درباره

در این پایگاه اینترنتی محتوا های متنوع و متفاوت در مورد مهدویت قرار داده می شود. محتوا های ما بسیارمهم هستند و انتظار می رود شما این محتوا ها را نشر دهید تا در ثوابش شریک شوید. جهت تعجیل در ظهور حضرت مهدی (عج) صلوات
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوي دوستان
ابزار و قالب 

وبلاگ
کاربردي
تاریخ روز حدیث موضوعی وصیت شهدا


[مرجع دريافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
مجاهدت مهدوی

در آستانه ظهور، مسئولیت بسیار سنگین فعالان و منتظران امام عصر(عجل الله تعالی فرج الشریف)، مراقبت از خویش است؛ تا با هجوم فساد و ناهنجاری‌ها در جامعه، مبارزه کنند و خود را هم از تیررس دشمن بزرگ که هوای نفس و وسواس خناس، شیطان رجیم است ـ دور نگه دارند. به همین خاطر، ائمه اطهار(علیهم السلام) برای دوستداران امام عصر(عجل الله تعالی فرج الشریف) و منتظران حقیقی ایشان در عصر غیبت، نصایح و راه کارهایی بیان کرده‌اند که به اختصار برخی از آنها را به نگارش در می‌آوریم.

‏۱- ایمان و تقوای الهی ‏
از آن‌جایی که شیعیان، منسوبین به ائمه اطهار(علیهم السلام) هستند ـ به خصوص، منتظران که دل‌باخته امام خویش هستند ـ کاری نمی‌کنند که حضرت، پیش خدا شرمنده شود. هر چند صاحب‌الامر(علیه السلام) را نمی‌بینند، ولی خواسته او را می‌دانند و در جلب رضایتش می‌کوشند. اعتقاد به وجود امامی حیّ و زنده، تأثیر عمیق و سازنده‌ای در شخصیت یک مسلمان دارد؛ به گونه‌ای که همیشه در صدد است که گوش به فرمان آن حضرت باشد و اعمال و رفتارش را با آنچه که شایسته آن حضرت است، تطبیق دهد و افتخار اطاعت و رضایت خاطر او را برای خود کسب نماید. لذا گوش و دل به فرمایشات امام داده و با نگاه به روایات، آنچه او می‌طلبد انجام می‌دهد. 
امام صادق(علیه السلام) در این باره فرموده است: «من سرّه ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر وَ لیَعمَل بالورع و محاسنِ الاخلاق و هو منتظر».۱ در این حدیث، امام صادق(علیه السلام) از جمله اوصاف یاران امام مهدی(عجل الله تعالی فرج الشریف) را پرهیزکاری و تقوای الهی دانسته و خُلق نیکو را سفارش کرده است. همان طور که روایت دیگری، پرهیزکاری را از دین امامان خوانده۲ و در نامه‌ای که خود امام عصر(عجل الله تعالی فرج الشریف) به مرحوم شیخ مفید نوشته‌اند، سفارش به تقوای الهی کرده‌اند. همان وجود مقدس و نورانی در روایت دیگری به شیعیان و علاقه‌مندان خویش می‌فرماید: «فلیعمل کُلُّ امرئ منکم یَضرَبُ به من محبّتنا و لیَتَجَنَّب ما یُدینه مِن کرَاهتِنا و سَخَطِنا، فَاِنّ اَمرَنا بغتَةٌ، فَجأةٌ حینَ لا تَنفَعُهُ توبةٌ و لایُنجیهٍ مِن عقابِنا نَدَمٌ علی حَوبَةٍ؛3 پس هر یک از شما باید آنچه را که موجب دوستی ما می‌شود، پیشه خود سازد و از هر آنچه موجب خشم و ناخشنودی ما می‌گردد، دوری گزیند؛ زیرا امر ما به یکباره و ناگهانی فرا می‌رسد و در آن زمان، توجه و بازگشت برای کسی سودی ندارد و پشیمانی از گناه، کسی را از کیفر ما نجات نمی بخشد». 
در طول تاریخ نیز آنچه که بر انبیای الهی و معصومین(علیهم السلام)، سخت و گران می‌آمد، فقدان معنویت در جامعه بود. متأسفانه پاکی، پاکدامنی، صداقت و درستکاری، تعاون و همکاری، گذشت و ایثار، احسان و نیکوکاری جای خود را به هواپرستی و شهوت‌رانی، دروغ و دغل‌بازی، خودمحوری و موقعیت‌جویی، خیانت و جنایت، زیاده خواهی و افزون‌طلبی داده است و همین هم باعث دوری شیعیان از امام خویش شده؛ تا جایی که حتی حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرج الشریف) می‌فرماید: «هیچ چیز، ما را از شیعیان جدا نکرده است مگر آنچه از کارهای ایشان که به ما می‌رسد؛ اعمالی که خوشایند ما نیست و از شیعیان، انتظار نداریم.»4
امام زمان(عجل الله تعالی فرج الشریف) نیز به دنبال زنده کردن همین حقیقت معنوی؛ یعنی ایمان و تقوای الهی است که بنا به فرموده قرآن شریف هر جامعه‌ای که آن را داشته باشد، خداوند برکت‌های آسمانی و زمین را بر آن جامعه می‌گشاید: «و لو انّ اهل القُری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض».5 امام عصر(عجل الله تعالی فرج الشریف) نیز انسان‌ها را دعوت به ایمان می‌کند؛ چرا که امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «اذا قام القائم عرض الایمان علی کل ناصب فإن دخل فیه بحقیقة و الاّ ضرب عنقه؛6 هنگامی که قائم، قیام کند، ایمان را بر هر ناصبی (دشمن اهل بیت(علیهم السلام)) عرضه می‌کند، اگر به راستی آن را بپذیرد، از او می‌گذرد و گرنه گردنش را می‌زند». 
بنابراین با توجه به اهمیت موضوع، باید تا قبل از ظهور امام، خود را مسلّح به سلاح ایمان و تقوای الهی بکنیم تا بتوانیم از این اوضاع نابسامان اخلاقی روزگار، رهایی یافته و سالم بمانیم. 


