تاريخ : دوشنبه 7 فروردین 1391 | 7:05 PM | نویسنده : قاسمعلی
زنان در انگلستان به مالکیت تجاری به عنوان راهحل و گزینهای برای استغال یا وسیلهای برای کسب منافع اقتصادی مینگرند. هم اکنون تعداد زنانی که وارد عرصههای تجارت در شمال انگلستان میشوند در حال کاهش است و کمتر از نیمی از زنان شاغل در بخشهای تجاری جنوب انگلستان فعالیت دارند. این مقاله، قصد بررسی یافتههای اولیه تحقیق را دارد و موانع اجتماعی شروع فعالیتهای تجاری را که از رشد زنان کارآفرین جلوگیری میکند بررسی کرده و چگونگی رفع این موانع را مورد بررسی قرار میدهد.
این تحقیق به بررسی تجارت زنان انگلیسی که وارد یک فعالیت تجاری کوچک شدهاند پرداخته و بر حل مشکلات ساختارهای اجتماعی که زنان انگلیسی حین فعالیتهای تجاری با آن مواجه میشوند، تاکید دارد.
برای تحقیق این هدف، عوامل شخصی و انگیزشی شروع یک کار تجاری، موانع فیزیکی و اقتصادی پیش روی آنها و نیز حمایتها و مشاورههای ظاهری و واقعی در دسترس زنان، بررسی شدهاند.
ادبیات شرکتهای تجاری کوچک در انگلستان، مالکیت شرکتهای تجاری را با افراد مذکر سفید پوست میشناسند و زنان صاحب شرکتهای تجاری را نادیده میگیرند. تنها زمانی زنان مورد توجه قرار میگیرند که: حداقل جزء طبقات متوسط جامعه زنان، با سابقه تحصیلات دانشگاهی و با خانوادهای که دارای سابقههای مالکیت و مدیریت شرکتهای تجاری باشند. این دیدگاه افراد دارای دو علت میباشد؛ اول اینکه، شرایطی که بیان شد ویژگی اکثریت زنان موفق درفعالیتهای تجاری در انگلستان است و دوم این که این مقوله، زنانی را مورد توجه قرار میدهد که قبلا تصمیمات مدیریتی در شرکت خود گرفتهاند و مدیریت کردهاند، نه کسانی را که توانایی بالقوه برای شروع کار تجاری را دارند.
هزاره اخیر، شاهد یک رشد وسیع در شرکتهایی با اندازههای کوچک و متوسط درانگلستان بوده است که تا حدودی به فلسفه دولت محافظه کار باز میگردد. اهمیت زنان، به دلیل ظرفیتها و کار باز میگردد. اهمیت زنان به دلیل ظرفیتها و تواناییهای کارآفرینانهای است که در اغلب کشورهای غربی، در حال افزایش روز افزونی میباشد. اتحادیه اروپا هر ساله برای افزایش تعداد زنان کارآفرین، از طریق اعضای عضو اتحادیه اروپا میلیونها یورو خرج میکند. این در حالی که زنان بسیار خلاق و کارآفرین در انگلستان وجود دارد، ولی با این وجود در کل کشور سهم زنان در ایجاد شرکتهای تجاری کوچک تنها 26٪ درصد است.
محل استقرار بنگاه تجاری، یکی از عوامل موثر در چگونگی شروع یک کار تجاری است. برای مثال در شمال غربی انگلیس که فعالیت زنان دارای سابقه قبلی است مشارکت زنان در خود اشتغالی و کارهای تجاری کمتر از نصف میانگین فعالیتهای تجاری ملی است. سئوال این جایت که این فاصله بین شمال و جنوب به چه دلیل است؟
در یک مطالعه که موانع شروع فعالیتهای تجاری را در شمال غربی انگلیس بررسی میکند، مباحثی نظیر فقدان دسترسی به حمایتهای مالی و پشتیبانی، به عنوان عوامل کلیدی در تعیین ورود زنان به فعالیتهای تجاری شناسایی شدهاند. در پرتو مطالعات قبلی، این یافتهها عجیب نیستند و این تحقیق بیان می دارد که موانع اجتماعی خاص موجود در جامعه، عامل جلوگیری از پیشرفت زنان در چنین اموری هستند.
