تاريخ : سه شنبه 15 فروردین 1391 | 11:44 PM | نویسنده : قاسمعلی
دکتر حسین عیوضلو(2)/ چرا کامیابی چندانی در بحث «عدالت» نداشتیم؟
متأسفانه در ابعاد نظری بحث الگوی عدالت خلأ وجود دارد، باید بتوانیم در این خصوص الگوی روشن و موفقی را در همهی عرصهها معرفی کنیم و آن را مبانی عمل و برنامههای سالانه قرار دهیم که جریانها و سازمانهایی باید میزان به کارگیری این الگوها را در جامعه کنترل کنند.
گروه فرهنگی - اجتماعی برهان؛ «نظریه ی شناسی عدالت»، «عدالت پیشینی»، «عدالت پسینی»، «فرصتهای یکسان و برابر» و نقش «دولت» در برقراری و تحقق بخشیدن آن در «جامعهی ایران اسلامی» و نیز جلوگیری از«شکاف طبقاتی در جامعه» همواره از مباحث تأمل برانگیز بوده است؛ در خصوص بررسی موضوعات مطرح شده با «دکتر حسین عیوضلو» استاد اقتصاد و عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق(ع) که در «دومین نشست اندیشه های راهبردی جمهوری اسلامی»، با «موضوع عدالت» و با هم اندیشی و تبادل نظر «رهبر معظم انقلاب» و ده ها نفر از اندیشمندان، متفکران، استادان و محققان دانشگاهی و حوزوی در تاریخ27 اردیبهشت 1390 برگزار شده بود؛ حضور داشتند؛ به گفت و گو پرداختیم که مشروح آن را در ادامه ملاحظه میفرمایید.
آقای دکتر شما در بحث عدالت خدمت مقام رهبری رسیده بودید. در دومین نشست از نشستهای راهبردی در محضر آقا حضور داشتید و دیدگاههایی آنجا مطرح کردید.

نظام جمهوری اسلامی ایران یک نظام جدید و فکر ابتکاری است. چگونه میشود موازین اسلامی را در نهادها و نظامهای امروزی عملیاتی کرد تا اجرایی شوند؟ مطمئناً تمامی نظامهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی امروز خیلی پیشرفته شدهاند؛ ولی تطبیق این نظامها با موازین اسلامی خودش موضوعی است که کمتر در زمینهی آن کار شده است. علتش این است که نظامهای اسلامی معمولاً در طی سالها و قرون متوالی به رکود علمی رسیده است.
از زمان فارابی و ابنسینا به بعد یک مقدار شاهد کاهش، افول و رکود علمی هستیم. غیر از این در سدههای اخیر روشنفکران و متفکران اسلامی جدیدی به برقراری نظام جمهوری اسلامی ایرانی در عرصهی تطبیق نظامهای اجتماعی و اقتصادی سیاسی با موازین اسلامی پرداختهاند که حقیقتاً حرکت بسیار بزرگی است. مطمئناً یکی از مهمترین خمیرمایههای مفاهیم و واژههای نظامسازی بحث عدالت است.
در بحث اصالت همهی پیامبران و انبیای الهی اصالت اصلیشان موضوع است و معیار صحت ادیان تمیز راهبردهای مختلف و دستورکارهای مختلفی که در هر یک از مکاتب یا ادیان مطرح شده است میتواند مورد بحث عدالت باشد.به هر حال اگر ما بخواهیم یک زندگی سالم و سعادتمندی داشته باشیم، مطمئناً باید با جوهرهی درست و صحیحی این حرکات را آغاز کنیم. برای نظام جمهوری اسلامی ایران یکی از مهمترین کلیدواژهها و جوهره و مفهوم بحث عدالت است.
منتها متأسفانه بحث عدالت آنچنان که شایسته و بایسته است باز و تبیین نشده است. عموماً به صورت کلی و شعاری مطرح شده است. خُب مطمئناً زیربنای این نظام عدالت است که برخی از ابعادش روشن است و برخی نه. عدالت هم میتواند زیربنا باشد و هم یک معیار پیشینی که تحت عدالت پیشینی است و نیز میتواند در فرآیندها مبنا باشد. عدالت میتواند در فرآیندهایی که در تولید کاربرد دارند مبنا قرار گیرد و هم میتواند به عنوان یک معیار عدالت پسینی باشد؛ یعنی، میتواند به عنوان هدف یا نتیجه باشد. مثلاً میتوانیم یک نظامی را از نظر شاخصههای عدالت ارزیابی کنیم.
