وبلاگ من





اپیزد اول:

اتوبوس بی آر تی یک دفعه ترمز گرفت و همه پرت شدیم جلو. صدای برخورد جسمی سنگین با بدنه اتوبوس به گوش رسید.

دو جوان یک سگ کوچولو در دست گرفته اند که ناگهان سگ از دستشان  می پرد و با سرعت در پیاده رو بین مردم، فرار می کند.

 یک جوان هیکلی که تازه از باشگاه بدن سازی بیرون آمده با یک موتور بزرگ، در حال عبور از خط اتوبوس بی آر تی است. او متوجه عبور یک سگ از کنارش شده و یک لحظه حواسش پرت می شود. از دو طرف با سرعت اتوبوس می آید و جوان هیکلی یک لحظه دست و پاش را گم می کند و زمین می خورد.

اتوبوس ما هم کمی دیر ترمز می گیرد و به همین راحتی پرونده عمر این جوان هیکلی بسته می شود.

تصادف موتور

*

اپیزد دوم:

مشغول دادن کمپوت گیلاس به مریضم بودم.

 در تخت بغلی، پیرمردی تقریبا 60 ساله دراز کشیده است. پیرمرد نگاهی به من می کند و گویی با چشمانش درخواست دارد که به او هم کمپوت گیلاس بدهم.

از او می پرسم، می توانی کمپوت بخوری پدرجان؟ پرهیز نداری؟

با حرکت سر می گوید، می توانم. به او چند دانه کمپوت گیلاس می دهم که ناگهان پیرمرد شروع به سرفه می کند.

هول می شوم که چه کنم، چند ضربه به پشت او می زنم ولی گویا فایده ندارد.

سریع به پرستار خبر می دهم و او هم می گوید، الان می آیم.

به اتاق برمی گردم، پیرمرد همینطور سرفه می کند، اما نه، دیگر نمی تواند سرفه کند.

دوباره به سالن برمی گردم و داد میزنم پرستار، زود باش، دارد می میرد

می روم کنار تخت پیرمرد، او دیگر نمی تواند نفس بکشد؛ نمی دانم باید چه کنم، پرستار هم پیدایش نمی شود.

بعد از 10 دقیقه پرستار سر می رسد و سعی میکند با نفس مصنوعی، او را به هوش بیاورد، ولی …

دیگر پرونده عمر این پیرمرد بسته شده است.

*

اپیزد سوم:

تعدادی دانشجو همراه با استاد خود به بازدید از یک سد می روند. اسم اش را گذاشته اند اردوی علمی – تفریحی

همه چیز خوب پیش می رود تا وقتی تصمیم می گیرند، سوار قایق شوند.

در عرض دریاچه سد، با قایق در حال عبور هستند که قایق سرعت می گیرد و باد و طوفان شدیدی نیز شروع به وزیدن می کند.

تعادل قایق به هم خورده و قایق ران که پیرمردی حدودا 60 ساله بود به همراه یکی از دانشجویان به درون آب پرت می شوند.

باد و طوفان و باران شدید و دو نفر وسط دریاچه سد در حال دست و پا زدن…

اما این بار پرونده عمر آنها بسته نشده چون آن دو نفر جلیقه نجات دارند.

—————–

آیا شما در اپیزد سوم هم دنبال یک مرگ ناهنجار بودید؟

حتما به این پرسش صادقانه پاسخ دهید.

*

اکنون می خواهم به شما بگویم:

جوان دانشجوی اپیزود سوم، همان جوان هیکلی اپیزود اول بود.

و پیرمرد اپیزود سوم هم، همان پیرمرد حدودا 60 ساله اپیزود دوم بود.

*

پ.ن:

دوست داشتم در انتها کلی حرف راجع به قدرت روایت گری و هدایت گری در رسانه بزنم  و البته بعضی حرف های پندآموز که هر چه فکر کردم دیدم، نگفتن آن بهتر است.

 



 نگاشته شده توسط مهدی شکیبا مهر در جمعه 19 خرداد 1391  ساعت 6:15 PM نظرات 0 | لینک ادامه مطلب








POWERED BY RASEKHOON.NET