・・・○o 。S 90。o○・・・
اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی منو جو اسکی رو یخ میگرفت یه پلاستیک فریزر پام میکردم رو فرش هم روغن میمالیدم بعد روش لیز میخوردم :|
・・・○o 。S 90。o○・・・
اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی منو جو اسکی رو یخ میگرفت یه پلاستیک فریزر پام میکردم رو فرش هم روغن میمالیدم بعد روش لیز میخوردم :|
يه روز سر كلاس رياضى بوديم بعد معلمون از اون آدماى باهاله به يجايى رسيديم گفت بچه ها اين تمرينا تكرار زياد ميخواد هرموقع بى كار شدين به جاى اين كه بزنيد زير آواز يا دست بكنيد تو دماغتون اين تمرينا رو انجام بديد . آقا اينو گفت ظهرى كه داشتيم ميرفتيم خونه توماشين سر چار راه سرمو بر گردوندم ديدم معلممون دستشو تا مغزش كرده تو دماغش آقا ما اين ماجرارو ديديمو تا خود خونه خنديديم .
یه بار تو اتوبوس جامو دادم به یه خانم پیر .خیلی تشکر کرد. وقتی پیاده می شد خواست دو تا بلیط بده .پریدم همچین دستشو گرفتم که کم موند بازوش کنده بشه. : نه حاج خانم!زحمت نکشین! یهو دیدم یه خانم جوانتر هم داره با اون پیاده میشه و مات و مبهوت منو نگاه می کنه. پیرزنه گفت : وای ببخشین ها دو تا بلیط بیشتر ندارم و گرنه بلیط شما رم میدادم! مارو میگین ضایع شدیمممم
.
.
.
.
.
.
بازم ع****ن شدم