عدالت پیشینی چیست؟
عدالت میتواند مبنای حرکت و مبنای زیربنایی برای تمامی فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی باشد؛ میتواند یک نقطهی شروع باشد؛ یعنی به یک معنا بگوییم که قواعد بازی است. در واقع قواعد بازی اجتماعی، قواعد فعالیتهای اجتماعی و قواعد یک جامعه ی مدنی است. این زیربنا باید باشد؛ یعنی، معیارها، قواعد و شئونی که باید مبنای یک حرکت جمعی باشد که از الزامات مهم زندگی اجتماعی است. الزامات یک زندگی اجتماعی در چارچوب عدالت و موازین لازمالرعایه بیان میشود. معنای عدالت اجتماعی یا شئون لازمالرعایه اگر لحاظ شده باشد، میتواند معنای عدالت اجتماعی باشد.
برای یک زندگی اجتماعی شئون و الزاماتی مطرح است که آن الزامات را باید پذیرفت. وقتی یک سازمان یا یک کار جمعی بخواهد شکل بگیرد، قواعد بازی در این بحث چیست. اینها قواعد پیشینی دارد. مثلاً بحث این است که توزیع حقوق، آزادیها، فرصتها، امتیازها و همهی اینها باید برابر باشد. این از الزمات یک کار جمعی است. این موضوع در حوزهی سیاسی یک معنی دارد و در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و حقوقی معنایی دیگر. ما نمیتوانیم در عرصهی برخورداری از حقوق و آزادیها بین افراد مختلف فرق بگذاریم؛ چرا که این میتواند مطالبهای باشد. حتی ممکن است یک نظامی یا یک مکتبی با این مبنا با مبنای خودش مخالف باشد. آن موقع میگوید که مبنای من برای این موضوع چیست.
واقعاً در بحث برخورداری یکسان از فرصتها، حقوق، آزادیها، کرامت انسانی، و مسایلی از این دست جنبههایی مطرح است که افراد مختلف جامعه به ماهو این که یک فردی از این جامعه هستند حق معاش دارند، حق زندگی دارند، حق انتخاب دارند و حتی باید فرصتهای یکسان و زمینههای برابر برای آنها ایجاد شود. اینها فضایی است که فضای عدالت پیشینی را مشخص میکند.
شما این فرصتهای یکسان و برابری را برای عدالت چقدر جامع و کامل میدانید؟
یکی از ویژگیهای بحث عدالت چند بعدی بودن عدالت است. عدالت به معنای بسیط یا تکمتغیر است. به سیستم معادلات مجموعهای از متغیرها وزن میدهد، به مجموعهای از قاعدهها وزن میدهد. بنابراین اینهایی که تکبعدی یا تکمفهومی به بحث عدالت میپردازند مطمئناً راه خطا میروند. مثلاً اگر بگویند راه عدالت به معنی مساوات یا عدالت به معنی برابری یا به معنی شایستگی است، همه اینها میتواند درست باشد؛ ولی باید داخل یک مدل قرار بگیرد و مخصوصاً در حوزهی عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی ما باید داخل یک مدل مفهوم عدالت و قاعدهی آن را تشخیص دهیم و باید بتوانیم اینها را به یک سری شاخص و سنجش تبدیل کنیم.
برای شروع، بحث عمده در این موضوع بحث مساوات و برابری در حقوق و برخورداریها و حتی توزیع یکسان مزیتها و نامزیتهاست. اگر جایی مزیتی هست، همه باید برخوردار باشند. هم چنین اگر جایی مزیتی نیست، همه باید محروم باشند. اگر جایی امنیتی است، همه باید از این امنیت برخوردار باشند. اگر امنیتی نیست، باید شامل همه باشد و توزیع یکسان داشته باشد. به هر حال، باید حالت برابر و شرایط امن همگانی باشد. فرصتها، مزیتها یا برعکس اینها محرومیتها و نبود فرصت در زمینههای مختلفی که در جامعه هست باید طوری باشد که در همهی افراد جامعه به صورت یکسان دیده شود. این موضوع قاعدهی اول بازی است.
