تاريخ : سه شنبه 15 فروردین 1391 | 11:44 PM | نویسنده : قاسمعلی
سیدکاظم میرباقری/ راهکارهای رسیدن به «عدالت فرهنگی»
عدالت «محکمترین شالوده»، «برترین سیاست» است؛ در این میان «عدالت فرهنگی» شالودهی حرکت جهت رسیدن به نقطهی مطلوب «عدالت اجتماعی» است و الگوگیری از فرهنگ «علوی» و تلاش حاکمان برای تمسک به ایشان همواره به «آرمانی بزرگ» مبدل گشته و مردم نیز با تأمل بر سیرهی علوی، انتظار بیشتری از «حاکمان نظام» دارند.
گروه فرهنگی - اجتماعی برهان/ سیدکاظم میرباقری؛ سخن از عدالت، قدمتی به اندازهی حضور آدمی بر کرهی خاکی دارد، آن گونه که اشتیاق برای اجرای آن نیز این دیرینه را دارد. در اسلام «یک ساعت عدالت ورزی، از هفتاد سال عبادت برتر است، عدل، منطق قرآن و زندگی؛ اساس پایداری قدرت؛ نظام حکومت؛ معیار سیاستورزی، نور چشم حکومتها، زیبایی سیاست و سیاستمداران؛ آسایش، فزایندهی برکت، عزت، بزرگی و موجب آبادانی و عمران شهرهاست.»[1]
با تمامی این سفارشها در اندیشهی دینی، اما عدالت اجتماعی در حوزههای گوناگون و جلوههای آن در جامعهی ما، حضوری شایسته ندارد. آن چه که دغدغهی این نوشته را تشکیل میدهد، بررسی و پیجویی زاویه و شاخهای از عدالت اجتماعی یعنی «عدالت فرهنگی» است که با تمامی اهمیتش، غالباً مورد غفلت بوده است. این که چگونه و با چه راهکارهایی میتوان عدالت فرهنگی را در نظام جامعه اسلامی اجرایی کرد، در این نوشته بررسی خواهد شد.
عدالت یکی از خواستههای همیشگی بشری بوده است. شاید اولین هدف ناگفتهی بشری برای پناه بردن به اجتماع، تکاپویی برای عدالت بوده است. اگر عدالت نبود چه بسا بشر هرگز تن به محدود کردن آزادی خود و پیروی از دولتها، نمیداد. «افلاطون» بر این باور بود که «عدالت با حروف ریز بر لوح دل هر فرد و با حروف درشتتر بر لوح دولت نوشته شده است.»[2]از دیگر سو، یکی از واقعیتهای انکار نشدنی و از اصول ثابت شدهی فلسفهی تاریخ آن است که هر گاه ناعدالتی در جوامع بشری فزونی یافته است، زمینههای افول و انحطاط تمدنها نیز فراهم گردیده است. عدالت، بنیان و زیر پایهی حرکت اجتماع است و اگر از آن مسیر اصلی منحرف گردد، به نحوی دوری ناپذیر به سمت نابودی به پیش میرود. «خواجه نصیرالدین طوسی» در این باره کلامی قابل تأمل دارد، او میگوید: «هر چه آن را نظامى بود، به وجهى از وجوه، عدالت در او موجود بود و الاّ مرجع آن با فساد و اختلال باشد.»[3]
تبیین مفاهیم:
با تمامی اهمیت و فراوانی بحث از عدالت، در تعریف و تبیین این واژه اختلاف بسیار است و هر کسی از زاویهای به آن نگریسته است. عدالت، «دادگری کردن»، در لغت، به معنای استقامت است[4] و برخی دیگر از آن به «انصاف»، «تساوی»، «قسط»[5]تعبیر کردهاند، هر چند که این الفاظ، کلیت معنای عدالت را نمیرسانند.
عدالت در عرصهی فردی بحث از نوعی تعادل شخصیتی و توازن در رفتار و کردار میباشد، در «شریعت عبارت از استقامت بر طریق حق است به اجتناب از آن چه محظور است در دین»[6]فرهنگ را معمولاً به معنای مجموعهی ارزشها، سنن، آداب و رسوم و مجموعهی علوم و معارف یک جامعه به کار میبرند. همچنین «فرهنگ را به معنای تقویت و رشد بعضی از صفات عقلانی یا متعادل کردن وظایف بدنی میدانند» و میگویند: «ثقافت به معنای عام صفتی است که افراد ماهر کار آزمودهی دارای حس انتقادی و قضاوت صحیح بدان متصفند.... شایستهترین و متداولترین استعمال این لفظ در مورد جنبههای پیشرفت عقلی است. انسان با ثقافت یعنی کسی که نسبت به رفع احتیاجات خود، میداند که چه باید کرد.»[7]
عدالت فرهنگی،[8]
عبارت است از ارزشی که فراگیر شدن آن، موجب تساوی و یکسانی موقعیت شهروندان در دستیابی به امتیازها، اطلاعات و دادههای فرهنگی میشود. عدالت فرهنگی شاخهای از عدالت اجتماعی[9]است که خود از مفاهیم مبهم در عرصهی علوم انسانی و اجتماعی میباشد.

استاد «مرتضی مطهری» برای عدالت چهار معنا ذکر میکند که عبارتاند از: «تساوی، موزون بودن، رعایت حقوق افراد و رعایت قابلیتها در افاضهی وجود»؛ ایشان از این تعاریف، مورد سوم یعنی رعایت حقوق افراد و اعطای حق هر صاحب حق را انتخاب میکند.[10] «برتراند راسل» میگوید: «در جامعهی جدید دموکراتیک، عدالت یعنی مساوات و برابری، اما این امر در جامعهای که سلسله مراتب طبقاتی به وسیلهی طبقات پایین دست و فرا دست جامعه، پذیرفته شده است، معنا ندارد... از این رو، عدالت به معنای ایجاد نوعی ارتباط و نظام در جامعه است که کمترین رشک و حسادت را برانگیزاند.»[11]با این همه میتوان گفت که عدالت اجتماعی، عبارت است از ارزشی که با فراگیر شدن آن، جامعه، دارای شرایط و زمینههایی میگردد که هر صاحب حقی، به حق خود میرسد و همهی امور جامعه، به تناسب و تعادل در جای شایسته و بایستهی خویش، قرار میگیرد.
آن چه بیش از این مفاهیم مهم است، تکاپو برای یافتن راهکارهای اجرایی کردن عدالت در جامعه است.در نظام اسلامی و آموزههای دینی چه راهکارهایی برای اجرایی کردن عدالت پیشبینی شده است. یکی از بهترین راههای اجرایی کردن عدالت، بازشناسی زمینههایی است که در جامعه، بسترساز ناعدالتی در عرصهی فرهنگ، میگردد؛ این «زمینه»ها، ضرورتاً از «موانع عدالت» محسوب نمیشوند، بلکه فرآیند امور در جامعه، بستر و موقعیتی به وجود میآورد که به ناعدالتی منجر میشود، شاید این زمینه و بستر، به طور مستقیم و در شبکهای علّی و معلولی، به ناعدالتی نینجامد، اما زمینهساز آن گردد، بدین سبب، این «زمینه»ها، گاه از جنس «موانع» میباشند و گاه از «عوامل کند کنندهی» روند اجرایی عدالت.
عدالت اجتماعی؛ ارزشی که با فراگیر شدن آن، جامعه، دارای شرایط و زمینههایی میگردد که هر صاحب حقی، به حق خود میرسد و همهی امور جامعه، به تناسب و تعادل در جای شایسته و بایستهی خویش، قرار میگیرد.
1. زمینههای فرهنگی اجرایی نشدن عدالت
برخی از مشکلاتی که در جامعه به وجود میآید را باید در ریشهها و شالودههای آن جستوجو کرد. فهم پدیدههایی که در جوامع بشری رخ میدهد، بر خلاف آن چه بر سر زبانهاست، کار آسانی نیست و نیاز به کارشناسی دقیق و ریشهیابی دارد، فهم فرهنگها، ارزشها و هنجارها، در این میان نقشی قابل اعتنا بازی میکند. از این رو برای فهم ناعدالتی و بسترهایی که آن را در جامعه به وجود میآورد، باید پیش از هر چیز، زمینهها را در بخش فرهنگ که به نوعی همهی بنیادهای اندیشگی جامعه را در بر میگیرد، بررسی کرد.
