تاريخ : سه شنبه 15 فروردین 1391 | 11:53 PM | نویسنده : قاسمعلی
* راهکارهای حمایت از تولید ملی
تببین بیانات نوروزی رهبر معظم انقلاب(13)؛ مسألهی اصلی غرب با ایران؛ نفت یا ایدئولوژی؟
شعار جمهوری اسلامی تاکنون همواره این بوده است که دعوای دنیای غرب با ایران بر سر ایدئولوژی و ارزشهاست، در این میان آیا تأکید بر این موضوع که حوزههای اقتصادی، به خصوص منابع طبیعی و خدادادی مانند نفت، گاز عامل اساسی تضاد ما با غرب است، دارای تناقض نیست؟
گروه سیاسی برهان؛ مقام معظم رهبری در بیانات نوروزی خود در حرم رضوی، ضمن تأکید به مسألهی اصلی دنیای غرب در مخالفت با جمهوری اسلامی ایران، فرمودند: «بهانهى دشمنى در اوقات مختلف متفاوت است. از وقتى مسألهى هستهاى مطرح شده است، بهانهى دشمنىها مسألهى هستهاى است. البته میدانند و اعتراف هم میکنند که ایران دنبال سلاح هستهاى نیست. واقع قضیه هم همین است. ما به دلایل خودمان، به هیچ وجه دنبال سلاح هستهاى نیستیم؛ نه تولید کردیم و نه تولید خواهیم کرد؛ این را میدانند، اما یک بهانه است. یک روزاین مسأله بهانه است، یک روز حقوق بشر بهانه است، یک روز فلان مسألهى داخلى بهانهاست؛ اما همهى اینها، بهانه است. مسألهى اصلى چیست؟ مسألهى اصلى، حراست مقتدرانهى نظام اسلامى از ثروت عظیم نفت و گاز در این کشور است.» برای تبیین این بخش از بیانات معظمله با «دکتر خوش چهره» به گفتوگو نشستهایم.
شعار جمهوری اسلامی تا کنون همواره این بوده است که دعوای دنیای غرب با ایران بر سر ایدئولوژی و ارزشهاست، ولی رهبر انقلاب مسألهی اصلی را ثروت عظیم نفت و گاز عنوان فرمودند، به نظر شما این تعبیر متناقض به نظر نمیرسد؟
تأکید بر این موضوع که حوزههای اقتصادی، به خصوص منابع طبیعی و خدادادی مانند نفت، گاز عامل اساسی تضاد ما با غرب است و مقام معظم رهبری نیز در فرمایشات اخیرشان نفت و گاز و طمع دنیای سلطه به این حوزه را اصلیترین مسأله دانستند؛ شاید در ابتدا برای بعضیها ثقیل به نظر برسد و بعضی دیگر به راحتی بپذیرند. کسانی که با افراطیترین نگاهها و تحلیلهای مادی، یعنی تحلیلهای ماتریالیستی و سوسیالیستی و حتی کاپیتالیستی، به مسأله مینگرند و مبنای تحولات، محاسبات و روابط را اقتصاد میدانند شاید به نوعی تصور کنند که نظام جمهوری اسلامی به سمت اولویت دادن مباحث اقتصادی به عنوان زیربنای مناسبات و روابط رو آورده است. باید اشاره کرد که مطلق کردن به طور قطع کار مکاتبی است که در آنها نگاه مادی و ماتریالیستی در امور و تحلیل محتوا وجود دارد.
اگرچه فرهنگ و برجستهترین جنبهی آن، یعنی ارسال رسل و مبارزههای انبیا و مهمترین آنها نبی مکرم اسلام، پیرامون مبارزههای حق و باطل است، اما این به مفهوم نفی تأثیرات حوزهی اقتصاد نیست. همهی اینها ریشه در نوع نگرش و جهانبینی مربوط دارد. یکی از جنبههای جهانبینیهای غیر الهی، مطلق کردن جنبههای مادی در زندگی است که مناسبات را صرفاً معطوف به این جنبه میدانند. همان طور که نظام سرمایهداری و سایر نظامهای این چنینی عموماً مبتنی بر جنبهی مادی هستند و حتی نظامهای سوسیالیستی به نحوی نگاه یک بعدی به انسان دارند که تحت عنوان اومانیسم از آن نام میبرند. خروجی این نظام هم امروزه در دنیا تحت عنوان حداکثری کردن منافع مادی بدون توجه به جنبههای کرامت انسانی و تعالی معنویت است. اما از نظر آموزههای دینی طغیان و فزونخواهی اساس این انحرافهاست.
