امام جعفر صادق عليه السلام حكايت فرمايد:
روزى پدرم امام محمّد باقر عليه السلام به جابر بن عبداللّه انصارى پيشنهاد داد براين كه در فرصتى مناسب ، صحبتى با تو دارم .
جابر اظهار داشت : هر موقع بفرمائى ، من آماده ام .
تا آن كه روزى پدرم سلام اللّه عليه ، جابر را فرا خواند و فرمود:
آن لوحى را كه در حضور مادرم ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها مشاهده كرده اى ، توضيحاتى پيرامون آن بيان نما.
جابر در پاسخ گفت : روزى براى تبريك و تهنيت ولادت امام حسين عليه السلام بر مادرت ، فاطمه زهراء عليها السلام وارد شدم .
در مقابل او لوحى سبز رنگ ديدم كه گمان كنم از نوع زمرّد بود؛ و سپس در آن لوح نوشته هائى را به رنگ سفيد، شبيه نور خورشيد مشاهده كردم ، كه برايم تعجّب آور بود.
پس عرضه داشتم : اى دختر رسول اللّه ! پدر و مادرم فدايت باد، اين لوح چيست ؟ و چه مطالبى در آن ثبت گرديده است ؟
در پاسخ فرمود: اين لوحى است كه خداوند متعال ، آن را به پدرم هديّه داده است و در آن نام پدرم و همسرم علىّ و دو فرزندم حسن و حسين و ديگر امامان و اوصياء عليهم السلام درج گرديده است .
و پدرم رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله آن را به من عنايت كرده ، تا به وسيله آن شادمان و مسرور باشم .
کلمات کلیدی :داستان های جالب و خواندنیداستان های جالب و خواندنیداستان های جالب و خواندنیداستان های جالب و خواندنی قصه های خواندنی از حضرت فاطمه
دختر پیامبر حضرت علی زندگانی حضرت فاطمه (س) زندگانی حضرت فاطمه (س) زندگانی حضرت فاطمه (س)زندگانی حضرت فاطمه (س)
مصیبت های حضرت فاطمه داستان راستان
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 6:08 PM - روز چهارشنبه 27 آبان 1388 |