ما بحث بسترهای فرهنگی اجرایی نشدن عدالت را بر اساس نسبت فقر فرهنگی که مانعی بزرگ بر سر راه عدالت است را با عدم حضور عدالت، خواهیم کاوید. آن چه در پی میآید برخی از زمینههای فرهنگی را مورد مداقه و بررسی قرار خواهد داد:
الف) عدم مطالبهی روشمند عدالت از سوی شهروندان
وقتی که در فرهنگ یک ملت «عقلانیت» رشد کند و «حس انتقادی» بالا رود، میتوان گفت که مردم از فضای لفظ و لفظبازی بیرون رفتهاند و به ژرفا و معنای دقیق کلمات نزدیک شدهاند. نزدیک شدن به ژرفای واژهها و پیبردن به کاربردها و کارآییهای آنها، افراد را به دقت واداشته و در جستوجوی مظاهر و الگوهای حضور آن در جامعه میگردند. حس انتقادی، میتواند فرد را از آن چه که هست، فراتر برد و به صرف حضور کلمه در زبانها و اشارهها، بسنده نکند. فرد منتقد به داشتهها و ظاهر داشتهها، معترض و خواهان واقعیتها و عملی شدن کلمههایی چون عدالت، آزادی، رفاه، امنیت و غیره میشود.

زمانی که شهروندان به معنای درست کلمه «خواستار» عدالت نیستند و به ژرفایی، از معنا و پیامدهای مطلوب آن آگاه نمیباشند، در جامعه، زمینهای به وجود میآید که ناعدالتی را بدون هیچ چالشی تحمل میکند. مردم، خواهان دادگری حاکمان نیستند یا اگر هستند «روشمند» نیست و نمیدانند چگونه نمودهایی از عدالت در جامعه، حضور یافته است.
طلب روشمند و قاعدهمند عدالت یکی از راههای بالندگی و حرکت در مسیر تمدنی نوین و جامعهای مطلوب است، آن سان که وقتی نیک بنگریم، گامهای نخستین تجدد را نیز میتوان در این سمت و سو دید. در واقع در این دوران تلاش بر آن بود تا قدرت حاکمان در چارچوبی مشخص، محصور باشد. طبیعی بود که در این قالب، امکان طلب داد ورزی از سوی حاکمان، روشنتر به انجام میرسید. «از دیدگاه اندیشمندان دوران جدید، استبداد، تحمیل اراده و عقیده و به طور کلى نفى آزادى و اختیار فردى، بارزترین مصداق بیدادگرى است؛ و تنها راه رفع این بیدادگرى و استقرار عدالت این است که همهی ارادههاى فردى، صرفنظر از مقام و منزلتشان، تابع قواعد کلى و قوانینى گردند که شمول عام دارند و همه در مقابل آنها برابرند.»[12]
عدالتطلبی، تنها برای فرد مفید نیست، بلکه میتواند برای همهی اجزای جامعه، مفید باشد. آن همه تأکیدی که در روایات بر اجرای عدالت شده است و این که عدل، میزان خداوند است،[13] یا یکی از ستونهای ایمان به حساب میآید،[14] یا دادگری، سامان دهندهی حکومت است،[15]همه و همه نشان از اهمیت آن در جامعه و در نتیجه، طلب آن از سوی مردم دارد. در قرآن مجید آمده است: «همان خداوند به دادگری امر میکند»،[16] میتوان گفت که این آیه هم مربوط به روابط فردی و هم جمعی میشود و طبیعتاً مردم، باید به انصاف[17] ملتزم شوند و از دیگر نیز بخواهند که آن را در رفتار، گفتار و کردار خود جلوهگر سازند.
آن گاه که دولتمردان بدانند که شهروندان بیش و پیش از هر چیز، از آنان عدالت را میخواهند، به فکر فرو میروند و چارهجویی میکنند تا راهی برای اجرایی کردن آن بیابند. این امر وقتی جدیتر میشود که مردم افزون بر شعار عدالت، راهکارهای اجرایی آن را نیز بدانند.
خصلت آدمی، فراموشی است، گویی قانون ناگفتهی طبیعت است که کاخنشینان و فرورفتگان در ناز و نعمت، نمیتوانند حال و وضعیت کوخ نشینان و گرسنگان جامعه را دریابند، پس اگر طلب دادگری از سوی مردم مداوم و همیشگی نباشد، حاکمان به زودی نقطه و آرمان اصلی حکومت اسلامی را از یاد میبرند، هر چند که در فرهنگ دینی تأکید شده است که حاکمان نیز درد کشیدگانی باشند که توان درک موقعیت فرودستان جامعه را داشته باشند، آن سان که تأکید شده است که حاکمان پرخوری نکنند.[18]
طلب مداوم و آگاهانهی عدالت، به آنان این پیام را منتقل میکند که باید راهی بیابند و دو چندان تلاش کنند و برای برداشتن موانعی که بر سر راه عدالت قرار گرفته است، بکوشند و نظارتهای جدی و علمی، رسیدگی سازمان یافته، برخورد قاطع با راهزنان منافع ملی و واقع بینی اجتماعی را جایگزین سستی و خمودی خواهند ساخت. حکومتگران با تقاضای جدی و مطالبهی قانونمند، درخواهند یافت که اگر نتواند عدالت را در جامعه فراگیر کنند، شاید به قیمت مشروعیت و حکومت آنان تمام شود.
ب) نهادینه نشدن ارزش عدالت در میان حاکمان
همان گونه که ذکر شد، اگر حاکمان به شعار عدالت بسنده کنند و مردم آن را از حکومت نطلبند، گامی به سوی اجرایی شدن آن بر نداشتهاند. اما این وضعیت، در میان حاکمان، حساستر است. باور داشتن و نداشتن، نهادینه شدن و نشدن این ارزش در وجود آنان، پیامدهایی گوناگونی به وجود میآورد. اگر حاکم دینی به اجرایی شدن عدالت باور عمیق نداشته باشد و به درستی و به اندیشه در نیافته باشد که فقر همسایهی کفر است[19] نمیتوان چندان به اجرای آن امیدوار بود یا اگر قسط و داد، در هستهی معادلهها و تصمیمگیریها قرار نداشته باشد، به اندکی ناملایمتی یا مقاومتی از سوی دشمنان مردم و افزونخواهان، از اجرای آن سرباز میزند.
به یاد آوریم که اگر باورها اندکی به سان اعتقاد ژرف علی(علیهالسلام) که الگوی حاکمان در جامعهی بشری است، محکم و استوار باشد، میتواند راهگشای مشکلات و بر طرف کنندهی موانع فراوان باشد. حضرت علی(علیهالسلام) هنگامی که میگفت: «به خدا قسم زمینهایى که متعلّق به عامهی مسلمین است، پس خواهم گرفت، هر چند آنها را مهر زنانشان قرار داده باشند یا با آنها کنیزکانى خریده باشند»[20]؛ به خوبی میدانست که این حرکت، همراه با مشکلات و بهانهتراشیهای فراوان خواهد بود و تعدادی در این مسیر از راه حق بیرون خواهند شد و توان عدالت او را ندارند، اما ایشان پایدار و وفادار به آن ارزشی بود که با تمام وجود، ضرورت و بایستگی آن را حس کرده بود و این چنین بود که هرگز در برابر فشار و فزون طلبی دیگران، کوتاه نیامد. همان گونه که با تلاش علی در زمان خلافت آن حضرت در کوفه که تنها چهار سال و اندی بود، نخلستانها و قناتهای آن شهر آباد و پر آب شد. در تاریخ آمده است که در آن زمان «هیچ کس در کوفه نبود که زندگى او سامان نیافته باشد، پایینترین افراد نان گندم مىخوردند، سر پناه داشتند و از بهترین آب آشامیدنى مینوشیدند.»[21]
ج) کمبود آگاهی
یکی از مواردی که بشر در زندگی جمعی با آن مشکل فراوان داشته است و دیگران با وجود آن، سوءاستفادهها کردهاند، ناآگاهی است. جهل، ویرانگر پایههای جامعه است و میتواند بسیاری از بنیادهای فرهنگی و تمدنی را نابود سازد. در میراث دینی ما تأکید شده است که «جهل ریشه و اصل همهی بدیها»[22] و«خاستگاه شر»[23] است.
