تاريخ : یک شنبه 6 فروردین 1391  | 5:53 PM | نویسنده : قاسمعلی

به یارى خلاقیت بود که انسان توانست پس از حدود 50 هزار سال غارنشینى، جریان تحولى را به راه اندازد که تمدن‏‌ساز شود. البته روند تحول قرن‏‌ها کند یا کم‏‌شتاب بود، ولى از دو سده‌ی پیش با اختراع روش علمی‌ و همگرایى دو موج بنیان‏‌کن انقلاب علمى و انقلاب صنعتى، تحول تمدن بشرى شتاب گرفت.
می‌‏توان نگاهى یک‏سویه به خلاقیت داشت و آن را مهم‏ترین موهبتى دانست که بشر را در مسیر تحولى پرشتاب و برگشت‌‏ناپذیر قرار داده است و با آهنگى تکامل‌‏یابنده به پیدایش چند دوره‌ی تمدنى منجر شده است؛ یا به‌‏عکس، خلاقیت را نفرینى برشمرد که مجازات انسان در برابر انتخابِ راهِ خوردن میوه دانایى و رانده شدن از آسایش جاودانه زندگى در بهشت باشد. اما می‌‏توان خلاقیت را با نگاهى دوسویه نیز مورد تحلیل قرار داد؛ به این معنا که خلاقیت را استعداد و توانایی‌اى در انسان تعریف کرد که جامعه‌ی بشرى را در موقعیتى قرار داده است که به معناى واقعى کلمه مسئله‌‏آفرین است: هم موهبت و هم نفرین است؛ هم نجات‏‌بخش و هم دشوارساز است. در این مقاله، نگاهى دوسویه حاکم است و از چنین منظرى خلاقیت مورد بحث قرار می‌‏گیرد.

دستاوردهای مادى خلاقیت‏
به یارى خلاقیت بود که انسان توانست پس از حدود 50 هزار سال غارنشینى، جریان تحولى را به راه اندازد که تمدن‏‌ساز شود. البته روند تحول قرن‏‌ها کند یا کم‏‌شتاب بود، ولى از دو سده‌ی پیش با اختراع روش علمی‌ و همگرایى دو موج بنیان‏‌کن انقلاب علمى و انقلاب صنعتى، تحول تمدن بشرى شتاب گرفت و تا بدان‏‌جا پیش رفت که امروز شتاب مهارناپذیر آن، دغدغه‌‏ها و نگرانی‌هایى جدى پدید آورده است. به‌ویژه در دهه‌های اخیر، دورنماى گسست‌هایى نوظهور در روندهاى تکاملى پدیده‏‌ها، به طرزى نگران‏‌کننده در افق آینده ظاهر شده است. متأسفانه، انسان نه تنها هنوز فهم درستى از این گسست‌ها ندارد، بلکه براى مواجهه با آن‏‌ها نیز چندان آماده نیست. از جمله، خلاقیت باعث شده است که انسان با فن‏‌آورى جریانى را به راه اندازد که نتیجه‌ی طبیعى آن پیدایش زیستگاهى درون طبیعت و مصنوع دست انسان است، زیستگاهى که به سرعت پیش‌‏رونده و به‌‏ظاهر مهارناپذیر است و در موارد بسیارى نه تنها از قوانین طبیعت پیروى نمی‌‏کند، بلکه اغلب بر ضد آن نیز عمل کرده است. علایم هشداردهنده‌ی توفان‏‌هاى نامنتظره و ویرانگر چند سال اخیر به ما می‌‏گویند، این تنها سکونت‌گاهمان ـ کره‌ی زمین ـ را نابخردانه اداره کرده‌‏ایم و آسیب‌‏هایى جدى به آن وارد ساخته‌‏ایم که جبران‏‌ناپذیر است. ما تعادل زیست‏‌بومى زمین را چنان برهم زده‏‌ایم که اکنون براى مقابله با این تهدیدها آماده نیستیم. افزون بر آن، هر چند به این حقیقت پی ‏برده‌‏ایم که انسان جزیى جدایی‌‏ناپذیر از طبیعت است و نبایستى در تقابل با آن یا به دور از آن سوداى زیستى متعادل داشته باشد، ولى خود را بیش از پیش اسیر زندگى در سپهرى کرده‌‏ایم که مصنوعى، غیرطبیعى و با عدم تعادل‏‌هاى بسیار همراه است.
