مقدمه
قال رسول الله(صلي الله عليه وآله):
«اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي فإنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض»
ابن ابي يعفور گويد: از امام جعفر صادق(عليه السلام) شنيدم كه به يارانش ميفرمود: به غير از زبان خود، راهبر مردم باشيد تا اجتهاد و راستي و پاكدامني را به چشم از شما ببينند(1)
و حال اين سيره و روش زندگاني امام است كه راهنما و الگوي زندگي ماست. او كه رئيس مذهب جعفري است، او كه فقاهت و عملش تازه و بي بديل است؛ او كه نظريات علمي اش پابرجاست او كه اصول فهمي اش هنوز بدنه اصلي فقه اسلامي است او كه بزرگترين عالمان و دانشمندان و رؤساي مذاهب اربعه در مكتب درسش شاگردي كرده اند و ريزخواران فضيلتش بوده اند او كه روح بزرگش وزندگي و عمل زيبايش گواهي است بر امامت او، و او از اهل بيت(عليهم السلام) است. آنان كه خداوند فرمود: ناپاكي را از ايشان دور فرموده و پاك و پاكيزه شان گردانيده. و او از عترت است، آنان كه پيامبر در ميان امت خويش باقي گذاشت تا بيانگر كتاب صامت او باشند و ايشان و قرآن با هم عروةالوثقي و ريسمان محكم و ناگسستني هستند، هر كس به آن چنگ زند، از مهلكه ها مي رهد و از گمراهي و گم گشتگي نجات پيداميكند.
امام با سيره و روش خويش انسانها را از گمراهي و ظلمت مي رهاند و از قعر چاه به اوج بلندي و سعادت مي رساند و زندگي او سراسر جهاد و كوشش و ارشاد براي هدايت گم گشتگان است. و امام چه زيبا الگوئي است براي انسانيت و چه زيبا نه تنها كه بگويد كه عمل كرد.
فرهنگ زندگي كردن، آداب اجتماعي، اخلاق، نوع روابط، نوع پوشش، نوع تغذيه و... همه از درسهايي بود كه امام در كنار تدريس به شاگردان خويش و به مردم مي آموخت. كه نه تنها با گفتار خويش بلكه با رفتار به آنان درس زندگي مي آموخت و در اين زمينه امام رستگاري را در موافق بودن و يكي بودن رفتار و گفتار ميداند.
امام در گفتار با دوستان و دشمنان، در كار و زندگي، در اخلاق اجتماعي و خصايص نيك انساني، در علم و دانش، در عبادت و بندگي نزد خدا و حتي نوع پوشش و وضع ظاهري كاملترين و نمونه ترين انسان عصر خويش بود و این را تاريخ و روايات بيان شهادت می دهد.
جداي از امامت، امام شخصيتي كامل و نمونه بود حتي آنان كه امام را نمي شناختند با ديدن رفتار و اخلاق امام و نوع برخورد ايشان مجذوب كلام، اخلاق و كردار امام مي شدند. امام نه تنها با دوستان و آشنايان مهربان و صبور بودند بلكه حتي با آنان كه به نوعي از امام كينه اي به دل داشتند يا حتي ملحد به دين نيز بودند برخوردي مهربان داشتند. و برخورد امام با ابن ابي العوجا (يكي از ملحدان) از آن نمونه است.
و ابن ابي العوجا در مورد اخلاق امام و اين نوع برخوردشان چنين ميگويد: فردي از انبياء بشر نيست ولي اگر در اين جهان موجودي روحاني باشد كه هرگاه بخواهد، تجسم يابد و هرگاه مايل باشد چون روح، مستتر گردد، جز او نيست(2)
زندگينامه امام جعفر صادق(ع)
نام: جعفر (به معني نهر جاري پرفايده)
كنيه: ابو عبداللّه
لقب: صادق
پدر: حضرت محمد بن علي (ع )
مادر: معروف به ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابي بكر
تاريخ ولادت: 17 ربيع الاول ، سال 80 هجري
مكان ولادت: مدينه
مدت عمر مبارک : 65 سال
علت شهادت: مسموميت
قاتل ملعون: منصور دوانيقي (خليفه عباسي )
زمان شهادت: 25 شوال ، سال 148 هجري
مدفن مطهر: قـبـر شريفش در قبرستان بقيع (واقع در مدينه منوره) در كنار قبر پدر و جدّ و عمويش امام حسن مجتبي (عليه السلام) مي باشد.