بقیه را در ادامه مطلب بخوانید...



عده اي بر اين باورند که مراد از «بقية اللَّه» در آيه شريفه «بقية اللَّه خير لکم ان کنتم مؤمنين» حضرت مهدي (عج) است. ممکن است اين سوال مطرح شود که مگرامام زمان (عج) در زمان رسول‏اللَّه(صلي اللَّه عليه و آله) وجود داشتند و شناختي از آن حضرت بوده که چنين آيه‏اي نازل شده است. 

بايد گفت اولا اين آيه از فرمايشات حضرت شعيب(عليه‏السلام) خطاب به قوم خود است. ثانيا آن چه درباره نسبت آيه با امام مهدي (عج) وجود دارد و باعث شهرت آن در محافل و منابر نسبت به آن حضرت شده است، بحث انطباق مفهومي آيه و تطبيق يکي از مصاديق آيه بر فردي است که با تفسير آيه سازگار است. 

زيرا «بقيه» به معناي باقي مانده است و مراد از آن سودي است که به فروشنده مي‏رسد، يعني آن چه بعد از پايان معامله برايش باقي مي‏ماند و آن را در در راه حوائج خود خرج مي‏کند. و مراد آيه اين است که سودي که از طرف خدا براي شما باقي مانده و خدا از طريق فطرت خودتان شما را بدان راهنمايي کرده، اگر مؤمن باشيد، براي شما بهتر از مالي است که از راه کم‏فروشي و کم کردن پيمانه و ترازو تصاحب مي‏کنيد. 

تفسير نمونه، با عبارت گوياتري «بقيةاللَّه» را چنين معنا کرده است: 
هر موجود نافعي از طرف خداوند که براي بشر باقي مانده و مايه خير و سعادت او گردد، «بقيةاللَّه» محسوب مي‏شود. [1] 

از اين رو، امام زمان(عليه‏السلام) که وجود شريفشان مايه بيشترين خير و برکت براي جامعه بشري است، يکي از بهترين مصاديق اين آيه مبارکه است. به قول يکي از قرآن‏پژوهان معاصر، از آن جا که آيه‏هاي قرآن داراي مفاهيم جامع هستند و در عصرهاي بعد مي‏توانند بر مصداق‏هاي کلي‏تر و وسيع‏تر تطابق داشته باشند، اين آيه با امام زمان (عج) که روشن‏ترين مصداق، «بقيةاللَّه» است، مطابقت مي‏کند. 

براي کاملتر شدن پاسخ، خوب است به نظر يکي از دانشمندان اهل سنت نيز توجه نماييد. شبلنجي دانشمند شافعي، روايتي را نقل کرده‏ است که: 

«هنگامي که (مهدي) قيام کند، بر کعبه تکيه زند و 313 تن از پيروانش نزد او گرد آيند. پس اولين چيزي که مي‏گويد، اين آيه است: «بقيةاللَّه خير لکم ان کنتم مؤمنين». سپس مي‏فرمايد: منم «بقيةاللَّه» و خليفه او و حجت خدا بر شما. پس از آن، کسي بر آن حضرت سلام نمي‏کند، مگر اين که مي‏گويد: «السلام عليک يا بقية اللَّه في ارضه»؛ سلام بر تو اي باقي گذارده خدا در زمينش.[2] 

بنابراين، گر چه مفاد اين آيه، از سخنان حضرت شعيب(عليه‏السلام) خطاب به قوم خود است، اما مصداق اکمل آن، وجود شريف حضرت صاحب الامر(عج) است. 