خلاقیت انسان را در عرصه‌های علم و فن‌‏آورى براى بازگشایى رمز حیات و خواندن قوانین طبیعت در مقامى قرار داده است که تصور می‌‏کند می‌‏تواند افزون بر بازآفرینى (شبیه‌‏سازى) پاره‌‏اى از موجودات زنده، خودِ طبیعت را به صورت زیست‌‏بومى تحت سیطره‌ی خویش به‏‌طور مصنوعى بیافریند و از آن مهم‏تر، به طراحى خودِ زندگى و به بیانى دیگر به بازاندیشى در مهندسى حیات دست زند و کار را تا بدان‌‏جا پیش برد که خویشتن را در مقام «طراح هستى» بداند. پروژه‌ی «ژنوم»1 انسان، با خواندن رمز حیات و کشف کامل نقشه‌ی ژنتیکى انسان، وعده می‌‏دهد که هر نوع دستکارى در ساختار بیولوژیک ـ ژنتیک انسان میسر شده است. یافته‌های سایر دانشمندان نیز اندیشمندان را واداشته از عصر مابعد انسان (Post human era ) سخن گویند. به راستى آیا ساختارهاى اجتماعى، فرهنگى، اخلاقى، حقوقى ما براى ورود به این عصر آماده‌‏اند؟
شکى نیست که خلاقیت انسان، محیط مادى زندگى او را دگرگون ساخته است. دستکاری‌‏هاى بشر در عرصه‌ی مادى، به‌ویژه در ژن و اطلاعات، امکانات حیرت‌‏انگیزى را براى دست‏یابى به رفاه مادى ـ آسایش ـ فراهم آورده است. اما امروزه، فقط بخش محدودى از جمعیت کره‌ی زمین در رفاه مادى به سر می‌برند. هنوز درصد قابل توجهى از مردم جهان دچار فقر مطلق‌‏اند و نیازهاى اساسى آنان به غذاى مناسب، آب سالم، سرپناه و خدمات درمانى و آموزش کافى تأمین نشده است.2 با وجود این، در مقایسه با قرن گذشته، تردیدى نیست که شرایط مادى زندگى بشر به‌‏طور کلى بهتر شده است.
همین دستکاری‌‏ها ـ دستکارى در ژن، ماده و اطلاعات ـ نوید می‌دهند که تا رسیدن به آرزوهاى دست‌نایافتنى زیبایى و سلامت تا حد کمال و عمر طولانى تا حد جاودانگى چیزى نمانده است. تحقیقات گسترده‌‏اى که در زمینه‌ی علوم زیستى از مهندسى ژنتیک تا ژنوم انسان و سلول‏‌هاى بنیادى، علوم و صنایع دارویى و زیبایى از یک سو و نانوتکنولوژى از سوى دیگر انجام شده یا در دست انجام است، هر روز یافته‌های تازه‌‏اى را ارائه می‌دهند که تکان‏‌دهنده و نویدبخش‌‏اند.
اما مشکل آن‏‌جاست که به‌‏رغم همه‌ی این دستاوردها و فراهم آمدن نسبى آسایش، انسان به دلایل گوناگون به آرزوى مهم دیگرش ـ آرامش ـ دست‌نیافته است. شاید این مهم‏ترین موضوعى باشد که در آینده، به دلیل اهمیتى که دارد، نیروى خلاق بشر را صرف خود کند. پاسخ‏‌گویى به این پرسش که چگونه می‌‏توان همگام با تأمین وسایل آسایش بشر، آرامش او را در محیط زیست به شدت تکنولوژیک‌‏شونده فراهم آورد سهل و ممتنع است. روند روبه‌‏رشد و بی‌‏وقفه‌ی تنوع و تکثر خواسته‌‏ها و نیازهاى انسان از یک سو و در آمیخته شدن سرنوشت همه‌ی ساکنان کره زمین از سوى دیگر، همراه با تجربه‌ی تلخ ناتوانى بشر در توزیع عادلانه و صحیح دستاوردها که درنتیجه‌ی رشد روزافزون نابرابری‌‏ها در دنیاى کوچک‌‏شده و شبکه‌ا‌ی‌شده و به‏‌شدت به‏‌هم وابسته‌ی امروز رخ داده، موجب شده است که این امر به مسئله‌ی غامض انسان عصر حاضر و انسان آینده تبدیل گردد.
خواسته‌های انسان امروزین حد و مرز ندارد. «بازار»، شاهرگ اقتصاد جهانى و پدیده‌‏اى است که حیات جوامع کنونى بدان وابسته است. با رشد مهارناپذیر و جنون‌‏آمیز خواسته‌های انسان، اهمیت و نقش بازار روزبه‏‌روز بیشتر رشد می‌‏کند که در نتیجه، زیرکانه و به اتکاى دانش و فن‏‌آورى پیشرفته‌ی روز، مدام سرگرم داغ نگاه داشتن تنور حرص و آز بشر است. بازار هردم نیاز تازه‏‌اى خلق می‌‏کند تا مصرف را دامن زند و خود را توسعه دهد.