در قرآن وقتی خداوند حضرت موسی(علیهالسلام) را مأمور میکند تا نزد فرعون برود، به این مقوله اشاره میکند که فرعون طغیان کرده و فزونخواهی را سرلوحهی خود قرار داده است. به عبارتی استکبار و سلطه، تجلی فزونخواهی و تمامیتخواهی است. از این رو درست است که مبنای این درگیریها ناشی از نوع نگرش، جهانبینی و تعریف از انسان است و مبارزهی حق و باطل، کفر و ایمان را ایجاد میکند، ولی در حقیقت فزونخواهیها و تمامیتخواهیهای مادی محور این مباحث است. با این نوع تحلیل، تضاد بین اختلافهای دیدگاهی، ارزشی و فزونخواهیهای مادی روشن میشود. در واقع تمامیتخواهی یک نوع تضاد ارزشی است که انسان را از تعادل خارج میکند و باعث طغیان او میشود. این واقعیت برای نسل اول انقلاب و کسانی که در جریان انقلاب بودند کاملاً محسوس است.
حضرت امام(ره) آن زمان فرمودند: «کاش این نفت نبود.» در واقع یکی از دلایل طمع دنیای سلطه به ایران، وسعت سرزمینی همراه با تنوع منابع خدادادی است که در رأس آنها نفت قرار دارد. شاید اگر نفت در کشورهای اسلامی حاشیهی خلیج فارس وجود نداشت، مبادلات سیاسی و سلطهخواهیهای دنیای استکبار به این شکل نبود. جدای از اینها، نفت و گاز یک جریان تعیین کننده در اقتدار اقتصادی است. به طوری که در مطالعات آیندهپژوهی، رویدادها و چالشهای اصلی جهان را در دههی 2010م. چالشهای ناشی از چند پدیده از جمله بحران انرژی و آب میدانند. بنابراین جدا از این که انرژی و معادن با تمامیتخواهی، فزونخواهی و استکبار عجین است، از سویی دیگر جایگاهی استراتژیک برای هژمونی قدرتهای سلطهگر دنیا و در رأس آنها آمریکا ایجاد کرده است.
دسترسی و تأمین انرژی توسط جریانهای سیاسی هم ایجاد میشود؛ یعنی، حکومتهای دست نشانده، منافع خود را به صورت محتوایی در راستای خواستههای آمریکا قرار میدهند. به همین دلیل رژیمهای مستبد و سرسپرده را بر منابع نفت و گاز کشورهای عربی و حاشیهی خلیج فارس مسلط کردهاند. نوع دیکتاتوریهای حاکم در این کشورها علیرغم این که در تعارض جدی با ادعاهای حقوق بشر و دموکراسی غرب است، چون تأمین کنندهی منافع آنها از جمله در زمینههای نفت و گاز است، نه تنها نفی نمیشود، بلکه به شدت از آنها حمایت هم میشود. بنابراین این جنبه برای سلطه و هژمونی دنیای غرب و در رأس آنها آمریکا جایگاه استراتژیک دارد و یک بحث حیاتی است که بارها از آن تحت عنوان منافع حیاتی آمریکا نام بردهاند. از طرف دیگر نفت و گاز، به عنوان منابع عظیم ثروت و درآمد، با ماهیت این نظامها که بر اساس طغیان، فزونخواهی و تمامیتخواهی هستند، همخوانی دارد.