مفهوم زمينه سازي ظهور
 

همان گونه که گذشت،حقيقت انتظار،همان آمادگي و زمينه سازي است و براي زمينه سازي ،به چيزي بيش از روايات انتظار که به برخي از آنها اشاره شد،نيازي نيست. علاوه بر اينها در روايتي از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم(يخرج ناسٌ من المشرق فيوطّئون للمهدي يعني سلطانه )از واژه «يوطّئون »از مصدر «وطأ»به معناي زمينه سازي استفاده شده است. زمينه سازي در لغت فارسي ،به معناي مقدمه چيني ،آماده ساختن ،تهيه مقدمات براي منظوري است(9). اما در لغت عرب با توجه به ويژگي لغوي«وَطَأ»نه هر زمينه سازي بلکه زمينه هاي چيزي را کاملا فراهم کردن و راه را از هر جهت هموار کردن و بر آن تسلط داشتن است.(10)
ظهور در اين جا در برابر غيبت به معناي آشکار شدن امام( عليه السلام) است. زمينه سازي ظهور يعني فراهم ساختن و ايجاد مقدمات و اسباب و علل ظهور به گونه اي که شرايط براي تحقق ظهور و خارج شدن امام از پرده غيبت،مهيا و هموار باشد تا امام بتواند حرکت خود را آغاز و حاکميت جهاني اش را تحقق بخشد. اين معنا از آن جا که شرح الاسمي و بسيار کلي است ،نمي تواند راه گشا و کاربردي باشد. از اين رو،بايد به تبيين و توضيح بيشترآن پرداخت تا ابعاد و محورهاي آن شناخته شود. 
توضيح بيشتر اين که با توجه به تقابل ظهور و غيبت ،تحقق ظهور نيازمند برطرف کردن علل غيبت است. بايد ديد علل و عوامل غيبت چيست و چرا امام غيبت کرده است. علت غيبت امام هر چه باشد،بي ترديد به ما باز مي گردد و علل و عوامل آن را بايد در خود جستجو کنيم (عدمه منّا)(12)
وجود ضعف هايي در شيعيان و جامعه شيعي و کوتاهي و ناتواني آنان را از حمايت امام ،کار را به آن جا رساند که امام براي حفظ جان خود مجبور شد از صحنه غايب شود و به صورت پنهان ،نقش آفريند(13). از اين رو ،با تغيير و تحول شرايط و ايجاد بايد ها و نبايدهايي در شيعيان و جامعه شيعي مي توان زمينه هاي ظهور را فراهم کرد. تا آن گاه که تحولي در بينش و معرفت ،گرايش و ايمان ،کنش و رفتار «فرد» و اهداف و روابط و ساختار «جامعه»صورت نگيرد و فرد و جامعه شيعي بر وظايف و عهد و پيمان هاي خود با امام وفا نکند و به سطحي از رفتار با يکديگر که در روايات به آن امر شده ،دست نيابد ،انتظار ظهور بي معناست(14) و خود را منتظر دانستن،بيهوده است؛چرا که انتظار عمل است و بهترين عمل ها. 
ـ امکان زمينه سازي(نقش انسان ها در زمينه سازي ظهور)
آيا اصولا زمينه سازي براي ظهور و تسريع در آن و جلو انداختن فرج امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف امکان دارد،يا اين که فرج حضرت هم چون پديده قيامت ،امري است که تلاش انسان ها و اراده و اختيار آنان در تسريع و تأخير آن تأثير ندارد؟
مباني کلامي و بسياري از آيات و روايات (که به برخي ازآنها اشاره خواهد شد )به وضوح بر تأثير انسان ها در تحول وضعيت خود و تغيير جوامع دلالت دارند. از اين رو ،مي توان ادعا کرد ظهور امري است تحصيلي و نه حصولي . به عبارت روشن تر ،تلاش انسان ها و اراده و اختيار آنها در تحقق ظهور تنها مسئله اي تأثير گذار است و هر چه تلاشش بيشتر و آمادگي زودتري به دست آيد ،ظهور نيز زودتر رخ مي دهد،نه آن که تلاش و عدم تلاش انسان ها در ظهور هرگز تأثيرگذار نباشد و ظهور،مثل قيامت باشد که در زماني معين و بدون دخالت و تلاش انسان ها اتفاق خواهد افتاد . از اين رو،نه تنها زمينه سازي ظهور امکان دارد،بلکه شيعيان در تعجيل و تحقق آن تأثيري اساسي و بي بديل دارند و به آن مکلفند:
1ـ «إنَّ اللهَ لَا يُغيِّرُ مَا بِقومٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِم»(15)
همانا خداوند سرنوشت هيچ قومي (و ملتي )را تغيير نمي دهد مگر آنان آن چه را در خودشان است تغييردهند.
2ـ «وَلَو أَنَّ أَهلَ القُُري آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنَا عَلَيهِم بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ»(16)
و اگر اهل شهرها و آبادي ها ايمان مي آوردند و تقوا پيشه مي کردند،برکات آسمان و زمين را بر آنها مي گشوديم.
3ـ «يَا أَيُّهَا الَّذيِنَ امَنُوا إِن تَنصُرُوا اللهَ يَنصُرکُم وَ يُثبِّت أَقدامَکُم»(17)
اي کساني که ايمان آورديد ،اگر خدا را ياري کنيد،شما را ياري مي کند و گام هاي شما را استوار مي گرداند .
4ـ امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
هنگامي که شکنجه ها و فشارها بر بني اسرائيل طول کشيد،چهل صباح به درگاه خداوند ضجه و گريه کردند. خداوند به موسي و هارون وحي فرمود که آنها را از دست فرعون خلاص کنند. پس 170سال (از چهارصد سال رنج و زحمت مقدّر)را از آنها برداشت. سپس حضرت فرمودند:
هکذا انتم لو فعلتم لفرّج الله عنّا فأما اذ لم تکونوا فانّ الامر ينتهي إلي منتهاه(18)؛
هم چنين شما اگر اين گونه عمل مي کرديد،هر آينه خداوند بر ما گشايش مي داد،ولي اگر چنين نباشيد،همانا اين امر تا آخرين مرحله را طي خواهد کرد.
5ـ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:
يخرج ناس من المشرق فيوطّئون للمهدي يعني سلطانه(19)؛
گروهي از مشرق زمين (ايران)بپاخاسته و زمينه ساز حکومت امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي شوند.