برای مثال الگوی شروع کار تجاری توسط مردان که بسیاری از انواع خدمات برای آنها فراهم میشود، نه تنها زنانی را که به مرحله شروع رسیدهاند منع میکند بلکه بر افرادی که مالکیت تجاری را به عنوان یک راهحل برای اشتغال تصور میکند، تاثیر منفی میگذارد.
این موانع توسط زنان به صورت مسایلی آشکار شناخته نشدهاند ولی آنها را تحت تاثیر قرار داده است. زنان با سوابق پایینتر اجتماعی-اقتصادی احساس کردند که مالکیت یک شرکت تجاری، کاری است که دیگر افراد انجام میدهند که با یک فقدان اساسی الگوهای نقش زنان، در پستهای حرفهای، مدیریتی و یا کارآفرینانه ترکیب شده است. در نتیجه زنان مناطق محروم (که بیشترین تعداد آنها در شمال انگلستان هستند) به احتمال زیاد خود را به عنوان افرادی مستعد کارآفرین، نمیشناسند.
روش شناسی
این مطالعه، که در مناطق مختلف جغرافیایی صورت گرفته است، برای بررسی عوامل شخصی و انگیزشی، فرآیند شروع کار تجاری، موانع فیزیکی و اقتصادی کارآفرینی، و نیز پشتیبانیهای ظاهری و واقعی از زنان طراحی شده است. برای بررسی عوامل تاثیر گذار بر انگیزه زنان برای پیگیری مالکیت فعالیتهای تجاری، رویکرد تحقیقاتی عملی به کار گرفته شده است.
این مقاله یافتههای تحقیق را با تحلیل تجارب زنانی که از نظر اجتماعی دارای زمینه لازم نبودهاند ولی مبتکر شروع فعالیتهای تجاری در مقیاس کوچک شدهاند، آغاز میکند.
در مجموع 52 زن در انجام این تحقیق مشارکت داشتهاند که از طریق گروههای پژوهش و نیز تبلیغات در مطبوعات محلی شناسایی شدهاند. میانگین سنی مشارکت کنندگان، 46.5 بوده است که نیمی از آنها متاهل بوده و 71 درصد از این تعداد، بین یک تا پنج فرزند داشتند. سابقه شغلی این زنان، طیفی از آرایشگری تا کارگری در انبار است که این طیف شامل تعداد زیادی از سرکارگران و کارفرمایان میشد. 44 درصد از این افراد دارای ودرک حرفهای، 60 درصد در سطح دیپلم و تنها 28 درصد شرکت کنندگان دارای تجارت فعالیت در شرکتهای تجاری بودند. در این میان 39 درصد افراد نیز دارای خویشاوندانی بودند که مستقیما مسئولیت اداره یک کار تجاری را بر عهده داشتند. کارگاههای آموزش اجتماعی، هر شش هفته (هر جلسه دو ساعت) برای زنانی که فقط تمایل به شروع فعالیتهای تجاری دارند (نه بیشتر) برگزار میشد. این کارگاههای آموزشی برای ارائه چارچوب، جهت تعیین نیازمندیهای زنان در مورد مشورت، پشتیبانی و آموزش و همچنین ایجاد یک همایش برای بررسی تجارت، تمایلات و نیازهای رشد در زنان، طراحی شده است. این تحقیق همچنین قصد دارد اطمینان حاصل کند که فرآیند کارآفرینی کار تجاری، ابتکار زنان کارآفرین بوده و برمبنای هیچ الگوی قبلی شروع کار تجاری نمیباشد.
عوامل کلیدی که در این همایش در مورد آن بحث شد، ثبت شدند و پرسشنامههایی نیز برای ارزیابی عوامل انگیزش و شخصی، طراحی و تدوین شد که شامل اعتماد، توانایی شخصی، احترام به خود و ترس از شکست میشد.