در ابتدای انقلاب، دنیای سلطه علیرغم این که با توجه به سرعت تحولات و نحوهی هدایت حضرت امام(ره) سنگرهایی را از دست میداد، امیدوار بود که با رخنه در انقلاب و منحرف کردن آن بتواند عناصر وابسته به خود را وارد حکومت کند. به همین دلیل لیبرالها در ابتدای انقلاب امیدی برای دنیای غرب به شمار میآمدند. وسیعترین چالشهای ما با دنیای سلطه از زمانی آغاز گردید که امید آنها برای تسلط بر نظام حکومتی در جهت تأمین منافعشان از بین رفت و مشاهده کردیم که به صورت عریان جنگ تحمیلی را بر ایران روا داشتند و به طور مشخص در مقابل ایران قرار گرفتند.
حضرت امام(ره) آن زمان فرمودند: «کاش این نفت نبود.» در واقع یکی از دلایل طمع دنیای سلطه به ایران، وسعت سرزمینی همراه با تنوع منابع خدادادی است که در رأس آنها نفت قرار دارد. شاید اگر نفت در کشورهای اسلامی حاشیهی خلیج فارس وجود نداشت، مبادلات سیاسی و سلطهخواهیهای دنیای استکبار به این شکل نبود.
در فرمایشات مقام معظم رهبری هست که حتی سیمخاردار هم به ما نمیدادند. در واقع یک تحریم همهجانبه از سوی دنیای سلطه اعمال میشد تا از راه ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی بتوانند به منافع حیاتی خود برسند. همه میدانیم که در ابتدا سناریوی آنها این بود که منابع نفتی ایران را تصاحب کنند. در همین راستا «صدام» آشکارا اشاره کرد که جداسازی خوزستان از ایران هدف اصلی اوست. در حقیقت صدام برای آمریکا قابل کنترل و اتکا بود و ترجیح میدادند این منابع نفتی از دست ایران خارج شود و به دست شخص ماجراجویی مثل صدام بیفتد. بنابراین این موضوع تعارضی با مباحث ارزشی ندارد. به طور قطع تعارض جهانبینیها و نگرشها، خطکشیهای اصلی هستند، اما تسلط بر منابع و در رأس آنها نفت کماکان یک مقولهی جدّی و استراتژیک است. این موضوع در حالی است که آمریکا از نظر اقتصادی مزیتهای خود را یک به یک از دست میدهد و حتی اتحادیهی اروپا به عنوان یک رقیب برای او تلقی میشود و ظهور اقتصادهای چین و هند و موضوعاتی از این قبیل تهدیدهایی جدّی برای این کشور هستند و تنها راه نجات آمریکا از این مشکلات تسلط بر نقاط استراتژیک منابع در چرخهی اقتصاد جهانی است که اصلیترین آنها منابع انرژی هستند. با توجه به این موضوع، تضاد اصلی نظام جمهوری اسلامی و غرب عمدتاً به این دلیل است که نظام جمهوری اسلامی منافع غربیها را در خطر انداخته است که مهمترین حوزهی تأمین کنندهی منافع آنها میتواند منابع انرژی، از جمله نفت و گاز، باشد.
این واقعیتی که شما فرمودید مربوط به مکاتب مادی و نگاه مادی غرب به حوزهی انرژی است. سؤال این جاست که چرا ما باید تعریف خودمان را از محل مناقشه در این سطح ارایه دهیم؟
پاسخ این سؤال در یکی از فرمایشات حضرت امام(ره) نهفته است. ایشان میفرمودند زمانی که یکی از حکمرانان دوران استعمار انگلیس وارد منقطهی حکمرانیاش شد، صدای مؤذنی را شنید که اذان میگفت. پرسید او چه میگوید؟ برایش ترجمه کردند که از یکتایی خداوند متعال سخن میگوید. پرسید که آیا این برای منافع ما خطر دارد؟ گفتند نه، اینها برای خودشان اللهاکبر میگویند و منافع ما را به خطر نمیاندازند. بنابراین صرف نگاههای ارزشی ممکن است آن تضاد محتوایی را ایجاد نکند. نگاه ارزشی زمانی مؤثر است که عملیاتی شود و منافع سلطهطلبان را به خطر بیندازد. تمامیتخواهی و سلطهطلبی هدف اصلی آنهاست. بنابراین حتی کسی مانند «قذافی» که ادعای استکبارستیزی داشت، وقتی منافع دنیای سلطه را تأمین میکرد، برای آنها خطری محسوب نمیشد و به او اجازه دادند بیش از 30 سال حکومت کند، چون در عین حال که قذافی شعارهای ضد آمریکایی سر میداد، شرکتهای آمریکایی در لیبی مسلط بودند و از منابع آن استفاده میکردند. بنابراین صرف تضاد ارزشی معیار نیست. این موضوع زمانی اهمیت پیدا میکند که عملیاتی شود.