بخش سوم:آثار انتظار 
 

در خصوص اعتقاد به مهدویت و ظهور منجی جهانی دو نوع اثر را می‌توان بررسی كرد: اوّل آثار عملی‌ كه بر این باور مترتّب است؛ یعنی اگر به ظهور مهدی اعتقاد داشته باشیم، چه كار باید بكنیم. این همان بحث انتظار بود كه در بخش پیشین گذشت. دسته دوم آثاری است كه به لحاظ نظری و گرایشی بر این اعتقاد مترتّب است كه به این لحاظ می‌تواند پاسخی دیگر به چرایی بحث انتظار باشد؛ یعنی باید منتظر بود؛ زیرا انتظار واقعی كه شرحش در بخش قبل گذشت، این آثار را در جان آدمی به ارمغان می‌آورد كه این‌جا به برخی از مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌كنیم: 
1. تحقّق خوف و رجای معقول در تمام تلاش‌های اجتماعی. 
1 ـ 1. رجای معقول (خوش‌بینی به آینده بشر): 
درباره آینده بشر نظرات مختلف است. برخی می‌گویند شر و فساد و بدبختی، لازمه لاینفك حیات بشری است و لذا زندگی بی‌ارزش است و عاقلانه‌ترین كارها خاتمه دادن به حیات و زندگی است.برخی هم معتقدند: بشر در اثر پیشرفت حیرت‌‌آور تكنیك و ذخیره كردن انبارهای وحشتناك وسایل تخریبی، به مرحله‌ای رسیده كه بیش از یك گام با گوری كه با دست خود كنده فاصله ندارد؛ در حالی كه در منظر ما، ریشه فسادها و تباهی‌ها نقص روحی و معنوی انسان است. انسان هنوز دوره جوانی و ناپختگی را طی می‌كند و خشم و شهوت بر او و عقلش حاكم است. انسان بالفطره در راه تكامل فكری و اخلاقی و معنوی پیش می‌رود. نه شر و فساد لازم لاینفك طبیعت بشر است و نه جبر تمدّن، فاجعه خودكشی دسته جمعی را پیش خواهد آورد؛ بلكه جریان مبارزه حقّ و باطل ادامه می‌یابد و جلو می‌رود تا آن‌جا كه در نهایت منجر به حكومت عدل حضرت مهدی(عج) خواهد شد و چنین نیست كه زحمات اصلاحگران به سرانجام نرسد (مطهری، 1371: ص 59 و 60، و نیز 1372 الف: ص 58). 
انسان در حالت عادی وقتی فراوانی ظلم و فساد و غلبه ظاهری ظالمان را در جهان می‌بیند، گاه با خود می‌اندیشد كه آیا می‌توانیم در مقابل این موج عظیم كاری از پیش ببریم و وعده ظهور به ما می‌گوید كه همه كارهای شما به سرانجام می‌رسد: وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ (انبیا (21): 105). 
1 ـ 2. خوف معقول ( امید واهی نداشتن به تلاش‌های خود): وعده منجی جهان در عین حال به ما می‌گوید كه به تلاش‌های خودتان فی نفسه امید نامحدود نداشته باشید؛ یعنی از خودتان انتظار نداشته باشید كه كلّ عالم را به تنهایی اصلاح كنید. اقدامات شما شرط لازم برای اصلاح جهانی است؛ امّا شرط كافی نیست؛ یعنی خلاصه جامعه بشری در سیر تكاملی‌اش از مهدی بی‌نیاز نخواهد بود. 
2. توجّه به كیفیت به جای توجّه به كمیت: در تلاش‌های اجتماعی آن‌چه مهم است، تقویت فرهنگی و معنوی جبهه حق است كه این اقدام كیفی است، نه كمّی؛ یعنی آن‌چه مقدّمه ظهور است این نیست كه به لحاظ شناسنامه‌ای تعداد مسلمانان یا شیعیان افزایش یابد؛ بلكه آن‌چه اولویت بیش‌تری دارد، این است كه انسان‌ها تشنه حقیقت و عدالت شوند؛ پس تعداد یاران اوّلیه و اصلی حضرت شاید كم باشد؛ امّا چنان‌كه گفتیم، به لحاظ كیفیت در زمره برترین انسان‌هایند كه هر یك می‌تواند انقلابی در جان‌ها ایجاد كند. به تعبیر یكی از بزرگان، یاران مهدی(عج) اشخاصی از سنخ امام خمینی(ره) یا بالاتر از او خواهند بود. در واقع این‌كه خوبان هم باید به نهایت كار خود برسند، تاكید مهمّی است بر این‌كه بیش از كمّیت به كیفیت باید اندیشید. 
3. خروج از پارادایم‌های رایج در تفكر غربی: دوره جدید، دوره سیطره فرهنگی جهان غرب بر عالم است و منتظر واقعی انسانی است كه تحت این سیطره واقع نمی‌شود. ما امروزه بسیاری از سخنان، گرایش‌ها، رفتارها و ... را به گونه‌ای تنظیم می‌كنیم كه در جهان مدرن و با الگوهای مدرن مقبولیت داشته باشد. از باب نمونه می‌توان به همین مسأله جهانی‌شدن اشاره كرد؛ در حالی‌كه معتقد به ظهور مهدی، با معادلاتی رفتار می‌كند كه در ظرف محدود معادلات دنیایی رایج در جهان مدرن نمی‌گنجد؛ بدین سبب، تمام معادلات آن‌ها را به راحتی به هم می‌ریزد كه باز در این زمینه, نگاهی به سیره زندگانی امام خمینی(ره) می‌تواند عبرت آموز باشد. 



