تاريخ : سه شنبه 15 فروردین 1391  | 11:44 PM | نویسنده : قاسمعلی
دکتر حسین عیوضلو(2)/ چرا کامیابی چندانی در بحث «عدالت» نداشتیم؟
متأسفانه در ابعاد نظری بحث الگوی عدالت خلأ وجود دارد، باید بتوانیم در این خصوص الگوی روشن و موفقی را در همه‏ی عرصه‏ها معرفی کنیم و آن را مبانی عمل و برنامه‏های سالانه قرار دهیم که جریان‏ها و سازمان‏هایی باید میزان به کارگیری این الگوها را در جامعه کنترل کنند.
گروه فرهنگی - اجتماعی برهان؛ «نظریه  ی شناسی عدالت»، «عدالت پیشینی»، «عدالت پسینی»، «فرصت‌های‌ یکسان و برابر» و نقش «دولت‌» در برقراری و تحقق بخشیدن آن در «جامعه‌ی ایران اسلامی» و نیز جلوگیری از«شکاف طبقاتی در جامعه» همواره از مباحث تأمل برانگیز بوده است؛ در خصوص بررسی موضوعات مطرح شده با «دکتر حسین عیوض‏لو» استاد اقتصاد و عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق(ع) که در «دومین نشست اندیشه های راهبردی جمهوری اسلامی»، با «موضوع عدالت» و با هم اندیشی و تبادل نظر «رهبر معظم انقلاب» و ده ها نفر از اندیشمندان، متفکران، استادان و محققان دانشگاهی و حوزوی در تاریخ27 اردیبهشت 1390 برگزار شده بود؛ حضور داشتند؛ به گفت و گو پرداختیم که مشروح آن را در ادامه ملاحظه می‌فرمایید.
 
آقای دکتر شما در بحث عدالت خدمت مقام رهبری رسیده بودید. در دومین نشست از نشست‌های راهبردی در محضر آقا حضور داشتید و دیدگاه‏هایی آنجا مطرح کردید.
 
 
نظام جمهوری اسلامی ایران یک نظام جدید و فکر ابتکاری است. چگونه می‏‌شود موازین اسلامی را در نهادها و نظام‌‏های امروزی عملیاتی کرد تا اجرایی شوند؟ مطمئناً تمامی نظام‏‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی امروز خیلی پیشرفته شده‌‌‏اند؛ ولی تطبیق این نظام‏‌ها با موازین اسلامی خودش موضوعی است که کمتر در زمینه‌ی آن کار شده است. علتش این است که نظام‏‌های اسلامی معمولاً در طی سال‌‌ها و قرون متوالی به رکود علمی رسیده است.
 
از زمان فارابی و ابن‌‌سینا به بعد یک مقدار شاهد کاهش، افول و رکود علمی هستیم. غیر از این در سده‏‌های اخیر روشن‌‌فکران و متفکران اسلامی جدیدی به برقراری نظام جمهوری اسلامی ایرانی در عرصه‌ی تطبیق نظام‌‏های اجتماعی و اقتصادی سیاسی با موازین اسلامی پرداخته‌‌اند که حقیقتاً حرکت بسیار بزرگی است. مطمئناً یکی از مهم‌‌ترین‏ خمیرمایه‌‏های مفاهیم و واژه‌‏های نظام‌‌سازی بحث عدالت است.
 
 در بحث اصالت همه‌ی پیامبران و انبیای الهی اصالت اصلی‌‌شان موضوع است و معیار صحت ادیان تمیز راهبردهای مختلف و دستورکارهای مختلفی که در هر یک از مکاتب یا ادیان مطرح شده است می‏تواند مورد بحث عدالت باشد.به هر حال اگر ما بخواهیم یک زندگی سالم و سعادتمندی داشته باشیم، مطمئناً باید با جوهره‌ی درست و صحیحی این حرکات را آغاز کنیم. برای نظام جمهوری اسلامی ایران یکی از مهم‌‌‌ترین کلید‌واژه‏ها و جوهره و مفهوم بحث عدالت است.
 