پاسخ نامهها دارای پنج گزینه، بر اساس مقیاس «لیکرت» هستند که شامل این موارد میشود: 1- هرگز 2- به ندرت 3- برخی اوقات 4- اغلب 5- همیشه
این پرسشنامهها که دوبار به دست شرکت کنندگان د رتحقیق میرسد برای بررسی تغییرات در ذهن افراد در طول دوره 12 ماهه است. یافتهها بسیاری از زنانی که در کارگاههای آموزشی شرکت داشتند، [بدلیل برگزاری همین کارگاههای آموزشی] اقدامات اولیه برای شوع فعالیتهای تجاری را شروع کردهاند (35 نفر) و تعداد رو به افزایشی از زنان، کار تجاری را آغاز نمودهاند. پرسشنامههای بیش از کارگاههای آموزش نشان دادهاند که شرکت کنندگان دارای درجات بالایی از خود کفایی (X=3.64) بودند ولی این افراد بر این باور بودند که میتوانستند بهتر از این عمل کنند (X= 3.48). کار و تلاش زیاد به عنوان مهمترین عامل تعیین کننده موفقیت شناخته شده است که البته باید با شرایط مناسب همراه باشد (X= 4.04).
شرکت کنندگان با توجه به یک سری از استراتژیهای خاص در مواجه با وظایف چالشی گزارش خود را ارائه دادند. به علاوه، شرکتکنندگان بیان داشتهاند که بطور کل، دارای حس نامطلوبی نبودهاند. جمع آوری دادههای دوره 12 ماهه هنوز در حال انجام است ولی دادههای مصاحبه در مرحله شش ماه بعدی، در یادگیریهای بعدی که حاصل این تجربیات بودند و موانع خاص بر سر راه شروع کار تجاری محسوب میشوند مورد استفاده قرار گرفته، ارائه شدهاند:
1- ترس از شکست:
نداشتن تضمینهای مالی به منظور پرداخت هفتگی دستمزد کارکنان، بکی از عوامل جلوگیری کننده برای شروع خود اشتغالی زنان بوده است.
2- فقدان سرمایه شروع به کار و نگرانی از بانکها:
زنان زیادی بیان کردهاند که از ورود به بانکها برای دریافت سرمایه کافی برای شروع کار تجاری نگران هستند. (من نمیدانم برای دریافت کمک مالی به کجا باید مراجعه کنم). این گفته یکی از این زنان است. زنان در مورد استفاده از کمک نهادهای مالی، اعتماد به نفس ندارند و این بک مانع جدی برای حضور آنها در جامعه است.
3- گرایشات شرکاء تجاری:
بسیاری از زنان دارای شرکاء تجاری حمایتگر و پشتیبان در شروع کار تجاری نیستند.
در اینباره یکی از این زنان اینگونه توضیح میدهد: (شوهر من از من میخواهد تا در همین کاری که هستم بمانم و دست به کارآفرینی و کار تجاری نزنم).
4- فقدان دانش:
یکی از زنانی که برای دریافت مشاوره مراجعه کرده بود با پیشنهاد عدم پیگیری این کار [ایجاد کار تجاری] مواجه شده بود زیرا او دانش کافی برای تکمیل اوراق لازم را نداشت. این زن بیان میدارد که (من برای مشورت با مشاور تجاری به نزد او رفتم و به من یک برگه داده شد که باید طرح استراتژی شرکت را پر میکردم ولی من هیچ نوع دانشی در این مورد نداشتم).
5- فقدان مهد کودکهای قابل اعتماد:
به نظر میرسد زنانی که دارای فرزندان کم سن و سال هستند، دارای تسهیلات کافی در مورد مراقبت از کودکان خود نباشیند. این در حالیست که برخی موارد، کودکان نیاز به سرپرستیهای ویژهای دارند. [نمیتوان آنها را تنها گذاشت و به کار تجاری پرداخت.]
مباحثه
یافتههای اولیه تحقیق نشان میدهند که تناقض بین ادارک زنان در مورد تواناییهایشان و اینکه آنها چگونه خودباوری را در عمل اجرا میکنند، وجود دارد. زنانی که در این کار تحقیقاتی مورد مطالعه قرار گرفتند، فاقد میل یا انگیزه لازم، که عامل بازدارنده بسیاری از افراد از کارآفرین شدن است نبودند، بلکه یک نوع حس در این افراد وجود داشت که دیگران به انچه آنها توانایی انجامش را داشتند اعتقاد نداشتند. این موضوع توسط یافتههای دیگری مورد پشتیبانی قرار گرفت و بدین ترتیب، حمایتهای روانی که توسط دیگران به این افراد داده میشد، عامل مهمی در ایجاد انگیزش برای شروع کار تجاری محسوب میشود. آنها آموخته بودند که میتوانند تواناییهای خود را به عمل تبدیل کنند و آنها نیز قادربه انجام اداره یک شرکت اداری کاری هستند. فقدان تجربه و نبود یک الگو، شکستن این مرزها را سختتر میکند و در هنگام مقابله با موانع، این افراد را دچار تردید و عدم اعتماد به نفس مینماید.