زمينه هاي ظهور
 

با نگاه به تعريف و توضيح زمينه سازي ظهور ،روشن است که براي تحول در افراد و جامعه و ايجاد ويژگي ها و رفتارهايي در فرد و اجتماع ،لازم است «عوامل غيبت»و «شرايط ظهور»را در روايات بررسي و واکاوي کرد. اين مقاله به بررسي شرايط ظهور و رواياتي مي پردازد که به صراحت از شرايط ظهور ياد مي کنند. (اين روايات گاهي به صورت جملات شرطيه و گاهي به شکل جملات غير شرطي است )و بررسي عوامل و دلايل غيبت امام عجل الله تعالي فرجه الشريف در مقالي ديگر خواهد آمد.
ناگفته نماند به غير از اين دو طريق،از راه هاي ديگري هم مي توان براي شناسايي زمينه هاي ظهور بهره گرفت که در ذيل به آنها اشاره مي شود-شايسته است به آنها هم در مجالي ديگر پرداخته شود. اين راه ها مي توانند مکمل کار ما و يکديگر باشند :
-دلايل غيبت برخي از انبياي الهي؛
-وظايف منتظران و شاخص هاي جامعه منتظر ؛
-ويژگي هاي عصر ظهور و حکومت حضرت؛
-مباني،اهداف و ويژگي هاي حکومت ديني و سيره امامان عليه السلام در ايجاد آن ؛
-روايات احياي امر و ايجاد تحمّل پذيرش ولايت معصوم در مردم؛
-روايات نصرت اهل بيت عليهم السلام و چگونگي و شکل هاي ياري آنان؛
-روايات روابط شيعيان و تکافل و عهده داري آنان نسبت به يکديگر.



7. تقابل حقّ و باطل و غلبه نهایی حق: 
 

هر چند در مجموع، حركت تاریخ، تكاملی است، ولی سیر تكاملی آن جبری و لایتخلّف نیست و چنین نیست كه هر جامعه‌ای در هر مرحله تاریخی لزوماً نسبت به مرحله قبل از خود كامل‌تر بوده باشد. نظر به این‌كه عامل اصلی این حركت، انسان است كه موجودی مختار و آزاد و انتخابگر می‌باشد، تاریخ در حركت خود نوسانات دارد؛ ولی در مجموع خود، یك خط سیر تكاملی را طی كرده و می‌كند (مطهری، 1371، ص 47 و 48). 
به بیان دیگر، از ویژگی‌های انسان، تضاد درونی میان غرایز متمایل به پایین است كه هدفی جز امر فردی و محدود و موقّت ندارد و گرایش‌های متمایل به بالا كه می‌خواهد از حدود فردیت خارج شود و همه بشر افراد را در برگیرد. نبرد درونی انسان كه قدما آن را نبرد میان عقل و نفس می خواندند، خواه ناخواه به نبرد میان گروه‌های انسان‌ها هم كشیده می‌شود؛ یعنی نبرد میان انسان‌های كمال یافته و آزادی معنوی به دست آورده با انسان‌های منحط و حیوان صفت، كه قرآن كریم آغاز این نبرد را در داستان دو فرزند آدم، هابیل و قابیل منعكس كرده است (همان: ص 38 و 39). 
در طول تاریخ گذشته و آینده، نبردهای انسان تدریجاً بیش‌تر جنبه عقیدتی و مسلكی پیدا كرده و می‌كند و انسان تدریجاً از لحاظ ارزش‌های انسانی به مراحل كمال خود، یعنی به مرحله انسان آرمانی و جامعه آرمانی نزدیك‌تر می‌شود تا آن‌جا كه در نهایت امر، حكومت و عدالت، یعنی حكومت ارزش‌های انسانی كه در تعبیرات اسلامی از آن به حكومت مهدی تعبیر شده است، مستقر خواهد شد و از حكومت نیروهای باطل و حیوان مآبانه و خودخواهانه و خودگرایانه اثری نخواهد ماند (همان، ص 44). 
نكته جالب توجّه این‌كه بر اساس پاره‌ای از احادیث، قیام مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ زمانی رخ خواهد داد كه سعید و شقی به نهایت كار خود رسیده باشند (همان، ص 66)؛ یعنی هر چه این حركت تاریخ به جلو می‌رود، هم شقی شقی‌تر و هم سعید سعیدتر می‌شود، و چنین جامعه‌ای است كه می‌تواند زمینه‌ساز قیام نهایی حق و باطل شود. 