منتها متأسفانه بحث عدالت آن‌‌چنان که شایسته و بایسته است باز و تبیین نشده است. عموماً به صورت کلی و شعاری مطرح شده است. خُب مطمئناً زیربنای این نظام عدالت است که برخی از ابعادش روشن است و برخی نه. عدالت هم می‏تواند زیربنا باشد و هم یک معیار پیشینی که تحت عدالت پیشینی است و نیز می‏تواند در فرآیند‌ها مبنا باشد. عدالت می‏تواند در فرآیند‌هایی که در تولید کاربرد دارند مبنا قرار گیرد و هم می‏تواند به عنوان یک معیار عدالت پسینی باشد؛ یعنی، می‏تواند به عنوان هدف یا نتیجه باشد. مثلاً می‏توانیم یک نظامی را از نظر شاخصه‏‌های عدالت ارزیابی کنیم.
 
 عدالت پیشینی چیست؟
 
عدالت می‏تواند مبنای حرکت و مبنای زیربنایی برای تمامی فعالیت‏‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی باشد؛ می‏تواند یک نقطه‌ی شروع باشد؛ یعنی به یک معنا بگوییم که قواعد بازی است. در واقع قواعد بازی اجتماعی، قواعد فعالیت‌‌های اجتماعی و قواعد یک جامعه ی مدنی است. این زیربنا باید باشد؛ یعنی، معیارها، قواعد و شئونی که باید مبنای یک حرکت جمعی باشد که از الزامات مهم زندگی اجتماعی است. الزامات یک زندگی اجتماعی در چارچوب عدالت و موازین لازم‌الرعایه بیان می‌شود. معنای عدالت اجتماعی یا شئون لازم‌الرعایه اگر لحاظ شده باشد، می‌‏تواند معنای عدالت اجتماعی باشد.
 
برای یک زندگی اجتماعی شئون و الزاماتی مطرح است که آن الزامات را باید پذیرفت. وقتی یک سازمان یا یک کار جمعی بخواهد شکل بگیرد، قواعد بازی در این بحث چیست. این‌‌ها قواعد پیشینی دارد. مثلاً بحث این است که توزیع حقوق، آزاد‌ی‏ها، فرصت‏‌ها، امتیازها و همه‌ی این‌‌ها باید برابر باشد. این از الزمات یک کار جمعی است. این موضوع در حوزه‌ی سیاسی یک معنی دارد و در حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی و حقوقی معنایی دیگر. ما نمی‌‏توانیم در عرصه‌ی برخورداری از حقوق و آزادی‌‏ها بین افراد مختلف فرق بگذاریم؛ چرا که این می‏‌تواند مطالبه‌‌ای باشد. حتی ممکن است یک نظامی یا یک مکتبی با این مبنا با مبنای خودش مخالف باشد. آن موقع می‏گوید که مبنای من برای این موضوع چیست.
 
واقعاً در بحث برخورداری یکسان از فرصت‏‌ها، حقوق، آزادی‌‏ها، کرامت انسانی، و مسایلی از این دست جنبه‌‏ها‌یی مطرح است که افراد مختلف جامعه به ماهو این که یک فردی از این جامعه هستند حق معاش دارند، حق زندگی دارند، حق انتخاب دارند و حتی باید فرصت‏‌های یکسان و زمینه‏‌های برابر برای آن‌‌ها ایجاد شود. این‌‌ها فضایی است که فضای عدالت پیشینی را مشخص می‏کند.
 
شما این فرصت‏‌های یکسان و برابری را برای عدالت چقدر جامع و کامل می‏دانید؟
 
یکی از ویژگی‌‌های بحث عدالت چند بعدی بودن عدالت است. عدالت به معنای بسیط یا تک‌‌متغیر است. به سیستم معادلات مجموعه‌‌ای از متغیرها وزن می‏دهد، به مجموعه‌‌ای از قاعده‌‏ها وزن می‏دهد. بنابراین این‌‌هایی که تک‌‌بعدی یا تک‌‌مفهومی به بحث عدالت می‌‌پردازند مطمئناً راه خطا می‏روند. مثلاً اگر بگویند راه عدالت به معنی مساوات یا عدالت به معنی برابری یا به معنی شایستگی است، همه این‌‌ها می‏تواند درست باشد؛ ولی باید داخل یک مدل قرار بگیرد و مخصوصاً در حوزه‌ی عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی ما باید داخل یک مدل مفهوم عدالت و قاعده‌‌ی آن را تشخیص دهیم و باید بتوانیم این‌‌ها را به یک سری شاخص و سنجش تبدیل کنیم.
 