توانایی بالقوه زنان برای کارآفرین و سهمی که زنان میتوانند در توسعه اقتصادی داشته باشند برای دولت انگلیس امری شناخته شده است و دولت، پروژههای گستردهای را جهت کمک به زنان برای ورود به فعالیتهای کارآفرینانه انجام داده است.
اگر چه این فعالیتها به طور کلی، تعداد زنان مالک یک شرکت تجاری را افزایش نداده است زمان شرکت کننده در این تحقیق بیان داشتهاند که ناآگاه از چنین فعالیتهایی بودهاند و حتی در صورتی که از این فعالیتها مطلع بودهاند، معتقد بودند که چنین فعالیتهایی مربوط به زنان دیگر است (مثلا زنانی که دارای سوابق اجتماعی-اقتصادی بیشتری بودند).
یافتهها همچنین بیان میدارند که افراد مبتکر، وارد فعالیتهای کارآفرینانه نمیشوند زیرا آنها مخاطب خود را نمیشناسند؛ این افراد مشکلات تجربه شده توسط زنان طبقات اجتماعی-اقتصادی پایینتر جامعه که با کسب و کارهای مرد سالار مواجه بودهاند را درک نمیکنند.
به علاوه، حتی اگر این افراد مبتکر که قصد وارد کردن زمان به محیط کارآفرینانه را دارند، ناتوان از سرمایه گذاری روی تواناییهای بالقوه زنان هستند،زیرا از موانعی که بر سر راه کارآفرینی وجود دارد بیاطلاع میباشند. سازمانهای ارائه دهنده مشاوره و صندوقهای مالی، اگر بخواهند د ربلندمدت تغییرات مثبتی را در مورد مشارکت زنان در ایجاد شرکتهای تجاری شاهد باشند باید از تاکید بر کمیت به سمت تاکید بر کیفیت تغییر جهت دهند.
همچنین این شرکتها و صندوقها باید در نظد داشته باشند که برای بالفعل کردن تواناییها بالقوه زنان که به دلایل اجتماعی دارای سوابق خاصی نیستند، باید از آنها حمایت همه جاذبه شود.
برگرفته از: فصلنامه ترجمان کارآفرینی
برای تحقیق این هدف، عوامل شخصی و انگیزشی شروع یک کار تجاری، موانع فیزیکی و اقتصادی پیش روی آنها و نیز حمایتها و مشاورههای ظاهری و واقعی در دسترس زنان، بررسی شدهاند.
ادبیات شرکتهای تجاری کوچک در انگلستان، مالکیت شرکتهای تجاری را با افراد مذکر سفید پوست میشناسند و زنان صاحب شرکتهای تجاری را نادیده میگیرند. تنها زمانی زنان مورد توجه قرار میگیرند که: حداقل جزء طبقات متوسط جامعه زنان، با سابقه تحصیلات دانشگاهی و با خانوادهای که دارای سابقههای مالکیت و مدیریت شرکتهای تجاری باشند. این دیدگاه افراد دارای دو علت میباشد؛ اول اینکه، شرایطی که بیان شد ویژگی اکثریت زنان موفق درفعالیتهای تجاری در انگلستان است و دوم این که این مقوله، زنانی را مورد توجه قرار میدهد که قبلا تصمیمات مدیریتی در شرکت خود گرفتهاند و مدیریت کردهاند، نه کسانی را که توانایی بالقوه برای شروع کار تجاری را دارند.