ولی وقتی بازی شکل بگیرد و فعالیتی رخ بدهد، دیگر بحث فرصت یکسان نیست، بحث شایستگیها و استعدادهاست؛ بحث تواناییهاست که میتواند مبنا باشد؛ یعنی، کسی که توانمندتر و شایستهتر است آن چیزی را که ایجاد کرده است باید دریافت کند؛ آن کسی که زحمت کشیده است نتیجهی زحمت و تلاش خود را دریافت کند. البته ممکن است در همین بحث بحث دیگری پیش بیاید؛ یعنی، ما یک عدالت پیشین داریم و یک عدالت فرآیند. در فرآیند مبنا استحقاق و شایستگی است. حالا ممکن است گفته شود که یک عده از افراد جامعه به طور مورثی تحت یک شرایط نابرابر قرار گرفتهاند و چون این طور بوده از آموزش لازم برخوردار نبوده است.
این تقصیر خودش نیست، بلکه مقصر آن نظام اجتماعی یا نظام سیاسی جامعه است که زمینهی آموزش را ایجاد نکرده است تا زمینهی بهداشت و سلامت را برای او ایجاد کند.یکی از وظایف دولتها این است که این زمینهها را هم برای همهی افراد ایجاد کنند. ما باید توزیع امکانات عمومی و فرصتها را برای همه برابر کنیم؛ یعنی، اگر آموزشها حالت برابر ندارد، دولت میتواند یکی از وظایف اصلیاش این باشد که این زمینهها و این برخورداریها از آموزش، بهداشت و سلامت را برای همه فراهم کند. لذا اینجا بحث توانمندسازی هم میتواند مطرح باشد.
یکی از ویژگیهای بحث عدالت چند بعدی بودن عدالت است. عدالت به معنای بسیط یا تکمتغیر است. به سیستم معادلات مجموعهای از متغیرها وزن میدهد، به مجموعهای از قاعدهها وزن میدهد. بنابراین اینهایی که تکبعدی یا تکمفهومی به بحث عدالت میپردازند مطمئناً راه خطا میروند.
بخش عدالت پسینی، عدالت فرآیندی و عدالت پیشینی را مطرح میکنید. در این مجموعه نگاه ما به شکاف طبقاتی چگونه است؟
یک جایی باید فرصت یکسان ایجاد شود. به تعبیر مرحوم شهید مطهری، عدالت اجتماعی یعنی ایجاد شرایط برای همه به طور یکسان و رفع موانع برای همه به طور یکسان. اینکه یکسانی ایجاد شود یعنی مثلاً اگر مدرسهی ابتدایی هست همهی بچهها از این فرصت برخوردار شوندو معلم نسبت به همهی دانشآموزانی که میآیند در این مدرسه درس میخوانند نگاه یکسانی داشته باشد.البته جایی میبینیم که یک دانشآموز استعداد بالاتری دارد یا کسی در زمینهای استعداد دارد.
باید شرایط جامعه به نحوی باشد که هر کس بتواند استعدادهایش را شکوفا کند و استعدادهای مشروع خودش را شکوفا کند؛ یعنی، یک جایی افراد توانمندیهایی دارند که به استعدادهای آنها برمیگردد. یک جایی این فرصتسازیها و ایجاد امکانات برمیگردد به دولت و نظام جمعی که برای افراد جامعه ایجاد کردهاند.
اینجا باید تمیز قائل شد. جایی که دولت میخواهد شرایط ایجاد کند میگوییم شرایط یکسان ایجاد کند؛ ولی وقتی این شرایط ایجاد شد و یک کسی خلاقیت بیشتری نشان داد و استعداد بیشتری از خودش بروز داد، آنجا بحث عدالت این است که هرچه به دست آورده برای خودش است. اینجا اصلاً بحث مساوات مطرح نیست؛ یعنی، اگر شرایط باشد یک نفر بتواند نمره ی بیشتری بیاورد مسلماً نمرهی بیشتر برای خودش است. یا مثلاً، در بازی فوتبال، شرایط یکسان ایجاد شده است تا افرادی که در این زمینه استعداد دارند وارد این بازی شوند.
