نگاشته شده
توسط مسعود محمدجعفر شنبه 23 آبان 1388 ساعت 10:40 AM
چند اصطلاح جبهه ای
بالا چه خبر؟ بسم الله ريا بنيان مغشوش
بالا چه خبر؟ بسم الله ريا بنيان مغشوش
بوي بهشت دادن بيترمز
برادر عبدالله به مخلصها يكي اضافه شدن بادنجان سياه بمي
با آفتاب درآمدن برادران مزدور بوي دنيا دادن
بهترين سلماني پنير لاستيكي پارتي كلفت پياز
پوکهپران پرستو
پاتك خوردن تاج گذاشتن تركش علاف
تيله سوت بودن تويوتا بيحجاب تركش با معرفت
تك كلام حجلهاي تيپ زدن توضيحات اضافي توپ دستي تنبليغات
بالا چه خبر؟
معراج چه خبر، كسي كه اهل حال بود وقتي از عبادت فارغ ميشد بچهها كه تا آن لحظه مراقب احوال او بودند.
ميگفتند: «بالا ...»
ميگفتند: «بالا ...»
بسم الله ريا
بفرما نمك ميل كن با غذا. بيا با نمك شروع كن به خوردن طعام. كنايه از احتمال ريا شدن يا ريا كردن است. با اين عمل مستحب در آداب غذا خوردن و در حقيقت نوعي تاكيد غير مستقيم بر انجام امور مستحب و ممدوح بود و روشي در امر به معروف.
بنيان مغشوش
سر و وضع نامرتب داشتن، به خود نرسيدن، نظم و انضباط يك نظامي به تمام معني را نداشتن. آشفته و به هم ريخته بودن. اين عبارت را در مقابل «بنيان مرصوص» ميگفتند كه حكايت از نظامي تمام عيار بودن ميكرد و ملهم بود از آيه شريفه قرآن در وصف مومنين.
بوي بهشت دادن
كسي كه حضور قلب بيشتري نسبت به سايرين داشت و به جهت اخلاص سعي در فراهم كردن مقدمات شهادت خود داشت به او ميگفتند: «طرف بوي بهشت ميدهد.» يا اينكه «ديگر نوربالا حركت ميكند.»
بيترمز
بسيجي يكبار مصرف، عاشق خاكريز اول كه اهل جهاد و هجرت بود و هيچ حدي نميشناخت و براي رسيدن به هدفش از هيچ تلاشي رويگردان نبود.
برادر عبدالله
رزمنده مورد خطابي كه نامش را نميدانستند به جاي اينكه بگويند: هي! ببين! چيزه! الو! و ... هنگاميكه اسم فردي را نميدانستند يا فراموش كرده بودند او را بنده خدا يا عبدالله صدا ميزدند.
به مخلصها يكي اضافه شدن
به نماز شب خوانها يكي اضافه شد! وقتي كسي شبي بيدار ميشد و ميخواست نماز بخواند، اما آب خوردن را بهانه ميكرد، افرادي كه تصادفاً او را ديده بودند، صبح فردا بهاو اشاره كرده، ميگفتند: «يكي به مخلصها اضافه شد.»
بادنجان سياه بمي
اين اصطلاح به كسي گفته ميشد كه با توجه به شركت در عملياتهاي زياد كمترين آسيبي نديده بود حتي دريغ از يك تركش كوچك يا جراحت و زخمي سطحي. فردي كه هر چه نيرو به خط ميبرد، برنميگرداند! اما خودش صحيح و سالم باز ميگشت. همان «آدم جاگذار» و كنايه از اينكه مثل بامجان سياه (بمي) خودش بي آفت بود.
با آفتاب درآمدن
اين اصطلاح کنايه از ساده و بيآلايش بودن افراد بود،«او همچون آفتاب از پشت کوه درآمده است» کنايه از اينکه فردي روستايي و ساده است و به اعتبار ديگر يعني مثل روز وضعيتش روشن است و مثل آفتاب از هيچ چيز مضايقه ندارد و در دوستي و معاشرت بيدريغ است و بزرگوار.
برادران مزدور
اين اصطلاح به نيروهاي عراقي گفته ميشد، دشمنان متجاوز مسلماني که به اعتبار اسلام و قرار زبانيشان برادر ما و به جهت فريبخوردگي و رودررويي با ما دشمن بودند و ما ناگزير از برخورد با آنها بوديم. کساني که دشمني ما با آنها بنيادي و عميق نبود.
بوي دنيا دادن
اين اصطلاح براي کساني که زياد شوخي ميکردند يا مرتب به مرخصي شهري ميرفتند و در حال تماس تلفني و تلگرافي با خانواده بودند و کمتر در نماز جماعت و مراسم دعا و نيايش حاضر ميشدند، به کار ميرفت افرادي که آماده مرخصي رفتن بودند نيز بينصيب نميماندند.