هزاره اخیر، شاهد یک رشد وسیع در شرکتهایی با اندازههای کوچک و متوسط درانگلستان بوده است که تا حدودی به فلسفه دولت محافظه کار باز میگردد. اهمیت زنان، به دلیل ظرفیتها و کار باز میگردد. اهمیت زنان به دلیل ظرفیتها و تواناییهای کارآفرینانهای است که در اغلب کشورهای غربی، در حال افزایش روز افزونی میباشد. اتحادیه اروپا هر ساله برای افزایش تعداد زنان کارآفرین، از طریق اعضای عضو اتحادیه اروپا میلیونها یورو خرج میکند. این در حالی که زنان بسیار خلاق و کارآفرین در انگلستان وجود دارد، ولی با این وجود در کل کشور سهم زنان در ایجاد شرکتهای تجاری کوچک تنها 26٪ درصد است.
محل استقرار بنگاه تجاری، یکی از عوامل موثر در چگونگی شروع یک کار تجاری است. برای مثال در شمال غربی انگلیس که فعالیت زنان دارای سابقه قبلی است مشارکت زنان در خود اشتغالی و کارهای تجاری کمتر از نصف میانگین فعالیتهای تجاری ملی است. سئوال این جایت که این فاصله بین شمال و جنوب به چه دلیل است؟
در یک مطالعه که موانع شروع فعالیتهای تجاری را در شمال غربی انگلیس بررسی میکند، مباحثی نظیر فقدان دسترسی به حمایتهای مالی و پشتیبانی، به عنوان عوامل کلیدی در تعیین ورود زنان به فعالیتهای تجاری شناسایی شدهاند. در پرتو مطالعات قبلی، این یافتهها عجیب نیستند و این تحقیق بیان می دارد که موانع اجتماعی خاص موجود در جامعه، عامل جلوگیری از پیشرفت زنان در چنین اموری هستند.
برای مثال الگوی شروع کار تجاری توسط مردان که بسیاری از انواع خدمات برای آنها فراهم میشود، نه تنها زنانی را که به مرحله شروع رسیدهاند منع میکند بلکه بر افرادی که مالکیت تجاری را به عنوان یک راهحل برای اشتغال تصور میکند، تاثیر منفی میگذارد.
این موانع توسط زنان به صورت مسایلی آشکار شناخته نشدهاند ولی آنها را تحت تاثیر قرار داده است. زنان با سوابق پایینتر اجتماعی-اقتصادی احساس کردند که مالکیت یک شرکت تجاری، کاری است که دیگر افراد انجام میدهند که با یک فقدان اساسی الگوهای نقش زنان، در پستهای حرفهای، مدیریتی و یا کارآفرینانه ترکیب شده است. در نتیجه زنان مناطق محروم (که بیشترین تعداد آنها در شمال انگلستان هستند) به احتمال زیاد خود را به عنوان افرادی مستعد کارآفرین، نمیشناسند.
روش شناسی
این مطالعه، که در مناطق مختلف جغرافیایی صورت گرفته است، برای بررسی عوامل شخصی و انگیزشی، فرآیند شروع کار تجاری، موانع فیزیکی و اقتصادی کارآفرینی، و نیز پشتیبانیهای ظاهری و واقعی از زنان طراحی شده است. برای بررسی عوامل تاثیر گذار بر انگیزه زنان برای پیگیری مالکیت فعالیتهای تجاری، رویکرد تحقیقاتی عملی به کار گرفته شده است.
این مقاله یافتههای تحقیق را با تحلیل تجارب زنانی که از نظر اجتماعی دارای زمینه لازم نبودهاند ولی مبتکر شروع فعالیتهای تجاری در مقیاس کوچک شدهاند، آغاز میکند.