8 . ایمان به غیب و امدادهای غیبی: 
 

نكته بسیار مهمّی كه در این جنگ حق و باطل نباید مورد غفلت واقع شود، این است كه نظام جهان، نظام اخلاقی است. در منظر دینی، جهان چنین نیست كه در برابر عمل خوب و بد واكنش یكسانی داشته باشد و این همان چیزی است كه از آن تحت عنوان امدادهای غیبی یاد می‌شود. قرآن كریم می‌فرماید: إِن تَنصُرُوا اللَّهَ ینصُرْكُمْ (محمد (47): 7)، وَمَن یتَّقِ اللَّهَ یجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا (طلاق (65): 2)، إِن یكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یغْلِبُواْ مِئَتَینِ (انفال (8): 65) و ... كه همگی حكایت دارد معادلات حاكم بر جهان، بسیار بیش‌تر از معادلات مادّی و عادی است كه با چشم سر مشاهده می‌شود كه یكی از این معادلات مهم، آمدن حضرت مهدی برای نبرد نهایی حقّ و باطل است و به تعبیر دقیق شهید مطهری: از مجموع آیات و روایات استنباط می‌شود كه قیام مهدی موعود (عج) آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است كه از آغاز جهان برپا بوده است‌ (مطهری، 1371: ص68)، و این همان امداد غیبی‌ است كه شامل جبهه اهل حق می‌شود. باید توجّه كرد كه در منطق قرآن كریم، شمول امدادهای غیبی نه تنها منافاتی با تلاش و حركت ما ندارد، بلكه اساساً، اگر ما بكوشیم، این امدادها از راه می‌رسند. اگر خدا را یاری كنید،‌ خدا یاریتان می‌كند. در آیه وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَـكِنَّ اللّهَ رَمَى (انفال (8): 17) نمی‌فرماید تو كناری نشسته بودی و تیری از غیب آمد و به دشمن خورد؛ بلكه می‌فرماید آن تیری را كه تو پرتاب می‌كنی ما به هدف می‌زنیم كه اگر تو باشی و خودت، معلوم نیست آن تیر به هدف بخورد.

9. بعد از قیام مهدی(عج): 
 

واپسین نكته‌ای كه در شناخت مهدویت ضرورت دارد، این است كه حكومت مهدی آغاز حركت اصلی انسان است، نه پایان كار، و این حُسن مهم آرمان‌های اسلامی است. به تعبیر شهید مطهری، در هر مكتبی وقتی آرمانش محقّق شود، دیگر كار آن مكتب تمام می‌شود و می‌میرد؛ امّا انسانی كه نبردهای با باطل را به اتمام رسانده، هنوز اصل فاستبقوا الخیرات جلو چشمش خودنمایی می‌كند. او كه نقص‌ها را برطرف كرده، تازه در ابتدای سیر صعودی‌ خود است كه باید بالا رود و این سیر، منتها و نهایت ندارد و هرچه بالا رود، در دستگاه هستی برای او امكان بالاتر رفتن هست (مطهری، 1372 الف، ص 57 و 58)، و شاید فلسفه رشد فوق‌العاده علمی و معنوی مردم در عصر ظهور همین نكته باشد.



4. رابطه دنیا و آخرت: 
 

آخرت باطن دنیا است بدین معنا كه عالم آخرت عالمی كاملاً مستقل نیست كه بعد از پایان زمانی دنیا،‌تازه آغاز شود؛ بلكه با نظر عمیق به آیات و روایات می‌توان دریافت كه آخرت در باطن دنیا قرار دارد؛ پس جزای آخرتی، نه جزای قراردادی است و نه حتی رابطه علّی و معلولی با اعمال دنیایی دارد؛ بلكه جزای آخرتی به ظهور رسیدن باطن همین اعمالی است كه در دنیا انجام می‌داده‌ایم (مطهری، 1373 الف، ص 201، و نیز 1373 ب، ص 30 ـ 32)؛ پس می‌توان گفت: سعادت آخرتی، تجلّی باطنی و واقعی سعادت دنیایی است؛ بدین لحاظ كه در تعبیر قرآن كریم، انسانی كه از یاد خدا غافل باشد، گرچه انواع امكانات رفاهی در اختیارش باشد، باز زندگی‌اش سخت و ناخوشایند است و در مقابل، اولیای خدا هر قدر هم كه به لحاظ ظاهری در رنج و سختی باشند، در خوشی و آرامش كاملند. بدین ترتیب، برای تحقّق عدالت واقعی در قیامت باید هم به لحاظ فردی و هم به لحاظ اجتماعی، انسانِ كمال یافته در دنیا وجود داشته باشد. 

5. انواع كمال انسانی: 
 