از سوى دیگر، فن‏‌آوری‌‏هاى ارتباطى پیشرفته که چیزى نمانده است تا در دسترس نادارترین افراد و دورافتاده‌‏ترین جوامع نیز قرار گیرند، بدون شک در جوامع عقب‏‌مانده و توسعه‏‌نیافته باعث رشدآگاهى مردم و ایجاد شرایط مساعد براى توسعه و پیشرفتِ مادى و معنوى خواهند شد و هزاران کارکرد سازنده‌ی دیگر را نوید می‌‏دهند. اما در همان حال، رنج و درد و مصیبت و بحران و... را نیز هر کجا که وجود داشته باشد با سرعتى حیرت‏‌انگیز به مسئله‌ی مشترک همه‌ی انسان‏‌ها تبدیل می‌‏کند. همه‌ی این‏‌ها و بسیارى عوامل دیگر این نگرانى را پدید آورده‌‏اند که آیا دستاوردهاى علمى ـ تکنولوژیک معاصر به‌ویژه در عرصه‌ی ارتباطات و اطلاعات حیرت‏‌انگیز خلاقیت انسان، بر دوران سرخوشى و آسودگى خیال انسان که از زندگى ساده در فضاى امن «کنج خلوت» و بی‌‏خبرى از عالم برمی‌‏خاست، مُهر پایان‌زده است؟ البته، پرسش‏‌هاى فلسفى مهم عصر حاضر آن است که آیا انسان معاصر و انسان آینده در اصل خواهان چنین آرامشى هست یا نه و با چه قیمتى حاضر است آن را به‌دست آورد؟ و آیا در محیط دیجیتالی ‌‏شده‌ی زندگى امروز، می‌‏توان چنین فضاى امن، آسوده و کنج خلوتى را فراهم آورد؟
دستاوردهاى غیرمادى خلاقیت‏
دامنه‌ی خلاقیت انسان به عرصه‌ی «حیات مادى» محدود نمی‌‏شود، بلکه در عرصه غیرمادى نیز دستاوردهایى شگفت‌‏انگیز داشته است. انسان با آگاهى از خصلت اجتماعى خویش، اندیشه‌ی «سازمان» را آفرید و جریان بازآفرینى شکل و فلسفه‌ی وجودى و روح حاکم بر این پدیده مهم ـ سازمان ـ را به گونه‏‌اى هدایت کرد که بتواند پاسخ‏گوى پیچیدگى روزافزون امور و مسائل باشد. بدین‏‌ترتیب، همگام با سایر تحولات محیط مادى زندگى، انسان روند سلطه‌ی روزافزون سازمان را بر حیات فردى و اجتماعی‌‏اش تا آن‌جا پیش برده است که خود به «انسان سازمانى» تبدیل شده است؛ انسانى که بخش مهم زندگی‌‏اش در سازمان‏‌ها جریان دارد: از خانواده و مسجد و کلیسا و معبد تا سازمان‏‌هایى که در آن‏‌ها کار می‌‏کند و سازمان‏‌هایى که در آن‏‌ها اوقات فراغتش را سپرى می‌‏کند و... می‌‏توان ادعا کرد که تقریباً همه‌ی مسائل زندگى انسان امروز ـ از تولد تا مرگ ـ توسط سازمان‏‌ها و در آن‏‌ها حل‌وفصل می‌‏شوند. انسان امروزین بدون سازمان‏‌ها قادر به ادامه‌ی حیات نیست؛ به‌ویژه سازمان‌‏هایى که نیازهاى اختراع مهم دیگرش یعنى اقتصاد را تأمین می‌‏کنند. سازمان‏دهی زندگى انسان در عرصه‌ی مادى بدون اندیشه‌‏ها و سازوکارهاى اقتصادى امکان‌‏پذیر نبوده و نیست. امروزه، سازمان‏‌هاى اقتصادى ـ که نماد آن بنگاه اقتصادى است ـ سرنوشت انسان را رقم می‌‏زنند. طنز قضیه در این است که همین واقعیت ـ اسارت در چنبره‌ی سازمان‏‌ها به‌ویژه سازمان‏‌هاى اقتصادى ـ به مهم‏ترین معضل انسان امروز تبدیل شده است.
انسان به کمک توانایى خلاقیت خویش هر بار براى حل مسئله‌ای یا بهبود نقیصه‌ی، چیزى را خلق کرده که در آغاز راهگشا بوده ولى چندى بعد خود به معضل تبدیل شده است. البته، شکى نیست که جریان پرتوان و بی‌‏وقفه‌ی خلاقیت انسان همواره در کار است و اجازه نمی‌دهد که به‏‌رغم حضور معضلات جدى، یأس بر انسان حاکم شود. به یارى همین خلاقیت است که انسان خواهد توانست براى مسائلى که امروزه چون گره کور می‌نمایند، راه‌‏حل بیابد.
