وقتى كه ابوبكر خليفه شد به پدر خود ابو قحافه نامه اى نوشت كه بسيار قابل توجه و تعمق است . و اما مضمون نامه :
اين نامه ايست از خليفه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به سوى ابو قحافه
اما بعد؛
بدرستى كه مردم راضى به خلافت من شدند، پس امروز خليفه خداوند هستم و اگر تو به سوى من بيايى از براى تو خوب خواهد بود!!(426) وقتى پدر ابوبكر نامه پسرش را خواند به حامل همراه نامه گفت :
چه چيزى باعث شد كه مردم از خلافت على (عليه السلام ) سر باز زنند؟
نامه رسان ابوبكر به ابو قحافه گفت : على (عليه السلام ) كم سن بود و بسيارى از بزرگان قريش بدست او كشته شده بودند و ابوبكر از على (عليه السلام ) در سن و سال بزرگتر بود لذا به اين جهت پسر تو را خليفه خدا كردند.
ابو قحافه گفت :
اگر امر امامت و خلافت به سن و سال است ، من در سن بزرگترم از ابوبكر، پس من بدرستى كه بر على (عليه السلام ) ظلم كرده اند و حق او را غصب كرده اند. بدرستى كه من شاهد بودم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حضور ما با على (عليه السلام ) بيعت كرد و امر كرد به ما كه با على (عليه السلام ) بيعت كنيم .
سپس ابوقحافه جواب نامه پسرش ابوبكر را چنين نوشت :
نامه تو به من رسيد و يافتم مضمون آن نامه را.
اى مرد احمق ! بعضى از مطالب در نامه تو با بعضى ديگر آن تناقض دارد؛
تو يك بار مى گويى من خليفه خدا هستم و يك بار مى گويى خليفه رسول و يكبار مى گويى كه مردم مرا انتخاب كردند و به امر خلافتم راضى شدند
پس او را از اين امر شنيع بسيار منع كرد و تصريح كرد كه انتخاب خليفه با خداست نه با راءى مردم !!!
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 6:40 PM - روز پنج شنبه 5 آذر 1388 |