وبلاگ من





 

کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید. یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.

 

جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی.تا اینکه یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند.

 

عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم. مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد. اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد.

 

اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد. بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.

 

تو همانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی؟ پس به دنبال رویاهایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن.



 نگاشته شده توسط مهدی شکیبا مهر در یک شنبه 29 مرداد 1391  ساعت 11:26 AM نظرات 0 | لینک ادامه مطلب

متن نامه ای به امام زمان (عج)

 

نامه

 

 

نامه ای به امام زمان (عج )                                                         زینب ... کلاس پنجم 11 ساله

با سلام  و خسته نباشید به امام دوازدهم یعنی امام زمان "عج"

امام زمان من شما را خیلی دوست دارم  و از شما می خواهم زودتر ظهور کنید * امام زمان من از شما می خواهم که تمام مریض های جهان را شفا بدهید و همیشه سایه پدر و مادرم را روی سرم نگهداری امام زمان من این نامه را با محبت و احترام برای شما می نویسم  و امیدوارم نامه ی من به دست شما برسد و امیدوار باشم از این نامه راضی باشید و همیشه منتظر ضهر شما هستم  * من همیشه بعد از نمازم شما را دعا می کنم من یک خواهر کوچک دارم از شما می خواهم او را شفا بدهید من و خانواده خیلی مشکل داریم اما بیشتر دوست داریم شما ظهور کنید

 



 نگاشته شده توسط مهدی شکیبا مهر در جمعه 27 مرداد 1391  ساعت 2:17 PM نظرات 0 | لینک ادامه مطلب

سید من !

گفتم چرا قلبم دگر بر تار زلفت گیر نیست

سر بر زمین افکند و گفت خود کرده را تدبیر نیست

گفتم بیا در بند کش این بنده را

گفتااگر عاشق شوی، کار تو با زنجیر نیست

گفتم که شاید دلبرم افتاده ام از چشم تو

با غم نگاهم کرد و گفت: مهدی زیاور سیر نیست


 



 نگاشته شده توسط مهدی شکیبا مهر در جمعه 27 مرداد 1391  ساعت 1:14 PM نظرات 0 | لینک ادامه مطلب



تعداد کل صفحات : 8 1 2 3 4 5 6 7 8





POWERED BY RASEKHOON.NET