در مجموع 52 زن در انجام این تحقیق مشارکت داشتهاند که از طریق گروههای پژوهش و نیز تبلیغات در مطبوعات محلی شناسایی شدهاند. میانگین سنی مشارکت کنندگان، 46.5 بوده است که نیمی از آنها متاهل بوده و 71 درصد از این تعداد، بین یک تا پنج فرزند داشتند. سابقه شغلی این زنان، طیفی از آرایشگری تا کارگری در انبار است که این طیف شامل تعداد زیادی از سرکارگران و کارفرمایان میشد. 44 درصد از این افراد دارای ودرک حرفهای، 60 درصد در سطح دیپلم و تنها 28 درصد شرکت کنندگان دارای تجارت فعالیت در شرکتهای تجاری بودند. در این میان 39 درصد افراد نیز دارای خویشاوندانی بودند که مستقیما مسئولیت اداره یک کار تجاری را بر عهده داشتند. کارگاههای آموزش اجتماعی، هر شش هفته (هر جلسه دو ساعت) برای زنانی که فقط تمایل به شروع فعالیتهای تجاری دارند (نه بیشتر) برگزار میشد. این کارگاههای آموزشی برای ارائه چارچوب، جهت تعیین نیازمندیهای زنان در مورد مشورت، پشتیبانی و آموزش و همچنین ایجاد یک همایش برای بررسی تجارت، تمایلات و نیازهای رشد در زنان، طراحی شده است. این تحقیق همچنین قصد دارد اطمینان حاصل کند که فرآیند کارآفرینی کار تجاری، ابتکار زنان کارآفرین بوده و برمبنای هیچ الگوی قبلی شروع کار تجاری نمیباشد.
عوامل کلیدی که در این همایش در مورد آن بحث شد، ثبت شدند و پرسشنامههایی نیز برای ارزیابی عوامل انگیزش و شخصی، طراحی و تدوین شد که شامل اعتماد، توانایی شخصی، احترام به خود و ترس از شکست میشد.
پاسخ نامهها دارای پنج گزینه، بر اساس مقیاس «لیکرت» هستند که شامل این موارد میشود: 1- هرگز 2- به ندرت 3- برخی اوقات 4- اغلب 5- همیشه
این پرسشنامهها که دوبار به دست شرکت کنندگان د رتحقیق میرسد برای بررسی تغییرات در ذهن افراد در طول دوره 12 ماهه است. یافتهها بسیاری از زنانی که در کارگاههای آموزشی شرکت داشتند، [بدلیل برگزاری همین کارگاههای آموزشی] اقدامات اولیه برای شوع فعالیتهای تجاری را شروع کردهاند (35 نفر) و تعداد رو به افزایشی از زنان، کار تجاری را آغاز نمودهاند. پرسشنامههای بیش از کارگاههای آموزش نشان دادهاند که شرکت کنندگان دارای درجات بالایی از خود کفایی (X=3.64) بودند ولی این افراد بر این باور بودند که میتوانستند بهتر از این عمل کنند (X= 3.48). کار و تلاش زیاد به عنوان مهمترین عامل تعیین کننده موفقیت شناخته شده است که البته باید با شرایط مناسب همراه باشد (X= 4.04).
شرکت کنندگان با توجه به یک سری از استراتژیهای خاص در مواجه با وظایف چالشی گزارش خود را ارائه دادند. به علاوه، شرکتکنندگان بیان داشتهاند که بطور کل، دارای حس نامطلوبی نبودهاند. جمع آوری دادههای دوره 12 ماهه هنوز در حال انجام است ولی دادههای مصاحبه در مرحله شش ماه بعدی، در یادگیریهای بعدی که حاصل این تجربیات بودند و موانع خاص بر سر راه شروع کار تجاری محسوب میشوند مورد استفاده قرار گرفته، ارائه شدهاند:
1- ترس از شکست:
نداشتن تضمینهای مالی به منظور پرداخت هفتگی دستمزد کارکنان، بکی از عوامل جلوگیری کننده برای شروع خود اشتغالی زنان بوده است.
2- فقدان سرمایه شروع به کار و نگرانی از بانکها:
زنان زیادی بیان کردهاند که از ورود به بانکها برای دریافت سرمایه کافی برای شروع کار تجاری نگران هستند. (من نمیدانم برای دریافت کمک مالی به کجا باید مراجعه کنم). این گفته یکی از این زنان است. زنان در مورد استفاده از کمک نهادهای مالی، اعتماد به نفس ندارند و این بک مانع جدی برای حضور آنها در جامعه است.
3- گرایشات شرکاء تجاری:
بسیاری از زنان دارای شرکاء تجاری حمایتگر و پشتیبان در شروع کار تجاری نیستند.
در اینباره یکی از این زنان اینگونه توضیح میدهد: (شوهر من از من میخواهد تا در همین کاری که هستم بمانم و دست به کارآفرینی و کار تجاری نزنم).