اعمال انسان در زندگی‌اش را می‌توان از حیث چهار رابطه بررسی كرد: رابطه او با خود، با ‌خدا، با دیگر انسان‌ها، و با طبیعت؛ امّا می‌توانیم با نظری دقیق‌تر بگوییم كه بازگشت این چهار رابطه به دو رابطه است: رابطه با خدا و رابطه با دیگران. 
همان‌گونه كه كمال انسانی از حیث رابطه‌اش با خدا مطرح است، از حیث رابطه انسان‌ها با همدیگر نیز بحث رسیدن به كمال انسان، قابل بررسی است. بدین ترتیب می‌توان گفت: به ‌رغم این‌كه پیامبر خاتم‌… كسی است كه به لحاظ فردی تمام مراتب كمال انسانی را پیموده است (الخاتَم مَن ختم المراتب بأسرها)، ‌امّا هنوز لزوماً انسان تمام مراتب كمال خویش را سپری نكرده؛ زیرا این مراتب كمال را به لحاظ اجتماعی نیز باید بپیماید و البتّه این نقصی بر مقام پیامبر خاتم‌… نیست؛ بلكه نقصی بر مجموعه انسان‌ها است كه هنوز آماده تحقق آن كمال جمعی نشده‌اند. به بیان دیگر، با توجّه به این‌كه جدا از فرد، جامعه هم اصالت دارد، به كمال رسیدن جامعه هم موضوعیت دارد و این به كمال رسیدن باید در عالم انسانی تحقّق یابد كه شاید فلسفه رجعت نیز همین باشد. 
بدین ترتیب، همان‌گونه كه به لحاظ فردی برای تحقق مقام خلیفهاللهی كه خدا برای انسان در نظر گرفته، باید انسانی وجود داشته باشد كه آن مقام در او تحقّق یابد، به لحاظ اجتماعی نیز برای تحقّق مقام خلیفهاللهی باید جامعه كاملی در جهان پیدا شود. جالب اینجا است همان‌طور كه انسان به لحاظ فردی جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا است (صدرالمتألهین شیرازی، 1410: ج8، ص347)، به لحاظ اجتماعی هم سیر حركتی او از نهادهای اقتصادی آغاز می‌شود و به نهادهای فرهنگی می‌انجامد: 
انسان در اثر همه جانبه بودن تكاملش، تدریجاً از وابستگی‌اش به محیط طبیعی و اجتماعی، كاسته، و به نوعی وارستگی كه مساوی است با وابستگی به عقیده و ایمان، افزوده است و در آینده به آزادی كامل معنوی دست خواهد یافت (مطهری، 1371، ص37). 
سیر تكاملی بشریت به سوی آزادی از اسارت طبیعت مادّی و شرایط اقتصادی ومنافع فردی و گروهی و به سوی هدفی بودن و مسلكی بودن و حكومت و اصالت بیش‌تر ایمان و ایدئولوژی بوده و هست. اراده بشر ابتدایی بیش‌تر تحت تاثیر محیط طبیعی و محیط اجتماعی و طبیعت حیوانی خودش شكل گرفته و متأثر شده است؛ ولی اراده بشر مترقّی در اثر تكامل فرهنگ و توسعه بینش وگرایش به ایدئولوژی‌های مترقّی، تدریجاً از اسارت محیط طبیعی و اجتماعی و غرایز حیوانی آزادتر شده و آن‌ها را تحت تاثیر قرار داده است (مطهری، 1371: ص 48 و 49). 

6. واقعی بودن آرمان‌های اسلام: 
 

نكته مهمّی در آموزه‌های اسلام هست و آن این‌كه تمام آرمان‌هایی كه در اسلام مطرح شده، واقعی و عینی و دست یافتنی است. مكاتب جدیدی كه چند قرن اخیر در جهان غرب پیدا شده و آرمان‌هایی را مطرح كرده‌اند، به طور عمده معترف بوده‌اند كه آرمان آن‌ها از نوع ایده‌آل است و توصیه آن‌ها برای رسیدن به آن آرمان، صرفاً توصیه روشی است؛ یعنی بكوشید حتّی‌الامكان به آن سمت و سو بروید؛ هر چند معلوم است كه آن آرمان، سرانجام، دست نیافتنی است. در واقع مدینه‌های فاضله آن‌ها، اتوپیایی نبوده كه واژه ایده‌آل ترجمه دقیقی از آرمان آن‌ها است؛ امّا آرمان‌های اسلامی، صرفاً ایده‌آل و غیر عینی نیست. اسلام، انسان را تا حدّ خلیفهاللهی می‌خواهد و قبل از هر چیز نمونه آن را (پیامبر اكرم… و امیر مؤمنان(ع)) به جامعه بشری عرضه می‌كند تا بدانند این آرمان، به وسیله انسان‌ها دست یافتنی است. به همین ترتیب، اگر از ما می‌خواهد جامعه‌ای با عدالت كامل در دنیا برقرار كنیم، تحقّق آن را هم امری واقعی می‌داند، نه صرفا همچون آرمانی دست نیافتنی. 





بخش اوّل: فلسفه مهدویت و ضرورت انتظار 
 

در فلسفه اسلامی، قاعده‌ای به نام قاعده تلازم حد و برهان وجود دارد. به اقتضای این قاعده، هرگونه برهانی كه بر مساله‌ای اقامه شود، به شناخت (حد) بهتر آن خواهد انجامید و بالعكس. (ابراهیمی دینانی، 1372: ج 3، ص 240 ـ 249). این بحث ما نیز بر همین روش مبتنی است؛ یعنی اگر بخواهیم شناخت مناسبی از مهدویت به دست آوریم، یك راه این است عللی كه ضرورت مهدویت را ایجاب كرده، بررسی كنیم. به نظر می‌رسد مهم‌ترین دلیل ضرورت موعود جهانی، همان فلسفه بعثت انبیا است كه فلسفه خلقت نیز هست (مطهری، 1372 الف، ص 69 ـ 73). فلسفه خلقت، عبادت و عبودیت است كه حقیقت عبودیت، تقرب به خدا است و فلسفه بعثت نیز طبق آیات متعدّدی از قرآن كریم، توحید و عدالت اجتماعی معرّفی شده كه مطابق شرح دقیق شهید مطهری، عدالت نیز برای توحید است (همان: ص 74 ـ 85)، و مهم‌ترین ضرورت قیام موعود جهانی نیز پركردن زمین از عدل و قسط است؛ امّا چنان‌كه گفته شد، اگر قرار است عدالت كامل در آخرت محقّق شود، دیگر چه اصراری هست كه در دنیا هم محقق شود؟ پاسخ به این سؤال، به نوع نگاه ما به انسان، عدالت و آخرت برمی‌گردد كه در چند بند توضیح می‌دهیم: 