منتها در سطح ملی و برای تیم ملی از بین افراد شایسته انتخاب میکنند. اینها کسانی هستند که شایستگی خود را بروز دادهاند. ما نمیتوانیم مساوات قائل شویم؛ یک تیمی را برای تیم ملی دعوت کنیم، فصل بعد یک تیم دیگری را دعوت کنیم، این جوری نیست. باید در فرصت یکسانی که ایجاد شده است، از بین استعدادهای مختلفی که در مناطق دوردست کشور شناسایی شدهاند، کسانی که توانمندتر هستند و استعدادهای بیشتری دارند انتخاب شوند و ما آنها را جذب کنیم.
شما مثال فوتبال را میزنید. اینجا ما قواعد بازی را مد نظر میگیریم. گرچه همهی تیمها قواعد بازی را میدانند، صرف دانستن قواعد بازی مانع نیست از این که یک داور بیاید وسط بازی نظارت کند و این که چقدر قواعد بازی از سوی تیمها رعایت میشود.

ناظر فوتبال و حتی ناظر فیفا و ناظر فدراسیونها و... همه میآیند برای نظارت بر قواعد حاکم بر بازی و همه چیز را کنترل میکنند؛ دروازه، توپ، شرایط بازی و قواعد بازی را کنترل میکنند. داوری باید عادل باشد؛ یعنی، به طور یکسان به هر دو تیم نگاه کند. اینجا شرط عادل بودن قاضی مطرح است که بر اساس همان موازینی که از قبل تعیین شده است داوری کند. وسط بازی قاعده درست نمیکنند. اینکه چه مواردی کارت قرمز یا چه مواردی کارت زرد دارد وسط بازی تعیین نمیکنند.
یکی از بحثهای خوب در زمینهی عدالت این است که قواعد بازی را قبل از بازی تعیین میکنند. حتی برای یک نظامی که ایجاد شده هم همین طور است. فرض کنید، برای نظام جمهوری اسلامی ایران، انقلابی صورت گرفته است، قواعد بازی در همان زمان انقلاب تعیین شده است.
این بحث خیلی مهمی است که قاعدهمندی و اینکه این انقلاب و این نظام چه میخواهد از همان اول شکل گرفت. قانون اساسی آن در واقع در همان اوایل انقلاب شکل گرفت. وقتی اجرا شد دیگر زیاد نمیآیند قاعده و قانون را تغییر بدهند. در نظامهای سیاسی همین وضعیت هست. از این رو برای تعیین قاعده و قواعد میگویند شرایط خالیالذهن یا به تعبیر راوز حجاب جهل باید وجود داشته باشد؛ یعنی، در زمانی که برای یک وضع مطلوبی برنامهریزی میشود نباید خودش داخل آن باشد.در حقیقت منفعت نباید آنجا درگیر باشد. بنابراین، وقتی انقلاب پیروز شد، مردم این انقلاب، پرادایم و موازین کلی آن روشن بود. دیگر معلوم نبود کی تا فردا زنده بماند.
ممکن بود در همان تظاهرات زمان انقلاب شهید شود. بعد که این موقعیت پیش آمد معلوم نبود این آقا چه کاره میشود. استاندار میشود، بخشدار میشود، وزیر میشود یا یک خدمه معمولی. اینها معلوم نبود. از این رو قواعد و قوانین به نحوی تعیین شد که برای همه مسائل یکسان دیده شود و منافع افراد درگیر این موضوع نباشد. معمولاً قوانین اساسی را زیاد تغییر نمیدهند، چون موازین کلی یک حرکت سیاسی و جمعی از قبل تعیین شده است. بعد تبیین و بررسی میکنند، افراد را کنترل میکنند که آیا بر طبق آنها عوض شده است یا نه.
