روزي بهلول بر هارو ن وارد شد . خلیفه مشغول صرف شراب بود و خواست خود را از خوردن حرام
تبرئه نماید . بدین لحاظ از بهلول سوال نمود :
اگر کسی انگور خورد حرام است ؟ بهلول جواب داد نه . خلیفه گفت بعد از خوردن انگور آب هم
بالاي آن خورد چه طور است ؟ بهلول جواب داد اشکالی ندارد . باز خلیفه گفت بعد از خوردن انگور و
آب مدتی هم در آفتاب نشیند ؟ بهلول گفت : بازهم اشکالی ندارد .
پس خلیفه گفت : چطور همین انگور و آب را اگر مدتی در آفتاب گذارند حرام است ؟
بهلول جواب داد اگر قدري خاك بر سر انسان ریزند آیا به او صدمه می رساند ؟ خلیفه جواب داد نه .
بهلول گفت بعد از آن هم مقداري آب بر سر انسان ریزند صدمه می رساند ؟ خلیفه جواب داد نه .
بهلول گفت اگر همین آب و خاك را به هم مخلوط نمایند و از آن خشتی بسازند و به سر انسان بزنند
صدمه می رسد یا نه ؟ خلیفه : البته سر انسان می شکند .
بهلول گفت چنانکه از ت رکیب آب و خاك سر آدم می شکند و به او صدمه می رسد ، از ترکیب آب و
انگور هم متاعی بدست می آید که از خوردن آن صدمه هاي فراوان به انسان وارد می آید و خورنده آن
حد لازم دارد . خلیفه از جواب بهلول متحیر و دستور داد تا بساط شراب را بردارند
کلمات کلیدی
داستان های جالب ،داستان های خواندنی،،داستان های خواندنی،،داستان های خواندنی، ،قصه های بهلول ،مجموعه داستان های بهلول ،بهلول و خلیفه ،بهلول و خلیفه ،داستان پند اموز بهلول ،داستان جالب ،خواندنی ها ،داستان جالب داستانهاي كوتاه و خواندن،داستان جالب داستانهاي كوتاه و خواندني ،داستان جالب داستانهاي كوتاه و خواندني جالب،داستان های داستان های جالب ،داستانهای جالب خواندنی های جالب
نظرات (1) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 8:11 PM - روز دوشنبه 25 آبان 1388 |