برای شروع، بحث عمده در این موضوع بحث مساوات و برابری در حقوق و برخورداری‌ها و حتی توزیع یکسان مزیت‌‏ها و نامزیت‏‌‌هاست. اگر جایی مزیتی هست، همه باید برخوردار باشند. هم چنین اگر جایی مزیتی نیست، همه باید محروم باشند. اگر جایی امنیتی است، همه باید از این امنیت برخوردار باشند. اگر امنیتی نیست، باید شامل همه باشد و توزیع یکسان داشته باشد. به هر حال، باید حالت برابر و شرایط امن همگانی باشد. فرصت‌‏ها، مزیت‏‌ها یا برعکس این‌ها محرومیت‌‌ها و نبود فرصت در زمینه‏‌های مختلفی که در جامعه هست باید طوری باشد که در همه‌ی افراد جامعه به صورت یکسان دیده شود. این موضوع قاعده‌ی اول بازی است.
 
 ولی وقتی بازی شکل بگیرد و فعالیتی رخ بدهد، دیگر بحث فرصت یکسان نیست، بحث شایستگی‏ها و استعدادهاست؛ بحث توانایی‌‏هاست که می‏تواند مبنا باشد؛ یعنی، کسی که توانمندتر و شایسته‌‏تر است آن چیزی را که ایجاد کرده است باید دریافت کند؛ آن کسی که زحمت کشیده است نتیجه‌ی زحمت و تلاش خود را دریافت کند. البته ممکن است در همین بحث بحث دیگری پیش بیاید؛ یعنی، ما یک عدالت پیشین داریم و یک عدالت فرآیند. در فرآیند مبنا استحقاق و شایستگی است. حالا ممکن است گفته شود که یک عده از افراد جامعه به طور مورثی تحت یک شرایط نابرابر قرار گرفته‌‏اند و چون این طور بوده از آموزش لازم برخوردار نبوده است.
 
این تقصیر خودش نیست، بلکه مقصر آن نظام اجتماعی یا نظام سیاسی جامعه است که زمینه‌ی آموزش را ایجاد نکرده است تا زمینه‌ی بهداشت و سلامت را برای او ایجاد کند.یکی از وظایف دولت‏ها این است که این زمینه‏‌ها را هم برای همه‌ی افراد ایجاد کنند. ما باید توزیع امکانات عمومی و فرصت‏‌ها را برای همه برابر کنیم؛ یعنی، اگر آموزش‌ها حالت برابر ندارد، دولت می‏‌تواند یکی از وظایف اصلی‌‌اش این باشد که این زمینه‌‏ها و این برخورداری‏‌ها از آموزش، بهداشت و سلامت را برای همه فراهم کند. لذا اینجا بحث توانمندسازی هم می‏‌تواند مطرح باشد.

 

یکی از ویژگی‌‌های بحث عدالت چند بعدی بودن عدالت است. عدالت به معنای بسیط یا تک‌‌متغیر است. به سیستم معادلات مجموعه‌‌ای از متغیرها وزن می‏دهد، به مجموعه‌‌ای از قاعده‌‏ها وزن می‏دهد. بنابراین این‌‌هایی که تک‌‌بعدی یا تک‌‌مفهومی به بحث عدالت می‌‌پردازند مطمئناً راه خطا می‏روند.
 