آفرینش اندیشه‌ی حکومت و حاکمیت و پدیدآوردن انواع و اَشکال سازمانى آن ـ از استبدادی‌ترین تا دموکراتیک‌‏ترین ـ و بازاندیشى مستمر در اصول و مفاهیم بنیادین آن، محصول خلاقیت انسان است، اما روند تحول آن از سرعت مناسب برخوردار نیست و در مقایسه با سایر عرصه‌‏ها تأخیر قابل ملاحظه‌ی دارد. از زمان خلق اندیشه‌ی دموکراسى تاکنون، به‏‌رغم بن‏ بست‌هاى مفهومى و بحران‏‌هاى وجودى آن، هنوز جایگزین بهترى براى دموکراسى خلق نشده است. شکل حکومت و کیفیت اداره‌ی سیاسى جامعه از آن نظر داراى اهمیت است که درواقع تعیین می‌‏کند جامعه چگونه سرمایه‌ها، منابع و به‌ویژه قدرت معنوى خود را که به صورت توانایى خلاقیت و نوآورى در مغز افراد جامعه نهفته است، کشف کند و شرایط لازم را براى پرورش آن‏‌ها فراهم آورد و در جهت بهبود کیفیت زندگى یکایک افراد جامعه و توسعه و پیشرفت همگان به کار اندازد. افزون بر آن، جامعه‌ای که از شکل مناسب حکومت برخوردار بوده و به خِرد حاکمیت نیز دست یافته باشد، می‌‏تواند سرمایه‌های معنوى، فکرى و دستاوردهاى جوامع دیگر را نیز در راه بهبود مستمر کیفیت زندگى مردم خود به کار اندازد. تنها در متن ساختارهاى دموکراتیک است که می‌‏توان از حکومت، انجام وظیفه‌‏اى را انتظار داشت که بسیار اخلاقى و خِردمندانه است و آن چیزى جز بهبود مستمر کیفیت زندگى مردم نیست؛ وگرنه در ساختارهاى غیردموکراتیک، نظام حکومت دغدغه‌‏اى غیر از حفظ و گسترش قدرت خویش ندارد.
اما زیباترین و درعین‌‏حال غامض‌‏ترین دستاوردِ غیرمادى خلاقیت بشر، فرهنگ است که براى سامان‏ده‌ى رابطه‌ی دوگانه انسان با هستى پدید آمده است. از یک‌‏سو، فرهنگ در خدمت برقرارى تعادل میان انسان با محیط بیرونى، یعنى ایجاد موازنه با فن‌‏آورى و طبیعت است و از سوى دیگر، می‌خواهد رابطه‌ی انسان را با دنیاى درون او ـ یعنى با خودش ـ تنظیم کند. این‌گونه است که فرهنگ، پیچیده‌‏ترین اختراع انسان، در کانون مثلثى قرار می‌گیرد که در رأس آن انسان و در انتهاى دو ضلع دیگرش، طبیعت و فن‏‌آورى قرار دارند. بدون فرهنگ، زندگى انسان در میانه‌ی اختراعاتِ نوظهور و مدام نو شونده‏اش و در رابطه با طبیعت و فن‏‌آورى، بی‌معنى و تهى می‌گردد؛ و از آن مهم‏تر، بدون آن قادر نخواهد بود به تعادلى پویا با کل هستى دست یابد، تعادلى برخاسته از تعریف روشن جایگاه انسان در هستى.
ساختار فرهنگ از عناصر مهمى چون تاریخ، زبان و دین ترکیب‌یافته است که هر یک به تنهایى یا در ترکیب با دیگرى، هویتِ انسان خارج شده از محیط طبیعى و اسکان‏‌یافته در محیط فن‏‌آورانه ـ سازمانى را که مصنوع خودِ اوست، شکل می‌‏دهند. حافظه‌ی تاریخى به انسان کمک می‌‏کند تا با آگاهى از مسیرى که از آغاز تا به امروز طى کرده است و با درک و تبیین عمیق رویدادها و واقعیت‌هاى گذشته، هویت خود را تعریف کند.
بدون زبان، تفکر، تخیل، تجسم و ادراک، توانایى انتزاع براى انسان میسر نمی‌‏شد. با توانایى انتزاع است که اندیشه خلق می‌‏شود و احساس ابراز می‌‏گردد. بدون اندیشه، دستکارى در طبیعت ممکن نبود و بدون ابراز احساس، هنر خلق نمی‌‏شد. بدین‏‌ترتیب، شاید بتوان خلاقیت مستمر به وجود آوردن زبان را منشأ مهم‏ترین تحول زندگى انسان دانست. افزون بر آن، بدون زبان، خودآگاهى شکل نمی‌‏گرفت. از طریق خودآگاهى است که انسان به زمانْ آگاهى دست‌یافته است: آگاهى از حضور خود در زمان تاریخى، محصول خودآگاهى انسان در متن گذشته است. با فهم تاریخى است که انسان نه تنها به اشتباه و خطاى گذشته خود پى می‌‏برد، بلکه براى دستاوردهاى آتى خود ـ خواه به صورت کشف باشد یا اختراع یا شناخت و معرفت علمى و غیرعلمى ـ بنیان نظرى و توجیه فلسفى فراهم می‌‏آورد. درواقع، نگاه تاریخى و فهم تاریخ قطب‏‌نمایى است که در حرکت به سوى آینده‌‏اى که جهت‌‏گیری‌‏هاى آن عالمانه و خردمندانه تعریف شده باشند، انحراف از مسیر را به حداقل می‌‏رساند.