گاه که ستمگران حاکم بر جامعه شدهاند، به دلیل آن بوده است که مردم به ژرفای مسایل پیرامون خود آگاه نبودهاند و آنان از ناآگاهی مردم، بیشترین بهره را بردهاند، چه فقری بدتر از فقر فرهنگی که میتواند بسیاری از نابسامانیهای دیگر را در پی آورد. در روایت آمده است: «بدترین و شدیدترین فقر، جهل است»[24]از این رو، در دیدگاه فرهنگی یکی از زمینههای نامناسب در جهت عمل نکردن به عدالت، ناآشنایی شهروندان و در درجهای دیگر ناآگاهی حاکمان است که به آن اشاره خواهیم کرد.
در بن مایههای نظری اندیشه و فرهنگ دینی به آیاتی این گونه بر میخوریم: «آنان که میدانند و آنان که نمیدانند، مساوی نیستند»[25]و «نابینا و بینا، مساوی نیستند»[26] گویی این آیات در ذهن و ضمیر مسلمانان در روزگار درخشندگی تمدن اسلامی، حضوری همیشگی داشتهاند و اساس حرکت آنان با توجه به این آیات، به سوی تولید علم و بنیادهای تمدنی بوده است. زاویهای دیگر که میتوان در این بند بررسی کرد، «عدم آگاهی حاکمان» به مفهوم عدل، اهمیت آن و چگونگی اجرای آن است.
اگر بی اطلاعی شهروندان به عدالت میتواند زمینههایی ایجاد کند که موجب ناعدالتی گردد، ناآگاهی حاکمان، در این باره نقشی مهم و اساسیتر بازی میکند. در روایات اسلامی، شناخت حاکمان و کسانی که زمامداری امور مسلمین را بر عهده دارند، نکتهای مهم و اساسی میباشد؛ آن گونه که امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: «به راستی که بقا و ثبات اسلام و مسلمین، به آن است که اموال و سرمایهی آنان، به سوی کسی گسیل شود که حق را میشناسد و با آن کار نیک انجام میدهد و فنا، نابودی و زوال اسلام و مسلمین زمانی است که اموال جامعه در دست کسی باشد که حق را نمیشناسد و با احسان و نیکی انجام نمیدهد.»[27]بر اساس تفکر دینی، حتی حاکمی که نیت او خیر باشد اما به راههای اجرایی عدل و ضرورت آن، آگاهی نداشته باشد، نمیتواند مجری عدل، داد و حاکم جامعهی اسلامی باشد. با توجه به این امر است که در کلام امام موسى کاظم(علیهالسلام) آمده است: «عدالت را نمیتواند اجرا کند، مگر آن کس که آن را به بهترین شکل بشناسد.»[28]
یکی از اندیشهوران عدالت پس از نقل این روایت میگوید: «کسى که عدالت را به بهترین وجه درک نکند و ابعاد آن را نشناسد و از آن تصور کامل و درستى نداشته باشد و انسان را که هدف اجراى عدالت است، درست درک نکرده باشد و از «حیات ملموس» بیخبر باشد و بر آثار سقوطآفرین استضعاف و فقر اشراف نداشته باشد، نمىتواند «مجرى عدالت» باشد؛ مجرى عدالتبودن مشکل است و «ساخته شدن» مىخواهد.»[29]
ساحت دیگر این بحث مربوط به ناآگاهی برخی از شهروندان به حقوق خود و دیگران است، به گونهای که به حقوق دیگران، دست درازی میکنند و خودخواهانه همه چیز را برای خود میطلبند. «بشر با ناتوانی شدید که در برابر تمایلات و هوی و هوسهای خود دارد، از تعدیل خود... ناتوان است. این ناتوانیها که خود به وجود آورندهی صدها ناتوانی دیگر است، معلول یک نابخشودنى است که عبارت از مقدم داشتن «مىخواهم» بر عدالت است.»[30]
ناآگاهی حاکمان، نقشی مهم و اساسیتر است. در روایات اسلامی، شناخت حاکمان و کسانی که زمامداری امور مسلمین را بر عهده دارند، نکتهای مهم و اساسی میباشد؛ آن گونه که امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: «به راستی که بقا و ثبات اسلام و مسلمین، به آن است که اموال و سرمایهی آنان، به سوی کسی گسیل شود که حق را میشناسد و با آن کار نیک انجام میدهد و فنا، نابودی و زوال اسلام و مسلمین زمانی است که اموال جامعه در دست کسی باشد که حق را نمیشناسد و با احسان و نیکی انجام نمیدهد.»
د) کوته بینی و شخصی اندیشی
رسیدن به نگرش عدالت و تلاش برای اجرای آن در جامعه، نگرش بلند و همتی والا میطلبد. در جامعهی اسلامی، افراد نباید نگرش و نگاهی صرفاً فردی، شخصی و حزبی به مسایل داشته باشند. نگاه و زاویهی دید محدود، نگاه مدیران جامعه را در حوزهی منافع شخصی یا محلی نگاه میدارد و میتواند در تصمیمسازیها، تأثیر منفی بر جای نهد. وقتی مدیران، نگاه محدود و سوداندیشانه به امور داشته باشند، محور اصلی حرکتها و تصمیمها، عدالت نخواهد بود. همه چیز را در محور خود و پیرامونیانش میبیند.
در این مواقع، فرد بدون این که به منافع یک ملت فکر کند، صرفاً برای خود یا حزب و منطقهی خود تصمیم میگیرد و در تلاش است تا اذهان را به آن سو هدایت کند. وقتی که چنین شود، لزوماً افرادی به عنوان کارگزار در جامعهی اسلامی برگزیده میشوند که در راستای همان نگاه شخصی و سودانگارانه حزبی، حرکت کنند و چشم بسته، فرمان برند.
در این نگرش ایثار، از خود گذشتگی برای برآمدن نیروهای برتر و کارآمدتر جایی ندارد و مواسات و همکاری از جامعه رخت بر میبندد، حال آن که «مطلوب نهایی اسلام در توزیع، مواسات و ایثار است. مقصود از مواسات شرکت دادن دیگران در اموال خویش است به گونهای که گویا همه اعضای یک خانواده میباشند و تلاش میکنند که نیازهای یکدیگر برطرف نمایند.»[31]با نبود نگاه جامع اندیشانه، پس از مدتی میتوان مشاهده کرد که کم کم افراد لایق و کاردان کنار نهاده شدهاند و دیگرانی نالایق که اساساً عدالت را باور ندارند و نمیشناسند، جایگزین شدهاند.