 بخش عدالت پسینی، عدالت فرآیندی و عدالت پیشینی را مطرح می‏کنید. در این مجموعه نگاه ما به شکاف طبقاتی چگونه است؟
 
 یک جایی باید فرصت یکسان ایجاد شود. به تعبیر مرحوم شهید مطهری، عدالت اجتماعی یعنی ایجاد شرایط برای همه به طور یکسان و رفع موانع برای همه به طور یکسان. اینکه یکسانی ایجاد شود یعنی مثلاً اگر مدرسه‌ی ابتدایی هست همه‌ی بچه‌‏ها از این فرصت برخوردار شوندو معلم نسبت به همه‌ی دانش‌‌آموزانی که می‌‏آیند در این مدرسه درس می‏خوانند نگاه یکسانی داشته باشد.البته جایی می‏بینیم که یک دانش‌آموز استعداد بالاتری دارد یا کسی در زمینه‌‏ای استعداد دارد.
 
باید شرایط جامعه به نحوی باشد که هر کس بتواند استعدادها‌یش را شکوفا کند و استعدادهای مشروع خودش را شکوفا کند؛ یعنی، یک جایی افراد توانمندی‏‌هایی دارند که به استعداد‌های آن‌‌ها برمی‏گردد. یک جایی این فرصت‌‌سازی‌ها و ایجاد امکانات برمی‏گردد به دولت و نظام جمعی که برای افراد جامعه ایجاد کرده‏اند.
 
اینجا باید تمیز قائل شد. جایی که دولت می‏خواهد شرایط ایجاد کند می‏گوییم شرایط یکسان ایجاد کند؛ ولی وقتی این شرایط ایجاد شد و یک کسی خلاقیت بیشتری نشان داد و استعداد بیشتری از خودش بروز داد، آنجا بحث عدالت این است که هرچه به دست آورده برای خودش است. اینجا اصلاً بحث مساوات مطرح نیست؛ یعنی، اگر شرایط باشد یک نفر بتواند نمره ی بیشتری بیاورد مسلماً نمره‌ی بیشتر برای خودش است. یا مثلاً، در بازی فوتبال، شرایط یکسان ایجاد شده است تا افرادی که در این زمینه استعداد دارند وارد این بازی شوند.
 
منتها در سطح ملی و برای تیم ملی از بین افراد شایسته انتخاب می‏کنند. این‌‌ها کسانی هستند که شایستگی خود را بروز داده‌‏اند. ما نمی‌‏توانیم مساوات قائل شویم؛ یک تیمی را برای تیم ملی دعوت کنیم، فصل بعد یک تیم دیگری را دعوت کنیم، این جوری نیست. باید در فرصت یکسانی که ایجاد شده است، از بین استعدادهای مختلفی که در مناطق دوردست کشور شناسایی شده‏‌اند، کسانی که توانمندتر هستند و استعدادهای بیشتری دارند انتخاب شوند و ما آن‌‌ها را جذب کنیم.
 
 شما مثال فوتبال را می‌‏زنید. اینجا ما قواعد بازی را مد نظر می‌گیریم. گرچه همه‌ی تیم‏ها قواعد بازی را می‏دانند، صرف دانستن قواعد بازی مانع نیست از این که یک داور بیاید وسط بازی نظارت کند و این که چقدر قواعد بازی از سوی تیم‏ها رعایت می‏شود.
 
 
 
 ناظر فوتبال و حتی ناظر فیفا و ناظر فدراسیون‌‌ها و... همه می‌‏آیند برای نظارت بر قواعد حاکم بر بازی و همه چیز را کنترل می‏کنند؛ دروازه، توپ، شرایط ‌بازی و قواعد بازی را کنترل می‏کنند. داوری باید عادل باشد؛ یعنی، به طور یکسان به هر دو تیم نگاه کند. اینجا شرط عادل بودن قاضی مطرح است که بر اساس همان موازینی که از قبل تعیین شده است داوری کند. وسط بازی قاعده درست نمی‏کنند. اینکه چه مواردی کارت قرمز یا چه مواردی کارت زرد دارد وسط بازی تعیین نمی‏‌کنند.
 
یکی از بحث‏‌های خوب در زمینه‌ی عدالت این است که قواعد بازی را قبل از بازی تعیین می‏‌کنند. حتی برای یک نظامی که ایجاد شده هم همین طور است. فرض کنید، برای نظام جمهوری اسلامی ایران، انقلابی صورت گرفته است، قواعد بازی در همان زمان انقلاب تعیین شده است.
 
