روزي بهلول به شهر بصره رفت و چون در آن شهر آشنایی نداشت اتاقی اجاره نمود و لی آن اتاق از بس
کهنه ساز و مخروبه بود به کمترین باد یا بارانی تیرهایش صدا می کرد . بهلول پیش صاحب خانه رفته و
گفت : اتاقی که به من دادي بی اندازه خطرناك است . زیرا به محض وزش مختصر بادي صدا از سقف
و دیوارش شنیده می شود .
صاحب خانه که مرد شوخی بود در جواب بهلول گفت : عیبی ندارد . البته میدانید که تمام موجودات به
موقع حمد و تسبیح خداي را می گویند و این صداي تسبیح و حمد خداي است . بهلول گفت :
صحیح است ، ولی چون تسبیح و تجلیل موجودات به سجده منجر می شود من از ترس سجده خواستم
زودتر فکري بنمایم .
کلمات کلیدی
داستان های جالب ،داستان های خواندنی،،داستان های خواندنی،،داستان های خواندنی، ،قصه های بهلول ،مجموعه داستان های بهلول ،بهلول و خلیفه ،بهلول و خلیفه ،داستان پند اموز بهلول ،داستان جالب ،خواندنی ها ،داستان جالب داستانهاي كوتاه و خواندن،داستان جالب داستانهاي كوتاه و خواندني ،داستان جالب داستانهاي كوتاه و خواندني جالب،داستان های داستان های جالب ،داستانهای جالب خواندنی های جالب
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 8:11 PM - روز دوشنبه 25 آبان 1388 |