مرحوم شيخ طوسى رضوان اللّه عليه در كتاب خود آورده است :
اسماعيل بن ابى حمزه بطائنى به نقل از پدرش حكايت نمود: روزى حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم عليه السلام سوار مَركب خود شد و به همراه عدّاى از غلامان و يكى از اصحابش به نام سليمان بن خالد، راهى باغ خود گرديد، من نيز سوار مَركب خود شده و همراه ايشان حركت كردم .
يعد از پيمودن مقدارى از راه ، سليمان بن خالد اظهار داشت : فدايت شوم ، آيا امام از آنچه در شبانه روز رُخ مى دهد آگاه است ؟
حضرت فرمود: اى سليمان ! سوگند به كسى كه حضرت محمّد صلى الله عليه و آله را به نبوّت و رسالت بر انگيخت ! همانا تمام آنچه را كه در طول روز، ماه و بلكه در طول سال رُخ مى دهد، امام و حجّت خدا نسبت به آن ، آگاه و عالم مى باشد.
بعد از آن افزود: آيا نمى دانى كه فرشته روح در شب قدر از طرف خداوند متعال بر امام وارد مى شود و او را در جريان تمام حوادث و امور قرار مى دهد؛ و هيچ موضوعى از امام مخفى نخواهد بود؟
و در بين فرمايشات خود افزود: همين الا ن دو نفر به ما مى رسند كه اموالى را دزديده و پنهان كرده اند.
ابوحمزه گويد: به خدا سوگند! طولى نكشيد كه دو نفر نمايان شدند و حضرت به يكى از غلامان خود دستور داد كه آن دو نفر سارق را نزد من بياور، هنگامى كه خدمت امام عليه السلام احضار شدند، حضرت به آن ها فرمود: شما دزد هستيد.
ولى آن ها سوگند خوردند كه ما سارق نيستيم و چيزى ندزديديم .
حضرت اظهار نمود: چنانچه حقيقت را نگوئيد، مى گويم كه چه اموالى از چه شخصى سرقت كرده ايد و در كجا پنهان نموده ايد.
و چون آن دو نفر از بيان حقيقت امتناع ورزيدند، امام عليه السلام به سليمان فرمود: به همراه يكى از غلامان ، بالاى آن كوه كه در آن سمت قرار دارد، برو؛ در آن جا غارى است ، هر مقدار اموال و اشيائى كه داخل آن غار باشد، بياور.
سليمان گويد: طبق فرمان امام محمّد باقر عليه السلام به سمت غار رفتيم و چون داخل آن شديم آنچه موجود بود برداشتيم و نزد امام عليه السلام آورديم .
حضرت به ما فرمود: چنانچه تا فردا صبر نمائيد جريان عجيب ترى را خواهيد ديد، كه چگونه بر افراد بى گناه ظلم مى شود.
فرداى آن روز به همراه امام عليه السلام نزد والى و استاندار مدينه رفتيم ؛ لحظاتى نشستيم ، پس ناگهان شخصى كه اموالش را سرقت كرده بودند به همراه افرادى وارد شد؛ و آن مرد اظهار داشت : اين افراد اموال مرا دزديده اند.
امام باقر عليه السلام فرمود: اين افراد دزد نيستند، بلكه دزد ديگرانند؛ و اموال تو را فلانى و فلانى سرقت كرده بودند و اكنون آن ها نزد من موجود مى باشند.
بعد از آن حضرت دستور داد تا مقدارى از آن اموال را كه مال آن شخص بود تحويلش دهند.
پس از آن ، امام عليه السلام به والى مدينه فرمود: مقدارى ديگر از اموال مسروقه نزد اين جانب است ، كه مربوط به فلان شخص از اهالى بربر مى باشد، هرگاه آمد مرا خبر كنيد تا اموال او را تحويلش دهم .
سپس حضرت آن دو نفر سارق را معرّفى نمود و دستور داد تا دست هر دو نفر طبق حكم اسلام قطع شود.
کلمات کلیدی
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 6:37 PM - روز شنبه 30 آبان 1388 |