نبود نگاه ملی و جامع به تصمیمها است که طبیعتاً سرمایهها و سرمایهگذاریهای کلان را به جهتی خاص هدایت میکند و مسیر جامعه را از رسیدن به عدالت دور. علی(علیهالسلام) به این مسألهی حیاتی اشاره کرده است که والیان و کارگزاران حکومت، نباید گرفتار تعامل حکومتی و سودمدار با نزدیکان و همپیالگان خود گردند و از اجرای عدالت غافل، ایشان میفرمایند: «والى را نزدیکان و خویشاوندانی است که خوى برترى جستن دارند و گردن فرازى کردن و معاملت انصاف را کمتر به کار بستن»؛
سپس ایشان تأکید فراوان دارد: «ریشهی ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر و به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینى را به بخشش وامگذار و مبادا در تو طمع کنند، با بستن پیمانى که مجاور آن را زیان رساند در بهرهای که از آب دارند یا کارى که باید با هم به انجام رسانند و رنج آن را بر عهده دیگران نهند، پس بر آنان تنها گوارا افتد و عیب آن در دنیا و آخرت بر تو ماند»[32]رسیدن به این دیدگاه؛ با بازنگری در بنیانهای اجتماع و تأملهای دقیق و تدریجی در بنیادهای فکری جامعه به دست میآید. «به عقیدهی ما در پرتو تربیت هماهنگ بلند مدت مورد نظر در چارچوب قواعد اساسی اقتصاد اسلامی میتوان در نهایت انسانهایی را تربیت کرد که نفع شخصی آنها مثلاً از نفع شخصی فردی به نوعی نفع شخصی اجتماعی نایل شود...»[33]
راهکارهای فرهنگی اجرای عدالت اجتماعی در نظام اسلامی
اگر حوزهی فرهنگ و ساحت نرمافزاری جامعه سامان یابد، با اطمینان خاطری بیشتر، میتوان راههای دیگر در سایر حوزهها را برای حرکت به سوی اجرای عدالت اجتماعی، جستو کاوید. در حوزهی فرهنگ ما بیش از هر چیز با روح و روان آدمی، ارزشها، دغدغهها و هنجارهای او سر و کار داریم و از این رو گویی برای شناخت برخی از شاخصههای جامعهی عدل محور و عدالتجو، باید نقبی به معرفت آدمی نیز زد و برای شناخت او کوشید، همان گونه که شناخت انسان بدون معرفت به خدا، ناقص خواهد بود: «هرکس خدا را از زندگى انسان بردارد، انسان را نمىشناسد؛ و هرکس عدالت را مهم نشمارد، زندگى را نمىشناسد و هر کس زندگى را نشناسد، مقصد انسان را در زندگى نمىشناسد.»[34]
شاید توجه به این نکته است که برخی به وجود واحد و منظومهای عادلانه، دست کم در درون آدمی باور دارند، گویی همه چیز از درون فرهنگ و داشتههای ذهنی، آغاز میشود و سپس، رنگ عمل به خود میگیرد و در اجتماع جلوه مییابد، شاید توجه به همین نکته بوده است که در دایره المعارف، اشاره شده است: «تأکید اصلی بر سلامت اخلاقی روح است. سقراط پیشنهاد میکند که شاید چندان مهم به نظر نیاید و نتوانیم نظم سیاسی عادلانه برقرار کنیم. اما این ایده را ارایه میکند که به عنوان یک الگو باید دست کم، چیزی شبیه جامعه عادلانه در وجود خویش ،بنا نهیم.»[35]
[استاد] مطهری برای اجرای عدالت، به راهکارهایی اشاره کرده و باور دارد که آنها بیش از هر چیز به شناخت آدمی، پرورش او و بعد فرهنگی جامعه مربوط میباشند. ایشان «در سطح اجرایی، تمهیدهای گوناگونی را برای تحقق عدالت پیشنهاد کرده است که از آن جملهاند: پرورش انسانهای عادل، پشتوانه قرار دادن ایمان برای قانون و عدالت، توسل به استعارهی پیکروارگی و توجه به تفاوتها و پرهیز از تبعیض. تمهید نهایی [استاد] مطهری برای تحقق عدالت در جامعهای انداموار، با توجه به امکان وقوع بیعدالتی، توسل به مفهوم «مسابقهی بقا»، در مقابل «تنازع بقا»، در شرایط مساوی برای همگان است.»[36]
در این قسمت، سعی خواهیم کرد تا به ارایهی راهکارهای فرهنگی و چگونگی دستیابی به عدالت فرهنگی در جامعه، بپردازیم:
الف) ارتقای فرهنگ عدالتجویی
فرهنگ مجموعه آداب، اندیشهها، دیدگاهها، اعتقادها و ارزشهای یک قوم را که اول، برخوردار از وحدت تألیفی باشند و دوم، اقیانوس وار آن قوم را فرا گرفته باشند و سوم آدمیان، غافلانه و غیر مختارانه در آن غوطهور باشند، فرهنگ مینامند.[37] مفاهیم دینی در کشور ایران، سابقه و گذشتهای دراز دامن دارند و توانستهاند در پشتوانهها و زیرساختهای فرهنگ ملت ما رسوخ کنند، فرهنگ عدالتجویی در ایران و مذهب شیعه، سابقهای بس دیرین دارد، اما به نظر میرسد که این ارزش والا بعد از مشروطه، کمرنگ شد و به جای آن، طلب آزادی، نشست، هر چند این دو ارزش در کنار هم میباشند، اما مهم آن است که گرانیگاه فرهنگی مردم، چه ارزشی میباشد.
در کلام پیشوایان مذهب نیز به این امر توجه شده است. در کلامی از علی(علیهالسلام) میخوانیم: «ای مؤمنین! کسی که منکر و عمل ناپسندی را ببیند که به سوی آن خوانده میشود، کسی که آن را در ذهن خود انکار کند، مسلمان است و کسی که آن را به زبانش انکار کند، مأجور خواهد بود ... و کسی که آن را با شمشیر انکار کند تا کلمهی خداوند برتر باشد و کلمهی ستمکاران، فروتر، پس او به راه هدایت رسیده و قلبش از یقین، نورانی میشود.»[38] این کلام، ما را به قیام در برابر ستم و خاموش نبودن در قبال آن دعوت میکند. با فراگیر شدن این فرهنگ در میان مردم، یکی از زمینههای ناعدالتی که همانا «عدم مطالبهی روشمند عدالت»بود، از میان میرود. برای اجرایی کردن این امر دو راهکار ارایه میشود:
1. تکاپوی رسانهها
یکی از رسالتهای رسانهها در جامعهی اسلامی آن است که مردم را به سوی ارزشهای اسلامی هدایت کنند، آنها اعم از مطبوعات، رادیو، تلویزیون و... باید فرهنگ عدالتجویی را نهادینه کنند، لزومی ندارد که رسانه تابع و توجیه کنندهی فرآیند امور جامعه باشد، بلکه باید به طور مستقل، به آسیبشناسی ارزشهای حاکم در جامعه بپردازد و به هنگام ضرورت، از آسیبهای موجود در جامعه، خیرخواهانه و جسورانه، پرده بردارد. رسانهها نباید صرفاً توجیهگر و مبلغ دولتها و حاکمیت باشند. امروزه، رسانهها باید سخنگوی همهی شهروندان باشند و انعکاس دهندهی مشکلات، سختیها و ناعدالتیها در جامعه. وقتی رسانهها از فقر و ناعدالتیهای جامعه سخن بگویند، مسؤولان را وا میدارند که برای اجرای عدالت، تلاش کنند.
اصحاب مطبوعات باید به اهداف برتر جامعه نظر داشته باشند، نه صرف افزایش شمارگان و حرکت در جهت فضای زودگذر و سطحی جامعه؛ «وقتی واژهی رونامهنگاری زرد[39]به کار میرود، در واقع یک نوع روزنامهنگاری مبتنی بر جنجال، جلب توجه و احساسات گذرا و در کل معطوف به افزایش تیراژ مدنظر است.... یکی از ویژگیهای بارز این نوع مطبوعات حرکت همزمان آنها متناسب با حال و هوای روزانهی مردم کوچه و بازار با تکیه بر منافع آنی و انگیزهی افزایش تیراژ است. آنها معمولاً از جریانهای روز جامعه تأثیر میپذیرند و هیچگاه نتوانستهاند جریان ویژهای را در جامعه تولید کنند[40] این گونه مطبوعات نمیتوانند در جامعه، بحث عدالت را به طور جدی مطرح و نهادینه سازند.
2.تکاپوی دولتمردان
همهی آن چه که گفته شد، در صورتی میتواند تأثیرگذار باشد که دولتمردان و حاکمان نیز در راستای توجه و بازسازی مطالبهی عدالت، از سعهی صدر و روحیهی نقدپذیری، برخوردار باشند و از اندک نقدی نیاشوبند. آنان باید آستانهی تحمل خود را بالا برند و طلب عدالت از سوی مردم را امری خجسته و پسندیده بدانند. زمامداران جامعهی اسلامی نباید انتظار داشته باشند که رسانههای همگانی، در خدمت آنان و مبلغ سیاستهای آنان باشند، بلکه رسانهها فرصتی باشند برای همهی مردم.
