تاريخ : پنج شنبه 10 فروردین 1391  | 10:42 PM | نویسنده : قاسمعلی
مدیریت دانش به عنوان روند غالب در سازمانهای پیشرو و تبدیل سازمانهای سنتی به سازمانهای یادگیرنده و دانش محور، مستلزم شناسایی ارکان و مبانی نظری دانش به منظور مدیریت بر آنها و فرآیندهای انتقال دانش میان افراد و میان سازمانها و محیط است. برای اعمال این مدیریت لازم است مدیران از انواع دانش و رابطه آنها با یکدیگر آگاهی یابند. مهمترین بخش مدیریت دانش شناسایی و نحوه کار، دانش ضمنی (Tacit knowledge) است؛ بخشی که به آسانی قابل تبیین نیست. دانش ضمنی چیست؟ چه ارتباطی با دانش آشکار دارد؟ و چگونه می توان فرایند انتقال دانش را تسهیل کرد؟

نظریه دانش سازمانی بر تفکیک دانش به صورت ضمنی (Tacit) و آشکار (Explicit) استوار است. دانش ضمنی، شخصی مرتبط با زمینه مشخص است، لذا به سختی قابل فرموله کردن، در میان گذاشتن و انتقال است. این دانش در فکر یا "سر" افراد است و همیشه قابل بیان و مستند شدن نیست،


(در فارسی می توان آنرا به فوت کوزه‌گری تعبیر کرد- م) . این درحالی است که دانش آشکار یا "رمزگذاری " (In coding) دانشی است که در قالب عبارات زبان رسمی و نظام مند قابل بیان وانتقال است.


از نظر پولانی (Polanyi) ما بیش از آنچه می توانیم بیان کنیم می دانیم و به همین دلیل است که همه موفقیت های ما را نمی توان به حساب آنچه واقعاً بیان می کنیم بگذاریم. شناخت و تشخیص های ما از رویدادها و حوادث بخشی به دانش تمرکزی (Focal) و بخشی به دانش تکمیلی (Subsidiary) متوجه است که ریشه در تجربه ها و تربیت ها و آموزشهای ما دارد. دانش تمرکزی که همان دانش آشکار است از طریق حواس و اطلاعات کسب می شود ولی دانش تکمیلی‌که دانش تلویحی Implicit نیز نامیده می شود، در عمق ذهن ماست و پایه قضاوت و توانایی اظهارنظر ما را فراهم می آورد.


در فرآیند مدیریت دانش در سازمانها، مدیران همواره با این دشواری مواجه اند که چگونه می توانند کارکنانشان را تربیت و آموزش دهند که آنها بتوانند به دانش صحیح درخصوص موضوعات دست یابند؟ یکی از این روشها تفکیک دانش افراد به همین دو مقوله فوق الاشاره است و پس از آن تبیین رابطه آنها با یکدیگر ونحوه دست یابی از دانش آشکار به دانش ضمنی.


دانش آشکار به مثابه انباره‌ای از اطلاعات سطحی است که به آسانی قابل کشف و در دسترس نهادن است و تنها جزء کوچکی از دانش سازمانی را تشکیل می دهد. دستورالعمل ها، فرمولهای تولید کالاها و مواد و اسناد و مدارک سازمانی نمونه ای از این نوع دانش است. حال آنکه دانش ضمنی نزد افراد و درون آنهاست به سختی وحتی غیرقابل دست یافت است و تنها می توان از طریق گسترش دانش و نوآوری درون سازمان تا حدودی به انتقال آن مبادرت کرد.


یک روش عملی برای انتقال دانش آشکار و ضمنی مدل سه وجهی زیر است:


1- فرایند مشخص سازی (Specifibility) که شرح گامهایی است که فردی به کمک آنها از دانش ضمنی خود به دانش آشکار طی می کند. مثال از اطلاعات معینی در یک فرایند ذهنی به قضاوت شخصی می رسد.


2- فرایند معکوس سازی (Reversibility) که شرح گامهایی است که اگر شخص دیگری بخواهد به همان قضاوت برسد تحت راهنمایی شخص اول باید طی کند تا به همان قضاوت برسد.


3- شکاف منطقی (Logical gap) موانعی است که شخص دوم را از رسیدن به راه حل از برداشتن گامهای مرحله دوم باز می دارد.


برای مثال اولین کسی که با ابتکار شخصی به یک نوآوری سازمانی دست پیدا می کند چنانچه بتواند گامهای برداشته شده خود را فرموله کند به فرایند اول دست یافته است و اگر بتواند آنرا به نفر دیگر بیاموزد که او نیز با طی آنها به نوآوری دست بزند به فرایند دوم و چنانچه بتواند موانع منطقی را شناسایی کند به فرایند سوم دست یافته است. مدیران با شناخت این مدل شاید بتوانند گامی در جهت مدیریت دانش در سازمانشان بردارند.



نویسنده: دکتر نورمان مرادیان (Norman Mooradian )


ترجمه و تلخیص: دکتر ابراهیم گلشن


منبع :


Tacit Knowledge: Philosophic roots and role of KM, Journal of Knowledge management /Vol. 9 No.6, 2005 pp: 104-118


برگرفته از: دوهفته‌نامه اکسیر مدیریت



نظرات 0