تاريخ : یک شنبه 6 فروردین 1391  | 5:52 PM | نویسنده : قاسمعلی

استاد داشت ساختار و سیستم شرکت های بزرگ خارجی را توضیح می داد. یک جا گفت: "توی این اتاق یه سری آدم از صبح تا شب لم می دن و ول می گردن؛ آخر ماه هم بیشتر از همه حقوق می گیرن! کارشون اینه که برای آینده ایده بدن. این ایده ها تو بانک اطلاعاتی شرکت به دقت حفاظت می شه..."
با حسرت و افسوس گوش می کردی. رفتی توی خیالات... بیشترین حقوق مادی و معنوی برای کسانی که کارشان فقط «فکر کردن» و «ایده دادن» است!
Image
***
_ خب شما کارتون دقیقا چیه؟
_طراحی
_چه جوری مثلا؟
_مثلا طراحی دیگه! طراحی محصول جدید با شکل جدید یا کاربرد جدید یا متریال جدید...
_ (با لب و لوچه آویزان) خب تایپ هم بلدین؟
_آقا کار من طراحیه!
_(از توی کشو یک کاتالوگ رنگ و وارنگ بدقواره در می آورد) ببینین ما این محصول رو الان 20 ساله داریم تولید می کنیم جواب هم داده... اصلش خارجیه...

حوصله ات سر می رود، سرت را می اندازی پایین و می زنی بیرون. راه را پیاده گز می کنی که هوایی به سرت بخورد. بوی گریس مغازه کناری دماغت را می زند... تعمیرکار شده بودی الان مثل پسر همسایه تان وضعت توپ بود. پسر دایی ات را بگو. یک پیچ ناقابل سفت می کند کلی کاسب می شود تازه سر طرف منت هم می گذارد بابت نیم ساعتی که الکی با کامپیوترش وررفته! مهندسی نرم افزار را گذاشت کنار افتاد توی کار دستگاه سر هم کردن و ویروس کشی. می گفت که اینجا مردم حاضر نیستند بابت چیزی که نمی بینند و نمی توانند با دست لمس کنند پول بدهند... به خودت که می آیی می بینی راه را عوضی آمدی. به اندازه کافی هوا به سرت خورده. یک ماشین دربست می گیری.

***
راننده صدای ضبط را بلندتر می کند و ازت درباره کیفیت اش می پرسد. می گوید که از «روی اوریجینالش کپی کرده». شاکی می شوی که چرا «کپی»؟ جواب می شنوی که «سی دی دویست تومنی را می دهند سه و پانصد!»

***
هم دانشگاهی ات زنگ زده برای خداحافظی. بالاخره از طریق یک دانشگاه خارجی طرحش را ثبت کرده و از همان جا بورس تحصیلی هم گرفته. پس فردا عازم است... این یکی هم رفت!

***
فردا آخرین روز از فرصت سه هفته ای برای تحویل اتودها به استاد است. چند ساعتی وقت داری هنوز ــ ولی حال و حوصله اصلا. دست می کنی توی کتابخانه و باز آن مجله کذایی را درمی آوری و صفحه ی مربوطه را می گذاری جلویت. فوقش رنگ و لعابش را کمی عوض می کنی که خیلی تابلو نباشد. اصلا فردا توی آن هیر و بیر کی حواسش هست؟ گور پدرش!
برگرفته از: ebtekarp



نظرات 0