بهترين سلماني
به اعضاي گروهک ملحود کومله ميگفتند، کساني که به جدا کردن سر از تن پاسداران در جنگ شهرت داشتند و چون از شدت قساوت و بيرحمي سر را از تن بدن مخالفان خود جدا ميکردند به آنها بهترين سلماني ميگفتند.
پنير لاستيكي
پنيرهايي كه در قوطيهاي پلمب شده با رنگ زرد و طعم تلخ و انعطاف لاستيكي، بعد از قلع و قمع نيروهاي بعثي به عنوان غنيمت به دست بچهها ميرسيد و جز در مواقع اضطراري از آنها استفاده نميكردند و گاهي براي نشان دادن به خانواده آن را به شهر ميبردند.
پارتي كلفت
اول عمليات شهيد شدن، و يا به سختي مجروح شدن. از آنجا كه بچهها قبول قرباني را از ناحيه حق تعالي مشروط به اخلاص ميدانستند وجراحت و شهادت را نوعي پذيرفتن و جلب رضايت او، وقتي عدهاي به يكي از اين دو توفيق ميرسيدند، ميگفتند پارتيشان كلفته.
پياز
مداح گردان، البته به مزاح، اشارهاي بود به بعضي از مداحان كه كارشان در آوردن اشك نيروها بود و براي اين منظور هر راهي كه بلد بودند ميرفتند و هر نغمهاي كه ميتوانستند كوك ميكردند صرفنظر از صحت و سقم قضيه و وقت و بيوقت خواندن آن!
پوکهپران
به کسي که در بحث بيشتر سعي در قانع کردن بچهها داشت، و در بند سخن منطقي نبود گفته ميشد آسمان و ريسمان را به هم مي بافت، تا حرفش را به کرسي بنشاند، به قول معروف، سخنش محلي از اعراب نداشت و رد يا قبولش در بين بچهها مورد اعتنا نبود، همان که در تعبير عامه در پشت جبهه و در شهر به او خاليبند ميگفتند.
پرستو
پرستو؛ نيروي رزمنده. اسم رمز است که در مکالمات تلفني با بيسيم استفاده مي شد
پاتك خوردن
اگر فردي در خواستگاري جواب رد مي شنيد انگار كه با ميدان مين رو به رو شده است؛ به همين دليل بچه ها به او ميگفتند: « چه شده؟ پاتك خوردي؟ ».
تاج گذاشتن
گلوله را درست روي هدف نشانه گرفتن و زدن.
تركش علاف
تركشي كه گويي نميداند كجا بايد فرود بيايد و با صداي كشدار شبيه قرقره در فضا ميگردد.
تيله سوت بودن
خيلي مخلص كسي بودن، مثل يك تيله سوت كوچك كه با يك فوت، دَه تا پشتك وارو ميزند. اين عبارت را براي ابراز نهايت فروتني و تواضع و ارادت خود نسبت به كسي ميگفتند كه البته بدون جواب نميماند، يعني شنونده هم با گفتن عبارتي ديگر، دست پايينتر را ميگرفت.
تويوتا بيحجاب
ماشين تويوتا و جيپ كه سقف آن را باز كرده بودند و بدون سرپوش و سقف سوار ميشدند. وسيلهاي كه سقف و سرپوش و حجاب نداشت.
تركش با معرفت
تركشي كه زوزهكشان ميآمد و از بالاي سر رد ميشد و راه خودش را ادامه ميداد و به كسي آسيب نميرساند. در چنين مواقعي ميگفتند: «عجب تركش با معرفتي، خبر ميدهد و ميرود و كاري به كار آدم ندارد.»
تك كلام حجلهاي
حرف و حديثي كه بوي خدا و معنويت و آخرت و شهادت ميداد. سخني كه ديگران را به فكر فرو ميبرد و موجب تذكر و تفكر ميشد وقتي كسي از اين حرفها ميزد به شوخي به او ميگفتيم كه بايد بدهيم روي حجلهات يا سنگ قبرت بنويسند. (يعني از آن كلمات قصار است.)
تيپ زدن
وقتي بچهها به فردي برميخوردند كه ظاهر او مثل سابق نبود و به سروصورتش صفا داده بود ميگفتند: «ببينيد چه تيپ كرده». كنايه از اينكه خوش تيپ شده و گاهي اوقات در مقام اغراق ميگفتند: «ماشاءا... لشكر كرده» يعني مرتبهاش از حد گردان به تيپ و بعد هم به لشكر رسيده به قولي: «چيزي نمانده تيپش لشكر بشه» هم ميگفتند.
توضيحات اضافي
وقتي کسي در نقل واقعهاي کمي به اصطلاح آب قاطي قضيه ميکرد، يا بعضي عبارات آلوده به شوائب را دامن ميزدند به او ميگفتند:«توضيحات اضافي نميخواهي بدهي؟»
توپ دستي
سلاحام يک، اصطلاح پيشمرگان کرد است و حکايت از لگدزدن اين سلاح هنگامي که تيراندازي ميکند.
تنبليغات
تنبليغات کنايه از سبک و عادي بودن کار تبليغات در جبهه، در مقابل ساير مسئوليتها.