این بحث خیلی مهمی است که قاعده‌‏مندی و اینکه این انقلاب و این نظام چه می‏خواهد از همان اول شکل گرفت. قانون اساسی آن در واقع در همان اوایل انقلاب شکل گرفت. وقتی اجرا شد دیگر زیاد نمی‏آیند قاعده و قانون را تغییر بدهند. در نظام‌‌های سیاسی همین وضعیت هست. از این رو برای تعیین قاعده و قواعد می‌‏گویند شرایط خالی‌‌الذهن یا به تعبیر راوز حجاب جهل باید وجود داشته باشد؛ یعنی، در زمانی که برای یک وضع مطلوبی برنامه‌‌‌ریزی می‌‏شود نباید خودش داخل آن باشد.در حقیقت منفعت نباید آنجا درگیر باشد. بنابراین، وقتی انقلاب پیروز شد، مردم این انقلاب، پرادایم و موازین کلی آن روشن بود. دیگر معلوم نبود کی تا فردا زنده بماند.
 
ممکن بود در همان تظاهرات زمان انقلاب شهید شود. بعد که این موقعیت پیش آمد معلوم نبود این آقا چه کاره می‌شود. استاندار می‌شود، بخشدار می‌شود، وزیر می‏شود یا یک خدمه معمولی. این‌‌ها معلوم نبود. از این رو قواعد و قوانین به نحوی تعیین شد که برای همه مسائل یکسان دیده شود و منافع افراد درگیر این موضوع نباشد. معمولاً قوانین اساسی را زیاد تغییر نمی‏‌دهند، چون موازین کلی یک حرکت سیاسی و جمعی از قبل تعیین شده است. بعد تبیین و بررسی می‏کنند، افراد را کنترل می‌‏کنند که آیا بر طبق آن‌ها عوض شده است یا نه.
 
 مقام معظم رهبری در نشست راهبری به این مسأله اذعان داشتند که در کارنامه‌ی جمهوری اسلامی تا به امروز بحث عدالت وضعیت خوبی نداشته است و مشکلات و چالش‏ها همچنان دارد بازتولید می‏شود. شما دیدگاهتان چیست؟ چرا ما کامیابی چندان پررنگی در بحث عدالت نداشته‌‏‌ایم؟ آیا بحث برمی‏گردد به این که ما نتوانسته‌‏‌ایم آن الگوهای خودمان را که برگرفته از فرهنگ نو و باورها و آموزه‌‏های خودمان است در بحث عدالت بازتولید کنیم یا این که نه، بحث‏‌های عملی و عملیاتی بوده است؛ دولت‏‌های مختلف با دیدگاه‌‏های مختلف سرکار آمده‌‏اند. دیدگاه شما راجع به این مسئله چیست؟
 
عدالت یک مقدار به نظام‌‏های بایسته هم برمی‏گردد؛ یعنی، داشتن تصویر روشنی از عدالت مستلزم معرفی یک الگوی روشن است. به عبارتی عدالت مبنای الگوسازی است. ما اگر الگوی موفقی در حوزه‌ی اقتصاد داشته باشیم، خود به خود باید بحث عدالت را در بحث الگو تمام کنیم؛ یعنی، تمام ابعادش را روشن کنیم، شاخص‌‌بندی کنیم تا قابل کنترل شود. در نظام سیاسی هم همین وضعیت وجود دارد، در نظام حقوقی و نظام اجتماعی هم همین وضعیت هست. خیلی از این مشکلات می‏‌تواند هم ابعاد نظری داشته باشد، هم ابعاد عملی.
 
در ابعاد نظری بایستی الگوها‌ی موفقی را معرفی کنیم که این بحث نشست دومی‌ دارد در پی بحث نشست اول که الگوی اسلامی پیشرفت است؛ یعنی، آنجا خلأ وجود دارد. به عبارتی عدالت در نشست دوم می‏تواند مبانی الگوسازی و یک گام اول در الگوسازی اسلامی-ایرانی باشد. بنابراین باید در حوزه‌ی نظری یک بحث‏‌هایی انجام دهیم، الگوی روشن و موفقی را در همه‌ی عرصه‌‏ها معرفی کنیم و بعد آن را مبانی عمل قرار دهیم؛ مبانی برنامه‌‏های سالانه قرار دهیم و جریان‌‏ها و تیم‌‏ها و سازمان‏‌هایی هم باشند که میزان به‌کارگیری این الگوها را در سطح جامعه کنترل کنند. این خلأ نظری در حال حاضر وجود دارد.

