وقتى سفير روم به كوفه آمده بود (برنامه پذيرايى كسانى كه از خارج مى آمدند به عهده حضرت امام حسن مجتبى (عليه السلام ) بود يعنى تا مدتى كه براى كارشان مى ماندند مهمان امام حسن مجتبى (عليه السلام ) بودند) وقتى كه امام حسن (عليه السلام ) براى سفير روم سفره پهن كرد سفير روم با تاءسف و ناراحتى و غصه گفت : من چيزى نمى خورم امام حسن (عليه السلام ) فرمود: براى چه نمى خورى ؟ گفت : آقا، فقيرى را ديدم الان ياد او افتادم دلم برايش سوخت نمى توانم چيزى بخورم . مگر اينكه شما از اين خوراك براى او نيز ببريد. اما حسن (عليه السلام ) سوال كرد آن فقير كجاست و كيست ؟ گفت : من شب به مسجد رفتم بعد از نمازم (از اينجا مى فهميم كه على (عليه السلام ) وضعش با بقيه مردم يكى بوده به حدى كه براى ديگران قابل تشخيص نبوده كه اين على (عليه السلام ) است ) ديدم عربى مى خواست افطار كند سفره اى داشت باز كرد نان آرد جو را در دهان گذاشت ، كوزه آب جلويش بود به من نيز تعارف كرد گفت تو هم بخور من ديدم نمى توانم اين خوراك را بخورم دلم برايش سوخت حالا اگر بشود از اين خوراك براى او نيز بفرستيد. صداى گريه امام حسن (عليه السلام ) بلند شد و فرمود: او پدرم على (عليه السلام ) است كه خليفه مسلمين است و اين است خوراك و غذايش .
کلمات کلیدی :
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 11:17 PM - روز یک شنبه 8 آذر 1388 |