بررسی تأثیرات آموزش و آموزش عالی در سطوح مختلف فردی، خانوادگی و اجتماعی زنان، نشان از بهبود موقعیت آنان در زندگی فردی و اجتماعی دارد. حضور زنان در مدارس، دانشگاهها و مراکز مختلف آموزشی به آنان فرصت میدهد تا بخشی از مهارتهای زندگی را فرا گیرند و از همه مهمتر تجربه حضور در عرصههای عملی نهادهای اجتماعی مدرن را به دست آورند و از این منظر در جوامع توسعه نیافته یا در حال توسعهای همانند ایران (که با فقر سرمایههای انسانی و پدیده فرار مغزها مواجه است)، زنان حتی میتوانند نیروی شتابدهنده توسعه محسوب شوند (ایمانی، 1381، ص 27). زنان با راه یافتن به دانشگاهها از موقعیت اجتماعی بهتری برخودار میشوند. این موقعیت چشماندازی از انتخاب، از قبیل داشتن همسر مناسب تا امکان مشارکت اجتماعی و سیاسی را برای آنان فراهم میسازد. امروزه زنان ایرانی آموزش عالی را گاه تنها مفر حرکت و گاه مطمئنترین راه برای دخالت در تعیین سرنوشت خود مییابند (ایمانی، 1381، ص 28)
بنابر نظریه نئوکلاسیک، درآمد زنها به این علت کمتر از مردهاست که زنان از سرمایه انسانی کمتری، که عمدتاً آموزش و پرورش است، بهرهمند میشوند و به همین دلیل بهرهوری کار پایینتری هم دارند. برای مثال، گفته میشود به دلیل اینکه بعضی از زنان برای ازدواج، حاملگی و پرورش کودک شغل خود را ترک میکنند،کارفرمایان تمایل چندانی برای سرمایهگذاری در امر افزایش مهارت زنان ندارند. همچنین انگیزه پدر و مادرها و خود زنان هم برای سرمایهگذاری در امر آموزش و پروش حرفهای کمتر است. وجود دورههایی که زنان از کار کنارهگیری میکنند و از بازار کار بیرون میروند به این معناست که تجربه شغلی کمتری نسبت به مردان به دست میآورند و شدت فرسایش مهارتهای آنان بیشتر است (نوروزی، 1383، ص 167) .به طور کلی پس از تأسیس دارالفنون حدود نیم قرن طول کشید تا لزوم تأسیس مرکز آموزش عالی برای دختران مطرح شد. اولین دارالمعلمان عالی زنان در سال 1312 شمسی در تهران تأسیس شد و اولین گروه زنان معلم در سال 1314 از آن فارغالتحصیل شدند. پس از تأسیس دانشگاه تهران در سال 1313 دارالمعلمات و دارالمعلمین ضمیمه دانشکده ادبیات و فلسفه و علوم تربیتی شدند. در سالهای اول تأسیس دانشگاه، روند مشارکت زنان در آموزش عالی بسیار کند بود و حدود پانزده سال به طول انجامید تا زنان توانستند به بیشتر دانشکدهها راه یابند (تهرانیان،1357، ص 46 ).