 

عدالت یک مقدار به نظام‌‏های بایسته هم برمی‏گردد؛ یعنی، داشتن تصویر روشنی از عدالت مستلزم معرفی یک الگوی روشن است. به عبارتی عدالت مبنای الگوسازی است. ما اگر الگوی موفقی در حوزه‌ی اقتصاد داشته باشیم، خود به خود باید بحث عدالت را در بحث الگو تمام کنیم؛ یعنی، تمام ابعادش را روشن کنیم، شاخص‌‌بندی کنیم تا قابل کنترل شود.
 
 ریشه‌‏های آن کجاست؟ چه کسانی از ما، دولتمردان، سیاست‌‌گذاران، دانشگاهیان و نخبگان ما باید می‌‏رفتند دنبال این کار و الگوها را استخراج می‏کردند.
 
 البته دو حوزه دارد. در هر دو حوزه مشکلاتی داریم. یکی «حوزه‌ی نظری» است و دیگری «حوزه‌ی اجرایی». الان بحث‏ها و مشکلاتی در حوزه‌ی اجرایی وجود دارد که بحث مستقل خودش را می‏‌طلبد. می‏خواهم بگویم خیلی از مشکلاتی که در حوزه‌ی اجرایی وجود دارد ناشی از مشکلاتی است که در حوزه‌ی نظری وجود دارد. ما اگر نظریه و الگوی روشن و عملیاتی برای تک تک عرصه‏‌ها داشته باشیم، فضا را خودبه‌خود برای سوءاستفاده‌کنندگان می‌بندیم؛ یعنی، وقتی برای یک کار معیار شفاف و روشن داشته باشیم، مدعیان خودبه‌خود حذف می‏شوند.
 
یعنی آن چارچوب را شما می‌‌بندید؟
 
 دقیقاً همین طور است. در بحث‌‏های علوم اجتماعی، مخصوصاً شاخص‏‌ها یا مفاهیم، مفاهیم باید قابل فهم باشد، قابل کنترل باشد، قابل کمی کردن باشد. وقتی مفاهیم اجمالی می‌‏گویم، بر اساس آن‌‌ها نمی‌‏شود اجرا کرد؛ یعنی، مفاهیمی که قابل فهم نیست. مسائل کیفی باید قابل فهم شود.
 
هر بحث کیفی که لزوماً مشکل ندارد. منظور این است که بحث‌‏های کیفی باید به بحث‏‌های عملیاتی تبدیل شوند. مثلاً انصاف، انصاف یعنی چه؟ انصاف را ما باید معنی کنیم؛ انصاف در ورود به یک پارک، انصاف در ورود به یک مسجد، انصاف در استفاده از اتوبان. بعد که بحث قیمت‌‌گذاری مطرح می‏شود یک مقدار سخت‌‏تر می‏‌شود؛ انصاف در تخصیص منابع، در تخصیص امکانات. باید کلمه‌ی انصاف را عملیاتی تعریف کنیم، وگرنه هر کسی مراد خودش را می‌جوید.یعنی هر کس بی‌‏قاعده و باقاعده دم از انصاف و عدالت خواهد زد.
 
یکی از مشکلات مهم و اختصاصی علوم انسانی این است که بر مباحث کلی و غیر قابل فهم معطوف است. برای همین مباحث‏‌شان مباحث مباحثه‌ای می‏شود، مباحث سلیقه‌ای می‏شود. ممکن است بگویید در جامعه فقر هست، ممکن است یک عده‏‌ای هم بگویند نیست؛ هم ایکس و هم نوایکس. چه طور ممکن است. در علم فیزیک و شیمی و علوم دیگر دقیقاً این اتفاق نمی‌افتد، ولی در علوم انسانی این مباحث مطرح است.
 
 که امکان دارد بعد از این همه سال خط فقر را تعریف کنید.
 
