مردى از اهالى بلخ مى گويد:
در سفر خراسان در خدمت امام رضا عليه السلام بودم ، روزى سفره غذا انداختند و امام همه غلامان و خدمتگزاران خود حتى سياهان را بر سر سفره نشانيد تا با آنها غذا بخورند.
عرض كردم :
فدايت شوم ! بهتر است براى اينان سفره جداگانه مى انداختند.
امام فرمود:
ساكت باش ! خداى همه ما يكى است ، پدر و مادرمان نيز يكى است و پاداش بستگى به عمل اشخاص دارد.
داستان هایداستان های ، داستان جالب ، خواندنی های جالب ، داستان راستان ، داستان های شیرین معصومین امامان امام علیامام حسن
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 7:43 PM - روز سه شنبه 26 آبان 1388 |