ممکن است کسی ادعا کند که در فقه اسلامی به عامل زور و اجبار کم و بیش توجه شده است و تا اندازهای جلوی اجحافاتی که به این صورت انجام میگیرد گرفته شده است، اما به عامل اضطرار توجه نشده است؛ بلکه هر عملی را که به وسیله اضطرار صورت بگیرد تجویز میکند و حتی آن را مبنتی بر شخص مضطر قرار میدهد. (رفع ما اضطر الیه). در صورتی که همین عامل اضطرار است که موجب استثمارهای بزرگ میشود.
وقتی قدرت اقتصادی در اختیار افراد معدودی بود آنچنان بر طبقه کارگر زندگی تنگ میشود که همیشه اضطرارا کار خود را به قیمتی نازل میفروشد، یعنی همیشه مورد استثمار طبقه کارفرما قرار میگیرد.
فیلیسین شاله در جزوه " سرمایه داری و سوسیالیسم " صفحه 35 میگوید:
" منحصر شدن دارائیها به اشخاص معدودی در به کار واداشتن کارگران آزاد همان تأثیر را داشته است که شلاق در غلام. رنجبر که چیزی ندارد مجبور است فورا مشغول کار شود والا از گرسنگی خواهد مرد، لکن او بدون ابزار تولید و سرمایههائی که به سرمایه دار تعلق دارد نمیتواند کار بکند، لذا مجبور است برای سرمایهدار کار بکند، یعنی قسمت عمده محصول کار خود را به او واگذار نماید. "
از فروش کار کارگر که بگذریم، تراستها که فروش کالائی را در انحصار خود قرار میدهند مصرف کننده را استثمار میکنند، یعنی زیادتر از قیمتی که در صورت عدم انحصار در اختیار مصرف کننده قرار میگرفت از مصرف کننده میگیرند.
ایضا "شاله" در صفحه 53 درباره تراست میگوید:
"دو عیب بزرگ دارد، اولا بیشتر از بنگاههای کوچک بر کارگران فشار میآورد، ثانیا به واسطه برقرار ساختن قیمتهایی که مورد نظر خود او است مصرف کنندگان را زیادتر استثمار مینماید".
ایضا در صفحه 28 و 29 میگوید:
" او (کارگر) ناچار خواهد بود بدون فکر و اختیار مانند یک ماشین کار کند. این کار ناگوار و پرزحمت، عضلات او را فرسوده میسازد، سلامتی او را از بین میبرد، فهم و شعور او را کم میکند، روزگار او را سیاه میگرداند، در مقابل این صدمات اجرتی میگیرد که کفاف معاش خود و خانوادهاش را نمیدهد... ."
در پاورقی میگوید:
" قانونی را که مقرر داشته است مقدار دستمزد باید معادل آن حداقلی باشد که برای زنده ماندن کارگر و فرزندان او لازم است " قانون مفرغ نامیدهاند؛ یعنی مثل مفرغ سخت و محکم است.
تدابیر فقه اسلامی در برابر اضطرار های استثمار کننده
حالا باید دید در فقه اسلامی برای این اضطرارها چه فکری شده است.
حقیقت این است که اگر مقصود، گفتههای فقها باشد البته در این زمینهها خیلی نارساست ولی اگر مقصود مبادی فقه اسلامی است نارسا نیست.
راجع به اضطرار، فقها میگویند اگر کسی مضطر شد خانه خود را بفروشد برای مصرفی که برایش پیش آمده است، هر چند باطنا و قلبا مایل نیست که از آن خانه منتقل شود معامله صحیح است، و البته تا این اندازه مطلب درست است، راه چاره منحصر است. در اینجا جامعه مجبور نیست که میل قلبی او را از این جهت تأمین کند، این گونه امور را اسلام با احسان و عواطف، بهتر ترمیم کرده است و به نظر میرسد جای اجحاف و اعمال زور نیست.
ولی یک وقت هست که اضطرارا به قیمت نازلتر میفروشد، یعنی دیگری از اضطرار او سوء استفاده میکند. اینجاست که باید گفت دیگری حق ندارد سوء استفاده کند، یعنی هر چند از نظر فروشنده عمل جایزی صورت گرفته است اما از نظر خریدار عمل نامشروع و حرامی صورت گرفته است.
چاره اجتماعی آن این نیست که عمل رأسا حرام باشد حتی برای فروشنده، بلکه یا باید گفت اجتماع مکلف است که در اینگونه موارد خانه او را به قیمت عادله بخرد و یا باید گفت معامله دارای دو جنبه است: از یک جنبه صحیح و مشروع است و از جنبه دیگر باطل و حرام و نامشروع. (ممکن است گفته شود اگر از این نظر جلوی خریدار گرفته شود راه زندگی فروشنده به کلی مسدود میشود پس منفعت فروشنده ایجاب میکند که اباحه اقتضائی نسبت به خریدار هم باشد.) ولی در فقه ما این مطلب به این صورت عنوان نشده است.
اما اضطرارهایی که حتی خود مضطر هم احساس نمیکند که از طرف جامعه مضطر و بیچاره شده است و خیال میکند از قبیل نقصان عضوی در خلقت است، که اصلا در فقه اسلامی تحت عنوان " اضطرار " نیامده است تا حکم آن معین شود، به حکم این که اسلام حقوق را محترم میشمارد و عدالت را لازم میداند و هرگونه ظلم و اجحاف و استثماری را حرام میشمارد باید گفت این گونه سوء استفادهها از بیچارگی مردم حرام است.
تاريخ : پنج شنبه 31 فروردین 1391 | 11:01 PM | نویسنده : قاسمعلی