 نه! خط فقر... در زمینه ی استفاده از کلمه‌ی فقر یا استفاده از کلمه‌ی رفاه در جمع سیاسی و در جمع روزنامه‌‌ای یک سری بحث‏‌هایی می‏شود که به هیچ کدام از این بحث‏ها نمی‏شود استناد کرد. ولی اقتصاد می‏آید شاخص رفاه را معرفی می‏کند، شاخص فقر را معرفی می‏کند. وقتی این جوری شد کمّی و قابل فهم می‏شود. ممکن است در شاخص بحث داشته باشید، آن وقت شاخص را تغییر ‏دهید و یا به صورت نسبی شاخص را باید بپذیرید. ولی اگر بحث‏‌ها روی شاخص بیاید و بحث‌‏ها کمّی و قابل فهم شوند، قابل اندازه‌‌گیری می‏شوند، قابل داوری می‏شوند.
 
 آیا خط فقر هم قابل اندازه‌‌گیری است. ممکن است فرق کنند کسی که در تهران دارد زندگی می‌‏کند با کسی که در روستا زندگی می‏‌کند. سطح درآمد و سطح هزینه‏ها هم خیلی فرق می‌‏کند. مطمئناً خط فقر هم فرق خواهد کرد، ولی این به معنای این نیست که قابل اندازه‌‌گیری نیست.
 
 نکته همین است. وقتی از مفاهیم صحبت می‏شود، مفاهیمی که هنوز کمی نشده‌‏اند و هنوز وارد مدل نشده‏‌اند مفاهیم دقیقی نیستند. در فیزیک هم همین است. شما مفهوم فشار را در نظر بگیرید، از این مفهوم چه می‌فهمید، تا زمانی که فرمول فشار را در فیزیک متوجه نشوید، مسئله‌‌اش را نمی‌‌‌‏توانید حل بکنید، مفهوم فشار را هم نخواهید فهمید. حقیقت مطلب این است که مسئله برعکس است؛ یعنی، مفاهیم تخصصی را هم بایستی به صورت کمّی و مدلی فهمید، بعد از مفهوم استفاده کرد.باید مسأله ی اقتصادی را بفهمیم، بعد از مفهوم کارایی استفاده کنیم. کسی که از اقتصاد چیزی نمی‌‏فهمد نمی‌‌تواند از مفهوم کارایی استفاده کند. در حالی که شما می‌‌بینید افرادی که اصلاً اقتصاد نخوانده‌‌اند از کلمه‌ی کارایی استفاده می‏کنند. همین طور بحث عدالت اقتصادی یک مفهوم کاملاً تخصصی است. مسلماً کسی که اقتصاد را فهمیده و حتی فراتر از آن را فهمیده است می‌‌تواند درباره‌ی آن صحبت کند؛ چرا که ممکن است اقتصاد را جوری معنی کند که عدالت در آن نباشد.
 
 فراتر از اقتصاد، باید اقتصاد اسلامی و ابعاد دیگر کل این دانشگاه را متوجه باشید تا بررسی مفهوم عدالت اقتصادی را بفهمید. به همین ترتیب، تا اقتصاد را متوجه نباشید مفهوم شاخص رفاهی یا مفهوم رفاه را متوجه نخواهید شد؛ چون کلمات تخصصی است. در حوزه‌ی سیاسی هم همین است. از کلمه‌ی دموکراسی به معنا و مفهوم مردم‌‌سالاری استفاده می‏گردد. ولی این کلمه در حقیقت چه مفهومی دارد. تا کسی علم سیاست را نفهمیده است نمی‌‏تواند از این کلمه به صورت تخصصی استفاده کند.
 