بسیارى از تحولات پرشتاب کنونى محصول آگاهى انسان به حضور خویش در متن آینده است. آینده‌آگاهى از هنگامى در انسان ظاهر شد که براى نخستین ‌‏بار از آن‏چه در اختیار داشت ذخیره‏‌اى براى مصرف بعدى اندوخت و تا بدان‏‌جا پیش رفت که با اتکا به روش‌‏شناسی‌‏هاى کمّى و کیفى پیشرفته‌ی کنونى، زمینه‏‌ساز رقم زدن و شکل دادن به آینده شد. علم، آینده‏‌نگری‌‏اى است که با نگاه خوش‏بینانه و امیدبخش ادعا دارد که به اتکاى آن، می‌‏توان فرایند شکل‌‏گیرى امور را به گونه‌‏اى هدایت کرد که به سود جامعه‌ی بشرى باشند.
اما خودآگاهى در متن زمانِ حال است که زمینه را براى تأمل و بازاندیشى درباره‌ی کیفیت حضور در هستى و درست و نادرست بودن مسیرى که طى شده و جهت‏‌گیرى به سوى آینده و به بیان کلی‌‏تر، نقد وجودى انسان در متن گستره‌ی هستى چندکیهانى3 (multiverse ) آماده می‌‏سازد. این همان خِرد انتقادى است که از ترکیب سه وجه زمان‌‏آگاهى: آگاهى به حال، گذشته و آینده حاصل می‌‏شود. بدون خِرد انتقادى، انسان چگونه می‌‏تواند در این هستى پرتلاطم و بحران‏‌خیز و توفانى، زندگىِ خود را سامان دهد؟
خلاقیت علمى، فن‏‌آورانه و هنرى‏
عنصر دیگرى که در فرهنگ وجود دارد و به گونه‌‏اى ژرف و پررمز و راز رابطه‌ی انسان را با هستى تعریف می‌‏کند، «هنر» است. هنر، پردامنه‏‌ترین و زیباترین تجلى خلاقیت انسان است. چیزى است که در سطحى عمیق و پرمعنا، رابطه‌ی انسان را با دنیاى درون و جهان بیرونى به گونه‏‌اى بیان می‌‏کند که به زندگى و درواقع، به هستى معنا می‌‏بخشد و رابطه‌ی انسان را با هستى در سطحى دیگر برقرار می‌‏کند.
هنر، همگام با فن‏‌آورى خلق شد، گاه با فن‌‏آورى و گاه علیه آن و انسان را در سفر پرفراز و نشیب و پررمز و راز «بودن» و «شدن» ـ در طبیعت یا بیرون از طبیعت ـ به عنوان مهم‏ترین ابزار خلق و بیان احساس و اندیشه و تجربه‌ی وجودى همراهى کرده است. بدون هنر، هستى انسان در محیط تکنولوژیک و طبیعى ـ هر دو ـ سرد و خالى از روح و حتى ناممکن می‌‏نماید.
امروزه، رابطه‌ی هنر، علم و تکنولوژى ـ سه برآیند تحول‌‏آفرین و تمدن‌سازِ خلاقیت انسان ـ رابطه‌‏اى همیارانه (symbiotic ) است. هیچ کدام بدون دیگرى قادر به ادامه حیات نیستند. اگر خلاقیت را فرایندى بدانیم که در آن ایده‌ی جدید خلق می‌‏شود، پس می‌‏توان گفت که علم، تجلى عقلانى خلاقیت است و سازوکار آن بر اساس عقل و ابزار و روش هم علمى است. به کمک سازوکار تعقل و ابزار و روش علمى است که کشف، اختراع و به طور کلى شناخت علمى حاصل می‌‏شود. فن‌‏آورى، محصول فرایند نوآورى است و طى آن دستاوردهاى علمى به ابزار و روش‌‏ها و سامانه‌های کاربردى و عملى و اندیشه‌های کارساز تبدیل می‌‏شوند.
اما هنر، خلاقیت وجودى انسان و فراتر از عقلانیتِ علم و عمل‏‌گرایى تکنولوژى، به کار خلق مشغول است. اگر علم و تکنولوژى با عقل و شعور عقلانى و خِرد ابزارى انسان سروکار دارند، می‌‏توان گفت هنر از دل و روح و جان انسان برمی‌‏خیزد. بدین‌‏ترتیب، سرمنشأ خلاقیت علمى و تکنولوژیک، فعالیت‌هاى خودآگاه و ناخودآگاه عقلانى مغز انسان است، ولى خلاقیت هنرى بیشتر نه در عقل، بلکه در ژرفاى جان فعال می‌‏شود.
