يكى از بزرگمردان غلامى زيباروى داشت كه در زيبايى يگانه بود، براساس دوستى و ديندارى ، به او علاقمند بود، آن بزرگمرد به يكى از دوستانش گفت : ((حيف از اين غلام زيبا، كه با آن همه زيبايى زبان درازى و بى ادبى مى كند.))
دوستش گفت : ((اى برادر! وقتى كه پيوند دوستى و عشق با او قرار ساختى ، از او انتظار خدمت نداشته باش ، زيرا وقتى كه رابطه عاشق و معشوقى به ميان آمد، رابطه مالك و مملوك (آقايى و نوكرى ) برداشته خواهد شد.خواجه با بنده پرى رخسار (329)
چون درآمد به بازى و خنده
نه عجب كو چو خواجه حكم كند
وين كشد بار ناز چون بنده
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 4:29 PM - روز دوشنبه 2 آذر 1388 |