در واژه‌‏های عمومی که مطرح شد متأسفانه واژه‏های علوم انسانی و علوم اجتماعی خیلی همگانی شده است و از این رو همه در این موضوع صاحب نظر و ایده شده‏اند. بنابراین آنکه صاحب ‌نظر است گم شده است و بدتر از همه این است که فکر می‏کنند خیلی می‌‌فهمند. همین باعث شده است خیلی پرمدعاتر از آن‌‌هایی که می‌‌فهمند وارد شوند و بحث‌‌هایی را مطرح ‏کنند. چون جاهل هستند و متوجه موضوع نشده‌‌اند، بنابراین در آن موضوع جهل مرکب دارند. ولی کسانی که می‌دانند آن قدر ابعاد موضوع برایشان پیچیده است که به راحتی نمی‌‏توانند اظهار نظر کنند. برای همین اکثر آن‌‌هایی که اظهار نظر قاطع می‏‌کنند و تخصص هم ندارند مطمئن باشید که اظهار نظر و حرف‏‌هایشان جاهلانه است.
 
 تردیدی نداشته باشید که ما نیاز به یک الگوی نظری داریم و اگر بخواهیم عدالت را در جامعه به دست بیاوریم، ناگزیر از آن هستیم. این که این الگو باید چگونه به دست بیاید مطرح است. آیا باید آن را از بنیان‌‌های اعتقادی و دینی و باورهای اصیل فرهنگی استخراج کنیم؟
 
 برای بنده این موضوع روشن است. بحث روش‌‌شناسی نظریه‌‌پردازی عدالت است؛ یعنی، ما خیلی بحث‏های مقدم بر مباحث اصلی عدالت و عدالت اقتصادی و اجتماعی داریم که از مهم‌‏ترین آن‌‌ها بحث روش‌‌شناسی نظریه‌‌پردازی است. اینجا ما یک فرهنگی را نیاز داریم، یک تربیتی را نیاز داریم که تربیت علمی است. اگر زمینه‌‏ها و پیش‌نیازها ایجاد نشود، بحث‌‌ها و گفت‌‌وگوها و تحلیل‌‌های ما از عدالت، مخصوصاً مباحث کاربردی عدالت، مثل عدالت اجتماعی و اقتصادی مطمئناً بیهوده است. حرف ناقص و تک‌بعدی خواهد بود.اینجا به این نکته می‌‌رسیم که روش بهره‌‌برداری و روش الگوسازی و نظریه‌‌پردازی هم فرآیند خودش را دارد.
 
ما نمی‌‌توانیم به مفهوم عدالت اجتماعی و اقتصادی دست پیدا کنیم، مگر این که این بحث را در چارچوب بحث اقتصاد اسلامی مطرح کنیم، مخصوصاً اگر بحث اسلامی بخواهیم مطرح کنیم و ما به اقتصاد اسلامی نمی‌رسیم، مگر این که بحث اقتصاد اسلامی در چارچوب فلسفه ی اجتماعی و اخلاق اجتماعی و جهان‌‌بینی توحیدی تعریف شود؛ یعنی، ما اگر جهان‌‌بینی توحیدی و فلسفه ی اجتماعی و اخلاق اجتماعی را به هم پیوند نزنیم، به ایده و نظریه‌ی اقتصاد اسلامی نخواهیم رسید. آن هم نه صرفاً پیوند وصله پینه‌ای. آنچه مسلم است این است که باید یک سازگاری بین این بحث‏‌ها ایجاد شود و این نتایج مولود این پیش‌‌زمینه‏ها باشند.
 
رشد دادن مباحثی مثل فلسفه ی اجتماعی و اخلاق اجتماعی در جامعه به این آسانی فراهم نیست. ما هنوز دانشکده‌‏های آن را هم نداریم، رشته‏‌های آن را هم نداریم. موضوع خیلی پیچیده‌‌تر از این بحث‌‏هاست. از این رو وقتی شما بستر لازم برای این کار ایجاد نکرده‌‏اید و یک کسی بیاید خیلی ساده‏اندیشانه در یک موضعی نظریه‌ی قاطع بدهد، بدون این که اشرافی به این موضوعات داشته باشد، معلوم است که حرفش خیلی حرف قاطع و کامل نخواهد بود. کسانی که در این عرصه حرف می‌‌زنند و نظریه‌‌پردازی می‏‌کنند حتماً باید به این بسترهای علمی ورود و اشراف لازم را داشته باشند.   
                                                                                                              ادامه دارد...

با تشکر از فرصتی که در اختیار «برهان» قرار دادید



نظرات 0