مقام معظم رهبری در نشست راهبری به این مسأله اذعان داشتند که در کارنامهی جمهوری اسلامی تا به امروز بحث عدالت وضعیت خوبی نداشته است و مشکلات و چالشها همچنان دارد بازتولید میشود. شما دیدگاهتان چیست؟ چرا ما کامیابی چندان پررنگی در بحث عدالت نداشتهایم؟ آیا بحث برمیگردد به این که ما نتوانستهایم آن الگوهای خودمان را که برگرفته از فرهنگ نو و باورها و آموزههای خودمان است در بحث عدالت بازتولید کنیم یا این که نه، بحثهای عملی و عملیاتی بوده است؛ دولتهای مختلف با دیدگاههای مختلف سرکار آمدهاند. دیدگاه شما راجع به این مسئله چیست؟
عدالت یک مقدار به نظامهای بایسته هم برمیگردد؛ یعنی، داشتن تصویر روشنی از عدالت مستلزم معرفی یک الگوی روشن است. به عبارتی عدالت مبنای الگوسازی است. ما اگر الگوی موفقی در حوزهی اقتصاد داشته باشیم، خود به خود باید بحث عدالت را در بحث الگو تمام کنیم؛ یعنی، تمام ابعادش را روشن کنیم، شاخصبندی کنیم تا قابل کنترل شود. در نظام سیاسی هم همین وضعیت وجود دارد، در نظام حقوقی و نظام اجتماعی هم همین وضعیت هست. خیلی از این مشکلات میتواند هم ابعاد نظری داشته باشد، هم ابعاد عملی.
در ابعاد نظری بایستی الگوهای موفقی را معرفی کنیم که این بحث نشست دومی دارد در پی بحث نشست اول که الگوی اسلامی پیشرفت است؛ یعنی، آنجا خلأ وجود دارد. به عبارتی عدالت در نشست دوم میتواند مبانی الگوسازی و یک گام اول در الگوسازی اسلامی-ایرانی باشد. بنابراین باید در حوزهی نظری یک بحثهایی انجام دهیم، الگوی روشن و موفقی را در همهی عرصهها معرفی کنیم و بعد آن را مبانی عمل قرار دهیم؛ مبانی برنامههای سالانه قرار دهیم و جریانها و تیمها و سازمانهایی هم باشند که میزان بهکارگیری این الگوها را در سطح جامعه کنترل کنند. این خلأ نظری در حال حاضر وجود دارد.
عدالت یک مقدار به نظامهای بایسته هم برمیگردد؛ یعنی، داشتن تصویر روشنی از عدالت مستلزم معرفی یک الگوی روشن است. به عبارتی عدالت مبنای الگوسازی است. ما اگر الگوی موفقی در حوزهی اقتصاد داشته باشیم، خود به خود باید بحث عدالت را در بحث الگو تمام کنیم؛ یعنی، تمام ابعادش را روشن کنیم، شاخصبندی کنیم تا قابل کنترل شود.
ریشههای آن کجاست؟ چه کسانی از ما، دولتمردان، سیاستگذاران، دانشگاهیان و نخبگان ما باید میرفتند دنبال این کار و الگوها را استخراج میکردند.
البته دو حوزه دارد. در هر دو حوزه مشکلاتی داریم. یکی «حوزهی نظری» است و دیگری «حوزهی اجرایی». الان بحثها و مشکلاتی در حوزهی اجرایی وجود دارد که بحث مستقل خودش را میطلبد. میخواهم بگویم خیلی از مشکلاتی که در حوزهی اجرایی وجود دارد ناشی از مشکلاتی است که در حوزهی نظری وجود دارد. ما اگر نظریه و الگوی روشن و عملیاتی برای تک تک عرصهها داشته باشیم، فضا را خودبهخود برای سوءاستفادهکنندگان میبندیم؛ یعنی، وقتی برای یک کار معیار شفاف و روشن داشته باشیم، مدعیان خودبهخود حذف میشوند.
یعنی آن چارچوب را شما میبندید؟
دقیقاً همین طور است. در بحثهای علوم اجتماعی، مخصوصاً شاخصها یا مفاهیم، مفاهیم باید قابل فهم باشد، قابل کنترل باشد، قابل کمی کردن باشد. وقتی مفاهیم اجمالی میگویم، بر اساس آنها نمیشود اجرا کرد؛ یعنی، مفاهیمی که قابل فهم نیست. مسائل کیفی باید قابل فهم شود.