4- فقدان دانش:
یکی از زنانی که برای دریافت مشاوره مراجعه کرده بود با پیشنهاد عدم پیگیری این کار [ایجاد کار تجاری] مواجه شده بود زیرا او دانش کافی برای تکمیل اوراق لازم را نداشت. این زن بیان میدارد که (من برای مشورت با مشاور تجاری به نزد او رفتم و به من یک برگه داده شد که باید طرح استراتژی شرکت را پر میکردم ولی من هیچ نوع دانشی در این مورد نداشتم).
5- فقدان مهد کودکهای قابل اعتماد:
به نظر میرسد زنانی که دارای فرزندان کم سن و سال هستند، دارای تسهیلات کافی در مورد مراقبت از کودکان خود نباشیند. این در حالیست که برخی موارد، کودکان نیاز به سرپرستیهای ویژهای دارند. [نمیتوان آنها را تنها گذاشت و به کار تجاری پرداخت.]
مباحثه
یافتههای اولیه تحقیق نشان میدهند که تناقض بین ادارک زنان در مورد تواناییهایشان و اینکه آنها چگونه خودباوری را در عمل اجرا میکنند، وجود دارد. زنانی که در این کار تحقیقاتی مورد مطالعه قرار گرفتند، فاقد میل یا انگیزه لازم، که عامل بازدارنده بسیاری از افراد از کارآفرین شدن است نبودند، بلکه یک نوع حس در این افراد وجود داشت که دیگران به انچه آنها توانایی انجامش را داشتند اعتقاد نداشتند. این موضوع توسط یافتههای دیگری مورد پشتیبانی قرار گرفت و بدین ترتیب، حمایتهای روانی که توسط دیگران به این افراد داده میشد، عامل مهمی در ایجاد انگیزش برای شروع کار تجاری محسوب میشود. آنها آموخته بودند که میتوانند تواناییهای خود را به عمل تبدیل کنند و آنها نیز قادربه انجام اداره یک شرکت اداری کاری هستند. فقدان تجربه و نبود یک الگو، شکستن این مرزها را سختتر میکند و در هنگام مقابله با موانع، این افراد را دچار تردید و عدم اعتماد به نفس مینماید.
توانایی بالقوه زنان برای کارآفرین و سهمی که زنان میتوانند در توسعه اقتصادی داشته باشند برای دولت انگلیس امری شناخته شده است و دولت، پروژههای گستردهای را جهت کمک به زنان برای ورود به فعالیتهای کارآفرینانه انجام داده است.
اگر چه این فعالیتها به طور کلی، تعداد زنان مالک یک شرکت تجاری را افزایش نداده است زمان شرکت کننده در این تحقیق بیان داشتهاند که ناآگاه از چنین فعالیتهایی بودهاند و حتی در صورتی که از این فعالیتها مطلع بودهاند، معتقد بودند که چنین فعالیتهایی مربوط به زنان دیگر است (مثلا زنانی که دارای سوابق اجتماعی-اقتصادی بیشتری بودند).
یافتهها همچنین بیان میدارند که افراد مبتکر، وارد فعالیتهای کارآفرینانه نمیشوند زیرا آنها مخاطب خود را نمیشناسند؛ این افراد مشکلات تجربه شده توسط زنان طبقات اجتماعی-اقتصادی پایینتر جامعه که با کسب و کارهای مرد سالار مواجه بودهاند را درک نمیکنند.
به علاوه، حتی اگر این افراد مبتکر که قصد وارد کردن زمان به محیط کارآفرینانه را دارند، ناتوان از سرمایه گذاری روی تواناییهای بالقوه زنان هستند،زیرا از موانعی که بر سر راه کارآفرینی وجود دارد بیاطلاع میباشند. سازمانهای ارائه دهنده مشاوره و صندوقهای مالی، اگر بخواهند د ربلندمدت تغییرات مثبتی را در مورد مشارکت زنان در ایجاد شرکتهای تجاری شاهد باشند باید از تاکید بر کمیت به سمت تاکید بر کیفیت تغییر جهت دهند.
همچنین این شرکتها و صندوقها باید در نظد داشته باشند که برای بالفعل کردن تواناییها بالقوه زنان که به دلایل اجتماعی دارای سوابق خاصی نیستند، باید از آنها حمایت همه جاذبه شود.
برگرفته از: فصلنامه ترجمان کارآفرینی