در باب آموزش در حدیثی میخوانیم که میگویند (طلب علم بر هر زن و مردی واجب است) و در حدیثی دیگر بیان میکند که (علم گمشده مؤمن است و باید بدون توجه به منبعش آن را بجوید) حدیثهای دیگری علم و آموزش را مساوی با عبادت میدانند و علما و فرهیختگان را جانشینان پیامبران معرفی میکنند. برای مثال در حدیثی آمده که (خداوند راه بهشت را برای طلب علم هموار میسازد) و یا در جایی دیگر بیان میدارد که (فرشتگان بالهای خود را برای طالب علم میگسترانند.) به هر حال اسلام، لزوم آموزش زن و مرد را مساوی میداند. مفهومی که در بسیاری جوامع تازگی دارد. گرچه در عمل در برخی جوامع اسلامی این پندار به وجود آمده است که آموزش مختص مردان است، اما در نظر چنین نیست. زنان مسلمان حق آموزش خود را به آیه 39 سوره (توبه) و چندین حدیث مستند میسازند (صالحی، 1380، ص 50 ). بدین ترتیب، پس از انقلاب، در جهت ایجاد دولت و ملتی نو تلاش شد. این دولت نقش نوینی به زنان بخشید و به این واقعیت مورد تأکید صاحبنظران توجه داشت که آموزش زنان در مسیر توسعه اهمیت دارد. (صالحی،1380، ص 46 )
برخی از محققان بر این نظرند که آموزش دختران به احتمال قوی پرمنفعتترین سرمایهگذاری در کشورهای در حال توسعه است. آموزش زنان به انحای مختلف به رشد اقتصادی یاری میرساند. تحقیقات آماری نشان میدهد که آموزش مادران باعث بهبود آموزش، تغذیه و بهداشت کودکان میشود. علاوه بر این،تحقیقات نشان دادهاند که هر چه میزان تحصیل مادران بالاتر باشد تعداد فرزندان کمتر است و کیفیت زندگی این فرزندان بهتر خواهد بود (کاظمی پور، 1380، ص 63). از سوی دیگر، افزایش سرمایه انسانی زنان از طریق آموزش عالی میتواند، با افزایش سن ازدواج و سهم زنان در نیروی کار جامعه، باعث کاهش باروری در خانوادهها شود. کلیه برآوردهای به دست آمده از الگوهای بررسی شده مؤید این مطلب است که لازمه دستیابی به رشد اقتصادی و ایجاد فرصتهای بیشتر شغلی برای زنان، علاوه بر سرمایههای مادی، سرمایهگذاری بر روی منابع انسانی نیز میباشد. زیرا سرمایهگذاری در منابع انسانی، که عبارت است از آموزش و تربیت نیروی انسانی برای کسب مهارتهای مختلف و پیشبرد امر تولید، با بالا بردن سطح مهارت و تخصص نیروی کار و کارآمد کردن و افزایش قابلیتهای آن، موجب ارتقای کیفیت تولید و کارایی استفاده از سرمایههای مادی و به کارگیری بهینه آنها میشود (عمادزاده، 1383، ص 20 ).
از طرف دیگر، یکی از پیش شرطهای توسعه مشارکت زنان دارای آموزش عالی، افزایش اثربخشی آنهاست. دانشگاهها میتوانند از طریق تعامل با دولت و بنگاهها نقش مؤثری در این زمینه داشته باشند. نیروی کار متخصص تربیت شده در آموزش عالی باید از اثربخشی بالایی برخوردار باشد، به طوری که متقاضیان کار این نیرو (چه در بخش دولتی و چه در بخش غیر دولتی) بر مبنای رفتار عقلانی مطمئن شوند که با افزایش تعداد معینی به نیروی کار متخصص، کمیت و کیفیت تولید خود را بهبود میبخشد و سود بیشتری میبرند. به عبارت دیگر، شرایط به گونهای باشد که ورود یک نفر نیروی انسانی متخصص به کار، در تابع تولید، موجب افزایش مقدار تولید شود (فراستخوا، 1383، ص 160 ) .