هر بحث کیفی که لزوماً مشکل ندارد. منظور این است که بحثهای کیفی باید به بحثهای عملیاتی تبدیل شوند. مثلاً انصاف، انصاف یعنی چه؟ انصاف را ما باید معنی کنیم؛ انصاف در ورود به یک پارک، انصاف در ورود به یک مسجد، انصاف در استفاده از اتوبان. بعد که بحث قیمتگذاری مطرح میشود یک مقدار سختتر میشود؛ انصاف در تخصیص منابع، در تخصیص امکانات. باید کلمهی انصاف را عملیاتی تعریف کنیم، وگرنه هر کسی مراد خودش را میجوید.یعنی هر کس بیقاعده و باقاعده دم از انصاف و عدالت خواهد زد.
یکی از مشکلات مهم و اختصاصی علوم انسانی این است که بر مباحث کلی و غیر قابل فهم معطوف است. برای همین مباحثشان مباحث مباحثهای میشود، مباحث سلیقهای میشود. ممکن است بگویید در جامعه فقر هست، ممکن است یک عدهای هم بگویند نیست؛ هم ایکس و هم نوایکس. چه طور ممکن است. در علم فیزیک و شیمی و علوم دیگر دقیقاً این اتفاق نمیافتد، ولی در علوم انسانی این مباحث مطرح است.
که امکان دارد بعد از این همه سال خط فقر را تعریف کنید.
نه! خط فقر... در زمینه ی استفاده از کلمهی فقر یا استفاده از کلمهی رفاه در جمع سیاسی و در جمع روزنامهای یک سری بحثهایی میشود که به هیچ کدام از این بحثها نمیشود استناد کرد. ولی اقتصاد میآید شاخص رفاه را معرفی میکند، شاخص فقر را معرفی میکند. وقتی این جوری شد کمّی و قابل فهم میشود. ممکن است در شاخص بحث داشته باشید، آن وقت شاخص را تغییر دهید و یا به صورت نسبی شاخص را باید بپذیرید. ولی اگر بحثها روی شاخص بیاید و بحثها کمّی و قابل فهم شوند، قابل اندازهگیری میشوند، قابل داوری میشوند.
آیا خط فقر هم قابل اندازهگیری است. ممکن است فرق کنند کسی که در تهران دارد زندگی میکند با کسی که در روستا زندگی میکند. سطح درآمد و سطح هزینهها هم خیلی فرق میکند. مطمئناً خط فقر هم فرق خواهد کرد، ولی این به معنای این نیست که قابل اندازهگیری نیست.
نکته همین است. وقتی از مفاهیم صحبت میشود، مفاهیمی که هنوز کمی نشدهاند و هنوز وارد مدل نشدهاند مفاهیم دقیقی نیستند. در فیزیک هم همین است. شما مفهوم فشار را در نظر بگیرید، از این مفهوم چه میفهمید، تا زمانی که فرمول فشار را در فیزیک متوجه نشوید، مسئلهاش را نمیتوانید حل بکنید، مفهوم فشار را هم نخواهید فهمید. حقیقت مطلب این است که مسئله برعکس است؛ یعنی، مفاهیم تخصصی را هم بایستی به صورت کمّی و مدلی فهمید، بعد از مفهوم استفاده کرد.باید مسأله ی اقتصادی را بفهمیم، بعد از مفهوم کارایی استفاده کنیم. کسی که از اقتصاد چیزی نمیفهمد نمیتواند از مفهوم کارایی استفاده کند. در حالی که شما میبینید افرادی که اصلاً اقتصاد نخواندهاند از کلمهی کارایی استفاده میکنند. همین طور بحث عدالت اقتصادی یک مفهوم کاملاً تخصصی است. مسلماً کسی که اقتصاد را فهمیده و حتی فراتر از آن را فهمیده است میتواند دربارهی آن صحبت کند؛ چرا که ممکن است اقتصاد را جوری معنی کند که عدالت در آن نباشد.
فراتر از اقتصاد، باید اقتصاد اسلامی و ابعاد دیگر کل این دانشگاه را متوجه باشید تا بررسی مفهوم عدالت اقتصادی را بفهمید. به همین ترتیب، تا اقتصاد را متوجه نباشید مفهوم شاخص رفاهی یا مفهوم رفاه را متوجه نخواهید شد؛ چون کلمات تخصصی است. در حوزهی سیاسی هم همین است. از کلمهی دموکراسی به معنا و مفهوم مردمسالاری استفاده میگردد. ولی این کلمه در حقیقت چه مفهومی دارد. تا کسی علم سیاست را نفهمیده است نمیتواند از این کلمه به صورت تخصصی استفاده کند.