ما در نظام جمهوری اسلامی مانند بسیاری از کشورها خط تعارضمان را با غرب مشخص کردهایم، اما در عین حال این تعارضها را عملیاتی کردهایم و منافع آنها را به خطر انداختهایم. البته من نمیگویم در ایران همه چیز دست ماست. متأسفانه غفلت دولتها بعد از جنگ باعث گردید که آنها بتوانند توسط عناصرشان به شکلهای پیچیدهای در نفت و امور دیگر نفوذ کنند و اوضاع را طوری پیش ببرند که به نحوی بخشی از منافعشان تأمین شود. ولی در مجموع ما استقلال سیاسی و اقتصادی خودمان را حفظ کردهایم و کماکان آنها نمیتوانند ادعای تسلط را مطرح کنند. ممکن است به خاطر غفلت و جهالت بعضی از دولتها و قوانین و محدود نگریهای بعضی از مجالس بتوانند چند قدم جلو بیایند، ولی هر زمان که حضرت امام(ره) یا مقام معظم رهبری خروشی کردهاند، منافع آنها به شدت متضرر شده است.
بنابراین این تعریف از مسألهی اصلی نه تنها منافاتی با آن تعریف ارزشی ندارد، بلکه میتوان آن را در راستای همان مسایل ارزشی قلمداد کرد.
در واقع میتوان گفت تبلور آن ارزش در عمل یا همان عملیاتی کردن نگاههای ارزشی است. به تعبیر آنها تا زمانی که شما در خانهی خودتان بنشینید و به دنیای سلطه فحش و ناسزا بگویید، اشکالی ندارد، ولی اگر این موضوع را عملیاتی کنید، برای آنها خطرساز خواهید بود. به عنوان مثال مشاهده میکنید که مردم بسیاری از کشورها در عین حال که به دنیای سلطه ناسزا میگویند، به شدت به آنها وابستهاند. از نظر غربیها تا زمانی که سلطهی آنها حاکم باشد، سر دادن شعار و ناسزا اشکالی ندارد. آنها زمانی خشمگین میشوند که این ارزشها عملیاتی شوند؛ یعنی، زمانی که مستشاران آمریکایی را بیرون کنید، بانکهایشان را تعطیل کنید و یا کالاهایشان را تحریم کنید. آن موقع است که آنها اگر بتوانند به لشکرکشی و درگیریهای نظامی هم روی میآورند.
ارزشها به تنهایی تأثیرگذار نیستند، زمانی که شما آنها را عملیاتی کنید، مؤثر خواهند بود. این جاست که مرز میان اسلام آمریکایی و آن اسلام ناب محمدی که حضرت امام (ره) فرمودند و مقام معظم رهبری بر روی آن تأکید نمودند، مشخص میشود. در اسلام آمریکایی شما ناسزاهایتان را میگویید و تفاوتهای ارزشیتان را مطرح میکنید، ولی تبلور عملیاتی آن یا ضعیف است یا اصلاً وجود ندارد. آمریکا از این اسلام نمیترسد. اسلامی برای آنها خطرناک است که منافع دنیای سلطه و استکبار را به خطر میاندازد. حضرت امام(ره) در وصیتنامهی خود جملهای دارند با این مضمون که اگر آمریکا به دیانت و اعتقادهای ما تعرض کند، ما هم منافع او را در سراسر جهان به خطر میاندازیم؛ یعنی، خط قرمز این است که اگر به اعتقادهای ما تعرض کنند، ما منافع آنها را به خطر میاندازیم، چون آنها اعتقادهایی ندارند، منافعشان است که برایشان اهمیت دارد. به همین دلیل امام(ره) فرمودند که ما منافع شما را به خطر میاندازیم.
با تشکر از این که وقت خود را در اختیار «برهان» قرار دادید