امام خمینی(ره) به این نکته به خوبی و فراست توجه داشت، ایشان میفرمود: «من میل ندارم رادیو هر وقت باز میشود، اسم من باشد، مدتهاست که از این جهت متنفرم، این کار غلطی است، به اندازهی متعارف نسبت به همه خوب است، زیادیش مضر است، این به ضرر مطبوعات است و مطبوعات را سبک میکند، اشخاص شخصیتهایشان با خودشان است، این طور نیست که اگر اسمشان زیاد یا کم مطرح میگردد، شخصیتشان زیاد یا کم شود، در ایران هر کس معلوم است چه جوری است، بنابراین آن چه راجع به خودم میگویم این است که اگر قرار است عکس مرا بگذارید، به جای آن، عکس یک رعیت را بگذارید و زیرش بنویسید این رعیت چه کار مهمی کرده است.»[41]این گونه تفکر، اساس اندیشه و عمل دولتمردان نظام اسلامی و بهترین مشوق و مجوز برای اصحاب مطبوعات است تا به رسالت واقعیشان که انعکاس واقعیتهای جامعه است، عمل کنند؛ ارزش عدالت را در جامعه طرح کنند و به مرور زمان، درخواست آن از زمامداران را در ذهن و ضمیر مردم جای دهند.
ب) نظارت رسمی و دقیق
یکی از واقعیتهای تاریخی که به تجربه اثبات شده است، آن میباشد که نمیتوان صرفاً به «وجدان کاری»، «عمل به وظیفه» یا صرف «نظارت مردمی» از سوی همهی شهروندان، دل بست و امیدوار بود که همه، به کار و وظیفهی خود به خوبی عمل میکنند. هر چند، این امور میتواند در امور جامعه مشکل گشا باشد، اما نباید دچار آرمانگرایی دور از دسترس شد. نظارت رسمی که باید آن را «راهکار فراگیر» نامید، در همهی حوزههای اجتماع اعم از سیاست و اقتصاد و فرهنگ، کاربردی شایان دارد. اما ما آن را به عنوان راهکاری فرهنگی ذکر میکنیم زیرا که در این بند، تأکید بر آن است که اگر فرهنگ نظارت بر امور، در جامعه، همهگیر شود و بر ضرورت و بایستگی آن در بعد رسمی تأکید گردد، راهکاری مطمئن برای اجرایی شدن عدالت ارایه کردهایم.
همه گیر شدن فرهنگ نظارت در امور مالی و اقتصادی، در امور سیاسی و قدرتمداری و در همهی بخشهایی که بیت المال به گونهای هزینه میشود، این توان را به کارگزاران نظام میدهد تا به همهی بخشهای مدیریتی به گونهای ناگفته اعلام کند و هشدار دهد که تلاش آنان، از سوی نهادهای رسمی و دولتی، مورد سنجش و ارزیابی قرار میگیرد. عمیق شدن این فرهنگ در میان مردم و دولتمردان، در پیمودن راه به سوی عدالت، تأثیرگذار خواهد بود که در دانش مدیریت، از آن به «مدیریت اثر بخش»[42]تعبیر میکنند. از این رو برای اجرایی شدن نظارت رسمی، چند راهکار پیشنهاد میگردد:
همه گیر شدن فرهنگ نظارت در امور مالی و اقتصادی، در امور سیاسی و قدرتمداری و در همهی بخشهایی که بیت المال به گونهای هزینه میشود، این توان را به کارگزاران نظام میدهد تا به همهی بخشهای مدیریتی به گونهای ناگفته اعلام کند و هشدار دهد که تلاش آنان، از سوی نهادهای رسمی و دولتی، مورد سنجش و ارزیابی قرار میگیرد. عمیق شدن این فرهنگ در میان مردم و دولتمردان، در پیمودن راه به سوی عدالت، تأثیرگذار خواهد بود که در دانش مدیریت، از آن به «مدیریت اثر بخش»تعبیر میکنند.
1.میزان سنجی فعالیتها
یکی از راهکارهای فرهنگی که میتواند تا اندازهای، جلوی سوءاستفاده از موقعیتها، انجام ندادن وظایف و فرار از مسؤولیتهای اجتماعی را بگیرد، بررسی موشکافانه و میزانسنجی فعالیتها است. در تعریف و تبیین «نظارت» آمده است: ««نظارت» از مادهی «نظر» به معناى نظر افکندن و ژرفاندیشی و دقت در امرى است.» «نظر»، «به معناى تأمل در چیزى و معاینه کردن آن نیز معنا مىشود.»[43]«النظاره، همان مراقبت و نگهداری یک چیز از آفت و بیمارى است.»[44]
بنابراین وقتی که گفته میشود فرآیند امور، مورد سنجش قرار بگیرد، منظور آن است که در همهی اجزا و بخشهای امور جاری کشور، دقت شود و کسی نتواند از موقعیت ویژهای که در اختیار دارد، استفادهی نادرست کند.
در علم مدیریت بحثی وجود دارد مبنی بر «ارزیابی عملکرد نیروی انسانی»، یعنی فرآیندى که بهطور نظامدار به تشریح توانایىها و ضعفهاى کارکنان با توجه به شغل آنها در فواصل معین مىپردازد.... نیروی انسانی از این اقدام بهرهمند مىگردد، زیرا ارزیابى عملکرد، ضعفها و توانایىهاى کارکنان را نشان مىدهد و کارکنان با کسب اطلاع از آنها اقدامهای لازم را بهمنظور تسلط بر ضعفها و بهبود توانایىهاى خود انجام مىدهند تا بتوانند در مسیر زندگى شغلى خود موفق گردند؛[45]...حضرت على(علیهالسلام) خطاب به مالک اشتر مىفرماید: «نباید در نزد تو نیکوکار و بدکار داراى موقعیت یکسان و مساوى باشند و باید اعمال افراد را بسنجى و ارج گذارى.»[46]
این انتظار که مبلغی هنگفت از سرمایهی ملی را در اختیار کسی بنهیم و بدون هیچ نظارتی از او کار صادقانه و تلاشِ هماهنگ با وجدان کاری بخواهیم، امروزه، توقعی چندان واقع بینانه نیست. این امر در جامعهی فاضله و جامعهای که همهی مدیران آن ابرار باشند، به جلوه میرسد، نه جوامعی که در گوشه گوشهی جهان میبینیم و میتوانیم به سادگی در آنها رشوهها، اختلاسها، دزدیها، سوءاستفادهها و فرار از مسؤولیتا را مشاهده کنیم.