در واژههای عمومی که مطرح شد متأسفانه واژههای علوم انسانی و علوم اجتماعی خیلی همگانی شده است و از این رو همه در این موضوع صاحب نظر و ایده شدهاند. بنابراین آنکه صاحب نظر است گم شده است و بدتر از همه این است که فکر میکنند خیلی میفهمند. همین باعث شده است خیلی پرمدعاتر از آنهایی که میفهمند وارد شوند و بحثهایی را مطرح کنند. چون جاهل هستند و متوجه موضوع نشدهاند، بنابراین در آن موضوع جهل مرکب دارند. ولی کسانی که میدانند آن قدر ابعاد موضوع برایشان پیچیده است که به راحتی نمیتوانند اظهار نظر کنند. برای همین اکثر آنهایی که اظهار نظر قاطع میکنند و تخصص هم ندارند مطمئن باشید که اظهار نظر و حرفهایشان جاهلانه است.
تردیدی نداشته باشید که ما نیاز به یک الگوی نظری داریم و اگر بخواهیم عدالت را در جامعه به دست بیاوریم، ناگزیر از آن هستیم. این که این الگو باید چگونه به دست بیاید مطرح است. آیا باید آن را از بنیانهای اعتقادی و دینی و باورهای اصیل فرهنگی استخراج کنیم؟
برای بنده این موضوع روشن است. بحث روششناسی نظریهپردازی عدالت است؛ یعنی، ما خیلی بحثهای مقدم بر مباحث اصلی عدالت و عدالت اقتصادی و اجتماعی داریم که از مهمترین آنها بحث روششناسی نظریهپردازی است. اینجا ما یک فرهنگی را نیاز داریم، یک تربیتی را نیاز داریم که تربیت علمی است. اگر زمینهها و پیشنیازها ایجاد نشود، بحثها و گفتوگوها و تحلیلهای ما از عدالت، مخصوصاً مباحث کاربردی عدالت، مثل عدالت اجتماعی و اقتصادی مطمئناً بیهوده است. حرف ناقص و تکبعدی خواهد بود.اینجا به این نکته میرسیم که روش بهرهبرداری و روش الگوسازی و نظریهپردازی هم فرآیند خودش را دارد.
ما نمیتوانیم به مفهوم عدالت اجتماعی و اقتصادی دست پیدا کنیم، مگر این که این بحث را در چارچوب بحث اقتصاد اسلامی مطرح کنیم، مخصوصاً اگر بحث اسلامی بخواهیم مطرح کنیم و ما به اقتصاد اسلامی نمیرسیم، مگر این که بحث اقتصاد اسلامی در چارچوب فلسفه ی اجتماعی و اخلاق اجتماعی و جهانبینی توحیدی تعریف شود؛ یعنی، ما اگر جهانبینی توحیدی و فلسفه ی اجتماعی و اخلاق اجتماعی را به هم پیوند نزنیم، به ایده و نظریهی اقتصاد اسلامی نخواهیم رسید. آن هم نه صرفاً پیوند وصله پینهای. آنچه مسلم است این است که باید یک سازگاری بین این بحثها ایجاد شود و این نتایج مولود این پیشزمینهها باشند.
رشد دادن مباحثی مثل فلسفه ی اجتماعی و اخلاق اجتماعی در جامعه به این آسانی فراهم نیست. ما هنوز دانشکدههای آن را هم نداریم، رشتههای آن را هم نداریم. موضوع خیلی پیچیدهتر از این بحثهاست. از این رو وقتی شما بستر لازم برای این کار ایجاد نکردهاید و یک کسی بیاید خیلی سادهاندیشانه در یک موضعی نظریهی قاطع بدهد، بدون این که اشرافی به این موضوعات داشته باشد، معلوم است که حرفش خیلی حرف قاطع و کامل نخواهد بود. کسانی که در این عرصه حرف میزنند و نظریهپردازی میکنند حتماً باید به این بسترهای علمی ورود و اشراف لازم را داشته باشند.
ادامه دارد...
با تشکر از فرصتی که در اختیار «برهان» قرار دادید