امام جعفر صادق (ع) در پگاه روز جمعه يا دوشنبه هفدهم ربيع الاول سال 80 هجري، معروف به سال قحطي، در مدينه ديده به جهان گشود. وفات آن امام (ع) در دوشنبه روزي از ماه شوال و بنا به نوشته مؤلف جنات الخلود در 25 شوال روي داده است. با اين حساب ميتوان عمر آن حضرت را 68 يا 65 سال گفت كه از اين مقدار 12 سال و چند روزي و يا 15 سال با جدش امام زين العابدين (ع) معاصر بوده و 19 سال با پدرش و 34 سال پس از پدرش زيسته است كه همين مدت، دوران خلافت و امامت آن حضرت به شمار ميآيد و نيز بقيه مدتي است كه سلطنت هشام بن عبد الملك، و خلافت وليد بن يزيد بن عبد الملك و يزيد بن وليد عبد الملك، ملقب به ناقص، ابراهيم بن وليد و مروان بن محمد ادامه داشته است.
كنيه مادر امام (ع) را ام فروه گفته اند. برخي نيز كنيه او را ام القاسم نوشته و اسم او را قريبه يا فاطمه ذكر كردهاند.
كنيه آن حضرت ابو عبد الله بوده است و اين كنيه از ديگر كنيه هاي وي معروفتر و مشهورتر است. محمد بن طلحه گويد: برخي كنيه آن حضرت را ابو اسماعيل دانسته اند. ابن شهر آشوب نيز در كتاب مناقب ميگويد: آن حضرت مكني به ابو عبد الله و ابو اسماعيل و كنيه خاص وي ابو موسي بوده است.
اوضاع جامعه در آغاز امامت حضرت
در آغاز امامت حضرت افرادی از شیعیان و حتی بستگان حضرت حاضر به قبول امامت ایشان نبودند، لذا حضرت از راههای گوناگونی کوشیدند آنها را به قبول راه صحیح وادار سازند و دراین زمینه به اذن خداوند معجزاتی نیز انجام دادند.
دوران امام جعفر صادق در میان دیگر دورانهای ائمه اطهار، دورانی منحصر به فرد بود و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یک از امامان وجود نداشته است و این به دلیل ضعف بنی امیه و قدرت گرفتن بنی عباس بود.
این دو سلسله مدتها در حال مبارزه با یکدیگر بودند که این مبارزه در سال 129 هجری وارد مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید.
این کشمکش ها و مشکلات سبب شد که توجه بنی امیه و بنی عباس کمتر به امامان و فعالیتشان باشد، از این رو این دوران، دوران آرامش نسبی امام صادق و شیعیان و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان به شمار می رفت.
جنبش فرهنگی در دوران امامت حضرت
عصر آن حضرت همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حُکّام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم می خورد.
امام صادق با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد. شاگردانی چون: هشام بن حکم، مفضل بن عمر کوفی جعفی، محمد بن مسلم ثقفی، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حیان و . . . . تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند.
ابوحنیفه رئیس یکی از چهار فرقه اهل سنت مدتی شاگرد ایشان بود و خودش به این موضوع افتخار کرده است. امام از فرصت های گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده می برد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقه های گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلال های متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت می شد.
همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به صورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است.
بدین ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، به صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می شود.
دانشگاه بزرگ:
شايد نتوان در تاريخ همانند مدرسه امام صادق، مدرسهاي فكرييافت كه توانسته باشد نسلهاي متوالي را تحت تأثير خود قرار دهد واصولو افكار خود را بر آنها حاكم سازد و مردمي متمدّن و فرهيخته با كيانوموجوديّتي يگانه بنيان نهاده باشد.
اشتباه است اگر بخواهيم دستاوردهاي اين مدرسه را فقط محدود بهكساني كنيم كه در آن به تحصيل علم پرداخته و معاصرانش از آن چيزهاآموخته باشند، بلكه دستاوردهاي اين مدرسه در انديشههايي است كه درجامعه ايجاد كرده ودر مردان پرورش يافتهاي است كه سيماي تاريخوسيماي مسلمانان را دگرگون ساختند و تمدّني را پديد آوردند كه تاقرنهايي دراز پايدار و پا برجا بود.
در تاريخ ثبت است كه شمار كساني كه مستقيما از افكار و انديشههاياين دانشگاه سيراب شدهاند، به چهار هزار تن ميرسيده است.(2) و زمانياهميت اين مسئله براي ما روشن ميشود كه بدانيم اين مدرسه در آگاهيبخشي به مردم مسلمان دوران خود و نيز مسلماناني كه تا امروز از پي آنهاآمدهاند و نقش اول داشته و اينكه فرهنگ اصيل اسلامي تنها از اينچشمه فيّاض، جريان گرفته است، چرا كه پژوهشهاي انجام شده ثابتكرده است كه فرهنگهاي رواج يافته در ميان مسلمانان از انديشههايمسيحي و يهودي، افراد نفوذي آنان سرچشمه گرفته و يا از انديشههايفلاسفه يوناني و هندي كه كتابهايشان به عربي ترجمه شد و مسلماناناصول و انديشههاي خود را بر اساس آنها بنيان نهادند، تأثير پذيرفتهاست.
