نظریههای بینالمللی شدن از قبیل الگوی ) Johanson and vahlne,1966) Uppsala یا الگوی نوآوری (Cavusgil,1980) محرکها و تکامل بینالمللی شرکتهای کوچک و جدید را کشف میکنند و یک دیدگاه درونی بر شرکت و مسائل مربوط به مدیریت را حفظ مینمایند.
سرمایهگذاری خارجی به گونهای شکل گرفته است که به تدریج و با یک شیوهی کنترل شدهی دقیق، پیش میرود. بنابراین، تعهدات طولانیمدت و گسترده نسبت به منابع، فقط زمانی آغاز میشود که دانش تجربی قابل توجهی، اندوخته شده باشد .(Camino and Cazorla,1998; Oviatt and McDougall,1997; Anderson,1993)
الگوهای فرایند بینالمللی شدن به طور عمده به دانش ضمنی مدیریت (Johanson and Vahlne,1977) یا تجربه (Cavusgil,1980) به عنوان مشخصههای بینالمللی شدن نگاه میکند. به جز چند استثناء (Mc Dougall,1989; Boter and Holmquist,1996) خصوصیات صنعت، با وجود این که مورد قبول واقع شده است، هنوز تحت بررسی قرار دارد یا به وسیلهی چارچوبهای نمونهگیری از تصویر مقطع، کم اهمیت شده است (Miesenbock,1988). بنابراین، نظریههای بینالمللی شدن در توضیح محرکهای صنعت در سرمایهگذاری مستقیم خارجی یا محدود روبرو میشوند، در حالی که همین نظریهها بر فرایندهایی که بر شرکتهای کوچک و جدید متمرکز شده از لحاظ توضیح محرکهای صنعت در سرمایهگذاری مستقیم خارجی، محدودیت دارند.
مطالعات اخیری که دربارهی کارآفرینی بینالمللی صورت گرفته است، ساختار صنعت و عناصر رقابتی را شامل نظریهی ظهور سرمایهگذاریهای مشترک جدید بینالمللی مینماید (McDougall et al.,1994). جهت ارزیابی یک خصوصیت الگوی موفق (Oviatt and McDougall,1995) در شروع تجارت جهانی، شبکههای تجارت بینالمللی را به شش رفتار مدیریتی ارتباط میدهند. در حالت مشابه (Knight and cavusgil,1997) در مطالعات انجام شده دربارهی شرکتهایی که از همان ابتدا به صورت یک شرکت جهانی، فعالیت خود را آغاز کردهاند، به این نتیجه رسیدهاند که خصوصیات صنعتی از قبیل جهان شدن بازارها، پیشرفتهای موجود در فناوری، اهمیت بازارهای محکم و استوار جهانی یا نقش فزایندهی شبکههای جهانی، باعث سهولت در جهانی شدن سریع و قابل توجه شدهاند. در ضمن این پژوهشگران مشاهده کردهاند که شرکتهای جهانی، تمایل دارند تا در صنایع با دانش عمیق، گرد یکدیگر دربیایند. البته سایر محققان نیز به همین نتیجه دست یافتهاند (Bloodgood et al.,1996; Coviello,1997; Zahra et al.,2000).
با وجود کاربرد ظاهری کارآفرینی بینالمللی که دربارهی سرمایهگذاریهای خارجی کوچک صورت گرفته است، به سه مسأله میبایستی توجه شود:
اول: کارآفرینی بینالمللی به جای این که شرکتهای بینالمللی شده را به عنوان یک مشارکت کوچک در بازارهای بینالمللی فرض کند، این شرکتها را از لحاظ قدمت میسنجد.
دوم: کارآفرینی بینالمللی بر شرکتهایی که در سطح جهانی، فعالیت میکنند متمرکز شدهاند و هیچ گونه راهنمایی دربارهی بینالمللی شدن سرمایهگذاری مشترک داخلی ارائه نمیکنند.
سوم: کارآفرینی بینالمللی، دیدگاه گستردهای از بینالمللی شدن را همچنان حفظ مینماید (از صادرات تا سرمایهگذاری مستقیم خارجی)
اما در اینجا میتوان چنین اظهار کرد که محرکهای موجود در سطح صنعت که باعث پیشبرد صادرات میشود، با سرمایهگذاری مستقیم خارجی، متفاوت میباشد. در حالی که محدودیت اندازهی بازار داخلی میتواند یک کلید محرک برای صادرات باشد. در ضمن نامتعادل بودن بازار، ناهنجاریهایی که از طریق دولت اعمال شده است، غیرمتعالی بودن ساختار بازار یا نقصی که باعث شکست بازار شده است، سرمایهگذاری مستقیم خارجی را تعیین میکند (Calvet,1981).
به طور خلاصه، دیدگاههای نظری تخصصهای مربوطه، تأثیرات صنعت بر سرمایهگذاری مستقیم خارجی، به وسیلهی تشکیلات تجارتی کوچک و متوسط، به طور کامل توضیح داده نشده است. نظریههای تجارت بینالمللی, به جای شرکتهای چند ملیتی کوچک، به شرکتهای بزرگ چندملیتی توجه دارد و به جای محرکهای خارجی بینالمللی شدن به نظریههای مرسوم بینالمللی شدن، روی میآورد. در حالی که کارآفرینی بینالمللی به جای سرمایهگذاریهای مشترک جدید کوچک، بر سرمایهگذاریهای جدید، متمرکز شده است.
به منظور درک و شناخت تأثیرات صنعت، لازم خواهد بود تا یک چهارچوب نظریهای که ساختهای زمینههای نظریههای تکمیلی را به یکدیگر مرتبط میسازد و یک دیدگاه لازم در سطح صنعت مربوطه را مینماید، توسعه یابد.
دکتر علی شاهحسینی
کارآفرین و مدرس کارآفرینی
برگرفته از کتاب Globalization and Entrepreneurship نوشتهی Richard wright & Etemad