با توجه به بایستگی این امر است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، بر میزان سنجی فعالیتها تأکید شده است و قانونگذار، سازمانهای مختلفی را پیگیر و مسؤول بازرسی، سنجش و حسابرسی بخشهای اجرایی و مدیریتی کشور کرده است. در اصل 55 قانون اساسی آمده است: «دیوان محاسبات به کلیهی حسابهای وزارتخانه، مؤسسهها، شرکتهای دولتی و سایر دستگاههایی که به نحوی از انحا، از بودجهی کل کشور استفاده میکنند به ترتیبی که قانون مقرر میدارد، رسیدگی یا حسابرسی مینماید که هیچ هزینهای از اعتبارات مصوب تجاوز نکرده باشد و هر وجهی در مورد خود به مصرف رسیده باشد..... گزارش (آن حسابرسیها) باید در دسترس عموم گذاشته شود.»[47]
2. گماردن بازرسان درستکار
هر چند فرهنگ نظارت و بررسی سنجیده، در دوران جدید شکل و سامانی نو و امروزی به خود گرفته است اما این آموزه در معارف دینی و میراث فرهنگی ما وجود داشته است و نظارت بر کار کارگزاران، امری جدی و معمول بوده است. یکی از بهترین روشها در این زمینه، گماردن بازرسانی قابل اعتماد و درستکار میباشد. در روایتی از امام رضا(علیهالسلام) نقل شده است: «سیرهی رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) چنین بود که هرگاه لشکرى را اعزام مىکرد و امارت لشکر را به فردی از آنان میداد، یکى از افراد مورد اعتماد خود را با آنان، همراه مىکرد تا خبرها را به طورپنهانى به آن حضرت برساند.»[48]
علی(علیهالسلام) که حکومتش، بهترین تجربهی حکومتی برای اجرای عدالت است، خطاب به مالک اشتر در خصوص نظارت بر عمل کارگزاران حکومتی میفرماید: «پس مواظب کارهای آنان باش و مراقبی راستگو و وفاپیشه برایشان بگمار کهمراقبت نهایی تو، در کارهایشان آنها را به رعایت امانت و مهربانی با رعیت، وادار میکند.»[49]همچنین در قانون اساسى نهادهایی چون، مجلس شوراى اسلامى براساس اصول 76 و 90؛ رییس قوهیقضاییه، براساس اصل 142؛ دیوان محاسبات بر اساس اصول54 و 55؛ دیوان عدالت ادارى براساس اصل 173؛ دیوان عالى کشور براساس اصل 161؛ بازرسى کل کشور براساس اصل174؛ نهاد رهبرى بر اساس اصول57 و 110 قانون اساسى، وظیفه دارند تا به یاری بازرسانی صدیق، بر هزینه کرد سرمایه و بودجهی دولت و ملت و امور کارگزاران نظارت کنند. تمامی این موارد نشان از اهمیت این اصل و ضرورت آن برای دستیابی به عدالت دارد.
ج) همکاری و تعاون اجتماعی
دستورها و مفاهیم ارزشی و قانونی هر قدر هم که قوی و کارگشا باشند، در صورتی جامعه را به سوی تکامل و حرکت میبرد که افراد آن نیز به همکاری با یکدیگر باور داشته باشند. اما اگر در جامعه، سستی و رخوت باشد، کسی یاریگر دیگری نباشد و برای دیگران، اهمیت نداشته باشد که هم کیشان و هم میهنانش چه وضعی دارند؛ چندان نمیتوان با آن دستورها و تبصرههای قانونی در کتابها، امیدوار بود و توقع داشت که در جامعه، عدل، فراگیر شود. «شهید صدر» بر این باور است که شکل اسلامی عدالت اجتماعی، دارای دو اصل عمومی است: 1. اصل همکاری عمومی (تکافل)؛ 2. اصل توازن اجتماعی»[50]؛ «سید قطب» نیز بر این باور است که پایههای عدالت اجتماعی در اسلام بر چند امر استوار است و عبارتاند از:
1. آزادی همه جانبهی وجدان
2. مساوات کامل انسانیت
3. تکافل و همکاری محکم اجتماعی[51]
در کلامی از پیامبر گرامی اسلام نقل شده است: «بهترین کارها انصاف در میان مردم و همکاری با برادر دینی در امور خدایی است.»[52] اهداف عالی جامعهی اسلامی حاصل نمیشود مگر آن که در جامعه، روحیهی همیاری وجود داشته باشد و همه برای رسیدن به دادگری تلاش کنند. افزون بر حکم عقل، در قرآن کریم نیز بر وجود و ضرورت این روحیه در جامعه تأکید شده است. در سورهی مائده آمده است: «در کار نیک و پرهیزکاری، با یکدیگر همکاری کنید و در گناه و دشمنی یکدیگر را یاری نکنید...»[53]
از دیگر سو در آموزههای دین، مسلمانان از همکاری و پشتیبانی ستمکاران حتی در امور کوچکی چون تراشیدن قلم نیز منع شدهاند، از پیامبر گرامی اسلام نقل است که فرمود: «هنگامى که روز قیامت بر پا شود، منادى ندا میزند، ستمکاران کجایند و یاوران آنان و کسانى که خود را به شبیه آنان ساختهاند؛ کجایند، حتى کسانى که براى آنها قلمى تراشیده باشد و یا دواتى را در جوهر انداخته باشد؛ همهی آنان را در تابوتى از آهن قرار مىدهند، سپس در میان جهنم، پرتاب مىشوند.»[54]
در سورهی آل عمران میخوانیم: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اصبرُوا وَ صابِرُوا وَ رَابِطوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» 55]]«علامه طباطبایی» در تفسیر این آیه به نکتهای دقیق اشاره کرده است که نشان از اهمیت تعاون و همیاری در جامعهی اسلامی دارد. ایشان مینویسد: «منظور از «صبر»،صبر تک تک افراد است، اما «مصابره»، عبارت است ازاین که جمعیتى با هم، اذیت و آزارها را تحمل کنند و هر کس با تکیه و اعتماد صبر خود بر صبر دیگرى، استواری ورزد و در نتیجه، برکاتى که در صفت صبر وجود دارد، دست به دست هم میدهد، احوال افراد، تقویت میشود، تأثیر آن بیشتر میگردد و این تأثیر و توان مثبت، هم در حال شخصی فرد، محسوس و مثبت، خواهد بود و هم در اجتماع، زیرا صبر در جمع نیز باعث مىشود که توان و نیروی تک تک افراد، به هم وصل شود.»
سپس ایشان دربارهی کلمهی «و رابطوا»، میفرماید: «مرابطه» از نظر معنا، اعم و فراتر از «مصابره» است، چون در (رابطوا، باب مفاعله) منظور به وجود آوردن جامعهای است که با پیوند میان نیروها و کارهای افراد جامعه به یکدیگر، تشکیل میشود و در این صورت، آن پیوند (نه تنها نیروى مقاومت در برابر شدائد خواهد بود) بلکه همهی ساحتهای زندگى دینى چه در سختی و ناراحتی و چه در راحتی و خوشى، را شامل میشود زیرا که مراد از «مرابطه» آن است که جامعه به سعادت حقیقى دنیا و آخرتبرسد و اگر این گونه نباشد، تنها جزیی از سعادت دنیایی تأمین میشود که سعادت حقیقى نخواهد بود، به همین جهت به دنبال سه دستور: «اصبروا و صابروا و رابطوا»، اضافه کرد «و اتقوا الله لعلکم تفلحون» که منظوراز «فلاح» رستگاری حقیقى و همه جانبه میباشد.»[56]
د) مسؤولیت پذیری و وجدان کاری میان حاکمان و شهروندان
شاید این راهکار تا حدی آرمان گرایانه به نظر آید، اما از واقعیتها آن است که هر قدر هم که دولت و نظام اسلامی برای مراقبت، نظارت و بازرسی افراد و مدیران[57] نیرو بگمارد و تلاش کند، باز راه فرار برای کسی که مقدار زیادی از قدرت و سرمایهی ملی را در اختیار دارد و همهی کوره راههای فرار از قانون را میشناسد، وجود دارد و از این رو، نمیتوان چندان چشم انتظار کارآیی نیروها و قوانین، بود؛ دست کم، بدون وجدان کاری، بسیاری از مسایل، حل ناشده باقی میمانند، هر چند که این نظارتها در جای خود لازم و ضروری است.
مزیت فرهنگ دینی آن است که در این فرهنگ، باور به کنترل درونی وجود دارد که فرد بدون نظارتی خاص به کار خود ادامه میدهد. مسلمان واقعی در همهی احوال، خدا را ناظر خود میداند. وجدان کاری و مسؤولیت پذیری، چندان به اسم و رسم کشورها و اسلامی بودن و نبودن آنها مربوط نیست.
فرهنگ مادی و معنوی، حوزهی جغرافیای خاصی ندارد. چه بسا فردی سالها مسلمان باشد، در کشوری اسلامی زندگی کرده باشد و از وجدان کاری بویی نبرده باشد و یا کسی بدون آن که مسلمان باشد، با توجه به فکری معنوی و اندیشهای برتر، به وجدان کاری باور داشته باشد، آن سان که این امر را میتوان در برخی از کشورهای غیرمذهبی مثل ژاپن مشاهده کرد.
