتان را بدست می‌آورید اینست که در این حالت ناخودآگاه شما ارتباطاتی با خودآگاه بوجود می‌آوردکه ذهن کاملاً هوشیار آنها را ندارد. با اینکه به نظر می‌رسد این ایده‌ها از خارج به ما داده می‌شوند، اغلب با چیزی ربط پیدا می‌کنند که شما قبلاً به آن اندیشیده‌اید و تنش خلاق شما را فعال کرده است و خودآگاه و ناخود‌آگاه ذهن شما را وادار به حل آن کرده است. خلاقیت بوجود آوردن چیزی از هیچ چیز نیست، بلکه به معنی استفاده از ایده‌ها و اطلاعات و مواد موجود برای تولید ترکیب جدید است. اگر بتوانیم بگوییم که یک لحظه « ‌اورکا »[ یافتم] وجود دارد یا در واقع لحظه‌ روشن شدن، این نقطه جایی است که این الگوی جدید یا این آرایش جدید بوجود آمده است. در این کتاب روش یوسلو به شما معرفی خواهد شد که در واقع آنچه را در مغز شما در زمان خلاق بودن رخ می‌دهد، بازسازی می‌کند. با آموختن این روش نه تنها قادر خواهید بود که خلاقیت طبیعیتان را فعال کنید و ایده‌های هوشمندانه جدید تولید کنید، بلکه می‌توانید برای اجرای آنها طرح یک نقشه را بریزید.

5ـ هر کسی می‌تواند خلاق باشد. لازم نیست جزو خواص باشید تا بتوانید خلاق بیندیشید و عمل کنید. شما وقتی خلاق هستید که یک ترکیب جدید از موادی که قبلاً وجود داشته‌اند بوجود آورید و این خاصیت می‌تواند در مورد هر محصول انسانی صادق باشد. اگر به چگونگی فرآیند خلاقیت آگاه باشیم می‌توانیم مهارتمان را رشد بدهیم و با تمرین کردن در استفاده از آن خبره شویم.

6ـ هنگامیکه انگیزه و لذت برای کاری وجود داشته باشد و چالشی درکار باشد بیشترین خلاقیت افراد نمایان می‌شود. خود خلاق بودن یک محرک درونی است یعنی « یک میل قوی درونی ایجاد می‌کند که کار بر اساس علائق و احساسات انجام شود ».

Thesesa M. Amabile, ‘How to kill creativity’, Harward Buisiness Review on Breakthrough Thinkikg , HBS psess ,1999)

اگر افراد را در فضا و شرایطی قرار دهید که بتوانند ایده‌های جدید بدهند چنین خواهند کرد. بطور کلی تشویق خارجی ایده‌های خلاق باعث تولید ایده‌های کم کیفیت‌تر و کمتری می‌شود تا وقتی که به افراد صرفاً شانس این را بدهیم که خلاق باشند.

7ـ برخی جنبه‌های فرآیند تولید ایده روشن‌تر و آسانتر از بقیه است. کار کردن با فکر می‌تواند سرگرمی جالبی باشد و وقتی ایده‌ها و اطلاعات را با هم ترکیب می‌کنیم تا چیزی بسازیم واقعاً کار لذت بخشی است. برای حرکت دادن و گسترش تفکر انرژی زیادی صرف می‌شود و در طی آن ایده‌های بیشتر و بیشتری تولید می‌شود. لیکن تغییر روش فکر کردن، باز گذاشتن قدرت انتخاب و دست کشیدن از قضاوت برای آنکه اطلاعات و ایده‌های بیشتری به آنچه داریم اضافه شود، می‌تواند دشوار باشد. وقتی از ایده‌پردازی به سمت عملی کردن آنها پیش می‌رویم باید پابرجا باشیم و سخت بکوشیم تا شاهد به واقعیت پیوستن آنها باشیم. برای مثال برادران رایت 805 مرتبه امتحان کردند تا توانستند به پرواز موفق دست یابند.

8ـ در زندگی روزمره‌مان فقط آنچیزی را می‌بینیم که دلمان می‌خواهد ببینیم. دلیل آن تا حدودی به نوع عملکرد مغزمان بر می‌گردد و از جهت دیگر بدلیل نیاز به ثبات، قسمتی از اطلاعات را حذف می‌کنیم، راههای دیگر را نادیده می‌گیریم و همه چیز را بر اساس دیدگاه موجودمان از هستی تفسیر می‌کنیم، اطلاعاتی را که دریافت می‌کنیم به همان شکل مرسوم خودمان در گذشته دسته‌بندی می‌کنیم و ایده‌ها چارچوب‌بندی می‌شوند. ما به چیزی نیاز داریم که تفکر ما را از حرکت فقط روی یک خط راست نجات دهد. برای اینکه" خارج چارچوب " بیندیشیم نیاز به چیزی متفاوت و کاملاً نامرتبط داریم تا روشهای جدید تفکر را درما فعال کند.

9- با اینکه نوآوری می‌تواند باخلاقیت فردی آغاز شود اما تیم‌هایی که طیفی از تواناییها مهارت‌ها و تجارب را دارا هستند بخوبی می‌توانند ایده‌های خلاق را به عملکرد نوآورانه تبدیل کنند. اغلب انقلابات نوآورانه مهم با همکاری افراد انجام شده و چون همه افراد از ابتدا بوده اند کار را از خود می دانند. این همکاری می‌تواند اشکال متفاوتی داشته باشد: می‌توان همه افراد را درگیر خلق یک چیز کرد یا اینکه اعضای تیم نقش مکمل داشته باشند: مثلاً تسهیل‌گر باشند یا قهرمان ایده‌هاباشند. معرفی ایده‌های جدید به یک سازمان در واقع آوردن یک چیز نو، متفاوت و امتحان نشده به یک شرایط تعریف شده است. این حالت وضعیت موجود را به مبارزه می‌طلبد و به همین دلیل در مقایسه با دیگر اشکال تغییر بیشتر در مقابل آن مقاومت می‌شود. برای نوآوری موفق نیاز به نقشه‌ای باهمه جزئیات داریم که روش معرفی ایده‌ها را تبیین کند و باید پایدار باشیم تا به عمل درآیند.

10- فرآیند خلاقیت چه در مورد حل مشکلات روزمره باشد و چه مربوط به یک کشف تخصصی عملی باشد در اساس یکسان است. این فرآیند از یک سری مراحل تشکیل شده و با فهم و تمرین و پی‌گیری آنها می‌توانیم توانمان را افزایش دهیم و مانند دیگر مهارتهایی که آموخته‌ایم، می‌توانیم بی‌اختیار آنرا بکار گیریم. با این اتفاق مهارتمان رشد پیدا می‌کند وکیفیت و تعداد ایده‌های جدیدمان افزایش می‌یابد.

11ـ تفاوت اصلی در این است که خلاقیت تولید ایده و نوآوری انجام آنها است. ما خلاقیت را به عنوان ترکیب ایده‌ها، اطلاعات و موادی که قبلاً نامربوط بوده‌اند و ایجاد چیزی نو تعریف می‌کنیم و نوآوری ارائه ایده‌های جدید به جهان است و آنرا به این شکل تعریف می‌کنیم: " فرآیند ایده‌های جدید به واقعیت عملی ".

در مورد ایده‌هایی که جدی نیستند ولی قبلاً هیچگاه به کار برده نشده‌اند یا حداقل در این شرایط یا زمینه جدید استفاده نشده‌اند هم می‌توان این اصطلاح را بکار برد.

شهرام رفیعیان

سمر سید یاحسین

این مقاله ترجمه ای است از How to Be a Successful Scientist نوشته پل تاگارد که به اصل آنرا اینجا دسترسی دارید:http://cogsci.uwaterloo.ca/Articles/successful.pdf

Paul Thahgard


برگرفته از: /talented.mui.ac.ir
 


نظرات 0