اضبغ بن نباته مى گويد: روزى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) دست حارث همدانى را گرفت و فرمود: اى حارث ، روزى من از آزار و حسد قريش و منافقين به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شكوه كردم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دستم را در دست خود گرفت چنانچه من دست تو را گرفته ام آنگه فرمود: چون روز قيامت شود من دست به ريسمان و دستاويز عصمت پروردگار صاحب عرش زنم و تو اى على (عليه السلام ) دست به دامان شما مى زنند، اكنون بگو ببينم در آن حال فكر مى كنى كه خدا با پيغمبرش صلى الله عليه و آله و سلم چه خواهد كرد؟ و پيامبرش صلى الله عليه و آله و سلم با وصى خود (عليه السلام ) چه مى كند؟ حارث آنچه گفتم بپذير كه اندكى است از بسيار (و نمونه اى است از خروار) آرى تو با كسى محشور مى شود كه دوستش مى دارى و براى توست تمام اعمالى كه براى خود كسب كرده اى و اين مطلب را سه بار تكرار فرمود: در اين هنگام حارث از جاى خود برخاست و در حالى كه عباى او به زمين كشيده مى شد گفت : از اين پس ديگر باك ندارم كه مرگ بسوى من آيد يا من به سوى مرگ بودم
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 2:39 PM - روز پنج شنبه 5 آذر 1388 |