از نظرگاه فرهنگی، یکی از بهترین راهکارهای اجرایی عدالت آن است که همه به وظایف خود عمل کنند و وجدان کاری داشته باشند. کیست نداند که اگر برخی از مدیران ما در ادارهها و سازمانهای دولتی به صداقت، کار میکردند و به وظیفهی خود عمل مینمودند، مسیر قابل قبولی برای رسیدن به عدالت اجتماعی، پیموده میشد. البته وجدان کاری مبتنی بر «وجدان اخلاقی» است. «هیچ انسان عاقل و هوشیارى نمیتواند منکر این حقیقت باشد که به فعلیت رسیدن وجدان اخلاقى در انسانها موجب وصول جامعهی بشرى به امتیازهای مادى، روانى و روحى فراوان و منتفى شدن دردهاى خانمانسوزى است که همواره به آنها مبتلا بوده است.
در حقیقت قوانین و مقررات و حقوق و هر آن چه که به عنوان تنظیم کنندهی حیات بشرى مطرح بوده است، بدون وجدان اخلاقى، درست مانند آن کاخهاى مجلل است که بر قلّههاى کوه آتشفشان ساخته شدهاند بنابراین وجدان اخلاقى که بزرگترین وسیلهی اصلاح حیات فردى و اجتماعى انسانها است[58]
وقتی که مدیری با هزینههای هنگفت، به وظیفهی خود عمل نمیکند یا کمکاری میکند، سازمان او و جامعه به سوی ناعدالتی در حرکتاند، مقداری زیاد از بیت المال به سوی کسانی واریز میشود که شایستگی آن را ندارد و در نتیجه، تنها شکاف میان دارا و ندار، عمیقتر میشود. از همین بزنگاه است که «مسؤولیت پذیری سازمان افزون بر آن که یک وظیفهی دینی و اخلاقی است، نقش راهبردی در موفقیت هر سازمانی دارد.
هر چه مسؤولیت پذیری سازمان افزایش یابد، پیش بینی پذیری آن افزایش مییابد. محیط، نسبت به سازمانهای پیش بینی پذیر، اعتماد اصیل، راسخ و پایدار مییابد و همین امر سبب ایجاد رابطهی آسان و درست محیط با سازمان میگردد. رابطهی آسان و درست محیط با سازمان رمز و راز موفقیت آن است.»[59]
[استاد] مرتضی مطهرى با اشاره به آیهی 72 سورهی «احزاب»، میفرماید: «ما بر آسمانها و زمین و کوههای عالم عرض امانت کردیم، همه از پذیرش آن امتناع ورزیده و اندیشه کردند، تا انسان پذیرفت و انسان هم در ادای امانت، بسیار ستمکار و نادان بود»،[60]دربارهی مسؤولیت آدمی و ضرورت عمل بر طبق وجدان کاری، نکتهای را باز گو میکند، ایشان مینویسد: «آن امانت بزرگ که همه از تحمل آن سرباز زدند و تنها انسان آن را پذیرفت، «تکلیف» و «مسؤولیت» است ... تنها انسان است که در هر لحظه قادر است به سوى هر هدفى که اراده کند، حرکت خود را تغییر دهد. انسان بسیارى از کمالات و ترقیات خود را در پرتو تکلیف و قانون و مسؤولیت قانونى طى مىکند.
براى انسان بسى افتخار است که مىتواند حقى را به عهده بگیرد و وظیفهاى را گردن نهد ...آدمى اگر بخواهد از قید تکالیف و حقوق خود را آزاد بداند، باید قبلاً از انسانیت استعفا بدهد. انسان به حکم همان استعداد و شایستگى فطرى، از یک طرف استحقاق بزرگى براى استفاده از مواهب خلقت دارد و از طرف دیگر، مسؤولیت عظیمى نسبت به همهی موجوداتى که در اختیار اوست، از جماد، نبات و حیوان، دارد تا چه رسد به مسؤولیتهاى عظیمى که نسبت به انسانهاى مانند خود دارد.»[61] به راستی اگر هر کس در هر جا که هست و هر مقامی که دارد با وجدان باشد و با صداقت کار کند، جامعه به آن گونه تحول، شادابی و طراوتی میرسد که در جای خود، حق همه که نشانهی عدل و داد است، ادا میشود. ناعدالتی آن جاست که حقوق، فراموش میشود و قدرتمداران و صاحبان ثروت و سرمایه، به وظایف خود عمل نمیکنند و به حق خود، قانع نیستند.
در معارف دینی، بر این امر تأکید شده است: «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»[62] در زمان علی(علیهالسلام) بسیار اتفاق افتاد که ایشان پیرامونیان خویش را نکوهش کرد، تنها به دلیل آن که در قبال جامعه، وظیفه و مسؤولیت خود را به درستی انجام نداده بودند. این کلام از ایشان دربارهی بی عدالتیای که انجام شده بود، مشهور است که میفرماید: «سزاوار است مسلمان بمیرد و بىدادگری گرفتن زیور و زینت زنى مسلمان و زن دیگرى که در پناه اسلام است را نشنود.»[63]
ایشان، تأکید دارد که نه تنها افراد در برابر جامعهی خویش مسؤول و پاسخگو میباشند، بلکه همه باید در برابر موجودات زنده، حتی نسبت به زمینی که روی آن زندگی میکنند، مسؤول باشند. ایشان میفرماید: «شما مسؤول هستید، حتى در برابر زمین و چهارپایان، از دستورهای خدا پیروی کنید و آن گاه که خیری و نیکیای را دیدید، آن را بر گیرید و هر گاه که بدی و شری را مشاهده کردید، از آن روی گردانید.»[64]
نتیجه و ارزیابی نهایی
عدالت فرهنگی شالودهی حرکت برای رسیدن به نقطهی مطلوب در جهت اجرای عدالت اجتماعی است. اما متأسفانه به این بخش چندان توجه نمیشود. بیشترین دغدغهها به هنگام سخن از عدالت پیرامون ثروت و اقتصاد، گاهی از قدرت و سیاست و بسیار کم از بخش فرهنگ است. آن چه که گفته شد تا میتواند آغاز راه دشواری باشد که به همت و تلاش بیشتر نیاز دارد. مطالبهی روشمند عدالت، آگاهی بخشی، نظارتهای رسمی، ایجاد فرهنگ و روحیهی کار و مسؤولیتپذیری و... تنها گوشهای از راهکارهای بسیار در این عرصه است.
بعد از انقلاب، تا حدی فرهنگِ عدالتجویی و عدالتطلبی از حاکمان، در ایران فراگیر شده است. الگوگیری از فرهنگ علوی و تلاش برای اقتدا به ایشان همواره حاکمان را به سوی آرمانی بزرگ راه برده و از دیگر سو مردم نیز با مرور کلمات و سخنان شگفت انگیز [امام] علی(علیهالسلام)، توقع و انتظار بیشتری در این باره دارند. حاکمان باید بدانند که «عدالت، محکمترین شالوده»، «برترین سیاست» و «سپر دولتهاست» و مردم نیز باید بدانند که «با عدالت، کار ملت اصلاح مى شود.»[65]
کسی ادعا نمیکند که جامعهی ما به نقطهی مطلوبی رسیده است که در فرهنگ، تمدن و اندیشهی اسلامی تصویر شده است و برای رسیدن به آن افق، به تلاش دو چندان نیاز داریم. گوشهای از اموری که در جامعه میگذرد با برخی از موازین اسلام همخوانی ندارد، اما نکتهی اساسی آن است که در جامعه و نظام اسلامی، ظرفیتها و گنجایشهای فراوانی برای رسیدن به عدالت اجتماعی وجود دارد. امروزه نسبت به دوران پیش از انقلاب، بسیاری از مظاهر ستم و فساد، از جامعه برچیده شده است و میتوان به تلاشها و طرحهای انجام یافته، امید داشت.
خجسته آن که مسؤولان برای اجرایی شدن عدالت، تلاش میکنند؛ برنامه میریزند و دغدغهی آن را در ذهن خویش و حافظهی مردم تکرار میکنند. این تلاش میتواند به «جامعهای نظم یافته» بینجامد که به دنبال آن، «جامعهی عادلانه» به وجود خواهد آمد.