جدول شماره 1 ، حاکی از رشد فزاینده آموزش عالی در 28 سال گذشته در ایران است. در دوره قبل از انقلاب، به دنبال تأسیس دانشگاه تهران در سال 1313، شاهد حضور اندک زنان در مراکز آموزش عالی کشور بودهایم. به طوری که در سال 49-1348، یعنی در حدود 35 سال پس از تأسیس دانشگاه تهران، تعداد کل دانشجویان کشور 67268 نفر بوده که تنها حدود 25 درصد از آنان را زنان و 76 درصد بقیه را دانشجویان پسر به خود اختصاص داده بودند (بوذری، 1380، ص 100). میزان درصد زنان دارای تحصیلات عالی نسبت به کل جمعیت دارای تحصیلات عالی از 33 درصد در سال 1375 به 8/35 درصد در سال 1379 افزایش یافته است و برآورد میشود در سال 1383 به حدود 4/38 درصد ارتقاء یابد. با توجه به اینکه در سالهای اخیر سهم پذیرفتهشدگان دختر در دانشگاهها به سرعت افزایش یافته و در سال 1381 به حدود 9/52 درصد ارتقاء یافته است، لذا انتظار میرود سهم زنان دارای تحصیلات عالی از کل جمعیت دارای آموزش عالی در سالهای آتی نیز افزایش یافته و در پایان برنامه چهارم توسعه به حدود 8/42 درسد برسد (امینی، 1383، ص 320). در سال 1377 برای نخستین بار میزان ورودی دانشجویان دختر بر دانشجویان پسر پیشی گرفت و در سال 1378 و 1379 نیز این روند سیر صعودی خود را حفظ کرد. از طرفی سهم کل دانشجویان دختر که در در سال 1372، 30 درصد کل دانشجویان را شامل میشد، به 45 درصد رسید، علیرغم رشد کمی دانشجویان دختر، آمارهای دیگر نشان میدهد که ساختارها و امکانات لازم، همسو با این تحول پیش نرفته است. برای نمونه نسبت اعضای هیأت علمی تمام وقت زن در آموزش عالی دولت، از نسبت 4/17 درصد در سال 1357 به 6/19 درصد در سال 1377 رسیده است. از نظر کیفی نیز از همین تعداد اساتید زن، تنها 30 درصد آنان دارای رتبه استادیاری و بالاتر هستند و 70 درصد آنان را مدرسان و پژوهشگران با رتبه مربی و مربی آموزشیار تشکیل میدهند. همین شکاف در نقشهای مدیریتی زنان در آموزش عالی، نسبت به حجم نیازها و نیز میزان دانشجویان و استادان زن، مشهود است (وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، 1380 ).
با محاسبه میزان مشارکت زنان در دانشگاههای هر استان روشن میشود که اگرچه در کلیه دانشگاههای کشور سهم زنان همواره کمتر از نیمی از جمعیت دانشجویی را تشکیل میدهد، اما در کل، کمترین میزان مشارکت در استانهای سیستان و بلوچستان (9/25 درصد)، کهکیلویه و بویراحمد (6/27 درصد)، کردستان (30 درصد)، اردبیل (3/32 درصد) و ایلام (5/34 درصد) و بیشترین میزان مشارکت زنان در دانشگاههای استانهای سمنان (5/47)، مرکزی (9/45) و کرمان (3/45) است (بوذری، 1380، ص 107). نگاهی گذرا به میزان مشارکت و حضور زنان دانشجو در استانها همچنین نشان میدهد که استانهای سیستان و بلوچستان، کردستان و کهگیلویه و بویراحمد به دلیل مرزی بودن، غالب بودن فرهنگهای قومی و منطقهای خاص و ازدواجهای زود هنگام دختران، عشایرنشین بودن غالب جمعیت استانهای مذکور، عدم دسترسی به امکانات آموزشی و عدم اعتقاد خانوادهها به سرمایهگذاری جهت تحصیل دختران و ... سبب شده است تا زنان این مناطق کمتر متقاضی تحصیل در مقاطع عالی و دانشگاهی باشند و به دلیل حاکم بودن شرایط خاص در منطقه، زنان سایر استانها نیز تمایلی به تحصیل در دانشگاههای این استانها ندارند (بوذری،1380، ص 108 ) .
جدول شماره 1: تعداد و درصد حضور زنان در آموزش عالی از کل دانشجویان کشور
سال کل دانشجویان دانشجویان زن درصد
1349-1348 67268 16949 2/25
1358-1357 175675 54248 8/30
1368-1367 250709 71822 6/28
1377-1376 625380 238687 2/38
جدول شماره 2، توزیع دانشجویان وابسته به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری را به تفکیک گروههای عمده تحصیلی نشان میدهد. چنانچه جدول فوق نشان میدهد، از کل تعداد زنان شاغل به تحصیل در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی، 238687 نفر در سال تحصیلی 77-1376، 5/46 درصد در گروه علوم انسانی، 2/17 درصد در گروه علوم پایه، 4/5 درصد در گروه فنی _ مهندسی، 6/4 درصد در گروه کشاورزی و 2/4 درصد در گروه هنر و بقیه در گروه پزشکی تحصیل میکنند (بوذری، 1380، ص 105- 103).
با نگاهی به توزیع زنان در کل استانها در مییابیم که نسبت دانشجوی هر استان به کل زنان دانشجوی کشور، بیشترین تمرکز را در تهران دارد،اما از سوی دیگر نسبت به کل دانشجویان استان تهران، سهم زنان بسیار کمتر است. دلیل عمده این امر غلبه حضور مردان نسبت به زنان است، یعنی وجود اکثر دانشگاههای فنی _ مهندسی در سطح تهران، مهاجرپذیر بودن بیشتر این استان نسبت به سایر استانها و مهاجرت بیشتر مردان به این استان به منظور تحصیل و کار سربازی و ...، بالا بودن میزان متقاضیان کنکور و پذیرش مردان و ... سبب شده است تا سهم زنان در استان تهران برخلاف انتظار کمتر باشد (بوذری، 1380، ص 108). با توجه به چگونگی توزیع زنان در دانشگاههای وابسته به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، روشن میشود که اصولاً سهم دانشجویان دختر در دانشگاههایی که عمدتاً تخصصی بوده و در گروههای عمده تحصیلی فنی _ مهندسی و کشاورزی دانشجو میپذیرند، کمتر از 30 درصد است (بوذری، 1380،ص 109). در مقایسه با رشتههای فنی و مهندسی که پسران 89 درصد ورودیهای دوره کارشناسی را تشکیل میدهند، در رشتههای مرتبط با پزشکی 9/62 درصد ورودیهای جدید را زنان تشکیل دادهاند. در رشته هنر 9/67 درصد ورودیها از میان دختران بوده است. ال صنابری (1372 ) این تفاوتها را در اثر ارزشهای فرهنگی میداند و شرح میدهد که زنان مشاغلی را بر میگزینند که بتوانند به دیگر زنان خدمت کنند. در کشورهای اسلامی زنان از مداوا توسط پزشکان مرد روی گردانند و به همین خاطر در رشتههای پزشکی حضور بهتری دارند. البته از آنجا که زنان خاورمیانه دسترسی خوبی به آموزش ریاضیات و علوم دارند، در رشتههای علوم طبیعی دانشگاهها بهتر حضور مییابند. ایرجیزاد (1376) چنین میافزاید که اعتبار اجتماعی و امید به درآمد بیشتر، زنان بیشتری را به انتخاب رشته های پزشکی ترغیب کرده است. بنا بر نظر ایرجیزاد، مشارکت کمتر زنان در رشتههای فنی مهندسی ناشی از (مرد محور) بودن این رشتهها و نیز تقسیم سنتی کار بر حسب جنسیت میباشد (صالحی، 1380، ص 36 ).
جدول شماره 2: تعداد و درصد حضور زنان در آموزش عالی به تفکیک گروههای عمده تحصیلی
سال تحصیلی علوم انسانی علوم پایه فنی و مهندسی کشاورزی و دامپزشکی هنر پزشکی جمع
تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد
58-1357 25319 6-46 8435 5/15 3784 9/6 1229 2/2 1719 2/3 13762 7/53 49510 8/30
68-1367 36205 4/36 12871 9/17 2689 7/3 288 4/0 1912 6/2 27857 5/42 71822 6/26
77-1376 111096 5/46 40963 2-17 12820 4/5 11173 6/4 9990 2/4 52645 5/53 238687 2/38
منبع: عملکرد بیست ساله آموزش عالی ایران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 1377
مقایسه تعداد دانشجویان دختر دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی در مقاطع مختلف تحصیلی نشان میدهد که طی بیست سال اخیر افت و خیزهای زیادی در این مورد رخ داده است (جدول شماره 2). به طوری که تا قبل از انقلاب حدود 2/3 درصد از دختران دانشجو در مقاطع کاردانی تحصیل میکردند. این تعداد در سال 1367 به 9/8 درصد و در سال 1367، 3/13 درصد افزایش داشته است، یعنی با رشدی حدود 3/3 درصد، از سال 1357 تا 1376 این تعداد حدود 9/1 برابر شده است. در مقطع کارشناسی حدود 2/60 درصد از دختران دانشجو در سال 1357 مشغول به تحصیل بودهاند که در سال 1367 به 3/69 و در سال 1376 به 4/77 درصد رسیده، یعنی طی بیست سال گذشته با نرخ رشد 9 درصد حدود شش برابر شده است. همین ارقام برای مقاطع کارشناسی ارشد و دکترای تخصصی نشان میدهد که تعداد کل زنان دانشجو در مقطع کارشناسی ارشد در سال 1357 به حدود 2/3 درصد و در سال 1367 به 2/2 درصد کاهش یافته است و برای ده سال بعد نیز این نسبت ثابت مانده است، یعنی 2/2 درصد از دانشجویان دختر در مقطع کارشناسی ارشد تحصیل میکنند (بوذری، 1380، ص 106 ).
جدول شماره 3: تعداد و درصد حضور زنان در آموزش عالی به تفکیک مقاطع مختلف تحصیلی
سال تحصیلی کاردانی کارشناسی کارشناسی ارشد دکترای حرفهای دکترای تخصصی جمع زنان
تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد تعداد درصد
58-1357 16585 5/30 32670 2/60 1717 1/3 3017 5/5 259 4/0 54248 8/30
68-1367 7817 9/9 57163 7/72 1763 2/2/ 10986 9/13 844 7/0 78573 6/28
77-1376 31708 2/3 184669 3/77 5320 2/2 14209 9/5 2781 1/1 238687 2/38
منبع: عملکرد بیست ساله آموزش عالی ایران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 1377
از عمدهترین دلایل کاهش سهم دختران در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا میتوان از فرهنگ غالب جامعه به منظور ازدواج دختران در سنین 18 تا 25 سال، به عهده داشتن مسئولیت خانهداری، همسرداری و فرزندداری، محدود بودن ظرفیت پذیرش در این مقاطع و وجود سهمیههایی چون سهمیه رزمندگان و ایثارگران و ... که عمدتاً زنان از آنها محرومند نام برد که موجب شد زنان کشور عمدتاًبه تحصیل در مقاطع کارشناسی بسنده کرده و فرصتهای تحصیلی تحصیلات تکمیلی را به مردان واگذار نمایند (بوذری، 1380، ص 106 ).
چنان که آمارها نشان میدهد، رشد نسبت زنان عضو هیأت علمی به کل اعضای هیأت علمی تمام وقت دانشگاهها بسیار کند و بطئی بوده است. این نسبت در سال 1374 به حدود 6/20 درصد رسید. اما از سال 1374 به بعد با محرومیت استخدام اعضای هیأت علمی با مرتبه مربی شاهد کاهش تعداد اعضای هیأت علمی زن در دانشگاهها هستیم، به طوری که در سال 77-1376 حدود 4/19 درصد از اعضای هیأت علمی دانشگاهها را زنان تشکیل دادهاند. بدین ترتیب از نظر کمی روشن میشود که سهم مشارکت زنان عضو هیأت علمی نسبت به مردان بسیار پایین است که آن هم عمدتاًبه دلیل عدم ادامه تحصیل زنان در مقاطع تحصیلات تکمیلی است که نسبت پایینی را در مقایسه با مردان نشان میدهد. مضافاً اینکه تفاوت سطح مدارک علمی زنان و مردان در آموزش عالی برای سال 1376 نشان میدهد جمعیت مردان در مرتبههای استادی تقریباً 16 برابر، در رتبه دانشیاری 6/8 برابر، استادیاری 8/18 برابر و مربی 2/26 برابر زنان است، که محل تأمل است (بوذری، 1380، ص 111-110 ).
نتیجهگیری
برای نیل به توسعه اقتصادی پایدار در کشور و افزایش فرصتهای شغلی برای زنان، باید به کاهش رشد جمعیت، افزایش سطح سواد زنان به عنوان نیمی از جمعیت کشور، به ویژه در سطوح عالی، و افزایش تولید و سرمایهگذاری به عنوان نیمی از جمعیت کشور، به ویژه در سطوح عالی، و افزایش تولید و سرمایهگذاری به عنوان یک رویکرد یکپارچه نگریسته شود. ارزیابیها نشان میدهد که تمامی شاخصهای آموزشی، اقتصادی و جمعیتی در مورد زنان کمتر از مردان و شاخص توسعه انسانی زنان در ایران خیلی پایینتر از استانداردهای جهانی است. سهم زنان در فعالیتهای اقتصادی در کشور ما، در مقایسه با سطح بینالمللی، بسیار پایین و سیر تحولات آن بسیار کند بوده است (عمادزاده، 1383، ص 20 ).
از طرف دیگر، افزایش درصد زنان دانشآموخته ضرورتاً و حتی عملاً به معنای افزایش چشمگیر اشتغال زنان و کاهش اشتغال مردان، در نتیجه جابجایی نقش اقتصادی زن و مرد در تأمین خانواده نیست. در عین حال موضوع حساسیتهای جامعه نسبت به حضور گسترده و مقتدرانه زنان در عرصه عمومی یک مشکل فرهنگی است که به مرور زمان حل خواهد شد (ایمانی، 1381، ص 24 ).
با وجود این در سالهای اخیر، به دلیل فشار زیاد عرضه نیروی کار زنان و اشباع فعالیتهایی که در گذشته زنان دارای تحصیلات عالی را جذب کردهاند، نرخ بیکاری زنان دارای تحصیلات عالی در مقایسه با مردان با سرعت بیشتری افزایش پیدا کرده است. با فرض اینکه هدف سیاستگذار، رفع عدم تعادلهای بازار کار در ابعاد یاد شده باشد،فرصتهای شغلی مورد نیاز برای زنان و مردان دارای تحصیلات عالی برآورده شده است (امینی، 1383، ص 333 ).
از طرف دیگر، کارآفرین نبودن فارغالتحصیلان، رواج روحیه مدرکگرایی در جامعه و افزایش انتظارات دانشآموختگان از دولت برای ایجاد اشتغال و استخدام از چشماندازهای آینده در برنامه سوم میباشند. لذا توجه به ویژگیهای کارآفرینی و مهمتر از آن آموزش کارآفرینی به دانشجویان در زمان تحصیل میتواند در توسعه اشتغال در بخش غیر مزدبگیری و ایجاد خوداشتغالی و در نهایت، افزایش اشتغال دانشآموختگان بسیار مؤثر باشد .
آموزش به عنوان یکی از محوریترین روشهای تغییر آگاهی، نگرش و رفتار انسانی تلقی میشود. کارآفرینان نیز به عنوان روحیهای قابل آموزش باید در برنامههای آموزشی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی مورد توجه جدی قرار گیرند. در نهایت، میتوان نتیجهگیری کرد که با آموزش کارآفرینی در دانشگاهها و تقویت عوامل مؤثر بر خوداشتغالی میتوان اشتغال دانشآموختگان در بخش غیر مزدبگیری یا خوداشتغالی را افزایش داد. با افزایش اشتغال و کاهش نرخ بیکاری در بین زنان جامعه، شاخص توسعه انسانی درکشور بهبود یافته و به سمت توسعه پایدار حرکت خواهیم کرد .
به طور کلی، نتایج تحقیقات نشان میدهد که زنان به دلایل اقتصادی و نیز فرهنگی _ اجتماعی به دنبال آموزش عالی هستند. به علاوه، ماهیت نظرهای ابراز شده توسط زنان نشان میدهد که از این به بعد دید متفاوتی نسبت به آموزش و کار دارند. دوم، بازار کار، (به ویژه بخش خصوصی) _ چه به علت فرهنگ سنت زده یا هر علت دیگری _ همان تبعیض را نسبت به زنان قائل است. به علاوه، بازار کار برای هر جنسیتی همانطور است. سوم، تصمیمگیران بزرگ امر آموزش که به توسعه آموزش عالی توجه دارند، امور دیگری را هم در نظر دارند که صرفاً اقتصادی نیست. دلیل آخر اینکه ارائه فرصتهای برابر آموزشی برای همه و استقرار عدالت اجتماعی یکی از اهداف دانشگاهها است، حال آنکه نظام اقتصادی به این امر توجهی ندارد (صالحی، 1380، ص 43-42 ).
در خاتمه راهکارهای ذیل جهت ایجاد بسترهای مناسب ایجاد کارآفرینی و اشتغال زنان دارای تحصیلات آموزش عالی، بخصوص در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی پیشنهاد میگردند :
1- سوق دادن علایق دختران در مقاطع قبل از دانشگاه به تحصیل به رشتههایی که بیشتر مورد نیاز جامعه است، مانند رشتههای ریاضی _ فیزیک، هنر و فنی _ حرفهای .
2- عدم تناسب مسئولیتهایی که جامعه بر دوش زنان گذاشته با ساختار غیر منعطف نظام آموزشی کشور موجب آن شده است که میزان حضور زنان جهت تحصیل در مقاطع عالی و تحصیلات تکمیلی کمتر و کمتر شود. لذا پیشنهاد میشود ساختار آموزشی نیمهوقت و یا مکاتبهای برای زنانی که علاوه بر تحصیل، مسئولیت خانوادگی را هم بر عهده گرفتهاند توسعه یافته و ترویج شود .
3- سهمیههایی برابر با آنچه که برای مردان در نظر گرفته شده است به زنان اختصاص یابد .
4- تشکیل کمیتههای عالی در نهادهای آموزش عالی برای نظارت بر تحقق هدفهای مربوط به تساوی زنان و مردان .
5- تأسیس مراکز فرصتهای شغلی برابر در دانشگاهها و نهادهای آموزش عالی برای نظارت بر بهبود وضع زنان از نظر تصدی به مشاغل اجرایی و مدیریتی .
6- اتخاذ اقدامات ویژه از سوی مراکز کاریابی و بخش خدمات فارغالتحصیلان، برای آنکه دختران و زنان دانشجو از فرصتهای شغلی و موانع موجود در مشاغل گوناگون آگاه شوند .
7- استفاده از الگوهای نمونه و پیشرو به عنوان وسیلهای برای آگاهسازی دانشجویان (زن) در زمینه گزینشهای شغلی از سوی نهادهای آموزش عالی و سازمانهای غیردولتی ذیربط .
8- اصلاح نظام گزینش دانشجو در جهت رفع هرگونه تبعیض و محدودیت، به گونهای که علیرغم وجود برخی نگرشهای صرفاً اقتصادی مبنی بر محدودسازی ورود زنان به بعضی رشتهها، هرگونه محدودیتی از رشتههای مختلف تحصیلی برداشته شده است .
9- برنامهریزی آموزشی و توسعه رشتههای مرتبط با فعالیت، روحیه و مسئولیتهای محوله به زنان (مانند مدیریت و اقتصاد خانواده ).
10- گسترش دورههای نیمه حضوری، از راه دور و آزاد جهت تسهیل در پذیرش زنان خانهدار و شاغل در دانشگاه
11- گسترش دورههای علمی _ کاربردی مرتبط با زنان .
12- تأکید بر جذب زنان در مسئولیتهای آموزشی و پژوهشی علاوه بر امور اداری و دفتری .
13- حمایت و تشویق کارآفرینان دارای تحصیلات عالی: کارآفرینان جوان دارای تحصیلات عالی (به ویژه زنان) معمولاً در تهیه وثیقههای بانکی دچار مشکل هستند و حمایت دولت از طریق تهیه وثیقه میتواند به اشتغال بیشتر فارغالتحصیلان دانشگاهها کمک کند. علاوه بر این دولت میتواند از طریق زیر به حمایت کارآفرینان دانشگاهی بپردازد :
الف) پرداخت بخشی از سود تسهیلات اعطایی
ب) اعطای معافیت مالیاتی و بیمهای سرمایهگذاری
ج) پرداخت معافیتهای بیمهای و مالیاتی در خصوص استخدام نیروی کار
د) اولویت قائل شدن برای فارغالتحصیلان در پرداخت تسهیلات اعطایی ارزان قیمت .
14- بسترسازی در خصوص حضور زنان دارای تحصیلات عالی در فعالیتهای بخش خصوصی : برخی از فعالیتهای اقتصادی بخش خصوصی در بخش غیررسمی صورت میگیرد که نظارتی بر آن صورت نمیگیرد. اگر این فعالیتها تحت نظارت مقامات دولتی انجام شود، زمینه حضور زنان دانشگاهی در این فعالیتها بیشتر خواهد شد .
15- بازنگری در قانون کار به منظور تشویق کارفرمایان به استخدام زنان دارای تحصیلات عالی: در قانون کار برخی از هزینهها در خصوص استخدام نیروی کار زن بر عهده کارفرما گذاشته شده است که با فعالیت اقتصادی و تولید ارتباطی ندارد. اگر این نوع هزینهها را دولت بر عهده بگیرد، انگیزه کارفرمایان در استخدام زنان بیشتر خواهد بود و بازنگری در قانون کار در این زمینهها تأثیر بیشتری بر اشتغال زنان دارای تحصیلات عالی خواهد گذاشت .
نویسنده :رحمان پاریاد
مرجع: نشریه رویش
برگرفته از : روزنامه تفاهم