امام و فقه اسلامی
ـ فقه شيعه اماميه كه به فقه جعفري مشهور است منسوب به جعفر صادق (ع) است. زيرا قسمت عمده احكام فقه اسلامي بر طبق مذهب شيعه اماميه از آن حضرت است و آن اندازه كه از آن حضرت نقل شده است از هيچ يك از (ائمه) اهل بيت عليهم السلام نقل نگرديده است. اصحاب حديث اسامي راويان ثقه كه از او روايت كرده اند به 4000 شخص بالغ دانسته اند.
سادگي زندگي:
امام درآمدي متعادل داشتند و با آن روزگار مي گذراندند يعني در حد متوسط چون مردم عادي، همه چيز از اسباب زندگيش را در حد رفع نياز داشت و به اندازه مصرف ميكرد.
روزي در خيابان راه ميرفت كه ناگاه بند كفشش پاره شد. كفش را به دست گرفت و با پاي برهنه به سوي منزل رفت بدون اينكه از اين بابت احساس رنج و دشواري كند.
اين نمونه اي است از سادگي و بي آلايشي زندگي امام.
روابط اجتماعي و برخوردها:
امام در برخورد با دوستان خويش با مهرباني وملاطفتي خاص برخورد ميكرد و هنگامي كه دوستان و ياران به ديدارش ميآمدند با آغوش باز پذيراي آنان بود.امام در برخورد با اهل خانه بسيار مهربان بودند در كارهاي منزل ياري مي رساندند، براي همسر شوهري مهربان و براي فرزندان پدري دلسوز بودند، امام با مشاركت در امور منزل همچون ديگر اعضاي خانواده علاوه بر كار بيرون از منزل، كاري را بر عهده مي گرفتند.
امام در مورد برادري مؤمن هفت حق را قرار داده كه از اين قرار است:
1ـ هرچه براي خود مي پسندي براي برادر ايماني خود بخواه و هر چه را براي خود نمي پسندي آنرا براي او هم مپسند.
2ـ از خشم و غضب او دوري كني و موجبات رضايت او را فراهم كني و امر او را به خاطر ايمانش اطاعت كني.
3ـ او را با جان و مال و زبان و دست و پايت كمك كني.
4ـ تو بايد درباره برادر مؤمن خود آئينه سرتا پا نماي او باشي.
5ـ تو سير نباشي در حاليكه او گرسنه است و سيراب نباشي در حالكيه او تشنه باشد ولباسهاي گوناگون نپوشي در حاليكه او پوششي نداشته باشد.
6ـ اگر تو خدمتكاري داري و او ندارد واجب است كه او را به منزل برادر ديني خود بفرستي تا لباسهاي او را بشويد و غذايش را طبخ كند و فراش او را بگستراند.
7ـ هفتمين حق برادر مؤمن بر تو اين است كه سوگند او را بپذيري و دعوتش را اجابت كني، اگر بيمار شد او را عيادت كني و پس از مرگ در تشييع جنازهاش شركت كني و اگر بداني كه او را حاجتي است در برآوردن آن بكوشي و اگر اين نكات را درباره برادر مسلمانت رعايت نمايي دوستي خود را به دوستي او و متقابلا دوستي او را به دوستي خود محكم پيوند دادهاي(8)
در برخورد با مردم عادي:
امام در برخورد با مردم عادي بسيار ساده و بي آلايش بودند. رابطه امام با مردم و مردم با امام، زبان ساده امام براي سخن گفتن در حد فهم مردم، صداقت در بيان، ادب و اخلاق نيكوي امام، ميهمان نوازي ايشان، محترم شمردن افراد، خوشرويي، فروتني و تواضع امام در برخورد با مردم، آراستگي و پاكيزگي لباس و شيوايي كلام امام از جمله عواملي بود كه همه مردم از پير و جوان، اُمي و عالم و فقيه همه و همه شيفته اخلاق نيكويش بودند. هر كس به نوعي ميخواست با امام ارتباط برقرار كند و از حضور امام در اجتماعات خود بسيار خوشحال مي شدند.
برخورد با بزرگان و دانشمندان:
امام در برخورد با بزرگان و فقها و دانشمندان با اكرام و محبت نسبت به آنها، آنان را شيفته اخلاق نيكوي خويش مي ساخت براي نمونه هاي برخورد امام با مالك بن انس فقيه اهل مدينه و پيشواي مذهب مالكي است كه گويد: وارد مي شدم بر حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) پس براي من بالش مي آورد كه برآن تكيه كنم و قدرم مي شناخت و مي فرمود: اي مالك! من تو را دوست مي دارم و امام به من محبت مي كرد. پس من مسرور ميگشتم و خدارا ستايش ميكردم