حبه عرنى گويد: يك سال پيش از آنكه عثمان كشته شود از حذيفة بن اليمان شنيدم كه مى گفت : گويا مى بينم كه گروهى ، حميرا (عايشه ) مادر شما را بر شترى سوار نموده و پيش مى رانند و شما هم اطراف و جوانب آن شتر را گرفته ايد و قبيله ازد - كه خدا بدوزخشان برد - با او هستند و نبوضبه كه خدا قدمهايشان را بشكند ياران اويند. چون روز جنگ جمل فرا رسيد و مردم به كارزار پرداختند جارچى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) صدا زد (امام (عليه السلام ) مى فرمايد:) هيچ يك از شما شروع به جنگ نكند تا من به شما فرمان دهم ؛ گويد: دشمن به طرف ما تيراندازى كرد گفتيم : اى اميرمؤ منان (عليه السلام ) ما را هدف تير ساخته اند فرمود: دست نگه داريد دوباره به ما تيراندازى كردند وقتى چند نفر از ما را كشتند عرض كرديم : اى اميرمؤ منان (عليه السلام ) ما را كشتند حضرت فرمود: احملوا على بركة الله با پشتيبانى و بركت خدا حمله بريد ما دست به حمله زديم نيزه هايى بود كه در بدن يكديگر فرو مى بريم تا جايى كه اگر كسى راه مى رفت بر روى نيزه پا مى گذاشت . سپس جارچى امام صدا زد عليكم بالسيوف با شمشير حمله ببريد.
ما چنان با شمشير بر كلاه آنها مى كوفتيم كه تيزى شمشيرمان كند مى گشت سپس جارچى امام صدا زد: عليكم بالاقدام پاهايشان را بزنيد و قدم هايشان را بشكنيد.
گويد: هيچ روزى بيشتر از آن روز نديدم كه ساقهاى پا قطع شده باشد و من ياد سخن حذيفه افتادم كه گفت : ياران او بنى ضبه اند و گفت : خدا قدم هايشان را بشكند. و دانستم كه دعايش مستجاب شده است . سپس چارچى امام صدا زد عليكم بالبعير فانه شيطان كار شتر را تمام كنيد كه آن شيطانى است آنگاه مردى با نيزه به آن شتر زد و ديگرى يكى از دستهايش را انداخت و شتر به زمين نشست و نعره اى كشيد.
آنگاه عايشه فرياد بلندى بر آورد و همه مردم از اطرافش گريختند، چارچى امام صدا زد: زخمى ها را نكشيد و فراريان را دنبال نكنند و هر كس به خانه خود رفت و در بر روى خود بست در امان است و هر كس اسلحه خود را زمين گذارد در امان است .
کلمات کلیدی :
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 11:17 PM - روز یک شنبه 8 آذر 1388 |