«جان رالز» میگوید: «جامعهی کاملاً نظم یافته[66]به طور مؤثری با مفهوم عمومی عدالت سامان مییابد. به این معنا که جامعهای است که همهی اعضای آن میپذیرند و میدانند که دیگران نیز همان پایهها و مفاهیمی را از عدل پذیرفتهاند که جامعه، پذیرفته است.»[67]
پینوشتها:
1. برای مشاهدهی تعابیر گوناگون دربارهی عدالت،ر.ک.: الحکیمی، محمد رضا و...: «الحیاه»، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، اول1368، ص368-324
2. افلاطون: «جمهور»، کتاب دوم، شمارهی 368، از مجموعه آثار افلاطون، ترجمهی محمدحسن لطفی، ص 927
3. خواجه نصیر الدین طوسى، اخلاق ناصرى، تصحیح مجتبى مینوى، علیرضا حیدرى، انتشارات خوارزمى، 1360، ص132
4. دهخدا، علی اکبر: «لغت نامه دهخدا» نشر لغت نامه، ذیل لغت.
5. برای تمایز میان عدل و انصاف و قسط،ر.ک. (فروق اللغه، ابىهلال عسکرى،. باب 18، ص194.مکتبهی بصیرتى، قم.) و شریعتمداری، جعفر: «شرح و تفسیر لغات قرآن»، ج3، نشر آستان قدس، اول 1375، ص120
6. دهخدا، علی اکبر: «لغت نامه دهخدا» نشر لغت نامه، ذیل لغت.
7.صلیبا،جمیل: «فرهنگ فلسفی» همان ص271؛ در فرهنگ معین فرهنگ به این معانی نیز به کار رفته است: «ادب، دانش، علم، معرفت،مجموعه آداب و رسوم، مجموعه علوم و معارف و هنرهای یک قوم، ...کاریز آب» معین، محمد: «فرهنگ فارسی معین». امیر کبیر، تهران، چ هشتم، 1371
8.Cultural Justice
9.social Justice
10. ر.ک. مطهری، مرتضی: «عدل الهی»، نشر صدرا، چ دهم، صص59 به بعد.
11.Bertrand Russel"Sceptical essays "printed in U.K, pp. 154, 5
12.غنی نژاد، موسی: «دین و عدالت» در اقتراح نقد و نظر، ش دوم وسوم، سال1376
13.علی(ع): العدل میزان الله، الحیاه، ج6، ص403
14.علی(ع)، ترجمهی الحیاه، ج1، ص268
15.علی(ع)، الحیاه، ج6، ص328
16.«انّ الله یامر بالعدل»، نحل/90
17. در روایت و تفسیر این آیه از علی(ع) نقل شده است که فرمود: «فالعدل الانصاف»/ میزان الحکمه، ج4، ص79
18.نهج البلاغه، همان، خطبهی 30
19. اشاره به کلام پیامبر اکرم اسلام که فرمود: «کاد الفقر ان یکون کفرا» «الحیاة»، ج4
20. در همین خطبه است که در ادامه، این جملهی مشهور را فرمود که: « فان فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق» (نهج البلاغه، خطبهی 15،ترجمهی سید جعفر شهیدی، ص66)
21. مجلسی،محمد باقر: «بحار الانوار»، ج40، ص327
22. ترجمهی الحیاه، ج1، ص96
23. میزان الحکمه،2، ص153
24. ترجمهی الحیاه،ج1، ص308
25. زمر/9
26. انعام/50
27. الکافی ج4، باب المعروف، ص : 25
28. لایعدل الاّ من یحسن العدل:کلینی،اصول کافى،ج1،ص524
29. حکیمی، محمد رضا: «تعریف «عدالت»از زبان امام صادق(ع)» در«نقد و نظر» شمارههای دوم و سوم، سال 1367
30. جعفری، محمد تقی: «ترجمه و تفسیر نهج البلاغه»، ج24، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ دوم1373، صص13و14
31. دفتر همکاری حوزه و دانشگاه: «درآمدی بر اقتصاد اسلامی»، اول1363، ص357
32. نهج البلاغه، ترجمهی شهیدى، نامهی53.
33. دادگر، یدالله: «اقتصاد اسلامی: معرفتها، ارزشها و روشها»، نشر دانشگاه تربیت مدرس، پژوهشکده اقتصاد، اول 1378،ص256
34. حکیمی، محمد رضا: «تعریف «عدالت»از زبان امام صادق(ع)»، نقد و نظر، شمارههای دوم و سوم سال 1376.
35. Edward Craig (General Editor):" Encyclopedia Of Philosoohy",volume7,routledge press,New York,1998
36. مرامی، علی رضا: «بررسی مقایسهای مفهوم عدالت از دیدگاه، مطهری، شریعتی و سید قطب»، همان ص34
37. سروش، عبدالکریم: «فربهتر از ایدئولوژی»، نشر صراط، سوّم 1375، ص 340
38. الحکیمی، محمد رضا و...: «الحیاه»، ج6، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، اول1368، ص337
39.Yellow Joumallsm
40. شکرخواه، یونس: «نشریات زرد و اخلاق رسانهای»، یاس نو 8/5/1382
41.خمینی، روح الله: «صحیفهی نور»، ج19، همان، ص243
42. Efficiency Management
43. الراغب الاصفهانى: «المفردات فى غریب القرآن»، تهران، المکتبه المرتضویه، 1373ق، ذیل مادهی «نظر».
44. ابى الحسین احمد بن فارس بن زکریا: « المعجم المقاییس اللغه»، بیروت، دارالجید،1411ق، ج 5، ص 426
45. ر.ک.زارعی متین،حسن: «مدیریت منابع انسانی»، بی نا، 1382، ص55
46. نهج البلاغه، نامهی 53
47. واحد پژوهش مجد: «قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران» دوم، 1375
48. مجلسى، محمد باقر: «بحارالانوار»، ج100،ص61.
49. نهج البلاغه، ترجمهی سیدجعفر شهیدی، نامهی53
50. صدر، سید محمد باقر: «اقتصاد ما»، همان ص346
51. سید قطب: «عدالت اجتماعی در اسلام » ترجمه محمد علی گرامی و سید هادی خسرو شاهی، شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم، 1352، ص45
52. الکافی،ج 2، «باب الإنصاف و العدل»، ص144
53. مائده/2
54. وسائلالشیعه، ج17، باب «تحریم معونة الظالمین»، ص182؛ همچنین شبیه همین مضمون در: مستدرک الوسائل ج13، باب «تحریم معونة الظالمین»، ص 123 و بحارالأنوار ج 72 ، ص 372.
55. «اى کسانىکه ایمان آوردهاید! (در برابر مشکلات و هوسها) استقامت کنید و در برابر دشمنان نیز، پایدار باشید و از مرزهاى خود، مراقبت کنید و از خدا بپرهیزید، شاید رستگارشوید.»آل عمران/
56. طباطبایی، محمد حسین: «المیزان فی تفسیرالقرآن»، ج 4، ص92
57. دربارهی «نظارت رسمی و دقیق»، در صفحات پیشین، بحث شد.
58. جعفری، محمد تقی: «تفسیر نهج البلاغه»، ج24، نشر فرهنگ اسلامی، بی تا، ص305
59. فرامرز قرا ملکی، احد: «اخلاق حرفهای»، نقش جهان، تهران 1382، ص138
60. احزاب/72
61. مطهری، مرتضی: «حکمتها و اندرزها»، صص 105 ـ 107.
62. مجلسى، محمدباقر: «بحارالانوار»، المکتبةالاسلامیه، 1392ق، ج 75، ص 38.
63. نهج البلاغه، خطبهی 25
64. نهج البلاغه، خطبهی167
65. محمدی ری شهری، محمد: «ترجمهی میزان الحکمه»، ج7، همان، ص255
66. well ordered-
67. John Rawls:"Collected Papers";edited by Samuel freeman;Harvard University press; 1999; p.255
*سیدکاظم میرباقری؛ عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی