تاريخ : چهارشنبه 9 فروردین 1391  | 7:11 PM | نویسنده : قاسمعلی
این روزها کلمه «کارآفرین» را بسیار می‌شنویم. بسیاری از اشخاصی که خود را کارآفرین می‌دانند اصلاً کارآفرین نیستند. فقط این که شما کسب و کار مستقلی به راه انداخته‌اید، مفهوم کارآفرینی ندارد و نشان نمی‌دهد که شما یک کارآفرین هستید.

کارآفرینان طرز تفکر و دیدگاهی متفاوت از دیگران دارند. آنها میدان دیدشان را فراتر از آنچه که دیگران می‌بینند وسعت می‌دهند و برای دست‌یابی به هدف آنچنان که باید تلاش می‌کنند .
همگی ما حواس پنجگانه داریم .
حواس بینایی، چشایی، بویایی و لامسه. کارآفرینان هم مثل تمامی انسان‌ها این حواس را دارند ولی معنای این حواس برای ما و برای کارآفرینان متفاوت از یکدیگر است. حواس پنجگانه پیام‌هایی را به مغز شما منتقل می‌کنند که باعث می‌شوند ما به گونه‌ای خاص رفتار کنیم. این مکانیسم در مورد حواس کارآفرین صدق می‌کند : حواس کارآفرینی نیز به یک کارآفرینی نیز به یک کارآفرین کمک می‌کنند تا راهش را به سوی موفقیت و نیل به هدف پیدا کند. در این جا چگونگی استفاده یک کارآفرین از حواس پنج‌گانه را شرح می‌دهیم :

بینایی
یک کارآفرین چیزهایی را می‌بیند که کاسبان معمولی نمی‌توانند ببینند .
آنها نیروها و پتانسیل‌های نهفته در هر چیزی را می‌بینند. چه آن چیز یک مفهوم تازه و نو باشد چه یک الگو و گرایش قدیمی. از این روست که آنها از تمامی قوه‌های یک چیز بهره می‌گیرند و نتایجی بهتر و موثرتر به دست می‌آورند . آنها همچنین با دوراندیشی می‌بینند که با اراده و پشتکارشان موانع را از سر راه برمی‌دارند ومشکلات را حل می‌کنند. این‌ها می‌توانند همان مشکلاتی باشند که صاحبان مشاغل دیگر به سادگی در مواجهه با آنان جا می‌زنند و آن‌جا را نقطه پایان می‌دانند. اما این حس بینایی قوی گاهی اوقات اصلاً خوب کار نمی کند و آن هنگامیست که مطالب و موضوعاتی که می‌توانند آن‌ها را از رسیدن به هدف باز دارند یا تمرکز ذهنشان را به هم بریزند در برابرشان قرار می‌گیرند .
کارآفرینان به جلو نگاه می‌کنند و به این حواس پرت کن‌ها توجهی نمی‌کنند چون در این موارد دید دوطرفه‌شان مختل می‌شود .

چشایی

کارآفرینان قادرند در هر چیزی که در اختیار دارند و هر کاری که انجام می‌دهند، طعم موفقیت را حس کنند. آنها به طعم و مزه کنونی آن کار یا مفهوم توجهی ندارند که آیا تلخ است یا مطبوع بلکه این بار هم با همان دوراندیشی به حس شیرین و خوشایندی فکر می‌کنند که پس از پایان کار به آنها دست می‌دهد. حتی وقتی که طعم تلخ شکست را احساس می‌کنند آنقدر پافشاری می‌نمایند تا با پیروزی مزه شیرین موفقیت را از آن شکست تلخ بیرون بکشند. این روش درست مثل حکایت بچه‌هاست. وقتی که ما کوچک بودیم پدر و مادر وادارمان می‌کردند که سبزیجاتی را بخوریم که اصلاً دوست نداشتیم اما حالا که بزرگ شده‌ایم می‌توانیم هر آنچه خواستیم در بشقابمان بگذاریم و بخوریم. کارآفرین هم این‌طور عمل می‌کند. او سختی‌های فراوانی را تحمل می‌کند و امیدوار است که روزی این مزه شیرین را تا مدت‌ها حس کند. او تا وقتی که این طعم را حس نکند، دست از کار نمی‌کشد .

بویایی

یک کارآفرین می‌تواند بوی موفقیت را از فرسنگ‌ها دورتر استشمام کند. در واقع آنها حتی قبل از این که آن کار را تجربه کرده باشند، بوی موفقیت را حس می‌کنند و همین بوی خوش است که به آنها انگیزه می‌دهد تا با نیرویی هرچه تمامتر در جهت کسب آن موفقیت خوش‌بو حرکت کنند. همان‌طور که این کارآفرینان زیرک و حساس بوی موفقیت را استشمام می‌کنند، بوی بد شکست را هم می‌توانند بفهمند. نمی‌خواهیم بگوییم که هر کاری که یک زن یا مرد کارآفرین به آن دست می‌زند، درست از آب درمی‌آید و جواب می‌دهد ولی همان‌طور که آنها در کارشان پیش می‌روند و تجربه کسب می‌کنند به سرعت می‌توانند دریابند که احتمال شکست در یک کاری که پیش رویشان قرار گرفته چقدر است .
همین حس بویایی مهمترین و کاربردترین حس درون یک کارآفرین است. اگر کارآفرینان احساس نکند که هدف پیش رویش ذره‌ای هیجان‌انگیز و با ارزش نیست، هرگز برای دستیابی به آن کوشش نمی‌کند .

شنوایی

گوش دامنه وسیعی از اصوات و ارتعاشات را دریافت می‌کند و آنها را برای مغز می‌فرستد. مغز نیز آنها را پردازش می‌کند و ما مطابق با پیام‌هایی که مغز به اعضای بدنمان ارسال می‌دارد، رفتار می‌کنیم. این اصل درباره یک کارآفرین هم به همین شکل به کار گرفته می‌شود. همه ما درباره فرصت‌های شغلی گوناگونی می‌شنویم،‌ پس خوراندهای متفاوتی را دریافت می‌کنیم و معاملات بالقوه زیادی را در نظر می‌آوریم . کارآفرینان تمامی این گفته‌ها را می‌شنوند و به سرعت آنها را از یک فیلتر ذهنی عبور داده گلچین می‌کنند. آنهایی را که بوی موفقیت می‌دهند و می‌بینند که بر مشکلاتشان غلبه کرده‌اند را انتخاب می‌کنند ودست به کار می‌شوند. آنها صدای موفقیت را می‌شوند. ولی اشخاص معمولی یا بسیاری از صاحبان کسب و کار این صداها را می‌شنوند ولی بی‌توجه از کنارشان گذشته فرصت‌های بسیاری را از دست می‌دهند. علاوه بر این گوش‌های این کارآفرینان گفته‌ها و ایده‌های منفی و یاس‌آور را نمی‌شوند. حس شنوایی آنها در برابر این اصوات از کار می‌افتد. گوش‌های کارآفرینان گفته‌ها و صداها را انتخاب می‌کنند و به واقع حس شنوایی این اشخاص انتخابی فعال است .

لامسه
تا وقتی که یک کارآفرین به واقع و به تمامی هدفش را در دستانش قرار نداده آن را حس نکند دست از کار نمی‌کشند و جا نمی‌زند. بعضی از کارآفرینان زود به هدف می‌رسند و بعضی دیرتر. اما زمان در این‌جا مهم نیست چیزی که مهم است پافشاری، پشتکار و اراده‌ایست که کارآفرینان را به سوی لمس واقعی هدف و پیروزی رهنمون می‌سازد. و باز هم این‌طور نیست که هر کاری که این کارآفرینان شروع کنند به نتیجه می‌رسد و آنها همیشه پیروز و موفق هستند بلکه حرف اینست که آنها به واقع می‌دانند که در جستجو هستند و باید با سختی‌های فراوان روبه‌رو شوند و انعطاف‌پذیر باشند. این درست مثل اینست که یک نوزاد یا یک چکش را در نظر بگیرید. نوزاد انعطاف‌پذیر است و برای رشد تغییر می‌کند ولی چکش سخت و محکم بوده هرگز عوض نمی‌شود. یک کارآفرین واقعی می‌داند چطور باید حس لامسه‌اش را به کار گیرد و چطور انعطاف‌پذیر باشد تا موفق شود. این‌ها چند تا از تفاوت‌هایی هستند که یک کارآفرین واقعی را از یک صاحب کسب و کار مستقلی که خود را کارآفرین می‌داند، متمایز می‌کند .

By: Justin Herald
مترجم: آذین صحابی
برگرفته از: روزنامه تفاهم



نظرات 0