1. جایگاه انسان در نظام آفرینش: 
 

از منظر قرآن كریم، انسان به زمین نیامده كه در زمین بماند؛ بلكه آمده تا مسیر حركت به سوی خدا را طی كند و به مقام شایسته خویش كه همان مقام خلیفه اللّهی است برسد؛ یعنی مظهر صفات خدا گردد. انسان، آن‌گونه كه ملائكه پنداشتند، فقط موجودی نیست كه در زمین فساد و خونریزی كند؛ بلكه سكّه وجودش، روی دیگری دارد كه همان فلسفه آفرینش او است و در واقع آن‌چه در انسان اصالت دارد، همان ارزش‌های متعالی وجود او است (همان، ص 52 ـ‌ 54). 

2. اصل فطرت: 
 

با توجّه به مطلب پیشین، انسان موجود خنثا نیست كه صرفاً تحت تاثیر عوامل خارجی واقع شود؛ بلكه در ذات خود، شخصیت واقعی و جهتگیری حقیقی به سمت كمال دارد كه این جهتگیری، همان فلسفه اصلی وجود او است و امری است كه می‌توان روی آن سرمایه‌گذاری كرد (مطهری، 1375). این سرمایه اوّلیه به قدری اهمیت دارد كه وجود هرگونه باطلی كاملاً تبعی و طفیلی این سرمایه حق است و در عالم، باطل محض وجود ندارد؛ بلكه همه باطل‌ها در اثر افراط و تفریط در حق پدید می‌آیند و هویت مستقلی ندارند (مطهری، 1372 ب، ص 35 ـ 37). به بیان دیگر، انسان یك ظرف خالی محض نیست كه از بیرون و تحت تاثیر عوامل خارجی پر شود؛ بلكه بذر یك سلسله بینش‌ها وگرایش‌ها در نهاد او نهفته است و بدین سبب انسان باید پرورش داده شود، نه این‌كه مانند یك مادّه صنعتی، ساخته شود (مطهری، 1371: ص 35). 

3. رابطه فرد و جامعه: 
 

در اسلام، هم فرد اصالت دارد و هم جامعه. دیدگاه اسلام نه اصالت فردی محض است كه جامعه را فقط اعتباری و قراردادی بداند، نه اصالت جمعی صرف است كه هیچ‌گونه اصالت و هویتی برای فرد قائل نباشد؛ بلكه باید گفت: 
افراد انسان كه هر كدام با سرمایه‌ای فطری و سرمایه‌ای اكتسابی از طبیعت، وارد زندگی اجتماعی می‌شوند، روحاً در یك‌دیگر ادغام می‌شوند و هویت روحی جدید كه از آن به روح جمعی تعبیر می‌شود، می‌یابند. این تركیب یك نوع تركیب طبیعی مخصوص به خود است كه برای آن شبیه و نظیری نمی‌توان یافت. این تركیب از آن جهت كه اجزا در یك‌دیگر تاثیر و تأثّر عینی دارند و موجب تغییر عینی یك‌دیگر می‌گردند و اجزا هویت جدیدی می‌یابند، تركیب طبیعی و عینی است؛ امّا از آن جهت كه كل و مركّب به عنوان یك واحد واقعی وجود ندارد، با سایر مركّبات طبیعی فرق دارد؛ یعنی در سایر مركّبات طبیعی، تركیب، تركیب حقیقی است؛ ‌زیرا اجزا در یك‌دیگر تاثیر و تاثّر واقعی دارند و هویت افراد هویتی دیگر می‌گردد و مركّب هم یك واحد واقعی است؛ یعنی صرفا هویتی یگانه وجود دارد و كثرت اجزا تبدیل به وحدت كل شده است؛ امّا در تركیب جامعه و فرد، تركیب، تركیب واقعی است؛ زیرا تاثیر و تأثّر و فعل و انفعال واقعی رخ می‌دهد و اجزای مركّب كه همان افراد اجتماعند، هویت و صورت جدید می‌یابند؛ امّا به هیچ وجه، كثرت تبدیل به وحدت نمی‌شود و انسان اكمل به عنوان یك واحد واقعی كه كثرت‌ها در او حل شده باشد، وجود ندارد. انسان اكمل، همان مجموع افراد است و وجود اعتباری و انتزاعی دارد 
(مطهری، 1374، ص 27 ـ 26)؛ 
بنابراین، تحقّق سعادت فرد بماهو فرد، ‌لزوماً به معنای تحقّق سعادت جامعه بماهو جامعه نیست؛ چرا كه هر دو اصالت دارند و زمانی می‌توان واقعاً سعادت انسانی را محقّق شده دانست كه افزون بر سعادت فرد، ‌سعادت جامعه نیز محقّق شود. 




تعداد صفحات :

 | 1 |  2 |  3 |  4 |  5 |  6 |