نکته‌ی مهم‏تر آن است که به‌‏رغم تفاوت‌هاى ساختارى، علم بدون فن‌‏آورى نمی‌‏تواند به رشد خود ادامه دهد و فن‌‏آورى نیز بدون بنیان علمى قابل تصور نیست ولى هر دوى آن‏‌ها، به‌ویژه فن‌‏آورى، براى حفظ و اشاعه‌ی دستاوردهاى خود به هنر نیاز دارند. از این مهم‏تر، هنر بسترى ذهنى فراهم می‌‏آورد که در آن ایده‌‏ها و اندیشه‌های لازم براى خلاقیت علمى و فن‏‌آورانه پدید می‌‏آیند. ادامه‌ی حیات هنر، خواه کلاسیک یا مدرن، به پدیده‌های علمى و تکنولوژیک و اساساً به دستاوردهاى علم و تکنولوژى بیش از پیش وابسته شده است. هر قدر پیشتر می‌‏رویم، رابطه‌ی میان آن‏ها تنگاتنگ‌‏تر و درآمیخته‏‌تر می‌‏شود تا آن‏جا که مرزبندی‌‏هاى متعارف میان علم، تکنولوژى و هنر روز به روز کم‏رنگ‌‏تر می‌‏گردد و از آن مهم‏تر، جداسازى قلمروى الزامات این سه دشوارتر می‌‏گردد؛ درست همان‏‌گونه که دیگر مرزبندى میان اقتصاد، فرهنگ و سیاست چندان آسان نیست. به معنایى دیگر، شناخت، تحلیل و راه‌‏حل‌‏یابى براى این پدیده‏‌ها با نگاه کاهش‌‏گرا (reductionist ) و تک‏‌بُعدى راه به جایى نمی‌‏برد. تفکر یک‏پارچه‏‌نگر (integrative ) و ترکیب‌‏گر و سامانه‌‏گرا، پارادایمى است که می‌‏تواند کنه پیچیده و ترکیبى این پدیده‌‏ها را بشکافد و به شناخت واقع‏‌بینانه دست یابد.
بدین‏‌ترتیب، شاید در یک جمع‏‌بندى کوتاه بتوان گفت که خلاقیت، انسان را در مسیرى قرار می‌‏دهد که بازگشت از آن نه ممکن و نه مطلوب است. رمز و راز قضیه در این است که خلاقیت نه تنها منشأ تحول زندگى بشر شده است، بلکه تحولاتى را پدید آورده است که به طرزى ژرف و شگفت‌‏انگیز قدرت، توانایى و دامنه‌ی خود خلاقیت انسان را نیز توسعه داده است. ماشین عظیمى به راه افتاده است که متوقف ساختن آن نه جایز و نه ممکن است، تنها می‌‏توان دو کار انجام داد: اول، ضمن جبران غفلت گذشته به منظور فراهم آوردن زمینه براى شکوفایى خلاقیت افراد در جوامع توسعه‏‌نیافته‌‏اى که ذخایر فکرى آنان دست‏‌نخورده مانده است، به خلاقیت‌ها جهت و معنا بخشید و دوم، استفاده از دستاوردهاى خلاقیت بشرى را در حوزه‌های راهبردى و سرنوشت‏‌ساز خردمندانه مدیریت کرد.
با نگاهى به وضعیت کنونى جوامع و کشورها، به‌ویژه بررسى نتایج رتبه‌‏بندی‌‏هایى که در زمینه‌های مختلف توسط سازمان‏‌هاى گوناگون انجام شده است، متوجه واقعیتى تکان‌‏دهنده می‌‏شویم و آن این‌که کشورهایى که در صدر رتبه‌بندی‌های علمى و تکنولوژیک قرار دارند، همان‏‌هایى هستند که در عرصه‌ی هنر نیز دستاوردهاى زیادى دارند.4 همه‌ی این کشورها از ساختارهاى حکومت دموکراتیک برخوردارند. به بیانى دیگر، در فهرست کشورهاى داراى بالاترین دستاورد علمى، تکنولوژیک و هنرى، اثرى از کشورهاى داراى نظام‌هاى حکومتى خودکامه و غیردموکراتیک دیده نمی‌‏شود. ازاین‏‌رو، به نظر می‌‏رسد که خلاقیت در این سه عرصه از قاعده‌ی مشابهى پیروى می‌‏کند. در نتیجه، پاسخ‏‌گویى به این پرسش‏‌ها بسیار مهم است: آیا میان رشد خلاقیت در معناى عام و دموکراسى رابطه‌‏اى وجود دارد، آیا نوعى همبستگى مثبت بالاى آمارى به چشم می‌‏خورد؟ اگر پاسخ مثبت است، علت چیست؟ در زیرساخت دموکراتیک حکومت چه چیزى نهفته است که خلاقیت را در عرصه‌های علمى، تکنولوژیک و هنرى شکوفا می‌‏سازد؟
نتیجه‏
از دید تحلیلى، خلاقیت در جایى شکوفا می‌‏شود که براى آن تقاضایى مؤثر وجود داشته باشد. در کشورهاى داراى نظام حکومت دموکراتیک، مردم از طریق نهادهاى منتخب در فرایند تعیین سرنوشت خود نقشى فعال ایفا می‌‏کنند. نهادهاى منتخب به نهادهایى گویند که اعضاى آن به نمایندگى از جانب مردم، از طریق انتخابات آزاد انتخاب می‌‏شوند. مجلس نمایندگان مردم نمونه‌ی بارزى از نهادهاى منتخب است. بدین‌‏ترتیب، انتخابات آزاد ویژگى مهم نظام دموکراتیک است. حکومت منتخب، براى بقاى خود چاره‌‏اى ندارد جز پاسخ‌‏گویى به خواسته‌های مردمى که آن را برگزیده و بدان مشروعیت بخشیده‏‌اند. در دنیاى پرتحول امروز، دولت‌ها و حکومت‌ها دایماً با مسائلى مواجه می‌‏شوند که براى حل آن‏‌ها باید راه‌‏حل جدیدى خلق کنند. این اصل در مورد همه‌ی مسائل سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، علمى و... صادق است. درواقع، در این جوامع خلاقیت به اهرم اصلى راه‏‌حل‌‏یابى تبدیل شده است و از این‏‌رو، براى آن تقاضاى مؤثر و رو به رشدى وجود دارد. نظام حکومت نیز این ضرورت را درک کرده است و خلاقیت را فضیلتى می‌‏داند که باید شرایط بروز و توسعه‌ی آن را فراهم سازد.
ویژگى ممتاز نظام دموکراتیک، آزادى بیان و تحمل انتقاد و مخالفت و ارزش قائل شدن براى تنوع و گوناگونى نیست، بلکه رشد خلاقیت، به‌ویژه خلاقیت هنرى است که در چنین فضایى به‏‌بار می‌‏نشیند و شکوفا می‌‏شود. از سوى دیگر، چون نظام دموکراتیک در برابر مطالبات مردم، به‌ویژه انتظار آنان براى برخوردارى از مواهب توسعه و پیشرفت و عقب نماندن از جهان پاسخ‌‏گوست، مجبور است جامعه را به گونه‌‏اى اداره کند و سازمان دهد که از کارآمدى و اثربخشى بالایى برخوردار باشد؛ بنابراین ناگزیر است به‏‌تدریج از الگوهاى ناکارآمد مدیریت بوروکراتیک دست بردارد و به سمت الگوهاى منعطف و پیشرفت‌ه‏اى گام بردارد که به بهترین وجه در بنگاه‌های اقتصادى، اثربخشى خود را به اثبات رسانده ‏اند. مهم‏ترین آسیب‏‌شناسى بوروکراسى، ایجاد فضایى است که نه تنها مشوق خلاقیت نیست، بلکه به عکس، آن را در نطفه از بین می‌‏برد. بدین‏‌ترتیب، خلاقیت‌ها، به‌ویژه خلاقیت هنرى، با برداشتن موانع بوروکراتیک شکوفا می‌‏شوند.
اما نظام‌هاى غیردموکراتیک بقاى خود را در حفظ وضع موجود و نه در همگامى با تحولات می‌‏دانند. در این نظام‌ها، حکومت از خلق پاسخ تازه براى مسائل نه تنها استقبال نمی‌‏کند، بلکه آن را تهدیدى براى بقاى خود می‌‏داند. بدین‏‌ترتیب، در جوامع داراى این‌گونه نظام‌هاى حکومتى، براى خلاقیت تقاضاى مؤثرى وجود ندارد و پاسخ‌های خلاق و افراد خلاق آشکارا یا پنهانى سرکوب می‌‏شوند. البته شواهد نشان می‌‏دهد که مسئله پیچیده‌‏تر از آن است که با چنین سرکوب‏‌هایى حل شود. تاریخ پُر است از مثال‏‌هایى حاکى از آن که در شرایط سرکوب و اختناق حکومت‌هاى استبدادى، آثار برجسته و ماندگارى توسط افراد خلاق به‌ویژه در عرصه‌ی هنر خلق شده است. ولى به‌نظر می‌‏رسد که امروزه وضع تغییر کرده باشد، زیرا هم قاعده‌ی بازى تغییر کرده و هم شرایط محیطى دگرگون شده‌‏اند.
توسعه‌ی جوامع در ابعاد گوناگون بدون دست‏یابى به ظرفیت‌هاى علمى، تکنولوژیک و هنرى پیشرفته میسر نیست. این ظرفیت‌ها از طریق ایجاد فضاى مناسب براى شکوفایى خلاقیت‌ها، به‌ویژه در سرمایه‌های انسانى آینده یعنى کودکان و جوانان ساخته می‌‏شوند. در عرصه‌ی اقتصاد، سرمایه‌ی انسان خلاق از طریق کمک به کسب، حفظ و توسعه‌ی مزیت رقابتى، ثروت پایدار می‌‏آفریند. در عرصه‌ی سیاست، حاکمان و سیاست‏مداران خلاق براى مسائل پیچیده و پُرابهام و نوظهور راه‏‌حل‌‏هاى مناسب‌‏ترى برمی‌‏گزینند و در عرصه‌ی فرهنگ، مدیران و سیاست‏گذاران خلاق قدر و ارزش خلاقیت و سرمایه‌های خلاق خود را بهتر درک می‌‏کنند و شرایط بهترى براى رشد و توسعه‌ی آنان فراهم می‌‏آورند. نقطه‌ی مقابل این تحولات، پارادیم خودکامگى است که چنین ظرفیت‌هایى را قبول ندارد.
به‌هرحال، در جهان پیچیده و پرآشوب کنونى، بُرد با جامعه‌ای است که حاکمانش با تکیه بر سرمایه‌های انسانى امور را به‌‏گونه‌‏اى اداره کنند که افراد جامعه نه‏‌تنها در بحران‌‏ها کمتر آسیب ببینند، بلکه جامعه بتواند از فرصت‌هاى ایجادشده براى توسعه‌ی پایدار به نحوى شایسته استفاده کند. در چنین جامعه‌ای، فضایى پدید می‌‏آید که در آن سرمایه‌ی انسانى از جایگاه مهمى برخوردار می‌‏شود و شرایط براى رشد استعدادها و قابلیت‌ها کاملاً مهیا می‌‏گردد. بدین‌‏گونه، مسئله‌ی «فرار مغزها» جاى خود را به «جذب مغزها» خواهد داد.
می‌‏گویند جنگ واقعى کشورها در دهه‌های آینده نه بر سر انرژى خواهد بود و نه بر سر بازارها، بلکه جنگ واقعى براى سرمایه‌های انسانى است. ازاین‏‌رو، کشورها بیش از پیش به افرادى نیاز دارند که استعدادها و قابلیت‌هاى وجودی‌‏شان به گونه‏‌اى پرورش یافته باشد که از دانش، تخصص، مهارت و از همه مهم‏‌تر، توانایى تفکر خلاق به خوبى برخوردار باشند. آنان، این‌گونه افراد را هر کجا که باشند و به هر قیمتى که باشد، جذب خواهند کرد.
با نگاهى کلى، می‌توان گفت که امروزه جامعه‌ی بشرى بیش از همیشه به خلاقیت نیاز دارد. تأثیرگذارى بر روندهاى کلان جهانى و اصلاح اشتباهات گذشته‌ی جامعه‌ی بشرى و تصحیح مسیر، بدون خلاقیت محال است؛ اما خلاقیتى که به پاسخ خردمندانه بینجامد. ظرفیت خلاقیت بشرى تاکنون کمتر در راه تولید خِرد صرف شده است ولى اکنون باتوجه به ماهیت مسائل، لازم است به خلق خِرد بپردازیم. بدون خِرد دستاوردهاى علمى، فن‌‏آورانه و هنرى انسان به نیک‏‌بودى و خوش‏‌فرجامى و تأمین زندگی‌‏اى با کیفیت بهتر براى همه‌ی ساکنان زمین و رفع فقر و نابرابرى و بی‌‏عدالتى و پایان جنگ و امن کردن جهان و حل مشکلاتى که در اثر بی‌‏خِردى حاکمان پدید آمده است و از همه مهم‌‏تر، به بازگرداندن تعادل اکولوژیک ـ آنتولوژیک منجر نخواهد شد. تنها خِرد می‌‏تواند زنگار تلخ نفرین را از خلاقیت بزداید و آن را به موهبت واقعى بشر تبدیل کند.
یادداشت‌ها
1. (Genom )؛ مجموعه‌ی کامل کروموزم‌هاى هر موجود زنده‌‏اى را گویند.
2. مراجعه کنید به گزارش‏‌هاى سازمان ملل، از جمله گزارش سال 2005 سازمان UNDP درباره‌ی توسعه انسانى.
3. مراجعه شود به نظریه‌‏هاى جدید فیزیک، از جمله نظریه‌های String theory و M-theory . به‌ویژه در آثار Michio Kaku که معتقد است باید مفهوم چندکیهانى (Multiverse ) جایگزین مفهوم تک‏‌کیهان (Universe ) شود زیرا که مدام کیهان‌‏هاى جدیدى در حال تولد هستند.
4. مراجعه شود به جداول رتبه‌‏بندى کشورها بر حسب شاخص توسعه‌ی انسانى که توسط UNDP هر ساله منتشر می‌شود. رتبه‌بندی‌های مذکور توسط دانشگاه هاروارد و موسسه‌ی OECD در زمینه‌ی علوم و فن‌‏آورى و رتبه‌بندی‌های مربوط به دستاوردهاى اقتصادى توسط مجمع جهانى اقتصاد و مؤسسه Heritage و چند سازمان دیگر انجام می‌شود.
پاورقی:
* بیناب: براى کسانى که با کتاب‏‌هاى آلوین تافلر آشنایند، ترجمه‌‏ى دقیق، روان و بسیار زیباى سرکار خانم دکتر خوارزمى نیازى به معرفى ندارد. درواقع، نخستین ترجمه‌‏اى که ایشان از کتاب معروف موج سوم اثر مشهور تافلر به فارسى برگرداندند، موجب آشنایى کتاب‏‌خوانان ایرانى با این پژوهشگر معروف آمریکایى شد. به‌‏هرروى، دکتر خوارزمى در مقاله‌ی پیش‏رو، پاسخى آزاد به پرسش‌‏هاى هفده‏‌گانه‌ی بیناب مرقوم فرموده‌‏اند.
برگرفته از:fekreno.org



نظرات 0